روز شهادت امام سجاد(ع) مصادف است با شب سومين روز شهادت امام حسين(ع) و ياران با وفايش در صحرای کربلا. هنوز هم داغ نينوای محرم تازه است و رهسپاران کربلا، در دل، آتشی جاودانی و ماندگار دارند. ابوالفضل العباس(ع) يکی از ياران حسين(ع) در صحرای کربلا، از جمله شخصيتهاي بزرگی است که همۀ ابعاد شخصيت وی برای جامعۀ امروز ما شناخته نشده است. این نوشتار در بارۀ جنبههای گوناگونی از شخصيت «علمدار کربلا» ابوالفضل مطرح گرديده است.
شخصيت هر انسانی دارای کليدی است که همۀ ابعاد و مولفههای شخصيتی وی را به نمايش ميگذارد، بطوريکه با نزديک شدن به آن کليد، تحليل شخصيتی آن فرد آسانتر شده و در پرتو آن، تفکر و رفتار شخص نيز توجيه ميگردد. حال هريک از اين کليدها میتوانند بهصورت منفی و یامثبت، خصوصيات و ناهنجاريهای رفتاری شخص را برما آشکارسازند، بههمين ترتيب کليدهايی مثل:زهد، تقوی، عشق، عبادت، سلحشوری،وفاداری، بشردوستی، خودخواهی، قدرتطلبی، جهل و ... درمورد اشخاص مختلف، رهنمون و راهگشای ورود به حوزۀ شخصيتی آنان میشود.
عباسابن علی نيز از اين قاعده مستثنی نبوده و با کمی دقت و به گواهی مواردی که در طول تاريخ زندگانی سپهسالار ثبت شده، میبايد کليد شخصيت او را، وفا و ارادت دانست.
القاب عباس(ع)
ميدانيم که اعراب در مورد اشخاص، براساس تجلی حالات و بروز خصوصيات، القابی وضع کرده و به فرد نسبت میدادند. بهطوريکه هريک از القاب وضع شده، نه تنها بی مسمی نبوده بلکه بيانگر حالات و وضعيتی از رفتار اوست. حضرت عباس نيز درطول زندگی سیوچهارساله و سراسر حماسۀ خود بيست و سه لقب، که هريک نشانهای از اهتمام وی بر آن امر بوده است را به خود اختصاص داده که خود بخوبی حکايت از وسعت شخصيت و پهنای عمل وی مینماید. هرتجلی که از وی سرزده، لقبی را برايش ايجاد کرده است که بسياری از آنها آشکارا از وفا و وفاداری "مکتب اهل وفا" تأثير گرفتهاند. درکلمات حضرات معصومين نيز وقتی تجليل و معرفی خصوصيات اين اطلس بنیهاشم به عمل میآيد، عنصر وفاداری برجستگی خاص خود را نمايان میسازد. امام صادق عليهالسلام در خطاب به مقام عباسابن علی میفرمايد: شهادت میدهم در برابر جانشين رسولاکرم(ص) در مقام تسليم بودن به حجت خداوند وفادار مانده و خيرخواه امام خود بودی همچنين از امام عصر(عج) روايت است که در سلام خود، به عباس عليهالسلام فرموده است: سلام بر ابوالفضلالعباس، پسر اميرالمؤمنين(ع) که جان خود را نثار برادرش کرد و فدای او شد. در زيارت حضرت عباس نيز میخوانيم: «اشهد لک بالتّسليم والتّصديق والوفا والنّصيحه» يعنی گواهی میدهم برای تو که در مقام تسليم بودی و تصديق و وفا و خيرخواهی.
در مورد تأثيرپذيری ساير القاب حضرت عباس، بهطور مثال به تعدادی از آنها توجه کنيد:
ابو فرجه ـ کنايه از کسی که همواره در کار دردمندان و ارباب حاجت، فرج و گشايش ايجادکرده و خود نيز هميشه گشادهرو است.
عميه ـ سرداری که کارش برپا نگاهداشتن دين و حجت خدا بود.
صابر ـ کسی که بر همۀ سختيهای راه، شکيبا و تسليم ارادۀ خداوند بود و تا لحظۀ شهادت، او را قرار و آرامی نبود.
مُواسی ـ ياو ر و جانبازی که در دفاع از دين و امام خود حق عمل را به انتها رسانيد.
حامیالضعينه ـ کسی که حامی زنان و هودجنشينان قافلۀ کربلا بود و درتمامی روزهای سفر، با همۀ مسؤليتهای سنگين خود، امنيت و حفاظت و آسايش را از آنان دريغ ننمود.
رهبری امام حسين(ع)
نکتۀ مؤکّد اين مقاله اين است که حدود نيمی از القاب بيستوسهگانۀ جناب ابوالفضل، ملهم و متأثر از شخصيت مقتدايش، حسين عليهالسلام است، آنچنان که بهغير از دو یا سه لقبی که ذاتی وجودش بود، مثل ابوالفضل(پدرفضلابن عباس) قمربنیهاشم(فر و زندگی ماه در بنیهاشم) و . . .، بقيۀ القاب، بهصورت اکتسابی و مبادرتهای عملی وی و عموماً در ارتباط با وجود امام حسين عليهالسلام بود. اين نکته از دو جهت قابل تأمل است:
1. قدرت ذاتی و کاريزماتيک امام که توانسته است استعدادهای مثبت کسی چون عباس را بهظهور رسانده و نتيجۀ تعليمات دانشگاه علی را تجلی بخشد و شخصيت او را از خود پرسازد.
2. تأثير تعليمات و آموزشهای مؤثر در شخصيت سپهسالار که از کودکی، وی را همراهی کرده است و وجودش در قالب يک مريد، مملو از وجود مولايش حسين بود.
تسليم او در برابر ارادۀ امام، تصديق او بر ولايت امام، وفاداري او نسبت به عهد امام و خيرخواهی او نسبت به ياران امام، تشکيل دهندۀ نمادی بی نظير از مريد بودن اوست. جز حسين نمیشناخت و توحيدش را نيز در ارادت به حسين میيافت.
حسين(ع) مظهر عشق و عباس مظهر وفا، پيوندی ديرينه از عشق و وفاداری نمايان کرده و برما آموختند که وفا از عشق پيروی میکند.
اوج وفــاداری
ذکر نکتهای را که زينت وفاداری و شاهکار انحصاری عباس است و او را برای هميشه در تاريخ جوانمردی متمايز میسازد، لازم میدانم.
منقول است که وقتی سپهسالار برای بار دوم به شريعه وارد میشود تا برای تشنگان آب ببرد، در ميان نهرآب که قرار گرفت، «اين واقعه عموماً به اين منوال نقل شده است» هنگام برداشتن آب، فشار تشنگی باعث شد که حضرت، وضعيت تشنگان حرم را فراموش کرده و ميل به خوردن آب کند و بههمين علت آب را با دست، نزديک دهان کرد که بياشامد ولی به يکباره بخاطر آورد که اهل حرم تشنهاند و با خود گفت که اين خلاف جوانمردی و وفاداری است که آنان تشنه باشند و من سيراب شوم و آب را از دستان خود به پايين ريخت، اسب ايشان نيزکه تا قبل از اين اقدام عباس آب نمیخورد، اکنون مشغول خوردن آب شد. (نقل بهمضمون از منتهیالامال ص 455 و نفسالمهموم ص 337)ولی آيا اين تعريف مناسبي از جوانمردی و وفاداری عباس است؟
آيا ممکن است، عباس که سقايی را از کودکی تمرين کرده بود اکنون دچار غفلت گردد و منشأ مأموريت خود را حتی برای چند لحظه فراموش کند؟!
و آيا وفاداری محض، جايی برای غفلت باز میگذارد؟ هيهات!
آب که مظهر پاکی است و علت ساری ايجاد(دلیل خلقت دم بهدم)، با شخصيت ابوقربه (سيراب کنندۀ تشنگان) از کودکی عجين گشتهبود، بنابراین برسياق عادت و شرطیشدن هم ممکن نبود که دچار اين غفلت گردد.
قطعاً انگيزۀ آب نخوردن ابوالفضل لطيفتر از آن است که تاکنون شنيدهايم. توجه کنيد!
تاريخ نقل میکند: حضرت وقتی وارد شريعه شدند، اسب ايشان هم با همۀ تشنگی که طبيعتاً داشت، ابتدا از خوردن آب خودداری میکرد، اسب باهوش است و شايد بهخاطر همين هوش، عرب آن را «فرس» مینامد. خوب میفهمد که راکباش آب نمیخورد و فضا، فضای جنگ است و هياهو و کشتار و شهادت و نيز بر سياق هوش ذاتی، حوادث را پيشبينی کرده و میفهمد، بههمین علت، رغبتی به خوردن آب از خود نشان نمیداد و در واقع نوعی تعهد و احترام نسبت به راکب را از خود بروز میداد! اسب میفهميد که نبايست غفلت کند! ولی در کمال تأسف، تاريخ در توضيح جوانمردی سپهسالار، خود، غافلانه، نقض غرض کرده و حقيقتی لطيف را در قالب يک وهم تاريخی جلوه میدهد.
