تأملی بر مدیریت بهینه سبد سهام

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • کیمیاگر
    عضو عادی
    • Apr 2011
    • 298

    #31
    پاسخ : تأملی بر مدیریت بهینه سبد سهام

    این روزها نقاط عطفی را در بازار شاهد هستیم. به همین سبب، شناخت رفتارها و حرکتهای کلی گروه هایی که در هرکدام از این برهه ها به بازار وارد می شوند، باعث تعامل بهتر با بازار خواهد شد:


    چرخه وایکاف، شامل چهار مرحله انباشتگی، افزایش قیمت‌ها، پراکندگی و نزول قیمت‌ها است. فکر کردم پستش در سابقه تاپیک موجود است و میخواستم به آن refer بدهم اما حین ارسال متوجه شدم اینجا نبوده است. در فرصتهای آتی آن را توضیح خواهم داد.
    آخرین ویرایش توسط کیمیاگر؛ 2021/07/16, 15:59.

    نظر

    • کیمیاگر
      عضو عادی
      • Apr 2011
      • 298

      #32
      پاسخ : تأملی بر مدیریت بهینه سبد سهام

      برای من بارها در حین معاملات یک سهم، پیش آمده که در روی یک قیمت خاص ، به دلیل مدیریت سبد شخصی و شناسایی سود و ... و یا به دلایل تکنیکی میخواسته ام سهم را بفروشم، اما از طرف دیگر معاملات سهم را که دیده ام وسوسه شده ام که در همان محدوده قیمتی آن را بخرم و به تعداد سهامم اضافه کنم!!
      در واقع در یک برهه خاص (زمانی یا قیمتی) هم مترصد فروش یک سهم بوده ام و هم همزمان علاقه به خرید آن داشته ام .

      پدیده ای هست در روانشناسی به نام " ناهمخوانی شناختی " Cognitive dissonance که به خوبی این مورد را توضیح داده است. در تعریف ناهمخوانی شناختی آمده است:

      هنگامی که انسان در کشاکش بین دو باور یا دو نگرش کاملا متضاد قرار میگیرد (تعارض)،
      دچار یک ناهماهنگی ناخودآگاه درونی میشود که وجود این ناهماهنگی باعث ایجاد ناراحتی در فرد میشود.
      بنابراین به صورت ناخودآگاه میکوشد تا این تعارض با به حداقل برساند.
      این کار را با تغییر در یکی از باورها یا در هردو انجام میدهد، تا فاصله میان آنها را کمتر و کمتر کند.

      مثال: فردی که شیرینی خیلی دوست دارد (باور 1)، اما میداند که سلامت وی را به طور جدی در خطر قرار داده است (باور 2). نتیجه ناهمخوانی اینست که تصمیم به کمتر خوردن شیرینی میگیرد (تغییر در باور 1) تا فاصله را کمتر کند.

      گاهی هم این کاهش فاصله را با توجیه یکی از باورها انجام میدهد. (ممکن است توجیه درستی باشد ممکن است غلط باشد)
      و گاهی با دستکاری یکی از باور ها : در مثال بالا: فرد میگوید اگر 4 تا نان خامه ای بخورم و بعدش 30 دقیقه ورزش کنم اشکال ندارد.

      و اما در بحث معامله گری در بازار سهام:
      این موقعیتها به وفور به وجود می آیند. بنابراین باید راهی برای شناخت و مواجهه با آنها پیدا کرد.
      1- بهترین کار، داشتن برنامه از شب قبل است. مثلا فرد آنقدر مطمئن شود که بگوید فردا حتی اگر صف خرید هم باشد، من خواهم فروخت.

      2- گاهی باز هم تحت شرایط لحظه ای بازار، خیلی سخت است که فرد بخواهد طبق پلن شب قبل عمل کند. گاهی هم اصلا برنامه ریزی ای از قبل انجام نداده و الان با شرایط مواجه شده است. در این مواقع میشود فرضیه ها را جدا کرد از هم و بعد تصمیم گرفت . فرض 1 (خرید و اضافه کردن) و فرض 2 (فروش). یعنی یکبار خودش را بگذارد در نقش یک خریدار سمج، و ببیند چقدر دلایلش قوی است. سپس خودش را بگذارد در نقش یک فروشنده سمج و ببیند چقدر دلایلش برای فروش قوی است. بعد این دو کفه را با هم مقایسه کند و تصمیم بگیرد.

      3- ببیند برای کدامیک از فرض های 1 و 2 (خرید/فروش) دارد توجیه می آورد ، یا دنبال اطلاعات اضافه است (خب ببینم eps اش چند است، هیات مدیره اش کی هستند و ...) ، یا دارد تبصره اضافه میکند تا توجیه کند (مثال نان خامه ای و ورزش) . آن فرض جنبه ضعیف تری دارد و باید رویش بیشتر و منطقی تر بررسی کند اگر میخواهد انجامش دهد.

      4- ترس از دست دادن موقعیتها FOMO هم یکی از دلایل وجود ناهمخوانی شناختی در افراد است. باید چنانچه چنین موردی در احساسات معامله گر به وجود می آید، حواسش را جمع کند که ممکن است این ترس، وی را وادار به انجام چه معاملاتی کند.

      5- این روش را خودم زیاد به کار میبرم: تعداد را ضربدر 10 کنید! مثلا در تضاد بین اضافه کردن 100،000 سهم و فروش آن ، ببینید تصمیم گیری شما برای 1 میلیون سهم چطور می بود؟ 1 میلیون سهم داشتید میفروختید یا باز هم میخریدید؟

      و نکته آخر و مهم این که:
      سود آوری یک تابع است. تا حدامکان سعی کنید متغیرهای این تابع را دستکاری نکنید، تا اثر هر تصمیمی که میگیرید را بتوانید در آینده به آن مراجعه کنید. اگر در مواجهه با جریانات بازار، هربار یکجور متفاوت از قبل و با یک رویه متفاوت از قبل تصمیم بگیرید، هیچوقت نمیتوان به یک چارچوب محکم و با ثبات برای تصمیم گیری در موقعیتهای دشوار دست پیدا کرد.

      نظر

      • کیمیاگر
        عضو عادی
        • Apr 2011
        • 298

        #33
        پاسخ : تأملی بر مدیریت بهینه سبد سهام

        But your problem, as an investor
        is that your idealism
        is at war with your profit drive
        And one day that will ruin you

        مشکلت به عنوان سرمایه گذار
        اینه که آرمان‌گرایی‌ ات
        با انگیزه‌ی سودت در جنگه
        و این یه روز نابودت می‌کنه

        دیالوگی بود از بابی اکسلراد، میلیاردر فعال در بازار سهام در سریال Billions


        این تضاد درونی خیلی از ماها بوده و هست.
        گاهی در معامله گری، در انتخاب سهم، در نگهداری یک سهم، در تحلیل ترازهای مالی یک سهم، طوری دیدگاهمان رو تنظیم میکنیم، که انگار میخواهیم در پایان، چیزی رو به خود یا دیگران ثابت کنیم. در حالی که فراموش کرده ایم هدف اولیه و اصلی مان از فعالیت در این بازار چه بوده است!

        نظر

        • کیمیاگر
          عضو عادی
          • Apr 2011
          • 298

          #34
          پاسخ : تأملی بر مدیریت بهینه سبد سهام

          قبل از هرچیز، لازم است بگویم از نزدیک با سامانه معاملات الگوریتمی کار نکرده ام و موارد زیر صرفا تجربی و بر پایه مشاهداتم می باشند. لذا طبیعتا ممکن است در مفروضاتم، اشتباهاتی نیز وجود داشته باشد.
          همچنین، مبحث زیر در مورد الگوریتمهای کنترلی کاهشی است.

          الگوریتم های که با نام "معاملات الگوریتمی" در برخی سهام بورس ایران، برای کنترل معاملات اجرا می شوند، بر پایه یک عنصر کلیدی کار می کنند و آن: قیمت پایانی است.
          به عبارت دیگر، تمام کنترل ها از جایی آغاز می شود که قیمت تابلو، اختلاف معناداری با قیمت پایانی پیدا کرده باشد. الگوریتم، قیمت پایانی را مبنای شروطش قرار میدهد و هرجا که معاملات از فیلتر این شرطها رد شد، دست به کار میشود و معاملات را کنترل میکند.

          شرط اول: قیمت تابلو، n% بالای قیمت پایانی باشد: زمانی که الگوریتم ها را روی یک سهم فعال کرده باشند، اگر معاملات چه به صورت هیجانی، چه واقعی، رنج مثبت ناگهانی بخورد و قیمت تابلو (آخرین معامله) nدرصد بالاتر از پایانی برود، الگوریتم خودبخود دست به کار شده و با کدهایی که در اختیار دارد، رنج منفی میکشد تا قیمت تابلو به پایانی نزدیک شود و یا اندکی پایین تر از آن بیاید. این n روی سهام مختلف متفاوت است و بستگی به سلیقه بازارگردان دارد. (پارامترهای m و p روی شروط بعدی نیز به همین ترتیب)

          شرط دوم: شرط قبلی درصدی بود، این شرط حجمی است. مثلا وقتی سهمی که قرار است کنترل شود، به اندازه m سهم بالای پایانی معامله شد، الگوریتم فعال می شود. مثلا 1 میلیون سهم = m

          شرط سوم: این شرط زمانی است، یعنی اگر P دقیقه، سهم بالای پایانی مانده بود، الگوریتم فعال میشود و سهم را به زیر پایانی میکشاند. یکی از زمانهای فعال شدن این شرط معمولا در دقایق اول معاملات است. در این دقایق قیمت پایانی به علت حجم کم معاملات (مخرج کسر فرمول قیمت پایانی) به سرعت دارد تغییر میکند. برای همین در دقایق اول معاملات، این شرط، قیمت پایانی دیروز (صفر تابلو امروز) را مبنای کارش قرار میدهد. معمولا در ربع ساعت یا نیم ساعت اول معاملات سهم مورد کنترل، این شرط بدین شکل اجرا میشود. تا بعدش که پایانی امروز تقریبا تثبیت میشود و آن را مبنا قرار میدهد.
          اگر دیدید در دقایق اول معاملات، برخلاف رویه مورد انتظار، رنج منفی ناگهانی کشیده شد و سهم به قیمتهای با اختلافِ به نسبت پایینتر از پایانی افت کرد، دلیلش همین است که چون قیمت پایانی مبنای الگوریتم است، میخواهند پایانی را همان اول پایین بیاورند تا الگوریتم در مابقی معاملات براحتی کار خودش را بکند.

          شرط چهارم: این شرط بستگی به نحوه سفارش گذاری خریداران در سمت خرید دارد. الگوریتم به صورت اتوماتیک هرلحظه حجم اردرهای خرید در سمت خرید را محاسبه میکند و زمانهایی می رسد که خریداران از نفس افتاده اند و لذا اردرهای خرید، حجم تجمعی شان به تناسب کمتر از بقیه دقایق روز می شود. اگر قیمت آخرین معامله ناگهان خیلی بالا رفته باشد، و این اتفاق هم بیافتد (یعنی حجم تجمعی اردرهای سمت خرید نسبت به میانگین خیلی کمتر باشد) الگوریتم میتواند اجرا شود و با کمترین تعداد سهم، سهم را به سرعت رنج نزولی بزند.
          مثلا اگر خریداران در سهمی در عرض چند دقیقه به طور میانگین دقیقه ای 3 میلیون سهم برای خرید بگذارند و سهم رنج مثبت بخورد تا نزدیک 5+%، و بعد از آن خریداران نفس کم بیاورند و الگوریتم ببیند میتواند با (مثلا) 400هزار سهم، رنج کاهشی بکشد تا 1+% ، میتواند این کار را انجام دهد. این که گفتم "میتواند" به دلیل اینکه به نظرم این شرط همیشه اتوماتیک اجرا نمیشود و اجرای آن و انجام شدن یا نشدنش به عامل انسانی و تصمیم او بستگی دارد.
          معمولا رنج کشیدنهای منفی توسط معامله گران، با حجم بالا همراه است. اما گاهی رنج های منفی ای نیز کشیده میشوند که ممکن است باعث تعجب شوند که چطور با چنین حجم های کمی چنین کندلهای آبشاری ای زده شده است. این رنج های کنترلی توسط الگوریتم ها انجام شده است.

          کندل های پشت سر همی که انگار خط کش بالای آنها گذاشته اند و قسمت بالای بدنه آنها کاملا در یک خط مستقیم قرار دارند نیز نشات گرفته از الگوریتم ها هستند.

          نظر

          • کیمیاگر
            عضو عادی
            • Apr 2011
            • 298

            #35
            پاسخ : تأملی بر مدیریت بهینه سبد سهام

            مربوط به دقایقی قبل و در همین معاملات درحال انجام امروز:

            شرط سوم :
            ... یکی از زمانهای فعال شدن این شرط معمولا در دقایق اول معاملات است....
            ... در دقایق اول معاملات، برخلاف رویه مورد انتظار، رنج منفی ناگهانی کشیده میشود و سهم به قیمتهای با اختلافِ به نسبت پایینتر از پایانی افت کرد...

            رنج مثبت مربوط به ساعت 9:12 و رنج منفی ناگهانی بعد آن مربوط به ساعت 9:16 است:



            --------------------------
            شرط اول: قیمت تابلو، n% بالای قیمت پایانی باشد: زمانی که الگوریتم ها را روی یک سهم فعال کرده باشند، اگر معاملات چه به صورت هیجانی، چه واقعی، رنج مثبت ناگهانی بخورد و قیمت تابلو (آخرین معامله) nدرصد بالاتر از پایانی برود، الگوریتم خودبخود دست به کار شده و با کدهایی که در اختیار دارد، رنج منفی میکشد تا قیمت تابلو به پایانی نزدیک شود و یا اندکی پایین تر از آن بیاید...

            آخرین معامله روی 418 بوده که رنج آبشاری منفی کشیده میشود و آخرین معامله تا زیر قیمت پایانی کاهش داده میشود:

            نظر

            • کیمیاگر
              عضو عادی
              • Apr 2011
              • 298

              #36
              پاسخ : تأملی بر مدیریت بهینه سبد سهام

              میانگین ها ما را فریب می دهند (قسمت 1)

              " تو يا خيلي احمقي، يا خيلي زرنگي"

              اين جمله رو شايد بارها در فيلم ها و ديالوگ هاي اطرافيان شنيده ايم.

              طي اين پست و چند پست آتي، درباره استثنائات صحبت خواهم کرد. درباره اتفاقات خاص ؛ ريسک ها و تلرانس ها ؛ ماکزيمم ها و مينيمم ها ؛
              و آنچه باید از لابلای خطوط برداشت نمود، نحوه مواجهه ما انسانها با اين مسائل است، چه در بازار سهام و چه در اشل بزرگتر در زندگي روزمره.

              همه منحني نرمال را ديده و چه بسا با آن کار هم کرده ايم.
              منحني اي که داده هايي در نگاه اول پرت را طوري برای ما مرتب و دسته بندي مي کند که با يک نگاه به سرعت چند فاکتور را متوجه ميشويم:
              يک: ميانگين داده ها،
              دو: نحوه پخش شدن داده ها حول ميانگين، آيا خيلي پخش اند يا خيلي جمع و جور هستند.
              سه: اين فاکتور سوم چيزي است که در زندگي از آن به شدت غافليم. این فاکتور سوم، همان دو انتهاي منحني هستند، انتهايی که در 3+ سيگما قرار دارد و دیگری که در 3- سيگما است.

              چرا غافيلم؟
              چون ما به شدت ميانگين زده ايم!
              چون در همه چيز تمام تمرکز و نگاه مان فقط معطوف به ميانگين هاست و از استثنائات گریزانیم یا آنها را درک نمیکنیم.

              از دید اکثر مردم کار کارمندي خوب است چون "حداقل يک آب باريکه اي دارد". بورس بازی خوب نیست، چون گاهي سيل مي آيد و گاهي خشکسالي است!
              در هوای گرم تابستان کلافه ایم، از هوای سرد زمستان گریزانیم...
              از صمیمیت بیزاریم، از تنهایی میترسیم...
              همانطور که زندگی یک زباله گرد را نمی توانیم درک کنیم، زندگی ساکنان باستی هیلز را هم نمی توانیم...
              و ....

              این پست را به دو قسمت شکستم، چون خیلی طولانی شده بود.
              همین گریزمان از خواندن متن های طولانی نیز، نوعی میانگین زدگی است!

