????ا
? «تپلی»
ده تن از اهالی یکی از شهرهای مرزی فرانسه برای فرار از نیروهای اشغالگر پروس (آلمان) تصمیم میگیرند سوار یک کالسکه شوند.
یک فاحشه که نام اصلی او «Elisabeth_Rousset» است، یک کُنتِ، یک زوج مغازه دار از طبقه متوسط، یک کارخانه دار ثروتمند و همسرش، یک روشنفکرِ جمهوری خواه، دو زنِ راهبه و یک بورژوای دیگر، که سبب میشوند، کالسکه یک جهان کوچک از جامعه فرانسه را تشکیل بدهد...
الیزابت (فاحشه) که برخلاف باقی مهمانها شخصیتی رُک و غیر نمایشی دارد نه به نظرات سیاسی باقی حاضران در کالسکه گوش میدهد و نه محافظه کار و محاسبه گر است. برخلاف بقیه که پس از پیمودن چند ساعت از راه گرسنگی را سرکوب میکنند و آذوقه هایشان را رو نمیکنند، تُپُلی (الیزابت) سبد غدایش را باز میکند و به بقیه هم تعارف میکند... مهمانها که در بدو ورود و به دلیل دانستنِ شغلِ تُپلی با اکراه و انزجار به او نگاه میگردند و از همسفر بودن با او احساس حقارت میکردند دست رد به غذاهای خوشمزه تُپُلی نمیزنند...
در این میان کالسکه به دلیل هوای بد و مه گرفتگی وارد نواحی تحت اشغال آلمانیها میشود و اعضای کالسکه که به یک مسافرخانه مراجعه میکنند، متوجه حضور نظامیان «پروس» در آنجا میشوند...
افسر آلمانی تمام اعضای کالسکه را در مسافرخانه بازداشت میکند و پس از دو روز که فرانسویها جویای دلیل میشوند، افسر آلمانی به آنها میگوید: شرط آزادی شان این است که تُپلی بپذیرد یک شب با او بخوابد...
فرانسویها که ابتدا از شنیدن این درخواستِ بیشرمانه خشمگین شده بودند، رفته رفته از غرور و مقاوت «وطن_پرستانه» الیزابت، برای نخوابیدن با «افسر_آلمانی» به ستوه میآیند. «موپاسان» در این داستان به طرز شگفت انگیزی وابسته بودنِ اخلاق به شرایط را نشان میدهد...
تمام کسانی که تا چند ساعت پیش فاحشهگی را زشت میدانستند و لافِ مقاومت و ایستادگی در برابر دشمن میزدند، همه دست به یکی میکنند تا تُپُلی را وادار به قحبگی کنند...
روشنفکر و ثروتمند و راهبه و تاجر، از توجیهات مذهبی تا تئوریهای سیاسی و تجاری استفاده میکنند تا دختر بینوا از غرورِ شخصی و حسّ «میهن_پرستی» خودش دست بردارد و شبی را در آغوش افسر دشمن متجاوز سحر نماید.
صحنههای پایانیِ داستان یک تراژدی محض است. تُپُلی برخلاف غرور و خواست قلبی برای خیر جمعی با افسر آلمانی خوابیده، کالسکه در حال حرکت است و افرادی که در روز روشن برای تُپُلی دیوثی کردهاند، حالا آذوقههایشان را در آوردهاند و میخورند. تُپُلی گرسنه و غمگین در گوشه کالسکه نشسته است و به جماعتی نگاه میکند که دوباره بر سر میهن و غرور و آزادی و خدا و پاکدامنی، دارند حرف میزنند.
هیچکس به الیزابت نگاه نمیکند ولی «گی_دو_موپاسان» او را در تاریخ ادبیات جهان جاودانه میکند. دختری مهربان و پاک که بین فاحشههای واقعی نشسته است...
?برگرفته از کتاب تپلی?
?✍ گی_دو_موپاس
عذر میخام این متن را ارسال کردم ولی چون نتیجه گیری بسزایی داره و به این روزهای مریض وطنم ربط داره ناچار ارسالش کردم
مجددا پوزش میطلبم?
سلام و عرض ادب و مهر خدمت دوستان گرامی
بیت کوین 75 دلار
تسلا 14 درصد رشد
ایشالا
این شب جمعه هم اخوندا حمله کنن به بی بی هاشون
صبح جمعه هم قسل ترتیبی جنابت کنن
شنبه هم بورس ما 7 درصد سبز باشه
ایشالا
ماشالا
سلام ملا ابرام
یادتون پارسال یک فیلم از مایکل داگلاس معرفی کردم به نام غریزه اصلی
الان یک فیلم دیگه باز هم از مایکل داگلاس در همون سبک
بسیار قشنگ است
به نام : جاذبه کشنده
محصول 1987
با بازی مایکل داگلاس و گلن گلوز
حتما نگاه کن
راستی از مایکل دوست تان چه خبر
هنوز مسدود است انگار
زنده باد ازادی حقیقت دانش و سپس پیش به سوی پیشرفت
در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)