با مراجعه به کليد شخصيتی عباسابن علی و با توجه به وفاداری و ارادتورزي او درمیيابيم که نه تنها غافلانه که حتی از سر سهو نیز يکلحظه از دايرۀ وفا خارج نگشته و از سرِ جوانمردی، هنگامیکه ديد حيوانش هم حرمت گرفته و تشنگی را تحمل کرده است، دست به زير آب برد و آب را نزديک دهان خود نمود که حيوان فريب اين حرکت را خورده و خود را برای خوردن آب راحت کند، اين دقيقاً نکتهسنجی سپهسالار است که در تمامی زوايای حوادث ريز و درشت، غفلتی از او سر نزده و جای خالی و ناتمامی را در حساسترين لحظات نيز باقی نگذاشت.
تنها دراين صورت است که راز وفاداری حضرتابوالفضل، بهعنوان بارزترين چهرۀ او آشکار ميگردد و او را برای هميشه سرخيل مريدان عالم قرار میدهد.
برجهان تکيه مکن! ور قدحی میداری
شادی زهره جبينان خور و نازک بدنان
در خاتمه با شناختی که از روحيّات حافظ داريم، بسيار محتمل میدانم که غزل زير را در وصف حجت حق، حضرت ابوالفضل عليهالسلام سروده باشد که مضامين ابياتش توصيف تحسينآميز جلال و جمال او، بی نيازی او، مهرورزی او، اعتقاد وی مبنی بر مرزبندی با پيمانشکنان، سعادت در ارادت و.... است.
شـاه شمشـاد قـدان، خسـرو شيـرين دهنان
که به مـژگان شکنـد قلب همـه صف شکنان
مست بگذشت و نظر برمن درويش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شيـرين سخنان
کمتــر از ذره نـهای، پست مشـو مهـر بورز
تا به خلـوتگه خورشيـد رسی چـرخ زنـان
پيـر پيمـانهکش مـن که روانـش خـوش بـاد
گفت پرهيـز کـن از صحبت پيمـان شکنان
بـا صبـا در چمـن لالــه، سحـر میگفتـم
که شهيدان که اند اين همه خونينکفنـان
گفت حافظ من و تـو محـرم اين راز نـهايم
از می لعـل حکايت کـن و شيريـن دهنان
شخصيت هر انسانی دارای کليدی است که همۀ ابعاد و مولفههای شخصيتی وی را به نمايش ميگذارد، بطوريکه با نزديک شدن به آن کليد، تحليل شخصيتی آن فرد آسانتر شده و در پرتو آن، تفکر و رفتار شخص نيز توجيه ميگردد. حال هريک از اين کليدها میتوانند بهصورت منفی و یامثبت، خصوصيات و ناهنجاريهای رفتاری شخص را برما آشکارسازند، بههمين ترتيب کليدهايی مثل:زهد، تقوی، عشق، عبادت، سلحشوری،وفاداری، بشردوستی، خودخواهی، قدرتطلبی، جهل و ... درمورد اشخاص مختلف، رهنمون و راهگشای ورود به حوزۀ شخصيتی آنان میشود.
عباسابن علی نيز از اين قاعده مستثنی نبوده و با کمی دقت و به گواهی مواردی که در طول تاريخ زندگانی سپهسالار ثبت شده، میبايد کليد شخصيت او را، وفا و ارادت دانست.
