فلسفی-عرفانی

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • رستا
    عضو فعال
    • Jan 2018
    • 481

    #106
    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    دین تحقیقی به مراتب زیباتر از دین تقلیدیه.
    کاش هممون از دین به در بیایم و دوباره دین دار بشیم.
    کاش با تحقیق دینمونو بپذیریم.
    آخرین ویرایش توسط رستا؛ 2020/07/02, 19:10.

    نظر

    • رستا
      عضو فعال
      • Jan 2018
      • 481

      #107
      پاسخ : فلسفی-عرفانی

      علامه حسن زاده آملی :
      ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ "ﻋﺎﺑﺪ"ﺑﺎﺷﯽ"ﻋﺒﺪ"ﺑﺎﺵ!
      ﺷﯿﻄﺎﻥ ۶۰۰۰ﺳﺎﻝ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ
      ﻋﺎﺑﺪﺷﺪ،ﺍﻣﺎ"ﻋﺒﺪ"ﻧﺸﺪ.
      ﺗﺎ ﻋﺒﺪﻧﺸﻮﯼ،ﻋﺒﺎﺩﺗﺖ ﺳﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
      ﻋﺒﺪﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ:
      ﺑﺒـﯿﻦ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﭼﻪ میﺧﻮﺍﻫﺪ،ﻧﻪ دلت

      نظر

      • mhjboursy
        ستاره‌دار (۱۳)
        • Jul 2013
        • 18270

        #108
        پاسخ : فلسفی-عرفانی

        یادآوری از گذشته
        --------------------
        کسی که دنبال تعقل و فلسفه نمی‌رود در اشتباه است. چون بالاخره باید (در زندگی‌اش) یک پاسخ به این پرسش‌ها داشته باشد.
        بالاخره باید تکلیف خودش را روشن کند... آیا (این) حیوان هست یا نیست؟ آیا خدا وجود دارد یا نه؟ آیا مرگ یک عمر وجودی است یا عدمی؟ آیا قانون علیت برقرار است یا نه؟ شخصی که یک عمر یک کاری را برای رسیدن به یک مقصود انجام می‌دهد بعد از این یک عمر تازه می‌رود درباره‌اش می‌اندیشد که برای چه این کارها را کرده در اشتباه است. (کسی که تا آخر عمر نمی‌اندیشد از این شخص هم بیشتر در اشتباه است!)
        ----------------------------------------------------------
        پرسش این نیست که آیا خدا وجود دارد یا نه؟ پرسش این نیست که آیا دین داشته باشم یا نه؟
        پرسش این است که کدام خدا را قبول دارم؟ پرسش این است که طبق کدام دین دارم پیش می‌روم؟
        یک نفر اگر بگوید خدا نیست یا دین ندارم فقط اشتباه خودش را نشان داده. بالاخره هر کسی یک مبداء یا مقصدی را قبول دارد. یک ادراک و اراده‌ای دارد. یک خواست‌گاه و آرزویی دارد. بالاخره هر کسی طبق یک روشی و معیاری زندگی می‌کند. (ولو یک روش من‌درآوردی و با عقل جزئی شخصی و پر اشتباه... که خودش هم حتی اذعان به اشتباه داشته باشد) (بی‌روشی یعنی بی‌نظمی و آشوب و تاریکی مطلق و «عدم»! . بی‌روشی مطلق یعنی عدم.)
        ----------------------------------------------------------
        انسان زمانی مبدا میلش عوض می‌شود که می‌فهمد این حیوانی که سوارش است نیست (یا اینکه تنها ممکن است نباشد).
        عوض شدن مبدا میل یعنی تا دیروز ذائقه‌اش به فلان بازی می‌کشید ولی یکباره دیگر میلش نمی‌کشد.
        این می‌شود اخلاق.
        با خودش می‌گوید این کارهایی که برای لذت می‌کردم... برای لذت من نبود... برای لذت این مرکبم بود...
        یک باره لذت‌های قدیم از برش می‌رود و لذت‌هایی دیگر جایگزین می‌شود. ترس‌ها نیز.
        دیگر نگرش‌ها نیز تغییر می‌کند. مثلا نگرش به دنیا. به انسان‌ها و موجودات دیگر. به حوادث. به آیات قرآن.
        آخرین ویرایش توسط mhjboursy؛ 2020/07/19, 23:03.
        «محمد حسین» هستم.
        امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

        نظر

        • رستا
          عضو فعال
          • Jan 2018
          • 481

          #109
          پاسخ : فلسفی-عرفانی

          واقعا مطالعه در بخش عرفان فوق العاده لذت بخش است و دید بسیار متفاوت و زیبایی به آدم نسبت به تمامی اتفاقات پیرامونش میده.
          کتاب معرفت نفس فوق العاده است.

          نظر

          • mhjboursy
            ستاره‌دار (۱۳)
            • Jul 2013
            • 18270

            #110
            پاسخ : فلسفی-عرفانی

            در اصل توسط mhjboursy پست شده است View Post
            خدا هست.
            امیدوارم زیاد طولانی نشود که خسته بشوم وسط کار مجبور شوم رهایش کنم.
            پس مجبورم مقداری خلاصه بنویسم.
            ------------------------------
            پیش از آغاز اصل موضوع یادآوری می‌کنیم:
            هر کسی خدایی دارد.
            اینها نام‌های خداست: نخست - پایان - درک کننده - نیرومند - برتر - محیط - دانا - روشنا - برهان - دلیل - بخشنده - آفریدگار - پروردگار - یک (تک) - یک (یکپارچه)
            این نام‌ها را هر کسی حتی نادان‌ترین و به‌دورترین مردم از فلسفه هم می‌فهمد و باور دارد. بالاخره حتی کودک هم می‌تواند بفهمد یک «برتر» وجود دارد.
            حالا برای برخی این برتر کهکشان‌ها و کائنات مادی هستند - برای برخی انرژی و ماده - برای برخی خودشان - برای برخی نسل بشر - برای برخی یک انسان خاص... بالاخره تصور دو چیز بدون اینکه یکی برتر باشد غیر ممکن است (حتی یک چیز نیز). و کسی که منکر می‌شود برای این است که به دانایی (ضمنی) خودش دانا نیست.
            حال این نام‌ها را ممکن است کسی «یکی» بداند و یکی ممکن است چند بداند. مثلا یکی ممکن است «اول» (که یکی از نام‌های خدا است) را برهه‌ای از زمان دنیا (مثلا بیگ بنگ) بگیرد ولی «آخر» را همان نپندارد و چیز دیگری بپندارد (مثلا آخر را «خودش» بگیرد). به عبارت دیگر برخی ممکن است به چند خدایی رسیده باشند. که این هم اشتباه است. اشتباه از این رو که دو رو هستند. زیر و روی دلشان با هم نمی‌خواند. اگر خوب به «خودشان» توجه کنند می‌بینند که می‌بینند که نام‌ها یکی است. و البته همین وحدت هم از نام‌های اوست. یعنی در ژرف‌اندیشی خودشان می‌فهمند که یک خدا را قبول دارند. دقیق که نگاه کنند می‌بینند همان آفریدگار حتما همان نخست (اول) است و حتما همان، دانا و توانا و بخشنده است و از آفریده‌اش (به ویژه زمان و زمان‌مندها) جدا نیست و برتر و محیط به آفریده‌ها است و دلیل همه چیز او است و همان‌گونه که آغاز کرده پایان دارد می‌دهد. (نه اینکه در یک برهه زمانی پایان بدهد. که بماند.)
            ------------------------------
            اما از اینجا به بعد کار باور است.
            اینها را انسان با ژرف‌اندیشی (و اندیشیدن به اندیشه‌ها و باورهای خودش) برای خودش به صورت علمی تثبیت می‌کند. ولی دانش کافی نیست.
            باور نیاز است.

            به این معنی که... حالا من دانستم خدا کیست و چگونه است... از اینجا به بعد چه؟ به چه دردم می‌خورد؟
            اینجا شیوه‌ای از کند و کاش نیاز است که با حالت استدلال و ژرف‌اندیشی پیشین متفاوت است. البته نام این را هم می‌توان ژرف‌اندیشی گذاشت ولی گونه‌اش گونه‌ای دیگر است.
            در اینجا باید تامل کرد.
            یعنی آرزو کردن - درنگ کردن - اندیشیدن ژرف به یک موضوع - به کارگیری وهم و خیال و احیانا حس در مورد یک چیز - احساس کردن - وجدان کردن - عرفان کردن. با تمام حس و قلب یک چیزی را تصور کردن و نسبت به آن احساس پیدا کردن.
            با آن استدلال‌های بالا به این می‌رسیم که همان خدایی که تمام آفرینش را در آن برهه از زمان آفرید همین اکنون هم همین جا است. ناظر است. حاضر است.
            ولی این کافی نیست. این صرفا یک دانسته‌ی خشک است که زیاد به درد نمی‌خورد.
            ولی زمانی که انسان روی همین ناظر بودن و حاضر بودن خدا تامل می‌کند و احساس می‌کند یکی دارد همین اکنون او را می‌بیند... از دورترین دورها (پشت کهکشان‌های دور و پشت بیگ‌بنگ‌های متعدد) و از نزدیک‌ترین نزدیک‌ها (درون عقل و قلبش)... این یک احساس می‌تواند به وجود آورد. گاهی شخص آن احساسات و عواطف را از صحنه‌ی عقل به صحنه‌ی بدن هم راه می‌دهد و اصطلاحا بدنش مور مور می‌شود... یا به صحنه‌ی وهم (صحنه‌ی ادراک معانی نیمه‌کلی) راه می‌دهد و احساسی عاشقانه یا خاضعانه نسبت به خالق خودش که اکنون در کنارش یا در آن اریکه‌ی عظمتش است پیدا می‌کند.
            شاید بتوان «باور» را «دانشی ژرف که به کنش می‌انجامد» نامید. دانش صرف به خودی خود راهگشا نیست. ولی باور هم گسترش در دانش است و هم پیوند دانستن و توانستن (کار). باور می‌تواند نیروهای مادون عقل را در سرزمین وجودی انسان تحریک کند و حرکت دهد. هم تراز وهم و هم تراز خیال و هم تراز حس. من زمانی که می‌دانم خدا اینجاست شاید عکس‌العمل خاصی نشان ندهم... حتی اگر به خوبی و با استدلال‌های محکم این موضوع را بدانم. ولی زمانی که باور دارم (باورمندانه می‌دانم) که خدا اینجاست احساس‌ها برانگیخته می‌شود و دانسته‌ها به سوی کار سوق پیدا می‌کند.
            ----------------------------------------
            بگذریم...
            این را می‌خواستم بگویم که...
            خدا هست.
            همین را اگر انسان باور داشته باشد کافی است. (موضوع این است که باور نداریم.)
            اگر من مطمئن باشم که خدا هست و او کافی است همین برای من کافی است. اگر مطمئن شوم که تمام امور و تمام بالا پایین‌ها زیر نگر (نظر) خدا است بلکه همه‌ی بالا پایین‌ها زیر سر خدا است. شیوه‌ی تعامل من با امور و مردم و رویدادها به کلی تغییر می‌کند.
            بیشتر ما مسلمانیم و به خدا اعتقاد داریم. بلکه مومن هستیم و یک دانش و باور نصفه نیمه به خدا داریم. ولی این کجا و نگرش بالا کجا؟
            اگر ما به آن آغازگر معتقدیم که «همه»ی امور در دست اوست... دیگر سر و کار ما تنها با او می‌شود! دیگر نه برای امرار معاش کار می‌کنیم و نه برای دفع آفات نسبت به خودمان. بلکه این کارها را می‌کنیم ولی نگاهمان دوخته به بالا است. به سوی آن اول و آخر و حی و قیوم و رب و خالق و علیم و قدیر و معین. جز او همه را هیچ‌کاره می‌پنداریم.
            سهام چیست؟ مثبت و منفی کجاست؟ تحلیل کیلویی چند؟ اخبار چیست؟
            (اشتباه نشود. رها کردن تحلیل و مثبت و منفی نه تنها عاقلانه بلکه احمقانه است و بهترین دلیلش هم روایت حضرت موسی(ع) است که خداوند به او فرمود: اردت ان تبطل حکمتی بتو کلک علی. نه. این آزمایش و بالا پایین‌ها و اسباب حرمت دارد به حرمت کسی که آنها را وضع کرده. بلکه منظور از سطرهای بالا چیز دیگری است! منظور این است که ای کودک... زمانی که داری با پدرت نان‌بیار کباب‌ببر بازی می‌کنی... این‌قدر به دست‌هایش نگاه نکن... مقداری هم به چشمانش نگاه کن... این شیوه‌ی «بازی کردن» است... سرعت و چابکی و بالا پایین و بازی جای خودش... این که بتوانی دست‌های پدر را ببینی و به موقع فرار کنی جای خودش... ولی اینها از جای دیگر دارد آب می‌خورد و آن از چشمان اوست... دست‌ها بالا پایین می‌شوند... ولی از خواست او... به چشمانش نگاه کن و از چشمانش بخوان... بخوان که او اگر نخواهد هیچ گاه کباب نخواهی شد... و اگر کباب می‌شوی این (هم) نفع تو است... و ای بسا گاهی... که در حال کباب شدن باشی... و خود را بازنده‌ی این بازی ببینی... و به بازی‌ای بزرگتر و به کرشمه‌ای و نازی با چشمان او... همین بازی پست را هم به برنده شدن در آن بازی اکبر برنده شوی. که... در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند...
            در این غوطه وری در این باور نیز... باز انسان همان کارهایی را می‌کند که در گذشته می‌کرده... پیاده راه می‌رود و غذا می‌خورد و با مردم تکلم می‌کند و در بورس خرید و فروش می‌کند و غذا سر سفره می‌آورد و غیره. ولی هرچند ظاهر شبیه است ولی درون به کلی تغییر کرده. و بلکه همین ظاهر هم عوض شده چون با نگاهی دیگر دارد انجام می‌شود. و ای بسا نتایج هم تغییر کند که نتایج همه از خدا است. (حتی این‌گونه نیست که خدا علت العلل یا اولین اولین‌ها یا قوی‌ترین قوی‌ها باشد. بلکه خدا تنها علت و اول (تنها) و قوی (محض) است و جز او هیچ (خدایی) نیست. اسباب به کل زایل هستند و او باقی و برجا است. او است که همه کاره است و باقی سایه و پوچ‌اند.)
            با این دیدگاه نتیجه‌جویی در انسان تبدیل به وظیفه‌جویی می‌شود. دنبال کردن اخبار و نوشتن نرم‌افزار برای سودآوری بهتر (دقیقا مانند همان نان بیار کباب ببر) به خودی خود معتبر نیستند. بلکه اعتبارشان را از جایی دیگر می‌گیرند و دست خدا پشت همه چیز (اشیاء و رویدادها) است. و تنها سر و کار با خدا است. هر چند در ظاهر با اصغر آقا و اکبر آقا و سهام و درصد سود باشد.


            باور.
            «محمد حسین» هستم.
            امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

            نظر

            • mhjboursy
              ستاره‌دار (۱۳)
              • Jul 2013
              • 18270

              #111
              پاسخ : فلسفی-عرفانی

              تکرار می‌کنم.
              در جایی که به انسان (در دین) گفته می‌شود از هوای نفس خودت پیروی نکن...
              در حالت عادی انسان نباید این را بپذیرد. (باید خل باشد اگر این را بپذیرد.)
              بلکه موضوع این است که این هوای نفس را رها کن تا به یک خواسته‌ی بالاتری برسی. (خواسته‌ای که برای تو مهم‌تر است ولی اکنون حواست نیست.)
              بلکه موضوع این است که این هوای نفس را رها کن تا خودت یک دیگری (بالاتر) بشوی. (با خواسته‌های جدید و والاتر!)


              مانند یک کودک...
              که از یک زمانی به بعد به او می‌گویند دیگر کمتر عروسک‌بازی کن.
              خودش هوس به چیز دیگر دارد ولی مادری که او را دوست دارد او را به خاطر همین دوست داشتن از هوای نفس باز می‌دارد.
              «محمد حسین» هستم.
              امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

              نظر

              • mhjboursy
                ستاره‌دار (۱۳)
                • Jul 2013
                • 18270

                #112
                پاسخ : فلسفی-عرفانی

                یک دست کارها پژوهشی و نگری و بینشی و فلسفی است.
                یک دست کارها هم انجام‌دادنی و شدنی و رفتنی است.
                و این دومی هم از قضا دانش‌آور است. (البته روشش متفاوت است.)
                ----------------------------------
                خلاصه‌اش می‌کنم...
                چله می‌خواهم بگیرم. هر کسی هم اگر خواست همراه باشد بسم‌الله.
                چله‌ی چهل شب (از عاشورا تا اربعین) با چند عنوان:
                ۱- نماز اول وقت
                ۲- یک بار سوره واقعه در هر شب
                ۳- استغفار (روزی ده بار)
                ۴- صلوات (روزی ده بار)
                ۵- توجه داشتن به این که همه چیز دست خدا است. (با ذکر لا حول و لا قوة الا بالله)
                «محمد حسین» هستم.
                امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                نظر

                • mhjboursy
                  ستاره‌دار (۱۳)
                  • Jul 2013
                  • 18270

                  #113
                  پاسخ : فلسفی-عرفانی

                  معرفت درمانی
                  -------------------
                  گاهی معنای واژه‌هایی مانند زهد و خشوع بد دریافت می‌شود. همین باعث می‌شود ما گاهی نسبت به آنها و یا حتی نسبت به دین، جبهه بگیریم.

                  زهد به معنای کم خوردن و کم خوابیدن و کم لذت بردن و کم تفریح کردن و کم پول در آوردن و ترک خواسته‌های جسمانی نیست! زهد یعنی به دنیا نگاه نکردن. این که دنیا هدف نخست انسان نباشد. فرمان خدا و آخرت مقدم باشد بر خواسته‌های جسمی و نفسی این دنیایی.{۱}

                  خشوع و خضوع به معنی این نیست که سرت را پایین بیاندازی تا هر کس و ناکسی بیاید روی گردنت سوار شود! بلکه ذلت بر مومن حرام شده است! و بر مومنان واجب است که عزیز باشند! بلکه منظور خشوع در برابر هم‌نوع (دیگر مومنانی که طبیعتا آنها هم اهل خشوع هستند) است. أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ

                  اخلاق اسلامی به معنی دوری از شهوت‌ها و کنار گذاشتن غضب نیست. {۳} {۴}

                  توکل به معنای دست روی دست گذاشتن نیست.

                  اینها باعث می‌شود برخی به اشتباه نسبت به دین جبهه بگیرند. در صورتی که برخی از خواسته‌های مشروع نفسانی به آسانی در دین مورد تایید قرار گرفته. {۲} حتی به آنها امر شده! برخی گمان می‌کنند اگر به (اصل) اسلام رو بیاورند باید با دنیا و خواسته‌های مشروع نفسانی/بدنی خودشان برای همیشه خداحافظی کنند. نه. خداوند آسانی خواسته نه سختی. و حتی اگر جایی هم می‌فرماید از خواسته‌های نفسانی چشم پوشی کنید برای رسیدن به یک دست خواسته‌های برتر است! خواسته‌هایی که در بدو امر شاید کسی (یعنی: یک بچه) با آنها آشنایی نداشته باشد. لذت‌هایی که با چشم‌پوشی از برخی بخش‌های دنیا به دست می‌آید. مانند برخی لذت‌ها که در ماه مبارک رمضان یا ماه محرم به دست می‌آید. و این به دست نمی‌آید مگر با مقداری دور شدن از خوردنی‌ها و آشامیدنی‌های دنیوی.

                  -----------------------
                  {۱} حال می‌خواهد کلی پول داشته باشی یا بسیار کم. حتی ممکن است گاهی انسان برای پول بسیار تلاش هم بکند ولی اهل پول نباشد! دنبال پول نباشد! بلکه پول را بخواهد برای (قربانی کردن در راه) یک هدف والاتر (مانند امرار معاش یا کمک به نیازمندان).
                  {۲} به قول حجت‌الاسلام قاسمیان: #معرفت‌درمانی
                  {۳} در برخی از احادیث به انسان بدون غضب گفته شده بی‌رگ! از کسی که از حریم خودش و خانواده‌اش دفاع نمی‌کند انتقاد شده. در آیه‌ی قرآن از راهبان مسیحی انتقاد شده و گفته شده این ترک مباح (ترک دنیا و ترک ازدواج) که برخی از آنها پیش گرفته‌اند دستور خدا نبوده! بلکه از خودشان در آورده‌اند این را!
                  {۴} مطلق شهوت هم که... (یعنی اگر شهوت غیر جنسی و غضب غیر نفسانی را در نگر بگیریم...) نه تنها بد نیست بلکه علت حرکت انسان است. حرکت به سوی خدا هم به گونه‌ای با تحریک شهوت انجام می‌گیرد (مطلق شهوت به معنای خواستن نه به معنای جنسی یا شکمی). و می‌گویند راندن شیطان میسر نیست مگر با غضب.
                  «محمد حسین» هستم.
                  امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                  نظر

                  • roya123
                    ستاره‌دار(3)
                    • Apr 2014
                    • 5587

                    #114
                    پاسخ : فلسفی-عرفانی

                    در اصل توسط mhjboursy پست شده است View Post
                    معرفت درمانی
                    -------------------
                    گاهی معنای واژه‌هایی مانند زهد و خشوع بد دریافت می‌شود. همین باعث می‌شود ما گاهی نسبت به آنها و یا حتی نسبت به دین، جبهه بگیریم.

                    زهد به معنای کم خوردن و کم خوابیدن و کم لذت بردن و کم تفریح کردن و کم پول در آوردن و ترک خواسته‌های جسمانی نیست! زهد یعنی به دنیا نگاه نکردن. این که دنیا هدف نخست انسان نباشد. فرمان خدا و آخرت مقدم باشد بر خواسته‌های جسمی و نفسی این دنیایی.{۱}

                    خشوع و خضوع به معنی این نیست که سرت را پایین بیاندازی تا هر کس و ناکسی بیاید روی گردنت سوار شود! بلکه ذلت بر مومن حرام شده است! و بر مومنان واجب است که عزیز باشند! بلکه منظور خشوع در برابر هم‌نوع (دیگر مومنانی که طبیعتا آنها هم اهل خشوع هستند) است. أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ

                    اخلاق اسلامی به معنی دوری از شهوت‌ها و کنار گذاشتن غضب نیست. {۳} {۴}

                    توکل به معنای دست روی دست گذاشتن نیست.

                    اینها باعث می‌شود برخی به اشتباه نسبت به دین جبهه بگیرند. در صورتی که برخی از خواسته‌های مشروع نفسانی به آسانی در دین مورد تایید قرار گرفته. {۲} حتی به آنها امر شده! برخی گمان می‌کنند اگر به (اصل) اسلام رو بیاورند باید با دنیا و خواسته‌های مشروع نفسانی/بدنی خودشان برای همیشه خداحافظی کنند. نه. خداوند آسانی خواسته نه سختی. و حتی اگر جایی هم می‌فرماید از خواسته‌های نفسانی چشم پوشی کنید برای رسیدن به یک دست خواسته‌های برتر است! خواسته‌هایی که در بدو امر شاید کسی (یعنی: یک بچه) با آنها آشنایی نداشته باشد. لذت‌هایی که با چشم‌پوشی از برخی بخش‌های دنیا به دست می‌آید. مانند برخی لذت‌ها که در ماه مبارک رمضان یا ماه محرم به دست می‌آید. و این به دست نمی‌آید مگر با مقداری دور شدن از خوردنی‌ها و آشامیدنی‌های دنیوی.

                    -----------------------
                    {۱} حال می‌خواهد کلی پول داشته باشی یا بسیار کم. حتی ممکن است گاهی انسان برای پول بسیار تلاش هم بکند ولی اهل پول نباشد! دنبال پول نباشد! بلکه پول را بخواهد برای (قربانی کردن در راه) یک هدف والاتر (مانند امرار معاش یا کمک به نیازمندان).
                    {۲} به قول حجت‌الاسلام قاسمیان: #معرفت‌درمانی
                    {۳} در برخی از احادیث به انسان بدون غضب گفته شده بی‌رگ! از کسی که از حریم خودش و خانواده‌اش دفاع نمی‌کند انتقاد شده. در آیه‌ی قرآن از راهبان مسیحی انتقاد شده و گفته شده این ترک مباح (ترک دنیا و ترک ازدواج) که برخی از آنها پیش گرفته‌اند دستور خدا نبوده! بلکه از خودشان در آورده‌اند این را!
                    {۴} مطلق شهوت هم که... (یعنی اگر شهوت غیر جنسی و غضب غیر نفسانی را در نگر بگیریم...) نه تنها بد نیست بلکه علت حرکت انسان است. حرکت به سوی خدا هم به گونه‌ای با تحریک شهوت انجام می‌گیرد (مطلق شهوت به معنای خواستن نه به معنای جنسی یا شکمی). و می‌گویند راندن شیطان میسر نیست مگر با غضب.
                    در ارتباط با این جمله ای که توی متنتون قرمز کردم.
                    یه دوست مسیحی داشتم یه بار ازش پرسیدم این افرادی که توی دین شما میرن راهبه میشن چه نوع تفکراتی دارن؟؟
                    واسه چی اصلا این کار و می کنن
                    پاسخش خیلی برام عجیب بود
                    می گفت خیلی هاشون به خاطر پول میرن.
                    چون اونجا بهشون حقوق میدن.
                    اما در اصل زیرآبی میرن/.:biggrinsmiley.:/
                    و راهبه های زن و مرد (نمی دونم راهبه به زن میگن و راهب به مرد و این ه تا تأنیث هست یا نه کلا میشه راهبه)
                    خلاصه میگفت با هم دوست میشن و در ارتباطن
                    البته قطعا نمیشه به همه تعمیم داد که...
                    داشتم با خودم فکر می کردم نکنه بعضی از طلبه های ما هم به خاطر پول میرن طلبه میشن. /.:biggrinsmiley.:/

                    تو تاپیک فلسفی عرفانی تون هم اسپم گذاشتم...
                    همین مونده بود دیگه :))

                    اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
                    شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"

                    نظر

                    • sooroosh1315
                      ستاره‌دار (۲)
                      • Oct 2019
                      • 5358

                      #115
                      پاسخ : فلسفی-عرفانی

                      در اصل توسط roya123 پست شده است View Post
                      در ارتباط با این جمله ای که توی متنتون قرمز کردم.
                      یه دوست مسیحی داشتم یه بار ازش پرسیدم این افرادی که توی دین شما میرن راهبه میشن چه نوع تفکراتی دارن؟؟
                      واسه چی اصلا این کار و می کنن
                      پاسخش خیلی برام عجیب بود
                      می گفت خیلی هاشون به خاطر پول میرن.
                      چون اونجا بهشون حقوق میدن.
                      اما در اصل زیرآبی میرن/.:biggrinsmiley.:/
                      و راهبه های زن و مرد (نمی دونم راهبه به زن میگن و راهب به مرد و این ه تا تأنیث هست یا نه کلا میشه راهبه)
                      خلاصه میگفت با هم دوست میشن و در ارتباطن
                      البته قطعا نمیشه به همه تعمیم داد که...
                      داشتم با خودم فکر می کردم نکنه بعضی از طلبه های ما هم به خاطر پول میرن طلبه میشن. /.:biggrinsmiley.:/

                      تو تاپیک فلسفی عرفانی تون هم اسپم گذاشتم...
                      همین مونده بود دیگه :))

                      کشیش هاشون زن و بچه دارن فکر کنم اونایشون که می خوان پاپ و اسقف و این چیزا بشن زن نمی گیرن ؟! اونام فکر کنم همسر نابالغ میگیرن ؟!!!! یا ی سری تبصره و اینا دارن

                      شاید در دوران طلبگی هست که ازدواج نمی کنن که فکر و ذهنشون مشغول یادگیری علوم دینی باشه

                      بحث ادیان شد

                      چند وقت پیش فلسطین اشغالی رو نشون میداد ملتش ریخته بودن اعتراض نسبت به نابسامانی های حکومت خودشون می کردن

                      بعد میگفت بهترین بیمارستان ها و کادر درمان مال فلسطین اشغالی هست چرا باید کرونا باشه و...



                      داشتم فکر می کردم چقدر دینشون از این لحاظ که عضو جدید نمیگیره خوبه !!!! ی جمیعت محدودی میشن ، بعد چون محدود هستن هر ی نفرشون ی نفر محسوب میشه


                      ولی ملت های مسلمان را ببین مثلا پاکستان 250 میلیون مسلمان جمعیت داره 125 میلیونش هم بمیره به هیچکجای اسلام و حکومت های اسلامی فشار نمیاد

                      خود اشخاص اصلا مهم نیستن در حکومت اسلامی ولی در اونا بخاطر محدودیت هر ی نفرشون ی نفر حساب میشه
                      آخرین ویرایش توسط sooroosh1315؛ 2020/09/02, 21:20.
                      از دی که گذشت هیچ ازو یاد مَکن،فردا که نیامده ست فریاد مَکن،بر نامده و گذشته بنیاد مکن،حالی خوش باش و عمر بر باد مَکن،

                      نظر

                      • roya123
                        ستاره‌دار(3)
                        • Apr 2014
                        • 5587

                        #116
                        پاسخ : فلسفی-عرفانی

                        در اصل توسط sooroosh1315 پست شده است View Post
                        کشیش هاشون زن و بچه دارن فکر کنم اونایشون که می خوان پاپ و اسقف و این چیزا بشن زن نمی گیرن ؟! اونام فکر کنم همسر نابالغ میگیرن ؟!!!! یا ی سری تبصره و اینا دارن

                        شاید در دوران طلبگی هست که ازدواج نمی کنن که فکر و ذهنشون مشغول یادگیری علوم دینی باشه
                        من در این حد حرفه ای بلد نیستم.
                        فقط میدونم که یه سری از خانم ها میرن کلیسا و راهبه میشن و هیچوقت ازدواج نمی کنن.
                        در مورد مردها اصلا نمی دونم.
                        من یه بار بصورت آنلاین توی مراسم دعاشون هم رفتم.
                        چون من جدید بودم واسه من دعا کردن اون شب:)
                        کشیشه از پدر خواست که قلب من رو لمس کنه.
                        من که نمی دونستم یعنی چی
                        بعدا دوستم گفت منظورشون این بوده که تو مسیحی بشی :))

                        اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
                        شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"

                        نظر

                        • mhjboursy
                          ستاره‌دار (۱۳)
                          • Jul 2013
                          • 18270

                          #117
                          پاسخ : فلسفی-عرفانی

                          خدا همه‌کاره است.
                          دست خدا پشت هر چیزی قرار دارد.
                          همه چیز دست خدا است.
                          نظام اسباب کشک است. (بدون خدا.)
                          اینها همه سایه‌اند و خدا نور.
                          اصل چیز دیگری است.
                          قوانین فیزیکی و ماورایی همه چرت هستند.
                          در برابر خدا.
                          بلکه اصلا نیستند.
                          این پایین سایه‌ای می‌بینیم در حال پیچش و چرخش...
                          اصل آن بالا است و سایه‌‌جنبان کس دیگری است و بدون خواست او از این سایه‌ها چیزی بر نمی‌آید که نمی‌آید!
                          (البته بماند که همه چیز اسباب و مسببات است و خواست خدا همان (یا بهتر است بگویم در قالب همان) اسباب و مسببات است. ولی باید درجه‌ها را بشناسیم. و اینکه مجوف کیست و صمد کیست. مالک چیست و مملوک چیست. به قول ضرب‌المثل: کت تن کیست؟ در این دنیا.)

                          ؟
                          که چه؟
                          • که این که ما می‌رویم در خانه‌ی فلان سبب را می‌زنیم درست... ولی نگاهمان به خود سبب نیست و نباید باشد و بلکه به مسبب الاسباب باید باشد. از دید بینشی و دانشی، می‌روی شیر آب را باز می‌کنی و لیوان را از آب پر می‌کنی، ولی می‌دانی که نه شیر کاره‌ای است و نه لوله و آب. با اسباب سر و کله می‌زنی ولی می‌دانی که اینها پشتشان به چیز دیگری گرم است و از خودشان چیزی ندارند.
                          • که این که... تهش... زمانی که فهمیدی همه چیز دست اوست دلت آرام می‌گیرد. با بالا پایین دنیا دلت بالا پایین نمی‌شود. راضی می‌شوی. خوشحال می‌شوی. می‌دانی یک حکیمِ حاکمِ رئوف و محیط و علیم و سمیع پشت همه چیز نشسته. دستش در کار است و جز دست او دستی در کار نیست. او خیلی دوستت دارد. و صلاحت را می‌خواهد. دلت آرام می‌شود.
                          • و از قضا کارت هم (بهتر) راه می‌افتد. (ضرب المثل است که می‌گویند اگر می‌خواهی کارت راه بیافتد برو در خانه‌ی کدخدا را بزن.)
                          آخرین ویرایش توسط mhjboursy؛ 2020/09/02, 23:24.
                          «محمد حسین» هستم.
                          امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                          نظر

                          • mhjboursy
                            ستاره‌دار (۱۳)
                            • Jul 2013
                            • 18270

                            #118
                            پاسخ : فلسفی-عرفانی

                            بازی دنیا
                            -----------

                            من زیاد خودم خوشحال نیستم که چند بار این مثال را زده‌ام... ولی چه می‌شود کرد؟ مثال زیبایی است. هر چند بسیار اشتباه است و بسیار اشتباه دارد و می‌تواند ذهن انسان را یک مقدار «بد» بار بیاورد و از جنبه‌هایی ذهن انسان را دور کند از حقیقت... ولی از یک جنبه‌های دیگری می‌تواند «عالی» ذهن انسان را به حقیقت نزدیک کند. پس مثال را باز هم می‌زنیم.

                            یک شخصیت یک بازی رایانه‌ای می‌رود درب فلان گاو صندوق را باز می‌کند و فلان اسلحه را بر می‌دارد و زورش دو برابر می‌شود و می‌رود آدم بدها را می‌کشد و غیره و ذلک...
                            نه!
                            اینها همه چرت است.
                            اینها از خودشان چیزی ندارند.
                            پشت همه‌ی اینها دست برنامه‌نویس (و البته توی کاربر) قرار دارد.
                            اگر برنامه‌نویس نخواهد این اسلحه به اندازه‌ی کوفت هم ارزش ندارد. کسی را که نمی‌کشد هیچ ای بسا دشمنانت را شفا هم بدهد! اینها همه سبب هستند. و بدون مسبب مفت نمی‌ارزند. خواست اوست که این گاو صندوق را باز کردی و خواست او است که تو قوی شدی و موفق شدی یا ضعیف شدی و جانت کم شد. که البته همین کم شدن جانت (بخوانید سرخی بازار) هم باز به نفع تو است (چه می‌دانم مثلا یک چیزی یاد می‌گیری یا هیجان را تجربه می‌کنی یا...).
                            تو در همین نظام اسباب خیالی رایانه‌ای‌ات حرکتت را بکن. این هیچ اشکالی ندارد. ولی بدان که این تنها یک بازی است. و این بازی (لهو و لعب و تفاخر) تنها یک بازی است. پوچ است! مجوف است. تو خالی است. پشتش یک چیز دیگر است. پشتش به یک اصلی گرم است. اینها سایه هستند. پشتشان یک نوری (نور ذهن برنامه‌نویس) است که اینها را می‌جنباند.
                            تو برو بازی‌ات را بکن... ولی نگاه اصلی‌ات به برنامه‌نویس باشد. یک وقت دیدی یک جایی که گیر کرده‌ای و فکر می‌کنی دیگر آخرش است یک اسبابی برایت فراهم شد که در همان تنگنا اصلا توانستی بزنی غول ماجرا را هم از پا در بیاوری! برای برنامه‌نویس اصلا اینها مهم نیست! برای برنامه‌نویس اسلحه با قدرت ۵ هیچ فرقی با اسلحه با قدرت ۷ ندارد. یک وقت دیدی اصلا اسلحه با قدرت ۱۰۰۰۰ به تو داد. تو با ذهن بازی‌زده‌ی خودت فکر می‌کنی حالا این دیوار چقدر سخت است و رد شدن از آن چقدر سخت است و این غول چقدر سخت است و و و
                            او اگر بخواهد اینها همه پودر می‌شوند.
                            و او می‌خواهد بازی کنی.
                            و درست بازی کنی.
                            و در این بازی می‌خواهد بزرگ شوی.
                            پس دل بده به بازی.
                            نه آن‌جوری.
                            بلکه این‌جوری!

                            بازی را از بالا نگاه کن.
                            این قدر غول و دیوار و اسلحه و جان برایت مهم نباشد. بازی کن این اشکال ندارد. تو بازی را دوست داری و او هم بازی (کردن تو) را دوست دارد. ولی تو هم دیدت را مانند او کن. بازی را برای بازی نخواه. بازی را برای بزرگ شدن بخواه. بزرگ که بشوی دیگر غول‌ها و دیوارها برایت مهم نیست. تا سبب کم آوردی حتی نخواسته چهارتا اسلحه جدید از ناکجا برایت می‌رسد (که البته با نظام بازی هم از قضا سازگاری دارد!!! چون نظام بازی هم دست اوست!) برای او که فرقی ندارد. تو این نظام را بزرگ می‌بینی. ولی در حقیقت (از بالا که نگاه می‌کنی می‌بینی) این یک نظام کوچک است در دستان برنامه‌نویس. همه کاره اوست. و اگر خوب بازی کنی هر چه بخواهی به تو می‌دهد. البته به شرط این که دلبسته‌ی به بازی نشوی. برای او که کاری ندارد! بزرگ که بشوی غول‌های بازی اصلا به فرمان تو در می‌آیند و پیشت زانو می‌زنند... چون اینها اصلا از همان آغاز هم برای تو خلق شده بودند... بزرگ که بشوی... اصلا تو را هم برنامه‌نویس می‌کند. به جایی می‌رسی که می‌گویی: باش. پس می‌شود.

                            ببین برنامه‌نویس چه گفته همان را گوش کن.
                            اگر گفته دنبال اسلحه باش، باش. ولی برای این باش که او گفته. نه برای زیاد شدن جان. نه از ترس غول. غول که مهم نیست.
                            غصه‌ی قصه‌ی این که فلانی اسلحه گیر نیاورد کشته شد و خورده شد و فلان شد و بهمان شد را هم بریز دور.
                            اینها همه چرت است.

                            یا اینها دروغ است.
                            یا شخصیت‌ها دروغین هستند.
                            یا راست است. ولی کلا این (نظام) یک دروغ است. جنسش دروغ است. هستی‌اش به نیستی است. راستی‌اش به دروغ بودنش است.
                            بازی است. دروغین است. خیالی است. کشته شدن و خورده شدن در آن اصلا معنا ندارد.
                            این که فلان چیز دو تا جان می‌دهد و فلان جا جانت را می‌گیرد و فلان اسلحه پنج واحد قدرت دارد را هم بریز دور... به اینها توجه کن... بدان اصل بازی دست کس دیگری است.

                            با دلی فارغ از بازی بازی کن. خوب هم بازی کن. ولی بدان بازی خیال است.
                            این را از کجا مطمئن شوی؟
                            از سوت پایان بازی.

                            از این که می‌دانی دقیقه‌ی نود داور سوت می‌کشد.
                            حالا ورای این بازی چیزی باشد یا نباشد...
                            این را اگر نمی‌دانی،
                            این را می‌دانی که این بازی بازی است چون سوت پایان بازی دارد.
                            مرگ این بازی است که این را بازی کرده و این که... چه آن سوی بازی چیزی باشد یا نباشد... این چیزی از خیالی بودن و فانی بودن بازی کم نمی‌کند!
                            پس مطمئن باش که این پوچ است. و اصل چیز دیگر است.
                            پس دل بده به بازی. نه برای بازی. بلکه برای بزرگ شدن.
                            تو بازی‌ات را بکن ولی بازی نکن.
                            در بازی باش ولی در بازی نباش.
                            دلت را به بازی بده ولی دلت را به بازی نده.

                            جوری بازی کن که پس از بازی درباره‌ات بگویند این بهترین بازی‌ای بود که یک نفر می‌توانست انجام دهد.اسیر نظام بازی (اسباب و مسببات بازی) نشو. در آنها حرکت کن... ولی نه مانند یک سگی که دنبال لقمه‌ای نان است. بلکه چون پروانه‌ای در میانه‌ی میدان بازی به رقص‌آ. چنان عاشقانه حرکت کن که زیباترین شاهکار نظام خلقت را به نام خودت ثبت کنی و به تصویر بکشی. در قالب این شخصیت خیالی باش ولی او نباش. با او برقص که تنها همین یک ساعت (روزی یا پاره‌ای از یک روز) را برای عرضه‌ی تمام آنچه در اختیار داری در اختیار داری. هنرت را نمایان کن.

                            .
                            .
                            .

                            و چه زیبا بود زندگی حسین(ع)... و اصحاب حسین(ع)...

                            .
                            .
                            .

                            آنجا که آن مولای کم‌سن و سال من گفت از عسل شیرین‌تر است...
                            یا آنجا که خودش آب نخورد...
                            یا آنجا که خون را به آسمان پرتاپ کرد...
                            یا آنجا که گفت خدایا این قربانی را از ما بپذیر.

                            السلام علیک یا ابا عبد الله و علی الارواح اللتی حلت بفنائک
                            علیکم منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
                            السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
                            «محمد حسین» هستم.
                            امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                            نظر

                            • mhjboursy
                              ستاره‌دار (۱۳)
                              • Jul 2013
                              • 18270

                              #119
                              پاسخ : فلسفی-عرفانی

                              جمله‌ای از رهبر در توصیف حضرت امام (ره) هست که خیلی می‌پسندم... می‌گویند امام توکلشان را مانند خون در رگ‌های ملت جاری می‌کردند.
                              آن شخصیت و آن توکلی که من از حرکت امام خمینی(ره) دیدم در کمتر انسانی روی این کره‌ی خاکی سراغ دارم.
                              آن شجاعت و توکل از کجا می‌آید؟
                              چگونه ممکن است انسان به خدا اعتماد داشته باشد؟
                              این کارها را خیلی‌ها اشتباه می‌پندارند.
                              و جاهایی هم اگر واقعا نتیجه‌ای از این کارها ببینند با خودشان می‌گویند بخت (شانس) بوده!

                              در قرآن یک آیه‌ی عجیبی داریم.
                              می‌فرماید الذین یومنون بالغیب.
                              غیب یعنی نادیده.
                              مطلق نادیده.
                              اصلا یک نفر که بخواهد انتقاد کند واقعا می‌تواند به اینجا انتقاد کند که آ خدا جان... اصلا مگر ممکن است؟
                              آدم به چیزی که ندیده اعتماد کند؟ باور کند؟ یقین بیاورد؟ اصلا از کجا ممکن است؟
                              نمی‌دانم منظور از مطلق را می‌دانید یا نه؟ الغیب احتمالا تنها اشاره به غایب بودن از بینایی چشم و دیگر حواس ظاهری نیست! بلکه منظور غایب بودن از خیال و غایب بودن از وهم و غایب بودن از عقل هم هست! پس چگونه می‌توان به نادیده ایمان آورد؟

                              اینها (یعنی این آیه و آن توکل) در زمانی که غرق در نظام این دنیا شده‌ایم... خوب... معلوم است که اصلا قابل فهم هم نیست چه برسد به اجرا. (ولی با آن مثال بد بالا نگاه کنید چقدر کار راه می‌افتد!)
                              اما زمانی که انسان به سوت دقیقه‌ی نود بازی می‌اندیشد و به عبارت دقیق‌تر: یاد مرگ می‌کند و فانی بودن و پوچ بودن جهان بیشتر در دیدگانش شکل می‌گیرد و به فرع بودن این دنیا نسبت به یک اصل می‌اندیشد یک مقدار موضوع واضح‌تر می‌شود. و زمانی که با اندیشه‌ی زیاد به آن اصل اساسی همه چیز که تمام پوچ‌ها و عوارض بر آن پُر و جوهر استوار هستند می‌رسد... به او ایمان می‌آورد و بلکه به او توکل می‌کند و از توکل کردن بر اسباب پوچ و تو خالی رها می‌شود.
                              «محمد حسین» هستم.
                              امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                              نظر

                              • sooroosh1315
                                ستاره‌دار (۲)
                                • Oct 2019
                                • 5358

                                #120
                                پاسخ : فلسفی-عرفانی

                                آقا محد حسین سوال اجتماعی هم می شود از شما پرسید ؟ (بعضا با نگاه و رویکرد دینی )

                                چه وقت عده ای کثیر بر اساس عقلانیت و رفع مشکل ( کار درست ) اجازه دارند حق عده ای قلیل را نادیده بگیرن و بخیر کل تصمیم بگیرند چه وقت نمی توانند ؟

                                بهرحال خیلی از مصلحت ها هست که در راستای انها حق عده ای بفنا می رود

                                و از یک سو منفعت بسیار برای عده ای کثیر دارد ( مثلا خیابان ولیعصر ترافیک است ، بسم رب شهدا و صدیقین چنتا لودر و تراکتور میندازی دو سمت خیابان و عرض خیابان را 10 برابر می کنی مشکل عده ی کثیری حل می شود حالا این وسط چهار نفرم خانه و ملکشان را از دست می دهند مثلا در پرند و .... بهشان زمینی می دهی


                                ==================
                                خاطره ای از کودکی تعریف کنم ، 7-8 سال داشتم و یک چرخه 16 (تایر کوچک) بعد مسجد محلمان مسابقه دوچرخه سواری برگزار می کرد و من شرکت می کردم و یک عالمه دووچرخه های 28 (آلمانی بزرگا) هم شرکت می کردن من 1000 پا می زدم 2 متر می رفتم :.thumbsupsmileyanim انها 2 پا می زدند 1000متر می رفتن /:.ohno-smiley.:/
                                بعد من میرفتم مسجد محل اعتراض که این چه وضعیس باید جدا کنید در گروه های مختلف باشد و... /:.offtopic.:/

                                خلاصه دیگه بزرگ شدیم کلاس پنجم ی چرخ 26 (تایر بزرگ) گرفتم و گفتم دیگه قهرمان شدی =P~

                                مثلا 60 تا دوچرخه سوار بودیم 15 نفر چرخ بزرگ داشتن 20 نفر چرخ متوسط 25 نفر چرخ کوچک و به 20 نفر اول جایزه میدادن

                                بعد دقیقا از همان سال تصمیم گرفتن که رد بندی کنن بر اساس اندازه چرخ ها و تعداد نفرات هر گروه جایزه ها تقسیم بشه و باز هیچی به هیچی


                                مسول این قبیل سود و زیان ها کیست ؟ یقه ی که را باید گرفت ؟
                                از دی که گذشت هیچ ازو یاد مَکن،فردا که نیامده ست فریاد مَکن،بر نامده و گذشته بنیاد مکن،حالی خوش باش و عمر بر باد مَکن،

                                نظر

                                در حال کار...
                                X