صفحه 77 از 130 نخست ... 27677475767778798087127 ... آخرین
نمایش نتایج: از 761 به 770 از 1299

موضوع: **** افسانه تامکت ****

  1. #761
    مدیر Captain Nemo آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    آبادان
    نوشته ها
    2,911
    تشکر
    72,557
    تشکر شده 21,295 بار در 2,970 ارسال
    بزرگترین تک تیرانداز تاریخ


    سیمو هایها (Simo Häyhä) ملقب به مرگ سفید ٬ لقبی که ارتش شوروی به او داده بود٬ تک تیرانداز فندلاندی بود که از او به عنوان بزرگترین تک تیرانداز تاریخ یاد می شود.
    او در سال ۱۹۰۵ در فندلاند متولد شد و در ۱۹۲۵ وارد خدمت ارتش شد.در جریان جنگ زمستانی که در سالهای ۱۹۳۹-۱۹۴۰ میان فندلاند و شوروی درگرفت
    در دمای ۲۰- تا ۴۰- درجه زیر صفر و پوشیده در لباس سفید مخصوص استتارش به تنهایی ۵۰۵ نفر از سربازان ارتش سرخ شوروی را کشت.(این رقم تایید شده تعداد
    افراد کشته شده توسط اوست اما تخمین زده می شود تعداد کشته ها از این هم فراتر باشد)

    جالب اینجاست که او تنها ۱۵۲ سانتیمتر قد داشت و این آمار کشتار را ظرف ۱۰۰ روز قبل از مجروح شدنش یعنی به عبارتی به طور میانگین ۵ نفر در روز٬
    به دست آورد!روسها که از دست او به تنگ آمده بودند بارها سعی کردند با روشهای مختلف از قبیل آتش توپخانه او را به هلاکت برسانند و سرانجام در ۶
    مارس ۱۹۴۰ تیری به فک او اصابت کرد و از سرش خارج شد.سیمو به اغما رفت و درست در روز اعلام آتش بس یعنی در ۱۳ مارس به هوش آمد و پس از
    جنگ به درجه فیلد مارشالی نائل گشت.او بقیه عمر خود را به صورت شکارچی گوزن و پرورش دهنده سگ گذراند و سرنجام در سال ۲۰۰۲ از دنیا رفت.
    یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
    دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

    شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
    مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

  2. 8 کاربر به خاطر ارسال مفید Captain Nemo از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #762
    مدیر Captain Nemo آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    آبادان
    نوشته ها
    2,911
    تشکر
    72,557
    تشکر شده 21,295 بار در 2,970 ارسال
    شیر صحرا

    امير سرلشكر شهيد حسن آبشناسان



    بسياري از مردان بزرگ در طول تاريخ، در زمان حيات خويش ناشناخته مانده و پس از مرگ نيز ابعاد كمي از شخصيت و
    عظمت روحي آنها براي افراد جامعه مشخص شده است و شايد هم ارزش واقعي انسانهاي وارسته و بزرگ در اين دنيا
    هرگز شناخته نشود و فقط خداوند بزرگ است كه از آن آگاه است.



    امير سرلشگر شهيدحسن آبشناسان،عارف شب زندهدار و شير ميدانهاي نبرد، مقلد صادق و مخلص امام و عاشق ايران، از شهيداني است كه مظلوم و گمنام به سوي حق
    شتافت و با آگاهي و شناخت عميق به راه امام و اسلام، نداي ارجعي الي ربك را لبيك گفت:او انساني بسيار مصمم و جدي بود و روحي بسيار بزرگ وعظيم داشت.


    افسري منضبط، ورزيده، باسواد، پركار، علاقمند، دلسوز و بسيار شجاع و جسور بود كه در انجام وظيفه، هيچ چيز را جز رضاي خداوند بزرگ در نظر نداشت.