              نظر

              • کیمیاگر
                عضو عادی
                • Apr 2011
                • 298

                #37
                پاسخ : تأملی بر مدیریت بهینه سبد سهام

                میانگین ها ما را فریب می دهند (قسمت 2)

                از سویی دیگر، جالب است که ما انسانها، همیشه انتظار داریم همه چیز متعادل و مطابق میل لحظه ای مان باشد. میلی که بیشتر از همه چیز حول محور میانگین می چرخد و از استثنائات گریزان است.

                این رویه را در مباحث اقتصاد رفتاری داریم: در مواجهه با پول (نظریه چشم انداز) و هزینه (سوگیری حسابداری ذهنی) و درآمد (مثل همان مثال آب باریکه در بالا).
                در روابط اجتماعی و خانوادگی داریم.
                در نحوه مواجهه با اتفاقات داریم. چه روزمره چه غیر عادی.
                اتفاقات روزمره : مثل رانندگی در خیابان. عبارتی از یک کمدین هست که می گوید اکثر مردم هنگام رانندگی آن کسی که آهسته تر از خودشان می راند را احمق و آنکه را که سریع تر از خودشان می راند را دیوانه می دانند!
                anybody driving slower than you is an idiot, and anyone going faster than you is a maniac
                دلیل چنین سوگیری متداولی چیست؟ چون خودمان را میانگین سرعت رانندگی فرض می کنیم.

                اتفاقات غیر عادی: مثل وضعیت آب و هوا. نمیتوان انتظار داشت که هوا همیشه معتدل باشد. طبیعت هم گرمای شدید و هم سرمای شدید دارد. اما با این احوال، باز هم ما هر سال در تابستان کلافه و در زمستان مضطرب ایم.

                یک عبارتی در کتابی خواندم، گفته جالبی بود:
                "پیراهنی که بتوان آن را هشت ماه سال بدون هیچ مشکلی پوشید، برای اوج گرمای تابستان و اوج سرمای زمستان پیراهن مناسبی نخواهد بود"

                ما نمی توانیم هم انتظار داشته باشیم همه چیز عادی و مطابق میل مان و نزدیک به محور میانگین در منحنی نرمال باشد، و هم انتظار داشته باشیم که بتوانیم در مواقعی استثنائی، با همین رویه سر کنیم و مواجهۀ موثری با وقایع داشته باشیم.

                برخلاف طبیعت میانگین زدۀ خود، نیاز است ما به دو انتهای پراکندگی داده ها هم نگاه و هم توجه داشته باشیم، درواقع همیشه نیاز است نه فقط در بعضی اوقات که حس اش را داریم یا مجبوریم...

                و اما چرا ما اینطور ميانگين زده ايم؟
                برای جواب به این سوال، در پست بعدی (شبی دیگر)، کمی بحث شیرین نورولوژی خواهیم داشت.

                نظر

                • ordeal
                  عضو فعال
                  • Apr 2012
                  • 608

                  #38
                  پاسخ : تأملی بر مدیریت بهینه سبد سهام

                  این دو متن اخرتون خیلی واسم جالب بود ما آدم ها امروزی خیلی فکر میکنیم که حالیمون هست اما تو همین زندگی روزمره به قول شما در دو انتهای پراکندگی زندگی مون اتفاقاتی می افته که تحملش سخت میشه و اصلا باورمون نمیشه چرا برای فقط برای ما همچنین اتفاقاتی افتاده ...
                  اول دفتر به نام ایزد دانا
                  صانع پروردگار حی توانا

                  نظر

                  • M.DALAHOO
                    ستاره‌دار (2)
                    • Apr 2022
                    • 653

                    #39
                    پاسخ : تأملی بر مدیریت بهینه سبد سهام

                    جناب کیما گز سلام و صبح شما و سایر دوستان بخیر؛

                    من این نوشته شما را چندین بار خواندم، چرا که متآسفانه این مربوط میشه به یکی از بدترین خصلت اکثر ایرانیها که دروغگویی، فریبکاری، و سو استفاده از صداقت و فداکاری دیگران،و خیانت کردن به انسانهای نیک سرشت که دروغهای آنها را باور میکنن، زرنگی خود و میانه بودن میدانند و........البته فرهنگ ایراتی اینها را انسانهای ابن الوقت می نامد و.............
                    مثالهای تاریخی هم متاسفانه در این مورد زیاد است و یاد آوری آنها برای من همیشه درد آور بوده و هست که چرا مردمی با این تمدن کهن در این موراد خیلی پایین تر از مردم اروپا، آمریکا و حتی کشورهای همسایه خودمان هستند، که صمیمانه عرض میکنم مدام مرا رنج میدهد ( من میانه ام، من هر کجا باد بیاد شن میکنم و من زرنگم !!!) که چند نمونه دردناک و تاریخی آنرا عرض میکنم:
                    1-کشته شدن آخرین پادشاه هخامنشی بنام داریوش سوم بدست بسوس سردار خودش، بمنظور خوش خدمتی به اسکندر و احیانآ گرفتن پاداش از اسکندر مقدونی، که اسکندر مقدونی چون از این رفتار نا جوانمردان و فرصت طلبانه خیلی ناراحت شده بود، خود قاتل داریوش شاه را تعقیب کرد و نهایتآ بسوس را دستگر کرد و به کیفر رساند.
                    2-نمونه دیگر اینکه وقتی اعراب ایران را تسخیر کردند، خسرو پرویز بطرف حراسان فرار کرد و پناه بردن به آسیابان و کت بسته شدن او توسط آسیابان و تحویل دادن ( زرنگی) او باو امید گرفتن پاداش خیانتش. و آثار این زرنگی که چیزی جز خیانت به ملک و ملت و آثار مخرب و ایران بر باد آن علاوه بر انچه که کتابهای تاریخی خوانده ایم، امروز به عینه داریم می بینیم.
                    3- دروغگویی مردم ایران که آنرا زرنگی خود میدانند، که بشدت باعث آزردگی کورش کبیر شده و آن دعای معروفش ( که خداوندا این کشور را خشکسالی،جنگ و دروغ محافطت کن) و یا خشایارشاه فاتح آتن در کتیبه معروفش در موزه تخت جمشید بعد از شکر گزاری از خداوند برای آبادنی کشورش، رفاه و اسایش مردمش، از خداوند میخواهد که او را در مقابل دروغگوها محافظت بکند!!!!! ؟؟؟؟؟پادشاه قدر قدرتی که کار ناتمام پدرش داریوش بزرگ، شاه شاهان ( تسخیر آتن که توسط پدرش بعلت طوفان نا تمام مانده بود) تمام کرد، ولی از ترس ایرانی دروغگو به خدا پناه میبرد!!!!!؟؟؟؟؟
                    فکر کردن در مورد این خصلتهای نا پسند ایرانیها که ریشه در زرنگی و من زرنگم، و....... یکی از مشغولیات ذهنی سالهای سال من است و هنوز جوابی برایش پیدا نکرده ام. شاد وتندرست باشید.
                    آخرین ویرایش توسط M.DALAHOO؛ 2023/07/07, 12:19.

