صفحه 3 از 8 نخست 123456 ... آخرین
نمایش نتایج: از 21 به 30 از 73

موضوع: ++خاطرات غیر بورسی++

  1. #21
    عضو فعال pani آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,018
    تشکر
    8,832
    تشکر شده 20,378 بار در 2,005 ارسال
    نقل قول نوشته اصلی توسط محمود خان نمایش پست ها
    خب قدم اول شما بداريد تا بقيه هم ...
    نشد دیگه .خودتون اول پیشنهاد دادید تازه واسه شما درامه واسه من کمدی

    مگه دوستان هم زحمت بکشند و از خاطرات طنزشون برامون بگن .

  2. 11 کاربر به خاطر ارسال مفید pani از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #22
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال
    دوستای عزیزم کسی اینجا تعارف نمی کنه....مجلس بی ریاست .....گوش خودتونه ....بفرمایید
    to continue, please follow me on my page


  4. #23
    عضو فعال سقراط آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    135
    تشکر
    97
    تشکر شده 1,002 بار در 161 ارسال
    نقل قول نوشته اصلی توسط محمود خان نمایش پست ها
    اگر دوستان مايلند و حوصله دارند، قصد دارم داستان زندگيمو از زمان ورود به دانشگاه تا الان براتون بگم. يه جورايي شبيه فيلم اوشين ه.
    فقط بايد قول بديد خيلي گريه و زاري نكنيد
    اگه دوستان مایلند و حوصله دارند قصد دارم داستان زندگیمو از زمان تولد تا الان براتون بگم اونم به صورت ثانیه به ثانیه
    <<جرات دانستن داشته باشيم>>:امانوئل كانت
    << كسي كه در زندگي چرايي دارد با هرچگونگي كنار ميايد>>:فردريش نيچه
    روياهاي كوچك نداشته باشيد، چون آنها قدرت حركت دادن قلب انسان را ندارند(يوهان ولفگانگ فان گوته)

  5. 11 کاربر به خاطر ارسال مفید سقراط از ایشان تشکر کرده اند:


  6. #24
    عضو فعال behnam آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    9,603
    تشکر
    20,514
    تشکر شده 98,027 بار در 10,087 ارسال
    یک خاطره جالب از دوران مدرسه
    کلاس اول دبستان از طرف مدرسه برای اردو رفتیم جاجرود یادمه اواسط پاییز بود و هوا تقریبا سرد بود
    بعد از گردش باید از رودخونه رد میشدیم تا سوار ماشین بشیم و برگردیم طرف تهران
    موقع عبور از رودخونه چون سنگ زیر پام لیز بود یه دفعه سر خوردم ولی قبل از افتادن داخل آب یکی از دوستام رو که جلوتر از من بود گرفتم که باعث شد این دوستمون با کله بره توی آب و خیس آب شه بعدشم یه سرمای خفن خورد و چند روز به خاطر مریضی مدرسه نیومد
    خلاصه اینکه اون روز بچه ها کلی خندیدن ولی معلمم منو دعوا کرد
    راستی الآن بازی شروع میشه من زودتر برم
    فقط بارسلونا

  7. 10 کاربر به خاطر ارسال مفید behnam از ایشان تشکر کرده اند:


  8. #25
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال
    علی رهبری و بدرقه ناجوانمردانه اش از طرف مسئولان به ظاهر فرهنگی


    یادم هست سال 84 علی رهبری یکی از بزرگترین رهبرهای ارکستر سمفونیک جهان که در اتریش زندگی می کنه به دعوت وزارت فرهنگ و ارشاد به ایران اومد ...

    اون زمان حرف و حدیث زیاد بود و اینکه ارکستر سمفونیک تهران نمی توانه قطعات سنگین را اجرا کند....بلاخره ایشان آمدند و برای شروع دست گذاشتن بر سمفونی 9 بتهوون که تاکنون در ایران به صورت کامل اجرا نشده بود و بسیار قطعه ای زیبا و سخت بود ....

    بلاخره با دوستام و با هیجان فراوان رفتیم برای اولین اجرا که در تالار وحدت برگزار می شد ...
    تالار مملو از جمعیت....یک قسمت رو اجرا کرد که عالی بود...به وسطای قطعه دوم رسید به جاهای سخت ...(با توجه به اینکه این سمفونی پر از سکوت های طولانی و نت های سفید)....تصور کنید مردم شروع کردن به دست زدن..

    بنده خدا اول به رو خودش نیاورد....بازم سر یک میزان دیگه مردم شروع کردن به دست زدن.....آخر سر بنده خدا اجرا را ول کرد و برای مردم توضیح داد که تا من روم را به طرف شما نکردم یعنی قطعه تمام نشده....اینا میزان های سکوت.....جالبه وزیر فرهنگ و ارشاد هم جزو همین مردم بودند که دست می زدند...

    اون شب بهترین شب بود....فهمیدم که توانایی ما به اندازه کشورهای توسعه یافته است اما یکی باید این باور را در ما به وجود بیاره.........متاسفانه علی رهبری تاب این قانون های قبلیه ای را نیاورد و کشور را ترک کرد و روزنامه کیهان اینگونه بدرقه اش کرد....."الکساندر(اسم اتریشی علی رهبری) در رفت !!!
    ..........
    ویرایش توسط آمن خادمی : 2011/05/28 در ساعت 23:08
    to continue, please follow me on my page

  9. 15 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


  10. #26
    مدیر Captain Nemo آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    آبادان
    نوشته ها
    2,911
    تشکر
    72,557
    تشکر شده 21,295 بار در 2,970 ارسال
    من کلاس اول بودم
    هنوز جنگ نشده بود
    من آبادان در مدرسه مهرنوش (ارامنه ) درس میخوندم
    لباسهای همرنگ .....
    شیر موز های خارجی به عنوان تغذیه .....
    بچه های مدرسه اکثرا با هم دوست بودند ولی من توی اینها غریبه بودم
    زنگ تفریح مدام گوشه حیاط مدرسه کز میکردم و تو حال و هوای خودم بودم ....
    یه بار همینطور که تو حال خودم بودم یهو دیدم یک خانمی با قد بلند و دامن و بلوز سفید
    و موهای طلایی بالای سرم ایستاده دستی به سرو گوش من کشید و اسمم رو پرسید ...
    من هم جواب دادم البته این خانم من و پدرم رو میشناخت ..... یادمه من رو به دفتر مدرسه برد و
    تمام مدت زنگ تفریح اونجا بودم .... بچه های کلاس هم میومدن و از پشت پنجره مدام سرک میکشیدند ...
    جای شما خالی سر کلاس که اومدم دیدم نگاه همه یه جور دیگه شده و همه مهربان تر شدند باهام
    خصوصا دخترای کلاسمون ...... آخه کلاس ما مختلط بود ....اون رو مدرسه که تعطیل شد خانم عندلیبی اومد و
    من را با کاماروی سفیدش تا خونم رسوند هیچ وقت این صحنه را فراموش نمیکنم که مدیر مدرسه چطور با یک بچه
    کلاس اولی برخورد کرد ....از اون روز جو مدرسه برام خیلی بهتر شد و دیگه صبح ها با زور نمیرفتم مدرسه .....
    .
    .
    .
    .
    .
    چند سال گذشت و جنگ شد و کلا همه چی عوض شد
    ما هم به شهر دیگری کوچ کرده بودیم
    دردسرتون ندم سوم دبستان بودم و یه روز که سر کلاس درسم رو خوب جواب ندادم
    چنان کتکی از معلم کلاسمون خوردم که هنوز که هنوزه یادم نرفته
    وقتی ظهر رفتم خونه هنوز جای سیلی که توی صورتم خورده بود مونده بود و بابام وقتی دید و فهمید
    خلاصه بلوایی به پا شد ..... و کار به جاهای باریک کشید و من رو از این مدرسه منتقل کردند
    و همینطور معلم مربوطه را به یکی از روستاهای اطراف شهر ....
    این یه خاطره شیرین از بهترین روزهای مدرسه رفتن من بود و دومی هم بدترین در این دوران ...
    یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
    دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

    شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
    مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد


  11. #27
    عضو فعال FENCER آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    600
    تشکر
    1,322
    تشکر شده 3,243 بار در 610 ارسال
    نقل قول نوشته اصلی توسط آمن نمایش پست ها
    تاپیک انتخابی این هفته "خاطرات غیربورسی"هست.....منتظر همتون هستم..................


    همینه همتون 120 کیلو وزن دارین و با 4 متر شکم !!!!

    یه بارم این تاپیک ورزش منو بیارین اینور دیگه
    شخصیت مرد سرنوشت اوست

  12. 12 کاربر به خاطر ارسال مفید FENCER از ایشان تشکر کرده اند:


  13. #28
    عضو فعال behnam آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    9,603
    تشکر
    20,514
    تشکر شده 98,027 بار در 10,087 ارسال
    خاطرات مدرسه
    باز هم یه خاطره از کلاس اول دبستان
    یه روز خانم معلم که می خواست بره دفتر مدیر از من خواست چند دقیقه حواسم به بچه ها باشه تا شلوغ نکنن منم که حسابی جوگیر شده بودم با یه غرور خاصی اومدم پای تخته
    یکی از بچه های کلاس بود که همیشه باهم کل کل داشتیم این دفعه هم با هم بحثمون شد
    منم که دنبال بهانه برای یه دعوای درست و حسابی بودم رفتم سراغ خط کش چوبی خودم و یه کتک مفصل به پسره زدم
    بعد که خانم معلم برگشت پسرک گریان و کتک خورده قضیه رو براش تعریف کرد و در نتیجه منم تنبیه شدم
    خلاصه این شد که دیگه تا آخر سال من هیچ وقت مبسر کلاس نشدم

  14. 11 کاربر به خاطر ارسال مفید behnam از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #29
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال
    نقل قول نوشته اصلی توسط fencer نمایش پست ها
    همینه همتون 120 کیلو وزن دارین و با 4 متر شکم !!!!

    یه بارم این تاپیک ورزش منو بیارین اینور دیگه
    جناب فینسر حتما نوبت تاپیک شما هم می رسه...........به شرطی که خودتون بالا سرش باشین.......و نرید به قول آقای طیب و یک عرق بید مشک هم برای بچه های سایت نیارید .....
    to continue, please follow me on my page

  16. 14 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #30
    عضو فعال FENCER آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    600
    تشکر
    1,322
    تشکر شده 3,243 بار در 610 ارسال
    نقل قول نوشته اصلی توسط آمن نمایش پست ها
    جناب فینسر حتما نوبت تاپیک شما هم می رسه...........به شرطی که خودتون بالا سرش باشین.......و نرید به قول آقای طیب و یک عرق بید مشک هم برای بچه های سایت نیارید .....
    بععععلللهههه حتما" همینجوریه که شما می فرمائین خانوم مدیر !!!!
    منتها تاپیک بنده یه نموره فرق داره اونم اینکه کلا" اخلاق ورزشکاری می طلبه
    نه حضور بنده سر تاپیک
    شخصیت مرد سرنوشت اوست

  18. 9 کاربر به خاطر ارسال مفید FENCER از ایشان تشکر کرده اند:


صفحه 3 از 8 نخست 123456 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •