صفحه 2 از 7 نخست 12345 ... آخرین
نمایش نتایج: از 11 به 20 از 64

موضوع: زنگ تفریح و دیدنیها

  1. #11
    عضو فعال analyst آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    محل سکونت
    مشهد
    نوشته ها
    445
    تشکر
    296
    تشکر شده 2,486 بار در 329 ارسال
    چند سوأل هستش. باید اونها رو سریع جواب بدی. حق فکر کردن نداری، حالا بزار ببینیم، چقدر باهوش هستی!









    آماده ای؟







    سوأل اول :

    فرض کنید در یک مسابقه دوی سرعت شرکت کرده اید. شما از نفر دوم سبقت می گیرید حالا نفر چندم هستید؟

    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .

    پاسخ:

    اگر پاسخ دادید که نفر اول هستید، کاملاً در اشتباه هستید! اگر شما از نفر دوم سبقت بگیرید، جای او را می گیرید و نفر دوم خواهید بود.






    سعی کن تو سوأل دوم گند نزنی.

    برای پاسخ به سوأل دوم، باید زمان کمتری را نسبت به سوأل اول فکر کنی..





    سوأل دوم:

    اگر شما توی همون مسابقه از نفر آخر سبقت بگیرید، نفر چندم خواهید شد؟


    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .

    پاسخ:

    اگر جواب شما این باشه که شما یکی مانده به آخر هستید، باز هم در اشتباهید. بگید ببینم شما چه طور می تونید از نفر آخر سبقت بگیرید؟؟ (اگر شما از نفر آخر عقب تر باشید، خوب شما نفر آخر هستید و از خودتون می خواهید سبقت بگیرید؟؟؟؟)




    شما در این مورد خیلی خوب کار نمی کنید، نه؟







    سوأل سوم:

    ریاضیات فریبنده!!! این سوأل رو فقط ذهنی حل کنید. از قلم و کاغذ و ماشین حساب استفاده نکنید.

    عدد 1000 رو فرض کنید. 40 رو به اون اضافه کنید. حاصل رو با یک 1000 دیگه جمع کنید. عدد 30 رو به جواب اضافه کنید. با یک هزار دیگه جمع کنید. حالا 20 تا دیگه به حاصل جمع، اضافه کنید. 1000 تای دیگه جمع کنید و نهایتاً 10 تا دیگه به حاصل اضافه کنید. حاصل جمع بالا چنده؟

    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .


    پاسخ:

    به عدد 5000 رسیدید؟ جواب درست 4100 است.

    باور ندارید؟ با ماشین حساب حساب کنید.

    مشخصتاً امروز روز شما نیست. شاید بتونید سوأل آخر رو جواب بدید... تمام سعی خودتون رو بکنید. آبروتون در خطره!!!









    سوال آخر:

    پدر ماری، پنج تا دختر داره: 1-Nana 2- Nene 3- Nini 4- Nono. اسم پنجمی چیه؟

    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .


    جواب: Nunu؟

    نه! البته که نه. اسم دختر پنجم ماری هستش. یک بار دیگه سوأل رو بخونید.

  2. 3 کاربر به خاطر ارسال مفید analyst از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #12
    عضو فعال analyst آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    محل سکونت
    مشهد
    نوشته ها
    445
    تشکر
    296
    تشکر شده 2,486 بار در 329 ارسال
    پیشینه برخی افراد سرشناس