    شهيد آبشناسان كه به حق يك اهل الله خالص بود در سال ١٣١٥ در تهران متولد گرديد. او بعد از گرفتن ديپلم وارد دانشكده افسري شد و پس از فارغالتحصيلي،
    از همان ابتدا در شهرستانهاي دور افتاده به خدمت مشغول گشت و به رغم همه مشكلات و نابسامانيها، باهمت و جديت كار ميكرد. ورزيدگي و آمادگي بالاي
    روحي و جسمي آن شهيد همواره زبانزد بوده است.




    او در تمامي لحظات عمرش از اوان جواني به ورزش و تحرك پايبند بود و در طول خدمت درجات پايينتر همواره در سمت افسر ورزش يگان انجام وظيفه مينمود.




    به ورزش باستاني علاقه وافر داشت و همواره در منزل و محل كار و حتي در ماموريتها به اين ورزش ميپرداخت و همواره با ذكر نام موليالمومنين (ع)، الگوي
    جوانمردان بود و با ياد حق به پالايش تن و روان ميپرداخت.


    آن شهيد عزيز در آخرين روزهاي عمر شريف خود نيز با وجود ٤٨ سال سن به گواهي همرزمانش هر روز صبح در محل كار به ورزش و آماده نمودن جسم خود ميپرداخت
    و هميشه اين شعر در دفتر كارش نقش بسته بود و هم اكنون نيز زينتبخش سنگ مزارش است.

    ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم / موجيم كه آسودگي ما عدم ماست.


    شهيد آبشناسان علاوه بر اين، در ورزشهاي دوو ميداني، واليبال، بسكتبال، پينگ پنگ، شنا، سواركاري و جودو، صاحب مهارتهاي بالايي بود و در رشته كوهنوري نيز
    در مسابقهاي كه در سال ١٣٥٧ در كشور اسكاتلند در بين تكاوران برگزيده ارتشهاي چندين كشور دنيا برگزار شده بود، همراه با همكاران ديگر خود به مقام اول دست
    يافت و قدرت خود و ايران را به رخ كشورهاي صاحب نام كشاند.


    شهيد آبشناسان به رغم جديت و قاطعيت، ازخلق و خوي بسيار رئوف و مهربان برخوردار بود، افراد كم كار و ضعيف از او ناراضي بودند و افراد زحمتكش و پر كار او را به
    عنوان سمبل و الگوي خود پذيرفته بودند، او هيچگاه بيكار نميماند و هنگامي كه در منطقه عمليات بود و يا در مدت كوتاه استراحت، به مطالعه و تفكر مشغول بود.


    وي به استاد شهيد مطهري بسيار علاقمند بود و بيشتر كتب و جزوات استاد شهيد را مطالعه و يادداشتبرداري كرده بود. او در كارهاي خود همواره به خدا توكل ميكرد
    و آنجا كه به يقين ميرسيد، ديگر كوچكترين شكي به خود راه نميداد، نماز را در اول وقت اقامه ميكرد و براي نماز جماعت اهميت بسياري قائل بود و با تشويق و تاكيد
    فراوان كاركنان خود را به نماز جماعت دعوت ميكرد.



    او بر سر يك سفره با سربازان و ديگر كاركنان غذا ميخورد و تاكيد داشت: بعد از نماز جماعت همه افراد در نمازخانه و سر يك سفره و از يك غذا ميل كنند.


    شهيد والامقام امير سرلشكر آبشناسان در انجام مسوليتهاي نظامي نيز همچون ديگر فرماندهان دلاور ارتش اسلام خود را وقف خدمت به ميهن اسلامي نموده و با
    ويژگيهاي شخصيتي خود، عنصري تعيينكننده در صحنه مقابله با دشمنان و دفاع از تماميت ارضي كشور به شمار ميرفت.


    او كه خود در كسوت نيروهاي ويژه متخصص جنگهاي چريكي بود، در عملياتهاي نفوذي فراوان، ضربات بسياري بر دشمن وارد آورده بود. به حرفه خود به شدت علاقه
    داشت و معتقد بود كه در جنگهاي چريكي نسبت به عمليات منظم، اگر حساب شده و دقيق عمل شود، با امكانات كمتر و تلفات و ضايعات ناچيز ميتوان تلفات و ضايعات
    زيادي به دشمن وارد ساخت و دشمن را از درون و برون متلاشي نمود.


