تحلیل بنیادی
همونطور که همه دوستان آشنایی دارن، در بازار دونوع کلی تحلیل داریم:
1- تحلیل تکنیکال(که موضوع بحث ما نیست)
2- تحلیل بنیادی: هدف اصلی تحلیل بنیادی، به دست آوردن ارزش ذاتی یک شرکت یا بهتره بگم پیش بینی ارزش ذاتی یک شرکته. برای اینکار ابتدا باید شرایط کلان اقتصاد جهانی مورد بررسی قرار بگیره و سناریو هایی برای قیمت مواد خام، نرخ های بهره، نرخ تسعیر ارز و ... در نظر گرفته بشه. بعد از اون باید شرایط اقتصاد داخلی به همین صورت بررسی بشه وسپس در یک مرحله پایین تر شرایط صنعت خاصی که قصد تحلیل اون را داریم بررسی کنیم یا با استفاده از تحلیل های کلان اقتصادی صنعت پیشرو رو شناسایی کنیم و بعد از اون صورت های مالی شرکت خاص مد نظرمون یا تمام شرکتهای صنعت پیشرو رو بررسی کنیم و باز شرکت برتر رو شناسایی کنیم. در نهایت وقتی ارزش ذاتی یک شرکت پیش بینی شد با ارزش بازار (قیمت) اون مقایسه میشه و در صورتی که پایین تر از قیمت سهم باشه با توجه به ریسک سهم( که نتیجه وجود سناریوهای مختلف برای شرایط اقتصادی و پارامترهای متغیر دیگه هست که بعضیاشون عقل جن هم بهشون نمیرسه) در مورد خرید یا فروش سهام تصمیم گیری میشه.
این نکته ها رو همیشه به یاد داشته باشید:
1- تحلیل بنیادی کار سخت و زمانگیریه و بیشتر کار یک جمعه تا یک فرد. یعنی کمترکسی میتونه ادعا کنه من تحلیلگر بنیادیم و بیشتر کساییکه این ادعا رو دارن منظورشون همون تجزیه و تحلیل صورتهای مالی شرکت هاست که زیرشاخه ای از تحلیل بنیادیه.
2- به جهت سخت و زمانبر بودن تحلیل بنیادی بیشتر شرکت های سرمایه گذاری از این تحلیل استفاده میکنن تا سرمایه گذاران حقیقی.
3- فرضیه اصلی در تحلیل بنیادی اینه که قیمت در بلندمدت به ارزش ذاتی میرسه. حالا این بلند مدت میتونه یکماه باشه، میتونه دو ماه باشه، میتونه یک سال باشه و ..... شایدم این بلند مدت تا انقلاب مهدی اصلا فرا نرسید. پس زمان شناسی بازار( market timing) که موضوع تحلیل تکنیکاله از اهمیت بالایی برخورداره و چون سهامدار حقیقی کم صبره معمولا از تحلیل تکنیکی استفاده میکنه.
4- برای روشن شدن نکته 3 یه مثالی میزنم و بعد یه خاطره میگم. میتونیم ارزش ذاتی رو به یک توپی تشبیه کنیم و قیمت رو به یک بچه گربه که داره با این توپ بازی میکنه. اکثر لحظه ها این گربه به توپ نزدیکه و تحلیل بنیادی زمانی آلارم خرید یا فروش میده که گربه و توپ با هم فاصله زیادی داشته باشن و میگیم که این گربه هه آخرش دوباره میره سراغ توپ. حالا اگه این وسط گربه رفت سراغ ظرف غذاش یا خدای نکرده حین توپ بازی رفت زیر ماشین کسی نباید به تحلیل انتقاد کنه.
و اما خاطره مرتبط: پارسال ماه 7 که اول ورودمون به بورس بود با یک تحلیل دست و پاشکسته ای حول و حوش 150 تومن تا 160 تومن وساخت میخریدم و معتقد بودم که ارزش ذاتیش خیلی بالاتر از این قیمت هاست. 5،6 ما هم پاش صبر کردیم و تمام نیشخندها هم تحمل کردیم که این دیوونه کیه رفته وساخت خریده تا تونستم اخرای برج 12 بدون ضرر ازش خارج بشم. اون تحلیل درست بود ولی به دلیل اینکه با مارکت تایمینگ همراه نبود موفقیتی در بر نداشت. همین اوضاع رو خیلی از سهامدارای مپنا، حفاری، وسپه و خیلی از سهمای دیگه که دارن زیر ارزش ذاتی معامله میشن تجربه میکنن.
5- اگه بازار کارایی داشته باشه، یعنی به زبان ساده عمق بازار به حدی باشه که افراد حقیقی و حقوقی زیادی توش باشن که تحلیل بنیادی بلد باشن، استفاده از تحلیل بنیادی بیفایده میشه، چون به محض اینکه قیمت یک شرکت از ارزش ذاتیش پایین تر اومد، تعداد زیادی خریدار براش پیدا میشه و همین افزایش تقاضا باعث میشه که قیمت بالاتر بره و در نهایت با محاسبه کارمزد، خرید و فروش بر مبنای بنیادی منجر به سود نشه. نکته مثبتش اینه که بازار ما به هیچ وجه این عمقو نداره ( در عوض تا دلتون بخواد تو سالهای اخیر به سطح بازار افزوده شده) و استفاده از تحلیل بنیادی میتونه به نظر من فوق العاده سود ده باشه.
خلاصه این که یاد گرفتن تحلیل بنیادی کار به شدت سخت اما شیرینیه و قصد من اینه که در حوزه های مربوط به خودم( مدیریت مالی) در حد توان به زبان ساده مباحث رو بیان کنم و برای کساییکه علاقه مندن به صورت جدی تر مطالب رو دنبال کنن هم منابع خوب معرفی بشه.
انشاءا... در پست بعدی کمی در مورد کلیات تحلیل صورتهای مالی مینوسم.
همونطور که همه دوستان آشنایی دارن، در بازار دونوع کلی تحلیل داریم:
1- تحلیل تکنیکال(که موضوع بحث ما نیست)
2- تحلیل بنیادی: هدف اصلی تحلیل بنیادی، به دست آوردن ارزش ذاتی یک شرکت یا بهتره بگم پیش بینی ارزش ذاتی یک شرکته. برای اینکار ابتدا باید شرایط کلان اقتصاد جهانی مورد بررسی قرار بگیره و سناریو هایی برای قیمت مواد خام، نرخ های بهره، نرخ تسعیر ارز و ... در نظر گرفته بشه. بعد از اون باید شرایط اقتصاد داخلی به همین صورت بررسی بشه وسپس در یک مرحله پایین تر شرایط صنعت خاصی که قصد تحلیل اون را داریم بررسی کنیم یا با استفاده از تحلیل های کلان اقتصادی صنعت پیشرو رو شناسایی کنیم و بعد از اون صورت های مالی شرکت خاص مد نظرمون یا تمام شرکتهای صنعت پیشرو رو بررسی کنیم و باز شرکت برتر رو شناسایی کنیم. در نهایت وقتی ارزش ذاتی یک شرکت پیش بینی شد با ارزش بازار (قیمت) اون مقایسه میشه و در صورتی که پایین تر از قیمت سهم باشه با توجه به ریسک سهم( که نتیجه وجود سناریوهای مختلف برای شرایط اقتصادی و پارامترهای متغیر دیگه هست که بعضیاشون عقل جن هم بهشون نمیرسه) در مورد خرید یا فروش سهام تصمیم گیری میشه.
این نکته ها رو همیشه به یاد داشته باشید:
1- تحلیل بنیادی کار سخت و زمانگیریه و بیشتر کار یک جمعه تا یک فرد. یعنی کمترکسی میتونه ادعا کنه من تحلیلگر بنیادیم و بیشتر کساییکه این ادعا رو دارن منظورشون همون تجزیه و تحلیل صورتهای مالی شرکت هاست که زیرشاخه ای از تحلیل بنیادیه.
2- به جهت سخت و زمانبر بودن تحلیل بنیادی بیشتر شرکت های سرمایه گذاری از این تحلیل استفاده میکنن تا سرمایه گذاران حقیقی.
3- فرضیه اصلی در تحلیل بنیادی اینه که قیمت در بلندمدت به ارزش ذاتی میرسه. حالا این بلند مدت میتونه یکماه باشه، میتونه دو ماه باشه، میتونه یک سال باشه و ..... شایدم این بلند مدت تا انقلاب مهدی اصلا فرا نرسید. پس زمان شناسی بازار( market timing) که موضوع تحلیل تکنیکاله از اهمیت بالایی برخورداره و چون سهامدار حقیقی کم صبره معمولا از تحلیل تکنیکی استفاده میکنه.
4- برای روشن شدن نکته 3 یه مثالی میزنم و بعد یه خاطره میگم. میتونیم ارزش ذاتی رو به یک توپی تشبیه کنیم و قیمت رو به یک بچه گربه که داره با این توپ بازی میکنه. اکثر لحظه ها این گربه به توپ نزدیکه و تحلیل بنیادی زمانی آلارم خرید یا فروش میده که گربه و توپ با هم فاصله زیادی داشته باشن و میگیم که این گربه هه آخرش دوباره میره سراغ توپ. حالا اگه این وسط گربه رفت سراغ ظرف غذاش یا خدای نکرده حین توپ بازی رفت زیر ماشین کسی نباید به تحلیل انتقاد کنه.
و اما خاطره مرتبط: پارسال ماه 7 که اول ورودمون به بورس بود با یک تحلیل دست و پاشکسته ای حول و حوش 150 تومن تا 160 تومن وساخت میخریدم و معتقد بودم که ارزش ذاتیش خیلی بالاتر از این قیمت هاست. 5،6 ما هم پاش صبر کردیم و تمام نیشخندها هم تحمل کردیم که این دیوونه کیه رفته وساخت خریده تا تونستم اخرای برج 12 بدون ضرر ازش خارج بشم. اون تحلیل درست بود ولی به دلیل اینکه با مارکت تایمینگ همراه نبود موفقیتی در بر نداشت. همین اوضاع رو خیلی از سهامدارای مپنا، حفاری، وسپه و خیلی از سهمای دیگه که دارن زیر ارزش ذاتی معامله میشن تجربه میکنن.
5- اگه بازار کارایی داشته باشه، یعنی به زبان ساده عمق بازار به حدی باشه که افراد حقیقی و حقوقی زیادی توش باشن که تحلیل بنیادی بلد باشن، استفاده از تحلیل بنیادی بیفایده میشه، چون به محض اینکه قیمت یک شرکت از ارزش ذاتیش پایین تر اومد، تعداد زیادی خریدار براش پیدا میشه و همین افزایش تقاضا باعث میشه که قیمت بالاتر بره و در نهایت با محاسبه کارمزد، خرید و فروش بر مبنای بنیادی منجر به سود نشه. نکته مثبتش اینه که بازار ما به هیچ وجه این عمقو نداره ( در عوض تا دلتون بخواد تو سالهای اخیر به سطح بازار افزوده شده) و استفاده از تحلیل بنیادی میتونه به نظر من فوق العاده سود ده باشه.
خلاصه این که یاد گرفتن تحلیل بنیادی کار به شدت سخت اما شیرینیه و قصد من اینه که در حوزه های مربوط به خودم( مدیریت مالی) در حد توان به زبان ساده مباحث رو بیان کنم و برای کساییکه علاقه مندن به صورت جدی تر مطالب رو دنبال کنن هم منابع خوب معرفی بشه.
انشاءا... در پست بعدی کمی در مورد کلیات تحلیل صورتهای مالی مینوسم.
نظر