درود بر همه ی عزیزان
یک حکایتی از ملا نصرالدین هست. شاید به درد بخوره.
میگن ملا توی ییلاق یک خونه داشت. وقتی از کارو بار روزانه خسته میشد مغازه را تعطیل می کرد و میگفت من تا یک ماه دیگه برای استراحت ییلاقم. ولی بعد از 4 روز برمی گشت. دوستاش بهش می گفتن: ملا تو که قرار بود تا یک ماه ییلاق بمونی . چرا 4 روزه برگشتی؟ ملا هم جواب داد: راستش من یک زن زشت و بد قیافه برای کارهای خونه ی ییلاقم دارم. هر وقت که قیافه ی اون زن به نظرم عادی یا خوشگل بیاد ، از ییلاق فرار می کنم میام.
حالا حکایت خصدرا یا حتی کلیت بورس ایرانه. این افریته هر وقت به نظرتون خوشگل و جذاب اومد بفروشین و فرار کنین ازش.
( الان خدا را شکر زشت و بد ترکیب به نظر میرسه)
شاد و سلامت باشین