    شهيد آبشناسان در اوايل جنگ تحميلي، مسووليت يكي از تيپهاي لشكر ٢١ حمزه را به عهده داشت، ليكن با تشكيل ستاد جنگهاي نامنظم به آن ستاد پيوست و با
    تعدادي معدود از بسيجيان داوطلب، عمليات چريكي خودرا در منطقه دشت عباس شروع كرد و در مدت كوتاهي، تلفات سنگيني به نيروهاي عراقي وارد نمود. او در يك
    عمليات، نيروهاي دشمن را در عمق مواضع پدافندشان به كمين انداخت و تعداد بسياري از آنان را به هلاكت رساند و چندين نفر را نيز به اسارت درآورد.


    وجود اين شهيد در هر منطقه، دشمن را مضطرب و نگران مي ساخت و در برابر آن آرامش وامنيت خاطري را براي روستاييان آن منطقه فراهم ميكرد و خاطره دلاوريهاي
    او همچنان در ذهن بسياري از آنان باقي است.

    در سال ١٣٦٢ به فرماندهي قرارگاه حمزه سيدالشهداء، منصوب شد.





    او به سرعت به سازماندهي نيروهاي ارتش و سپاه همت گماشت و در كنار دلاورمردي ديگر از سپاه پاسداران انقلاب اسلامي يعني شهيد بروجردي با هماهنگي كامل
    و در حد اعلاء و با پشتكارو تلاش شبانهروزي و استقرار واحدهاي نظامي در مناطق تردد و نفوذ ضدانقلاب، از هرگونه تحرك آنان ممانعت به عمل آورد. در پي آن عمليات
    پاكسازي شهر بوكان از وجود ضد انقلاب نيز با موفقيت انجام گرفت و سپس محور سردشت، پيرانشهر كه از جنگلهاي انبوه آلواتان و كوههاي سر به فلك كشيده و
    تنگههاي پر پيچ وخم و نهرهاي متعدد عبور ميكنند، با تلاش وي، شهيد بروجردي، شهيد ناصر كاظمي و جمعي ديگر از رزمندگان ارتش و سپاه پاكسازي و بازگشايي شد،
    بازگشايي اين محور، منطقه وسيع و بسيار حساسي را از لوث وجود ضد انقلاب پاك نمود و ضربه محكمي را بر دشمن وارد آورد و در حقيقت طومار كثيف آنان را در هم پيچيد.
    به دنبال اين پيروزي درخشان، حضرت امام (ره) نيز پيام بسيار مهمي را براي رزمندگان اسلام در منطقه عملياتي قرارگاه حمزه سيدالشهداء (ع) ارسال فرمودند.


    شهيد امير سرلشكر آبشناسان در سال ١٣٦٤ به فرماندهي لشكر ٢٣ نيروهاي ويژه هوابرد منصوب شد. او در مدت كوتاه فرماندهي خود در اين لشكر، تحولات بزرگي به
    وجود آورد واين يگان را منشا، خدمات بسياري ساخت.


    سرانجام روح بزرگ والهي شهيد آبشناسان، قفس تن را در عمليات قادر گشود و درحالي كه همچون يك سرباز شجاع در خط مقدم به نبرد با دشمن مشغول بود،
    به سوي معبود خود شتافت و شرف شهادت را برافتخارات بيشمار خود افزود.


    مردن در بستر شايسته او نبود و دنيا براي روح بزرگ اوتنگ مينمود. او به خداي خود پيوست و در حالي كه نمونه شايستهاي از يك نظامي مسلمان و فرماندهاي شجاع
    و مدبردر ارتش قدرتمند ايران اسلامي بود، نام خود را تا ابد جاودان ساخت.


    شهيد صحرا” لقبي بود كه اهالي دشت عباس به او داده بودند. شهيد سرلشگر “حسن آبشناسان”، فرمانده پيروز قرارگاه حمزه سيدالشهدا و لشگر ٢٣ نيروهاي مخصوص
    كه مصداق كاملي از زاهدان شب و شيران روز بود. در سال ١٣١٥، در خانوادهاي مذهبي در تهران چشم به جهان گشود. فرمانده مردمي كه قبل و بعد از انقلاب اسلامي با
    دارا بودن ويژگيهاي پهلواني و جوانمردي،آمادگي جسماني فوقالعاده و نيايشهاي شبانه مهميز كشيده بود و در صحنههاي نبرد، همچون ساعقهاي به دشمنان فرود ميآمد.


    در عمليات گشتي و شناسايي، اين فرمانده رشيد اولين اسراي عراقي را به اسارت نيروهاي اسلام درآورد و هم او بود كه در هنگام فرماندهي قرارگاه حمزه سيدالشهدا،
    با ايجاد هماهنگي كامل بين نيروهاي ارتش و سپاه ضربات خرد كنندهاي بر پيكر نيروهاي ضد انقلاب و حاميان بعثي در منطقه كردستان وارد آورد.


    شهيد “تيمسار آبشناسان”، اندوختههاي علمي و نظامي عميق خود را طي دورههاي متعدد نظامي نظير وره دانشگاه افسري (مقدماتي و عالي رستهاي) دانشكده زبان،
    چتربازي و رنجر، دوره تكميلي تكاور و كوهستان را در اسكاتلند، با هوش سرشار و آمادگي جسماني در هم آميخت.


    “تيمسار آبشناسان” با ايمان كامل و صداقت در كار، رهبري و هدايت زبدهترين افراد نظامي را برعهده گرفت. مرداني كه با علاقه خاصي دستورهاي فرمانده خود را به اجرا
    ميگذاشتند و براي شركت در سختترين و تخصصيترين عمليات، پشت سر فرمانده رشيد خويش داوطلبانه شركت مينمودند.


    “تيمسار آراسته” كه خود از شاهدان زنده دفاع مقدس است،شبي را به خاطر دارد كه شهيد آبشناسان خاضعانه از اينكه خداوند قادر و توانا او را در انجام عملياتهاي متعدد
    دشمن شكن به پيروزي رسانده، به درگاه احديت شكرگزاري مينمايد و خاشعانه از خداوند مي خواهد كه او را به جوار خويش فرا خواند. تا اينكه فرداي همان شب، يعني
    در تاريخ ٨/٧/٦٤، حضرت باري تعالي دعاي بنده خاص خود را اجابت كرد و او به لقاء الله پيوست.

    برگرفته از سایت :
    www.military.ir
    یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
    دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

    شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
    مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

  4. 9 کاربر به خاطر ارسال مفید Captain Nemo از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #763
    مدیر Captain Nemo آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    آبادان
    نوشته ها
    2,911
    تشکر
    72,557
    تشکر شده 21,295 بار در 2,970 ارسال
    فردا مطالبی را در جهت شفاف سازی و رو کردن دست ریا کاران اینجا قرار خواهم داد . . .
    شکر خدا که یک عده خیلی معدود جاسوس و ریاکار و پاچه خوار اینجا همیشه مثل راسو
    بو میکشند و اجانب را خبر دار میکنند . . .
    میگن که روزگار خیلی بی مرامه ولی یک خوبی که داره اینه که در آخر ریاکاران و زبان بازان را هم رسوا میکند . . .
    یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
    دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

    شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
    مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

  6. 9 کاربر به خاطر ارسال مفید Captain Nemo از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #764
    مدیر Captain Nemo آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    آبادان
    نوشته ها
    2,911
    تشکر
    72,557
    تشکر شده 21,295 بار در 2,970 ارسال
    عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی زند...
    یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
    دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

    شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
    مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

  8. 9 کاربر به خاطر ارسال مفید Captain Nemo از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #765
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال

    واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
    چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

    یا رب این نو دولتان را با خر خودشان نشان
    کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند
    to continue, please follow me on my page

  10. 10 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


  11. #766
    مدیر Captain Nemo آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    آبادان
    نوشته ها
    2,911
    تشکر
    72,557
    تشکر شده 21,295 بار در 2,970 ارسال
    8 اردیبهشت سالروز شهادت شهید خلبان علی اکبر شیرودی


    شهید شیرودی ؛ مالک اشتر جبهه ها




    صاحبنظران جنگ های هوایی شهید شیرودی را « نامدارترین خلبان جهان» نامیده اند .
    وی هنگام هجوم به دشمن با هلیکوپتر به صورت مایل شیرجه می رفت و دشمن را زیر رگبار گلوله می گرفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور می داد.

    به گزارش خبرگزاری مهر، شهید علی اکبر شیرودی در دیماه 1334 در روستای بالاشیرود تنکابن در استان مازندران چشم به جهان گشود .
    پدر این شهید بزرگوار در مورد خوابی که پیش از بدنیا آمدن علی اکبر دیده می گوید :" پیش از تولد علی اکبر در خواب دیدم که بر فراز بام خانه،
    ستاره درخشانی است که چشمها را خیره می کند به طوری که اهالی از اطراف برای تماشای آن می آمدند. علی اکبر که متولد شد، درشت تر از نوزادان دیگر بود
    و اعجاب اقوام و همسایگان را بر انگیخت".

    هنگامی که شهید شیرودی طفلی بیش نبود پدرش تحت تأثیر خوابی که دیده بود در تعلیم قرآن به فرزند همت گمارد. در دوران دبستان نیز نه تنها از نظر جسمی جثه ای
    درشت داشت بلکه از نظر هوش و استعداد از بسیاری از همسالان خود گوی سبقت را ربوده بود. بعد از اتمام دوره ابتدایی و کسب رتبه شاگرد اولی، به دلیل نبود دبیرستان
    در روستای بالاشیرود در دبیرستان شیرود در شش کیلومتری محل سکونتش ادامه تحصیل داد. وی که از مشکلات مالی خانواده مطلع بود از طریق کارگری و کشاورزی به
    پدرش کمک می کرد.



    در دوران جوانی همچنان از لحاظ ایمان، اخلاق و تحصیل سرآمد جوانان آن منطقه بود. معلم تعلیمات دینی وی در خصوص ویژگی های اخلاقی علی اکبر می گوید :
    "اخلاق اسلامی و رفتار جوانمردانه او نشانه هایی از خصوصیات جوانی میرزا کوچک خان را مجسم می کرد."

    شهید علی اکبر قربان شیرودی در سال آخر دبیرستان جهت یافتن کار به تهران آمد و در کنار کار به ادامه تحصیل پرداخت. در سال 1350 با افکار و مبارزات امام
    خمینی (ره) آشنا شد و شروع به مطالعه معارف و کتابهای ادیان مختلف همچنین کتب فلسفی و سیاسی از جمله نوشته های شهید مطهری کرد.

    شهید شیرودی، در سال1351 وارد دوره مقدماتی خلبانی شد و پس از مدتی برای گذراندن دوره کامل به پادگان هوا نیروز اصفهان منتقل شد.
    با اتمام دوره خلبان هلیکوپتر کبری به این موضوع پی برد که نفوذ آمریکایی ها در ارتش و فرهنگ کشور بیش از آن است که تصور می شد.
    وی پس از پایان دوره خلبانی به عنوان خلبان به استخدام ارتش در آمد و به پادگان هوانیروز کرمانشاه منتقل شد. در این ایام با شهید احمد کشوری،
    از خلبانان مؤمن که از همشهریانش نیز بود آشنا شد.

    این شهید بزرگوار در دوران مبارزات انقلاب اعلامیه های حضرت امام خمینی(ره) را در کرمانشاه پخش می کرد و در آستانه پیروزی انقلاب همراه با
    حجت الاسلام آل طاهر مسئولیت حفاظت از کرمانشاه به خصوص رادیو و تلویزیون و ادارات مهم دولتی را بر عهده گرفت. در غائله کردستان داوطلبانه
    به این منطقه شتافت و در مقابل گروه های ضد انقلاب به مبارزه پرداخت. در همین دوره و در سن 24 سالگی به دلیل فداکاری های کم نظیر و تحرکات
    فوق العاده اش به عنوان فرمانده خلبانان هوانیروز انتخاب شد.

    شهید شیرودی در حماسه پاوه نیز نقش تعیین کننده ای در آزادسازی شهر ایفا کرد به طوری هاشمی رفسنجانی به نشانه سپاسگزاری از وی گفت :
    "شیرودی حق بزرگی در این کشور دارد." شهید چمران در خصوص رشادت های شهید شیرودی در غائله کردستان و پاوه می گوید:
    "هنگام هجوم به دشمن با هلیکوپتر به صورت مایل شیرجه می رفت و دشمن را زیر رگبار گلوله می گرفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور می داد.

    او با آن وحشتی که در دل دشمن ایجاد می کرد، بزرگترین ضربات را به آنها می زد".همرزمان این شهید بزرگوار در خصوص شخصیت والای خلبان شیرودی می گویند:
    روزی در تعقیب ضد انقلاب وقتی خواست راکتی شلیک کند متوجه حضور بچه ای در آن حوالی شد،
    برگشت و ابتدا با بال هلیکوپتر بچه را ترساند و از آنجا راند و بعد برگشت و حمله کرد.

    شهید شیرودی پس از سه سال مبارزه با ضد انقلاب در غرب کشور به اصرار روحانیون و همرزبان پاسدارش در 20 شهریور 1359 به مدت یک ماه به مرخصی رفت،
    اما بیش از 10 روز در تنکابن نماند، چراکه با شنیدن حمله عراق به جنوب ایران به منطقه بازگشت. در آن چند روز نیز با اینکه منافقان و ضد انقلاب در تعقیب او بودند،
    وی بدون محافظ و تنها با یک قبضه کلت کمری که از حجت الاسلام حاج احمد خمینی هدیه گرفته بود در تنکابن تردد می کرد و اغلب اوقات با لباس کار به میان
    روستاییان می رفت و در کشتزارها به سالخوردگان کمک می کرد.



    با شروع جنگ تحمیلی در 31 شهریور ماه سال 1359 به منطقه کرمانشاه رفت. وی هنگامی که شنید بنی صدر دستور داده پادگان تخلیه و انبار مهمات
    منهدم شود از دستور سرپیچی کرد و به دو خلبانی که با او همفکر بودند گفت : "ما می مانیم و با همین دو هلیکوپتری که در اختیار داریم مهمات دشمن
    را می کوبیم و مسئولیت تمرد را می پذیریم". در طول 12 ساعت پرواز بی نهایت حساس و خطرناک، این شهید به عنوان تنها موشک انداز پیشاپیش دو خلبان
    دیگر به قلب دشمن یورش برد. شجاعت و ابتکار عمل این شهید نه تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاری های مهم جهان منعکس شد. بنی صدر برای
    حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقاء درجه داد، اما خلبان شیرودی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواسته اش این بود که کارشکنی های بنی صدر و بی تفاوتی
    برخی از فرماندهان را به عرض امام (ره) برساند. در همان ایام به دستور فرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوانیار سوم خلبان به درجه سروانی
    ارتقاء یافت، اما طی نامه ای به فرمانده هوانیروز کرمانشاه در 9 مهر 1359 چنین نوشت:" اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه می باشم و تا کنون برای احیای
    اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگ ها شرکت نموده اند، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته ام و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته ام. لذا تقاضا دارم
    درجه تشویقی که به اینجانب داده اند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که بوده ام، برگردانید".



    شهید شیرودی در عملیاتهای پروازی خود تلفات سنگینی را به نیروها و تجهیزات دشمن در نقاط استراتژیکی غرب کشور وارد کرد. در 13 دی ماه 1359 وقتی
    خیانت های آشکار بنی صدر را دید به افشاگری پرداخت و از شنوندگان سخنانش خواست با ایمان و اسلحه و چنگ و دندان از میهن اسلامی دفاع کنند. در همین
    ایام شهید علی اکبر شیرودی را به خاطر باز پس گیری ارتفاعات بازی دراز بازداشت تنبیهی کردند و در واکنش به این مساله روحانیون متعهد و اعضای سپاه کرمانشاه
    مراتب ناراحتی خود را در اسرع وقت به اطلاع اعضای شورایعالی دفاع از جمله آیت الله خامنه ای و حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی رساندند و حکم بازداشت وی
    در 6 دی ماه سال 1359 منتفی شد.

    وی در مصاحبه ای که در مجله پیام انقلاب منتشر شد، علت زنده مانده اش را پس از چند هزار مأموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی در دنیا و نجات یافتن
    از 360 خطر مرگ مشیت و عنایت الهی عنوان می کند.



    او به دلیل لیاقت و شجاعت ظرف هفت ماه از درجه ستوانیاری به درجه سروانی ارتقاء یافت. شهیدعلی اکبر شیرودی از شهادت خود آگاه بود، چنان که به یکی
    از روحانیون متعهد کرمانشاه گفته بود: " شهید احمد کشوری را در خواب دیدم که به من گفت شیرودی یک عمارت خیلی خوبی برایت گرفته ام و باید بیایی و
    در این عمارت بنشینی".

    آخرین عملیات پروازی خلبان شیرودی در بازی دراز صورت گرفت. عراق لشکری زرهی با 250 تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپاره انداز و چند فروند جنگنده
    روسی و فرانسوی، برای بازپس گیری ارتفاعات «بازی دراز» به سوی سر پل ذهاب گسیل می کند.





    خلبان یاراحمد آرش که به همراه شهید شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، درمورد چگونگی شهادت این خلبان دلاور چنین می گوید:
    " بارها او را در صحنه جنگ دیده بودم که خود را با هلیکوپتر به قلب دشمن زده و حتی هنگام پرواز مسلسل به دست می گرفت.
    درآخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانک های عراقی به هلیکوپتر اصابت کرد و
    در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به همان تانک شلیلک کرده و آن را منهدم نمود و خود نیز به شهادت رسید."



    جنازه شهید شیرودی پس از تشیع باشکوه در روستای شیرود تنکابن به خاک سپرده می شود.



    از شهید شیرودی دو فرزند به نام عادله و ابوذر که در هنگام شهادت پدر 4ساله و یک ساله بودند به یادگار مانده است.

    پس از شهادت سروان خلبان علی اکبر شیرودی در تاریخ 8 اردیبهشت 1360، شخصیت های مملکتی نسبت به شخصیت والا و سلوک اخلاقی وی اظهارات
    مختلفی نموده اند از جمله حضرت آیت الله خامنه ای از وی به عنوان اولین نظامی که در نماز به او اقتدار کرده است، یاد می کند و او را مکتبی، مومن و جنگنده
    در راه خدا توصیف می کنند. حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در مورد وی می گوید: " من در قیافه شیرودی مالک اشتر را دیدم." همچنین شهید دکتر
    مصطفی چمران، وزیر دفاع وقت او را « ستاره درخشان جنگ های کردستان» نامیده است. صاحب نظران جنگ های هوایی او را « نامدارترین خلبان جهان» نامیده اند؛




    چنان که شهید تیمسار فلاحی، رئیس ستاد مشترک ارتش در باره وی می گوید: "ناجی غرب و فاتح گردنه ها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان
    ابوذر بود. او غیر ممکن ها را ممکن ساخت. کسی بود که وقتی خبر شهادتش را به امام (ره) دادم، امام در مورد وی فرمود:" او آمرزیده است".






