پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی
سلام...دکتر ...خوب معلومه که اون نظام هم در این بحث بی تقصیر نبود ...شاه دوتا پایگاه بزرگ اجتماعی داشت یکی روحانیون و یکی هم زمینداران بزرگ که زمین دارا و فودال ها تو سال ۲۶ شاه رو نجات دادن ...روحانیون و مذهبی ها هم در سال ۳۲ به کمک شاه اومدن ..اون ثبات لازم رو هم بختیار بعد ماجرای ۲۸ مرداد برای نظام تامین کرد ..
تو سال ۴۲ وبا اون بحث انقلاب سفید و برنامه های اقتصادی اجتماعی یه طبقه جدید اجتماعی خلق کرد که تا قبل از اون وجود نداشتن ..
شاه این طبقه رو به حال خودشون رها کرد ..و تصور می کرد که صرفا با پیشرفت اقتصادی میشه این طبقه رو اداره کرد ...و تصورش این بود اینا شعور لازم برا درک موقعیت تاریخی که درش هستن رو دارند در حالی که خیلی ازینا به نوعی سرگشته و حیران بودن و این موقعیت جدید و بی سابقه اونارو به نوعی اضطراب دچار کرده بود که اصلا کی هستن و کجا هستن ..نه روستایی بودن نه شهری ..نه فقیر نه پولدار ...نه حاشیه نشین بودن نه جز طبقات مرفه شهری بودن ..از سینما ..سیاست ..ازادی های اجتماعی و اقتصادی فرصت هایی که برای کار و مسافرت و رفتن به غرب و شرق ..پدید اومده بود مطبوعات و کتاب هایی که چاپ میشد ...وسط همه اینا گیر کرده بودن ..این وضعیت با ذهنیتی که داشتن تطابقی نداشت ..به مدد همین روشنفکران تاریک فکر ..هوا برشون داشت که حالا ما این همه وضع اقتصادیمون خوبه ..مثلا در ردیف کشورهای اروپایی هستیم چرا بقیه زندگی مون مثل اونا نیست !!
یه سوالات و مطالبه هایی داشتن که سبستم ضرورتی برا پاسخگویی و اقناع این توده ها نمیدید...
چون این نظامبه طور مشخص به غرب و ارزش های غربی تمایل داشت ..مخالفین هم از منظر چپ و ارزش های چپ گرایانه باهاش وارد منازعه شدن ..
شاه هم موضوع رو چندان جدی نگرفت ...و سعی کرد...با استفاده از ظرفیت مذهب ...با چپ ها طرف بشه ....که نتیجه عکس داد و دوتایشون بر علیه سیستم متحد شدن ...
در اصل توسط pournikdast پست شده است
View Post
تو سال ۴۲ وبا اون بحث انقلاب سفید و برنامه های اقتصادی اجتماعی یه طبقه جدید اجتماعی خلق کرد که تا قبل از اون وجود نداشتن ..
شاه این طبقه رو به حال خودشون رها کرد ..و تصور می کرد که صرفا با پیشرفت اقتصادی میشه این طبقه رو اداره کرد ...و تصورش این بود اینا شعور لازم برا درک موقعیت تاریخی که درش هستن رو دارند در حالی که خیلی ازینا به نوعی سرگشته و حیران بودن و این موقعیت جدید و بی سابقه اونارو به نوعی اضطراب دچار کرده بود که اصلا کی هستن و کجا هستن ..نه روستایی بودن نه شهری ..نه فقیر نه پولدار ...نه حاشیه نشین بودن نه جز طبقات مرفه شهری بودن ..از سینما ..سیاست ..ازادی های اجتماعی و اقتصادی فرصت هایی که برای کار و مسافرت و رفتن به غرب و شرق ..پدید اومده بود مطبوعات و کتاب هایی که چاپ میشد ...وسط همه اینا گیر کرده بودن ..این وضعیت با ذهنیتی که داشتن تطابقی نداشت ..به مدد همین روشنفکران تاریک فکر ..هوا برشون داشت که حالا ما این همه وضع اقتصادیمون خوبه ..مثلا در ردیف کشورهای اروپایی هستیم چرا بقیه زندگی مون مثل اونا نیست !!
یه سوالات و مطالبه هایی داشتن که سبستم ضرورتی برا پاسخگویی و اقناع این توده ها نمیدید...
چون این نظامبه طور مشخص به غرب و ارزش های غربی تمایل داشت ..مخالفین هم از منظر چپ و ارزش های چپ گرایانه باهاش وارد منازعه شدن ..
شاه هم موضوع رو چندان جدی نگرفت ...و سعی کرد...با استفاده از ظرفیت مذهب ...با چپ ها طرف بشه ....که نتیجه عکس داد و دوتایشون بر علیه سیستم متحد شدن ...
نظر