پاسخ : نبض سیاست
درود و سپاس
ولی انسان اینهایی که شما میگویید نیست!
انسان همونیه که ژنشه و ژن فقط تا حدی بر پایه محیط، قابلیت مهار شدن داره و نه بیشتر! این چیزیه که دستگیرم شده!
انسان حس داره، انسان احساس داره، انسان تعقل میکنه و انسان شهود داره (Think-Emotion-Sensation-Intuition) که قطعاً شما بهتر میدونید این پیشنهاد یونگ بوده! مجموعه ی اینها، میشه انسان که از بدو تولد باهاشه. بعد به فراخور ترکیب این چهار پارامتر که در هر کسی میزانش فرق داره، ما دارای تیپ های شخصیتی خاصی میشیم که در حقیقت کمپالسوری یا همون جبری میشیم.
در حقیقت همه چیز جبر مطلقه (ودیعه نهاده شده در DNA) و چیزی که به نظر نسبی میاد، تعامل و تعادل بین این نیروها و کمپالس هاست که اون هم ناشی از پویایی و زندگی است. یعنی in- take های ما out- take ها رو ایجاد میکنند و بعبارتی، ما همانی هستیم که میخوریم، نه همانی که می اندیشیم (بقول شعرا و عرفا و فلاسفه که مولوی گفته، ای برادر تو همه اندیشه ای، یا من فکر میکنم، پس هستم- کانت، یا من تعصب ندارم چون هیچ چیز قطعی نیست، سارتر (حاضر نیستم برای عقایدم بمیرم)
در حالیکه، ما به فراخور in-take هامون، متفاوت به نظر میرسیم، که اسم این به اشتباه، نسبی بودن گذاشته شده، در حالیکه هر انسانی ذاتی داره (BIOS) و این ذات به واسطه ی همون ژنتیکش، به سختی قابل تغییره، اما نکته جالبش اینه که، بالاخره قابل تغییره و انسان در مسیر شکل گیریش، نهایت به مسیر رشد و تکامل میافته!
اگر درست برداشت کرده باشم از سخنان شما، اینطور به نظر میاد که با کامپیوتر آشنایی داشته باشید. پس معنای BIOS رو قطعاً میدونید. غرایز، همون BIOS در انسانه که به شکل خودش، در کامپیوتر با یک آی - سی شبیه سازی کرده!
حالا نکته ای که تو سخنان شما من پیدا کردم اینه که، وقتی ما موجودی به این هوشمندی و کاملی چون انسان داریم که قطعاً خالقی داشته (حال شما اسمش رو میخواهی هر چی بذارید، خدا یا سیر تکاملی طبیعیت یا evolution)، چرا شما رو آورده اید بهالگو برداری از ربات؟
اگر بحث عقل سلیم هست، چرا ما از یک موجود کاملتر الگو برداری نکنیم و به مخلوقِ مخلوق، تاسی کنیم؟
چرا بدون احساس؟ اما تعصب با احساس فرق داره و این دو کلمه با هم، سنخیتی ندارند! چون تعصب ناشی از ذهن و فکر کردنه و بر اساس آموخته، ثابت، نه احساسی که متغیره، با توجه به شرایط و in-take ها!
بنابراین، دیدگاه شما که همه چیز رو ماشین میدونید، جای خود (الان مورد مناقشه نیست) ولی بحث سر اینه که چقدر این دیدگاه ها (در این جا فرضاً دیدگاه ماشینی شما) credit داره و از اون بالاتر، ایم کردیت رو کی ساپورت میکنه!
ببینید، اینجا میرسیم به بحث نظم.
یعنی شما بجای اینکه به یک سیتسم منظم و هوشمندی چون کائنات و طبیعت تکیه کنید، دارید به مخلوقِ موجودِ erratic مثل انسان، یعنی ربات، متوسل میشید و یه جورایی براتون شده بت یا ایده آل!