    روحش شاد . . .
    یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
    دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

    شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
    مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

  12. 12 کاربر به خاطر ارسال مفید Captain Nemo از ایشان تشکر کرده اند:


  13. #767
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    596
    تشکر
    9,521
    تشکر شده 4,833 بار در 629 ارسال
    نیرنگ
    گفت آدمی را قلبی ست و قالبی.
    گروهی به قلب های آراسته از قاب قالب رستند.
    گروهی دیگر قالب آراستند و از قلب هیچ ندانستند.
    گروهی به قلبهای آراسته، آیین شان یکی شد.
    گروهی به هفتاد و دو علت.هفتاد هزار سال عبادت و آیین شان مطرود شد و شد هفتادهزار قالب مغلوب آراسته.

    گروهی ترتیب به جای آوردند تا مسلمان باشند.
    گروهی مرتب پریشان شدند در مسلمانی.

    نشد که نشد!

    کراهت هیبت شیطانی مرا گریزان کرد.
    دویدم، گریختم.
    شیطانی دیگر در آن سو آغوش گشوده منتظر که بیا.

    گفت کلام شیطان را شنیده بودم. سالکی دیدم به کلام شیطان بلند بلند می خواند!

    گفتم در میانه ی راه سر به گم راهی زده ای!؟
    گفت به راه بودم و به راه ام!
    گفتم هیچ می دانی چه در کلامت جاری ست!؟
    گفت شرح می کنم آن چه را که آموخته ام!
    گفتم چگونه آموخته ای!
    گفت بر سبیل صلاح می رفتم، سختی ها دیدم. و بلا ها کشیدم. جایی رسیدم عفریتی هولناک بر من ظاهر شد. ترس مرا تا مرز مرگ برد. گریختم!
    پری رویی بر من ظاهر شد و از هراسم پرسید. حکایت عفریت را گفتم. پری رو بر من کلماتی آموخت. گفت تکرار کن آنچه را بتو آموخته ام تا از شر عفریت در امان باشی.
    گفتم عفریت و پری رو هر دو یکی هستند!
    گفت باور نمی کنم!

    باور نکرد و همچنان کلمات شیطان را نشخوار میکند!

  14. 9 کاربر به خاطر ارسال مفید محاد از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #768
    مدیر Captain Nemo آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    آبادان
    نوشته ها
    2,911
    تشکر
    72,557
    تشکر شده 21,295 بار در 2,970 ارسال
    سبکبالان خرامیدند و رفتند . . . .


    ویرایش توسط Captain Nemo : 2012/04/27 در ساعت 21:52
    یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
    دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

    شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
    مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

  16. 9 کاربر به خاطر ارسال مفید Captain Nemo از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #769
    مدیر Captain Nemo آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    آبادان
    نوشته ها
    2,911
    تشکر
    72,557
    تشکر شده 21,295 بار در 2,970 ارسال
    یادی از شهدای گمنام طلائیه . . .

























    روحشان شاد ...


    برگزفته از سایت :
    www.aviny.com
    یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
    دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

    شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
    مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

  18. 16 کاربر به خاطر ارسال مفید Captain Nemo از ایشان تشکر کرده اند:


  19. #770
    مدیر Captain Nemo آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    آبادان
    نوشته ها
    2,911
    تشکر
    72,557
    تشکر شده 21,295 بار در 2,970 ارسال
    ای وطن ای مادر تاریخ ساز ، ای مرا بر خاک تو روی نیاز

    ای کویر تو بهشت جان من ، عشق جاویدان من ایران من


    یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
    دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

    شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
    مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

  20. 14 کاربر به خاطر ارسال مفید Captain Nemo از ایشان تشکر کرده اند:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •