پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )
تکنیکال ( بهرام و رفقا )
Collapse
این تاپیک بسته شد.
X
X
-
-
نظر
-
پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )
در اصل توسط بهرام خان خانان پست شده است View Postسه هنرمند تکرار نشدنی ...
از راست : اکبر گلپا یگانی، جمال وفائی، حسین خواجهامیری ( ایرج)
اسم بهرام تامدار که کوپی کردید
تاپیک وی را هم که کوپی کردید
دیکه مطالب اش را کوپی نکنید
ان موقع می شود سرقت ادبی !!!!!
زنده باد ازادی حقیقت دانش و سپس پیش به سوی پیشرفت
نظر
-
پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )
نوشته اصلی توسط Davar
شومترین میراث مصدق برای ایران که به پاشنهیآشیل نهاد پادشاهی بدل شد، جعل روایت و جای انداختن دو دروغ خانمانسوز بود که چند نسل از ایرانیان را اسیر و گرفتار خود نمود و بسیاری از ایرانیان -منجمله نگارنده- را در گردابی بیانتها از اشتباهات پیدرپی در فهم مسائل تاریخ معاصر ایران پرتاب کرد و سبب کجفهمی عمومی ملت ایران گشت.
۱- مصدق نخستوزیر منتخب ملت و دموکرات بود بنابراین عزل وی توسط شاه غیرقانونی و کودتای دربار بر علیه حاکمیت قانون بهشمار میرود.
۲- شاه مشروطه میبایست سلطنت کند نه حکومت؛ این جملهی سراسر اشتباه و متکی بر فهمی غلط و خوانشی غیرواقعی از قانوناساسی کشور، کلیدواژهی بهمن وحشتناک ۵۷ بود که بر سر ملت ایران آوار شد.
مصدق هرگز مقام نخستوزیری را متکی بر آرای ایرانیان کسب نکرد بلکه شاهنشاه بر اساس اختیاراتش در چهارچوب قانوناساسی، او را برگزید و نخستوزیرش نمود. مصدق بارها توسط مردم انتخاب شده بود اما نه برای پست نخستوزیری بلکه برای نمایندگی مجلس شورایملی؛ مصدق شخصیتی دموکرات نداشت، مخالفت را تحمل نمیکرد و ترور سیاسی سپهبد رزمآرا خود گواه این ادعاست.
عزل و نصب نخستوزیران در حوزهی اختیارات و قدرت شاه مشروطه بود، این حقیقتیست که مخالفان شاه -دشمنان ایران- هرگز بدان تن نخواهند داد. بنابراین آنچه در ۲۵ مرداد ۳۲ رخ داد کودتای مصدق بر علیه آریامهر و رویداد ۲۸ مرداد ۳۲، ضدکودتا یا قیام ملت ایران با حمایت متحدین شاه علیه خودسری و قانونشکنی مصدق و نقشهی شوم شوروی در پسزمینه بود.
شاه مشروطه طبق قانون اساسی ایران دارای اختیارات گوناگونی برای پیشبرد برنامهها و تبیین سیاستکلی در امور مملکتداری بود؛ این اختیارات بسته به شرایط سیاسی دوران و نیازهای ملت ایران محدود شده یا بسط پیدا میکردند و وضع قانون نیز در مجلس شورای ملی و با حضور نمایندگان ملت صورت میگرفت؛ بنابراین مصدق و دلبستگانش از سنجابیها گرفته تا فروهرها و پزشکپورها و بختیارها جملگی در فهم نادرستشان از قانوناساسی مشروطه سرنوشت مشابهی داشتند و بنیان مخالفت و ستیزشان با شاه از اساس غلط بود و بر پایهی دروغی بزرگ شکل گرفته بود.
خوشبختانه امروز نسل جوان ایران که به اطلاعات دقیق و منابع گوناگونی دسترسی دارد، توانسته تا خود را از منجلاب عاشورای ۲۸ مرداد که نقشی پررنگ در رخ دادن بلوای بزرگ در سال ۵۷ داشت، برهاند و با فهمی دقیق و اصولی از حقیقت تاریخ معاصر ایران، با افتخار شعار جاویدشاه سرداده و پهلوی را نه تنها از سر عشق بلکه با آگاهی بپذیرد و بازگشت پرشکوهش را آرزو کند.
ایران هرگز نخواهد مرد
داور ، خود سیا هم گفته ۲۸ مرداد غیردموکراتیک بود ...
