صفحه 4 از 8 نخست 1234567 ... آخرین
نمایش نتایج: از 31 به 40 از 73

موضوع: ++خاطرات غیر بورسی++

  1. #31
    عضو فعال محمود شریعت آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2011
    محل سکونت
    مشهد
    نوشته ها
    1,304
    تشکر
    3,293
    تشکر شده 5,029 بار در 1,203 ارسال
    نقل قول نوشته اصلی توسط سقراط نمایش پست ها
    اگه دوستان مایلند و حوصله دارند قصد دارم داستان زندگیمو از زمان تولد تا الان براتون بگم اونم به صورت ثانیه به ثانیه
    پس چي شد؟ قرار بود ثانيه ثانيه زندگيتونو تعريف كنيد!
    ما از تحرير خاطرات خودمون گذشتيم تا زندگينامه لحظه به لحظه شما رو بخونيم

  2. 8 کاربر به خاطر ارسال مفید محمود شریعت از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #32
    عضو فعال سقراط آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    135
    تشکر
    97
    تشکر شده 1,002 بار در 161 ارسال
    نقل قول نوشته اصلی توسط محمود خان نمایش پست ها
    پس چي شد؟ قرار بود ثانيه ثانيه زندگيتونو تعريف كنيد!
    ما از تحرير خاطرات خودمون گذشتيم تا زندگينامه لحظه به لحظه شما رو بخونيم
    هنوز دارن آگهی بازرگانی پخش می کنن
    <<جرات دانستن داشته باشيم>>:امانوئل كانت
    << كسي كه در زندگي چرايي دارد با هرچگونگي كنار ميايد>>:فردريش نيچه
    روياهاي كوچك نداشته باشيد، چون آنها قدرت حركت دادن قلب انسان را ندارند(يوهان ولفگانگ فان گوته)

  4. 10 کاربر به خاطر ارسال مفید سقراط از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #33
    عضو فعال آریو آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2011
    محل سکونت
    شمال
    نوشته ها
    4,618
    تشکر
    35,831
    تشکر شده 27,005 بار در 4,769 ارسال
    نقل قول نوشته اصلی توسط behnam نمایش پست ها
    خاطرات مدرسه
    باز هم یه خاطره از کلاس اول دبستان
    یه روز خانم معلم که می خواست بره دفتر مدیر از من خواست چند دقیقه حواسم به بچه ها باشه تا شلوغ نکنن منم که حسابی جوگیر شده بودم با یه غرور خاصی اومدم پای تخته
    یکی از بچه های کلاس بود که همیشه باهم کل کل داشتیم این دفعه هم با هم بحثمون شد
    منم که دنبال بهانه برای یه دعوای درست و حسابی بودم رفتم سراغ خط کش چوبی خودم و یه کتک مفصل به پسره زدم
    بعد که خانم معلم برگشت پسرک گریان و کتک خورده قضیه رو براش تعریف کرد و در نتیجه منم تنبیه شدم
    خلاصه این شد که دیگه تا آخر سال من هیچ وقت مبسر کلاس نشدم
    بهنام جان خدا بگم چی کارت نکنه ... تو این بازار کلی خندیدم ....
    خیلی قشنگ بود خاطرت
    ریسک از آنجایی ناشی می‌شود که ندانید در حال انجام چه کاری هستید.

  6. 9 کاربر به خاطر ارسال مفید آریو از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #34
    عضو فعال behnam آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    9,603
    تشکر
    20,514
    تشکر شده 98,027 بار در 10,087 ارسال
    روز معلم
    سال دوم هنرستان بود با بچه ها تصمیم گرفتیم مدیر مدرسه رو غافلگیر کنیم به خاطر همین رفتیم یه جعبه خالی شیرینی گرفتیم و آوردیم مدرسه
    دم در مستخدم مدرسه نشسته بود بهش گفتیم این جعبه شرینی به مناسبت روز معلمه ببرش دفتر مدیر اون بنده خدا هم جعبه رو برد
    از قضا اون روز آقای مدیر مهمون داشت برای همینم همون جا جلوی مهمونش در جعبه رو باز کرده بود تا تعارف کنه ولی با باز کردن جعبه شیرینی آبروش حسابی رفت چون داخل جعبه به جای شیرینی نون بربری بود

  8. 14 کاربر به خاطر ارسال مفید behnam از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #35
    عضو فعال behnam آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    9,603
    تشکر
    20,514
    تشکر شده 98,027 بار در 10,087 ارسال
    نقل قول نوشته اصلی توسط آریو نمایش پست ها
    بهنام جان خدا بگم چی کارت نکنه ... تو این بازار کلی خندیدم ....
    خیلی قشنگ بود خاطرت
    خواهش میکنم آریو جان
    با این بازار منفی بهتره برای همدیگه جک و خاطره تعریف کنیم تا یک کم بخندیم و روحیه مون عوض شه

  10. 11 کاربر به خاطر ارسال مفید behnam از ایشان تشکر کرده اند:


  11. #36
    عضو فعال شانس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    152
    تشکر
    425
    تشکر شده 607 بار در 140 ارسال
    فردا میخواهم برم امتحان از فیزیک بدم یک کلام هم بلد نیستم استادم هم چته چته
    با توجه به بازار امروز و حرف های رهبری جو تجهیزاتی مطمئنم که فردا با دست پر میام این تاپیک

  12. 12 کاربر به خاطر ارسال مفید شانس از ایشان تشکر کرده اند:


  13. #37
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    373
    تشکر
    4,600
    تشکر شده 2,223 بار در 421 ارسال
    نقل قول نوشته اصلی توسط شانس نمایش پست ها
    فردا میخواهم برم امتحان از فیزیک بدم یک کلام هم بلد نیستم استادم هم چته چته
    با توجه به بازار امروز و حرف های رهبری جو تجهیزاتی مطمئنم که فردا با دست پر میام این تاپیک
    سلام
    اگه خاستی تقلب کنی میتونی از مسول ازمایشگاه یه امار ببگیری باید جواب حدودا چه عددی بشی و بعدا مهندسی معکوس کنی و داده های اولیه رو از از جواب نهایی بدست میاری
    بعدم استادت حال میکنه چه خوب جواب بدست اوردی و نمره توپ بهت میده
    من یه 20 اینطوری گرفتم

  14. 9 کاربر به خاطر ارسال مفید علامه از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #38
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال
    یعنی هیچ کس خاطره نداشت؟!!!!!!!!!!!!!!!...1
    to continue, please follow me on my page

  16. 16 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #39
    عضو فعال behnam آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    9,603
    تشکر
    20,514
    تشکر شده 98,027 بار در 10,087 ارسال
    امتحان
    دیدم صحبت از تقلب سر جلسه امتحانه یاد یه خاطره افتادم
    سال آخر دانشگاه سر امتحان زبان زیاد آماده نبودم به خاطر همین وقتی به آخرای زمان جلسه امتحان رسیدم دیدم فوقش 11-10 می گیرم
    ولی من یه عادتی دارم که هیچ وقت نا امید نمیشم
    بعد از یه مقدار نگاه کردن به این ور اون ور دیدم دختری که کنارم نشسته داره همه سوالهای چهار گزینه ای رو جواب میده منم دیدم این بهترین فرصته تا جواب بعضی از سوالهایی رو که ننوشتم ازش بپرسم
    اتفاقا مراقبم یه خانم با شخصیت بود که زیاد گیر نمی داد
    بقیه بچه ها هم که دیدن من دارم مشاوره میگیرم دست به کار شدن و چند دقیقه آخر امتحان به صورت کاملا دوستانه و مشورتی برگزار شد
    خلاصه نتیجه این شد که منم با همفکری اون دخترخانم درس خون به جای فوقش 10،نمره 14 گرفتم
    حیف که وقت کم بود وگرنه حق من بیشتر از اینا بود
    ویرایش توسط behnam : 2011/05/31 در ساعت 01:26

  18. 16 کاربر به خاطر ارسال مفید behnam از ایشان تشکر کرده اند:


  19. #40
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال
    یکی از تفریحات من تو دوران دانشجویی سرکار گذاشتن هم دانشکده ای هام بود...
    یه چند تا دوست شر هم داشتم که پایه بودن...
    حالا بگین کار ما چی بود؟؟؟!
    کار ما این بود که وقتی یک از هم دانشکده هایی عزیز (آقایون منظورمه)از جلو می آمد...اینقدر به کفش و لباسشون نگاه می کردیم که بنده خداها فکر می کردن لباسشون یک مشکل داره...
    یک روز که مشغول انجام شیطنتهایمان بودیم یک نفر از دور می آمد با کت قهوه ای....
    ما شروع کردیم و به کتش نگاه کردن...هی ما نگاه کردیم...هی اون بنده خدا به کتش نگاه می کرد...هی ما نگاه می کردیم ...هی اون بیشتر شک می کرد....اخرش هم بنده خدا کتش رو درآورد و شروع کرد به تکوندن کتش و ما زدیم زیر خند.............بنده خدا چقدر خجالت کشید
    .....b-)
    to continue, please follow me on my page


صفحه 4 از 8 نخست 1234567 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •