کاربران گرامی بورسی، با توجه به تغییرات اخیر سایت در صورت وجود هر گونه مشکل در استفاده از سایت (درج پیام، عضویت و...) با ایمیل boursy.com[@]gmail.com در ارتباط باشید یا موضوع را در تاپیک «شما بگویید...» درج کنید.
جناب بهرام والا بخدا اینم یه بی صفتیه مثل بقیه شون
ولی فعلا منافع سهامدار و حکومت مثل اینکه شاید هم جهت شده والا به کسی خیرشون نمیرسه ...این بالا رفتن سهام هم معلوم نیست پیش خور چه تورمیه که قراره ببینیم که یعنی هیچی به هیچی
فعلا خودرو 30 درصد رفت بالا تا ادامه ش ببینیم چی رو میکشن بالا
جناب بهرام والا بخدا اینم یه بی صفتیه مثل بقیه شون
ولی فعلا منافع سهامدار و حکومت مثل اینکه شاید هم جهت شده والا به کسی خیرشون نمیرسه ...این بالا رفتن سهام هم معلوم نیست پیش خور چه تورمیه که قراره ببینیم که یعنی هیچی به هیچی
فعلا خودرو 30 درصد رفت بالا تا ادامه ش ببینیم چی رو میکشن بالا
آرین ...
اگر کل سیستم یکی بدونیم حرف شما درست ...
اما قدری واقع بین باشیم و صرفا با فارغالتحصیل دانشگاه امام صادق یعنی خاندوزی قیاس بزنیم ، تفاوت آشکار است و قابل توجه ....
مادر خطاب به کودک خردسالش: هیچ میدونستی وقتی که اون شیرینی رو یواشکی بر میداشتی در تمام مدت خدا داشت تو رو نگاه میکرد ؟ کودک: آره مامان جونم !
مادر: و فکر میکنی به تو چی میگفت ؟ کودک: میگفت غیر از ما دو نفر کسی نیست، پس میتونی دو تا برداری !
اسم یک فیلم آلمانی است که در آلمان به نمایش در آمد.
داستان فیلم مربوط به هزار سال پیش است.
سال 1021میلادی در قرون وسطی که اروپا در جهل و بیماری به سر میبرد.
فیلم، قلب لندن را نشان میدهد که مردم با فقر، آلودگی و بیماری دست و پنجه نرم میکنند و تنازع بقا در جریان است.
هیچکس از طبابت چیزی نمیداند.
فقط سلمانیهای دوره گرد (آرایشگران)، اندکی کارهای طبی در حد کشیدن دندان، جا انداختن استخوان و قطع انگشتان سیاه شده و میزان زیادی اوراد و خرافه به جای درمان به خورد مردم میدهند.
سلمانی دوره گردی با گاری که در آن زندگی میکند به محلهای در لندن آمده است.
مادری بیوه که سه فرزند کوچک دارد، دچار حصبه میشود.
بچه (جسی) به دنبال سلمانی «طبیب» میرود و او اصلا بر بالین مریض نمیآید و میگوید این درد درمان نمیشود.
مادر میمیرد و کودک یتیم به همان سلمانی پناه میبرد، چون گمان میکند از طبابت چیزی میداند.
چند سال بعد «سلمانی» دچار آب مروارید میشود و بیناییاش را از دست میدهد.
جسی او را نزد یک کحّال یهودی میبرد کحال او را عمل جراحی میکند و آب مرواریدش شفا مییابد.
جسی می پرسد:
چنین طبابت شگفتی را چگونه و از کجا آموختی؟
کحّال میگوید:
از بزرگترین دانشمند کره زمین!
جسی میگوید هر طور که هست باید به افتخار شاگردی او نایل شوم.
کجاست؟ نامش چیست؟
کحّال میگوید:
نامش ابن سینا است و تو باید به اصفهان بروی!
جسی با مصايب بی شمار و خطر کردن، خود را به اصفهان میرساند.
آنجا با شهری مواجه میشود که بر خلاف لندن، عظیم و مدرن است.
برج و بارو دارد و ابوعلی سینا در یک مسجد بزرگ که رواق های فراخ دارد، صبحها طب درس میدهد.
عصرها فلسفه و شبها بر بام مسجد درس نجوم و هیات.
جسی از این همه دانش و تمدن شگفت زده میشود.
شاید مهمترین صحنه فیلم آنجاست که بوعلی به جسی میگوید:
در باب عفونت گوش مقالهای ارائه بده.
جسی از مسؤول کتابخانه میپرسد کتابی در باب عفونت گوش وجود دارد؟
او جواب میدهد آن قفسه را ببین.
وقتی جسی قفسه را باز میکند، میبیند پر از کتاب است.
میگوید کدام کتاب مربوط به عفونت گوش است؟
مسئول کتابخانه میگوید: همهشان!
بیننده خود شاهد است زمانی که در قلب اروپا برای درمان بیماریها به اوراد و جادو متوسل میشدند، در کتابخانه اصفهان يک قفسه کتاب فقط مربوط به عفونت گوش بوده است.
این تفاوت دانش در ایران و غرب یک هزار سال پیش از منظر یک فیلم صددرصد غربی است.
هزارسال بعد، اعلام شد که دو دانشگاه برتر ایران، شریف و تهران، در رتبه حدود 600 رده بندی دنیا جای گرفتند.
و جالبتر این است كه نظام آموزشی از کسب چنین رتبهای ابراز شادمانی کرده است !
اسم یک فیلم آلمانی است که در آلمان به نمایش در آمد.
داستان فیلم مربوط به هزار سال پیش است.
سال 1021میلادی در قرون وسطی که اروپا در جهل و بیماری به سر میبرد.
فیلم، قلب لندن را نشان میدهد که مردم با فقر، آلودگی و بیماری دست و پنجه نرم میکنند و تنازع بقا در جریان است.
هیچکس از طبابت چیزی نمیداند.
فقط سلمانیهای دوره گرد (آرایشگران)، اندکی کارهای طبی در حد کشیدن دندان، جا انداختن استخوان و قطع انگشتان سیاه شده و میزان زیادی اوراد و خرافه به جای درمان به خورد مردم میدهند.
سلمانی دوره گردی با گاری که در آن زندگی میکند به محلهای در لندن آمده است.
مادری بیوه که سه فرزند کوچک دارد، دچار حصبه میشود.
بچه (جسی) به دنبال سلمانی «طبیب» میرود و او اصلا بر بالین مریض نمیآید و میگوید این درد درمان نمیشود.
مادر میمیرد و کودک یتیم به همان سلمانی پناه میبرد، چون گمان میکند از طبابت چیزی میداند.
چند سال بعد «سلمانی» دچار آب مروارید میشود و بیناییاش را از دست میدهد.
جسی او را نزد یک کحّال یهودی میبرد کحال او را عمل جراحی میکند و آب مرواریدش شفا مییابد.
جسی می پرسد:
چنین طبابت شگفتی را چگونه و از کجا آموختی؟
کحّال میگوید:
از بزرگترین دانشمند کره زمین!
جسی میگوید هر طور که هست باید به افتخار شاگردی او نایل شوم.
کجاست؟ نامش چیست؟
کحّال میگوید:
نامش ابن سینا است و تو باید به اصفهان بروی!
جسی با مصايب بی شمار و خطر کردن، خود را به اصفهان میرساند.
آنجا با شهری مواجه میشود که بر خلاف لندن، عظیم و مدرن است.
برج و بارو دارد و ابوعلی سینا در یک مسجد بزرگ که رواق های فراخ دارد، صبحها طب درس میدهد.
عصرها فلسفه و شبها بر بام مسجد درس نجوم و هیات.
جسی از این همه دانش و تمدن شگفت زده میشود.
شاید مهمترین صحنه فیلم آنجاست که بوعلی به جسی میگوید:
در باب عفونت گوش مقالهای ارائه بده.
جسی از مسؤول کتابخانه میپرسد کتابی در باب عفونت گوش وجود دارد؟
او جواب میدهد آن قفسه را ببین.
وقتی جسی قفسه را باز میکند، میبیند پر از کتاب است.
میگوید کدام کتاب مربوط به عفونت گوش است؟
مسئول کتابخانه میگوید: همهشان!
بیننده خود شاهد است زمانی که در قلب اروپا برای درمان بیماریها به اوراد و جادو متوسل میشدند، در کتابخانه اصفهان يک قفسه کتاب فقط مربوط به عفونت گوش بوده است.
این تفاوت دانش در ایران و غرب یک هزار سال پیش از منظر یک فیلم صددرصد غربی است.
هزارسال بعد، اعلام شد که دو دانشگاه برتر ایران، شریف و تهران، در رتبه حدود 600 رده بندی دنیا جای گرفتند.
و جالبتر این است كه نظام آموزشی از کسب چنین رتبهای ابراز شادمانی کرده است !