در سالهای نیمه دوم دهه هشتاد خورشیدی علی میرفطروس نخستین کسی بود که تلاش در واروننمایی کودتای ۲۸ مرداد و به نوعی دموکراتیک جلوه دادن آن کرده بود. همزمان من هم آن موقع پس از درگذشت زندهیاد دکتر پرویز ورجاوند سخنگوی فقید جبهه ملی ایران و استاد به معنای تمامی که در سیاست ایرانخواهانه داشتم، خانه و خاستگاه سیاسی خود یعنی جبهه ملی ایران را ترک کرده بودم. این جدایی بنا بر دلایلی که در راس آن خشم روزافزون از بلایی بود که انقلاب ۵۷ بر سر نسل من آورده بود و هنوز خامی آن سنین مانع از شناسایی حکمرانی نامطلوب رژیم سابق به عنوان مسئول اصلی وقوع آن رویداد بود. در چنین فضای فکری بود که متاثر از آن «سوداگر تاریخ» مدتی گمان میکردم که برای نقد تمامیتخواهی انقلاب اسلامی باید از نقد آزادیخواهی نهضت ملی آغازید! از همین روی بود که به همکاری با یک نشریه اینترنتی که نشر دهنده جعلیات علی میرفطروس در درون ایران بود هم پرداختم.
اما نخستین تلنگر به من زمانی زده شد که علی میرفطروس از ارتش اسرائیل دعوت به بمبباران ایران با یاد کورش کبیر کرد! اینجا بود که پیش از بازبینی در خطاهای تحلیلی تاریخی که دچارش شده بودم، به فرجام خط سیاسی جریان موسوم به «نقد مصدق» واقف شدم و مجادله ایمیلی خشمآلودی با کسی که بعدها «سوداگریش با تاریخ» را هم زندهیاد محمد امینی مستندا برملا کرد، انجام داده و از آن جریان منحط خارج شدم.
اکنون دیر زمانی است که میرفطروس به تمامی اعتبار خود را از دست داده است، ولی جمع دیگری از فلان متولیان لیبرالیسم مجاز در امور اقتصادی یا روشنفکرستیزی، مترجمان سلبریتی، حقوقدانان متشرع دوستدار آیتالله کاشانی و البته سرانجام بدیلهای بنجلتر سوداگری که دستکم پیشتر سابقه دو کار تاریخی قابل اعتنا درباره حلاج و جنبش حروفیه داشت، از قامت مورخین تاریخ شفاهی و اینستاگرامی گرفته تا رپر و شومن جایگزین او شدهاند! همچنین من و بسیاری از کسانی که زمانی به جد دچار اشتباه شده و دنبال خط منحط موسوم به «نقد مصدق» افتاده بودیم، به جد از آن فاصله گرفتهایم و اما شمار زیادی از افرادی که البته هیچ وقت جدیت امثال ما را هم در بازبینی و بازاندیشی تاریخ نداشتهاند، اکنون در گستره بیشتری به این جریان ابتذال و انحطاط پیوستهاند. برای این جمع البته هم اعتراف رسمی و صریح اخیر سازمان سیا به «ضد دموکراتیک بودن کودتای ۲۸ مرداد» میتواند روشنگر و سودمند باشد و هم مطالبه صریح و البته از هر جهت نابخردانه سرجنبانان این جریان در خارج از کشور که در روزهای اخیر، بدون هیچ تعارف و رودربایستی و به بهانه حمله حماس به اسرائیل، خواستار حمله نظامی اسرائیل به ایران میشوند! این دو برای هرکس که واجد اندکی از قوه تحلیل باشد روشنگر است و اگر تاثیری بر او نداشته باشد، یعنی نه قائل به دموکراسی است و نه دوستدار میهن، ولو آنکه جز این ادعا کند ...
ویرایش توسط بهرام نامدار
نظر
-
-
پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )
سرنوشت تاجبخشی ...
اخیراً سازمانهای اطلاعاتی آمریکا مدارکی منتشر کردهاند که نشان میدهد در سال ۱۳۳۱ ملکه انگلستان به تثبیت موقعیت شاه کمک فراوان کرده است. در آن مدارک آمده است که ایدن به نقل از ملکه الیزابت به شاه گفته است، مبادا کشور را ترک کنید. همزمان، آمریکاییها نیز از طریق سفیرشان پیامی مشابه به شاه دادند و از او خواستند در کشور بماند. به این ترتیب، شاه ماند و توانست مشکل مصدق را حل کند. در این زمینه فیلم مستندی نیز با عنوان «ملکه و کودتا» منتشر شده است که نشان میدهد ملکه در قضایای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نیز یاریگر شاه بوده و در کودتا دست داشته است. در واقع، تاجبخشهای واقعی شاه آمریکا و انگلیس بودهاند.
?تاجبخشی قصهای قدیمی و دامنهدار است و ما در طول تاریخ با تاجبخشهای خادم و خائن مواجه بودهایم که تاریخدانها و اهالی سیاست به خوبی بر این تفکیک واقف هستند. بعضی از تاجبخشها قلعه را از درون برای دشمن باز میکردند تا دشمن بیاید، شاه را از میان ببرد و تاج وی را به سر نهد. اینها خائنین به شاه قبلی بودند و تاجبخش شاه بعد.
?نمونه این قبیل افراد، ابراهیمخان کلانتر است. وی در دستگاه زندیه بود اما به لطفعلیخان خیانت کرد و تاج را به آقامحمدخان سپرد و به خدمت دربار جدید درآمد. در دوره قاجار همچنین میتوان به میرزا تقیخان اشاره کرد. امیرکبیر نیز راه تاجبخشی را پیمود و تا مدتی شاه جوان، ناصرالدینشاه، را اداره کرد.
?بعضی از تاجبخشها در دوره پهلوی متولد شدند. پهلویها از کلمه تاجبخش تنفر داشتند چه رضاشاه و چه محمدرضاشاه. آنها میخواستند بگویند در یک فرآیند طبیعی و براساس کفایتشان به قدرت رسیدهاند و خود، تاجبخش خود بودهاند. مثلاً رضاشاه بهرغم آنکه افرادی مانند سیدضیاء طباطبایی و عبدالحسین تیمورتاش یاریاش دادند تا به قدرت برسد، سیدضیاء را به فلسطین تبعید و تیمورتاش را حذف کرد. این رویه پرافتوخیز درباره سایر افراد مؤثر از جمله علیاکبر داور و فیروز میرزا نصرتالدوله نیز طی شد؛ اولی خودکشی کرد و دیگری حذف شد.
?در زمان پهلوی دوم نیز بسیاری از افراد کمک کردند تا محمدرضا صاحب تاجوتخت شود که بعضی از آنها ادعای تاجبخشی داشتند. یکی از آنها فضلالله زاهدی بود که الحق کمک فراوانی به شاه کرد و میگفت شاه مدیون من است. این حرفها به گوش شاه میرسید و یکی – دو سالی تحمل شد. زاهدی از محبوبیت نسبتاً بالایی هم برخوردار بود بهطوری که در شعارها گفته میشد:
زندهباد شاه!/ جاوید باد زاهدی!
?به هر حال، در نقطهای شاه احساس کرد فرعی زائد بر اصل شده است. لذا کم کم او را نمدمال کرد و محترمانه به سوئیس فرستاد و زاهدی تا انتهای عمر در آنجا ماندگار شد.
?از جمله تاجبخشهای بعدی، آیتالله کاشانی و من تبع او بودند. کاشانی و بهخصوص فلسفی کمک زیادی به سقوط مصدق کردند و ابتدا تکریم شدند. حتی فلسفی در رادیو نطق میکرد و توانست با کمک تیمسار باتماقلیچ حضیرهالقدس بهاییها را تخریب کند. اما با آرام شدن فضا، کاشانی خانهنشین شد و پسرش به طرز مشکوکی از دنیا رفت و فلسفی نیز اسیر لانه پرستو شد.
?دیگری مظفر بقایی، رئیس حزب زحمتکشان بود. او نیز به مصدق خیانت کرد و به کودتاگران پیوست و همچون زاهدی انتظار داشت بعد از کودتا نخستوزیر شود. شاه به او نیز اعتنایی نکرد و حزباش را منحل کرد و بقایی تا آخر عمر سرگردان بود.
?بعضی لاتها نیز همراه کودتا شدند. آنها ادعای تاجبخشی نداشتند اما به هر ترتیب سهم خاص خود را طلب میکردند. مثلاً شعبان جعفری و طیب حاجرضایی. شعبان، مجوز باشگاه گرفت و مقرب شد و طیب انحصار واردات موز را به دست آورد. البته طیب بعدها توسط حاجی عراقی جذب شد، به نهضت ۱۵ خرداد پیوست و نهایتاً اعدام شد. یکی دیگر از این دسته افراد، آخوندی بود به نام شمس قناتآبادی. او نیز جز اذناب کاشانی بود و تنها بهرهاش از فعالیت سناتوری بود؛ به نحوی که عبا و عمامه را کنار گذاشت، خالکوبی کرد و ملکتاج آیرملو (مادر محمدرضا پهلوی) را به عقد موقت خود درآورد. همچنین میتوان به نواب صفوی اشاره کرد که او نیز همدل با کودتاگران بود و النهایه به منزل مقصود نرسید.
?تاجبخشی و تبعاتاش اختصاص به ایران ندارد. در میان کشورهای جهان سوم نمونههای دیگری میتوان یافت که این رویه جریان داشته است. مثلاً حسن البکر کمک زیادی به قدرت گرفتن صدام کرد و دست آخر به دست صدام از میان رفت. یا در نمونه شرقی، و به طور مشخص در دادگاههای مسکو میبینیم که با صحنهگردانی استالین افراد مؤثر شوروی سابق از جمله زینوویف، کامنف، بوخارین و… حذف شدند. غرض آنکه تاجبخشهای تاریخ سرنوشت خوبی پیدا نکردند و این قصه را میتوان از تخصیص فراتر برد و تعمیم داد.
نظر
-
پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )
نظر
-
پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )
کنیکال کاوه :
بسیاری از رنج های مثبت 3 در این سهم کار بنده بود ...
تکنیکال زیبایی داره ... زیبا
به نظرم تا 815 مشکلی نداره ...
..............................
یحتمل آخرین کامنت بنده ...
لیورپول بنده هم بسیاری از سودها را به واسطه ی مجادله با همین مدل کاربران از دست می دهم یا در زیان بیشتری فرو می روم به واسطه عدم خروج به موقع ...
دفتر شخصی را هم بر نمی تابند ...!!
نظر
-
نظر
-
-
-
-
-
نظر