    دانستن اینکه پیشینه برخی افراد سرشناس دنیا چه بوده است بسیار جالب است.
    میرزا تقی خان امیر کبیر………..صدر اعظم ناصرالدین شاه …….. منشی
    آدولف هیتلر………………………دیکتات ر آلمان……………………نقاش پوستر
    آلبرت انیشتن……………………..فیزیکد ان………………………..منشی اداره ثبت
    اوهنری……………………………نو سنده……………………………..گاو چران
    جرالدفورد …………………………رئیس جمهور آمریکا………………….مانکن لباس مردانه
    جوزپه گاریبالدی…………………..انقل بی ایتالیایی……………………ملوا ن
    جیمی کارتر………………………..رئیس جمهور آمریکا………………….بادام کار
    رونالد ریگان………………………..رئیس جمهور آمریکا………………..هنرپیشه سینما
    شون کانری………………………..هنرپی ه سینما………………………….بنا و راننده کامیون
    کلارک گیبل…………………………هنرپیش ه سینما…………………………چوب بر
    ویلیام فالکنر………………………..نویس ده……………………………….نقاش ساختمان
    گاندی………………………………..ر هبر فقید هند………………………….وکیل دادگستری
    جرج واشنگتن………………………اولی رئیس جمهور آمریکا……………..کشاورز
    نادرشاه افشار………………………موسس سلسله افشاریه………………..پوستین دوز
    یعقوب لیث…………………………..سرسلسل ه صفاریان…………………………روی گر
    امیر اسماعیل سامانی…………….سرسلسله امرای سامانی……………….ساربان
    آلپتکین……………………………… ..سرسلسله غزنویان………………………غلام زر خرید
    فرخی سیستانی……………………شاعر مشهور ایران…………………….کارگر کشاورز
    پاندیت نهرو……………………………نخست وزیر هند………………………..وکیل دادگستری
    موسولینی…………………………… یکتاتور ایتالیا………………………..روز امه نویس
    ساموئل مورس………………………مخترع آمریکایی……………………..نقاش
    جک لندن………………………………نوی سنده آمریکایی……………………کارگر کشتی
    آلبر کامو………………نویسنده فرانسوی…………………………معل م
    ریچارد نیکسون……………رئیس جمهور آمریکا………………..وکیل دادگستری
    آبراهام لینکلن…………..رئیس جمهور آمریکا……………………..هیزم شکن
    گی دو موپاسان…………..نویسنده آلمانی………………………..کارم د دریا داری
    چارلز دیکنز…………..نویسنده انگلیسی…………………………….. نشی
    آناتول فرانس……………نویسنده فرانسوی………………………..کتا فروش
    مولیر………………نویسنده بزرگ فرانسوی……………………..هنرپی شه
    هربرت جرج ولز …………..نویسنده بزرگ انگلیسی……………..شاگرد بزاز
    ارنست همینگوی………….نویسنده بزرگ آمریکایی…………………خبرنگا
    ویلیام شکسپیر……………نویسنده بزرگ انگلیسی……………………هنرپیش ه سیار
    فیدل کاسترو…………….رئیس جمهور کوبا…..,…………………دانشجوی حقوق
    کاردینال ریشیلو…………..صدر اعظم معروف فرانسه……………..کشیش
    ناپلئون بناپارت……………..امپراطور فرانسه……………………….افسر توپخانه
    کریم خان زند……………..موسس سلسله زندیه………………………تیر انداز سپاه نادر شاه
    ژاندارک…………..شخصیت نیمه مذهبی و قهرمان فرانسوی………………چوپان
    هانری فورد…………………کارخانه دار آمریکایی…………………….ساعت ساز
    توماس ادیسون…………………..مخترع بزرگ آمریکایی…………………تلگراف ی
    آلفرد نوبل…………………. بنیانگذار جایزه نوبل…………………….. کارگر کارخانه
    والت دیزنی……………..مخترع سینمای انیمشن………………………پادوی مغازه
    میکلانژ…………….نقاش مجسمه ساز ایتالیایی…………………………. نگ تراش

  4. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید analyst از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #13
    عضو فعال analyst آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    محل سکونت
    مشهد
    نوشته ها
    445
    تشکر
    296
    تشکر شده 2,486 بار در 329 ارسال

    گزیده ای از نامه های ببری به ننه ببری و بالعکس.

    24 آگوست

    ببری جان سلام

    از روزی که رفتی تهران ما دل توی دلمان نیست که یک وقت بروی زیر ماشینی، موتوری، سه چرخه ای، چیزی. وقت کردی برایمان کاغذ بنویس و از حال خودت ما را باخبر کن. اینجا همه خوبند. دختر عمویت را برایت شیرینی خوردیم تا هروقت کار تولید ببر مازندرانت تمام شد و به سیبری برگشتی بفرستیم تان خانه ی بخت.

    هرشب دندان هایت را مسواک کن.

    نخ دندان یادت نرود.

    مادرت



    28 آگوست

    ننه ببری سلام

    اگر از حال ما خواسته باشید ملالی نیست جز هوای آلوده، صدای آلوده، غذای آلوده، فضای ادبی آلوده و قفس آلوده. ننه ببری یادت هست یک بار که در کودکی روی پله های دم در خانه ی مان نشسته بودیم و گروهی داشتند جنازه ای را می بردند از تو پرسیدم او را کجا می برند و تو گفتی به جایی که نه هوا هست، نه آب، نه غذا و نه یارانه. حالا می فهمم آن جنازه را کجا می بردند. از این گذشته اهالی اینجا به من پیشت پیشت می کنند انگار من گربه ام. باورت نمی شود برایم پفک پرت می کنند انگار من بچه ام.

    دیگر ملالی نیست جز دوری دخترعمو.

    اما در مورد مسواک که گفتی اینجا سهمیه ی مسواک مان را کم کرده اند. شب ها دندان هایم را می مالم به میله های قفس تا تمیز شود.

    ببری تو



    7 سپتامبر

    ببری جان سلام

    نامه ات ما را از دل نگرانی درآورد. از اینکه آنجا با آغوش باز از تو استقبال کردند همه خوشحالیم. شنیده بودم تهران مردمان مهمان نوازی دارد. از اینکه نوشته بودی روزی سه شقه گوشت می خوری و قوی و سالم هستی خوشحالم. پدرت می گوید بپرس ببین به یک بازنشسته برای نگهبانی یا بیبی سیتر احتیاج ندارند.

    یادت نرود مسواک زدنت را سی دقیقه طول بده.

    قربانت، مادرت



    10 سپتامبر

    ننه ببری سلام

    امیدوارم خوب و خوش باشید. ننه جان! از نامه ات سر در نیاوردم. من کجا نوشتم روزی سه شقه گوشت می دهند بخورم. صبح ها یک کاسه حلیم می دهند با یک استکان چایی، ظهر عدس پلو و شب ها یک مثلث کوکو سبزی. از گشنگی اخیرا دارم پفک هایی را که بچه ها برایم می اندازند می خورم. خیلی هم بد نیست. قار و قور شکم را کم می کند.

    به پدر بگو بچسب به سیبری که جایت خوب است. اینجا بیکاری از بین رفته و چون همه ی بیکارها سر کارند دیگر یک شغل خالی هم وجود ندارد.

    قربانت ببری کوچولو



    15 سپتامبر

    ببریچنکای عزیزم سلام

    از اینکه در نامه ات گفته ای به زودی کار مهاجرت من و پدر و خواهر کوچک ات را جور می کنی همگی خوشحالیم. خواهر کوچکت از همین الان دارد برای زندگی در آن باغ وحش رویایی که تو تعریفش را کرده ای غرش ببرانه سر می دهد. پدرت یک شلوارک فسفری خریده که آنجا لم بدهد در آفتاب و آن ماساژورهایی که گفتی مشت و مالش بدهند. فقط نگرانم که نکند آن همه خوشی ما را از خواندن کتاب های داستایوفسکی بزرگ و تولستوی بیندازد. امیدوارم در خوردن استیک و بیفتک زیاده روی نکنی که نقرس بگیری.

    حتما بعد از مسواک از دهان شویه استفاده کن.

    مادرت ننه ببری



    35 سپتامبر

    ننه!

    داری با کی نامه نگاری می کنی؟ نکند در این مدتی که من نبودم سوادت نم کشیده؟ اصلا گور بابای نامه های من، مگر روزنامه نمی خوانی و اوضاع هوای آلوده ی اینجا را نمی دانی؟ از آن گذشته یک خط قطار از کنار باغ وحش اینجا می گذرد که در هر بار عبور نصف پشم های من می ریزد. قفسی که من در آن هستم از زندان های گورسک تنگ و تارتر است، یک گوشه اش تاب و سرسره گذاشته اند برای من، آخر کی دیده ببر سر بخورد؟ چند بار به مسوول محترم و زحمتکش قفس گفتم ترتیب ملاقاتم را با رییس باغ وحش بدهد یا لااقل به صلیب سرخ اطلاع بدهد که من از کوکوسبزی خوشم نمی آید. می دانی چه کار کرد؟ دفعه ی بعد برایم غذایی آورد که به آن می گویند کوفته. گفت بخور که فردا همین هم گیرت نمی آید. گفته فردا ناهار کشک بادمجان داریم. نمی دانم این دیگر چه کوفتی است!

    می گویی دهان شویه؟ ننه! دست به دلم نذار. درست است که بهشت زیر پای ببرهای ماده است ولی یک دفعه وحشی می شوم یک چیزی می گویم که هم تو ناراحت می شوی هم خودم.

    قربانت ببری



    21 اکتبر

    ببری گوگول مامان

    پسرم! من از همان دوران پوشکی تو می دانستم روزی به مدارج بالا می رسی و مایه ی افتخار من و پدرت می شوی. می توانم تصور کنم که داری در جنگل های مازندرانی که توصیفش را کرده ای نعره می زنی و زهره ی هر جنبنده ای را می ترکانی. ولی پسرم فراموش نکن که تو نماینده ی یک ملت هستی و باید لطف و مهربانی را هم با خشم و غضب همراه کنی. بیت:

    بزرگی و نرمی به هم در به است

    چو رگزن که جراح و مرهم نه است.

    بابا ببری می گوید از تو بپرسم پس چی شد این ویزا؟ مردم از بس با شلوارک تو این سرمای بی پیر سیبری چرخیدم.

    دخترعمو ببری ماشاا... ببری شده برای خودش. به خواهرت گفته آنقدر در مازندران بزاید که روسی بشود زبان اول آن دیار.

    راستی اصلا از سفیدکننده برای دندانهایت استفاده نکن. پزشکی که امروز به سیبری آمده بود به پدرت گفته که سفید کننده مینای دندان را از بین می برد.

    شب ها زود بخواب و شیطانی نکن.

    مادرت، ننه ببری که به تو افتخار می کند.



    28 نوامبر

    ننه جان! دیگر مطمئن شدم ما حرف همدیگر را نمی فهمیم. آره! حق با توست. اینجا دارند بادم می زنند. جنگل مازندران کجا بود؟ من هنوز تهرانم و دارم دود می خورم. می گویند جنگل مورد نظر را کاشته اند اگر چند سالی بارندگی خوب باشد جنگل پر دار و درختی می شود. دیروز یک پزشک آمد معاینه ام کرد و گفت خون دماغم به خاطر گرم شدن کره ی زمین است، گلوبال وارمینگ! سردردم به خاطر ادیپ کمپلکس است و شب ها که تشنج می کنم از غم غربت است. طفلک مرد آبرومند و زن و بچه داری بود ولی با این وجود اگر دندانهایم نریخته بودند می گذاشتم اش لای خورشت بامیه ای که شام ام بود و کمی قوت می گرفتم. به دختر عمو بگو به پای من ننشیند برود با همان تایمازوف بقال عروسی کند و مرا فراموش کند.

    ببری داغون تو



    4 دسامبر

    ببریشکای عزیزم! چرا دیر به دیر نامه می دهی؟ مگر نمی دانی وقتی نامه هایت می رسد ما تمام اهالی روستا را جمع می کنیم و پدرت نامه ات را بلند بلند می خواند و همه آه می کشند. تو تنها دریچه ی امید ما در این سرمای سخت هستی. گفته بودی هفته ای دو روز سونا می روی و فیتنس کار می کنی. ما که نمی دانیم این تفریحات چه هستند فقط مواظب دندانهایت باش. خواهرت گفته شکل جکوزی را برایش بکشی که ببرد مدرسه و به همکلاسی هایش پز بدهد.

    بوس

    ننه ببری



    18 دسامبر

    ننه و بابای عزیزم!

    دیروز یک بازدیدکننده ی محترم یک فندک به سمت ام پرت کرد. فندک خورد به صورتم که از پشت خوردم زمین و آدم های پشت میله ها زدند زیر خنده. بچه ها هم خندیدند و برایم چیپس انداختند. خواستم خودم را به چیپس برسانم با چونه خوردم زمین، چشمانم پر از آب شده بود. مردم که می خندیدند یاد سیرکی افتادم که عمو کوفولوفسکی مدت ها در آن کار می کرد و بیمه بود و تا سالها حقوق بازنشستگی می گرفت و کارت منزلت داشت.

    آینه ندارم اما دیروز صورتم را در چاله آب کف قفس دیدم. فکر کنم حسابی شکل راسکولنیکوف شده ام در فصل پایانی کتاب. می دانم دیگر سیبری را نخواهم دید و با شما دور جنازه ی یک خرس جمع نخواهیم شد. به همولایتی ها بگویید درست است که این روزها مثل یک گربه از یک پیشت می ترسم و می روم ته قفس پشتم را می دهم به دیوار ولی در اعماق دلم ببر سیبری باقی مانده ام.

    ببری شما

    پایان

  6. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید analyst از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #14
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال

    مقایسه آبنمای رشت و روسیه

    اخیراً عکسی با عنوان خلاقیت شهرداری روسیه در سايتها منتشر شده است که به نظرم کمی این آبنمایی زیبا با آبنمایی موجود در شهر رشت قابل مقایسه است.
    [B]
    آبنما در رشت:[/
    B]


    آبنما در روسيه:


    to continue, please follow me on my page

  8. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #15
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال

    برنامه روزانه ملتهای مختلف

    امريکا : 12 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 1 ساعت ماندن در ترافيک ، 3 ساعت تماشای تلويزيون ، 1 ساعت کار با اينترنت ،1 ساعت تماشای پلی بوی


    فرانسه : 8 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 2 ساعت قدم زدن در خيابان ، 4 ساعت کتاب خواندن ، 2 ساعت حرف زدن عليه تلويزيون ، 2 ساعت خنديدن

    ايتاليا : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 4 ساعت غذا خوردن ، 6 ساعت حرف زدن ، 2 ساعت خيابان گردی


    آلمان : 8 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 2 ساعت اضافه کار ، 2 ساعت تماشای مسابقات تلويزِيونی ، 2 ساعت مطالعه ، 2 ساعت فکر کردن به خودکشی


    کوبا : 8 ساعت کار ، 8 ساعت تفريح ، 4 ساعت خواب ، 4 ساعت گوش کردن به سخنرانی کاسترو


    عربستان سعودی : 8 ساعت تفريح همراه با کار ، 6 ساعت تفريح همراه با خريد در خيابان ، 10 ساعت خواب


    مصر : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 8 ساعت کشيدن قليان ، 2 ساعت گوش کردن به ام کلثوم ، 2 ساعت حرف زدن در باره جمال عبدالاناصر


    هندوستان : 8 ساعت جستجوی کار ، 6 ساعت خواب ، 6 ساعت تماشای فيلم ، 2 ساعت جستجو برای محل خواب ، 2 ساعت برای رد شدن از خيابان


    پاکستان : 4 ساعت کار غير مجاز ، 8 ساعت خواب مجاز، 8 ساعت اعتراض عليه کودتا ، 4 ساعت فرا ر از دست پليس


    ايران : 8 ساعت خواب ، 4 ساعت استراحت ،4 ساعت ارسال اس ام اس و تعریف جوکهای رشتی و ترکی ، 4 ساعت حرکت در ترافيک ، 1 ساعت کار ،1 ساعت بحث در باره ازدواج موقت ، 2 ساعت بحث در مورد احمدی نژاد
    to continue, please follow me on my page

  10. 6 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


  11. #16
    کاربر فعال arak_bourse آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    3,673
    تشکر
    13,128
    تشکر شده 10,635 بار در 3,281 ارسال
    آبدارچی شرکت مایکروسافت
    آبدارچی شرکت مایکروسافت
    داستان و رمان
    مرد بیکاری برای آبدارچی گری در شرکت مایکروسافت تقاضای کار داد. رئیس هیات مدیره با او مصاحبه کرد و نمونه کارش را پسندید.سرانجام به او گفت شما پذیرفته شده اید.

    مرد بیکاری برای آبدارچی گری در شرکت مایکروسافت تقاضای کار داد. رئیس هیات مدیره با او مصاحبه کرد و نمونه کارش را پسندید.سرانجام به او گفت شما پذیرفته شده اید.

    آدرس ایمیل تان را بدهید تا فرم های استخدام را برای شما ارسال کنم.مرد جواب داد : متاسفانه من کامپیوتر شخصی و ایمیل ندارم.رئیس گفت امروزه کسی که ایمیل ندارد وجود خارجی ندارد و چنین کسی نیازی هم به شغل ندارد.

    مرد در کمال ناامیدی آنجا را ترک کرد. نمی دانست با ده دلاری که در جیب داشت چه کند.تصمیم گرفت یک جعبه گوجه فرنگی خریده دم در منازل مردم ان را بفروشد. او ظرف چند ساعت سرمایه اش را دوبرابر کرد . به زودی یک گاری خرید. اندکی بعد یک کامیون کوچک و چندی بعد هم ناوگان توزیع مواد غذایی خود را به راه انداخت.

    او دیگر مرد ثروتمند و معروفی شده بود. تصمیم گرفت بیمه عمر بگیرد. به یک نمایندگی بیمه رفت وسرویسی را انتخاب کرد. نماینده بیمه آدرس ایمیل او را خواست ولی مرد جواب داد ایمیل ندارم. نماینده بیمه با تعجب پرسید شما ایمیل ندارید ولی صاحب یکی از بزرگترین امپراتوریهای توزیع مواد غذایی در آمریکا هستید. تصورش را بکنید اگر ایمیل داشتید چه می شدید؟ مرد گفت احتمالا آبدارچی شرکت مایکروسافت بودم
    تحلیلگر بازار tahlilgar0@

  12. 7 کاربر به خاطر ارسال مفید arak_bourse از ایشان تشکر کرده اند:


  13. #17
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال

    دروغ سنج!!

    یک نفر می میرد و به جهان آخرت می رود.. در آنجا مقابل دروازه های بهشت می ایستد سپس دیوار بزرگی می بیند که ساعت های مختلفی روی آن قرار گرفته بود. از یکی از فرشتگان می پرسد “این ساعت ها برای چه اینجا قرار گرفته اند؟” فرشته پاسخ می دهد :”این ساعت ها ساعت های دروغ سنج هستند و هر کس روی زمین یک ساعت دروغ سنج دارد و هر بار آن فرد یک دروغ بگو ید عقربه ی ساعت یک درجه جلوتر میرود” مرد گفت :”چه جالب آن ساعت کیه؟!” فرشته پاسخ داد :”مادر ترزا او حتی یک دروغ هم نگفته بنابراین ساعتش اصلاٌ حرکت نکرده است وای باور کردنی نیست .
    خوب آن ساعت کیه؟” فرشته پاسخ داد :”ساعت آبراهام لینکلن(رئیس جمهور سابق آمر یکا) عقربه اش دوبار تکان خورد!
    :biglaugh:خیلی جالبه راستی ساعت احمدی نژاد کجاست ؟ فرشته پاسخ داد : آن در اتاق کار سرپرست فرشتگان است و از آن به عنوان پنکه سقفی استفاده می کنند :shangol:
    to continue, please follow me on my page

  14. 9 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #18
    عضو فعال ماهور آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    نوشته ها
    1,238
    تشکر
    15,010
    تشکر شده 10,491 بار در 1,256 ارسال

    گربه کاراته باز

    گربه کاراته باز

    چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
    گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر...

  16. 6 کاربر به خاطر ارسال مفید ماهور از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #19
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال

    زیباترین عکس سیاه و سفید دنیا

    to continue, please follow me on my page

  18. 9 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


  19. #20
    عضو فعال ناهید آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,409
    تشکر
    10,953
    تشکر شده 8,901 بار در 1,437 ارسال
    چگونه یک خبر بد را اطلاع دهیم

    زنی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب. در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل".
    چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح – با لباس سبز رنگ – از آن خارج می شود. زن نفسش را در سینه حبس می کند.
    دکتر به سمت او می رود. زن با چهره ای آشفته به او نگاه می کند...
    دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم. اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده. ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم... باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی، روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی... اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده...
    با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن زن شل می شود، به دیوار تکیه می دهد. سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.
    با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه زن می گذارد و میگوید: شوخی کردم... شوهرت همون اولش مُرد
    حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
    خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
    خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

  20. 7 کاربر به خاطر ارسال مفید ناهید از ایشان تشکر کرده اند:


صفحه 2 از 7 نخست 12345 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •