تکنیکال ( بهرام و رفقا )

Collapse
این تاپیک بسته شد.
X
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts

  • مگنوس کارلسن
    replied
    در اصل توسط بهرام خان حانان پست شده است View Post

    درود

    روحش شاد و یادش گرامی

    همچون بزرگانی داشته و داریم

    که عده ای غاصب ظالم شالاتن و دزد مملکت را غصب کردند...

    عوعو این سگان کثیف و وحشی هم بگذرد...

    به قول حافظ وای اگر از پس امروز بود فردایی....


    جناب طیب گرامی نه تنها تایپیک که تمام سایت متعلق به فرهیختگانی چون شماست

    100/000 لایک هم کفایت مطلب عالی شما نمی کند
    بله....قبلا یه عده...درتاپیک همه چیز درهم...موجب رنجش جناب طیب شدند...سبب شد که ایشون دیگه اونجا مطلب نزنند....به هرحال...خوشحالم که ایشون اینجا مطالب ارزشمندشون را نشر میدن....ومنتظر برگشتشون به تاپیک خودشون....
    اما...کم کم دارم به این نتیجه میرسم که خودمن هم چندان با آزادی بیان موافق نیستم.....مسوولان حکومتی...بعداز هرلب باز کردنی...یه بلایی سر مردم آوردند تاحالا....وقتی طرفدارهای حکومتی...مطالب سخیف ودرراستای تخریب وتحقیر منافع ملی را بازنشرمیکنند....هرانسان شریفی ...آزرده میشه....آزادی بیان....وسیله ای برای رسیدن به اهداف شوم...یارو یه عمره میگه مرگ برآمریکا...حالا میگه بیا هرجاروخواستی بگرد...اکه چیزی پیدا کردی خرابش کن.!!..این حداز تحقیر وزبونی....حکومت کثیف غیرجمهوری و غیرانسانی وغیراسلامی.....باطرفداران کودن وبی بته وبی شرف...ودریک کلمه...بی همه چیز

    ارسال نظر:


  • بهرام خان حانان
    replied
    در اصل توسط طيب پست شده است View Post
    خانم پرفسور مجتهد زاده پس از سالها خدمت صادقانه درپانسیون ویژه اساتید بازنشسته شهر سوربون فرانسه درگذشت...



    این بخشی از زندگینامه ی این بانوی بزرگ و پر افتخار ایران زمین است :


    ,«« من در سال ۱۳۰۳ در تهران در خانواده ای با وضع مالی نسبتا خوب به دنیا آمدم
    تا ۱۵ سالگی علاقه به ادامه تحصیل در موسیقی بودم

    ۱۵ ساله بودم که یک شب به عزیز گفتم :
    عزیز جون من بزرگ شده ام و شبها نمیترسم تنها بخوابم شما باید در اتاق پدر بخوابید
    در قدیم اعیان به مادرشان عزیز میگفتند و افراد پایین شهر ننه میگفتند...
    شب بعد عزیز یک صندلی گرفت و کنارم نشست و دستم را گرفت و به صورتش چسباند و گفت: فری جان من افتخار میکنم که عزیز تو باشم ولی مادر تو هنگامیکه دو ماهه بودی مرد و من کلفت شما هستم و تو را مانند دختر خودم بزرگ کرده ام ...


    آن شب من و عزیز شکوه خانم خیلی گریه کردیم و تصمیم گرفتم طب بانوان بخوانم و خانم ها را معالجه کنم تا هیچ کودکی بی مادر بزرگ نشود
    در سیکل دوم طبیعی خواندم و دیپلم گرفتم و یکسال آلیانس رفتم و زبان فرانسه آموختم.


    در سال ۱۳۲۲ به دستور شاه با بورسیه به فرانسه اعزام شدم تا بعد به کشورم برگردم و خدمت کنم.


    پسرها برای تحصیل در مهندسی به اتریش می رفتند و دختران برای طب به فرانسه می رفتند .
    ۷ سال طب عمومی خواندم و طب تخصصی زنان را در سه سال پاس کردم و در سوربون تحصیلات فوق تخصصی نازایی را دو ساله به معدل ++Aتمام کرده و رزیدنت سینیوریتا انکولوژی شدم..


    سه سال بعد دیپلم پروفسوری سرطان شناسی بانوان را اخذ کردم و همزمان تدریس در بخش انکولوژی بیمارستان دانشگاه را بعهده گرفتم
    پدرم نظامی بود و کلنل عالیرتبه ای بود و سخت بیمار شده بود مجبور شدم به تهران برگردم و او را در مریضخانه ملک تاج خانم نجم السلطنه بستری کنم
    پدرم به دلیل عوارض ناشی از مصرف الکل ، فوت نمود و در گورستان ظهیرالدوله دفن شد ....


    من ماندم و عزیزشکوه که دیگر خیلی پیرشده بود و از عهده کارهای منزل بر نمی آمد. یک خانمی را استخدام کردم
    من به استخدام وزارت علوم درآمدم و سی سال در دانشگاه تهران تدریس کردم و چهل سال هم طبابت کردم.....


    عزیز شکوه ،نامادریم، که به رحمت خدا رفت من به حدی تنها شدم که هیچ چیز خوشحالم نمیکرد...
    مطب من پس از بازنشستگی در جنوب شهر تهران منطقه جوادیه بود و اغلب زن های ولگرد که بیماریهای مقاربتی داشتند به من مراجعه میکردند....


    منزل ما یک باغ بزرگ در خیابان سلطنت آباد بود
    طبقه پایین را سی تا تخت خواب گذاشتم که شبها زنهای ولگرد می آمدند که اغلب بیمار هم بودند...

    چون من هرگز ازدواج نکردم و تنها فرزند بودم و از طرفی خانواده پدربزرگم که مومن بودند و نان ما را به دلیل نظامی بودن پدرم و بی حجابی و .... حرام میدانستند ، هرگز با من رفت و آمد نمی کردند...


    تنهایی آنقدر به من فشار آورد که اوایل دهه ۱۳۷۰ منزلمان را در خیابان سلطنت آباد، یا خیابان پاسداران فعلی، وقف کردم و اسمش را گذاشتم *«بنیادنیکوکاری دکتر مجتهدی»*
    و یک میلیون دلار که همه دارایی من بود را به بنیاد نیکوکاری فوق دادم و از ایران رفتم.
    در ابتدا در بیمارستان به عنوان پروفسور ارشد مشغول بکار شدم و وظیفه آموزش پزشکان متخصص که کورس انکولوژی را میگذراندند بعهده گرفتم و عضو پیوسته دپارتمان سرطان شناسی فرانسه شدم......


    امروز که نگاهی به گذشته میکنم ، عمیقا از خدا تشکر میکنم که به من افتخار خدمت به انسانیت را داد و از صمیم قلب خوشحال میشوم که خانمی را معالجه کنم تا به آغوش خانواده اش برگردد و کودکان دوست داشتنی اش را بزرگ کند....


    *««امیدوارم هیچ کودکی چون من بی مادر بزرگ نشود»»*


    امروزدر پانسیون لاوارنیه که مخصوص اساتید بازنشسته سوربون است زندگی میکنم و روزی یکی دو ساعت پرونده هایی که به من ارجاع میشود بررسی میکنم ....

    *زندگی پر بار و با ارزشی داشتم و دیگر هیچ آرزویی ندارم جز مرگی آرام و راحت...*🍀


    او اولین متخصص زنان و فوق تخصص سرطان های زنان بود.

    عرض تسلیت به بانوان قدرتمند و مستقل ایران...

    *روحش شاد، نامش تا ابد ماندگار....*


    🪴



    *کوچکترین کاری که میتوانیم برای این استاد افتخار ایران زمین بکنیم این مطلب را نشر دهیم همه ملت ایران این بانوی بزرگ را بشناسند .*
    🌹 ☘☘☘☘☘

    روح شریفش شاد و قرین رحمت خداوند مهربان باد


    واما در مورد روند شاخص باید عرض کنم که با توجه به ریز موج ها و تثبیت کف ها روند صعودی ادامه دار خواهد بود حتی بیشتر از از ارقام ارائه شده
    درود

    روحش شاد و یادش گرامی

    همچون بزرگانی داشته و داریم

    که عده ای غاصب ظالم شالاتن و دزد مملکت را غصب کردند...

    عوعو این سگان کثیف و وحشی هم بگذرد...

    به قول حافظ وای اگر از پس امروز بود فردایی....


    جناب طیب گرامی نه تنها تایپیک که تمام سایت متعلق به فرهیختگانی چون شماست

    100/000 لایک هم کفایت مطلب عالی شما نمی کند

    ارسال نظر:


  • طيب
    replied
    در اصل توسط اسد-ص پست شده است View Post

    چه ربطی به تکنیکال وبورس داره ؟
    سلام آقا اسد

    در این تاپیک بنده دو نوع روند ها را نشان میدهم هم روند شاخص و هم روندهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ووو

    ودر بعضی مواقع تلفیقی است

    صرف روند شاخص را در تاپیک جو بازار عرض کرده ام

    و چون از نظر بنده انواع روند ها در تمامی عرصه ها با هم بنوعی متصل هستند وبتبع آن تلفیقی از آنرا در این تاپیک می‌نویسم

    وهر زمان صاحب تاپیک و یا ناظرین محترم با این نوع نوشتار بنده مخالفت کنند حتما این تاپیک را ترک خواهم کرد

    ارادت

    ارسال نظر:


  • اسد-ص
    replied
    در اصل توسط طيب پست شده است View Post
    خانم پرفسور مجتهد زاده پس از سالها خدمت صادقانه درپانسیون ویژه اساتید بازنشسته شهر سوربون فرانسه درگذشت...



    این بخشی از زندگینامه ی این بانوی بزرگ و پر افتخار ایران زمین است :


    ,«« من در سال ۱۳۰۳ در تهران در خانواده ای با وضع مالی نسبتا خوب به دنیا آمدم
    تا ۱۵ سالگی علاقه به ادامه تحصیل در موسیقی بودم

    ۱۵ ساله بودم که یک شب به عزیز گفتم :
    عزیز جون من بزرگ شده ام و شبها نمیترسم تنها بخوابم شما باید در اتاق پدر بخوابید
    در قدیم اعیان به مادرشان عزیز میگفتند و افراد پایین شهر ننه میگفتند...
    شب بعد عزیز یک صندلی گرفت و کنارم نشست و دستم را گرفت و به صورتش چسباند و گفت: فری جان من افتخار میکنم که عزیز تو باشم ولی مادر تو هنگامیکه دو ماهه بودی مرد و من کلفت شما هستم و تو را مانند دختر خودم بزرگ کرده ام ...


    آن شب من و عزیز شکوه خانم خیلی گریه کردیم و تصمیم گرفتم طب بانوان بخوانم و خانم ها را معالجه کنم تا هیچ کودکی بی مادر بزرگ نشود
    در سیکل دوم طبیعی خواندم و دیپلم گرفتم و یکسال آلیانس رفتم و زبان فرانسه آموختم.


    در سال ۱۳۲۲ به دستور شاه با بورسیه به فرانسه اعزام شدم تا بعد به کشورم برگردم و خدمت کنم.


    پسرها برای تحصیل در مهندسی به اتریش می رفتند و دختران برای طب به فرانسه می رفتند .
    ۷ سال طب عمومی خواندم و طب تخصصی زنان را در سه سال پاس کردم و در سوربون تحصیلات فوق تخصصی نازایی را دو ساله به معدل ++Aتمام کرده و رزیدنت سینیوریتا انکولوژی شدم..


    سه سال بعد دیپلم پروفسوری سرطان شناسی بانوان را اخذ کردم و همزمان تدریس در بخش انکولوژی بیمارستان دانشگاه را بعهده گرفتم
    پدرم نظامی بود و کلنل عالیرتبه ای بود و سخت بیمار شده بود مجبور شدم به تهران برگردم و او را در مریضخانه ملک تاج خانم نجم السلطنه بستری کنم
    پدرم به دلیل عوارض ناشی از مصرف الکل ، فوت نمود و در گورستان ظهیرالدوله دفن شد ....


    من ماندم و عزیزشکوه که دیگر خیلی پیرشده بود و از عهده کارهای منزل بر نمی آمد. یک خانمی را استخدام کردم
    من به استخدام وزارت علوم درآمدم و سی سال در دانشگاه تهران تدریس کردم و چهل سال هم طبابت کردم.....


    عزیز شکوه ،نامادریم، که به رحمت خدا رفت من به حدی تنها شدم که هیچ چیز خوشحالم نمیکرد...
    مطب من پس از بازنشستگی در جنوب شهر تهران منطقه جوادیه بود و اغلب زن های ولگرد که بیماریهای مقاربتی داشتند به من مراجعه میکردند....


    منزل ما یک باغ بزرگ در خیابان سلطنت آباد بود
    طبقه پایین را سی تا تخت خواب گذاشتم که شبها زنهای ولگرد می آمدند که اغلب بیمار هم بودند...

    چون من هرگز ازدواج نکردم و تنها فرزند بودم و از طرفی خانواده پدربزرگم که مومن بودند و نان ما را به دلیل نظامی بودن پدرم و بی حجابی و .... حرام میدانستند ، هرگز با من رفت و آمد نمی کردند...


    تنهایی آنقدر به من فشار آورد که اوایل دهه ۱۳۷۰ منزلمان را در خیابان سلطنت آباد، یا خیابان پاسداران فعلی، وقف کردم و اسمش را گذاشتم *«بنیادنیکوکاری دکتر مجتهدی»*
    و یک میلیون دلار که همه دارایی من بود را به بنیاد نیکوکاری فوق دادم و از ایران رفتم.
    در ابتدا در بیمارستان به عنوان پروفسور ارشد مشغول بکار شدم و وظیفه آموزش پزشکان متخصص که کورس انکولوژی را میگذراندند بعهده گرفتم و عضو پیوسته دپارتمان سرطان شناسی فرانسه شدم......


    امروز که نگاهی به گذشته میکنم ، عمیقا از خدا تشکر میکنم که به من افتخار خدمت به انسانیت را داد و از صمیم قلب خوشحال میشوم که خانمی را معالجه کنم تا به آغوش خانواده اش برگردد و کودکان دوست داشتنی اش را بزرگ کند....


    *««امیدوارم هیچ کودکی چون من بی مادر بزرگ نشود»»*


    امروزدر پانسیون لاوارنیه که مخصوص اساتید بازنشسته سوربون است زندگی میکنم و روزی یکی دو ساعت پرونده هایی که به من ارجاع میشود بررسی میکنم ....

    *زندگی پر بار و با ارزشی داشتم و دیگر هیچ آرزویی ندارم جز مرگی آرام و راحت...*🍀


    او اولین متخصص زنان و فوق تخصص سرطان های زنان بود.

    عرض تسلیت به بانوان قدرتمند و مستقل ایران...

    *روحش شاد، نامش تا ابد ماندگار....*


    🪴



    *کوچکترین کاری که میتوانیم برای این استاد افتخار ایران زمین بکنیم این مطلب را نشر دهیم همه ملت ایران این بانوی بزرگ را بشناسند .*
    🌹 ☘☘☘☘☘

    روح شریفش شاد و قرین رحمت خداوند مهربان باد


    واما در مورد روند شاخص باید عرض کنم که با توجه به ریز موج ها و تثبیت کف ها روند صعودی ادامه دار خواهد بود حتی بیشتر از از ارقام ارائه شده
    چه ربطی به تکنیکال وبورس داره ؟

    ارسال نظر:


  • طيب
    replied
    خانم پرفسور مجتهد زاده پس از سالها خدمت صادقانه درپانسیون ویژه اساتید بازنشسته شهر سوربون فرانسه درگذشت...



    این بخشی از زندگینامه ی این بانوی بزرگ و پر افتخار ایران زمین است :


    ,«« من در سال ۱۳۰۳ در تهران در خانواده ای با وضع مالی نسبتا خوب به دنیا آمدم
    تا ۱۵ سالگی علاقه به ادامه تحصیل در موسیقی بودم

    ۱۵ ساله بودم که یک شب به عزیز گفتم :
    عزیز جون من بزرگ شده ام و شبها نمیترسم تنها بخوابم شما باید در اتاق پدر بخوابید
    در قدیم اعیان به مادرشان عزیز میگفتند و افراد پایین شهر ننه میگفتند...
    شب بعد عزیز یک صندلی گرفت و کنارم نشست و دستم را گرفت و به صورتش چسباند و گفت: فری جان من افتخار میکنم که عزیز تو باشم ولی مادر تو هنگامیکه دو ماهه بودی مرد و من کلفت شما هستم و تو را مانند دختر خودم بزرگ کرده ام ...


    آن شب من و عزیز شکوه خانم خیلی گریه کردیم و تصمیم گرفتم طب بانوان بخوانم و خانم ها را معالجه کنم تا هیچ کودکی بی مادر بزرگ نشود
    در سیکل دوم طبیعی خواندم و دیپلم گرفتم و یکسال آلیانس رفتم و زبان فرانسه آموختم.


    در سال ۱۳۲۲ به دستور شاه با بورسیه به فرانسه اعزام شدم تا بعد به کشورم برگردم و خدمت کنم.


    پسرها برای تحصیل در مهندسی به اتریش می رفتند و دختران برای طب به فرانسه می رفتند .
    ۷ سال طب عمومی خواندم و طب تخصصی زنان را در سه سال پاس کردم و در سوربون تحصیلات فوق تخصصی نازایی را دو ساله به معدل ++Aتمام کرده و رزیدنت سینیوریتا انکولوژی شدم..


    سه سال بعد دیپلم پروفسوری سرطان شناسی بانوان را اخذ کردم و همزمان تدریس در بخش انکولوژی بیمارستان دانشگاه را بعهده گرفتم
    پدرم نظامی بود و کلنل عالیرتبه ای بود و سخت بیمار شده بود مجبور شدم به تهران برگردم و او را در مریضخانه ملک تاج خانم نجم السلطنه بستری کنم
    پدرم به دلیل عوارض ناشی از مصرف الکل ، فوت نمود و در گورستان ظهیرالدوله دفن شد ....


    من ماندم و عزیزشکوه که دیگر خیلی پیرشده بود و از عهده کارهای منزل بر نمی آمد. یک خانمی را استخدام کردم
    من به استخدام وزارت علوم درآمدم و سی سال در دانشگاه تهران تدریس کردم و چهل سال هم طبابت کردم.....


    عزیز شکوه ،نامادریم، که به رحمت خدا رفت من به حدی تنها شدم که هیچ چیز خوشحالم نمیکرد...
    مطب من پس از بازنشستگی در جنوب شهر تهران منطقه جوادیه بود و اغلب زن های ولگرد که بیماریهای مقاربتی داشتند به من مراجعه میکردند....


    منزل ما یک باغ بزرگ در خیابان سلطنت آباد بود
    طبقه پایین را سی تا تخت خواب گذاشتم که شبها زنهای ولگرد می آمدند که اغلب بیمار هم بودند...

    چون من هرگز ازدواج نکردم و تنها فرزند بودم و از طرفی خانواده پدربزرگم که مومن بودند و نان ما را به دلیل نظامی بودن پدرم و بی حجابی و .... حرام میدانستند ، هرگز با من رفت و آمد نمی کردند...


    تنهایی آنقدر به من فشار آورد که اوایل دهه ۱۳۷۰ منزلمان را در خیابان سلطنت آباد، یا خیابان پاسداران فعلی، وقف کردم و اسمش را گذاشتم *«بنیادنیکوکاری دکتر مجتهدی»*
    و یک میلیون دلار که همه دارایی من بود را به بنیاد نیکوکاری فوق دادم و از ایران رفتم.
    در ابتدا در بیمارستان به عنوان پروفسور ارشد مشغول بکار شدم و وظیفه آموزش پزشکان متخصص که کورس انکولوژی را میگذراندند بعهده گرفتم و عضو پیوسته دپارتمان سرطان شناسی فرانسه شدم......


    امروز که نگاهی به گذشته میکنم ، عمیقا از خدا تشکر میکنم که به من افتخار خدمت به انسانیت را داد و از صمیم قلب خوشحال میشوم که خانمی را معالجه کنم تا به آغوش خانواده اش برگردد و کودکان دوست داشتنی اش را بزرگ کند....


    *««امیدوارم هیچ کودکی چون من بی مادر بزرگ نشود»»*


    امروزدر پانسیون لاوارنیه که مخصوص اساتید بازنشسته سوربون است زندگی میکنم و روزی یکی دو ساعت پرونده هایی که به من ارجاع میشود بررسی میکنم ....

    *زندگی پر بار و با ارزشی داشتم و دیگر هیچ آرزویی ندارم جز مرگی آرام و راحت...*🍀


    او اولین متخصص زنان و فوق تخصص سرطان های زنان بود.

    عرض تسلیت به بانوان قدرتمند و مستقل ایران...

    *روحش شاد، نامش تا ابد ماندگار....*


    🪴



    *کوچکترین کاری که میتوانیم برای این استاد افتخار ایران زمین بکنیم این مطلب را نشر دهیم همه ملت ایران این بانوی بزرگ را بشناسند .*
    🌹 ☘☘☘☘☘

    روح شریفش شاد و قرین رحمت خداوند مهربان باد


    واما در مورد روند شاخص باید عرض کنم که با توجه به ریز موج ها و تثبیت کف ها روند صعودی ادامه دار خواهد بود حتی بیشتر از از ارقام ارائه شده

    ارسال نظر:


  • بهرام خان حانان
    replied
    در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
    می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست
    می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی
    چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست
    باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟
    باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست
    شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند
    یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست
    چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی
    دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟
    وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو
    پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست
    میروی و خانه لبریز از نبودت میشود
    باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست



    رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است

    باورم اینکه نباشی کار آسانی که نیست

    ارسال نظر:


  • shahin
    replied
    در اصل توسط سهامدار خرد پست شده است View Post
    پاسخ : هدف شاخص : 2,100,000 واحد

    سلام
    یه عده دلواپس ونان به نرخ روز خور ومخالف بورس دوباره یه توطئه کثیف با اسم رمز پی به ایی دارن اجرا میکنند
    اگه بموقع باهاشون مقابله نشه دوباره ملت وحقیقی هارو میتارونن
    وقت بخیر
    این جماعت روسوفیل و انگلوفیلی که سالهاست منبع درآمدهای مولتی میلیون دلاریشان از دلالی بین بانکی و آشوب های لحظه به لحظه در ایران و خاورمیانه و از بازارهای مخرب تامین میشود ، اگر اندکی از این درآمدهای کثیفشون صرف نظر می کردند ، باید منتقد نرخ بهره فضایی بانک تروریستی مرکزی نظام ا.ا.ا. و بانکهای مافیاییش می شدند .
    کارگر و مهندس ایرانی الان ارزان ترین در دنیاست . غالبا حتی نصف هندی ها هم درآمد ندارند.
    پ به ای شرکتهای ایرانی هم حتی در همین شرایط وحشتناکی که الان کار می کنند به نسبت سایر کشورهای دنیا فوق العاده هم هست.

    ارسال نظر:


  • dornaa
    replied
    در اصل توسط همیشه گمراه پست شده است View Post
    توافق نیست
    همش شو دو طرفه
    ترامپ میخواهد مثل لیبی و قزافی بشه و تمام
    ای جوووووووووونم
    شو نیست گلم
    دو طرف دارند از بازارهاشون نوسان میگیرن
    بااین حرفاشون

    از اونس وبیت کوین وسهام و قراردادها باعربهاووو

    افتاد

    ارسال نظر:


  • بهرام خان حانان
    replied
    عمریست که میبازم و یک برد ندارم اما چه کنم عاشق این کهنه قمارم
    ای دوست مزن زخم زبان جای نصیحت بگذار ببارد به سرم سنگ مصیبت

    من در به در عشقم و رسوای جهانم چون سایه به دنبال سر عشق روانم
    او کهنه حریف من و من کهنه حریفش سرگرم قماریم من و او بر سر جانم
    باید که ببازم با درد بسازم در مذهب رندان این است نمازم

    ارسال نظر:


  • طيب
    replied
    *در مملکت که غرش شیران گذشت ورفت*این عوعوسگان شمانیز بگذرد*
    زوال حكومت ١٢٠ ساله
    مغولها در ایران
    از یک روستا شروع شد.

    ۱۲۰ سال
    مغولها هرچه خواستند در ایران کردند،
    جنایتی نبود که
    از آن چشم پوشیده باشد.

    از کشتن ۱۰۰هزار نفر در یک روز
    گرفته
    تا تجاوز و غارت ‏برخی از قبایل.

    مغول‌ها
    پس از فتح ایران
    ساکن خراسان شدند

    و چون بیابانگرد بودند،
    در شهرها زندگی نمی‌کردند.

    مغول‌ها
    همه گونه حقی داشتند،

    مجاز بودند
    هرکه را خواستند بکشند،
    به هرکه خواستند تجاوز کنند
    و هر چه را خواستند غارت کنند.

    ایرانیان
    برایشان برده نبودند،
    "احشام بودند"

    در تاریخ دورهٔ مغول
    چنان یأسی
    میان مردم ایران وجود داشت
    که حتی
    در برابر کشتن خودشان هم
    مقاومت نمی‌کردند

    *ابن اثیر می‌نویسد:*
    یک مغول
    درصحرایی به ۱۷ نفر رسید
    و خواست همه را با طناب ببندد
    و بکشد
    هیچکس جرات نکرد مقاومت کند
    جز یک نفر
    که همان یک نفر
    او را کشت...!

    ‏داستان
    از *روستای باشتین*
    و دو برادر
    که همسایه بودند
    شروع می‌شود

    چند مغول بیابانگرد
    به خانهٔ این ‌دو می‌روند
    و زنان و دخترانشان را
    طلب می‌کنند

    برخلاف
    رویه عادی ۱۲۰ سال قبلش

    دو برادر
    مقاومت می‌کنند
    و مغولان را می‌کشند

    مردم باشتین
    اول می‌ترسند

    ولی
    مرد شجاعی بنام عبدالرزاق
    دعوت به ایستادگی می‌کند.

    ‏خبر
    به قریه‌های اطراف می‌رسد
    حاکم سبزوار
    مامورانی را می‌فرستد
    تا
    دو برادر را دستگیر کنند

    عبدالرزاق با کمک مردم روستا
    ماموران را نیز می‌کشد.

    ‏در نهایت
    حاکم سبزوار
    سپاهی چندصد نفره را
    به باشتین می‌فرستد،

    ولی حالا
    خیلی‌ها جرأت مقاومت پیدا می‌کنند.

    عبدالرزاق
    فرمانده قیام می‌شود
    ‏در چند روستا،
    مردم
    مغولان را می‌کشند
    و خبرهای
    "مغول‌کشی"
    کم‌کم زیاد می‌شود.

    عبدالرزاق
    نام
    *سربداران*
    را
    بر سپاهیان از جان گذشته‌اش می‌گذارد.

    فوج ‌فوج
    مردمانِ ‌بستوه آمده از ستم مغول‌ها
    به باشتین می‌روند
    تا به عبدالرزاق بپیوندند

    و در برابر
    سپاه ارغونشاه
    (حاکم سبزوار) بایستند.

    ‏عبدالرزاق
    بر ارغونشاه پیروز می‌شود
    و سبزوار
    فتح می‌گردد

    و پس از ۱۲۰ سال
    ایرانیان
    بر مغول‌ها فائق می‌شوند.

    آنروز حتماً پرشکوه بوده است.

    طغای ‌
    تیمور ایلخان مغول
    یک ایلچی مغول را می‌فرستد
    تا سربداران از او اطاعت کنند
    سربداران
    او را هم می‌کشند
    و به جنگ طغای می‌روند
    و او را شکست می‌دهند

    و این
    نقطهٔ پایان
    ایلخانان مغول است.

    *سیف فرغانی*
    که از
    *شعرا و مشایخ قرن هفتم و هشتم هجری بود*
    این‌ قصیده را
    خطاب به سپاهیان مغول سروده است:

    هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
    هم رونق زمان شما نیز بگذرد

    باد خزان نکبت ایام ناگهان
    بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

    آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
    بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

    ای تیغ‌تان چو نیزه برای ستم دراز
    این تیزی سنان شما نیز بگذرد

    بادی که در زمانه بسی شمع‌ها بکشت
    هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

    زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
    ناچار کاروان شما نیز بگذرد

    این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
    نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

    *آنکس که اسب داشت غبارش فرو نشست*
    *بادِ سُم خران شما نیز بگذرد*

    بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
    تا سختی کمان شما نیز بگذرد

    *در مملکت که غرش شیران گذشت و رفت*
    *این عوعو سگان شما نیز بگذرد....


    ارسال نظر:


  • طيب
    replied
    در اصل توسط طيب پست شده است View Post
    ۴۲۰ هزار نفر نمره منفی؛ نتیجه آموزش چوپانی!

    در خبرها آمده: از بین ۴۵۰ هزار داوطلب کنکور ۱۴۰۳، حدود ۴۲۰ هزار نفر نمره منفی گرفته‌اند.
    یعنی نسلی که ۱۲ سال در مدارس درس خوانده، حالا حتی نتوانسته چند سوال درست پاسخ دهد.
    اما این فاجعه، تصادفی نیست؛ این، نتیجه همان نگاهی است که این روزها از زبان وزیر آموزش و پرورش شنیدیم.
    وزیری که در جمع معلمان نمونه سراسر کشورگفت: «شأن معلم، مثل چوپان است؛ باید حواسش باشد کدام دانش‌آموز جدا شده، کجا رفته، چرا نیامده... مثل چوپانی که دنبال گوسفند گمشده‌اش می‌گردد!»
    وقتی بالاترین مقام آموزش، معلم را چوپان می‌بیند و دانش‌آموز را گوسفند، معلوم است که خروجی این سیستم، نمره مثبت نخواهد بود!
    دردناک‌تر این است که در آن جلسه، از صدها معلم نمونه سراسر کشور، حتی یک نفر هم جرأت نکرد بگوید: «آقای وزیر، معلم راهنماست، نه چوپان؛ دانش‌آموز انسان است، نه گوسفند!»
    وقتی معلمِ نمونه هم زبانش بسته است، چطور دانش‌آموزش یاد بگیرد که بپرسد، فکر کند، پاسخ دهد؟
    ۴۲۰ هزار نمره منفی، فقط یک آمار نیست؛ این آینه تمام‌نمای آموزش ماست: جایی که معلمش از اعتراض می‌ترسد و دانش‌آموزش از پاسخ دادن.
    تا وقتی این نگاه عوض نشود، تا وقتی شأن معلم، اندیشه و روشنگری نباشد، باید هر سال منتظر همین آمارها باشیم؛ شاید بدتر!


    واما شاخص کل جعلی

    فک کنم این دفعه از مرز سه میلیون دویست هزار واحد عبور کنه

    ودر مورد توافقات در مذاکرات ایران و آمریکا

    احتمال توافق خیلی زیاد است

    دقت کنیم به این مهم که منافع آمریکا و اتحادیه اروپا در جنگ نیست و حتی تغییر رژیم ایران

    اسبی که راه میرود را شلاق نمی‌زنند
    خب

    شاخص محدوده سه میلیون و دویست هزار واحد را با قدرت شکست

    منفی امروز جای هیچگونه نگرانی نداره و دقیقا داره آمده میشه برای ادامه روند صعودی

    دوسه بخیه کار داره 😂 و حتی امروز هم می‌تونه بازار در روند صعودی قرار بگیره و نهایتا از فردا

    باز هم تاکیدا عرض میکنم شرکتی پر پتانسیل تر از صدرا در بازار سرمایه نمی‌بینم

    شاد باشید

    ارسال نظر:


  • بهرام خان حانان
    replied
    image.pngجهت عبرت

    ارسال نظر:


  • طيب
    replied
    ۴۲۰ هزار نفر نمره منفی؛ نتیجه آموزش چوپانی!

    در خبرها آمده: از بین ۴۵۰ هزار داوطلب کنکور ۱۴۰۳، حدود ۴۲۰ هزار نفر نمره منفی گرفته‌اند.
    یعنی نسلی که ۱۲ سال در مدارس درس خوانده، حالا حتی نتوانسته چند سوال درست پاسخ دهد.
    اما این فاجعه، تصادفی نیست؛ این، نتیجه همان نگاهی است که این روزها از زبان وزیر آموزش و پرورش شنیدیم.
    وزیری که در جمع معلمان نمونه سراسر کشورگفت: «شأن معلم، مثل چوپان است؛ باید حواسش باشد کدام دانش‌آموز جدا شده، کجا رفته، چرا نیامده... مثل چوپانی که دنبال گوسفند گمشده‌اش می‌گردد!»
    وقتی بالاترین مقام آموزش، معلم را چوپان می‌بیند و دانش‌آموز را گوسفند، معلوم است که خروجی این سیستم، نمره مثبت نخواهد بود!
    دردناک‌تر این است که در آن جلسه، از صدها معلم نمونه سراسر کشور، حتی یک نفر هم جرأت نکرد بگوید: «آقای وزیر، معلم راهنماست، نه چوپان؛ دانش‌آموز انسان است، نه گوسفند!»
    وقتی معلمِ نمونه هم زبانش بسته است، چطور دانش‌آموزش یاد بگیرد که بپرسد، فکر کند، پاسخ دهد؟
    ۴۲۰ هزار نمره منفی، فقط یک آمار نیست؛ این آینه تمام‌نمای آموزش ماست: جایی که معلمش از اعتراض می‌ترسد و دانش‌آموزش از پاسخ دادن.
    تا وقتی این نگاه عوض نشود، تا وقتی شأن معلم، اندیشه و روشنگری نباشد، باید هر سال منتظر همین آمارها باشیم؛ شاید بدتر!


    واما شاخص کل جعلی

    فک کنم این دفعه از مرز سه میلیون دویست هزار واحد عبور کنه

    ودر مورد توافقات در مذاکرات ایران و آمریکا

    احتمال توافق خیلی زیاد است

    دقت کنیم به این مهم که منافع آمریکا و اتحادیه اروپا در جنگ نیست و حتی تغییر رژیم ایران

    اسبی که راه میرود را شلاق نمی‌زنند

    ارسال نظر:


  • shahin
    replied
    در اصل توسط همیشه گمراه پست شده است View Post
    توافق نیست
    همش شو دو طرفه
    ترامپ میخواهد مثل لیبی و قزافی بشه و تمام
    ای جوووووووووونم
    به نظر می رسد ، ترامپ از نظر شخصیتی عاقل تر از اونی باشد که این همه جنایت و فجایع بزرگ جنگ احتمالی خاورمیانه را بدون عذر موجه گردن بگیره ،
    اما ظاهرا این عمله های انگلیس و روس خودشون دارند طلب می کنند ( از قدیم گفته اند چیزی که خارش میکنه .... )

    ایران مثل لیبی نمیشه
    کل خاورمیانه رو با خودش به آتیش میکشه و این دقیقا چیزی هست که سرکرده های این اراذل در مسکو و لندن و خود حزب دموکرات آمریکا به دنبالش هستند.
    هزاران میلیارد دلاردر آمد باد آورده به اشکال مختلف تو این عروسی احتمالی خاورمیانه پول برا این کثافتخوارها خوابیده.
    قابل توجه اون عر زن های ارزشی دو زاری که هنوز پاسپورتاشون تو جیبشون نیست و یا هنوز سر انگشت منتظر دریافت پاسپورت هستند.

    ارسال نظر:


  • همیشه گمراه
    replied
    توافق نیست
    همش شو دو طرفه
    ترامپ میخواهد مثل لیبی و قزافی بشه و تمام
    ای جوووووووووونم

    ارسال نظر:

در حال کار...
X