القاب عباس(ع)
ميدانيم که اعراب در مورد اشخاص، براساس تجلی حالات و بروز خصوصيات، القابی وضع کرده و به فرد نسبت میدادند. بهطوريکه هريک از القاب وضع شده، نه تنها بی مسمی نبوده بلکه بيانگر حالات و وضعيتی از رفتار اوست. حضرت عباس نيز درطول زندگی سیوچهارساله و سراسر حماسۀ خود بيست و سه لقب، که هريک نشانهای از اهتمام وی بر آن امر بوده است را به خود اختصاص داده که خود بخوبی حکايت از وسعت شخصيت و پهنای عمل وی مینماید. هرتجلی که از وی سرزده، لقبی را برايش ايجاد کرده است که بسياری از آنها آشکارا از وفا و وفاداری "مکتب اهل وفا" تأثير گرفتهاند. درکلمات حضرات معصومين نيز وقتی تجليل و معرفی خصوصيات اين اطلس بنیهاشم به عمل میآيد، عنصر وفاداری برجستگی خاص خود را نمايان میسازد. امام صادق عليهالسلام در خطاب به مقام عباسابن علی میفرمايد: شهادت میدهم در برابر جانشين رسولاکرم(ص) در مقام تسليم بودن به حجت خداوند وفادار مانده و خيرخواه امام خود بودی همچنين از امام عصر(عج) روايت است که در سلام خود، به عباس عليهالسلام فرموده است: سلام بر ابوالفضلالعباس، پسر اميرالمؤمنين(ع) که جان خود را نثار برادرش کرد و فدای او شد. در زيارت حضرت عباس نيز میخوانيم: «اشهد لک بالتّسليم والتّصديق والوفا والنّصيحه» يعنی گواهی میدهم برای تو که در مقام تسليم بودی و تصديق و وفا و خيرخواهی.
در مورد تأثيرپذيری ساير القاب حضرت عباس، بهطور مثال به تعدادی از آنها توجه کنيد:
ابو فرجه ـ کنايه از کسی که همواره در کار دردمندان و ارباب حاجت، فرج و گشايش ايجادکرده و خود نيز هميشه گشادهرو است.
عميه ـ سرداری که کارش برپا نگاهداشتن دين و حجت خدا بود.
صابر ـ کسی که بر همۀ سختيهای راه، شکيبا و تسليم ارادۀ خداوند بود و تا لحظۀ شهادت، او را قرار و آرامی نبود.
مُواسی ـ ياو ر و جانبازی که در دفاع از دين و امام خود حق عمل را به انتها رسانيد.
حامیالضعينه ـ کسی که حامی زنان و هودجنشينان قافلۀ کربلا بود و درتمامی روزهای سفر، با همۀ مسؤليتهای سنگين خود، امنيت و حفاظت و آسايش را از آنان دريغ ننمود.
رهبری امام حسين(ع)
نکتۀ مؤکّد اين مقاله اين است که حدود نيمی از القاب بيستوسهگانۀ جناب ابوالفضل، ملهم و متأثر از شخصيت مقتدايش، حسين عليهالسلام است، آنچنان که بهغير از دو یا سه لقبی که ذاتی وجودش بود، مثل ابوالفضل(پدرفضلابن عباس) قمربنیهاشم(فر و زندگی ماه در بنیهاشم) و . . .، بقيۀ القاب، بهصورت اکتسابی و مبادرتهای عملی وی و عموماً در ارتباط با وجود امام حسين عليهالسلام بود. اين نکته از دو جهت قابل تأمل است:
1. قدرت ذاتی و کاريزماتيک امام که توانسته است استعدادهای مثبت کسی چون عباس را بهظهور رسانده و نتيجۀ تعليمات دانشگاه علی را تجلی بخشد و شخصيت او را از خود پرسازد.
2. تأثير تعليمات و آموزشهای مؤثر در شخصيت سپهسالار که از کودکی، وی را همراهی کرده است و وجودش در قالب يک مريد، مملو از وجود مولايش حسين بود.
تسليم او در برابر ارادۀ امام، تصديق او بر ولايت امام، وفاداري او نسبت به عهد امام و خيرخواهی او نسبت به ياران امام، تشکيل دهندۀ نمادی بی نظير از مريد بودن اوست. جز حسين نمیشناخت و توحيدش را نيز در ارادت به حسين میيافت.
حسين(ع) مظهر عشق و عباس مظهر وفا، پيوندی ديرينه از عشق و وفاداری نمايان کرده و برما آموختند که وفا از عشق پيروی میکند.
اوج وفــاداری
ذکر نکتهای را که زينت وفاداری و شاهکار انحصاری عباس است و او را برای هميشه در تاريخ جوانمردی متمايز میسازد، لازم میدانم.
