مختصر و مفید ...

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • kamran
    عضو عادی
    • Oct 2011
    • 183

    #106
    پاسخ : مختصر و مفید ...

    نظر

    • kamran
      عضو عادی
      • Oct 2011
      • 183

      #107
      پاسخ : مختصر و مفید ...

      ابوسعید ابوالخیر را گفتند فلانی شاهکار میکند، چرا که قادر است پرواز کند،
      گفت این که مهم نیست، مگس هم میپرد.
      گفتند فلانی را چه میگویی که روی آب راه میرود!
      گفت اهمیتی ندارد، تکه ای چوب نیز همین کار میکند.
      گفتند پس از نظر تو شاهکار چیست؟
      گفت این که در میان مردم زندگي کنی ولی هیچگاه به کسی دروغ نگویی، کلک نزنی و سوءاستفاده نکنی، این شاهکار است.
      اگر بر آب روی، خسی باشی؛
      و اگر در هوا پری، مگسی باشی؛
      دل به دست آر تا كسی باشی.

      ---------------------------------------

      باز هم بلند شو...ایستادن کسی که زمینش زده اند
      از کسی که بزور سرپایش نگه داشته اند زیبا تر است...

      -------------------------------------------

      قضاوت کسی را به خاطر آنکه با قضاوت تو متفاوت است محکوم نکنید.
      ممکن است هر دوی شما در اشتباه باشید.

      ----------------------------------------


      *یک شمع روشن میتواند هزاران شمع خاموش را روشن کند ،
      بدون اینکه ذره ای از نورش کاسته شود...*

      نظر

      • kamran
        عضو عادی
        • Oct 2011
        • 183

        #108
        پاسخ : مختصر و مفید ...




        *یک شمع روشن میتواند هزاران شمع خاموش را روشن کند ،
        بدون اینکه ذره ای از نورش کاسته شود...*

        نظر

        • kamran
          عضو عادی
          • Oct 2011
          • 183

          #109
          پاسخ : مختصر و مفید ...

          نظر

          • kamran
            عضو عادی
            • Oct 2011
            • 183

            #110
            پاسخ : مختصر و مفید ...

            خواجه عبدالله انصاری :
            بارالها… از كوی تو بيرون نشود
            پای خيالم نكند فرق به حالم ....
            چه برانی ، چه بخوانی ، چه به اوجم برسانی ، چه به خاكم بكشانی نه من آنم كه برنجم ، نه تو آنی كه برانی ، نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم ، نه تو آنی كه گدا را ننوازی به نگاهی
            در اگر باز نگردد ، نروم باز به جايی ، پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهی
            كس به غير از تو نخواهم ، چه بخواهی، چه نخواهی
            باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی .


            -------------------------------------------------

            چه آمد بر سر اقوام و خويشان , كه گرديد جمعشان اينطور پريشان
            چرا فاميلها از هم جدايند ، چرا مردم به اين حد بى وفايند
            چرا خواهر ز خواهر مى گريزد ، برادر با برادر مى ستيزد
            چرا دختر ز مادر ننگ دارد ، پدر با بچه هايش جنگ دارد
            چرا مهر و محبت كيميا شد ، رفاقتهاى ديرينه ريا شد
            براى اغنيا هم لذتى نيست ، فقيران را به جايي عزتى نيست.
            به ظاهر خانه هامان كاخ شاه است ، درونش يك جهان اندوه و آه است.
            در و ديوار ها كاشى و سنگ است ، ولى هر خانه يك ميدان جنگ است.
            دگر از بذل و بخشش ها اثر نيست ، ز انصاف و مروتها خبر نيست.
            عمو جان ، خاله جان ، ديگر نگوييم ، براى مرگ هم در آرزوييم
            يكى حج مى رود سالى دو سه بار ، كنارش خواهرش نادار و ناچار
            يكى با سود اموال نزولى ، رود مكه به اميد قبولى.
            يكى از كربلا و شام گويد ، يكى از فخر بر اقوام گويد
            يكى نازد به ماشين و به باغش ، يكى باشد تكبر در دماغش.
            يكى وقتى به ماشينش سوار است ، فقط مثل بتى از زهر مار است
            خلاصه وضع تعريفى نداريم ، همگى بر خر شيطان سواريم ...!!!.

            نظر

            • kamran
              عضو عادی
              • Oct 2011
              • 183

              #111
              پاسخ : مختصر و مفید ...

              فردوسی :
              در این خاک زرخیز ایران زمین - نبودند جز مردمی پاک دین
              همه دینشان مردی و داد بود - وز آن ، کشور آزاد و آباد بود
              چو مهر و وفا بود خود کیششان - گنه بود آزار کس پیششان
              همه بنده ی ناب یزدان پاک - همه دل پر از مهر این آب و خاک
              پدر در پدر آریایی نژاد - ز پشت فریدون نیکو نهاد
              بزرگی به مردی و فرهنگ بود - گدایی در این بوم و بر ننگ بود
              کجا رفت آن دانش و هوش ما - که شد مهر میهن فراموش ما ؟
              که انداخت آتش در این بوستان - کز آن سوخت جان و دل دوستان ؟
              چه کردیم کین گونه گشتیم خوار ؟ - خرد را فکندیم این سان ز کار
              نبود این چنین کشور و دین ما - کجا رفت آیین دیرین ما ؟
              به یزدان که این کشور آباد بود - همه جای مردان آزاد بود
              در این کشور آزادگی ارز داشت - کشاورز ، خود خانه و مرز داشت
              گرانمایه بود آنکه بودی دبیر - گرامی بد آنکس که بودی دلیر
              نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت - نه بیگانه جایی در این خانه داشت
              از آنروز دشمن بما چیره گشت - که ما را روان و خرد تیره گشت
              از آنروز این خانه ویرانه شد - که نان آورش مرد بیگانه شد
              چو ناکس به ده کد خدایی کند - کشاورز باید گدایی کند ...

              نظر

              • kamran
                عضو عادی
                • Oct 2011
                • 183

                #112
                پاسخ : مختصر و مفید ...

                نظر

                • kamran
                  عضو عادی
                  • Oct 2011
                  • 183

                  #113
                  پاسخ : مختصر و مفید ...

                  ﺍﺯ رجبعلی خیاط آن عارف نامدار ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﭼﻄﻮﺭ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯽ ﺯﻧﺪگیت ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﺎﮐﯽ ﺑﻨﺎ ﮐﻨﯽ ؟ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻣﯽ ؟
                  ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺳﺒﺐ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﻮﯼ ؟ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﭼﺎﺭ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﻧﻤﯿﺸﻮﯼ ؟
                  ﮔﻔت ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐردم :
                  ۱. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!
                  ۲. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!
                  ۳. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!
                  ۴. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!
                  ۵. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯﻣﯽﮔﺮﺩﺩ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ!
                  ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ 5 ﺍﺻﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ میکنم.

                  نظر

                  • kamran
                    عضو عادی
                    • Oct 2011
                    • 183

                    #114
                    پاسخ : مختصر و مفید ...

                    نظر

                    • kamran
                      عضو عادی
                      • Oct 2011
                      • 183

                      #115
                      پاسخ : مختصر و مفید ...

                      شیخ بهايی :
                      تا نيست نگردی ، ره هستت ندهند
                      اين مرتبه با همت پستت ندهند
                      چون شمع ، قرار سوختن گر ندهی
                      سر رشته‌ی روشنی به دستت ندهند

                      ----------------------------------------

                      A blind person asked St. Anthony: "Can there be anything worse than losing eye sight?" He replied: "Yes, losing your vision!"
                      شخص نابینایی از سنت آنتونی پرسید: ممکنه چیزی بدتر از از دست دادن بینایی باشه؟ او جواب داد: بله، از دست دادن بصیرت.

                      نظر

                      • kamran
                        عضو عادی
                        • Oct 2011
                        • 183

                        #116
                        پاسخ : مختصر و مفید ...

                        شاهکاري از مولانا :
                        آنکس که بداند و بخواهد که بداند / خود را به بلنداي سعادت برساند.
                        آنکس که بداند و بداند که بداند / اسب شرف از گنبد گردون بجهاند .
                        آنکس که بداند و نداند که بداند / با کوزه ي آب است ولي تشنه بماند !
                        آنکس که نداند و بداند که نداند / لنگان خرک خويش به مقصد برساند !!
                        آنکس که نداند و بخواهد که بداند / جان و تن خود را ز جهالت برهاند !!
                        آنکس که نداند و نداند که نداند / حيف است چنين جانوري زنده بماند !

                        ---------------------------------------

                        علی شریعتی :
                        انسانيت حد و مرزي نمي شناسد. قبل از آنكه دارای هويت زن و يا مرد بودن باشيم انسانيم ...
                        و تكليف آدميت از جنسيت بالاتر است...همديگر را به اين نام بشناسيم، مقام بالاتري داريم.

                        نظر

                        • kamran
                          عضو عادی
                          • Oct 2011
                          • 183

                          #117
                          پاسخ : مختصر و مفید ...

                          نظر

                          • kamran
                            عضو عادی
                            • Oct 2011
                            • 183

                            #118
                            پاسخ : مختصر و مفید ...

                            نظر

                            • kamran
                              عضو عادی
                              • Oct 2011
                              • 183

                              #119
                              پاسخ : مختصر و مفید ...

                              كيومرث مرزبان :
                              هیچ آدمی یک شبه تغییر نمیکند ،
                              هیچ آدمی یک شبه تصمیمات بزرگ نمیگیرد...
                              آدمی که یکروز بی خبر ناگهان چمدان ور میدارد و میرود | شک نکنید خیلی قبلتر از آن رفته است...
                              آدمی که یک روز فریاد میزند که "خسته ام" شک نکنید که مدتها قبل از آن منتظرِ شنیدنِ یک خسته نباشیدِ ساده بوده است...
                              آدمی که ناغافل میزند زیر گریه | مطمئن باشید که از مدتها قبل یک بغضِ سنگین را با خود به این طرف و آن طرف می برده...
                              آدمی که با تمام وجود می آید و می گوید دوستت دارم... قبل از گفتنِ این جمله شبهای زیادی را نخوابیده و رویابافی کرده است...
                              نه رفتن آدمها را قضاوت کنیم...نه آمدنشان را... فقط تا جایی که راه دارد حق بدهیم...هیچ انقلابی و هیچ کشف بزرگی یک شبه اتفاق نمی افتد...

                              -------------------------------------------

                              روزی حکیمی به شاگردانش گفت : فردا هرکدام یک کیسه بیاورید و در آن به تعداد آدم هایی که دوستشان ندارید و از آنها بدتان می آید پیاز قرار دهید!
                              روز بعد همه همین کار را انجام دادند و حکیم گفت : هر جا که می روید این کیسه را با خود حمل کنید.
                              شاگردان بعد از چند روز خسته شدند و به حکیم شکایت بردند که : پیاز ها گندیده و بوی تعفن گرفته است و ما را اذیت می کند . حکیم پاسخ زیبایی داد : این شبیه وضعیتی است که شما کینه دیگران را در دل نگه دارید.
                              این کینه قلب و دل شما را فاسد می کند و بیشتر از همه خودتان را اذیت خواهد کرد . پس "ببخشید" و "بگذرید" تا "آزار" نبینید …

                              نظر

                              • kamran
                                عضو عادی
                                • Oct 2011
                                • 183

                                #120
                                پاسخ : مختصر و مفید ...

                                نظر

                                در حال کار...
                                X