اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

Collapse
به این موضوع پاسخ داده شده است.
X
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • dornaa
    عضو فعال
    • Sep 2020
    • 1467

    #856
    پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

    زنگ خطر ها بصدادرامد

    توسوریه هم اول باشلوغی شروع شد

    خدابدادمون برسه داریم راه سوریه وعراق رو میریم

    میخواهد ایران را شخم بزنند

    اون زمان یک قاسم سلیمانی بود که جلوشون بایسته وجمعشون کنه

    حالاچی دیگه قاسم سلیمانی هم نداریم

    لابدمیگید مریم رجوی وشهبانو ودختران تومیدان جلوی داعش رو میگیرن

    لابد میگید کارخودشونه

    یک سئوال پیش میاد

    اینجامیگیم کارخودشونه

    توسوریه کارکی بود که داعش همه راسربریدند زنان روبردنندچه ها که نکردنند

    توعراق کارکی بودکه داعش همه راسربریدند زنان روبردنندچه ها که نکردنند

    ظاهر حالا نوبت به ایران رسیده

    خدابدادمون برسه دیگه ازقاسم سلیمانی هم خبری نیست که جلوشون رو بگیره

    هم دوره ای های ماهم که همه یاشهید شدند یادزد یا بی تفاوت شدند وکاری ازشون برنمیاد

    شما موندید جوانها ودختران امروزی که ......

    ببینم که چه ها میکنید

    نظر

    • amir12
      عضو فعال
      • Apr 2020
      • 696

      #857
      پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

      در اصل توسط amir12 پست شده است View Post
      وقتی دیکتاتورها با نیرنگ و فریب دیگر نتوانند بر مردم حکومت کنند ، برای بقای خود دست به رفتارهای خشونت آمیز و سرکوب میزنند و موقعیکه دیکتاتورها بدانند آغوش بازی برای پناه بردن و فرار در هیچ نقطه دنیا برایشان نیست،خشونت و سرکوب را به اوج می رسانند ( بکش تا زنده بمانی) !!!

      واسه اتفاقات ناگوار گذشته تسلیت ، واسه همه اتفاقات دیروز تسلیت و واسه اتفاقات آینده هم تسلیت !!!

      نظر

      • رادین1
        عضو فعال
        • Dec 2018
        • 4715

        #858
        پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

        کشتن انسانهای بیگناه در هر مکان و زمانی چه در شاهچراغ و چه در سایر مکانها محکوم است !!! توسط هر فرد و هر گروهی با هر ایده و فکری باشد .

        نظر

        • manmehdiam
          ستاره دار (1)
          • Jul 2011
          • 1623

          #859
          پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

          در اصل توسط Elcid پست شده است View Post




          آمریکا 240 سال از تاریخ حیاتش می گذرد و 222 سال آن را در جنگ با کشورهای مختلف در سرتاسر جهان سپری کرده1901 — ورود مستقیم نیروهای آمریکایی به کلمبیا
          1902 — حمله به پاناما
          1904 — ورود نیروهای آمریکایی به کره و مغرب
          1905 ...........................
          .......
          2001 — حمله و اشغال افغانستان
          2003 — حمله و اشغال عراق
          2011 — حمله به لیبی و سرنگونی دیکتاتور قذافی2011 — حمایت رسمی از گروههای مسلح تروریستی در سوریه با هدف براندازی نظام منتخب ملت سوریه2011 — اعلام حمایت رسمی از رژیم آل خلیفه در سرکوب قیام مردمی این کشور2015 — اعلام پشتیبانی رسمی از آل سعود در جنگ این کشور علیه یمن 2018 — حمله مستقیم هوایی به خاک سوریه با کمک انگلیس و فرانسه
          درسته!!!

          222 جنگ با کشورها...لابد چندتاش تکراری بوده وگرنه ما حدود 170کشور داریم....که اصلی هاش 40-50تا بیشتر نمیشه

          اونوقت شما ! و حاکمیت مقدس! میخواید انتقام کل دنیا رو بابت سیاهکاریهای آمریکا در طول حیاتش رو الان بگیرید؟ گیرم که میخواید بگیرید....کی همچین اجازه ای به شما داده؟ مردم هر روز در خیابون داد میزننن برین انتقام فلسطین و دینا رو بگیرین؟
          والا ما داریم میبینیم بجز ایران و کره شمالی (که اونام یک رهبر عزیز دارن!) کشور دیگه ای مشکل اساسی با این جنایتخوار نداره ظاهرا!
          [B]تحلیل ها یا نظرات بورسی و غیربورسی من صرفا محتمل ترین حالتی است که تصور میکنم به وقوع بپیوندد. اگر به دیده نقد نظری دارید بر من منت میگذارید ولی اگر خواندنش شما را آزرده میکند، آن را نادیده بگیرید، حتما نظر شما درست تر است![/B]

          نظر

          • پروواز
            ستاره‌دار(6)
            • Sep 2020
            • 5236

            #860
            پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

            پرنده ای تشنه بر شاخه درختی به نظاره چشمه آبی نشسته بود. کودکان در کنار چشمه مشغول بازی بودند. پرنده از بیم آنکه مبادا از پسر بچه ها آسیبی به او رسد، انتظار کشید. تا آنکه پسر بچه ها رفتند.پیرمردی با ریش سفید کنار چشمه نشست. کبوتر با خود اندیشید، از این پیرمرد با این محاسن و ریش سفید گزندی به من نمی رسد.به کنار چشمه پر کشید و تا خواست جرعه ای آب بنوشد، پیرمرد سنگی به پرنده پرتاب و یک چشم او را نابینا ساخت. پرنده به حضرت سلیمان شکایت برد.سلیمان نبی رای به قصاص و نابینا نمودن چشم پیرمرد داد.کبوتر اعتراض کرد،یا سلیمان! چشم این پیر گزندی به من وارد نیاورده، محاسن اش مرا فریب داد، ریش او را بتراشید که ریش اش مرا فریفت.
            هنگامی که یک نظام با نام دین، خدا و پیامبر، مردمان را به سرمایه گذاری در بازار سرمایه دعوت می کند، از آنها می خواهد همه چیز خود را به بورس بسپارند، از آنها می خواهد سایر بازارها را واگذارند و پول خود را دو دستی به سازمان دولتی بورس بسپارند و سپس خانمان میلیون ها نفر را بر باد دهد، به مثابه محاسن فریبگر آن پیرمرد است. نظامی که نام آن اسلامی است، دروغ نمی گوید، اختلاس نمی کند، حق مردم خود را ضایع نمی کند، حقوق کارگر را پایمال نمی کند، بازنشسته را خوار و خفیف نمی کند،
            حال باز هم بگویید درد این مردم لخت شدن است!! آیا شما مردم را لخت نکردید؟!
            آخرین ویرایش توسط پروواز؛ 2022/10/27, 15:59.