منقول است که وقتی سپهسالار برای بار دوم به شريعه وارد میشود تا برای تشنگان آب ببرد، در ميان نهرآب که قرار گرفت، «اين واقعه عموماً به اين منوال نقل شده است» هنگام برداشتن آب، فشار تشنگی باعث شد که حضرت، وضعيت تشنگان حرم را فراموش کرده و ميل به خوردن آب کند و بههمين علت آب را با دست، نزديک دهان کرد که بياشامد ولی به يکباره بخاطر آورد که اهل حرم تشنهاند و با خود گفت که اين خلاف جوانمردی و وفاداری است که آنان تشنه باشند و من سيراب شوم و آب را از دستان خود به پايين ريخت، اسب ايشان نيزکه تا قبل از اين اقدام عباس آب نمیخورد، اکنون مشغول خوردن آب شد. (نقل بهمضمون از منتهیالامال ص 455 و نفسالمهموم ص 337)ولی آيا اين تعريف مناسبي از جوانمردی و وفاداری عباس است؟
آيا ممکن است، عباس که سقايی را از کودکی تمرين کرده بود اکنون دچار غفلت گردد و منشأ مأموريت خود را حتی برای چند لحظه فراموش کند؟!
و آيا وفاداری محض، جايی برای غفلت باز میگذارد؟ هيهات!
آب که مظهر پاکی است و علت ساری ايجاد(دلیل خلقت دم بهدم)، با شخصيت ابوقربه (سيراب کنندۀ تشنگان) از کودکی عجين گشتهبود، بنابراین برسياق عادت و شرطیشدن هم ممکن نبود که دچار اين غفلت گردد.
قطعاً انگيزۀ آب نخوردن ابوالفضل لطيفتر از آن است که تاکنون شنيدهايم. توجه کنيد!
تاريخ نقل میکند: حضرت وقتی وارد شريعه شدند، اسب ايشان هم با همۀ تشنگی که طبيعتاً داشت، ابتدا از خوردن آب خودداری میکرد، اسب باهوش است و شايد بهخاطر همين هوش، عرب آن را «فرس» مینامد. خوب میفهمد که راکباش آب نمیخورد و فضا، فضای جنگ است و هياهو و کشتار و شهادت و نيز بر سياق هوش ذاتی، حوادث را پيشبينی کرده و میفهمد، بههمین علت، رغبتی به خوردن آب از خود نشان نمیداد و در واقع نوعی تعهد و احترام نسبت به راکب را از خود بروز میداد! اسب میفهميد که نبايست غفلت کند! ولی در کمال تأسف، تاريخ در توضيح جوانمردی سپهسالار، خود، غافلانه، نقض غرض کرده و حقيقتی لطيف را در قالب يک وهم تاريخی جلوه میدهد.
با مراجعه به کليد شخصيتی عباسابن علی و با توجه به وفاداری و ارادتورزي او درمیيابيم که نه تنها غافلانه که حتی از سر سهو نیز يکلحظه از دايرۀ وفا خارج نگشته و از سرِ جوانمردی، هنگامیکه ديد حيوانش هم حرمت گرفته و تشنگی را تحمل کرده است، دست به زير آب برد و آب را نزديک دهان خود نمود که حيوان فريب اين حرکت را خورده و خود را برای خوردن آب راحت کند، اين دقيقاً نکتهسنجی سپهسالار است که در تمامی زوايای حوادث ريز و درشت، غفلتی از او سر نزده و جای خالی و ناتمامی را در حساسترين لحظات نيز باقی نگذاشت.
تنها دراين صورت است که راز وفاداری حضرتابوالفضل، بهعنوان بارزترين چهرۀ او آشکار ميگردد و او را برای هميشه سرخيل مريدان عالم قرار میدهد.
برجهان تکيه مکن! ور قدحی میداری
شادی زهره جبينان خور و نازک بدنان
در خاتمه با شناختی که از روحيّات حافظ داريم، بسيار محتمل میدانم که غزل زير را در وصف حجت حق، حضرت ابوالفضل عليهالسلام سروده باشد که مضامين ابياتش توصيف تحسينآميز جلال و جمال او، بی نيازی او، مهرورزی او، اعتقاد وی مبنی بر مرزبندی با پيمانشکنان، سعادت در ارادت و.... است.
شـاه شمشـاد قـدان، خسـرو شيـرين دهنان
که به مـژگان شکنـد قلب همـه صف شکنان
مست بگذشت و نظر برمن درويش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شيـرين سخنان
کمتــر از ذره نـهای، پست مشـو مهـر بورز
تا به خلـوتگه خورشيـد رسی چـرخ زنـان
پيـر پيمـانهکش مـن که روانـش خـوش بـاد
گفت پرهيـز کـن از صحبت پيمـان شکنان
بـا صبـا در چمـن لالــه، سحـر میگفتـم
که شهيدان که اند اين همه خونينکفنـان
گفت حافظ من و تـو محـرم اين راز نـهايم
از می لعـل حکايت کـن و شيريـن دهنان
نظر