کاربران گرامی بورسی، با توجه به تغییرات اخیر سایت در صورت وجود هر گونه مشکل در استفاده از سایت (درج پیام، عضویت و...) با ایمیل boursy.com[@]gmail.com در ارتباط باشید یا موضوع را در تاپیک «شما بگویید...» درج کنید.
پیش از خرید سهام یک بار سریع از خودمان بپرسیم:
اکنون من اگر این سهام را بخرم، چند درصد احتمال دارد فردا مثبت باشد؟
(اندازهی رشد هم زیاد مهم نیست چه هدف یک درصد باشد چه هزار درصد... بیشتر مهم درصد اطمینان است. چند درصد احتمال دارد پس از خرید رشد داشته باشیم؟ و از آن سو هم چند درصد احتمال دارد اگر من امروز از این نماد را بخرم از فردا افت وجود داشته باشد و مجبور باشم با زیان بفروشم؟) (فردا هم یعنی در زمان هدف)
نقل قول از یک جستار دیگر. که خلاصهاش این است که بیایید دو سه اصل اساسی در کارمان را سادهسازی کنیم، یاد بگیریم و همانها را مردانه اجرا کنیم (به جای اینکه هزاران چیز مختلف را بدانیم و در نهایت هیچکدام زیاد به دردمان نخورد) :
همین جوری
__________ از تبریزی ها خوشم می آید...
خوب پول در می آورند... بدون دزدی و کاملا شرعی و قانونی و بدون خساست و بخل...
آنهایی که من دیده ام را می گویم. حالا شاید مشاهدات من زیاد نبوده... ولی از دیگران هم در مورد تبریزی ها شنیده ام... حالا تبریزی نه، فلان جایی، فلان جا نه بهمان جا... کلا دارم عرض می کنم... منظورم این است که از این جور آدم ها خوشم می آید...
از آدم هایی که بو می کشند! و بوی پول را استشمام می کنند... و می دانند دقیقا چه می خواهند و چه جور باید به آن برسند... (آهان... اکنون یک چیزی از رامبد جوان هم یادم آمد... در مورد خودشان صحبت می کرد...)
از آدم هایی که مسائل را درست می بینند خوشم می آید...
دو تا دوست مجمعی دارم. ترک هستند. گمان کنم تبریزی باشند. خیلی خوشم آمد. حال کردم... طرف بو کشید فهمید در فلان نماد بوی پول می آید، سرمایه گذاری کرد، زمان نسبتا زیادی هم صبر کرد (گمان کنم بیش از شش ماه) و صد در صد هم برد خانه...
آقا... شامه داریم تا شامه!
یکی هست... خیلی هم حالی اش است... ولی بویی که می کشد درست نیست! چه جوری بگویم... طرف فوق لیسانس مهندسی معماری گرفته... و انصافا به کار هم وارد است... حرفه ای هم هست... فقط درس هم نخوانده... می نشیند کلی نقشه می کشد که از ارتفاع دو متر تا بیست و پنج سانت باید با فلان شیب پایین بیاید تا استحکام آن قسمت بالاتر از حد استاندارد حفظ شود و مسالح باید فلان مارک باشد با این ترکیبات که هم مقرون به صرفه باشد و هم کالای خوبی ایجاد شود و و و حتی دوره های اقتصادی مرتبطی هم دیده و می داند چگونه بازاریابی کند و نبض بازار هم تا حدودی در دستش است و توانایی اش خلاصه در حد خوبی است... در نهایت از ده نفر مانند خودش هم استقراض می کند و یک کالای خوب و اقتصادی هم می سازد و دو قران هم سود می کند... و پول آن ده نفر را هم با اندکی بهره به آنها بر می گرداند...
از سوی دیگر هم یکی هست که معمار تجربی است، می آید با یک پسر حاجی ِ این کاره که از این راه پول در آورده شریک می شوند و می سازند و در مدت زمان نصف آن مورد بالا، خانه را می سازند و با قیمت بهتر هم می فروشند و سودشان هم بسیار بیشتر می شود...
چرا؟
چون این معمار و پسر_حاجی هر چند بسیاری از موارد را نمی دانند، ولی دو سه تا چیز را خوب می دانند. دو سه تا اصل اساسی که شالوده ی کار است و نقاط اصلی است. مثلا اینکه فلان ترکیب سیمان و آهن جواب می دهد. (در همین حد...) و یا اکنون در کرج هر چه بسازی خوب می خرند.
منظور چیست؟
منظور این است که بیایید معمار و پسر حاجی باشیم.
اینها دقیقا می دانند چه می خواهند و چه باید بکنند.
اینها هدف گرا و Goal Oriented هستند.
اینها می دانند وقت گذاشتن برای موضوعات فرعی (هر چند اگر درست و تاثیر گذار هم باشند) زمان آنها را برای پرداختن به موضوع اصلی می گیرد!
اینها ساده سازی را بلدند.
اینها چند نقطه ضعف و نقطه قوت اصلی را می فهمند و سپس به همان ها می پردازند.
اینها به صورت عملی دعایی شدید از دل می کنند تا خدایشان از آسمان، از غیب، برایشان پول بفرستد. اینها دعا کردن واقعی را بلدند.
در همه جا هم این موارد هست ها!
می بینی یک گدایی می آید در اتوبوس، خیلی هم ادا در می آورد... یا اگر خواننده و آهنگ نواز است خیلی زیبا هم کار می کند... خیلی هم سمج و سیریش هم هست... ولی آخر سر پولی هم دستش را نمی گیرد... ولی از آن سو یکی می آید یک مقدار قر و قمبیل می آید و تا ته کیف عزیزان را هم خالی می کند و سپس می رود... همه هم راضی هستند...
می بینی یک سرمربی فوتبال، با اینکه خیلی هم حالی اش است، و واقعا تلاش هم می کند، کار را هم حتی می شناسد، ولی نتیجه نمی تواند بگیرد... ولی آن یکی فقط با دو تا تاکتیک بزن زیرش و ببر تو 18 قدم، به علاوه ی تو 18 قدم حریف هد بزن، همین جور امتیاز می گیرد و می رود بالا...
حالا بحث ما است...
انجمن ها و سایت های مختلف را که نگاه می کنی خیلی وقت ها چیزهایی می بینی که اگر کمتر تجربه داشتی گمان می کردی خوب است... ولی اکنون که نگاه می کنی می بینی همچین خوب هم نیست...
طرف می آید می گوید پی بر ای فلان نماد فلان شد...
خوب...
با عقل که می اندیشی... خوب... خیلی هم خوب است... به خصوص اینکه پی بر ای تحلیل خودت هم باشد... و به خصوص اینکه شرکت تقسیم سود خوبی هم داشته باشد...
همان فردا می خری... و این شکار عالی را جشن می گیری...
ولی نه...
بیایید جزء گروه معمار و پسر حاجی باشیم...
بگذار بهتر این پی بر ای را نگاه کنیم:
* اصلا چرا باید پی بر ای پایین خوب باشد؟
* آیا تقسیم سود بالا یعنی رشد قیمت؟ الزاما؟
* آیا وقتی پی بر ای می آید پایین قیمت می رود بالا؟ لزوما؟
* اصلا چرا پی بر ای آمده پایین؟ اگر کارا بود که اصلا نباید می گذاشت قیمت بیاید پایین!!!
* حالا که پی بر ای این قدر جذاب شده (مثلا 5 یا 4) آیا امکانش هست که باز هم جذاب تر هم بشود؟؟؟ بیایید جزء گروه معمار و پسر حاجی باشیم...
منظورم از بو کشیدن صحیح این بود.
(متاسفانه نمی توانم زیاد در مورد اینکه چه عواملی خوب است صحبت بکنم... ولی) تا دلتان بخواهد می توانم در مورد این عواملی که اشتباه است و رایج هم هست صحبت بکنم...
مثلا نسبت های حقیقی/حقوقی...
تا نسبت ها زیبا می شوند یک عده می آیند می گویند حالا که این گونه شده رشد خواهیم داشت... (بیشتر هم خودشان را گول می زنند! دیده اید؟؟؟ به خودشان جو می دهند و بعدا خودشان تنها جو گیر می شوند و گیر می کنند!) ولی آیا واقعا همیشه نسبت ها این گونه است؟ من (گمان کنم پیشتر هم گفتم که) خیلی جاها که نگاه می کردم می دیدم در بدترین شرایط نسبت ها زیبا شده است! در بدترین شرایط! و برعکس! مشاهده کردم دیدم در بهترین شراط خرده سهامداران داشته اند خرید و فروش می کرده اند! و خبری از آن دانه درشت ها نبوده!
یا سود انباشته!
یا اشباع خیلی از پیشنهادهای معروف و مطرح نموداری مانند اشباع فروش ها و رد شدن از میانه ها... من خودم کاملا ماشینی اندازه گیری کردم دیدم مواردی که این راهبردها اشتباه می کنند فوووووق العاده بالاست! به گونه ای که بهترین هایشان هم که واقعا پیشنهادهای خوبی می دهند، با اشتباه های زیادشان سودی که داده اند را پس می گیرند... یک چیزی هم رویش...
واقعا بیایید یک بار معمار و پسر حاجی باشیم... پول در چیست؟ چه دلیلی وجود دارد که من فلان خرید را انجام دهم و قیمت رشد کند؟ آیا واقعا با این دلیل نماد رشد خواهد کرد؟ اگر افت کرد چه؟ واقعا چند درصد احتمال رشد می دهم؟
آخر... بدبختی اینجا است... که گاهی خودمان یک چیزی می خریم... بعد خودمان هم نمی دانیم چند درصد دقیقا احتمال رشد می دهیم در آن نماد!
درد اینجا است!
عموما کسانی که در انجمن ها مشغول جو دادن و شعر و شعار مثبت دادن و (بدتر از آن) فحش دادن به فروشندگان هستند از این دسته اند...
کسانی که خودشان هم به کارشان اعتقاد ندارند!
منتظرند بخت (شانس، دیگران) بیاید پول بگذارد در خانه شان.
همین جوری!
همین جوری...
یادآوری:
از خودمان بپرسیم:
نان در چیست؟
قیمت چه زمانی رشد میکند؟
پاسخ ساده و محکم و دقیق باید برای اینها داشته باشیم.
اگر میخواهیم جزء گروه معمار و پسرحاجی باشیم.
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
یادآوری: راهبردمان را بنویسیم. حتما.
خرید و فروشهایمان و دلایلش را نیز بنویسیم. حتما. (البته اگر خرید و فروشها کم هستند. مثلا هفتهای یک عدد. وگرنه عملا نوشتنش سخت است و باید به جایش از کارهای خودکار رایانهای آماری استفاده کرد.)
یادآوری
ـــــــــــــ
نوشتن راهبرد
ــــــــــــــــــــــــ
سلام. پیشنهاد میکنم (به خودم و دیگر دوستان) که همواره راهبرد خودمان را در یک کاغذ بنویسیم و جلوی چشم خودمان نگه داریم.
چرا؟ حالا عرض میکنم.
خیلی جالب است... شما نظرات بزرگترین تاجران دنیای بورس و سهام و اوراق و کالا و کلا خلاصه نظرات بازرگانان بزرگ را که مطالعه میکنید میبینید همواره به یک موضوعی اشاره دارند به نام «کنترل احساسات»!
شما را نمیدانم چقدر تجربه دارید، من زیاد تجربه دارم، و بسیار هم روی احساساتم کار کردهام! ولی با این حال گاهی میبینم جاهایی باز دارم از روی احساسات کار میکنم...
و از قضا کار کردن از روی احساسات برخی زمانها پیآمدهای بسیار سنگینی هم دارد.
بلی... داشتم عرض میکردم... این موضوع فقط مختص ما نیست... بزرگترین اینکارههای دنیا هم با این مشکلات به شدت دست و پنجه نرم کردهاند و این موضوع را همواره گوشزد کردهاند که اگر میخواهید موفق شوید باید از احساساتتان فاصله بگیرید! باید تلاش کنید که فقط با محاسبات پیش بروید.
(با احساس پیش رفتن یعنی قمار کردن. یعنی تیری در تاریکی رها کردن. یعنی چشم بسته پیش رفتن. یعنی خطر کردن.)
در این مورد زیاد صحبت کردهایم و نمیخواهم بیشتر تکرار کنم...
اما برای اینکه از سمت احساسات دور شویم و به سمت محاسبات نزدیک شویم در عمل باید چه کار کنیم؟
پیشنهادی که من میکنم این است که بیاییم و راهبرد دادوستدیمان را روی یک برگه کاغذ بنویسیم و پیش چشممان همواره نگه داریم. مهم نیست راهبرد من یا شما چه باشد. میخواهد یک راهبرد بنیادی باشد (مثلا تغییر شگرف در منابع درآمد زایی شرکت) یا میخواهد یک راهبرد نموداری باشد (مثلا حرکت شاخصقدرتنسبی از پایین به سمت بالا) یا یک راهبرد تابلوخوانی باشد (مثلا نصف برابر شدن خریداران حقیقی در یک نماد نسبت به فروشندگان حقیقی) یا حتی یک راهبرد اجتماعی باشد (مانند اینکه هر چه فلانی خرید من هم همان را بخرم. یا مثلا هرگاه در فلان سایت شمار کسانی که از یک نماد زیاد صحبت میکنند زیاد شد من بخرم.). پس راهبرد داد و ستدی هر چه میخواهد باشد باشد. مهم نیست. مهم این است که من این را مکتوب کنیم و همواره پیش چشممان نگه داریم.
با این کار آدم چند هدف را همزمان میزند.
ادامهاش را در نوشتهی بعد عرض میکنم.
اگر ما راهبرد داد و ستدیمان را بنویسیم و همواره پیش چشممان نگه داریم نخستین خوبیای که دارد این است که هر گاه خواستیم خرید و فروشی انجام دهیم و آمدیم برخلاف آن کاری انجام دهیم این نوشته مانند خاری در چشممان میشود و جلو ما (و احساساتمان) را میگیرد! (کافی است یک بار آزمایش کنید!) اصلا مانند یک مادر نصیحت کن میشود که نشسته پیش رویت و تا میآیی خلاف کنی شروع میکند به نصیحت کردن! خود به خود جلو اشتباه کردنت را میگیرد. هر گاه خواستی از روی احساسات و «جو گیر شدن» خریدی انجام دهی یا فروشی داشته باشی میآید روی اعصابت و میگوید مگر من راهبردی نبودم که خودت نوشتی و خودت قبول داشتی؟؟؟؟ پس چه شد؟؟؟ چرا داری من را زیر پا میگذاری؟ مگر من را با درایت خودت پیشتر ننوشتی؟ اکنون داری زیر حرفت میزنی؟؟؟؟ این خرید را نکن. با من که راهبرد داد و ستدیات باشم مخالف است. این فروش را انجام نده. با منی که خودت نوشتهای مخالف است و و و. کلا این روش یک روش بسیار عالی است برای اینکه آدم بتواند احساسات خودش را کنترل کند.
اما خوبی دیگری که این نوشتن دارد این است که آدم یک بار با خودش روبرو میشود. خیلیها هستند که گمان میکنند راهبرد داد و ستدی دارند. ولی تنها گمان میکنند! در عمل که میآیند راهبردشان را بنویسند میفهمند که راهبردی وجود نداشته! وقتی به اینجا میرسند و قرار میشود راهبردشان را مکتوب کنند میمانند! واقعا نمیدانند چه باید بنویسند! این موضوع فقط مختص تازهکارها (Amateurs) هم نیستها!!! بسیاری از کاربلدها (Professionals) هم همینگونهاند! بسیاری از آنهایی که چندین سال است در بورس دارند حرفهای فعالیت میکنند! یعنی خیال میکنند راهبرد داد و ستدی دارند ولی هنگامی که قرار میشود راهبرد داد و ستدیشان را بنویسند میمانند... تازه دوزاریشان میافتد که این همه سال داشتهاند بدون راهبرد (و تنها با توهم داشتن آن) اموراتشان را میگذراندهاند! (اگر این کار را تا به حال نکردهاید همین اکنون این کار را بکنید تا بفهمید چه میگویم! /:.winksmiley02.:/:D )
و خوبی دیگری هم که دارد این است که آدم زمانی که راهبردش را میآورد روی کاغذ با یک چشم دیگر (با دید سوم شخص) به راهبردش نگاه میکند و از خودش میپرسد واقعا این راهبرد خوب است؟؟؟ (آیا خرید با RSI یا با حرف فلانی یا با زیاد شدن فروش شرکت واقعا خوب است؟) و همین باعث میشود که آدم یک تجدید نگر روی راهبردش داشته باشد. این فوووووووووووووووقالعاده مهم و خوب است. فوقالعاده.
اما یک پیشنهاد دیگر هم میکنم که مکلمل پیشنهاد بالا است. (این پیشنهادها هم مختص من نیست و پیش از من بزرگان بارها اینها را ارائه کردهاند.)
پیشنهاد دوم این است که یک پروندهی اکسل ایجاد کنید و در آن خرید و فروشهایتان را بنویسید و جلو هر کدام دلیل خرید یا فروشتان را ذکر کنید.
مثلا فلان خرید را انجام دادم چون دوستم میگفت خیلی عالی است. (با ذکر نام دوست و از آن مهمتر دلایلی که دوست میگفته)
یا مثلا فلان فروش را انجام دادم چون مکدی فلان حالت را داشت.
یا مثلا فلان افزایش سرمایه را شرکت کردم چون وضع شرکت دارد متحول میشود و پیشبینی میکنم با این وضع در یک سال صد در صد سود کنم.)
اندازهی جزئیاتی که مینویسید هم بستگی به خودتان و شمار داد و ستدهای ماهانهتان دارد. اگر ماهی یک خرید و فروش میکنید تمامی جزییات را کامل بنویسید. قشنگ بنویسید چقدر توقع دارید که سود بگیرید و چگونه به این پیشبینی رسیدهاید و دلایلتان چه بوده و احتمال موفقیت را چند درصد میدانید و ... اگر برای یک خرید/فروش به اندازهی یک صفحه هم مطلب نوشتید اشکال ندارد.
ولی اگر مانند من روزبازرگان (Day_Trader) هستید به همان اندازهی بالا کافی است.
بگذارید صادقانه یک مطلبی را خدمتتان عرض کنم... منی که شبانه روز پشت رایانهام و بیست و چهارساعته دنبال بورس هستم و یک جستار بزرگ کارگاه آموزشی داشتهام و خلاصه خیلی دنبال این چیزها بودهام و روی خودم هم کلی کار کردهام هنوز که هنوز است میبینم زمانی که قرار است صادقانه دلیل خرید و فروشم را بنویسم میبینم یک بار باید دلیل را بنویسم: اشتباهی! یک بار: حماقت! یک بار: همین جوری کلا برای خودم مشهود است که خیلی از جاها دارم از راهبرد داد و ستدی خودم تخطی میکنم!
هدف هم همین است. با نوشتن این دلایل برای خرید و فروشها به وضوح میبینیم که در بسیاری از موارد از راهبرد داد و ستدی خودمان داریم خارج میشویم و اسیر جو و احساسات داریم میشویم! (و خدا نکند که آدم جوگیر و احساساتی شود... به خصوص در بورس...) و البته این کمک میکند که یواش یواش خودمان را تغییر دهیم و بفهمیم کجاها داریم بر اساس احساسات پیش میرویم و از این به بعد جلو خودمان و احساساتمان را بگیریم.
میبینیم هر بار داریم جلو ستون دلایل یک چیز جدید مینویسیم! یک بار مینویسیم به خاطر حرف فلانی یک بار مینویسیم به خاطر کم شدن فروشنده یک بار مینویسیم به خاطر خرید حقوقی یک بار مینویسیم به خاطر فلان خبر... کلا یک لحظه به خودمان میآییم میبینیم ۵۰ درصد خرید و فروشهایمان اصلا خارج از روش و راهبرد داد و ستدیمان دارد صورت میگیرد! به خودمان میآییم و از خودمان میپرسیم اصلا من دارم چه میکنم؟ من دارم به کجا میروم؟ قرار بود چگونه پیش بروم؟ و اکنون دارم چگونه پیش میروم؟ اصلا من چه میخواهم و چه دارم میکنم؟
همین باعث میشود که دفعهی بعد این کارها را نکنیم.
میدانید چیست؟ این دو تا کاری که من پیشنهاد کردم بسیار بسیار شبیه دو رسم بسیار خوب مومنین و اهل عرفان است (عرفان عملی) به نام: مراقبه و محاسبه. و البته یکی دیگر هم هست پیش از این دو که اسمش مشارطه است. مومنین (که دوست دارند ایمانشان قویتر شود) باید در ابتدای روز با خودشان شرط کنند که در طی روز طبق خواست خدا رفتار کنند و از دستورات خدا سرپیچی نکنند. گناه نکنند. سپس در طی روز از خودشان و رفتارشان مراقبت میکنند و حواسشان را جمع میکنند که آیا سر عهد و پیمانشان هستند یا دارند کج میروند؟ و در نهایت در انتهای روز مینشینند پیش خودشان و کلاهشان را قاضی میکنند و با خودشان محاسبه میکنند که در طی روز چند جا درست رفتهاند و چند بار اشتباه. و بعد از یک مدت با این روش میبینند که به هدف نزدیک شدهاند و از گناهان فاصله گرفتهاند و رفتارهایشان و خودشان خداییتر شدهاند و دستاوردهایی هم داشتهاند انشاءالله.
حالا کار ما هم شبیه اینها است. ما پیشنهاد میکنیم که با این نوشتنها عمل مراقبه و محاسبه را انجام دهیم برای خودمان. تا یواش یواش خودمان و الگوی زندگیمان را تغییر دهیم و عادت بکنیم از روی برنامه و از روی راهبرد خرید و فروش کردن. و عادت بکنیم خودمان را از سمت احساسات (که زیانآورترین مشکل برای بازرگان است) جدا کنیم و به سمت محاسبات حرکت کنیم.
یا علی
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
سلام جناب چامسکی. از سالهای دور همیشه با اشتیاق مطالب شما را خوانده و لذت برده ام. ممنون که تجاربتون را به اشتراک می گذارید.
در مورد این موضوعی که دکتر ادیب در سمینارشون فرمودن مطلبی دارم.
وقتی که این فایل را گوش کردم رفتم یک ترازنامه ای از وضعیت مالی ام در سال 90 به دلار درآوردم (سالی که نیاز های اساسی زندگی ام را تامین کرده بودم خانه، خودرو، ازدواج و مبلغی نقدینگی ودلار داشتم) بعد همین کار را برای زمان حال انجام دادم. بصورت حیرت انگیزی دیدم که دو سوم دارایی سال 90 ام باضافه نتیجه 7 سال کار سنگین در مناطق عملیاتی نفتی جنوب خاکستر شده (بقول یک از همکاران دزدیده شده است) دوهفته افسرده بودم.
بعد رفتم کمی واکاوی کردم که چرا اینطور شده است؟
صرفنظر از بحث افزایش های لجام گسیخته قیمت ارز به دلایل سیاست های حکومتی یکسری اشتباهاتی خود ماها داریم. به نظرم بزرگترینش اختصاص وزن نامعقول از سرمایه به مسکن و املاک است. اکثر ایرانیها رسوب دارایی در این بخش دارند و بدون این که متوجه شوند دارایی شان از بین میرود. از سال 80 تا کنون قیمت متوسط ریالی مسکن در تهران 16 برابر شده ولی به دلار ثابت و اندکی کاهشی بوده است. جالب اینکه سود مرکب 18 درصدی هم در این مدت 16 برابر شده است.
یک جوان ایرانی بر اساس تفکرات و باورهای خود و اطرافیان در آغاز زندگی خود با گرفتن انواع و اقسام وام ها یک ملکی برای خود تهیه می کند و تا چندین سال حاصل زحمات خود را در آن دفن می کند. جالب اینجاست که بعد از اتمام قسط هاش دوباره به فکر بزرگتر کردن آن میافتد و تکرار اشتباه.
سرمایه گذاری در ملک فقط در یک سری موقعیت های مکانی و زمانی خاص سود آور است و گرنه کار عبثی است.
بعضا آدم های متولی را می دیدم که از خودشان منزل شخصی ندارند و اجاره نشینند الان می فهمم که آنها چه تفکراتی دارند.
خلاصه کلام این مملکت بهشت کارهای دلالی و استفاده از رانتهای عجیب و غریب (مخصوصا در بخش انرژی که در مقاطعی نصیب بعضی شرکتها می شود و ما بورسی ها هم می توانستیم با کمی هوش و درایت از آنها بهره جوییم) است و با کار و نوآوری و...واقعا نمیشه به جایی رسید. همه جوره اش را دیده ام پیمانکارش، مغز متفکر صاحب اختراعات ناب، مهندس مشاورش و... همه اش عقب گرد است.
چند وقتی است می بینم که فایلهای ادیب دست به دست میشه، کنجکاو شدم و برخیشونو پیدا کردم، دانلود کردم و دیدم و شنیدم. قبلا آشناییم با هاش در حد چند مصاحبه و مناظره تلویزیونی و جسته گریخته اخباری بود که تو رسانه ها ازش درج میشد بعنوان تئورسین اقتصادی تیم احمدی نژاد و خب، همین همراستایی باعث شد از همون موقع نادیده بگیرمش، مخصوصا که بسیاری از پیش بینی هاش اشتباه در آمد و نتیجه راهبردهای اقتصادیشو هم دیدیم که چه گندهایی بالا اومد و ....
اما غرضم از این مقدمه اینه که اینبار این فرد برای پس گرفتن اعتبار نداشته اش داره آسمون ریسمون می کنه و داره عین زرگرها، همه چیزو به هم می پیچونه تا بگه من اشتباه نمی گفتم و دیدید بالاخره ملک ارزون شد (در حالیکه از اولین باری که وعده سقوط ملک را داد نزدیک 6 سال میگذره و تو این مدت ملک نزدیک 8 برابر شده)، اما با احتساب تبدیل اون به دلار (یعنی پیدا کردن راهی برای اثبات درستی مدعاش) و درست همین جاست که این شائبه پیش میاد، که این آدم داره تدریس می کنه، یا تقلب؟ داره علم میاموزه، یا شارلاتانیسم رو عمل می کنه؟ داره دردهای اقتصاد رو بازگو می کنه، یا دردهای خودشو تسکین میده؟
همینقدر بگم که مصداق حرفهای این آدم، شعر معروف سعدی است که گفته:
علم چندان که بیشتر خوانی، چون عمل در تو نیست نادانی!
و بایست دید در زندگی واقعیش، چقدر این تئوری ها رو به کار بسته و چقدر پرفورمنس عملیش، بازدهی داشته.
چیزی که حداقل تو شش ماه گذشته با بررسی فایلهاش دستگیرم شد، ضد نقیض گویی های فاحش که حتی ظرف 2-3 ماه، نه تنها حرفهاش کاملا برعکس محقق شد، بلکه حالا خودش هم حرفهای چند وقت پیش خودشو هم قبول نداره و داره باز عین جنگ زرگری، آسمون ریسمون می بافه به هم که بگه، اگه حرفاش درست در نیامده، چون فاکتورهای دیگه ای هم بوده که لحاظ نکرده، در حالیکه داعیه مدیریت یک تیم تقریبا 10 نفره رو داره که حتی برخی اختصاصی دارند روی فدرال رزرو آمریکا کار می کنند و اقدامات اونو رصد می کنند و حتی 2 نفر اختصاصی اخبار سیاسی رو تحلیل می کنند، اما باز خروجیش جایی دیده نشد از فرضا خروج آمریکا از برجام با قاطعیت صحبت بشه، نقطه عطفی که آغاز گر تمامی این دردسر هاست و قسعلیهذا...
فعلا این فتح بابی بود برای بررسی بیشتر این موضوع با محوریت راهکارهای مدیریتی ریسک ادیب که سر فرصت مناسب، مورد به مورد اون ها رو اگر قسمت شد با دوستان واکاوی می کنیم.
وقت خوش
در بیان این سه کم جنبان لبت ... از ذهاب و از ذهب وز مذهبت
نا برده رنج، گنج میسر نمیشود! مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
نظر