            نظر

            • Elcid
              Banned
              • Sep 2020
              • 1239

              #861
              پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

              در اصل توسط manmehdiam پست شده است View Post
              درسته!!!

              222 جنگ با کشورها...لابد چندتاش تکراری بوده وگرنه ما حدود 170کشور داریم....که اصلی هاش 40-50تا بیشتر نمیشه

              اونوقت شما ! و حاکمیت مقدس! میخواید انتقام کل دنیا رو بابت سیاهکاریهای آمریکا در طول حیاتش رو الان بگیرید؟ گیرم که میخواید بگیرید....کی همچین اجازه ای به شما داده؟ مردم هر روز در خیابون داد میزننن برین انتقام فلسطین و دینا رو بگیرین؟
              والا ما داریم میبینیم بجز ایران و کره شمالی (که اونام یک رهبر عزیز دارن!) کشور دیگه ای مشکل اساسی با این جنایتخوار نداره ظاهرا!
              هموم درسته ! که اول مطلب نوشتی در مورد جنگ اا و دخالت های آمریکا در دنیا دیگه بحثی در مورد این مطلب نداریم
              بحث حکومت ایران ربطی به اون مطلب نداره
              جایگزین مناسب و بهتر داری و قدرتش رو داری برو جلو تغییرش بده
              نه اینکه هزاران نفر کشته بشن آخرش هم مثل ۵۷ بگید مردم هیچ کاره بودن از خارج اومدن انقلاب کردن خودشون بودن انگلیس بود این بود و اون بود البته اگر شانس بیارید کشوری با این جغرافیا براتون باقی بمونه

              نظر

              • آتلانتیس
                عضو عادی
                • Oct 2022
                • 162

                #862
                پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

                در اصل توسط dornaa پست شده است View Post
                زنگ خطر ها بصدادرامد

                توسوریه هم اول باشلوغی شروع شد

                خدابدادمون برسه داریم راه سوریه وعراق رو میریم

                میخواهد ایران را شخم بزنند

                اون زمان یک قاسم سلیمانی بود که جلوشون بایسته وجمعشون کنه

                حالاچی دیگه قاسم سلیمانی هم نداریم

                لابدمیگید مریم رجوی وشهبانو ودختران تومیدان جلوی داعش رو میگیرن

                لابد میگید کارخودشونه

                یک سئوال پیش میاد

                اینجامیگیم کارخودشونه

                توسوریه کارکی بود که داعش همه راسربریدند زنان روبردنندچه ها که نکردنند

                توعراق کارکی بودکه داعش همه راسربریدند زنان روبردنندچه ها که نکردنند

                ظاهر حالا نوبت به ایران رسیده

                خدابدادمون برسه دیگه ازقاسم سلیمانی هم خبری نیست که جلوشون رو بگیره

                هم دوره ای های ماهم که همه یاشهید شدند یادزد یا بی تفاوت شدند وکاری ازشون برنمیاد

                شما موندید جوانها ودختران امروزی که ......

                ببینم که چه ها میکنید
                پس خودت چی درنا خان.یه تنه جلوی همشون درمیای.توکه باشی نیاز به سلیمانی نیست.فقط زغال خوب روفراموش نکن.زغال بد جنس خوب رو هم خراب میکنه

                نظر

                • dornaa
                  عضو فعال
                  • Sep 2020
                  • 1467

                  #863
                  پاسخ : جــــو بــــازار

                  در اصل توسط azad. پست شده است View Post
                  فیلم منتشر شده از اتفاق دیشب خیلی مسخره هست...طرف انگار بلد نیست با تفنگ کار کنه...چندتا تیر میزنه بعدش با تفنگش ور میره.با این تفنگ و چندتا خشاب چه جوری از بازرسی رد شده معلوم نیست..پشت سرش هم در تاریکی چند نفر دیده میشه ...اول گفتن ۳ نفر بودن.۲ تا گرفتیم اون یکی رو هم دنبالشیم..الان میگن کلا ۱ نفر بوده ..دیشب به اصطلاح یه شاهدعینی رو آورده بودن روی خط ..میگفت ضارب ماسک داشته...ولی توی فیلم منتشرشده که ضارب ماسک نداره...۶۰ تا شلیک شده...چندبار خشاب عوض کرده..دریغ از یه مامور...احتمالا بعد که تیرهاش تموم شده وایساده آماده تسلیم...اون وقت مامورها زحمت کشیدین رفتن جلو گرفتنش...دیدن شنبه روز کوروش هست...شیراز شلوغ میشه این کار کثیف رو انجام دادن
                  خب حداقل وقتی میخوایین فیلم بازی کنید یه کم تمیزتر انجام بدین بدبخت ها..خون این چندنفر هم اضافه شد به بقیه خون های بیگناه...باشد روزی که قصاص همه رو پس بدین
                  چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
                  هذیون نگو

                  توفیلم نبینی که ازگیت بازرسی واردمیشه نگهبانی رو به رگبار میبنده وارد حیاط میشه

                  خادم ها اموزش دیده اند هستند

                  وقت نماز جماعت بوده

                  طرف میخواسته واردشبستان که نمازجماعت برقراربوده بشه وصف نمازگذاران را به رگبارببنده که اگرواردمیشد صدها کشته بجامیگذاشت

                  باشنیدنه صدای تیردرحیاط خادمان اموزش دیده درب شبستان رو میبندندفیلمش موجوده وجلوی فاجعه رو میگیرندووقت میخرندتانیروبرسه

                  طرف بدربسته برخوردمیکنه وبرمیگرده به حیاط تا ازدردیگه که به حرم منتهی میشه واردمیشه

                  درانجا بخاطر وقت نماز محلی هاتوشبستون بودند

                  فقط تعدادی افراد که فقط مسافربودنندوداشتندزیارت میکردندوبه نماز نرفته بودند به شهادت رسیدنند

                  ازاسامی منتشرشده هم معلوم شد که اکثرا ازشهرهای دیگه بودند

                  تمام فیلم هم موجود بروصدبارببین

                  اگرمامورین وخادمان درب شبستان رونمیبستندووقت نمیخریدنندتانیروی مسلح بیاد فاجعه خیلی عظیم ترمیشد

                  حالابگوفیلمه. اگرفیلم سرت میشه برو صدبار فیلم رو ببین ایاغیرازاینکه توضیح دادم

                  واقعابرای 15نفری که چشم بسته لایک گذاشتند متاسفم

                  دقیقابلائی که سرسوریه وعراق اوردنند میخوان سرما بیارن

                  دیگه قاسم سلیمانی هم نداریم جلوشون بایسته

                  بفرمائید این گوی میدان ببینیم چندمرده حلاجید وچه فیلمی قراربازی کنید





                  نظر

                  • Bikhabar
                    ستاره‌دار(22)
                    • Sep 2020
                    • 1189

                    #864
                    پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

                    در اصل توسط dornaa پست شده است View Post
                    زنگ خطر ها بصدادرامد

                    توسوریه هم اول باشلوغی شروع شد

                    خدابدادمون برسه داریم راه سوریه وعراق رو میریم

                    میخواهد ایران را شخم بزنند

                    اون زمان یک قاسم سلیمانی بود که جلوشون بایسته وجمعشون کنه

                    حالاچی دیگه قاسم سلیمانی هم نداریم

                    لابدمیگید مریم رجوی وشهبانو ودختران تومیدان جلوی داعش رو میگیرن

                    لابد میگید کارخودشونه

                    یک سئوال پیش میاد

                    اینجامیگیم کارخودشونه

                    توسوریه کارکی بود که داعش همه راسربریدند زنان روبردنندچه ها که نکردنند

                    توعراق کارکی بودکه داعش همه راسربریدند زنان روبردنندچه ها که نکردنند

                    ظاهر حالا نوبت به ایران رسیده

                    خدابدادمون برسه دیگه ازقاسم سلیمانی هم خبری نیست که جلوشون رو بگیره

                    هم دوره ای های ماهم که همه یاشهید شدند یادزد یا بی تفاوت شدند وکاری ازشون برنمیاد

                    شما موندید جوانها ودختران امروزی که ......

                    ببینم که چه ها میکنید
                    اون همه سال که داعش کل اروپا رو به هم ریخته بود، تو ایران خبری ازش نبود و هی پز امنیت میدادیم! حالا که خود جناب سلیمانی مدت‌ها قبل رسما نابودی داعش رو اعلام کردند، یهو چی شد داعش هوس حمله تروریستی به ایران به سرش زد. والا هر چی دو دو تا، چهار تا میکنم، هیچ گزینه دیگه‌ای به ذهنم نمیرسه که اگه این ترور کار داعش هم بوده باشه، داعش خود اینان.

                    نظر

                    • Mehdi1400
                      ستاره دار(19)
                      • Jul 2013
                      • 2938

                      #865
                      پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

                      شمسه‌های ایران


                      مولوی خسته بود، فرسوده بود، از بارِ فقهی ‏که سی سال بود عرق ریزان به دوش می‌کشید. ‏البته که ‏منافع کلانی برایش داشت؛ مفتی قونیه ‏بود؛ در عالم اسلام شأنی داشت و منزلتی؛ ‏حاکم قونیه محترمش ‏می‌داشت و دم و دستگاه ‏پُررونقی راه انداخته بود که از در و دیوارش ‏رفاه می‌بارید. اما دلش راضی نبود. ‏احساس ‏می‌کرد سی سال درجا زده است، سی سال ‏همانی بود که بود: افتا پشت افتا. نه صفایی در ‏دل ‏نه افقی در عقل. مرگ با سرعتی شتابان به ‏سوی او می‌آمد و فرصت‌هایش داشت ‏به‌سرعت از دست ‏می‌رفت. برای مدت‌ها در ‏خویش حیران بود که «چه کند؟» و ‏نمی‌دانست.‏



                      شمس که آمد طولی نکشید که مولوی زیر و رو ‏شد، به‌هم‌ریخت و از دل این درهم ریزی وجود ‏تازه‌ای ‏متولد شد. شروع کرد به رقصیدن و ‏نواختن رُباب. روحانیان طعنه‌اش زدند، که ‏مفتی قونیه موسیقی ‏می‌نوازد و می‌رقصد. گفت ‏کباب از آنِ شما، این رباب هم از آنِ من. با این ‏تقسیم منافع، جنگ پایان ‏یافت و هر کدام به ‏راه خود رفتند. مولوی ماندگار شد اما اکنون ‏هیچ اثری از آن روحانیان نیست. ‏عشق که ‏می‌آید، زندگی را معنا می‌دهد انسان را بالغ ‏می‌کند، و فرد را ماندگار می‌سازد، گاهی چنان ‏ماندگار ‏که بسانِ چشمه‌ای در بستر تاریخ ‏روان می‌شود.‏
                      جوامع نیز تا به نقطه عشق نرسند و دست در ‏دست شمسی نگذارند، همان راهی که چند ‏قرن یا چند ‏هزار سال رفته‌اند را می روند، ‏بی‌هیچ نو شدنی. ژاپن را شمسِ می‌جی بیدار ‏کرد، هند را شمسِ گاندی ‏بیدار کرد، آفریقای ‏جنوبی را شمسِ ماندلا بیدار کرد، آمریکا را ‏شمسِ لینکلن بیدار کرد، لهستان را ‏شمسِ ‏والسا بیدار کرد، و هر جامعه‌ای که به دنیای نو ‏پاگذاشت، شمس خودش را پیدا کرد. ‏