اسم یک فیلم آلمانی است که در آلمان به نمایش در آمد.
داستان فیلم مربوط به هزار سال پیش است.
سال 1021میلادی در قرون وسطی که اروپا در جهل و بیماری به سر میبرد.
فیلم، قلب لندن را نشان میدهد که مردم با فقر، آلودگی و بیماری دست و پنجه نرم میکنند و تنازع بقا در جریان است.
هیچکس از طبابت چیزی نمیداند.
فقط سلمانیهای دوره گرد (آرایشگران)، اندکی کارهای طبی در حد کشیدن دندان، جا انداختن استخوان و قطع انگشتان سیاه شده و میزان زیادی اوراد و خرافه به جای درمان به خورد مردم میدهند.
سلمانی دوره گردی با گاری که در آن زندگی میکند به محلهای در لندن آمده است.
مادری بیوه که سه فرزند کوچک دارد، دچار حصبه میشود.
بچه (جسی) به دنبال سلمانی «طبیب» میرود و او اصلا بر بالین مریض نمیآید و میگوید این درد درمان نمیشود.
مادر میمیرد و کودک یتیم به همان سلمانی پناه میبرد، چون گمان میکند از طبابت چیزی میداند.
چند سال بعد «سلمانی» دچار آب مروارید میشود و بیناییاش را از دست میدهد.
جسی او را نزد یک کحّال یهودی میبرد کحال او را عمل جراحی میکند و آب مرواریدش شفا مییابد.
جسی می پرسد:
چنین طبابت شگفتی را چگونه و از کجا آموختی؟
کحّال میگوید:
از بزرگترین دانشمند کره زمین!
جسی میگوید هر طور که هست باید به افتخار شاگردی او نایل شوم.
کجاست؟ نامش چیست؟
کحّال میگوید:
نامش ابن سینا است و تو باید به اصفهان بروی!
جسی با مصايب بی شمار و خطر کردن، خود را به اصفهان میرساند.
آنجا با شهری مواجه میشود که بر خلاف لندن، عظیم و مدرن است.
برج و بارو دارد و ابوعلی سینا در یک مسجد بزرگ که رواق های فراخ دارد، صبحها طب درس میدهد.
عصرها فلسفه و شبها بر بام مسجد درس نجوم و هیات.
جسی از این همه دانش و تمدن شگفت زده میشود.
شاید مهمترین صحنه فیلم آنجاست که بوعلی به جسی میگوید:
در باب عفونت گوش مقالهای ارائه بده.
جسی از مسؤول کتابخانه میپرسد کتابی در باب عفونت گوش وجود دارد؟
او جواب میدهد آن قفسه را ببین.
وقتی جسی قفسه را باز میکند، میبیند پر از کتاب است.
میگوید کدام کتاب مربوط به عفونت گوش است؟
مسئول کتابخانه میگوید: همهشان!
بیننده خود شاهد است زمانی که در قلب اروپا برای درمان بیماریها به اوراد و جادو متوسل میشدند، در کتابخانه اصفهان يک قفسه کتاب فقط مربوط به عفونت گوش بوده است.
این تفاوت دانش در ایران و غرب یک هزار سال پیش از منظر یک فیلم صددرصد غربی است.
هزارسال بعد، اعلام شد که دو دانشگاه برتر ایران، شریف و تهران، در رتبه حدود 600 رده بندی دنیا جای گرفتند.
و جالبتر این است كه نظام آموزشی از کسب چنین رتبهای ابراز شادمانی کرده است !
یک سوال؟ این جسی خان زبان شیرین فارسی را کجا آموخته که با بوعلی به آن مراوده میکرده/:.winksmiley02.:/ یحتمل در کوچه پس کوچه های لندن اونم در عصر تاریک قرون وسطایی آن/.:biggrinsmiley.:/ شاید هم ابن سینا چون قلسفه و حکمت. منطق و نجوم و .... زبان انگلیسی را فول در حد ایلتس و تافل میدانسته که ما از آن بیخبریم/.:blinksmiley.:/ بهتر نیست بجای سطحی نگری با تعمق بیشتر با این مسائل برخورد کنیم حداقل قبل از بازنشر آن! هدف کوچک انگاری فرزانه ای چون ابن سینا نیست اما واقعا فکر میکنید اهداف و فحوای چنین آثاری توسط دیگرانی که 100% غربی نامیدید نمایش مقطعی مششع از تاریخ گذشته ماست! مایی که صدها سال است در ورطه ای بدتر از قرون وسطا دست و پا می زنیم و یارای خلاصی نداریم و بیمارگونه و متوهمانه مدام گذشته خود را با این و آن مقایسه میکنیم و باخود برتر انگاری از همه و زمین و زمان طلبکاریم!!
اسم یک فیلم آلمانی است که در آلمان به نمایش در آمد.
داستان فیلم مربوط به هزار سال پیش است.
سال 1021میلادی در قرون وسطی که اروپا در جهل و بیماری به سر میبرد.
فیلم، قلب لندن را نشان میدهد که مردم با فقر، آلودگی و بیماری دست و پنجه نرم میکنند و تنازع بقا در جریان است.
هیچکس از طبابت چیزی نمیداند.
فقط سلمانیهای دوره گرد (آرایشگران)، اندکی کارهای طبی در حد کشیدن دندان، جا انداختن استخوان و قطع انگشتان سیاه شده و میزان زیادی اوراد و خرافه به جای درمان به خورد مردم میدهند.
سلمانی دوره گردی با گاری که در آن زندگی میکند به محلهای در لندن آمده است.
مادری بیوه که سه فرزند کوچک دارد، دچار حصبه میشود.
بچه (جسی) به دنبال سلمانی «طبیب» میرود و او اصلا بر بالین مریض نمیآید و میگوید این درد درمان نمیشود.
مادر میمیرد و کودک یتیم به همان سلمانی پناه میبرد، چون گمان میکند از طبابت چیزی میداند.
چند سال بعد «سلمانی» دچار آب مروارید میشود و بیناییاش را از دست میدهد.
جسی او را نزد یک کحّال یهودی میبرد کحال او را عمل جراحی میکند و آب مرواریدش شفا مییابد.
جسی می پرسد:
چنین طبابت شگفتی را چگونه و از کجا آموختی؟
کحّال میگوید:
از بزرگترین دانشمند کره زمین!
جسی میگوید هر طور که هست باید به افتخار شاگردی او نایل شوم.
کجاست؟ نامش چیست؟
کحّال میگوید:
نامش ابن سینا است و تو باید به اصفهان بروی!
جسی با مصايب بی شمار و خطر کردن، خود را به اصفهان میرساند.
آنجا با شهری مواجه میشود که بر خلاف لندن، عظیم و مدرن است.
برج و بارو دارد و ابوعلی سینا در یک مسجد بزرگ که رواق های فراخ دارد، صبحها طب درس میدهد.
عصرها فلسفه و شبها بر بام مسجد درس نجوم و هیات.
جسی از این همه دانش و تمدن شگفت زده میشود.
شاید مهمترین صحنه فیلم آنجاست که بوعلی به جسی میگوید:
در باب عفونت گوش مقالهای ارائه بده.
جسی از مسؤول کتابخانه میپرسد کتابی در باب عفونت گوش وجود دارد؟
او جواب میدهد آن قفسه را ببین.
وقتی جسی قفسه را باز میکند، میبیند پر از کتاب است.
میگوید کدام کتاب مربوط به عفونت گوش است؟
مسئول کتابخانه میگوید: همهشان!
بیننده خود شاهد است زمانی که در قلب اروپا برای درمان بیماریها به اوراد و جادو متوسل میشدند، در کتابخانه اصفهان يک قفسه کتاب فقط مربوط به عفونت گوش بوده است.
این تفاوت دانش در ایران و غرب یک هزار سال پیش از منظر یک فیلم صددرصد غربی است.
هزارسال بعد، اعلام شد که دو دانشگاه برتر ایران، شریف و تهران، در رتبه حدود 600 رده بندی دنیا جای گرفتند.
و جالبتر این است كه نظام آموزشی از کسب چنین رتبهای ابراز شادمانی کرده است !
اکثر فیلم و سریالهای تاریخی ...تاریخ رو درست معرفی نمیکنه...شاید بخاطر اینکه جذابیت و هیجان بیشتر در متن فیلم گنجانده بشه..
این مسجد در اصفهان بوده اما در سالهایی که ابن سینا در اصفهان سکونت داشته فاقد کتابخانه بوده...یا کتابخانه مطرحی نداشته...بعدها در دوران ملک شاه سلجوقی...کتابخانه نظام الملک ساخته میشه و در دوران صفوی تکمیل میشه...مدرسه این مسجد هم همینطور...در دوره ای که ابن سینا در اصفهان سکونت داشته...مسجد جامعه اصفهان مساحت کمی داشته و فاقد مدرسه بوده
نظر