                    نظر

                    • کیمیاگر
                      عضو عادی
                      • Apr 2011
                      • 298

                      #40
                      پاسخ : تأملی بر مدیریت بهینه سبد سهام

                      در اصل توسط ordeal پست شده است View Post
                      این دو متن اخرتون خیلی واسم جالب بود ما آدم ها امروزی خیلی فکر میکنیم که حالیمون هست اما تو همین زندگی روزمره به قول شما در دو انتهای پراکندگی زندگی مون اتفاقاتی می افته که تحملش سخت میشه و اصلا باورمون نمیشه چرا برای فقط برای ما همچنین اتفاقاتی افتاده ...
                      همراستا با صحبت شما و دو عبارت "تحمل نشدنی" و "باور ناپذیری"، اجازه بدهید دو مثال بزنم.

                      باور ناپذیری:
                      هیچ کس انتظار ندارد نصفه شب یک حیوان درنده پشت در اتاق خوابش غرش کند. اما اگر دو میلیون سال به عقب برویم، این اتفاق یک چیز عادی و قابل پیش بینی بوده است.
                      در طول حدود دو میلیون سال از اجداد هومو اِرِکتوس (انسان راست قامت) رسیده ایم به ... و ... و به هیدلبرگی ها و بعد نئاندرتال ها و در نهایت هومو ساپینس ها (انسان خردمند). در این مسیر تمام ساز و کار های ذهن و بدن ما نیز به همین ترتیب تکامل پیدا کرده و مطابق با مقتضیات زمانه خودش شده است.

                      یک مبحثی در بحث ارزیابی ریسک و خطرات در شرکتها داریم که معمولا آن را به شکل ماتریسی از known ها و unknown ها مشخص میکنیم.

                      برای ما غرش یک حیوان درنده پشت در اتاق خوابمان، یک unknown unknown است. یعنی ناشناخته ای که نه تنها احتمالش را نمیدهیم، بلکه حتی نمیتوانیم مشخصش کنیم (در میدان آگاهی ما نیست)
                      اما برای انسان های غارنشین این اتفاق یک known unknown است. اتفاقی که برایشان چیز ناآشنایی نیست و میدانند احتمال رخ دادنش وجود دارد.
                      و البته ساز و کارهای تکاملی آنها به گونه ای بوده که در صورت وقوع، به راحتی میتوانسته اند به سرعت راه مقابله با آن را پیدا کنند.

                      و اما مثال دوم : غیر قابل تحمل:
                      همین بشر پیشرفته امروزی را تصور کنید. یک نفر مستاجر است. درآمدش لب به لب و با زحمت، هم کفاف خرج خانه و هم اجاره را میدهد. افزایش دو میلیون تومانی در مبلغ اجاره، میتواند باعث شود که وی به فکر خوابیدن روی نیمکت پارک هم باشد. برایش چیز عجیبی نیست و حتی بارها به فکرش خطور کرده است (به قول معروف این گزینه برایش روی میز است). اگرچه سخت است، اما چون یکی از گزینه هایش است، طبیعتا به تحمل کردنش هم فکر کرده است.
                      فرد دیگر کسی است که زندگی نسبتا بهتری دارد. با افزایش مبلغ اجاره خانه، گزینه هایی روی میز دارد مثل جابجایی به منطقه ارزان تر و غیره. اما هیچ وقت چنین چیزی حتی به فکرش هم خطور نمیکند که بخواهد شبها روی نیمکت بخوابد (برایش یک unknown unknown است). طبیعتا چون چنین چیزی اصلا در میدان آگاهی اش نیست، جزو گزینه هایش هم نیست و درصورت وقوع اصلا یارای تحمل کردنش را هم ندارد.


                      این همان ماتریس است که اشاره کردم.
                      انسان ها در هر روزگاری، به دلایل تکاملی تمایل دارند خودشان را از منطقه ای که با 2 مشخص کرده ام یعنی همان known unknown ها که درواقع کنترل نصفه نیمه هستند، برسانند به منطقه1، یعنی کنترل مطلق: امپراطوری میانگین ها.
                      همچنین از منطقۀ 4 به شدت گریزان اند. این منطقه و اتفاقاتی که در آن رخ میدهند، نه قابل درک و تفکرند، نه باورپذیرند و نه قابل تحمل. در حالت عادی تنها می توان آنها را تجربه کرد، اما اگر کسی اهل شهود باشد شاید بتواند پیشاپیش درکی از آنها پیدا کند.
                      آخرین ویرایش توسط کیمیاگر؛ 2023/07/07, 14:08.

                      نظر

                      • کیمیاگر
                        عضو عادی
                        • Apr 2011
                        • 298

                        #41
                        پاسخ : تأملی بر مدیریت بهینه سبد سهام

                        در اصل توسط کیمیاگر پست شده است View Post
                        ...
                        و اما چرا ما اینطور ميانگين زده ايم؟
                        برای جواب به این سوال، در پست بعدی (شبی دیگر)، کمی بحث شیرین نورولوژی خواهیم داشت.
                        میانگین ها ما را فریب می دهند (قسمت 3)

                        مغز انسان، از لحاظ عملکردی به سه قسمت کلی تقسیم میشود:
                        مغز اولیه که گهگاهی در کتب با عنوان مغز خزنده (مارمولکی) یا مغز اولیه یا مغز غریزی یا ذهن انسان غارنشین (caveman mind) نامیده میشود، اولین قسمت از مغز بشر است که ساختار منظمی به خود گرفته است. درواقع این قسمت از مغز، از بدو خلقت بشر وجود داشته و کارآمدی و کارآیی خودش را بطور کامل داشته است.
                        مغز اولیه از لحاظ عملکردی، وظایف مربوط به "حفظ بقا" را برعهده دارد. هرچیزی که وجود انسان را تهدید کند، چه فیزیکی باشد چه روانی، این مغز شروع به فعالیت میکند تا راهکاری برای مقابله با آن بیابد. و البته راهکارهایش همگی ساده و اکثرا مرتبط با فیزیک بدن انسان هستند. در مواجهه با شرایطی که در اصطلاح معروف "جنگ یا گریز" (fight or flight) نامیده میشوند ، این قسمت از مغز، فیزیک بدن را به گونه ای تغییر میدهد تا انسان آمادگی مواجهه با شرایط تهدید آمیز و خنثی کردن آنان را به خوبی دارا باشد. مثل دستور ترشح آدرنالین. که خود باعث میشود تغییرات سلسله واری به طور موقت در بدن ایجاد شود مثل افزایش ضربان قلب، تنگ شدن عروق خونی، مسدود شدن گیرنده های انسولین در سلولهای اندامهای غیر ضروری، و ...

                        قسمت دوم، مغز میانی یا مغز احساسی، که شامل سیستم لیمبیک نیز هست، پردازش عواطف و احساسات و موارد مرتبط دیگر را برعهده دارد. هیپوکمپ (قسمت مربوط به حافظه)، آمیگدال (مربوط به خشم و ترس) و چندین سیستم پیچیده دیگر در این بخش قرار دارند.

                        و اما قسمت سوم، یا مغز ثانویه که به نام نئو کورتکس شناخته میشود. صدها هزاران سال طول کشیده تا این لایه از مغز در انسانها تکمیل شود و پیشرفت کند و شکل موجه و پایداری به خود بگیرد. این قسمت از مغز که عموم آن را با اصطلاح قشر خاکستری مغز میشناسند، وظایف کاملا پیشرفتۀ مغز یک انسان مانند قضاوتها، تفکر منطقی، انتزاعی، تصمیم گیری در شرایط عدم قطعیت، برنامه ریزی ، آینده نگری و بسیاری فرآیندهای دیگر را در بر میگیرد.

                        اما این مباحث چه ربطی به مبحث ما دارد؟

                        در دیدی کلی، در هر عصری، انسان به زیست بومی که در آن زندگی کرده است خو میگیرد. تهدید ها و فرصت ها را شناسایی میکند، راههایی مبتکرانه برای از بین بردن تهدید ها و همچنین راههایی برای استفاده بیشتر از فرصتهایی که به فراخور آن دوران در دسترسش هستند، پیدا میکند. این امر باعث میشود در هر عصری، هر انسانی از هر نوعی که میخواهد باشد، هومو ارکتوس باشد یا هومو ساپیِنس، به هرحال خودش را در آن برهه زمانی با شرایط دور و برش سازگار کند. درواقع، همواره راههایی پیدا کرده است که زندگی کاملا متعادلی در میانۀ تهدیدها و فرصتها برای خودش دست و پا کند و روزگار بگذراند.

                        چرا که انسان، به طور ذاتی و غریزی، عاشق روتین است. هنگامی که زندگی اش در روتین قرار داشته باشد، احساس کنترل ماکزیمم دارد و سرخوش است.
                        تهدید ها و فرصت ها دو سوی انتهایی منحنی نرمال هستند. روتین، همان چیزی است که در وسط این منحنی قرار دارد. همان محور میانگین.



                        تمایل به روتین و زندگی حول محور میانگین، خصیصه ای است که به خاطر ساختار عملکرد مغز اولیه در انسان بوجود آمده است:

                        اگر هر انحرافی از محور میانگین در زندگی انسان بوجود بیاید، انسان به صورت غریزی و ناخودآگاه وارد یک فاز نوروفیزیولوژیک میشود. یعنی نورون ها و سیستم اعصاب (به فرماندهی مغز) کنترل فیزیولوژی بدن را در دست میگیرند:

                        اگر این انحراف از جنس تهدید باشد، مغز غریزی، آرایش نظامی "جنگ یا گریز" شکل میدهد که باعث میشود محور HPA یعنی هیپوتالاموس، هیپوفیز، آدرنالین فعال شود. درنتیجه در بدن آدرنالین پخش میشود و تا از بین رفتن تهدید، باقی میماند. آدرنالین برای کوتاه مدت است. اما اگر مدت زمان مقابله وی با تهدید طول بکشد، یا همواره خود را در معرض تهدید حس کند، اوضاع بدنی وی خطرناک تر میشود چرا که کورتیزول ترشح میشود که اثرات بلندمدت تری دارد و تبعاتش این است که فرد دچار استرس و اضطراب مزمن میگردد (یک لوپ خود تقویت کنندۀ منفی)

                        اگر آن انحرافی که گفته شد، از جنس فرصت باشد، دوپامین ترشح میشود. دوپامین، ولوله ای در ذهن و بدن فرد به راه می اندازد که تا به دست آوردن آن پاداش و یا استفاده از آن فرصت، این ولوله آرام نخواهد گرفت. مثل زمانی که یک کودک چشمش به یک بستنی خوشمزه و خوش آب و رنگ میافتد و چشمش برق میزند (مردمک چشمش بازتر میشود) و با زبانی بیرون آمده مرتب در بغل مادرش تکان تکان میخورد و میخواهد خود را به آن بستنی برساند.

                        تمام این مواجهه با تهدیدها یا فرصت ها در جهت این صورت میگیرد که انسان، بتواند دوباره خودش را به محور میانگینی که داشته، نزدیک کند.

                        نظر

                        • ordeal
                          عضو فعال
                          • Apr 2012
                          • 608

                          #42
                          پاسخ : تأملی بر مدیریت بهینه سبد سهام

                          در اصل توسط کیمیاگر پست شده است View Post
                          میانگین ها ما را فریب می دهند

                          چرا که انسان، به طور ذاتی و غریزی، عاشق روتین است. هنگامی که زندگی اش در روتین قرار داشته باشد، احساس کنترل ماکزیمم دارد و سرخوش است.
                          تهدید ها و فرصت ها دو سوی انتهایی منحنی نرمال هستند. روتین، همان چیزی است که در وسط این منحنی قرار دارد. همان محور میانگین.



                          تمام این مواجهه با تهدیدها یا فرصت ها در جهت این صورت میگیرد که انسان، بتواند دوباره خودش را به محور میانگینی که داشته، نزدیک کند.
                          بسیار عالی
                          شاید نتیجه میانگین زدگی ، در جستجوی آرامش و بی ذهنی باشه همه ما در هر محیطی که باشیم دچار روزمرگی میشیم اما کمتر کسی هست که حتی در زمان تقابل با تهدید ها و فرصت ها رفتاری میانگین گونه(متعادل) داشته باشد
                          افکار و رفتار و احساس و وضعیت بدنی افراد بهم پیوسته و مدام در حال ارتباط با یکدیگرند بنابراین در زمان تهدید و فرصت هر کدام از آنها تغییر کند وضعیت فرد هم تغییر میکند و مهم اینه که در زمان طوفان آگاهی به احساسات و افکار و رفتار مان داشته باشیم که دچار هرج و مرج ذهنی نشیم

                          این شعر سنایی جالب و جذاب دیدم:

                          طوفان بلا از چپ و از راست برآمد
                          در باده گریزید که آن کشتی نوحست
                          آخرین ویرایش توسط ordeal؛ 2023/07/13, 17:13.
                          اول دفتر به نام ایزد دانا
                          صانع پروردگار حی توانا

                          نظر

                          • کیمیاگر
                            عضو عادی
                            • Apr 2011
                            • 298

                            #43
                            پاسخ : تأملی بر مدیریت بهینه سبد سهام

                            همینطوره... اتفاقا موردی که گفتید (آگاهی به احساسات و رفتار) یکی از مواردی بود که در ذهنم بود به آن اشاره ای داشته باشم.
                            این مورد، مصداقِ واضحِ بودن در زمان حال و در لحظۀ اینجا و اکنون (Here & Now) است. البته نه آن چیزی که در کتابهای روانشناسی زرد اشاره می کنند.
                            بلکه مانند گفته های اکهارت تُله که مفاهیم بسیار عمیقی از این موضوع را در خود دارند.

                            شاید کسی بگوید خب این که خودش نوعی میانگین زدگی است.
                            نه... میانگین زدگی، چسبیدن به وضعیت فعلی که انسان برای خودش مطلوبش کرده است، می باشد. هم چسبیدن و هم تلاش و دغدغۀ بسیار برای نگه داشتن اش. برای همین است که هر انحرافی از این وضعیت، در او باعث بوجود آمدن حالت دفاعی و ترشح آدرنالین و کورتیزول و باقی ماجرا میشود. همان "هرج و مرج ذهنی" و به دنبالش بهم ریختگی فیزیک بدن که نتیجه اش میشود کلسترول بالا، دیابت، پارکینسون، پرخاشگری، سکته قلبی و مغزی، افسردگی و ...

                            درصورتی که توانایی حضور در لحظۀ اینجا و اکنون، خودش نوعی کنترل و تسلط درونی است بر آنچه دارد و یا میخواهد اتفاق بیافتد.
                            ترسیدنی در آن نیست. استرس و هول شدنی درکار نیست. ترس از دست دادنی وجود ندارد.
                            درواقع، با یک آگاهی ای فراتر از سه مغزِ غریزی و احساسی و پیشرفته، و با دید از بالا، انسان ناظر اتفاقات میشود.

                            -------------------------------

                            تا آب شدم سراب دیدم خود را
                            دریا گشتم حباب دیدم خود را
                            آگاه شدم غفلت خود را دیدم
                            بیدار شدم به خواب دیدم خود را
                            "مولانا"

                            نظر

                            • کیمیاگر
                              عضو عادی
                              • Apr 2011
                              • 298

                              #44
                              پاسخ : تأملی بر مدیریت بهینه سبد سهام

                              میانگین ها ما را فریب می دهند (قسمت 4)

                              یکی از جاهایی که برعکسِ آنچه در نگاه اول کاملا صحیح به نظر می آید، اما عاملی برای گمراهی تریدرها میشود، خو کردن به میانگین ها در همین بازار بورس است.
                              به خصوص در مواقعی که تریدری استراتژی کاملا تهاجمی و پرریسکی انتخاب میکند و به دنبال آن دست به خرید سهم high risk-high reward ای میزند.

                              در چنین مواقعی، آن تریدر سهم پر ریسک را انتخاب کرده چون میداند در زمان گذشته، آن سهم، بازدهی های آنچنانی ای داشته است و لذا امیدوار است این بار نیز بعد از خرید او، حالا نه بلافاصله اما تا مدتی بعد، حتما یکبار دیگر شبیه آن بازدهی های آنچنانی دوباره اتفاق بیافتد و او سود کلانی کسب کند.
                              یک ماه میگذرد... سه ماه میگذرد... اما خبری از ان بازدهی آنچنانی نمیشود. درنتیجه تریدر خسته و دلزده سهم را رد میکند.

                              فرض کنید هیچ مشکلی در بحث انتخاب سهم نبوده. و آن سهم از فیلترهای زیادی عبور داده شده و پس از بررسی های کاملِ بنیادی و تکنیکی انتخاب شده. مهارت و تجربه فرد هم در سطح خوبی بوده است.
                              فکر میکنید پس چه خطایی رخ داده، اشتباه در کجا بوده؟

                              بگذارید با یک مثال واقعی پیش برویم:
                              این نمایی از سهم ثفارس است.

                              فلش دوطرفه، مدت زمانی است که من این سهم را داشتم و به امید همان "بازدهی آنچنانی" آن را نگه داشته بودم. بعد از حدود 7 ماه خسته شدم و سهم را رد کردم. و همانطور که می بینید دو سه هفته بعد از خروج من، سهم حرکت فوق آنچنانی خودش رو انجام داد.
                              این اتفاق شاید بارها و بارها برای افراد مختلف افتاده است.

                              در این قبیل موقعیتها، این مدل تفکر، ایجاد مشکل میکند:
                              این که تریدر می پندارد چون
                              سهمی که در گذشته بازدهی خوبی داشته، لزوما در آینده هم بازدهی خوبی خواهد داشت. درصورتی که این جمله را باید اینطور نوشت تا باعث گمراهی نشود:
                              سهمی که در دفعات محدود در گذشته بازدهی خوبی داشته، در آینده هم در دفعات محدود بازدهی خوبی خواهد داشت.

                              درواقع، آنچه بیشتر از همه باعث گمراهی میشود، همین بحث فرکانس وقوع بازدهی های آنچنانی است.
                              درست است که سهمی که های ریسک - های ریوارد است، ریواردهای آنچنانی ای خواهد داشت، اما این ریواردها، همیشگی و با فرکانس وقوع متعدد در طول سال نیستند. و نمیتوان انتظار داشت که حتما هر ماه یا هر چند ماه یکبار چنین بازدهی ای داشته باشد.

                              اگر پستهای قبلی در خاطرتان مانده باشند، در اینجا، این بازدهی های آنچنانی، درواقع دو سر انتهایی طیف هستند. ذهن ما اما در اندیشه محور میانگین است و فکر میکند لزوما چنین سهامی، به طور میانگین هر چند ماه یکبار چنین بازدهی هایی خواهند داشت.
                              به عبارتی، روی زمان، میانگین میگیرد!

                              بگذارید طور دیگری نیز بیان کنم:
                              سهمی که در طول دوره عمرش، چند بار سودهای 100 درصدی و 200 درصدیِ شارپ داده است، دلیل نمیشود که به صورت ماهیانه یا چند ماهه هم بازدهی معقولی داشته باشد. چه بسا در طول یک سال خیلی بد و منفی معامله شود.
                              اگر کسی میخواهد (یا انتظار دارد) ماهیانه سود معقولی داشته باشد، انتخاب چنین سهمی منطقی نیست و باید سراغ سهامی برود که به طور میانگین در گذشته، بازدهی هایی به مراتب کمتر اما با فرکانس وقوع ماهانه داشته اند.

                              و نتیجه گیری دیگر این که: اگر من هنگامی که روی ثفارس بودم، این فریب میانگین ها را میدانستم، پس میدانستم که با توجه به شرایط این سهم و های ریسک بودنش، رویکردم نسبت به آن، باید خیلی متفاوت تر باشد. به بیان دیگر، میدانستم که باید پی ماهها منفی خوردن سهم را به تنم بمالم، تا بتوانم آن لحظه پربازده اما کم تکرار را شکار کنم.
                              و این صبوری، نه در نتیجه تعصب یا از سر اجبار، بلکه یک استراتژی پیش بینی شده بود که باید اتخاذ میکردم.

                              پ.ن : حالا ماههاست با همین استراتژی، سهم دیگری را انتخاب کرده ام و فعلا در مرحله صبوری! هستم. اگرچه روزگار بسیار سختی را میگذرانم، اما چون میدانم که این کارم درواقع یک استراتژی از پیش تعیین شده است، همین کمی تحمل کردن را برایم راحت تر میکند.

                              نظر

                              در حال کار...
                              X