بعد این ایده آل گرایی، چه سنخیتی یا نسبتی با اخلاق گرایی ایپکوریستی و تولستوی داره؟
آیا صرف اینکه به ادعای خودتون (باوری که بهش رسیده اید یا لااقل ساپورت میکنید) انسان موجودی پارادوکسکاله، آیا ما باید پارادوکس داشته باشیم؟
عقل چی میگه؟
حقیقت کدومه؟
انتهای این رشد، به کجا میرسه؟
یعنی شما واقعاً فکر میکنید که با فکر خوانی و فکر نویسی دیگران، میتوانید راه خودتون رو پیدا کنید (بعنوان ذات انسانی و کمالگرا)؟ که تازه، بت و نماد شما یک ربات باشه که یادآوری کنه بهتون که از جاده صلاح خارج نشید؟ حالا کی گفته ربات مظهر ثبات، درستی و حقانیته که به باران هم ربط داشته باشه که مظهر حیاته؟
انسان به واسطه ی همین احساسات و قوه ی تعقل، انسانه و بعد ما ازش احساس رو بگیریم، ربات بسازیم، آیا موجود برتری داریم؟
یعنی الگوریتمی بسازیم که موجودی رو هدایت کنه که در نهایت منتهی بشه به نابودی خودمون (مگه انسانیت، به جهود و مسلمون بودن ربط داره که بخواهیم همدیگه رو حذف کنیم و سپر دفاعی یا سامانه تهاجمی علیه همدیگه بسازیم؟)؟ آیا اسم این هوشمندی و درایته؟
و در این جا هم رسیدیم به دین یا همون ایدئولوژی! چیزی که در person of interest میخواسته روش تاکید بشه!
پس ما دوباره با حقانیت سر و کار پیدا کردیم و سیستم قضایی برتر!
حالا شما چطور میخواهید این همه خورده پارچه (پارامتر) رو به هم وصله-پینه کنید و ازش برای خودتون، یک لباس فاخر (در حقیقت یک چهل تکه، مثل coat of many color) بنام خوشبختی بدوزید؟
چرا باید اصولاً ما جرمی مرتکب بشیم که نیاز داشته باشیم به یک سیستم هوشمند برای جلوگیر از ارتکابش؟
آیا سیستم استراق سمع پیشرفته سریال مزبور، همون ندای وجدان و درون ما نیست؟
آیا وقتی ما خودمون رو بخوبی بشناسیم، نیازی وجود داره که مدام برای تقابل و تعامل دیگران تاکتیک یاد بگیریم و کلاس بذاریم و موقعیت خلق کنیم؟ مگر نه اینکه همگی انسانیم و از یک پیکر و گوهر در آفرینش؟
آیا به نظر شما، سعادت بشر، در گرو این نیست که همدیگر رو بشناسیم و درک کنیم و وقتی به اون سطح از درک متقابل رسیدیم، نیاز به این همه مکانیسم، خود بخود از بین رفته؟
من هم یه چیزایی دستگیرم شده که گیر داده ام به این تناقضات، همونطور که گاندی دستگیرش شده بود و تنها چند روز پیش از ترورش به نوه اش این نوشته رو میراث میذاره:
گاندی چی گفت؟
7 مورد بدون در نظر گرفتن 7 مورد دیگه، فاجعه ی زندگی ملالت بارِ بشر، بوده، هست و خواهد بود
۱-ثروت بدون زحمت
۲-دانش بدون شخصیت
۳-علم بدون انسانیت
۴-سیاست بدون شرافت
۵-لذت بدون وجدان
۶-تجارت بدون اخلاق
۷-عبادت بدون ایثار
به نظر شما، کدوم رباتی میتونه به این درجه از کمال و درایت برسه که گاندی رسیده بود؟ و عاقلانه است که ما از این دست الگوها بسیار داریم (از ارسطو بگیر تا لوتر کینگ و ماندلا)، بقولی چرخ اختراع شده، و باز دنبال اختراع مجدد چرخ (از نوع معنوی و روحانی) باشیم؟
آیا با داشتن چنین تاریخی، صحبت از پارادوکس، قدری نابخردانه نیست؟ آیا عذر و بهانه نیست؟
آیا این خودش به مثابه افتادن به جاده ی ضلال نیست؟
تو فیلم هفت هم، از 7 گناه مرگبار (کبیره) سخن میگه، درست مثل 7 گانه گاندی
1- شکم بارگی
2- تنبلی
3- حرص
4- شهوت
5- خشم
6- تکبر
7- حسادت
در واقع اگه بخوام تو یک کلمه بشر رو خلاصه کنم، مخصوصاً همین مورد آخره که از همه خطرناک تره، یعنی حسادت که منجر میشه به بسیاری از گناهان دیگر و اون کلمه چیزی نیست جز نادانی که تمامی ناراحتی های بشر ازش زاده میشه. بقول مولوی، سخت گیری و تعصب، خامی است و انسان ناقص رو به کودک (خام) نازاده تشبیه کرده که، تا جنینی کار خون آشامی است!
درست مثل انسان امروزین که تکتیکال، فقط دنبال حذفه (خون آشامی)
حالا کدوم مکتب، برای این معضلات و تناقضات بشر، راه حل جامع و کاملی داره و به بالندگی حداکثری رسیده؟
ارادتمند ،
Inspired
++++++++++++++++
شعار تد، ایده هایی که ارزش انتشار دارند، است. یعنی اندیشه هایی مثل حافظ و مولوی و سعدی و نظامی، ارزش منتشر شدن نداره! چه ایده ای بهتر و بالاتر از
درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد، نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
آیا الگوریتم سپر موشکی اسرائیل بهتره که به رخ جهانیان کشیده بشه، یا آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت
با دشمنان مدارا
سلام جناب Inspired
انسان موجودی کاملا پارادوکسیکاله
چرا؟
چون انسان لذت گراست(اپیکوریسم)
چون منفعت طلبه(یوتیلیتاریانیسم)
چون مدار جهانی انسان بر محور خودپسندی وخود شیفتگی( نارسیسیسم )،سلطه و مالکیت و اراده معطوف به قدرت می چرخه(نیچه)
چون انسان داری منطق+احساسات است/نقاب های یونگ/خود ،ناخود،نیمه فروید/و....(روانشناسی)
و.............
نتیجه گیری با خود شما
قبلا این بحث رو در همین نبض سیاست داشتیم ،می توانید مطالعه بفرمایید.
ته اش برای من این بود که بهترین گزینه در دسترس همان نسبی گرایی +اخلاق گرایی انسانی(مدل تولستوی یا اپیکوریان یا...)است.
شما اگر چیز بیشتری دستگیرتان شده،در میان بگذارید.
در مورد آواتارم و آیدیدم:اگر از دیدگاه ماشینیسم نگاه کنید هر دوی انها بنوعی ماشین هستند چه انسان و چه ربات وچه حیات و...مکانیسم هاو سیستم(اجزایی با کارکرد مشخص و اتوماتیک) منظم
ضمن اینکه ربات ها فکر می کنند و خیلی بهتر از انسان
پروژه ای در این باره بوده که تا 2001 در اینترنت آپدیتش می کردند و بعد دیگر نه.برای اخرین بار این سیستم خودش بدون نیاز به کاربر اتووار روشن می شد و به تحقیق و جستجوی اطراف خود می پرداخت/الگوریتم هایی که در گنبد آهنین نیز بکار رفته نیز از همین نوع است
برخی می گویند که حتی اسرائیل آن جنگ 33 روزه را راه انداخت تا گنبد باهوشتر شود و نواقص خودش را بشناسه(دقیقا مثله سریال person of interest)
در مورد الگوریتم ها تد چند تا برنامه ی خیلی خوب داره
اما در کل هدفم از این عکس این بود که به خودم یاد اوری کنم ،موقع خواندن یا نوشتن بایستی مثله یک ربات عمل کرد ،بدون احساس و تعصب
انسان موجودی کاملا پارادوکسیکاله
چرا؟
چون انسان لذت گراست(اپیکوریسم)
چون منفعت طلبه(یوتیلیتاریانیسم)
چون مدار جهانی انسان بر محور خودپسندی وخود شیفتگی( نارسیسیسم )،سلطه و مالکیت و اراده معطوف به قدرت می چرخه(نیچه)
چون انسان داری منطق+احساسات است/نقاب های یونگ/خود ،ناخود،نیمه فروید/و....(روانشناسی)
و.............
نتیجه گیری با خود شما
قبلا این بحث رو در همین نبض سیاست داشتیم ،می توانید مطالعه بفرمایید.
ته اش برای من این بود که بهترین گزینه در دسترس همان نسبی گرایی +اخلاق گرایی انسانی(مدل تولستوی یا اپیکوریان یا...)است.
شما اگر چیز بیشتری دستگیرتان شده،در میان بگذارید.
در مورد آواتارم و آیدیدم:اگر از دیدگاه ماشینیسم نگاه کنید هر دوی انها بنوعی ماشین هستند چه انسان و چه ربات وچه حیات و...مکانیسم هاو سیستم(اجزایی با کارکرد مشخص و اتوماتیک) منظم
ضمن اینکه ربات ها فکر می کنند و خیلی بهتر از انسان
پروژه ای در این باره بوده که تا 2001 در اینترنت آپدیتش می کردند و بعد دیگر نه.برای اخرین بار این سیستم خودش بدون نیاز به کاربر اتووار روشن می شد و به تحقیق و جستجوی اطراف خود می پرداخت/الگوریتم هایی که در گنبد آهنین نیز بکار رفته نیز از همین نوع است
برخی می گویند که حتی اسرائیل آن جنگ 33 روزه را راه انداخت تا گنبد باهوشتر شود و نواقص خودش را بشناسه(دقیقا مثله سریال person of interest)
در مورد الگوریتم ها تد چند تا برنامه ی خیلی خوب داره
اما در کل هدفم از این عکس این بود که به خودم یاد اوری کنم ،موقع خواندن یا نوشتن بایستی مثله یک ربات عمل کرد ،بدون احساس و تعصب
ولی انسان اینهایی که شما میگویید نیست!
انسان همونیه که ژنشه و ژن فقط تا حدی بر پایه محیط، قابلیت مهار شدن داره و نه بیشتر! این چیزیه که دستگیرم شده!
انسان حس داره، انسان احساس داره، انسان تعقل میکنه و انسان شهود داره (Think-Emotion-Sensation-Intuition) که قطعاً شما بهتر میدونید این پیشنهاد یونگ بوده! مجموعه ی اینها، میشه انسان که از بدو تولد باهاشه. بعد به فراخور ترکیب این چهار پارامتر که در هر کسی میزانش فرق داره، ما دارای تیپ های شخصیتی خاصی میشیم که در حقیقت کمپالسوری یا همون جبری میشیم.
در حقیقت همه چیز جبر مطلقه (ودیعه نهاده شده در DNA) و چیزی که به نظر نسبی میاد، تعامل و تعادل بین این نیروها و کمپالس هاست که اون هم ناشی از پویایی و زندگی است. یعنی in- take های ما out- take ها رو ایجاد میکنند و بعبارتی، ما همانی هستیم که میخوریم، نه همانی که می اندیشیم (بقول شعرا و عرفا و فلاسفه که مولوی گفته، ای برادر تو همه اندیشه ای، یا من فکر میکنم، پس هستم- کانت، یا من تعصب ندارم چون هیچ چیز قطعی نیست، سارتر (حاضر نیستم برای عقایدم بمیرم)
در حالیکه، ما به فراخور in-take هامون، متفاوت به نظر میرسیم، که اسم این به اشتباه، نسبی بودن گذاشته شده، در حالیکه هر انسانی ذاتی داره (BIOS) و این ذات به واسطه ی همون ژنتیکش، به سختی قابل تغییره، اما نکته جالبش اینه که، بالاخره قابل تغییره و انسان در مسیر شکل گیریش، نهایت به مسیر رشد و تکامل میافته!
اگر درست برداشت کرده باشم از سخنان شما، اینطور به نظر میاد که با کامپیوتر آشنایی داشته باشید. پس معنای BIOS رو قطعاً میدونید. غرایز، همون BIOS در انسانه که به شکل خودش، در کامپیوتر با یک آی - سی شبیه سازی کرده!
حالا نکته ای که تو سخنان شما من پیدا کردم اینه که، وقتی ما موجودی به این هوشمندی و کاملی چون انسان داریم که قطعاً خالقی داشته (حال شما اسمش رو میخواهی هر چی بذارید، خدا یا سیر تکاملی طبیعیت یا evolution)، چرا شما رو آورده اید بهالگو برداری از ربات؟
اگر بحث عقل سلیم هست، چرا ما از یک موجود کاملتر الگو برداری نکنیم و به مخلوقِ مخلوق، تاسی کنیم؟
چرا بدون احساس؟ اما تعصب با احساس فرق داره و این دو کلمه با هم، سنخیتی ندارند! چون تعصب ناشی از ذهن و فکر کردنه و بر اساس آموخته، ثابت، نه احساسی که متغیره، با توجه به شرایط و in-take ها!
بنابراین، دیدگاه شما که همه چیز رو ماشین میدونید، جای خود (الان مورد مناقشه نیست) ولی بحث سر اینه که چقدر این دیدگاه ها (در این جا فرضاً دیدگاه ماشینی شما) credit داره و از اون بالاتر، ایم کردیت رو کی ساپورت میکنه!
ببینید، اینجا میرسیم به بحث نظم.
یعنی شما بجای اینکه به یک سیتسم منظم و هوشمندی چون کائنات و طبیعت تکیه کنید، دارید به مخلوقِ موجودِ erratic مثل انسان، یعنی ربات، متوسل میشید و یه جورایی براتون شده بت یا ایده آل!
بعد این ایده آل گرایی، چه سنخیتی یا نسبتی با اخلاق گرایی ایپکوریستی و تولستوی داره؟
آیا صرف اینکه به ادعای خودتون (باوری که بهش رسیده اید یا لااقل ساپورت میکنید) انسان موجودی پارادوکسکاله، آیا ما باید پارادوکس داشته باشیم؟
عقل چی میگه؟
حقیقت کدومه؟
انتهای این رشد، به کجا میرسه؟
یعنی شما واقعاً فکر میکنید که با فکر خوانی و فکر نویسی دیگران، میتوانید راه خودتون رو پیدا کنید (بعنوان ذات انسانی و کمالگرا)؟ که تازه، بت و نماد شما یک ربات باشه که یادآوری کنه بهتون که از جاده صلاح خارج نشید؟ حالا کی گفته ربات مظهر ثبات، درستی و حقانیته که به باران هم ربط داشته باشه که مظهر حیاته؟
انسان به واسطه ی همین احساسات و قوه ی تعقل، انسانه و بعد ما ازش احساس رو بگیریم، ربات بسازیم، آیا موجود برتری داریم؟
یعنی الگوریتمی بسازیم که موجودی رو هدایت کنه که در نهایت منتهی بشه به نابودی خودمون (مگه انسانیت، به جهود و مسلمون بودن ربط داره که بخواهیم همدیگه رو حذف کنیم و سپر دفاعی یا سامانه تهاجمی علیه همدیگه بسازیم؟)؟ آیا اسم این هوشمندی و درایته؟
و در این جا هم رسیدیم به دین یا همون ایدئولوژی! چیزی که در person of interest میخواسته روش تاکید بشه!
پس ما دوباره با حقانیت سر و کار پیدا کردیم و سیستم قضایی برتر!
حالا شما چطور میخواهید این همه خورده پارچه (پارامتر) رو به هم وصله-پینه کنید و ازش برای خودتون، یک لباس فاخر (در حقیقت یک چهل تکه، مثل coat of many color) بنام خوشبختی بدوزید؟
چرا باید اصولاً ما جرمی مرتکب بشیم که نیاز داشته باشیم به یک سیستم هوشمند برای جلوگیر از ارتکابش؟
آیا سیستم استراق سمع پیشرفته سریال مزبور، همون ندای وجدان و درون ما نیست؟
آیا وقتی ما خودمون رو بخوبی بشناسیم، نیازی وجود داره که مدام برای تقابل و تعامل دیگران تاکتیک یاد بگیریم و کلاس بذاریم و موقعیت خلق کنیم؟ مگر نه اینکه همگی انسانیم و از یک پیکر و گوهر در آفرینش؟
آیا به نظر شما، سعادت بشر، در گرو این نیست که همدیگر رو بشناسیم و درک کنیم و وقتی به اون سطح از درک متقابل رسیدیم، نیاز به این همه مکانیسم، خود بخود از بین رفته؟
من هم یه چیزایی دستگیرم شده که گیر داده ام به این تناقضات، همونطور که گاندی دستگیرش شده بود و تنها چند روز پیش از ترورش به نوه اش این نوشته رو میراث میذاره:
گاندی چی گفت؟
7 مورد بدون در نظر گرفتن 7 مورد دیگه، فاجعه ی زندگی ملالت بارِ بشر، بوده، هست و خواهد بود
۱-ثروت بدون زحمت
۲-دانش بدون شخصیت
۳-علم بدون انسانیت
۴-سیاست بدون شرافت
۵-لذت بدون وجدان
۶-تجارت بدون اخلاق
۷-عبادت بدون ایثار
به نظر شما، کدوم رباتی میتونه به این درجه از کمال و درایت برسه که گاندی رسیده بود؟ و عاقلانه است که ما از این دست الگوها بسیار داریم (از ارسطو بگیر تا لوتر کینگ و ماندلا)، بقولی چرخ اختراع شده، و باز دنبال اختراع مجدد چرخ (از نوع معنوی و روحانی) باشیم؟
آیا با داشتن چنین تاریخی، صحبت از پارادوکس، قدری نابخردانه نیست؟ آیا عذر و بهانه نیست؟
آیا این خودش به مثابه افتادن به جاده ی ضلال نیست؟
تو فیلم هفت هم، از 7 گناه مرگبار (کبیره) سخن میگه، درست مثل 7 گانه گاندی
1- شکم بارگی
2- تنبلی
3- حرص
4- شهوت
5- خشم
6- تکبر
7- حسادت
در واقع اگه بخوام تو یک کلمه بشر رو خلاصه کنم، مخصوصاً همین مورد آخره که از همه خطرناک تره، یعنی حسادت که منجر میشه به بسیاری از گناهان دیگر و اون کلمه چیزی نیست جز نادانی که تمامی ناراحتی های بشر ازش زاده میشه. بقول مولوی، سخت گیری و تعصب، خامی است و انسان ناقص رو به کودک (خام) نازاده تشبیه کرده که، تا جنینی کار خون آشامی است!
درست مثل انسان امروزین که تکتیکال، فقط دنبال حذفه (خون آشامی)
حالا کدوم مکتب، برای این معضلات و تناقضات بشر، راه حل جامع و کاملی داره و به بالندگی حداکثری رسیده؟
ارادتمند ،
Inspired
++++++++++++++++
شعار تد، ایده هایی که ارزش انتشار دارند، است. یعنی اندیشه هایی مثل حافظ و مولوی و سعدی و نظامی، ارزش منتشر شدن نداره! چه ایده ای بهتر و بالاتر از
درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد، نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
آیا الگوریتم سپر موشکی اسرائیل بهتره که به رخ جهانیان کشیده بشه، یا آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت
با دشمنان مدارا
نظر