ز دهه ۱۳۷۰ سه حلقهی کیان، آئین و مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری برای صورتبندی پروژهی «دموکراتیزاسیون» تحت نفوذ نافذ ایدئولوژی «عصر مدرن» و «نهضت روشنگری» بودند و اغلب اعضاء و مشاوران آن نیز یا از تئوریهای انگلیسی تغذیه میکردند یا دانشآموختگان دانشگاههای انگلستان به شمار میرفتند. عبدالکریم سروش در چلسی کالج لندن «فلسفه علم» آموخت و آن را با تکیه بر آراء سر کارل پوپر در ایران رواج میداد. حسین بشیریه هم که سخت شیفتهی توماس هابز و ماکس وبر بود، دکترای «تئوری سیاسی» خود را از دانشگاه لیورپول انگلستان گرفت. محمدرضا تاجیک، رئیس مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری و معاون آموزشی وزارت اطلاعات در دولت اصلاحات نیز سال ۱۳۷۲ در دانشگاه اسکس انگلستان درس «تحلیل گفتمانی» خواند (۲۳۲) یا حمیدرضا جلاییپور که در دهه ۱۳۶۰ معاون سیاسی – امنیتی استانداری کردستان بود، سال ۱۳۷۶ پس از گرفتن دکترای «جامعهشناسی سیاسی» از دانشگاه لندن به یکی از چهرههای کلیدی اصلاحات بدل گشت و ناشر روزنامههای جامعه، طوس، نشاط و… شد. (۲۳۳)
محمدعلی ابطحی پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ و در مقام «رئیس دفتر رئیس جمهور» روابط خود با جاسوسان انگلیسی را توسعه داد. او ابان ۱۳۷۸ در جریان سفر سیدمحمد خاتمی به فرانسه در اقامتگاه احسان نراقی (مشاور ویژه محمدرضا پهلوی) با علیرضا نوریزاده (عامل سرویس جاسوسی MI6) ملاقات کرد. پوشش سیاسی این دیدار، بحث درباره گسترش ایدهی «گفتگوی تمدنها» بود و نراقی به عنوان مشاور وقت دبیرکل سازمان یونسکو بانی برگزاری جلسه سخنرانی خاتمی در مجمع عمومی این سازمان شد. پس از سفر رئیس دولت اصلاحات به پاریس، علیرضا نوریزاده در نامهای دستنویس خطاب به ابطحی نوشت:
حضرت ابطحی؛ با سلام. دیدار کوتاه ولی پر از لطف حضرتعالی در پاریس همچنان منزلنشینِ یاد و خاطره من است و گفتگوی پر از لطف با سید نازنینمان جایی ویژه در دفتر ایام من یافته است… وقتی به یاد میآورم که وارستهای همچون خاتمی در آنجا هست و همسفر او کسی چون محمدعلی ابطحی است، لذا به دل امید میدهم که دوران غم نخواهد ماند. چنین نبود و چنین نیز هم نخواهد ماند. باری؛ ضرورت داشت این چند سطر را خدمت شما بفرستم. دکتر «احسان نراقی» به تهران آمده است. با توجه به نقش بسیار مهم و چشمگیر او در برگزاری جلسه «یونسکو» و آن همه زحمتها و دویدنها و سینه سپر کردنهایش، و پیغامها و توصیههای به جایی که به من میداد و من به «دوستان» منتقل میکردم و در نهایت شما گیرندهاش بودید، تصور میکنم تقدیری از پیرمرد و گفتگویی با او، تأثیر بسیار در حال و روحیه او خواهد داشت. (۲۳۴)
روابط ابطحی با انگلیسیها در پوشش موسسه گفتگوی ادیان بعدها به جایی رسید که ساعت ۳ عصر روز ۲۴ آذر ۱۳۸۱ هیئتی ۹ نفره از نمایندگان مجلس عوام انگلیس همراه نماینده سفارت پادشاهی بریتانیا در تهران با وی دیدار کردند، اما مهمتر از همه سیدمحمد خاتمی شیفته سیستم حکومتی بریتانیا و ایدئولوگهای فراماسونر «انقلاب باشکوه» انگلیس مانند جان لاک بود و آنان را مظهر پیوند «دینداری» و «تجددخواهی» مینامید. (۲۳۵) سال ۱۳۸۲ نیز وقتی که تونی بلر، نخستوزیر انگلیس صریحاً از آشوبهای شبهدانشجویی در تهران حمایت میکرد، پرنس چارلز (ولیعهد انگلستان) صبح ۲۰ بهمن ۱۳۸۲ در سفری غیررسمی از شهر بصره وارد فرودگاه مهرآباد تهران شد. (۲۳۶) هرچند هدف از این سفر «همدردی با زلزلهزدگان بم» عنوان گشت، اما سیدمحمد خاتمی در کاخ سعدآباد با پرنس چارلز دیدار کرد و به او گفت:
تجربهی ملت انگلیس در استقرار «دموکراسی» مهم است و «جان لاک» [از پیشروان فراماسونری و بردهداری] متفکری پیشتاز در تحکیم مبانی دموکراسی است. شما [ولیعهد انگلیس] شخصیتی فرهنگی و علاقهمند به «گفتگوی ادیان» هستند و این سرآغاز «گفتگوی تمدنها» و امری مغتنم است. (۲۳۷)
اصلاحطلبان «انقلاب باشکوه انگلیس» را یگانه الگوی «مشروطیت» تلقی میکردند و سعید حجاریان با صراحت از «مدل انگلیسی اصلاحات» دفاع میکرد؛ (۲۳۸) مدلی که دو فیلسوف انگلیسی، یعنی جان هیک و جان کین از احیاگران آن در قرن بیستم به شمار میرفتند. از این رو، چهار ماه پس از سفر ریچارد رورتی در قامت بزرگترین فیلسوف آمریکا، جان کین رئیس مرکز مطالعات دموکراسی دانشگاه وست مینستر برای دومین بار در پاییز ۱۳۸۳ از لندن به ایران آمد. (۲۳۹)
او را که به عنوان احیاگر تئوری «جامعه مدنی» در قرن بیستم میشناسند، سال ۱۹۴۹ در استرالیا متولد گشت و از دهه ۱۹۷۰ برای تحصیل در رشتهی «اقتصاد سیاسی» به دانشگاه تورنتو در کانادا رفت. سال ۱۹۷۹ عازم کینگز کالج دانشگاه کمبریج انگلستان شد و یک دهه بعد به مقام استاد تمام دانشگاه وست مینستر رسید. جان کین دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ به همراه استادش سی.بی. مکفرسون (تئوریسین مشهور دموکراسی) روزهای بسیاری را در کشورهای اروپای شرقی گذراند. با رهبر
ان جنبش همبستگی لهستان و گروه پیمان ۷۷ برای براندازی حکومتهای لهستان و چکسلواکی همکاری نزدیک داشت. حتی در سال ۱۹۸۴ با چاپ کتابی از زندگی سیاسی واسلاو هاول، رهبر کودتای مخملی چکسلواکی چهرهی یک قهرمان آزادیخواه را ساخت. (۲۴۰)
دو سال پس از نشر این کتاب، کلوب سرّی بیلدربرگ نیز با اهدای جایزه اراسموس از مبارزات هاول تجلیل کرد. (۲۴۱) سال ۱۹۸۸ کین با نشر کتاب دموکراسی و جامعه مدنی، مدلی ستیزهگر از جامعه مدنی را ارائه داد. (۲۴۲) یکسال بعد، چکسلواکی و لهستان کمونیستی فرو ریخت. در واقع؛ واژه «جامعه مدنی» پس از ۱۳۰ سال غیبت و خاموشی در مغرب زمین، اینبار برای استفاده در پروژه «براندازی نرم» به اندیشهی سیاسی غرب بازگشت. از ابتدای دههی ۱۹۹۰ جان کین در مرکز مطالعات دموکراسی (CSD) پروژه دموکراسیسازی ایران و برنامهی «اسلام و دموکراسی» را پایه گذاشت که اکنون یکی از دروس اصلی دوره فوق لیسانس «علوم سیاسی و روابط بینالملل» دانشگاه وستمینستر است.
کین نخستینبار پس از آشوبهای ۱۸ تیر ۱۳۷۸ تحت پوشش «پروژه مبادلات آکادمیک» با دانشگاه مفید وارد تهران شد. این پروژه یک سرمایهگذاری مشترک میان دانشگاه وست مینستر با بنیاد اعانه ملی برای دموکراسی (NED) بود. (۲۴۳) روسای این نهادها میکوشیدند تا به منظور پیشبرد اصلاحات و پروژه جامعه مدنی از رهگذر مبادلات آکادمیک و تأسیس شبکههای منطقهای «توان تکنیکی سازمانهای غیردولتی را افزایش دهند؛ همچنین به اصلاحطلبان آموزش دهند که چگونه برای اثرگذاری بر دولت برنامهریزی کنند و چگونه به توسعه استراتژی ویژه رسانهها و کسب حمایتهای مردمی بپردازند.» (۲۴۴)
جان کین روز ۲۷ مهر ۱۳۷۸ پس از دیدار با سعید حجاریان و عبدالکریم سروش، برای ملاقات با آیتالله عبدالکریم موسوی اردبیلی (رئیس دانشکده مفید) به قم رفت. (۲۴۵) او در این سفر رایزنیهای بسیاری را با مقامات حزب مشارکت ایران، اعضای حلقه کیان و برخی روحانیون اصلاحطلب انجام داد که جزئیات آن مذاکرات، هنوز «محرمانه» مانده است. پس از این سفر، نفوذ کین بر رسانههای اصلاحطلب افزایش یافت، چنانکه روزنامه ایران (ارگان دولت اصلاحات) در تبیین «جامعه مدنی» به نقل از او مینوشت:
«جامعه مدنی» مجموعهای از نهادهای غیردولتی را در بر میگیرد که از حمایت دولت برخوردارند. این نهادها خشونتطلب نیستند، خودجوشند و با یکدیگر و با دولت در «تنش» مداوماند! (۲۴۶)
بار دیگر، کین در پاییز ۱۳۸۳ به ایران آمد. وقتی او پا به تهران گذاشت که سروش و حسین بشیریه از دیدار با جرج شولتز (وزیر خارجه سابق آمریکا) و فرانسیس فوکویاما (استراتژیست پنتاگون) به ایران بازگشته بودند. (۲۴۷) از رهگذر این دیدارها، مقامات ایالات متحده قصد پیشبرد پروژه «لهستانیزه کردن ایران» را داشتند؛ پروژهای که از مدل جنبش همبستگی لهستان اقتباس گشت و البته تئوریسین انگلیسی آن هم در تهران به سر میبرد. مأموریت کین ایجاد یک «هسته مادر» برای «کودتای مخملی» در ایران بود و یک کارگاه آموزشی را نیز برگزار کرد. در بانک اطلاعاتی مرکز تحقیقات سیاستهای علمی کشور این کارگاه با نام «دوره آموزشی گذار به مردمسالاری» ثبت شده است، (۲۴۸) اما آنچه که این فیلسوف انگلیسی به اصلاحطلبان میآموخت، استفاده از «میزان محاسبه شدهای از خشونت» و «مقاومت در برابر قانون و نظم» بود. جان کین اعتقاد داشت «کار دموکراسی به زیر سوال بردن این باور است که حاکمیت، مقرّر خداوند است» (۲۴۹) و صریحاً میگفت:
اگر زمانی «راهبردهای غیرخشن» ناکام ماندند یا «نامناسب» به نظر رسیدند، از میزانهای محاسبه شدهای از «خشونت» استفاده کنید و در برابر گرایش به سمت راهبردهای «قانون و نظم» اقتدارگرایانه، مقاومت کنید. (۲۵۰)
جان کین در این سفر نیز با سعید حجاریان به دیدار و گفتگویی طولانی نشست تا آخرین دستورالعملهای «براندازی نرم» و مدلهای «دموکراتیزاسیون» را به استراتژیستهای حزب مشارکت ایران انتقال دهد. از نظر کین، «حجاریان نمادی از تغییر گستردهای است که در ایران جریان دارد و این روند برگشتناپذیر است.» (۲۵۱)
اما، این «نماد تغییر» پس از شنیدن راهبردهای جان کین برای مبارزه مدنی خطاب به اعضاء حزب مشارکت ایران گفت که «ما حتی در تئوری دموکراسی هم عقب مانده هستیم» و افزود:
آقای «جان کین» مدتی پیش به ایران آمد. بحثهای زیادی با هم داشتیم. دیدم خیلی از موضوعاتی که مطرح میکند، مباحث جدی و جدیدی است که درباره آن فکر هم نکردهام. مثل «رابطه دموکراسی با مسئولیت» یا با اخلاق یا خشونت. کارهای مطالعاتی که آنها در غرب انجام دادهاند، نتیجه اتفاقاتی است که در ۱۰ تا ۱۵ سال گذشته رخ داده؛ مثل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دموکراتیزه شدن دهها کشور… مثلاً در حال حاضر نوع جدید دموکراسی با اسم «دموکراسی برونزا» پیدا شده است. در این الگو چون «دمو» (توده مردم عراق) برای تغییر «کراسی» (حکومت) خود