                      نقطه عشق و آفرینندگی در فرد، جایی است که ‏چشم از بیرون بر می‌دارد و به خود می دوزد. ‏اولِ عشق، ‏عاشقی بر خویشتن است. چنان‌که ‏عرفا می گویند، خلقت نیز از نقطه‌ای آغاز شد ‏که خدا بر خویش ‏عاشق شد، خواست خود را ‏ببیند و با خود عشق‌ورزی کند، اما آئینه ‏نداشت، هستی را و انسان را ‏آفرید تا خود را در ‏آئینه او ببیند و با او عشق بورزد.
                      عشق جایی شروع می شود که فرد، ظرفیت ‏خود را و ارزش خود را و بیکرانگی خود را ببیند. ‏آنگاه متوجه ‏می‌شود که هیچ چیزی در دنیا ‏نیست که هم‌قیمت او باشد، پس شروع می ‏کند به کشف خویش و ‏دیدن خویش و پاکیزه ‏کردن و ذخیره کردن و شکوفا کردن خویش.‏
                      عشق در جامعه نیز از جایی آغاز می‌شود که ‏شروع به دیدن خویش می‌کند؛ دیدنی که او را ‏به سوی ‏کشف و مراقبت و پاکیزه‌سازی و ‏شکوفایی خویش ببرد؛ از جایی که شروع به ‏اتحاد و تجمیع و یکی‌سازی ‏کند؛ از جایی که به ‏تبعیض و نفرت و انحصار پایان بدهد و همه را ‏در یگانگی خویش امنیت ببخشد. و ‏هیچ ‏جامعه‌ای تا به نقطه عشق نرسد، توسعه را ‏آغاز نخواهد کرد.‏
                      در فرد یا جامعه، فرقی نمی‌کند، برای شروعِ ‏عاشقی، آمدن شمس کافی نیست، اول باید ‏خودش مولوی ‏شود و قدم در راه بگذارد، ‏سپس شمس بیاید و راه را برایش روشن کند.‏

                      مـگو‎ ‎‏ اصحاب دل رفتند و شهر عشق، شــد خـالی
                      جهان پُر شمس‌تبریزی ‌است، کو رندی چو ‏مولانا؟

                      عباس‌میرزا، قائم‌مقام و امیرکبیر و شاید برخی ‏دیگر، ستارگان بی‌بدیلی بودند که آمده بودند تا ‏شمس ‏ایران شوند اما دریغ که ایران هنوز ‏مولوی نشده بود.‏

                      «بنیانگذار» که آمد همه ما باورمان شده بود ‏که شمس ایران آمده است و آینده از آن ‏ماست. اما دو ‏مشکل بود که نگذاشت او ‏شمس ایران شود. یکی این که ایران هنوز ‏مولوی نشده بود؛ یعنی ایران هنوز ‏غرق در ‏باورهای عصر کودکی و کهن الگوهای فکری و ‏فرهنگی خویش بود؛ ایران هنوز سوال نداشت؛ ‏‏ایران گمان می‌کرد همه پاسخ‌ها در مشت ‏اوست؛ ایران گمان می‌کرد تنها ملت نظرکرده ‏عالم است؛ ایران ‏هنوز سرگشتگی نداشت؛ ‏ایران هنوز عرق‌ریزان فرهنگی خود را طی نکرده ‏بود؛ و ایران هنوز کودک بود ‏و کشاکش بلوغ را ‏تجربه نکرده بود. بچه‌ها را دیده‌اید که با ‏تکه‌ای گِل، عروسکی می‌سازند و با آن ‏همبازی ‏می‌شوند؟ ایران هنوز چنان کودک بود که چهره ‏بنیانگذار را در ماه می‌دید و با آن نرد عشق ‏‏می‌باخت.‏
                      و مشکل دوم این‌که، بنیانگذار و به تقلید از او ‏جامعه ایران، به‌جای نگریستن به خویش و ‏پاکیزه کردن ‏خویش و شکوفایی خویش، دائما ‏به بیرون می‌نگریست و غیریت می‌ساخت. ما ‏آنیم که دشمن ‏آمریکائیم؛ ما آنیم که ‏می‌خواهیم اسرائيل را محو کنیم؛ ما آنیم که ‏دشمن ضیاء‌الباطل و صدام یزید و ‏شاه حسین ‏اردنی و شاه حسن مراکشی هستیم. به جای آن ‏که ما را در «آئینه ما» ببیند و کاستی‌ها را ‏‏نشان‌مان دهد و شکوفای‌مان کند، همه چیز را ‏با دیگری سنجید و ما را در آئینه غیر به ما ‏نشان داد و ‏اصلا به کسی و جایی که نگاه نکرد ‏به خودش بود و به ما بود.
                      آنچنان خیره به غیر ‏بود و از خشم نسبت ‏به غیر آکنده بود که ‏ندید سیاست‌هایش با خودی‌ها چه می‌کند. ‏دلمان لک زده بود که یک بار بشنویم ‏یا ببینیم ‏که از این همه کودکی که به دعوتش به جبهه ‏می‌رفتند و کشته می‌شدند مغموم باشد یا اظهار ‏‏تاسف کند. رفتارش با منتقدان و زندانیان و ‏فقیهانِ ناهمفکر که جای خود دارد.‏
                      خودی و نخودی که شروع می‌شود عشق تبخیر ‏می‌شود. عشق جایی آغاز می‌شود که خودی و ‏نخودی ‏پایان می‌یابد. در همان اوایل، وقتی ‏خودی–نخودی به میان آمد، حذف‌ها هم ‏شروع شد؛ حکومت ‏گروههای سیاسی را از ‏انتخابات و موقعیت‌های قدرت حذف کرد، ‏آنها هم ترورها را شروع کردند؛ و ‏هنوز چهل ‏سال است در همان چرخه خشونت ‏می‌چرخیم. حتی وقتی سخن از خودکفایی ‏گفتیم نه با ‏نگاه به امکانات خویش و مصلحت ‏خویش، بلکه برای مبارزه با استکبار جهانی باید ‏خودکفا می‌شدیم. و چنین شد که منابع آبی ‏چند میلیون ساله‌مان را برای خودکفایی، نابود ‏کردیم. ‏شرط شمس بودگی، یگانگی و یگانه‌سازی ‏است نه بیگانگی وبیگانه‌سازی. این شد که ‏بنیان‌گذار، شمس ‏نشد. نه ما مولوی شده ‏بودیم و نه او شمس شد. و دریغ که جانشین ‏هم، گرچه مجبور نبود اما، ‏همان راه بنیانگذار ‏را پیمود.‏

                      و اکنون ما چهل سال بود آرام آرام با بار فقهی ‏که بر دوشمان نهاده بودند و روزا‌روز بر آن ‏می‌افزودند و ‏نفس‌مان را بریده بودند، خوگر ‏شده بودیم. داشتیم به خودمان و نسل‌های از ‏دست رفته‌مان و آینده ‏پر ابهام‌مان ‏می‌اندیشیدیم و دائما منتظر شمسی بودیم که ‏از راه برسد، دستمان را بگیرد و از این پریشانی ‏و ‏ناامیدی بیرون بکشد. در ۷۶ و ۸۸ با همین امید ‏بود که در انتخابات شرکت کردیم، اما نشد. ما ‏هنوز ‏مولوی نشده بودیم، یا آنان که در‌پی‌شان ‏راه افتاده بودیم هنوز شمس نشده بودند؟ ‏نمی‌دانم. در این ‏سالها که سنگ ستم از آسمان ‏می‌بارید و سرها را در گریبان خویش کرده ‏بودیم، داشتیم به خود ‏می‌اندیشیدیم؛ داشتیم ‏به ضعف‌ها و ترس‌ها و بیم‌ها و امیدهای‌مان ‏می‌اندیشدیم؛ داشتیم خطاهای ‏گذشته‌مان را ‏مرور می‌کردیم؛ داشتیم به مرگی که روزاروز به ‏ما نزدیک‌تر می‌شد فکر می‌کردیم و دنبال ‏‏چاره‌ای بودیم؛ داشتیم در درون خود نسل‌هایی ‏را پرورش می‌دادیم که ضعف‌ها و ترس‌های ما را ‏نداشته ‏باشند؛ داشتیم برای شکوفایی نقشه ‏می‌کشیدیم؛ در واقع ما داشتیم آرام‌آرام مولوی ‏می‌شدیم و کم کم ‏منتظر شمس‌مان بودیم.


                      خلاصه بی‌شمسی زمین گیرمان کرده بود. تا ‏آن‌که طوطی‌ای مهسا نام، از منطقه‌ای که به ‏همان زیبایی ‏هندوستان است، به تهران آمد. او ‏منتظر نشد تا بازرگانی را بفرستیم که پیامش را ‏بیاورد. خودش پرواز ‏کرد و آمد تا با مرگ ‏خویش راه پرواز را به ما بیاموزد. او به سراغ ‏دیگر طوطیان رنگین این دیار، که ‏همگی از ‏جنس خودش بودند، رفت. طوطیانی که ‏بیست‌‌وپنج قرن بود حذف شده بودند؛ ‏بیست‌‌وپنج ‏قرن بود به جای نگریستن به ‏خویش، همواره به بیرون از خویش، یعنی به ‏خانواده به فرزند به همسر ‏به دین به آئین و به ‏جامعه خویش می‌نگریستند و شمع وجودشان ‏را در پای آنها آب می‌کردند. به آنان ‏یادآوری ‏کرد که اکنون دیگر بزرگ شده‌اید؛ اکنون باید ‏به خویش بنگرید و خویشتن را کشف کنید و ‏‏توانایی‌های خویش را شکوفا کنید.



                      داستان ‏سیمرغ را در گوش آنها خواند و گفت شما ‏میلیون‌ها مرغید ‏که اکنون دیگر پرِ پرواز دارید، ‏همین که بالهای‌تان را بگشایید و به هم ‏بپیوندید، سیمرغ می‌شوید. ‏منتظر شمس ‏نمانید، تک‌تکِ شما «شمسه»های ایرانید با ‏همدیگر که باشید «شمس» می شوید ‏‏‏(شمسه، خورشید زرینی است که بر پشت ‏نشان شیروخورشید، بر تاج پادشاهان و بر ‏گنبد امامان ‏می‌درخشد).‏

                      و چنین شد که شمسه‌های ایران بیدار شدند و ‏به خویش نگریستند و قدرت خویش را باور ‏کردند و ‏بالهایشان را گشودند و پرواز را تمرین ‏کردند و ظرفیت‌های جامعه خویش را آشکار ‏کردند و افق‌های ‏آینده را نشان دادند و نور ‏امید را به همه جا تاباندند.


                      و اکنون ایران، مولوی‌وار دارد تمرین عاشقی ‏می‌کند و گرداگرد خویش می‌چرخد و می‌رقصد. ‏و البته در ‏این بیداری، گاهی مستی و بدمستی ‏هم می‌کند، گاهی در سماع، عربده هم می‌کشد؛ ‏ولی چه باک؟ کم‌کم ‏خودش را پیدا می‌کند و ‏زبانش باز می‌شود و سخنش شایسته و شیوا ‏می‌شود و صدایش از عربده به ‏سوی ترنم‌های ‏شاعرانه می‌رود و مهربانی را تمرین می‌کند. آری ‏نگارش دیوان کبیر عاشقی تازه آغاز شده ‏است؛ ‏زمان می‌بَرد، شاید هم خیلی طولانی، اما اکنون ‏شمسه‌‌های ایران ابیات نخستین این دیوان را ‏‏سروده‌اند. درواقع، اکنون عصر نوزایی ‏‏(رنسانس) ایرانی آغاز شده است، گرچه ممکن ‏است چند دهه یا ‏چند قرن طول بکشد تا ‏تکمیل شود اما مهم این است که آغاز شده ‏است. ما صدوده سال است همه ‏منابع ملی‌مان ‏را برای رسیدن به این لحظه خرج کرده‌ایم، ‏اکنون باید خیلی مراقبت کنیم که سیمرغ‌مان ‏‏دوباره سی-‌مرغ نشود. ما اکنون هیچ نداریم ‏جز این سیمرغ. سیمرغ را پاس بداریم.‏


                      سلام بر مهسا، سلام بر شمسه‌های ایران، ‏سلام بر سیمرغ و سلام بر توسعه.‏



                      محسن رنانی / چهلمین روز جنبش مهسا



                      **********

                      نظر

                      • dornaa
                        عضو فعال
                        • Sep 2020
                        • 1467

                        #866
                        پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

                        در اصل توسط Bikhabar پست شده است View Post
                        اون همه سال که داعش کل اروپا رو به هم ریخته بود، تو ایران خبری ازش نبود و هی پز امنیت میدادیم! حالا که خود جناب سلیمانی مدت‌ها قبل رسما نابودی داعش رو اعلام کردند، یهو چی شد داعش هوس حمله تروریستی به ایران به سرش زد. والا هر چی دو دو تا، چهار تا میکنم، هیچ گزینه دیگه‌ای به ذهنم نمیرسه که اگه این ترور کار داعش هم بوده باشه، داعش خود اینان.
                        شما خودت جواب خودت رادادی

                        اینجا امنییت بود چون قاسم سلیمانی بود ریشه داعش روکنند

                        حالادیگه سلیمانی روازسرراهشون برداشتند سرازتخم دراوردنند

                        دودوتا چهارتا میکنی درست بکن غیرازاینه

                        خدابدادمون برسه ماکه عمرخودمون روکردیم حالا امریکا میاد جمعش میکنه

                        نظر

                        • dornaa
                          عضو فعال
                          • Sep 2020
                          • 1467

                          #867
                          پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

                          در اصل توسط Mehdi1400 پست شده است View Post
                          شمسه‌های ایران


                          مولوی خسته بود، فرسوده بود، از بارِ فقهی ‏که سی سال بود عرق ریزان به دوش می‌کشید. ‏البته که ‏منافع کلانی برایش داشت؛ مفتی قونیه ‏بود؛ در عالم اسلام شأنی داشت و منزلتی؛ ‏حاکم قونیه محترمش ‏می‌داشت و دم و دستگاه ‏پُررونقی راه انداخته بود که از در و دیوارش ‏رفاه می‌بارید. اما دلش راضی نبود. ‏احساس ‏می‌کرد سی سال درجا زده است، سی سال ‏همانی بود که بود: افتا پشت افتا. نه صفایی در ‏دل ‏نه افقی در عقل. مرگ با سرعتی شتابان به ‏سوی او می‌آمد و فرصت‌هایش داشت ‏به‌سرعت از دست ‏می‌رفت. برای مدت‌ها در ‏خویش حیران بود که «چه کند؟» و ‏نمی‌دانست.‏



                          شمس که آمد طولی نکشید که مولوی زیر و رو ‏شد، به‌هم‌ریخت و از دل این درهم ریزی وجود ‏تازه‌ای ‏متولد شد. شروع کرد به رقصیدن و ‏نواختن رُباب. روحانیان طعنه‌اش زدند، که ‏مفتی قونیه موسیقی ‏می‌نوازد و می‌رقصد. گفت ‏کباب از آنِ شما، این رباب هم از آنِ من. با این ‏تقسیم منافع، جنگ پایان ‏یافت و هر کدام به ‏راه خود رفتند. مولوی ماندگار شد اما اکنون ‏هیچ اثری از آن روحانیان نیست. ‏عشق که ‏می‌آید، زندگی را معنا می‌دهد انسان را بالغ ‏می‌کند، و فرد را ماندگار می‌سازد، گاهی چنان ‏ماندگار ‏که بسانِ چشمه‌ای در بستر تاریخ ‏روان می‌شود.‏
                          جوامع نیز تا به نقطه عشق نرسند و دست در ‏دست شمسی نگذارند، همان راهی که چند ‏قرن یا چند ‏هزار سال رفته‌اند را می روند، ‏بی‌هیچ نو شدنی. ژاپن را شمسِ می‌جی بیدار ‏کرد، هند را شمسِ گاندی ‏بیدار کرد، آفریقای ‏جنوبی را شمسِ ماندلا بیدار کرد، آمریکا را ‏شمسِ لینکلن بیدار کرد، لهستان را ‏شمسِ ‏والسا بیدار کرد، و هر جامعه‌ای که به دنیای نو ‏پاگذاشت، شمس خودش را پیدا کرد. ‏



                          نقطه عشق و آفرینندگی در فرد، جایی است که ‏چشم از بیرون بر می‌دارد و به خود می دوزد. ‏اولِ عشق، ‏عاشقی بر خویشتن است. چنان‌که ‏عرفا می گویند، خلقت نیز از نقطه‌ای آغاز شد ‏که خدا بر خویش ‏عاشق شد، خواست خود را ‏ببیند و با خود عشق‌ورزی کند، اما آئینه ‏نداشت، هستی را و انسان را ‏آفرید تا خود را در ‏آئینه او ببیند و با او عشق بورزد.
                          عشق جایی شروع می شود که فرد، ظرفیت ‏خود را و ارزش خود را و بیکرانگی خود را ببیند. ‏آنگاه متوجه ‏می‌شود که هیچ چیزی در دنیا ‏نیست که هم‌قیمت او باشد، پس شروع می ‏کند به کشف خویش و ‏دیدن خویش و پاکیزه ‏کردن و ذخیره کردن و شکوفا کردن خویش.‏
                          عشق در جامعه نیز از جایی آغاز می‌شود که ‏شروع به دیدن خویش می‌کند؛ دیدنی که او را ‏به سوی ‏کشف و مراقبت و پاکیزه‌سازی و ‏شکوفایی خویش ببرد؛ از جایی که شروع به ‏اتحاد و تجمیع و یکی‌سازی ‏کند؛ از جایی که به ‏تبعیض و نفرت و انحصار پایان بدهد و همه را ‏در یگانگی خویش امنیت ببخشد. و ‏هیچ ‏جامعه‌ای تا به نقطه عشق نرسد، توسعه را ‏آغاز نخواهد کرد.‏
                          در فرد یا جامعه، فرقی نمی‌کند، برای شروعِ ‏عاشقی، آمدن شمس کافی نیست، اول باید ‏خودش مولوی ‏شود و قدم در راه بگذارد، ‏سپس شمس بیاید و راه را برایش روشن کند.‏

                          مـگو‎ ‎‏ اصحاب دل رفتند و شهر عشق، شــد خـالی
                          جهان پُر شمس‌تبریزی ‌است، کو رندی چو ‏مولانا؟

                          عباس‌میرزا، قائم‌مقام و امیرکبیر و شاید برخی ‏دیگر، ستارگان بی‌بدیلی بودند که آمده بودند تا ‏شمس ‏ایران شوند اما دریغ که ایران هنوز ‏مولوی نشده بود.‏

                          «بنیانگذار» که آمد همه ما باورمان شده بود ‏که شمس ایران آمده است و آینده از آن ‏ماست. اما دو ‏مشکل بود که نگذاشت او ‏شمس ایران شود. یکی این که ایران هنوز ‏مولوی نشده بود؛ یعنی ایران هنوز ‏غرق در ‏باورهای عصر کودکی و کهن الگوهای فکری و ‏فرهنگی خویش بود؛ ایران هنوز سوال نداشت؛ ‏‏ایران گمان می‌کرد همه پاسخ‌ها در مشت ‏اوست؛ ایران گمان می‌کرد تنها ملت نظرکرده ‏عالم است؛ ایران ‏هنوز سرگشتگی نداشت؛ ‏ایران هنوز عرق‌ریزان فرهنگی خود را طی نکرده ‏بود؛ و ایران هنوز کودک بود ‏و کشاکش بلوغ را ‏تجربه نکرده بود. بچه‌ها را دیده‌اید که با ‏تکه‌ای گِل، عروسکی می‌سازند و با آن ‏همبازی ‏می‌شوند؟ ایران هنوز چنان کودک بود که چهره ‏بنیانگذار را در ماه می‌دید و با آن نرد عشق ‏‏می‌باخت.‏
                          و مشکل دوم این‌که، بنیانگذار و به تقلید از او ‏جامعه ایران، به‌جای نگریستن به خویش و ‏پاکیزه کردن ‏خویش و شکوفایی خویش، دائما ‏به بیرون می‌نگریست و غیریت می‌ساخت. ما ‏آنیم که دشمن ‏آمریکائیم؛ ما آنیم که ‏می‌خواهیم اسرائيل را محو کنیم؛ ما آنیم که ‏دشمن ضیاء‌الباطل و صدام یزید و ‏شاه حسین ‏اردنی و شاه حسن مراکشی هستیم. به جای آن ‏که ما را در «آئینه ما» ببیند و کاستی‌ها را ‏‏نشان‌مان دهد و شکوفای‌مان کند، همه چیز را ‏با دیگری سنجید و ما را در آئینه غیر به ما ‏نشان داد و ‏اصلا به کسی و جایی که نگاه نکرد ‏به خودش بود و به ما بود.
                          آنچنان خیره به غیر ‏بود و از خشم نسبت ‏به غیر آکنده بود که ‏ندید سیاست‌هایش با خودی‌ها چه می‌کند. ‏دلمان لک زده بود که یک بار بشنویم ‏یا ببینیم ‏که از این همه کودکی که به دعوتش به جبهه ‏می‌رفتند و کشته می‌شدند مغموم باشد یا اظهار ‏‏تاسف کند. رفتارش با منتقدان و زندانیان و ‏فقیهانِ ناهمفکر که جای خود دارد.‏
                          خودی و نخودی که شروع می‌شود عشق تبخیر ‏می‌شود. عشق جایی آغاز می‌شود که خودی و ‏نخودی ‏پایان می‌یابد. در همان اوایل، وقتی ‏خودی–نخودی به میان آمد، حذف‌ها هم ‏شروع شد؛ حکومت ‏گروههای سیاسی را از ‏انتخابات و موقعیت‌های قدرت حذف کرد، ‏آنها هم ترورها را شروع کردند؛ و ‏هنوز چهل ‏سال است در همان چرخه خشونت ‏می‌چرخیم. حتی وقتی سخن از خودکفایی ‏گفتیم نه با ‏نگاه به امکانات خویش و مصلحت ‏خویش، بلکه برای مبارزه با استکبار جهانی باید ‏خودکفا می‌شدیم. و چنین شد که منابع آبی ‏چند میلیون ساله‌مان را برای خودکفایی، نابود ‏کردیم. ‏شرط شمس بودگی، یگانگی و یگانه‌سازی ‏است نه بیگانگی وبیگانه‌سازی. این شد که ‏بنیان‌گذار، شمس ‏نشد. نه ما مولوی شده ‏بودیم و نه او شمس شد. و دریغ که جانشین ‏هم، گرچه مجبور نبود اما، ‏همان راه بنیانگذار ‏را پیمود.‏

                          و اکنون ما چهل سال بود آرام آرام با بار فقهی ‏که بر دوشمان نهاده بودند و روزا‌روز بر آن ‏می‌افزودند و ‏نفس‌مان را بریده بودند، خوگر ‏شده بودیم. داشتیم به خودمان و نسل‌های از ‏دست رفته‌مان و آینده ‏پر ابهام‌مان ‏می‌اندیشیدیم و دائما منتظر شمسی بودیم که ‏از راه برسد، دستمان را بگیرد و از این پریشانی ‏و ‏ناامیدی بیرون بکشد. در ۷۶ و ۸۸ با همین امید ‏بود که در انتخابات شرکت کردیم، اما نشد. ما ‏هنوز ‏مولوی نشده بودیم، یا آنان که در‌پی‌شان ‏راه افتاده بودیم هنوز شمس نشده بودند؟ ‏نمی‌دانم. در این ‏سالها که سنگ ستم از آسمان ‏می‌بارید و سرها را در گریبان خویش کرده ‏بودیم، داشتیم به خود ‏می‌اندیشیدیم؛ داشتیم ‏به ضعف‌ها و ترس‌ها و بیم‌ها و امیدهای‌مان ‏می‌اندیشدیم؛ داشتیم خطاهای ‏گذشته‌مان را ‏مرور می‌کردیم؛ داشتیم به مرگی که روزاروز به ‏ما نزدیک‌تر می‌شد فکر می‌کردیم و دنبال ‏‏چاره‌ای بودیم؛ داشتیم در درون خود نسل‌هایی ‏را پرورش می‌دادیم که ضعف‌ها و ترس‌های ما را ‏نداشته ‏باشند؛ داشتیم برای شکوفایی نقشه ‏می‌کشیدیم؛ در واقع ما داشتیم آرام‌آرام مولوی ‏می‌شدیم و کم کم ‏منتظر شمس‌مان بودیم.


                          خلاصه بی‌شمسی زمین گیرمان کرده بود. تا ‏آن‌که طوطی‌ای مهسا نام، از منطقه‌ای که به ‏همان زیبایی ‏هندوستان است، به تهران آمد. او ‏منتظر نشد تا بازرگانی را بفرستیم که پیامش را ‏بیاورد. خودش پرواز ‏کرد و آمد تا با مرگ ‏خویش راه پرواز را به ما بیاموزد. او به سراغ ‏دیگر طوطیان رنگین این دیار، که ‏همگی از ‏جنس خودش بودند، رفت. طوطیانی که ‏بیست‌‌وپنج قرن بود حذف شده بودند؛ ‏بیست‌‌وپنج ‏قرن بود به جای نگریستن به ‏خویش، همواره به بیرون از خویش، یعنی به ‏خانواده به فرزند به همسر ‏به دین به آئین و به ‏جامعه خویش می‌نگریستند و شمع وجودشان ‏را در پای آنها آب می‌کردند. به آنان ‏یادآوری ‏کرد که اکنون دیگر بزرگ شده‌اید؛ اکنون باید ‏به خویش بنگرید و خویشتن را کشف کنید و ‏‏توانایی‌های خویش را شکوفا کنید.



                          داستان ‏سیمرغ را در گوش آنها خواند و گفت شما ‏میلیون‌ها مرغید ‏که اکنون دیگر پرِ پرواز دارید، ‏همین که بالهای‌تان را بگشایید و به هم ‏بپیوندید، سیمرغ می‌شوید. ‏منتظر شمس ‏نمانید، تک‌تکِ شما «شمسه»های ایرانید با ‏همدیگر که باشید «شمس» می شوید ‏‏‏(شمسه، خورشید زرینی است که بر پشت ‏نشان شیروخورشید، بر تاج پادشاهان و بر ‏گنبد امامان ‏می‌درخشد).‏

                          و چنین شد که شمسه‌های ایران بیدار شدند و ‏به خویش نگریستند و قدرت خویش را باور ‏کردند و ‏بالهایشان را گشودند و پرواز را تمرین ‏کردند و ظرفیت‌های جامعه خویش را آشکار ‏کردند و افق‌های ‏آینده را نشان دادند و نور ‏امید را به همه جا تاباندند.


                          و اکنون ایران، مولوی‌وار دارد تمرین عاشقی ‏می‌کند و گرداگرد خویش می‌چرخد و می‌رقصد. ‏و البته در ‏این بیداری، گاهی مستی و بدمستی ‏هم می‌کند، گاهی در سماع، عربده هم می‌کشد؛ ‏ولی چه باک؟ کم‌کم ‏خودش را پیدا می‌کند و ‏زبانش باز می‌شود و سخنش شایسته و شیوا ‏می‌شود و صدایش از عربده به ‏سوی ترنم‌های ‏شاعرانه می‌رود و مهربانی را تمرین می‌کند. آری ‏نگارش دیوان کبیر عاشقی تازه آغاز شده ‏است؛ ‏زمان می‌بَرد، شاید هم خیلی طولانی، اما اکنون ‏شمسه‌‌های ایران ابیات نخستین این دیوان را ‏‏سروده‌اند. درواقع، اکنون عصر نوزایی ‏‏(رنسانس) ایرانی آغاز شده است، گرچه ممکن ‏است چند دهه یا ‏چند قرن طول بکشد تا ‏تکمیل شود اما مهم این است که آغاز شده ‏است. ما صدوده سال است همه ‏منابع ملی‌مان ‏را برای رسیدن به این لحظه خرج کرده‌ایم، ‏اکنون باید خیلی مراقبت کنیم که سیمرغ‌مان ‏‏دوباره سی-‌مرغ نشود. ما اکنون هیچ نداریم ‏جز این سیمرغ. سیمرغ را پاس بداریم.‏


                          سلام بر مهسا، سلام بر شمسه‌های ایران، ‏سلام بر سیمرغ و سلام بر توسعه.‏



                          محسن رنانی / چهلمین روز جنبش مهسا



                          **********
                          2500 سال این شمس ها بودنندوپرکشیدنند

                          ماهم اینچنین روی شمس بودیم اینچنین شد

                          باز نقطه سرخط بامید شمس های اینده

                          نظر

                          • b1saeed
                            عضو فعال
                            • Nov 2010
                            • 303

                            #868
                            پاسخ : جــــو بــــازار

                            نقل قول از اقای نجیمی
                            .

                            تیراندازی شاهچراغ که داعش رسما مسئولیتش رو قبول کرد از این لحاظ برای مهم تعجب برانگیز بود که مردم در تلگرام از این حادثه ابراز خوشحالی میکردن و با لایک و خنده ابراز احساسات میکردن و در جاهایی که کامنت باز بود میگفتن کاره نظام هست. نتیجه گیری این هست که بخش قابل توجهی از مردم دین ستیز شدن ، خشن شدن

                            نظر

                            • گالیور
                              عضو فعال
                              • Sep 2020
                              • 8473

                              #869
                              پاسخ : جــــو بــــازار

                              در اصل توسط سهامدارعمده پست شده است View Post
                              مهاباد به شدت متشنجه.

                              دلار 33 رو رد کرد .

                              فکر کنم حالا حالاها یه روز آروم داشته باشیم باید تعجب کرد.
                              منم فکر میکنم حالا حالا ها درگیریم.

                              قبلاً هم نوشتم.

                              برجام تمام شد.
                              این شروع شد.

                              باز هم صد رحمت به برجام.

                              نظر

                              • dornaa
                                عضو فعال
                                • Sep 2020
                                • 1467

                                #870
                                پاسخ : جــــو بــــازار

                                در اصل توسط گالیور پست شده است View Post


                                منم فکر میکنم حالا حالا ها درگیریم.

                                قبلاً هم نوشتم.

                                برجام تمام شد.
                                این شروع شد.

                                باز هم صد رحمت به برجام.
                                فردا اعلان راهپیمائی شد

                                انشالله فردا اوضاع جمع بشه

                                انشالله مسئولین دیگه بخودبیان

                                نظر

                                در حال کار...
                                X