عملا وقتی میخواهیم سیاستهای کلان را نگاه کنیم باید به طرفهای ذینفع هم توجه داشته باشیم.
مثلا در این فقره بابت سیاست های پولی یا به طور خاص کاهش بهره گروههای ذینفع زیر هستند:
1-سپرده گذاران : که قاعدتا دوست دارند که بهره نه تنها کاهش نیابد بلکه افزایش هم بیابد
2- صاحبان فعلی اوراق و اسناد خزانه : آنها که در حال حاضر این اوراق را خریده اند دوست دارند که بهره بیاید پایین تا در کوتاه مدت بهره بدون ریسک بیشتری نصیبشان شود
3-آنها که قصد خرید اوراق دارند: آنها که قصد خرید دارند شبیه سپرده گذاران دوست دارند که بهره زیاد شود، تا بخرند و از سود روزشمار بیشتری نصیبشان شود
3- سهامدارانی که در حال حاضر سهم دارند: دوست دارند که بهره کاهش یابد و اوراق غیرجذاب شود و سهامشان گران شود
4-نقدشده ای سهام که مترصد خرید هستند: دوست دارند بهره زیاد شود تا سهام بیشتر بریزد تا در قیمتهای جذاب تری ورود کنند
قطعا ذینفعان بیشتری را هم میشود پیدا کرد . من فقط همینها که باهاشان سر و کار داریم را عرض کردم که میبینید چقدر با هم تضاد منافع دارند.
از این ذینفعان که بگذریم ، تازه میرسیم به ذینفع بزرگ که خود دولت و بانک مرکزی باشد! بانک مرکزی هم در هر دوره ای با اهداف خاصی که در آن دوره اولویت بیشتری دارد، بهره را کم و زیاد میکند. ضمن آنکه ذینفعان بالا هم معمولا مطابق قدرت چانه زنی که دارند و نفوذی که در دستگاه قدرت دارند با اعمال فشار بر سیاست های پولی اثر میگذارند.
بنابراین موضوع پیچیده تر از این حرفهاست که دوستان عنوان میکنند که همتی چرا مثلا بهره را پایین نمیاورد که سهام ما بالا برود!!!