توان نداشت، در نتیجه آمریکا به یاری «دمو» آمد و پدیده تازهای شکل گرفت با عنوان «دمو آمریکاکراسی». ما نیاز داریم این پدیده را مورد بحث و بررسی و مطالعه قرار دهیم. (۲۵۲)
گرچه کین از اصلاحطلبان خواست تا به دخالت و حمایت قدرتهای خارجی برای استقرار نظام لیبرال سرمایهداری در ایران فکر کنند، ولی بیشتر به استراتژی «براندازی قانونی» از راه انتخابات تمایل داشت. به همین سبب پیشنهاد کرد که دولت اصلاحات با حمایت ویژه مالی از سازمانهای غیردولتی، رسانههای مستقل و نهادهای مدنی، سریعاً و به هر وسیلهای عرصه عمومی (جامعه) را فتح کند. او معتقد بود هر NGO یک «آزمایشگاه کوچک» برای جامعه مدنی است که نه تنها حساسیت کسی را بر نمیانگیزد، بلکه خیلی راحت میتواند کارهای خود را در حاشیه امن پیش ببرد. (۲۵۳)
وقتی تعداد این آزمایشگاههای کوچک زیاد شود، حکومت با چالش مواجه میشود و به تدریج باید عرصه را به آنان واگذار کند. چنانچه پروژه دولتی جامعه مدنی از حاکمیت شکست بخورد، این NGOها به عنوان یک منجی، «مبارزه مدنی» را علیه رژیم کلید میزنند. (۲۵۴) کین اعتقاد داشت که در کنار این نیرو، اصلاحطلبان باید یک شبکه چند قطبی از رسانههای اینترنتی و… را بسازند تا از طریق مصادره افکار عمومی، انتخابات را «مهار» سازند. (۲۵۵)
۴ ماه پس از بازگشت جان کین سفر یک نظریهپرداز انگلیسی دیگر از اول اسفند ۱۳۸۳ و در آستانهی رقابتهای نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری به ایران آغاز شد؛ سفر جان هیک، احیاگر اندیشهی «پلورالیسم دینی» در قرن بیستم به دعوت رسمی محمدعلی ابطحی، معاون حقوقی – پارلمانی رئیس جمهور خاتمی و رئیس موسسه گفتگوی ادیان. (۲۵۶) جان هیک مثل کین هم با عبدالکریم سروش رابطهای دیرین داشت و هم با سیدحسین نصر تعامل سیاسی نزدیکی برقرار کرد؛ چنانکه به هر دوی آنان برای ساخت «قرائت کثرتگرا (پلورالیستیک) از اسلام» مشاوره میداد (۲۵۷) و یکی از الزامات «طرح خاورمیانه بزرگ» نیز تغییر نظام سیاسی ایران از همین مسیر بود. (۲۵۸) در کشاکش همین ملاقاتها، هفتهنامه انگلیسی نیو استیتسمن روز ۲۵ بهمن ۱۳۸۳ ویژهنامهای را تحت عنوان ایران: هر آنچه را میخواهید حالا بدانید منتشر کرد و گای دینمور نوشت:
«واشنگتن درباره حمله نظامی به ایران دچار سردرگمی شده، اما بهترین راه حل، فروپاشی حکومت جمهوری اسلامی از درون است. کاندولیزا رایس به دنبال یک فرایند طولانی فرسایش رژیم ایران است که با حمایت مخالفان رژیم ایران آغاز میشود.» (۲۵۹)
پرسش اصلی نیو استیتسمن این بود: چه کسانی امید آمریکا در ایران برای اجرای پروژه «فروپاشی از درون» هستند؟ (۲۶۰) یک ماه بعد ری تکیه و کنت پولاک از تئوریسینهای برجستهی شورای روابط خارجی آمریکا با چاپ مقالهای در فصلنامه سیاست خارجی پاسخ این سوال را دادند. آنان در مقالهی «همان عملگراهای خوب» به پیروی از ریچارد رورتی سرمایهگذاری ایالات متحده روی «سیاستمداران پراگماتیست» در ایران را توصیه کردند و در یک کلام نتیجه گرفتند:
عملگراهای جمهوری اسلامی، همان کسانی هستند که آمریکا را از حمله به ایران بینیاز میکنند. (۲۶۱)
پایان سال ۱۳۸۳ با جنجالی بزرگ رقم خورد. در فضایی که هرلحظه دولت آمریکا مصوبههای جدیدی را برای حمایت از اصلاحطلبان با هدفِ «تغییر حکومت جمهوری اسلامی» از تصویب کنگره و سنا میگذراند، آقای اکبر هاشمی رفسنجانی (رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام) که او را سمبل «سیاستمداران عملگرا» مینامند، در مصاحبهی اختصاصی با روزنامه یو.اس.ای تودی سفر مقامات بلندپایه ایالات متحده به ایران مانند مسئولان کمیته روابط خارجی سنای آمریکا را بلامانع خواند:
آنها میتوانند بیایند. ما مخالفتی نداریم. اگر قرار است دیداری جدی صورت بگیرد، ما انتظار داریم اقدامی که تأیید کننده حسن نیت آمریکاییها باشد ببینیم. این میتواند نقطه آغاز خوبی باشد. (۲۶۲)
واپسین روزهای خرداد ۱۳۸۴ پیش از برگزاری نهمین انتخابات ریاست جمهوری مایکل ایگناتیف، رهبر لیبرالهای پارلمان کانادا و از دستیاران آیزایا برلین با ورود به تهران در مقام یک مشاور سیاسی کنار حزب کارگزاران ایران قرار گرفت و با چهرههای برجسته تکنوکرات و پراگماتیستِ جناح اصلاحطلب ملاقاتهای مفصلی کرد. (۲۶۳) آخرین فیلسوف امنیتی که شهریور ۱۳۸۴ پس از شکست اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری پا به تهران گذاشت، یکی از همکاران برجستهی جان کین و جان هیک یعنی پرفسور تیموتی گارتناش بود؛ یکی دیگر از دستیاران آیزایا برلین و نظریهپرداز اینتلیجنس سرویس انگلستان. (۲۶۴) گارتناش در ایران کمحاشیهتر اما پیچیدهتر از ۲ انگلیسی دیگر به شمار میآمد و گرچه در روزهای مرگ گفتمان اصلاحات آخرین فیلسوفی بود که وارد تهران شد، اما اولین کسی بود که اصلاحطلبان پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ تاکتیکهایش را به محک آزمون گذاشتند.
اصلاحطلبان پس از شکستهای پیاپی انتخاب
اتی و برای خروج از «بحران استراتژیک» غیر از این ۷ فیلسوف غربی دست به دامن کارگزاران اروپایی «جنگ نرم» نیز شدند تا در کنار پیشبرد برنامهی بازسازی معرفتی، پروژه شکست خوردهی کسب «اقتدار سیاسی» و «سرمایه اجتماعی» خود را احیاء کنند، چون از نگاه حجاریان «اقتدار معرفتی» و «قدرت سیاسی» مکمل یکدیگر به شمار میرفتند. کیان تاجبخش، نماینده بنیاد جامعه باز و از کارشناسان جرج سوروس که با سیدمصطفی تاجزاده رفاقتی نزدیک داشت و سرانجام در میان رابطان آمریکا رکورددار «بازداشت موقت» در ایران شد، اسفند ۱۳۸۳ یوپ وندنبرگ، رئیس مجلس سنا و رئیس سازمان شهرداریهای هلند را به تهران آورد. (۲۶۵) او با مشارکت رامین جهانبگلو در اردیبهشت ۱۳۸۴ زمینهی سفر آگنش هلر، آدام میچنیک و الکساندر اسمولار از رهبران سلسله کودتاهای مخملی اروپای شرقی را مهیا ساخت. (۲۶۶) (تاجبخش نخستین بار هنگام حوادث ۱۸ تیر ۱۳۷۸، یک بار دیگر پس از اعترافات جهانبگلو در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۶ و سومین بار نیز روز ۱۸ تیر ۱۳۸۸ در پی شکست «کودتای سبز» بازداشت شد.)
همزمان با حضور رهبران فروپاشی اروپای شرقی، فرح کریمی نماینده حزب سبزها در پارلمان هلند روز ۹ اردیبهشت به دعوت رسمی دولت اصلاحات و با پوشش دیپلماتیک برای یک رشته از رایزنیهای محرمانه با اصلاحطلبان از آمستردام به ایران آمد. (۲۶۷) کریمی که در دهه ۱۳۶۰ عضو شاخه نظامی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بود، از ابتدای دهه ۱۳۸۰ با روزنامه ایران ارتباط و همکاری داشت. وی در این سفر با رجبعلی مزروعی (مشاور اقتصادی رئیس دولت اصلاحات و نماینده مجلس ششم) و دیگر مدیران انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران دیدار کرد. همچنین به ملاقاتی طولانی با سعید حجاریان و رهبران حزب مشارکت ایران رفت. حاصل این دیدارها، توافقنامهای برای برگزاری یک کارگاه آموزشی «مبارزه مدنی» در آمستردام بود. (۲۶۸) همه این رایزنیها برای عبور اصلاحطلبان از بحران با برگزاری انتخابات سوم تیر ۱۳۸۴ به شکست کشید. حالا، کابوس «بازگشت اصولگرایی» یقهی خیلیها از سیدمحمدخاتمی در ایران تا ولیرضا نصر در کاخ سفید را چسبیده بود.