*آشنایی با تاریخ وفرهنگ اقوام*

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • PASHA
    عضو فعال
    • Mar 2011
    • 1294

    #1

    *آشنایی با تاریخ وفرهنگ اقوام*

    تاریخ ترکان ایران

    تاریخ حضور ترکان در ایران،تاکنون بحثھای داغی را برانگیخته است. برخی، تاریخ ترکان
    ایران را از دوران باستان و زمان سومریان که قرائنی بر ترک بودن آنان اقامه شده است، شروع
    میکنند و برخی نیز با نادیده انگاشتن قرائن تاریخی، حضور ترکان را تا زمان سلاجقه و حتی
    بعد از آن نفی میکنند.
    نگارنده در این مقاله به اختصار حضور ترکان قبل از زمان سلجوقیان و بعد از آن را بخصوص
    در مناطق شرقی آذربایجان و عراق عجم (شیراز و اصفھان و ساوه و تھران (ری) و قزوین و
    قم) یعنی مناطقی که تاریخ نگاران دیگر در مورد آنھا تمرکز نکردهاند خواھد پرداخت. شایان
    ذکر است که منابع من در این پژوھش، کتب مورخین اسلامی در سدهھای میانه است. چرا
    که تاریخ ترکان این مناطق از این زاویه کمتر بررسی شده است. اصرار نگارنده برای استفاده
    از این منابع دلیل دیگری نیز دارد. معمول کسانی که حضور ترکان را در ایران انکار کردهاند در
    واقع با حذف و جرح مطالب این منابع به این کار دست زدهاند که برای پاسخ به آنان لاجرم باید
    به این منابع استناد کرد و دیگر اینکه مطالب موجود در این منابع، سخنان ھمدیگر را تکمیل و
    تایید میکنند و یک نوع تواتر تاریخی بر حضور پررنگ ترکان در ایران، در این تواریخ دیده می
    شود.
    یکی از این کتابھا تاریخ قم است. این کتاب در سال ٣٧٨ ھ/ ٩٨٨ م حدود نیم قرن قبل از
    حضور سلجوقیان در ایران توسط حسن بن محمد بن حسن قمی به زبان عربی نگاشته شده
    است. اصل عربی این کتاب به دست ما نرسیده است اما ترجمهای از این کتاب در سالھای
    ٨٠۶ ھجری قمری به دست حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمی انجام گرفته -٨٠۵
    است که باز تنھا یک جلد (جلد اول) آن به دست ما رسیده است.
    مولف این کتاب در ص ٣٧ به روستایی به نام ترک آباد اشاره میکند که نام روستا خود
    دلیل حضور ترکان در آن است. در جای دیگر از ساخته شدن رستاق انار توسط ترکان سخن
    میگوید. به نوشته این مورخ انار نام یکی از نوادگان افراسیاب ترک است که این رستاق را
    رستاق انار، آن را نام نھاندهاند به ”انار بن سیاران بن سھره بن » : نیز به وی نسبت دادهاند
    ( تاریخ قم ص ۶٩ ) « افراسیاب ترکی
    .( در قم نام میبرد (تاریخ قم ص ١٣۵ ،١١۴ ،۵۵ « شادقولی » ھمچنین او از منطقه
    شادقولی یک کلمه ترکی به معنای غلام شاه یا پیشکار شاه است که ھم به معنای اسم
    شخص و ھم به معنای اسم منطقه در تواریخ متعدد مربوط به قم، به کار رفته است.
    شادقولی اکنون به دو منطقه در استان قم اطلاق میشود که یکی شھرکی در جنوب غربی
    ٢
    استان قم است که ساکنان بومی آن را ترکان خلج تشکیل میدھند. این شھرک قبلا روستا
    بوده و بعد به شھر چسبیده است و دیگری نام تپهایست که اکنون حفاریھای باستانی بر
    روی آن انجام میشود. در واقع وجود تپه باستانی شادقولی در قم و ھمچنین ذکر نام
    شادقولی در ھزار سال قبل از این در تاریخ قم خود دلیل بسیار روشنی برای حضور دیرین
    ترکان در این منطقه است.
    یکی دیگر از مولفانی که به حضور ترکان در این مناطق اشاره کرده است علامه محمود
    کاشغری (قرن پنجم ھجری) است. وی در کتاب معروف خود دیوان لغات الترک بعد از اشاره
    بسیاری از ترکان، قزوین را مرز سرزمین » : به بنای قزوین توسط دختر افراسیاب مینویسد
    نیز در این مرز قرار دارد. چرا که لفظ قُم، در ترکی به (Qum ترکان میدانند. شھر قم (=قوم
    دیوان لغات الترک، ترجمه ) « معنای ماسه است و دختر افراسیاب در آنجا به شکار میرفت
    ( فارسی، ص ۵٠٢
    البته حضور ترکان در این مناطق به معنای انکار اقوام و ملتھای دیگر نیست. بلکه اقوی این
    است که ترکان در کنار سایر اقوام در این مناطق زندگی کردهاند.
    قرائن دیگری نیز بر حضور ترکان در این منطقه وجود دارد. از جمله نخستین دولت ترک در
    ایران پس از اسلام در قرن سوم ھجری و قبل از سلجوقیان و غزنویان در این منطقه تشکیل
    شده است. مورخان معاصر ایرانی معمولا به جھت اغراض خاص خود از این دولت ترک نام
    و پایتخت آن شھر شیراز بوده است که (Sübkəri) نمی برند. نام این دولت، دولت سُبکری
    بر مناطقی چون کرمان,اصفھان و دیگر بخشھای عراق عجم تسلط داشته است. این دولت
    اگر چه دولتی مستعجل و کم عمر بوده است اما با توجه به اینکه منشور امارت از خلیفه
    بغداد گرفته است و ھمچنین نقش مھمی در زوال صفاریان داشته است و نیز نخستین دولت
    ترکان در دوران بعد از اسلام در ایران است بسیار شایان توجه است. ملک الشعرای بھار به
    و این سُبكری شبیه » : نقش دولت ترک سبکری در زوال صفاریان توجه داشته و مینویسد
    طغرل كافر نعمت، غلام آل سبكتکین است كه خاندان خداوندان خویش را به خیر خیر
    (٣٢٩- ٢۵٣ و ابنخلدون: ج ۴، ص ٢٣٠ – تاریخ سیستان: ص ٢٨۵ ) « برداشتند
    بسیاری از نامھای مناطق موجود در عراق عجم و آذربایجان نامھایی ھستند که در زبان
    ترکی دارای معنا ھستند و یا نام شخصیتھا و قھرمانان ترک را تداعی میکنند. برای مثال
    نام ساوه نامی است که در فارسی معنای مشخصی ندارد. اما واژه ساوه در تاریخ ترکان
    دارای یک ھویت ویژه است برای مثال آن گونه که از متون تاریخی پیداست نام پادشاه گؤک
    تورکھا ساوه بوده است .در مقدمه شاھنامه بایسنقری (ابومنصوری) میخوانیم:
    و در ھنگام که ساوه شاه ترک بر در ھری آمد پیش او شد بجنگ و ساوه شاه را با نیزه … »
    ( سبک شناسی بھار، ج ٢، ص ٧ ) « بیفکند
    در شاھنامه فردوسی نیز جنگ ساوه شاه با بھرام چوبین به تفصیل آمده است و تصریح
    (۴۶۴- شده است که ساوه شاه، شاه ترکان بوده است. (شاھنامه: ص ۴۶٠
    به ھر حال بحث حضور ترکان در ایران، از زمانھای باستان تاکنون یک نظریه جدید نیست.
    ابن خلدون که در جھان به پدر جامعه شناسی مشھور است و یکی از چھرهھای ارجمند
    جھان اسلام به شمار میرود، در تاریخ معروف خود می نویسد:
    و فی الکتب ان ارض ایران ھی ارضالترک …فاما علماء الفرس و نسابتھم فیابون »
    من ھذا کله: در کتابھا ھست که ایران سرزمین ترکان است اما دانشمندان و نسب شناسان
    تاریخ ابن خلدون ج ٢ص ١۵۴ چاپ موسسه ) «. فارس به کلی این مسئله را انکار میکنند
    الاعلمی و ص ١٨١ انتشارات دارالفکر)
    ٣
    فردوسی نیز به حضور ترکان در مرکز و شمال ایران اشاره کرده است. شھرری یعنی
    بخش جنوبی تھران و آمل، دو شھری ھستند که شاھنامه آنھا را شھرھای تورانی یعنی
    شھرھای ترکان قلمداد کرده است. وی می نویسد:
    کز ایران اگر زال زر با دو مرد، »
    بیایند و جویند با او نبرد
    گران مایه اغریرث نیک پی،
    « سپه واگذارد از آمل به ری
    اغریرث بنا بر متن شاھنامه، یک سردار تورانی خراسانی است و زال زر، حاکم نشینی
    در سیستان، که فردوسی در مقاطعی مانند بیت بالا، آن را ایران نیز خوانده است، بدین
    « ترتیب تصور فردوسی در این ابیات از آمل و ری، دو شھر تورانی است
    نگارنده نمی خواھد به بحث ترکان و آذربایجان بپردازد و بیشتر تاریخ ترکان و ادبیات آنان در
    بخشھای شرقی آذربایجان و عراق عجم را مد نظر دارد اما از آنجاییکه شبھاتی از جانب انکار
    کنندگان ھویت تاریخی ترکان آذربایجان ھمواره مطرح میشود ارائه چندین سند تاریخی خالی
    از فایده نخواھد بود.
    طبری در جلد نخست تاریخ خود در ذکر پادشاھان یمن مینویسد: تبع پادشاه یمن
    ثم إلى الموصل …» معاصر بشتاسب و ھمچنین اردشیر بھمن بن اسفندیار بن بشتاسب بود
    وی به انبار و سپس موصل رفت و از آنجا راھی « ثم إلى أذربیجان فلقی الترك بھا فھزمھم
    ( آذربایجان شد و در آنجا ترکان را دید و شکستشان داد. (طبری ج ١ ص ۴٠۴
    به این واقعه اشاره کرده است. « ج ١ ص ١٢ » ابن خلدون نیز در تاریخ خود
    و فیھا غزا مسلمه بن » : ھمچنین طبری در باب وقایع سال نود ھجری می نویسد
    عبدالملک الترک حتی بلغ الباب من ناحیه آذربیجان ففتح حصونا و مدائن ھنالک: در این
    سال ( ٩٠ ھجری)مسلمه بن عبدالملک با ترکان جنگید و تا منطقه باب الابواب (دربند)
    ( طبری ج ٥ ص ٢٢۶ ) .«. آذربایجان رسید و در آنجا شھرھا و قلعهھا را فتح کرد
    ھمچنین طبری در وقایع سال ٩٩ ھجری از شبیخون ترکھا به عربھای فاتح و مسلمان در
    آذربایجان سخن میگوید: و فی ھذه السنه اغارت الترک علی آذربیجان فقتلو من
    ( المسلمین جماعه. (طبری: ج ۵، ص ٣٠٩
    عین ھمین واقعه را ابن کثیر در البدایه و النھایه ج ٩ ص ٢٠٩ نقل کرده است.
    اما شاید جالبتر از ھمه ، سخن دیگری از طبری باشد که آذربایجان را سرزمین ترک نامیده
    و فی ھذه السنه غزا الجراح بن عبدالله » : است. وی در وقایع سال ١٠۴ ھجری مینویسد
    الحکمی و ھو امیر علی ارمینیه و آذربایجان ارض الترک ففتح علی یدیه بلنجرم و ھزم
    الترک: و در این سال جراح بن عبدالله الحکمی جنگ کرد. او امیر ارمنستان و آذربایجان،
    طبری ) «. سرزمین ترکان بود. وی بلنجرم را با دستان خویش فتح کرد و ترکان را شکست داد
    ج ۵ ص ٣۶٨ ) مولف البدایه و النھایه نیز در ج ٩ ص ٢۵۶ به این امر اشاره کرده است.
    غیر از قرائن و اسناد و کتب تاریخی میتوان به اسناد دیگری نیز اشاره کرد. ناصر خسرو
    در تبریز قطران نام شاعری را دیدم، شعری نیک » در سفرنامه خود تصریح میکند که
    میگفت، اما زبان فارسی نیک نمیدانست.(گزیده سفرنامه ناصر خسرو ص ۵). به زعم
    ٤
    تاریخ نگاران رضاخانی، قطران تبریزی فارسی دری را نیک نمیدانسته و به زبان پھلوی
    تبریزی! حرف میزده است.
    علاوه بر وجود لغات ترکی در شعر قطران میتوان به لغت فرس اسدی نیز در باب رواج
    زبان ترکی در آذربایجان استناد کرد. اسدی طوسی مولف لغت فرس اسدی که در قرن پنجم
    میزیسته است لغات فارسی و ترکی رایج در خراسان را در کتاب خود گردآوری کرده است و
    علاوه بر آن به برخی از کلمات و لغات رایج در مناطق دیگر ایران نیز اشاره نموده است. وی در
    لغت فرس، )«. پای افزار بود، به آذربایجان چارق خوانند » : توضیح لغت پالیک مینویسد
    ( ص ٢٧٧
    عین لغت چارق که در قرن پنجم در آذربایجان استعمال میشده است در دیوان لغات
    الترک محمود کاشغری نیز آمده است و از واژهھای اصیل ترکی به شمار میرود. کاشغری
    مینویسد:
    یعنی: او به پای خود, چارق ol ažaqın çarıqladı اُلْ اَذاقِنْ جَرقْلادی : çarıqladı جَرِقْلادی »
    دیوان لغات الترک، ترجمه فارسی ) «.(çarıqlar-çarıqlamaq پوشید. (جَرِقْلارْ- جَرِقْلاماقْ
    ( ص ۵٧٧
    با توجه به قرائن و اسناد فوق حضور ترکان در این مناطق بلکه در کل ایران، از دیرباز در
    میان مورخان امری مسلم بوده است که متاسفانه تاریخ نویسان معاصر بر اساس نظریه یک
    کشور – یک ملت رضاخانی به پنھانکاری در این زمینه پرداختهاند. البته حضور ترکان در این
    منطقه به ھیچ وجه به معنای این نیست که بعدھا گروھھای مھاجر ترک ھمراه سلجوقیان و
    سایر سلسلهھای ترک از آسیای میانه به ایران نیامدهاند. اما مھم اینست که قبل از آمدن
    « ارض الترک » این ترکھای مھاجر نیز ایران و آذربایجان به تصریح ابن خلدون و طبری
    (سرزمین ترکان) بوده است.
    اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش
  • PASHA
    عضو فعال
    • Mar 2011
    • 1294

    #2
    جمعیت ترکان ایران چقدر است؟

    بر اساس اطلاعات منبع زبان شناسی sil [1] ترکیب جمعیتی ایران در سال 1998 به صورت زیر بوده است:
    جمعیت کل ایران بر اساس آمار دولتی 65,758,000
    متکلمین زبان ترکی آذربایجانی
    قشقاییها (ترکی آذربایجانی)
    متکلمین ترکی خراسانی ( نزدیک به ترکی آذربایجانی)
    متکلمین زبان ترکی ترکمنی 23,500,000
    1,500,000
    400,000
    2,000,000
    متکلمین زبان فارسی* 22,000,000
    متکلمین زبان لری* 4,280,000
    متکلمین زبان کردی و کرمانجی* 3,450,000
    متکلمین زبان گیلکی* 3,265,000
    متکلمین زبان مازندرانی* 3,265,000
    متکلمین زبان عربی 1,400,000
    متکلمین زبان بلوچی* 856,000
    متکلمین زبان تالشی و تاکستانی* 332,000
    متکلمین زبان ارمنی 170,800
    بقیه زبانها 700,000
    متاسفانه تاکنون سرشماری رسمی و درستی برای تعیین ترکیب جمعیتی ایران صورت نگرفته و آمارهای موجود اکثراً مغرضانه و در جهت کم نشان دادن جمعیت ملتهای غیر فارس در ایران بوده است. بر اساس آمار تقریبی فوق جمعیت ترکان آذربایجانی بدون در نظر گرفتن ترکان ترکمنی 25،400،000 نفر (62/38% جمعیت ایران) بوده واکثریت نسبی این کشور را تشکیل می دهند که این رقم را تا 30 میلیون نفر نیز تخمین زده اند. جمعیت فارس زبانها نیز 22 میلیون نفر می باشد. بر اساس این آمار جمعیت ترکهای ایران حدود27،400،000 نفر می باشد و کل متکلمین زبانهای خانواده ایرانی (نه لهجه ها یا گویشهای فارسی! که با علامت * مشخص شده است) 37،500،000 می باشد. پس ایران نه فقط سرزمین ملت فارس بلکه سرزمین ملتهای مختلف ترک و کرد و عرب وفارس و بلوچ و عرب و … است. لازم به ذکر است که حدود 8 میلیون ترک آذربایجانی در جمهوری آذربایجان، بیش از 500،000 نفر در ترکیه وحدود یک میلیون نفر در عراق (عمدتا شهر کرکوک و اطراف آن) زندگی می کنند. ترکان آذربایجانی در شهرهای مختلف ایران و به خصوص استانهای آذربایجانشرقی ، آذربایجانغربی، اردبیل، زنجان، همدان، قزوین، تهران و مرکزی و بخشهائى از استانهاى گيلان، كردستان و كرمانشاهان زندگی می کنند. بخش عمده ملت ترك در جنوب ايران دراستانهاى فارس، اصفهان، بوشهر، كرمان، چهار محال و بختيارى و استانهاى مجاور و عمده ملت ترك در شمال شرق ايران در استانهاى خراسان شمالى، خراسان رضوى، گلستان و مازندران ساكنند[23]ּ بعد نيست بدانيم كه كشور ايران از بابت جمعيت تركها بعد از تركيه در رتبه دوم قرار دارد و تهران نيز بعد از استانبول دومين شهری است كه بيشترين جمعيت ترك را در خود جای داده است.
    تاریخ ترکان آذربایجان و ایران
    دو دیدگاه عمده در مورد تاریخ ترکان ایران وجود دارد که اصولاً با هم تناقضی نیز ندارند:
    نظریه اول[2] : سرزمین اصلی ترکان آسیای میانه مناطق بین کوههای اورال و آلتای بوده است که اولین مهاجرت ترکها به آذربایجان در قرن هفتم قبل از میلاد همراه با اقوام ایسکیت- سکاها صورت گرفت. مهاجرتهای بعدی در قرنهای چهارم و پنجم میلادی با آمدن هونها اتفاق افتاده است. ترکان قدیم بلغار، خزر، آغاجری ، كنگر، بارسيل، آوار و سابیرها که بعضی به اروپای شرقی هم مهاجرت کرده اند، به آذربایجان آمده و در اینجا سکونت نمودند. در زمان انوشیروان (كه خود از طرف مادرى فرزند شاهزاده آغ هونها-هپتاليتهاى زرد پوست بود[23]) نیز عده ای از اقوام ترک در آذربایجان اسکان داده شدند[38]. از قرن هفتم میلادی عده ای از قبایل اوْغوُز ابتدا به خراسان و از آنجا به آذربایجان کوچ کردند. در قرن دهم میلادی عده ای از ترکان خزر بعد از مغلوب شدن به روسهای کیف به آذربایجان آمدند. از اواخر قرن نهم میلادی به بعد از آسیای میانه قبایل پچه- نک، اوغوز و قبچاق ازمسیر شمال دریای خزر به غرب کوچ کردند و عده ای از آنها هم به آذربایجان آمدند. مهاجرت انبوه ترکان به ایران ، خصوصاً به آذربایجان در زمان سلاجقه انجام گرفت. با حمله مغولها نیز تعدادی از اقوام ترک به صورت قسمتی از سپاهیان مغول به ایران مهاجرت كردند.
    نظریه دوم [4] [8] : بر اساس این نظریه تركان در ایران تاریخی هفت هزار ساله دارند و زبان تركی از نظر زبان شناسی ادامه زبانهای مادر سومری و ایلامی است. زبانهای ایلامی و سومری همانند زبانهای ترکی جزء زبانهای التصاقی است ( در این مورد توضیح داده خواهد شد) و بین زبانهای سومری –ایلامی و ترکی اشتراکات لغوی نیز وجود دارد. تمدن ایلام در جنوب غرب ایران که با تهاجم هخامنشیان به ایران برچیده شد یکی از متمدن ترین تمدن های ایران از 3000 سال قبل از میلاد بوده است. حکومت هخامنشیان نیز برروی ویرانه های این تمدن نهاده شد و حتی دربار هخامنشی که در ابتدا از خود خط و نوشتاری نداشت از خط و زبان ایلامی استفاده می کرد. سومریها نیز از 5000 سال قبل از میلاد تا سال2000 قبل از میلاد که توسط آشوریها و بابلیها نابود شدند شاید اولین تمدن دنیا را در بین النهرین در عراق فعلی تاسیس کرده بودند. سومریها اولین مبدعین خط و قانون محسوب می شوند. بر اساس این نظریه ریشه ترکان ایران را می توان در عبور اقوام سومری و ایلامی ازمنطقه آذربایجان و سکونت احتمالی در این منطقه و دیگر مناطق ایران و سکونت دیگر اقوام التصاقی زبان (غيرهند و ايرانى زبان) نظیر هوریها ، آراتتاها، کاسسی ها ، قوتتی ها، لولوبی ها ، اورارتو ها، ایشغوزها ، ماننا ها، گیلزان ها و کاسپی ها در منطقه آذربایجان و ایران جست.
    البته احتمال اینکه فقط مهاجرتهای مؤخر طبق نظریه اول از ناحیه آسیای میانه به ناحیه آبادتر و احتمالا پرجمعیت تر آذربایجان موفق به تغییر بافت منطقه آذربایجان شده باشد، کم بوده و ترکیبی از هردو نظریه محتمل تر است. یعنی اجداد ترکان اولین مهاجرین یا اولین ساکنین منطقه بودند که با آمدن دیگر اقوام ترک ، زبان و فرهنگ آنها تکوین یافته است. البته نظریه های تحریفی و مغرضانه دیگری نیز وجود دارد که طبق آنها ترکان اقلیتی مهاجم و تجاوزگر نمایانده می شوند که به زور زبان خود را در ایران تحمیل کرده اند! در ادامه مطلب به نقد این نظریات و رد آنها خواهیم پرداخت.
    اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

    نظر

    • PASHA
      عضو فعال
      • Mar 2011
      • 1294

      #3
      اقوام ترک
      گروه قومی محل زندگی
      ترک ترکیه ترکیه، قبرس، آلمان، بلغارستان، یونان، گرجستان
      آذربایجانی ایران، جمهوری آذربایجان، روسیه، گرجستان، ترکیه
      ازبک ازبکستان، افغانستان، پاکستان، تاجیکستان
      اویغور چین، پاکستان، قزاقستان
      قزاق قزاقستان، روسیه، پاکستان، چین و ازبکستان ۰
      تاتار روسیه، ترکیه، اوکراین، ازبکستان، فنلاند
      ترکمن ترکمنستان، پاکستان، ایران، افغانستان٬عراق
      قرقیز قرقیزستان، پاکستان
      باشقیر روسیه
      چوواش روسیه
      یاکوت روسیه
      گاگااوز مولداوی
      خلج ایران، افغانستان
      شاهسون ایران، آذربایجان - ترکیه
      اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

      نظر

      • PASHA
        عضو فعال
        • Mar 2011
        • 1294

        #4
        سلسلههای ترکزبان/ترکتبار که در ایران بعد از اسلام حکومت کردند عبارتند از:

        غزنویان (۱۱۷۶-۹۷۷ میلادی)
        سلجوقیان (۴۲۹ ه. ق. – اواخر قرن ششم)
        خوارزمشاهیان
        ایلخانان
        تیموریان
        آق قویونلوها
        قراقویونلوها
        افشاریان
        قاجاریه
        اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

        نظر

        • PASHA
          عضو فعال
          • Mar 2011
          • 1294

          #5
          ترکان افشار


          افشارها طایفهای هستند که در ایران، ترکیه و افغانستان پراکندهاند. مراکز اصلی سکونت آنان استانهای فارس، کرمان و خراسان است؛ اما تیرههایی از آنان را در استانهای آذربایجان، زنجان، قزوین، کرمانشاه، کهگیلویه و بویراحمد و همدان میتوان یافت.
          افشارها در صحنه تاریخ [ویرایش]

          افشارها تحت اداره آقسنقر اتابکان موصل را تشکیل دادند و اینها در فتح آناطولی نقش مهمی ایفا نمودند. از طرف ملکشاه آقسنقر قاسمالدوله لقب گرفت و ولایت حلب یافت. عمادالدین زنگی حکومت اتابکان موصل را تشکیل داد(۱۱۴۶_۱۱۲۸) و از طرف خلیفه اقب فاتح گرفت و در جنگهای صلیبی شرکت کرد. پسر و جانشین نورالدین محمود به علم و ادبیات علاقه داشت. شیرکوه (ابوحارث اسدالدین) و صلاحالدین ایوبی تحت لوای او بودند و به کمک او حکومت فاطمی را برانداختند(۱۱۷۱). بعد از صلاحالدین فرزندش نتوانست قدرت پدر را پیدا کند و در قرن سیزده میلادی تابع مغولها شدند. در نتیجه افشارها به جنوب آناطولی کوچ کردند و به کمک دیگر ترکمنان حکومت خانی قرهمان را تشکیل دادند.

          افشارهای آناطولی بیشتر از احفاد سه خانوادهاند که از حلب آمدهاند و عبارتند از:

          قوت بیگلی اوغوللاری
          گؤندؤز اوغوللاری
          کوپک اوغوللاری

          افشارهای ایران

          افشارهای ایران عبارتند از: شاملو، اصانلو، قاسملو، ایناللو، آراشلو، گؤندؤزلو، تکشلو، کهگیلولو، قرخلو، تکهلو و ایمیرلو. این طایفهها از قبیلههای گؤندؤزلو و کؤپکلو و افشارهایی که از آسیای میانه آمدهاند، تشکیل یافتهاست

          این ایل در تمام ایران پراکندهاند ولی عمدهترین خالصترین و نژادهترین آنان در استان خراسات شمالی زندگ میکنند
          اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

          نظر

          • PASHA
            عضو فعال
            • Mar 2011
            • 1294

            #6
            شاهسون


            شاهسَوَن (به لهجهی ترکی اِلسَوَنی: شَسَوَن یا شَهسَوَن) نام تعدادی از گروه های ایلی است که در بخش هایی از شمال غرب ایران بویژه دشت مغان و اردبیل و نواحی خرقان و خمسه، واقع در میان زنجان و تهران به سر میبرند. شواهد موجود بیانگر آن است که اگر نه همه، دست کم تعدادی از این گروه ها از دشت مغان به خرقان و خمسه کوچیده اند.(که البته نباید این گروه را با اتحادیه ایل خمسه فارس اشتباه گرفت

            خاستگاه ایل شاهسون

            با وجود اسناد نسبتا فراوانی که راجع به تاریخ شاهسونها وجود دارد، منشا پیدایش شاهسونها و ایل شاهسون هنوز در پردهی ابهام قرار دارد. گمان میرود ایل شاهسون مجموعهای از گروههای قبایلی باشند که حدودا بین قرن شانزدهم و هیجدهم به صورت اتحادی ای گردهم آمدند. در قرن حاضر دربارهی منشا پیدایش شاهسونها سه روایت متفاوت وجود دارد. از جمله این روایات از جانب سرجان ملکم است با این شرح که میگوید:
            « "شاه عباس اول از همان آغاز سلطنت ناگزیر به مقابله با زیاده طلبی امیران بزرگ قبایل قزلباش برخاست. وی بدین منظور، برخی از سران قزلباش را به خاک هلاکت نشاند و برای مقابله با طغیان قبایل قزلباش قبیلهای تاسیس نمود و آن را شاهسون یعنی دوستدار شاه نامید و از همه مردان قبایل خواست تا به عنوان عضوی از این قبیله ثبت نام نمایند. شاه این قبیله را به عنوان فداییان و سرسپردگان خاندانش در نظر گرفت و با حمایت ویژهای که از این قبیله به عمل آورد، آن را از دیگران متمایز و بر جسته ساخت." »

            ولادیمیر مینورسکی در مقاله ای با عنوان "شاهسون" که در دایرهالمعارف اسلامی درج گردیده است، خاطر نشان میکند که اسناد و شواهد موجود روایت مالکم را تا حدی مغشوش ساخته است زیرا منابع تاریخی عصر صفوی ما را به این حقیقت که شاه عباس اول قبیلهای را ایجاد نموده و آنرا شاهسون نامیده باشد رهنمون نمیسازد.

            روایت شاهسونها متفاوت با روایت مالکم است. اما در تضاد با آن نیست و تنها در جزئیات اختلاف وجود دارد. شاهسونها نیز مهاجرت اجدادشان را ار آناتولی تائید نمودهاند. روایت رسمی و مورد قبول افراد ایل که در نوشتههای مربوط به ایل شاهسون نیز منعکس گردیده، در قرن حاضر اولویت یافته است. به اعتقاد شاهسونها ایل شاهسون از سی و دو طایفه با موقعیتی برابر تشکیل شده است. شاهسونها مدعی هستند که آنان هیچ وقت تحت امر یک رئیس ارشد نبودهاند.. مطابق نظریههای رایج، شاهسونها در زمان صفویه در مغان به سر می بردهاند. اما در مورد بومی بودن و یا مهاجر بودن آنها به منطقه و در صورت پذیرش مهاجرت، بر سر زمان مهاجرت اختلاف دیدگاه وجود دارد.

            با توجه به روایات و سندیت های تاریخی موجود ، اتحادیه ایل شاهسون از چند طایفه شامل بومیان دشت مغان (احتمالا آلان ها و تیره مهرگانیان آریایی نژاد " آینالی ها = آئینه ای ها، مهرپرستان" ) و مهاجرینی مانند اعقاب طوایف افشار و طوایف شاملو (مهاجر از آناتولی) و برخی از قبایل قزلباش و غزهای ترک نژاد آسیای میانه، تشکیل یافته باشد که تحت یک اتحادیه سیاسی، نظامی و اجتماعی خاص با زبان رسمی ترکی ائیلیاتی برای افراد ایل، گرد هم آمده اند و در سده های ۱۶ تا ۱۸ میلادی نقش سیاسی و نظامی پر رنگی را در تاریخ منطقه و حتی ایران داشته اند.

            پیشینه تاریخی شاهسون ها
            آذربایجان و مغان [ویرایش]

            از زمان های بسیار قدیم اقوامی در سرزمین مغان سکنی گزیده اند که ایرانیان به ایشان آلان یا آلانی گفته اند و این کلمه را در زبان اروپایی قدیم مخصوصا در یونانی آلبان و سرزمین آن ها را آلبانیا ضبط کرده اند. در زمان های بعد آران را شامل سرزمینی که در میان شروان و آذربایجان ایران بوده است می دانستند. به طور کلی نام آلان ها از آغاز قرن اول میلادی در تاریخ ذکر شده است. [۴]

            مرحوم سعید نفیسی نام قدیمی مغان را آموکان میداند، او در بخش معرفی سرزمین آلانیان و مردم آن دیار مینویسد :
            « "پای تازیان در سرزمین آران در خلافت عثمان بن عفان (۳۵-۲۳ هجری) باز شد. پیش از این خاندانی از آلانیان در این سرزمین پادشاهی داشتند که منقرض شده بودند ود. این خاندان را در این دوره آلانشاه و یا ایرانشاه خوانده اند. منطقه مغان نیز در این دوره به عنوان منطقه ای مستقل و تحت فرمانروای خاندان آموکان شاه اداره می شده است. آموکان نام کهن موقان (مغان) است که اکنون به غلط موغان یا مغان نوشته میشود.

            حاج زین العابدین شیروانی در کتاب " بستان السیاحه" در مورد موقعیت مغان چنین مینویسد :
            « " بعضی او را به واو نویسند. ولایتی است مشهور و دیاریست مذکور، مشتمل است بر بلاد قدیم و نواحی عظیمه و مراتع دلکش و موضع بسیار خوش از اقلیم پنجم و هوایش خرم و محدود است از شمال به ولایت شیروان و از جنوب به ملک آذربایجان و از شرق به ارض تالش و از مغرب به گرجستان . [۶] »

            امروزه، مردم محلی و بومی منطقه به خصوص شاهسون ها، مغان را آران یا گرمسیری میگویند.

            نظامی گنجوی در مورد مغان میگوید:
            به فصل گل به موقان است جایش که تا سرسبز باشد خاک پایش
            مهاجرت چادرنشینان ترک به مغان و آذربایجان

            ظهور ترکان در منطقه شرقی آذربایجان به مهاجرت گروهی از ترکان غز که نخستین هسته ترک را در آذربایجان تشکیل میدهند، مربوط می شود. ترکان غز که بیشتر در مناطق شرقی دریای مازندران ساکن بودند برای اولین بار در سال 396 ه.ق به خراسان روی آوردند

            سلطان محمود غزنوی که خود از سلاطين بزرگ ترک بود در سال 426 ه.ق (1025م) به فرارود (ماوراءالنهر) لشکر کشید و ارسلان اسرائیل را دستگیر کرد. پس ار آن اتباع سابق ارسلان به این ادعا که از جور و ستم امرای خود در زحمت بودند، از سلطان محمود تقاضا نمودند تا به آنان اجازه دهد در شمال خراسان مسکن کنند و حفاظت از آن نواحی را به عهده گیرن. سلطان محمود از این رو اجازه داد تا چهار هزار خانوار ترکمن (سلجوقیان و گروه های چادرنشین غز) از جیحون بگذرد و در نزدیک فراوه، سرخس و ابیورد سکونت نمایند. [۸]

            این قوم در زمان سلطنت جانشینان سلطان محمود سر به طغیان برداشته و برای پیدا کردن اقامتگاه بهتر وسیع تر به شمال غرب ایران سرازیر شده و خود را به حوالی کوه سبلان رسانیدند. عده زیادی از آنان در اردبیل و دشت مغان و مجاور آن اقامت گزیدند و موجب ترویج زبان ترکی بین اهالی ساکن آذربایجان شدند که امروزه ما آن را زبان تركي آذری می گوییم. [۹]
            صفویه و شاهسون [ویرایش]

            در اواخر قرن شانزدهم میلادی پس از این که بیشتر تیره های سنی و شیعه خود را از زیر سلطه ظالمانه امپراطوری عثمانی نجات بخشیده و به ایران پناهنده شدند ، یون سور پاشا هم به منظور کسب اجازه در مورد آوردن قبیله اش به ایران به نزد شاه عباس آمده مه مورد موافقت شاه عباس قرار گرفت و شاه عباس به آن ها آزادی انتخاب محل داد که این قبایل، دشت مغان (مرکز ایل شاهسون امروزی ) را انتخاب کردند. شاه عباس به آنان نام شاهسون داد و از این مقطع ایل شاهسون با ورود طوایف آناتولیلایی گسترش می یابد. یون سور پاشا ابتدا دارای مذهب سنی بود ولی بعد ها تغییر مذهب داده و به مذهب شیعه گرایید. پس از مرگ یون سور پاشا، شش فرزندش سرزمینی را که او تحت اختیار داشت بین خود تقسیم کردند. احتمالا یون سور پاشا را میتوان پیشگام و از سردودمان های اصلی ایل شاهسون امروزی دانست. [۱۰] [۱۱] از این تاریخ طرفداران شاه عباس به عنوان شاهسون درمی آیند و بعدها به شعبات دیگری به شرح زیر تقسیم می شوند :

            الف) شاهسون های آذربایجان

            1-شاهسونهای اردبیل (از مراتع ییلاقی بلندیهای ارسباران استفاده میکنند)
            2-شاهسونهای مشکینشهر ( از مراتع ییلاقی بلندیهای مشکینشهر استفاده میکنند)

            ب)شاهسونهای خرقان، خمسه، استان مرکزی، قم و تهران

            1-ایل بزرگ شاهسون بغدادی ( در زمان نادرشاه از مناطق شمالی عراق به خراسان کوچ داده شدند سپس به شیراز رفتند)
            2-ایل بزرگ شاهسون اینانلو (بخش اعظم آن از شیراز به استان مرکزی، قزوین و بخشهای شمالی اراک کوچانده شدند)

            قاجاریه و شاهسون

            شاهان قاجار نیز مانند سلاله ماقبل خود از قدرت نظامی عشایر برای ایجاد ثبات و تحکیم سیاسی خود و فشار مالیاتی بر طبقات تهیدست استفاده میکردند. در اوایل تاسیس حکومت قاجاریه طی لشکر کشی های آقامحمد خان به ایروان و تفلیس، فعالیت های زیادی در قلمرو شاهسون به وقوع پیوست، خصوصا موقع لشکرکشی عباس میرزا علیه روس ها، کوچ نشین های شاهسون در طی حوادثی که منجر به نبرد مصیبت بار اصلاندوز شد سهم بسزایی را به عهده داشتند. بر طبق قرارداد گلستان که در سال 1813 میلادی بین ایران و روسیه منعقد گردید، روس های در منطقه تالش و بخش های شمالی مغان ساکن شدند و این امر باعث تهدید سرزمین های قشلاقی شاهسون گردید. در دومین جنگ ایران و روس در سال 1826 م ایل شاهسون به نفع هر دو طرف وارد محاربه شدند . ظاهرا شاهسونان شمال مغان در پشتیبانی روس ها و شاهسونان جنوب به اتفاق قبایل افشار به حمایت از سپاه عباس میرزا میجنگیدند.بر اساس قرارداد ترکمن چای به سال 1828 میلادی مرزهای ایران از سمت شمال محدود و به شکل امروزی درآمد و در نتیجه قسمت بزرگی از منطقه قشلاقی شاهسون نیز از بین رفت.

            دوره پهلوی و شاهسون

            با توجه به اینکه هدف رضاخان ایجاد حکومت قوی مرکزی بود، تضعیف سازمان ایلی و از بین بردن قدرت طوایف یکی از مهم ترین خواسته های وی بود. در تعقیب این هدف و پس از خلع سلاح عشایر قانون معروف تخته قاپو در سال های 1312-1313 به مورد اجرا گذاشته شد . نیروهای دولتی عشایر را وادار نمودند که کانون های استقرار خود، یعنی چادرها را برچیده و سکونت گاه های دائمی برای خود ایجاد کنند. عشایری که مقاومت نموده و کماکان به انتظار در آلاچیق و اوبه های عشایری به سر میبرند مورد تهاجم قرار گرفته و نتیجتا بسیاری از عشایر ناگزیر به اطراق گردیده و به تدریج سکونت کاه هایی ایجاد کردند، دراین شرایط رمه را می بایست چوپانان به صحرا برده در کومه ها به سر برند، البته شاهسون ها عمدتا به عنوان چوپان، کماکان دام خود را کوچ داده و با دشواری بسیار درو از چشم مامورین دولتی کوچ می نمودند. با سقوط رضاخان در شهریور 1320، عشایر دوباره آلاچیق را برپا نموده و اوبه ها را سازمان دادند و کوچ بار دیگر آغاز گشت. تخته قاپوی رضاخان هرچند موجب شد که جامعه عشایری شاهسون با مشکلات عدیده ای درگیر شود و انسجام ایلی تا حدی بر هم بریزد ولی روی هم رفته این برنامه اسکان مبتنی بر زور ناموفق بود و تا سال 1327 که آغاز برنامه های عمرانی در دشت مغان است، منطقه مذبور منحصرا قشلاق عشایر شاهسون بوده و رمه داری مبتنی بر کوچ رکن بارز حیات اقتصادی اجتماعی منطقه بود
            اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

            نظر

            • PASHA
              عضو فعال
              • Mar 2011
              • 1294

              #7
              * آشنایی با ترکان قشقایی

              مردم قشقایی ترک زبان هستند و قرن هاست که در جنوب فلات ایران ساکن هستند. اینان قبل از این که به فارس مهاجرت کنند، در دیار ماورالنهر و خراسان ساکن بوده اند و سپس به حوزه اصفهان و فارس کوچ کرده اند.

              در مورد نام این ایل نوشته های گوناگونی به رشته تحریر در آمده است که اکثر آن ها به حدس و گمان و تعبیر های شخصی استوار است. و برای آشنا شدن به سوابق تاریخی برخی از این نوشته ها را با هم مرور می کنیم:

              1. میرزا حسن فسائی صاحب فارسنامه ناصری است. وی این کتاب را در سال 1312 هجری قمری در دوره ناصرالدین شاه تقریر کرده است. او معتقد است:

              «کلمه ریشه ای این نامّ، واژه ترکی "قاچ قائی" به معنی "گریخته" بوده است. " چون ایل خلج از اراضی ممالک به خاک عراق عجم آمدند گروهی از آنها فرار کرده در مملکت فارس توقف نمودند و مردمان خلج این گروه را قاچ قائی گفتند یعنی گریخته و بعد از تغییرات لفظی قشقائی شد.

              در زبان ترکی به گریخته می گویند(قچ خنده). حال چگونه این کلمه به قشقایی تبدیل شده است ذکری به میان نیامده است. من هم مدت ها در این مورد بررسی و فکر می کردم که این نویسنده چرا قشقاییان را فراری خوانده است. بعد از مدت ها مطالعه فکر می کنم که راهی برای این مطلب پیدا کرده ام که در این نوشته به آن خواهم پرداخت.

              مستشرق روس واسیلی ولادیمروویچ بارتولد در جلد چهارم دایره المعارف اسلامی در مورد کلمه قشقاقئی چنین نوسته است:

              " مکان اصلی قشقائی ها نا معلوم است. در زبان ترکی غربی کلمه قاشقا به معنای خال سفید در پیشانی حیوانات مانند اسب و گوسفند و گاو و امثال آن است . همچنین این لغت به معنی پهلوان پر دل و جرات و نترس می باشد. »شاید« کلمه قشقائی مشتقی از این کلمه باشد به خصوص اسب پیشانی سفید. بنا بر این مشکل است که ماخذ این کلمه از کاشمر یا قاچقائی را قبول کرد."

              این مستشرق هم به «شاید» پناه برده است. و تنها نظرش را اعلام کرده است و مستندی ندارد.

              - ظل السلطان که خود سالها والی و حاکم فارس و اصفهان بوده است. در زندگینامه و خاطرات خود که به " تاریخ مسعودی" معروف است در مورد قشقائی ها چنین نوشته است: .......... این قشقائیان همان کاشغریان اند. قرا تاتارها که به حکم سلطان محمد خوارزمشاه برای تقویت اتابک به فارس آمدند. چون در نوشتجات ترکی اغلب به جای قاف،کاف رااستمعال می کنند و معمول است در نوشتجات آنها، و می نویسند. این کاشغریها بعد از اینکه متوطن فارس شدند. فارسیان به معمول زبان خود کاف را انداخته قاف را استعمال کردند. قشقری گفتندازکثرت استعمال قشقائی شدند."

              ظل السلطان هم از کاشغر به قاشقر رسیده است که از آنجا نیز به قاشق آیی خاتمه داده است.

              -حاج میرزا محمد جعفر خورموجی در حقایق الاخبار ناصری در ذیل وقایع سال ۱۲۶۷ هجری قمری در مورد قشقائیان نوشته است: "وجه تسمیه ایشان به قشقایی آنچه از آثار و سیر ظاهر و آشکار میشود این است که این طایفه از ترکمانان " دشت قُبچاق " بوده و با " اتابکان سُلغُری " به این مرز و بوم به اتفاق آمده اند ،چون از تیره " طایفه یَموت " که مسمی به " قشقه " میباشند لهذا به قشقایی مسمی شدند ".

              این نوشته به طایفه یموت که معروف به قشقه بوده اند اشاره دارد اما بررسیها نشان می دهد که در میان طایفه یموت از نام قشقه یادی نشده است.

              ما به همین چند فقره بسنده می کنیم، چون بقیه نوشته ها کمتر از اینان به موضوع نزدیک هستند. و ما برای بررسی موضوع از نوشته فسایی شروع می کنیم که چرا وی قشقاییان را «فراری» نامیده است.

              مهاجرت ترکان به فارس

              مهمترین دوره مهاجرت ترکان به ایران با آمدن سلجوقیان آغاز میشود. ولی قبل از مهاجرت سلجوقیان ، ترکان غز در ایران پراکنده بودند۰ تعدادی از این ترکان در ری ونواحی آن اطراق داشتند که به آنها ترکان "غز عراقی" گفته میشد. این تاریخ مصادف با سالهای قبل از ۳۹۶ هجری قمری(385 شمسی) است.

              این گروه از ترکان که شامل طایفه خلج وترکان غز بودند که در نواحی خراسان و نزدیکیهای مرو نشیمن داشتند. که توسط سلطان محمود به خراسان آورده شده بودند ولی به علت ظلم و ستمی که بر آنها وارد میشد ناگزیر از مهاجرت (فرار) شدند و روانه کرمان واز انجا به سپاهان (اصفهان ) روی آورده بودند. و گروهی از آنان نیز به سوی آذربایجان رهسپارشدند .

              نوشته فسایی مربوط به این مورد تاریخی است و به همین دلیل، در فارس به این ترکان،«فراری» می گفتند. چون از دست سلطان مسعود (فرار ) کرده بودند. اما با سپری شدن زمان آنها نام اصلی خود را که همان قشقایی و خلج بود باز یافته اند. و گروهی از آنان که به آذربایجان رفته بودند نیز در تاریخ نام برده شده است از جمله:

              مرحوم مشیرالدوله پیر نیا در تصحیح تواریخ کل نژادهای ایران۰ تحقیقات وسیعی بعمل آورده در این مورد می نویسد:

              " ایل قشقائی از ایلات قفقاز است که هنوز هم قریب بیست هزار خانوار در بند قفقاز بنام "کشکائی" موجود و ساکن می باشند و حتی در یک قسمت از کوه وکمر در بند قفقاز به لفظ ترکی حجاری شده است که ترجمه آن چنین است. ( در اینجا می نشینند ایلات کشکائی)."..

              ترکان خلج که در حال حاضر عضوی از طوایف تشکیل دهنده ایل قشقائی هستند همراه این ترکان بوده اند.

              - سعید نفیسی در تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در جلد اول صفه ۱۸ چنین آورده است:

              " پیوستگی ترکان غربی با یکدیگر به اندازه ای است که هنوز طوایفی بنام قشقائی که ضبط درست آن قاشقایی است ،در دورترین نقاط شمالی قلمرو ترکان غربی هستند وهمین نام در میان ترک زبانان جنوب ایران دیده می شود. آهنگها و سرودهائی هم هست که هر دو گروه با این همه مسافت و بیش از سیصد سال زمانی که در میان شان هست هنوز می خوانند و تغنی می کنند"

              با این مقدمه می خواهیم بدانیم که چرا به این قوم «قشقایی» گفته می شود؟

              ١- قشقا) سرزمینی است در ترکستان قدیم که در حال حاضر در ازبکستان واقع است و نام رسمیش (ایالت قشقه دریا) می باشد . در تاریخ ایران نیز نام سرزمین قشقا در کتاب تاریخ حبیب السیر ثبت است.

              ٢- یک زبان نیز به نام زبان ترکان «کشکا» نیز در همین وادی موجود است که درست آن همان قشقا است ولی چون کتاب به زبان انگلیسی بوده است و به دلیل این که انگلیسی زبان ها «ق» ندارند و به جای آن k و یا q استفاده می نمایند به جای قشقا – کشکا ترجمه یا خوانده شده است.

              ٣-یک رود بزرگی نیز به نام «قشقا دریا" در همین ازبکستان و در ابالت قشقا دریا وجود دارد که شهرک ها و روستاهای دور و نزدیک آن را ترکان تشکیل می دهند و به نام ترکان قشقه ای معروف هستند.

              بنا بر این آیا بهتر نیست که ما سرزمین اولیه این قوم را این دیار قشقا بدانیم و مردم آن را ترکان قشقایی بنامیم؟؟؟ که به دیار خراسان کوچ کرده و سپس به فارس آمده اند؟

              اما از چه زمان ترکان قشقایی به فارس آمده اند؟

              چنانچه اشاره کردیم این ترکان همان گروهی هستند که سلطان مسعود غزنوی آنان را در خراسان آزار و اذیت نموده و آنها از دست این سلطان غزنوی که خود نیز ترک نژاد بود ناگزیر به فرار به سوی سپاهان شدند. و این تاریخ مصادف با سال 396 هجری قمری و برابر با 385 شمسی است. بنا بر این اگر قشقاییان همین گروه یا در میان آن ها بوده باشند باید تاریخ مهاجرت آن ها به اصفهان و دامنه های زاگروس مصادف با همین سال باشد. یعنی بیش از یک هزار سال پیش.

              به علاوه قدیمی ترین سندی که نام قشقایی را بر خود دارد نوشته ای است در تاریخ جامع التواریخ حسنی است که به نقل از آن ایرج افشار می نویسد:

              «تا آنجا که من دست یافته ام قدیمی ترین متن فارسی که نام قشقائی را به عنوان عشیره در بر دارد کتاب جامع التواریخ حسنی، تالیف تاج الدین حسن ابن شهاب یزدی، از سال ۸۵۵-۸۵۷ هجری(831 تا 833 شمسی) است. در قسمتی که به احوال باز ماندگان و شاهزادگان تیموری اختصاص دارد ذیل اطلاع در باره حکومت سلطان ابراهیم در شیراز اینطور نوشته است:

              " بای قره چون به حوالی شیراز رسید سلطان ابراهیم لشگر بیرون آورده مصاف دادند. لشکریان ابراهیم غیبت نمودند و سلطان ابراهیم هزیمت یافته به ابر قوه آمد و بای قره پادشاه شد. بر حسب قرار چون به گندمان رسید احشام قشقائی معلوم کردند و اورا گرفته پیش امیر زاده رستم بردند. او اعلام سریر اعلی کرد." این واقع مربوط به سال ۵۴۳ هجری قمری (528 شمسی ) است.(گندمان از سرزمین های ایل نشینان دره شوری در میان ترکان قشقایی است.)

              احتمال قریب به یقین این است که ترکان قشقایی از سرزمین قشقا قرن ها قبل کوچیده و به همراه غزان به دیار ماوراء النهر و از آن جا به خراسان رهسپار شده اند و در سالهای 390 تا 400 هجری قمری (380 تا 390 شمسی) به فارس کوچ کرده اند.



              شهریاران گمنام - نوشته کسروی صفحات ۵۹ تا ۶۱-

              به نقل از باورد تا ابیورد یا ابوالورد نوشته مظفر قهرمانی

              تاریج اجتماعی و سیاسی ایران - تالیف سعید نفیسی انتشازات بنیاد

              حبیبالسیر فى اخبار افراد البشر ، کتابى در تاریخ عمومى تا سال 930 ه.ق، به فارسى، تألیف محمدبن غیاثالدین خواندمیر*. این کتاب، که به اختصار حبیبالسیر نامیده میشود، به همت دکتر «محمد دبیرسیاقی» در انتشارات خیام در 1337 چاپ شده است.

              اقوام مسلمان شوروی -شیرین آکنیز - ترجمه علی خزائی مهر – انتشارات استان قدس رضوی

              [6] ، ایرج افشار- کتاب آگاه ایلات و عشایر -1362 ص ۲۴۸

              این مقاله با استفاده از کتاب تاریخ سیاسی و اجتماعی ایل بزرگ قشقایی نوشته نوروز فولادی تهیه شده است.
              اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

              نظر

              • PASHA
                عضو فعال
                • Mar 2011
                • 1294

                #8
                منشاء و معنا و قدمت واژه ترك


                برخي از محققان تاريخ و زبان تركي از جمله خانم “عادله آيدين” بر آنند كه نام “ترك” از فعل “دورماق” (ايستادن – توقف كردن) پديد آمده است.

                روند پيدايي اين نام چنين بوده است. فعل دورماق زبان تركي آذري معاصر، در ميان اكثر اقوام ترك آسياي ميانه در دوران باستان و معاصر به صورت “تورماق” بكار رفته و مي رود. يعني صداي “د” به “ت” تبديل مي شود. اين تبديل يك تحول عادي فونتيك است.

                .

                بخشي از تركان باستان به سبب ضرورت هاي اقتصادي زندگي خويش، كوچرو بوده و به صورت اتحاديه هاي طايفه اي مي زيستند.

                برخي از قبايل و طوايف اين اتحاديه ها ،بهر روي، برهبري پيشوايان خويش از تركيب اتحاديه جدا شده، يكجانشين شدند. اين هنگام ديگر قبايل اتحاديه آنان را “توروگ” (صفت فعلي “تورماق” به معني ساكن شده ،يكجانشين) ناميدند و اين واژه بعدها به تدريج به نام برخي قبايل ترك تبديل شد.

                .

                بعدها با به وجود آمدن دولت “گوي ترك” دو صداي پسين منحني(قالين دوداقلانان) در واژه ” توروق” turuk (يعني فونم هاي U) تحت تاثير صداي نازك “اؤ =ö در كلمه گوي (به معني خدا و آسمان) قرار گرفته و براساس قانون هماهنگي مصوٌت ها در زبان تركي به “توروك” Türük (گؤي توروك) تبديل مي شود و كلمه اخير هنگام كاربرد مستقل آن بصورت “توروك” تلفظ مي شود. دولت گوي ترك در سده هاي هفتم و هشتم ميلادي قوام داشت.

                .

                با رواج الفباي عربي ميان تركان در ادوار متاخرتر اين واژه بصورت “تورك” نوشته شده است، از آنجا كه در الفباي عربي براي صداي نازك پهن (اينجه دوداقلانان) “او” Ü حرف مستقلي وجود ندارد و اين صدا با حركه مشخص مي شود. لذا با اسقاط اين حركه ، كلمه مزبور، هم در تلفظ و هم در كتابت به شكل ” تورك” تحول يافته است.

                .

                اصطلاح ترك چگونه و چه زماني پديد آمده است؟

                .

                “ترك” اصطلاحي است كه پس از ميلاد عموميت و شمول يافته است. ليكن اين واژه مدتها پيش از ميلاد بوجود آمده و برخي قبايل ترك به اين مسمي گشته اند. اين كلمه داراي تلفظ هاي مختلف بوده است.



                .

                ما در منابع عاشوري قبل از ميلاد به نام “ترك” بر مي خوريم. به نوشته پامپولسكي در منابع آشوري از سكونت “توروگ” ها =ترك ها در حوزه درياچه اروميه سخن رفته است. در برخي منابع نشان داده شده است كه اين گزارش منابع آشوري مربوط به قرن ۱۴ قبل از ميلاد است.

                .

                در برخي منابع نشان داده است كه اين گزارش منابع آشوري مربوط به قرن ۱۴ قبل از ميلاد است.

                در منابع اورارتويي نيز اطلاعاتي مبني بر سكونت “توروخ”ها در ناحيه اطراف درياچه اروميه وجود دارد. از آنجا كه اطلاعاتو گزارشات مذكور منابع آشوري و اورارتوئي اشاره به ناحيه واحدي دارند مي توان احتمال داد كه گزارش هر دو منبع مربوط به قوم واحدي است. مربوط بودن گزارشات منابع اورارتوئي به چندين سده پس از منابع آشوري بيانگر آن است كه اين قوم (توروگ ها ) قرن هاي متمادي در اراضي آذربايجان جنوبي سكونت داشته اند.

                .

                بنابراين بر اساس منابع موثق تاريخي بطور قطع مي توان گفت كه از ۱۵۰۰ سال قبل از ميلاد تا ۶۱۲ ق . م . و محتملا پيش و پس از اين دوران نيز در اراضي اطراف درياچه اروميه قبيله يا قبايل و يا اتحاديه قبايل “ترك” سكونت داشته اند

                .

                بون تركها (Bun Turkler)

                به نوشته مير علي سيدوف ” بون ترك”ها در سده چهارم قبل از ميلاد در آذربايجان و سرزمين هاي مجاور آن مي زيسته اند. به گفته وي در كتابي بنام “كارتليني نين مراجعتي”قيد شده است كه وقتي اسكندر پسران “لوتا”را به فرار وا داشت با “بون ترك”هاي خشمگين مواجه شد. آنان در سواحل رودكي مي زيستند و در چهار شهر سكونت داشتند و “بون ترك” و يا”بون توروگ “ها ناميده شده اند. محقق گرجي “ي.س.تاكايشيويلي” اين قبايل را ترك دانسته مي نويسد:«بون ترك ها يا تركان و يا تورانيانند»

                .

                آكادميسين مار “بون تركها” را به معني “تركان محلي” دانسته است. برخي ديگر از محققان نيز اين نام را “هون ترك” دانسته اند. گرجي تفاوتي ميان “بون ترك”ها و قيپچاق”ها نمي بينند. اين امري كاملا طبيعي است چرا كه زبان ،عادات و رسوم، اعتقادات ديني، شيوه زندگي و… اين هر دو قوم يكي بود. هر دوي اين اقوام ترك بودند.

                .

                به نوشته مير علي سيدوف در برخي زبانهاي تركي از جمله در زبان تركان كومان ،قيرغيز، تاتار و قاراقيرغيز، واژه«بون» به معني “نسل نژاد”بود بدين ترتيب “بون ترك” به معني نسل و نژاد ترك بوده است.

                .

                از اينرو نيز در ميان تركان اتنونيم هايي چون «بون سووار»(نسل سووار=سابير)، “بون قيپچاق”(نسل قيپچاق)،”بون اوغوز”(نسل اوغوز) وجود داشت. بنابراين اقدامي با نام ترك در دوران پيش از ميلادهم در آذربايجان سكونت داشته اند.

                .

                “هايلان توروگ”ها(خايلان توروك ها)

                .

                در سده پنجم ميلادي در آذربايجان شمالي “خايلان توروگ”ها و يا “هون”ها سكونتداشتند. براساس منابع ارمني پادشاه آنان “آران” نام داشت. به نوشته منابع،هايلان ترك ها جزو اتحاديه طوايف هون بودند كه در اواسط سده پنجم قبل از ميلاد در قفقاز شمالي مي زيستند.

                .

                سيدوف نشان مي دهد كه واژه “هايلان” در زبانهاي تركي با شقيردي و اغوزي به معني “برگزيده”و”محترم”بوده است. بدين ترتيب هايلان ترك به معني تركان محتشم مي باشد.

                .

                توركوت ها

                .

                توركوت ها طوايفي بودند كه با “تلل”ها مي زيستند.از اين دو قوم “تلل”ها از اتحاديه هون جدا شده و دچار سختي و مشقت شدند. ليكن توركوت ها زندگي در كنار هون ها را ترجيح دادند. توركوت ها در دامنه هاي كوه هاي آلتاي مي زيستند و پيشه آنها آهنگري و تا حدودي نيز دامداري بود.

                .

                بدين ترتيب اگر چه قوم ترك با اين نام (ترك) بصورت عام از دوران پس از ميلاد يعني از عهد دولت گوي ترك بدينسو معروف گشته ليكن واژه ترك از قرن ۱۴ ق.م شناخته است.

                .

                ريشه زبان تركي و جايگاه آن در بين ملل

                .

                هرمن وانبري (Herman vanberi) مي نويسد: زيبايي كمال زبان تركي تا بدان پايه است كه جايگاه آن حتي از زبان عربي كه گفته مي شود :گويا از طرف زبان شناسان زبده اي ساخته و پرداخته شده سپس جهت استفاده در اختيار آنان قرار گرفته است، نيز شامختر مي باشد .

                .

                در عين حال ماكس مولر (Max Muller) زبان شناس شهير قرن ۱۹ م. بر اين باور است كه:« ابزار گرامري زبان تركي چنان منظم و قانونمند، چنان كامل مي باشد كه اين تصور را به ذهن متبادر مي سازد كه شايد بنا به رهنمود يك فرهنگستان، از سوي زبان شناسان خبره ساخته و پرداخته جهت استفاده ارائه شده باشد…زماني كه ما زبان تركي را با دقت و موشكافي مي آموزيم، با معجزه اي روبرو مي شويم كه خرد انساني در عرصه زبان از خود نشان داده است.

                .

                گفتني است سازمان بين الملل علمي فرهنگي يونسكو اخيرا طي آماري زبان تركي را سومين زبان زنده و با قاعده دنيا معرفي كرده است.

                منابع :

                تاريخ ديرين تركان ايران

                پروفسور دكتر محمد تقي زهتابي

                نگاهي نوين به تاريخ ديرين تركهاي ايران

                تاليف : محمد رحماني فر
                اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

                نظر

                • PASHA
                  عضو فعال
                  • Mar 2011
                  • 1294

                  #9
                  افسانه مان قوردها



                  اين افسانه بشكلوسيع در ميان تركان قيرقيز از قديمالايام بصورت سينه به سينه نقل گرديدهتا اينكه در عصر حاضر توسط "چنگيز آيتماتف" نويسنده بزرگ قرقيزي در رماني به نام "گون وار عصره بدل" (روزي به درازي قرن) انعكاس خود را يافته است .
                  "مان قورد" درحقيقت بعنوان صفت جانشين موصوف به كساني كه فاقد "شعور ملي" بوده و بطوركامل از خود بيگانه گرديدهاند اطلاق ميشود . مان قورد كسي است كه نسبتبه ايل و تبار و قوم و خويش خود بيگانه شده و هيچ وابستگي فرهنگي به قومخود احساس نميكند . او به راحتي زبان مادري و حتي مام ميهن و مادر حقيقي خود را در جاي جاي گفتارش به تحقير و تمسخر ميگيرد و فرهنگ خودي را نفيو به فرهنگ بيگانه بهديده احترام فوقالعاده مينگرد و در اين كار آنقدرپيش ميرود كه حتي حاضر ميشود طبق افسانه به دستور ارباب، قلب مادر خودرا نيز نشانهي تير كند و او را از پاي درآورد بدون اينكه خم به ابروبياورد يا متاثر گردد . بدين جهت مان قورد يك بي اصل و نسب كامل است كه بيشتر به كوبيدن مظاهر و منافع ملي خود ميپردازد .
                  واژه "مان" در تركيغير از معني مثل و مانند در تركيب تركمان (ترك مانند) و ائلمان (ائلمانند) معني عيب و نقص را نيز در خود دارد و مان قورد در حقيقت مفهوم "گرگ ناقص" يا به بيان واضحتر "انسان ناقص" را در قاموس تركان افادهميكند . با توجه با اينكه در اين قاموس بوز قورد بعنوان انسان كامل واصيل است لذا مان قورد بعنوان انسان ناقص تلقي ميگردد . به عبارتديگر مان قورد به معني "گرگ ننگين" يا "انسان ننگين" است. اين ننگ بيشترگريبان گير همان بوزقوردهاست كه اسير دشمن شده و بعد از شستشوي مغزي بهننگ ايل و تبار و جامعه و ايدئولوژي خود بدل ميشوند .در شكل جديد مانقوردها در رسانههاي گروهي وادار به مصاحبه بر عليه ايدئولوژي قبلي خويش ميگردند .
                  افسانه مان قورددر مورد منشا و چگونگي مان قورد شدن بوز قوردها سير مسخ آنان از گرگ كامل (انسان كامل) به گرگ ناقص (انسان ناقص) را به تفصيل چنين بيان ميكند .
                  روز و روزگاري درصحراي "ساري اؤزيه" آسياي مركزي اقوام مختلف زندگي ميكردند . يكي از اين اقوام قوم ترك نايمان بود . نايمانها دشمناني به نام " ژوان ژوان"ها داشتند . ژوان ژوانها مبتكر مان قورد گردانيدن اسراي خود بودند . آنهااسيران جوان قبيله نايمان را گرفته و طي شكنجههاي سخت و طاقتفرسا حافظتاريخي آنان را مختل كرده و از آنها فردي بي بند و بار نسبت به قوم و قبيله خود ميساختند .
                  مان قوردها طوريتربيت ميشدند كه تنها دستورات ارباب خود را مثل روبوت، و آدم آهنيهابكار ميبستند اگر ارباب مان قورد ميگفت پدر و مادرت را بكش در چشم بهمزني بدون هيچگونه ترحمي آنان را به قتل ميرساندند .
                  افسانه ميگويد :در منطقه ساري اؤزيه چاههاي زيادي وجود داشت و همه جا سرسبز و خرم بودولي ناگهان قحطي بزرگي اتفاق افتاد و اقوام ساكن در آن صحرا به جاهاي ديگر كوچ كردند . قوم ژوان ژوانها نيز كه مبتكر شستشوي مغزي جوانان بودندمجبور به كوچ گرديده بسوي رود اديل (اتيل)- كه همان ولگا باشد- رفتند. آنها چون به لعنت و نفرين الهي به جزاي مان قورد كردن جوانان دچار شدهبودند موقع گذر از روي آبهاي يخ بسته ولگا همگي از كوچك و بزرگ و انسان و حيوان با شكسته شدن يخها به عمق آبها مثل فرعون- فرورفته و از روي زمين محو و نابود شده به جزاي خود ميرسند .
                  افسانه در مورد چگونگي مان قورد سازي ژوان ژ وانها ميگويد : ژوان ژوانها وقتيكساني را اسير ميگرفتند آنها را به صحرا برده موهاي سرشان را از ته مي تراشيدند، بعد شتري را سر بريده و از پوست گردن شتر كه از سفتترين قسمت پوست شتر است قطعاتي را جدا كرده و بلافاصله به سر اسير چسبانيده ، آنرامحكم ميبستند . بعد از اين كار دستبند و پايبند اسيران را محكم كرده آنها را در زير آفتاب سوزان رها ميكردند .
                  بعد از مدتي موي سرآنها رشد كرده و چون جايي براي رشد خود نمييافتند برگشته بتدريج داخل مغزاسير ميشدند . در اين موقع بيشتر جوانان تاب تحمل اين غذاب را نياورده فوتميكردند ولي آنهايي كه ميماندند در اثر برخورد موها با سلولهاي حافظهتمام خاطرات گذشته خود را از دست داده و تنها مهارتهاي آنان درتيراندازي ميماند . آنها به دستور ارباب خود هر كس را كه دستور ميدادبلافاصله تيرباران ميكردند . چون از بين ده اسير يك اسير مان قورد شده وبقيه ميمردند لذا ارزش يك مان قورد ده برابر يك غلام بود و اگر كسي مان قورد كسي را ميكشت مجبور به پرداخت جريمه سنگين ميشد .
                  افسانه ميگويد:روزي پسر جواني بنام "ژول آمان" (يول آمان) فرزند پيرزني بنام "نايمان آنا" براي گرفتن انتقام خون پدر خود از ژوان ژوانها كه در جنگ با آنان كشته شده بود به اتفاق ساير جوانان قبيله نايمان به ژوان ژوانها حمله كرده و بعد از جنگي قهرمانانه اسير ميشود . ژوان ژوانها او رامانقورد كرده و به چوپاني گلههاي خود ميگمارند ."نايمان آنا" براي نجات پسرش به منطقه ژوان ژوانها رفته و پسر خود را ميبيند كه چوپان گله شدهاست . مادر به فرزند نزديك شده و اسمش را ميپرسد . پسر جواب ميدهد كه نامشمان قورد است. مادر در ميان حسرت و نااميدي از پدر و مادر و ايل و تبارشميپرسد . پسر جوان تنها يك جواب دارد آنهم : من مان قورد هستم . مادر سعيميكند حافظهي پسر جوانش را به كار بياندازد . "چنگيز ايتماتف" - نويسندهمعروف قرقيزي - در همان رمان "روزي به درازي قرن" بقيه ماجرا را چنين بهرشته قلم ميكشد كه مادر خطاب به پسرش ميگويد : " اسم تو ژول آمان استميشنوي؟ تو ژول آمان هستي . اسم پدرت هم دونن باي(Donan bay)است پدرتبادت نيست؟ آخر او در زمان كودكيت به تو تيراندازي ياد ميداد . من هم مادرتو هستم، تو پسر من هستي، تو از قبيله نايمان هستي متوجه شدي؟ تو نايمانهستي .
                  او (مان قورد) با بياعتنايي كامل به سخنان مادرش گوش ميداد . گويي اصلا اين حرفها ربطي به او ندارد .
                  نايمان آنا باز دوباره تلاش كرد كه حافظه پسرش را بكار بياندازد لذا با التماس گفت:
                  اسمت را بيادبياور . . .ببين اسمت چيست مگر نميداني كه پدرت دونن باي است؟ اسم تو مانقورد نيست ژول آمان است . براي اين اسمت را ژول آمان گذاشتهايم كه تو درزمان كوچ بزرگ نايمانها بدنيا آمدي . وقتي تو بدنيا آمدي ما سه روز تمامكوچ خود را متوقف كرديم".
                  “نايمان آنا” براياينكه احساسات پسرش را تحريك كند و او را به ياد كودكي خود بياندازد برايشترانه و لالايي و باياتي ميخواند ولي هيچ تاثيري در پسر جوان نميكند . دراين موقع ارباب ژول آمان پيدا شده و نايمان آنا از ترس او پنهان ميشود.ارباب ژول آمان از او ميپرسد آن پيرزن به تو چي ميگفت؟ ژول آمانميگويد او به من گفت كه من مادرت هستم . ارباب ژل آمان ميگويد تو مادرنداري تو اصلا هيچ كس را نداري فهميدي، وقتي آن پيرزن دوباره پيشت آمد اورا با تير بزن و بكش . او بعد از دادن "حكم تير" به دنبال كار خود ميرود .نايمان آنا وقتي ميبيند او رفت از مخفيگاه خويش خارج شده ميخواهد كهدوباره حافظه تاريخي و قومي و خانوادگي پسر جوان را بكار بياندازد لذا بهاو نزديك ميشود . اما ژول امان با ديدن نايمان آنا بدون هيچ ترحمي دراطاعت كوركورانه از دستورات اربابش قلب مادرش را نشانه گرفته و او را ازپشت شتري كه سوارش شده بود سرنگون ميسازد . قبل از اينكه پيكر بيجاننايمان آن به زمين بيفتد روسري او به شكل پرندهاي بنام دونن باي درآمدهو پرواز ميكند . گويي اين پرنده روح نايمان آنا را در جسم خود دارد. از آنزمان پرندهاي در صحراي ساري اؤزيه پيدا شده و به مسافرين نزديك گرديدهو دايماً تكرار مي كند:
                  "به ياد آر از چه قبيلهاي هستي، اسمت چيست؟ اسم پدرت دونن باي است، دونن باي، دونن باي . . ."
                  پيكر بيجاننايمان آنا در محلي كه بعدها بنام او به قبرستان "آنا بيت" معروف گرديده به خاك سپرده ميشود . پسر مان قورد او حتي براي گراميداشتخاطره مادر بر سر قبر او نيز حاضر نميشود چراكه او خود را بي پدر ومادر و بياصل و نسب ميدانست .
                  ماجراي بوزقوردهاو تشكيل امپراطوري بزرگ "گؤك ترك" در رمان بزرگ"Boz Kurtlar"نوشته"atsiz"در كتابي 555 صفحهاي و ماجراي مان قوردها در كتاب : "KUH Bapecpa bəpabəp"(گون وار عصره برابر) نوشته چنگيز آتيماتف، در 348 صفحهچاپ و منتشر شده است . كتاب اخير با نام "روزي به درازي قرن" به زبان فارسيو با نام"Gun olur asra bedel"گون اولور عصره بدل به زبان تركياستانبولي و به نام"گون وار عصره برابر" به تركي آذربايجان ترجمه شده استترجمه شده است .
                  بر اساس اين رمانمشهور چنگيز آتيمايف در سال 2000 نمايشنامهاي در تئاتر شهر استانبول بانام اصلي"mankurt"(مان قورد) و با نام فرعي"Gun uzar yuz yil olur"(گون اوزار يوز ييل اولور) به صحنه برده شده است .
                  بدين ترتيب دو اثربزرگ از دو نويسنده سترگ از دو افسانه كهن ترك چاپ ومنتشر شده كه در يكيبه ماجراي تركان اصيل و در ديگري به ماجراي تاسفبار تركان از خود بيگانهپرداخته ميشود .
                  باشد كه روز و روزگاري ديگر داستانهاي كهن ترك بشكلهاي هنري از قبيل رمان و نمايشنامه و فيلم درآمده و بازسازي گردد .
                  اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

                  نظر

                  • PASHA
                    عضو فعال
                    • Mar 2011
                    • 1294

                    #10
                    اصانلو


                    اُصانْلو، یا اُصالو، نام گروهی ایلی - عشایری از اقوام ترکزبان ایران است.[۱]

                    نزدیک به ۱۲۰۰ نفر از مردم طایفه اصانلوی خمسه زنجان به دستور آقا محمد خان قاجار به گرمسار کوچانده شدند. اصانلویان به زبان ترکی با واژگان فارسی آمیخته شده سخن میگویند.[۲]

                    طایفه اصانلوی استان تهران و گرمسار[۲] به ۱۰ تیره به نامهای قباخلو، قزللو، کنشلو، چوزوکلو، چاپشلو، یوردخانی، ترامشلو، جورابلو، خالقلو و میرآخورلو -میراخوری تقسیم شده است.[۳]
                    اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

                    نظر

                    • PASHA
                      عضو فعال
                      • Mar 2011
                      • 1294

                      #11
                      تركهاى گرمسار- استان سمنان

                      استان سمنان شامل 4 شهرستان سمنان٫ شاهرود٫ دامغان و گرمسار ميباشد. هرچند كه در هر چهار شهرستان اين استان گروههاى تاريخى ترك به طور پراكنده ساكن مىباشند٫ عمده تركهاى استان سمنان در شهرستان گرمسار متمركز شده اند. منطقه گرمسار كه تا اوايل قرن حاضر به “خوار ري“ شهرت داشته است در يكصد كيلومتري جنوب شرقي پايتخت تهران و بر سر راه اصلي تهران مشهد قرار دارد. تنوع قومي در اين منطقه از فارسستان به قدري است كه لقب جزيره اقوام به آن نهاده شده است. مهمترين مليتهاى ساكن اين شهرستان علاوه بر فارسها٫ تركها (گروههاى ايلى اصانلو، پازوكي، نفر، باصري، قشقايى٫…)٫ عربها (عرب عامري، عرب معصومي، عرب سرهنگي، عرب درازي٫ كتي٫ سيدهاي طباطبايي..)٫ تبرىها (اليكايي يا علي كايي)، لرها (هداوند)٫ كردها و گيلكها مىباشند.

                      در اين منطقه مانند تمام نواحى ايران به توپونيم هاى تركى بسيار مىتوان برخورد كه يادگار اسكان تركهاى باستان (چمن كنگرخاني٫ كوه هاي جابان٫ رود گلزگن)٫ ميانه (محال قزانچاي) و متاخر (رود دليچاي به تركي به معني رود ديوانه٫ كوههاي قاري داغ يا قارلي داغ به تركي يعني كوه برفي٫ قرا هرانده) است. در اين نوشته به كوتاهى به چند گروه ايلى ترك متاخر ساكن استان سمنان فارسستان٫ كه حكام و سلاطين ترك ايران به منظور ايجاد حفاظي براي شرق و نواحى جنوب تهران پايتخت بعدى دولت تركى قاجار از تجاوزات مكرر سواران تركمن، به اين ناحيه كوچ داده اند٫ اشاره مىشود. (نواحى غرب و بخشى از جنوب استان تهران اساسا ترك نشين و جز آذربايجان جنوبى است):

                      1- اصانلو٫ اوصانلو٫ آصانلو٫ آسانلو٫ اوسانلو٫ اسانلو ها (Osanlou٫ Asanlu٫Osanlu)

                      از جمله مهمترين ايلات ترك سردره خوار و دشت خوار (گرمسار فعلي) ايل اصانلو است. ايل اوصانلو از ايلات خمسه آذربايجان (استانهاى زنجان و قزوين كنونى) است كه به اين نواحى احتمالاً از جنوب مراغه مهاجرت نموده و در مركز شهرستان زنجان به دامپروري و كشاورزي روزگار مي گذرانيده است. (امروزه در اين ناحيه در محل التصاق رود بزينه كه از كوههاى غربى خرقان سرچشمه مىگيرد و رود قزل اؤزه ن٫ قريه اى بنام اوصانلو وجود دارد). آغا محمدخان قاجار شاه ترك ايران پس از تاسيس دولت تركى قاجاريه و انتخاب تهران به پايتختی خود٫ برای حراست از تهران از حملات تركمنها بخشى از ايل ترك اصانلو از خمسه آذربايجان (استانهاى زنجان و استان قزوين فعلى) را به استان تهران و سمنان خوار كوچانيده است.

                      آسانلو ها در گذشته نقش تعيين كننده اى در اوضاع سياسى منطقه داشته اند. برخى از نظاميان آسانلو كه در خدمت ارتش دولت تركى قاجار بودند به همراه سران ايل آسانلو در جنگهاى عديده اى شركت كرده اند. از سران و روساي ايل اصانلو در دوره سلطنت رضاخان ميتوان از رشيدسلطان، سيف اله خان، آقارضاخان و جليل خان نام برد. پس از آنكه آسانلوها در گرمسار ساكن شده اند٫ دامدارى شغل عمده ايشان گشته است. در آن ايام تعداد آنها بيش از هزار و دويست خانوار مىبود. (در سال 1987 تنها حدود 28 خانواده ويا 43 نفر به طور مشخص وابسته به طائفه اصانلو در تهران زندگى مىنمودند). مهمترين طوايف اين ايل عبارتند از قباخلو (Qobakhlou)، قزلو (Qozlou)، جورابلو (Jorablou)، ترامشلو Torameshlou، چوزوكلو (Chozouklou)، ميرآخورلو (Mir Akhorlou )، چاپشلو (Chapeshlou) ، يوردخانلو (Yourkhanlou)، رشمه لو (Rashmehlou)، خالقلو (Khalqolou)، ايمان خانلو (Iman Khanlou) و كنشلو (Koneshlou). در سالهاى اخير آسانلوها در روستاهاى ده سلطان٫ دولت آباد٫ سعدآباد٫ سوداوغلان٫ مگس تپه٫ فند٫ شاه سفيد٫ ياترى سفلى٫ رشمه٫ محمود آباد٫ موقوفه٫ محمودآباد نايب ابراهيمى و غيره ساكن بوده اند.

                      ريشه نام اصانلو: “اوسون” ويا “ياسون” به مغولى-تركى به معنى خانوار و تيره مىباشد. ساكاها (Sacae) در قرون 2 و 3 پيش از ميلاد تحت حاكميت اتحاد طوائفى بنام اوسون بوده اند كه زبانشانشان تركى ولى تبارشان مغولى بوده است. اوسونها بعدها به دو گروه “كانگلى” و “آلانى” تقسيم شده اند كه اين گروه دوم به نواحى مجاور درياى خزر مهاجرت نموده است. اوسونها در اثر حملات متوالى تركهاى آلتايى در قرون 5 و 6 ميلادى بافت و انسجام طائفه اى خويش را از دست داده اند. همچنين “اوس”٫ “اوص” در زبانهاى مجارى (os٫osh) تركى چواشى(ios) ٫ تركى (yas ٫ yash) و ديگر زبانهاى اورال آلتايى (ecˆie٫acˆ’cˆe٫as’i٫ässe, es ٫aš٫ jase٫ azä٫ âcˆcˆeˆ٫ ic’a ٫ iz’a ٫ oc’e ٫ isä ٫ese as٫ ôs, ais) به معانى نيا٫ باستانى٫ پدربزرگ٫ مسن٫ برادر و يا دايى بزرگتر مىباشد. (منشا كلمه تركى-مغولى “ياسا” به معنى قانون و آداب و عرف نيز از همين ريشه است). همچنين اين كلمه در زبانهاى اورال آلتايى و لهجه هاى تركى (تركمنى٫ تاتارى٫ چواشى٫ چغتايى٫ باشقردى٫ اويغورى٫ كاماس٫ خاراكاس …٫) به اشكال äs٫ is٫ vazˆov٫ as٫ vezˆer٫ uus٫ es, oz٫ oˆš٫ موجود بوده و به معانى توانايى٫ حافظه٫ درك٫ هوش٫ ذكا٫ دراكه٫ روان٫ عاقل٫ تيز هوشى بكار رفته است.

                      2- پازوكى-بازوكا (Bazooka)

                      ايل ترك پازوكي حدود ۴۰۰ سال پيش در زمان سلطنت خاندان تركى صفويه (دوره شاه اسماعيل صفوى) همراه با ايل “آسايشلو” از اروميه آذربايجان تبعيد شده و اكثريت آنها در خوار و ورامين و بخشى نيز در روستاهاي طرود و حصاربن فيروزكوه اسكان يافته اند. طبق كتاب سفر به استرآباد٫ مازندران و گيلان و تخمين هاى صنيع الدوله تعداد آنها بالغ بر 600-700 خانوار مىشده است كه عموما در راديان كه مهمترين روستاى خوار مىباشد و نيز در شاه بوغ ساكن شده بودند. بازوكىها به زبان ملى خود تركى (آذرى) سخن مىگويند هرچند كه تمام آنها به روانى فارسى نيز صحبت مىكنند.

                      3- نفر

                      تركهاى نفر در روستاي قشلاق نفر ساكن هستند. زبان طائفه نفر شيوه اى از تركى آذربايجانى (جنوبى) بشمار مىرود. افراد ايل نفر اصلا از شيراز به گرمسار مهاجرت كرده اند. ايل تركى نفر كوچكترين ايل اتحاديه طوائف بئش اويماق (خمسه) مىباشد. (ديگر ايلهاى كنفدراسيون خمسه عبارتند از اينانلو٫ بهارلو٫ باصرى٫ و عرب). ايل نفر خمسه عموما در ناحيه گراش ساكن بوده و شمارشان به چند صد خانوار بالغ مىشود. در تركيب ايل ترك نفر در جنوب ايران٫ گروههاى كوچك عرب و لر نيز داخل شده است.

                      4- باصرى

                      ايل باصرى كه به لحاظ تبارى تركيبى از گروههاى لر٫ عرب و ترك مىباشد٫ نيز مانند ايل تركى نفر يكى از ايلات پنجگانه بئش اويماق (كنفدراسيون خمسه) جنوب ايران مىباشد. اين ايل محتملا از خراسان به اين ناحيه كوچ كرده است.

                      5-قشقايى

                      در دو سده گذشته چندين خانوار از گروههاى ترك قشقايى (همچنين ايلزاده بختيارى٫ ميش مست عرب …) به طائفه تبرى (مازندرانى) اليكايى ملحق شده اند. اين گروهها اكنون به لهجه اليكايى كه لهجه اى از زبان تبرى شمرده مىشود سخن مىگويند. منشا ايل اليكايي٫ اليكا است كه منطقه اي به همين نام در چالوس مىباشد. ييلاق آنها شامل ارتفاعات شمال گرمسار معروف به گيلور و مناطق ييلاقي فيروزكوه ،دماوند و پلور در استان تهران و قشلاق آنها حواشي كوير شرق و غرب گرمسار است .

                      6-كردهاي گرمسار شامل دو طايفه شادلو و قراچورلو مي باشد. اگر نه همه٫ حداقل بخشى از اين گروهها را تركهاى كرد شده تشكيل مىدهد. تاريخ استقرار آنها به سال ۱۰۰۶ ه ق كه حركت كردها از جنوب قفقاز (آذربايجان شمالى) به آذربايجان جنوبى و از آنجا به خوار و ورامين و از آنجا به خراسان انتقال يافته اند، ميرسد.

                      نگاهى به وضعيت تركهاى شهرستان گرمسار:

                      تركهاى ساكن در شهرستان گرمسار بخشى از خلق ترك آذرى با تاريخ و مذهب و زبان و تبار مشترك مىباشند. اينان هرچند در نزديكى شرقىترين مناطق آذربايجان جنوبى (يعنى مناطق ترك نشين غرب و جنوب استان تهران) قرار دارند به سبب دورى جغرافيايى از بدنه اصلى توده ترك در آذربايجان و خراسان بشدت از روند از دست دادن زبان مادرى و ملى خود تركى آسيب ديده اند. روند مسخ فرهنگ و هويت تركى و از دست دادن زبان ملى-مادرى تركى را سياست فارس سازى (فارسلاشديرما٫ تفريس) دولت٫ كه اضافتا سعى در تراشيدن و پررنگتر كردن هويت طائفه اى و جايگزين كردن اين هويت قبيله اى به جاى هويت ملى ترك براى گروههاى ايلى ترك ايران دارد تشديد كرده و باعث ايجاد بحران هويت براى گروههاى ترك سراسر ايران بويژه آنهايى كه در خارج آذربايجان ساكنند (مانند شمال خراسان و جنوب ايران) و يا تعلق طائفه اى دارند شده است.

                      در همين راستاست كه در تمام منابع رسمى و غيررسمى ايرانى-فارسى گروههاى ايلى و جغرافيايى ترك ايران مانند قشقايى ها و تركهاى خراسان هر كدام به شكل گروههاى منفرد٫ جدا و پراكنده ترك زبان و نه به شكل زير گروههاى خلق و مليت ترك معرفى مىشوند و بدين ترتيب سعى مىشود كه خلق ترك در ايران از يك مليت واحد و منسجم داراى اكثرُيت به دهها گروه مختلف پراكنده و جداى ترك زبان اقليت تبديل شود. به همين جهت است كه مىبايست هميشه و با اصرار تاكيد شود كه تمام گروههاى ترك ايران فارغ از استان محل سكونتشان و يا لهجه تركىشان ويا طائفه شان٫ همه بخشى از خلق و مليت ترك آذرى در ايران مىباشند. همچنين مىبايست تاكيد شود كه تركهاى ايران و آذربايجان و خراسان “ترك” اند نه “ترك زبان”. (منظور نژادپرستان وطنى از كاربرد تعبير تركزبانان براى خلق ترك٫ اين است كه گويا اين خلق اصلا فارس و آريايى بوده كه بعدها زبان خويش را به تركى تغيير داده است). در نتيجه اين سياستهاست كه اكثريت مطلق تركهاى شهرستان گرمسار نيز مانند بسيارى ديگر از تركهاى ايران زبان ملى و مادرى خود تركى٫ اين مهمترين عامل تشكل هويت ملى و مليت ترك خود را از دست داده و آغاز به تكلم به زبان فارسى نموده اند.

                      تركهاى استان سمنان و شهرستان گرمسار مانند ديگر تركهاى فارسستان در معرض خطر نابودى كامل آنهم در مدت زمان بسيار كوتاهى قرار دارند. تحصيل به زبان مادري خود زبان تركى در دوره ابتدائى مدارس و تاسيس كانال تلويزيونى سراسرى به زبان تركى براى جلوگيرى از تشديد بحران هويت قومي و عقب ماندگي مدنى و استحاله تركهاى گرمسار و ديگر تركهاى ايران در قوميت مسلط فارس ضرورى است.
                      اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

                      نظر

                      • PASHA
                        عضو فعال
                        • Mar 2011
                        • 1294

                        #12
                        خاستگاه ایل اینانلو

                        اوغوزها كه اجداد تركان آسياي صغير( تركيه ) و آذربايجان و عراق و تركمن ها را تشكيل ميدهند مهمترين اقوام ترك هستندو قبل از آنكه اسلام بياورند در شمال تركستان زندگي مي كردند . بطوري كه از منابع چيني و سنگ نوشته هاي اورخون معلوم مي شود، اوغوزها در فاصله قرون 8 ـ 7 ميلادي در مناطق جنگلي و كوهستاني "اوتوكن" (در سيبري) زندگي مي كردند. در منابع چيني از آنهابه نام "هوگوت" ياد شده است و محمود كاشغري هم در ( كتاب خود به نام ) " ديوان لغات ترك " اوغوز و تركمن را يكي دانسته است . از نظر ريشه ي لغوي درباره ي اوغوز نظريات مختلفي ابزار شده است: اوغوز بمعني تيرهايا قبيله ها (اوق + اوز) يا "اوق لار" آمده (در تركي قديم "اوز" و "ايز" علامت جمع بوده است)همچنين آوغوز يا آغوز به معني اولين شيري است كه از پستان جانوران گرفته ميشود ......"اوغوزها" بعد از تشرف به دين اسلام با تشكيل بزرگترين امپراطوريها مانند امپراطوري سلاجقه و عثماني نقش مهمي در تاريخ ايفاء نموده اند. نام "اوغوز" ابتدا در يكي از سنگ نوشته هاي "يني سئي" به عنوان نام "ايل" ذكر شده است. در سنگ نوشته هاي اورخون كه مربوط به خاقانهاي "گوك تورك" در قرن هشتم ميلادي است از اوغوزها ياد شده است. در امپراطوري "گوگ تورك"، "اوغوزها"، قسمت مهم جامعه ترك را تشكيل مي دادند. در اينزمان "اوغوزها" در سواحل نهر "تولا" (شمال مغولستان كنوني) زندگي مي كردند و هم چنين قسمت اعظم لشكريان "ايستمي خان"، خاقان دولت غربي "گوگ تورك" را "اوغوزها" تشكيل مي دادند. بنظر مي رسد اوغوزهايي كه در قرن دهم ميلادي در سواحل رود "سيحون" زندگي مي كردند اولاد "اوغوز"هاي اخير با شند . از قرن دهم ميلادي اوغوزهاي ناحيه سيحون اسلام آوردند و از قرن يازدهم بطرف ايران و آسياي صغير سرازيرشدند و از طرف مسلمانان به نام "تركمن" ناميده شدند بطوري كه بعد از دو قرن نام "ترك" و "تركمن" جاي "اوغوز" را گرفت . در سال 1035 ميلادي قسمتي ازاوغوزها به "خراسان" آمدند و بعد از جنگ و جدال بالاخره "خراسان" را از "غزنويان" ( ترك هاي غزنوي )گرفتند و دولت سلاجقه را تشكيل دادند. در راس آنها برادران "چاغري بيگ" و "طغرل بيگ" فرزندان "سلجوق" از قبيله "قينيق" يكي از 24 قبيله "اوغوزها" بودند. آنها در مدت كوتاهي بعد از فتح ايران به "آسياي صغير" حمله ور شدند و بعد از فتح "ملازگرد" (1071 ميلادي) در اندك مدتي قسمت عمده آسياي صغير را اشغال كردند و امپراطوري سلجوقي را تشكيل دادند.... در قرن يازدهم، دسته اي ديگر از اوغوزها از شمال "خزر" و "درياي سياه" به بالكان رفتند و در آنجا مستقر شدند. تركان كوچ نشين برخلاف قبايل عرب و كرد به شكل "ايل" يعني: مجموعه ي قبيله ها زندگي مي كردند. "اوغوزها" به مجموعه قبايل خود كه از يك قوم بودند و سازمان مستقل سياسي را تشكيل مي دادند "ائل" يا "ايل" مي گفتند. در ميان ساير قبايل ترك به جاي "ايل"، "بودون" يا "اولوس" گفته مي شد.

                        ايل "اوغوز" از 24 قبيله يا "بوي " تشكيل مي شد كه هركدام مهر يا تمغاي مخصوص داشتند. هر شش قبيله داراي يك "اونقون" (توتم) بودند. "اونقون"ها، مرغان شكاري (عقاب و شاهين و باز و امثال آنها) بودند و در نظر تركان مقدس شمرده مي شدند و گوشتشان حرام بود. هر قبيله مهر خود را بر احشام و اسبهاي خود مي زدند.

                        هر "قبيله" يا "بوي" به چند "اوبا" يا "طايفه" (اويماق، يوروك) تقسيم مي شد رئيس ايل "يابقو" و رئيس قبيله "بيگ" ناميده مي شد. عنوان "بيگ" ارثي بود و "يابقو"ها از ميان "بيگ"ها انتخاب مي شدند. كلمه "ايل" بمرور زمان معني "كشور" را هم پيدا كرده است ولي در قديم به سرزمين ايل و قبيله و طايفه "يورد" گفته مي شد. "اوغوزها" ارتش و تشكيلات كشوري خود را به دو قسمت يمين و يسار تقسيم مي كردند، برخلاف "مغول"ها شاخه يا جناح راست مهمتر از شاخه چپ بوده است. شاخه راست را "بوز اوخ" (تير خاكستري)، شاخه چپ را "اوچ اوخ" (سه تير يا سه قبيله )مي گفتند. اداره ايل و حكومت در دست "بوز اوخ"ها و علامت آنها كمان بود. علامت "اوچ اوخ" ها تير بود و به همين مناسبت "طغرل بيگ" وقتي وارد "نيشابور" شد (سال 1038 ميلادي) كماني به بازو و سه تير به كمر داشت كه نشانه فرمانروايي بر دو جناح "اوغوز" بوده است....

                        در "ديوان لغات الترك" و "جامع التواريخ" و "تاريخ آل سلجوق" اثر "علي يازيچي اوغلو" از قبايل و طوايف اوغوز مفصلاً ياد شده است. .... "ابوالغازي بهادرخان خيوه اي" در(كتابهاي) "شجره تراكمه" و "شجره ترك" ضمن شرح حال اوغوزان از 24 قبيله اوغوز نامبرده است از اين قرار: 1- قينيق (قبيله سلجوقيان) 2- قاييق 3- بايندر 4- ايوا (يا ييوا) 5- سالغور (يا سالور) 6- افشار7- بيگدلي (زبان بيگ)8- بوگدوز 9- بيات 10- يازقير 11- اينور (ياايمور) 12- قارابولوك 13- آلكابولوك 14- ايغدير 15- اورگير 16- توتيركا 17- اولايوندلوق 18- توگر 19- بچه نك 20- چووالدير 21- چپنــي 22- چـاروق 23- ياپرلي 24- قارقين .....(سيري در تاريخ زبان و لهجه هاي تركي - صفحه ي 113و بعد)

                        اینانلو ها

                        اینانلو یا آینالو یا ایناللو یکی از چند قبایل ترک اغوز بود که طی سده یازدهم از آسیای میانه به جانب آذربایجان کوچ نمودند. از آن پس منابع از حضور چندین گروه اینانلو در مناطق ایران وآناطولی سخن گفته اند.(۱) در مورد این مطلب که اینانلوها بعد از ورود به ایران در کدام منطقه ساکن شدند نظریاتی مختلفی وجود دارد.

                        ۱-گروهی از مورخین را نظر بر این است که اینانلوها اول درمغان آذربایجان ساکن شدند سپس شاهان صفوی ؛ افشار وقاجار آنها را به مناطق دیگر از جمله مناطق فارس نشین کوچانیده اند.فورتسکیو ومینورسکی جزو این گروه از مورخان می باشند. "اینانلوها یی که در تهران؛ ساوه وقزوین قشلاق ود خرقان ییلاق می کنند ؛توسط آقا محمد خان قاجار از دشت مغان به این نواحی کوچانیده شده اند."(فورتیسکیو)(۲)

                        "آنها در مغان زندگی می کردند نادرشاه آنان را برای ایجاد سد دفاعی در برابر کردهای بیلبس به ناحیه خمسه کوچانیدند."(مینورسکی)

                        ۲- گروهی دیگر از مورخین اعتقاد دارند که اینانلوها در بدو ورود به ایران در مناطق فارس نشین اقامت گزیدند. بعدا در دوره شاه عباس تیره های از اینانلوها وارد منطقه مغان شده اند(فسایی)

                        صاحب فارسنامه ناصري درمورد پيشينهي تاريخي آنان مينويسد كه اصل اين اينانلو از «تركستان است كه در زمان سلاطين مغول بفارس آمده توقف نمودهاند و در بيشتر اوقات چندين هزار نفر لشگر سواره و پياده ازاين ايل در ركاب سلاطين خدمت نمودهاند قشلاق اين ايل يعني جاي زمستانة آنها بلوك حفر و داراب و فساست و ييلاق آنها بلوك رامجرد و مرودشت …. و اين ايل بهچندين تيره قسمت شدهاند مانند:

                        3- در گزارشهای گروه سوم از مورخین چنین آمده است که یک گروه از اینانلوها همزمان با ینصر پاشا آز آناتولی به مغان آمده اند.این مورخان اعتقاد دارند که ینصر پاشا نامی به همراه اتباع خود از آسیای صغیربه ایران آمدو از شاه عباس اذن اقامت خواست شاه با خرسندی تقاضای ینصر پاشا را اجابت نمود وطوایف تحت تابعیت ائرا شاهسون نامید وبه ینصر پاشا فرمان داد تا برای اتباع خودییلاق قشلاق مناسبی بیابد. ینصر پاشا پس از گشت وگذارهای فراوان مغان وییلاقات کوه سبلان را در ایالت اردبیل انتخاب نمود وبه همراه خود که شامل 3300چادر بودند در آنجا اقامت اختیار کرد . .(راده؛اگرانوویچ و مارکف).

                        4-همچنین به نظر گروهی دیگردر زماني كه امير تيمور كوره كن (كوره كن درزبان تركي يعني داماد كه در فارسي گوركان تلفظ شده است.امير تيمور كوره كن خود از تركان ايل "بارلاس" بود )به قصد توسعه امپراطوري خود به آسياي صغير لشگر كشيد ايل "بيگدلي" در نواحي آسياي صغير و شام (سوريه) سكونت داشت. با تسلط امير تيمور بر اين نواحي به صلاحديد وي بعضي ازايلات "اوغوز" از جمله ايل: "بيگدلي، افشار، قاجار، اينانلو، تكللو، استاجلو" به همراهي امير تيمور رهسپار موطن پيشين خود يعني تركستان شدند (سال 800 قمري) چرا كه به سبب روحيه سلحشوري و جانبازي تركان و مهاجرتهاي گوناگون از جمعيت آنان در تركستان (آسياي ميانه) كاسته شده بود . در طي اين مسير به هنگام گذر از ايران، با تقاضاي خواجه علي سياهپوش (840-794 ق) كه از اجداد "شاه اسماعيل صفوي" بود و در اين هنگام در "اردبيل" به ارشاد و تربيت نفوس مستعدان مشغول بود، امير تميور به ايلات: " بيگدلي" و "افشار" و .. اجازه داد كه در ايران ساكن شوند وعده ای از این اسرای آزاد شده به اوطان خود برگشته وبقیه نیز در اردبیل و حوالی آن در سلک مریدان شیخ صفوی ماندگار شدند.(تاریخ دشت مغان. میرنبی عزیززاده). بدين ترتيب اين گروه از ايلات ترك به تركان بومي و باستاني ايران كه فرزندان تركهاي متمدن سومري و ايلامي و اورارتويي و مادي و لولوببي و ..... بودند , پيوستند.

                        با مقایسه وتجزیه وتحلیل نظریات 4گروه مورخان فوق عقلی ومنطقی بنظر میرسد که ورود اینانلوها از آناطولی به اردبیل به صورت تدریجی انجام گرفته یک گروه در دوره خواجه علی سیاهپوش به همراه امیر تیمور بصورت اسرا وارد اردبیل شده اند وپس تقاضای خواجه علی سیاهپوش از امیر تیمور از اسارت آزاد و با تغییر مذهب از سنی عثمانی به شیعه غلات ساکن حوالی اردبیل شده اند. وگروه دیگر که خود در عثمانی دارای مذهب شیعه غلات بوده وبه علت آزار واذیت شیعیان توسط عثمانیها به شاه عباس پناه آورده و با اجازه واذن شاه عباس درییلاقات وقشلاقات حوالی اردبیل ساکن شده اند.

                        در مناطق فارس نشین ؛نواحی خرقان ؛خمسه موطن امروزی اینانلوها می باشد .قشلاق این ایل یعنی جای زمستانه آنها بلوک حفر و داراب و فسا ؛ اطراف گوی داغ و قلعه محمد علی خان نزدیک جاده قدیم تهران و قم و نواحی مجاور ساوجبلاغ و بوئین زهراست و ییلاق آنها در خرقان نزدیک گمیش لو؛ بلوک رامجرد و مرودشت …. و این ایل بهچندین تیره قسمت شدهاند مانند:

                        ابوالوردی، اسلاملو، افشار اوشاغی، امیرحاجی، ایرانشاهی، بلاغی، بیات، چهاردهچریک، چیان، رادبگلو، دهو، دیندارلو، رئیسبگلو، زرندقلی، سُرکلو، سکّز، قورت، قرهقره، چغیلو، کرائی، گوکپر

                        آگاهیهای بیشتر دراین زمینه حاکی از آنست که پنجهزار خانوار از ایل اینانلو «از سنه 1295 زندگانی چادرنشینی را ترک گفته و به زراعت (پرداختهاند) و محل اقامت آنها بیشتر در مشرق و جنوبشرقی ایالت فارس است ….».

                        در مغان : درتقسیم بندی طوایف زیرگروه اینانلو یا اینکه اینانلو خود زیر گروه کدام طایفه بود به نوشته های مورخین روس وآلمان استناد می کنیم:

                        اگرانوویچ(ogranovich ) کمیسرسرحدی روسیه درامورشاهسونهای بیله سواردر1870م :

                        طوایف اصلی مغان وزیرمجموعه های این طوایف رابشرح زیر گزارش می کند:

                        قوجابیگلو( شامل 2تیره 400چادر) با طوایف فرعی مرادلو (200)ادولو(100) خلیفه لو(400)

                        بنده علی بیگلو(شامل 3تیره؛800چادر)با سه طایفه فرعی علی بابا بیگلو(200)بیگ باغی لو (100) خلفلو(50)

                        پولاتلو(شامل3تیره؛600چادر)باطوایف فرعی شیخ لو(250) آبی بیگلو((100) قوزاتلو(400) یورتچی(400)دورسون خوجالو(350)تکله(سه تیره؛600) یکه لو(50)

                        دمیرچی لو (شامل3تیره؛800چادر) با طوایف فرعی اینانلو(400)حاجی خوجالو(600) عربلو(100)

                        ساری خان بیگلو(شامل400چادر) با طوایف فرعی اجیرلو

                        طوایف پیر ایواتلو ؛ کلاش؛ کور عباسلو؛ گیکلو؛ یورتچی؛دورسون خوجالو که گفته می شود از طایفه اینانلو منشعب شده اند (ریچاردتاپر63-62) در اواخر قرن نوزدهم در زمره طوایف مستقل ایل شاهسون در آمدند.

                        در دوره صفویان اینانلوها ازنیروهای عمده ناحیه مغان بوده و بخش بزرگی از این ایل ازجمله گروههای تشکیل دهنده اتحادیه قیزیلباش های شاملو بودند.

                        ییلاقات وکوه اینانلو در حور

                        ییلاقات اینانلو در دامنه کوهستان سرسبز اینانلو ی حور با مختصات جغرافیایی 38°12'39"N 48°40'21"E : گسترده شده است. اینانلو مرتفعترین ییلاق دهستان بوده از سمت مشرق مشرف به خلج لر یوردی ؛ اسکندر یوردی هاچا قیه و.... جنگلهای تالش ازسمت شمال مشرف به بند آغزی ؛چیر ؛بیچنک و.... ازسمت جنوب متصل به ییلاقات قیزیل قیه واز سمت مغرب مشرف به دهستان حور می باشد . وجود چشمه های با آب گوارا وزلال و چمنزارهای جنت سا با انواع گونه های گیاهی هر بیننده ای را جذب می نماید. این منطقه در دوران قاراقویونلوها و آق قویونلوها منطقه ییلاقی وگوکپر (پیره ناخیرچی امروزی) محل اسکان اینانلوها بوده است . در اینکه نام یکی از دو تیره اصلی اینانلوهای شاهسون گوکپر بوده هیچ شکی وشبه ایی نیست .امروزه نیز در خمسه فارس گوکپر نام یکی از تیره های اینانلو می باشد . وجود ییلاقاتی با نام اینانلو و در نزدیکی آن وجود آبادی بنام گوکپر (نام یکی از دو تیره اینانلو) چه معنا ومفهومی می تواند داشته باشد. از آن گذشته رسم ایل اینانلو نیز بر همین منوال بوده که محل سکونت خود را به نام ایل خود؛" اینانلو" نامگذاری می کرده اند نمونه بارز آن در 15 کیلومتری اردبیل به تبریز روبروی سه راهی سرعین؛ نام روستای محل اسکان اینانلوهای امروزی همان اینانلو می باشد. کوچروان ترک و بعدها شاهسون علاوه بر ییلاقات اینانلو در سایر ییلاقهای تالش وباغرو تملک وتصرفاتی داشتند. قبل از اینانلوها جلایریان در منطقه جلایر ؛ همزمان با اینانلوها ؛خلج ها در خلجلر یوردی وقارا قویونلوها در اسکندر یوردی و ..... ساکن بوده اند و تا دوران معاصر نیز برخی شاهسونهای مغان بر ییلاقات قسمت غربی اینانلو تصرف وتملک داشتند.

                        پیره ناخیرچی یا گوکپر؟

                        در اوایل پیروزی انقلاب ایران در سال 1357 که کاوش بی رویه وآزادانه آثار باستانی منطقه توسط یغماگران بصورت شبانه روزی انجام می گرفت و علاوه بر اهالی منطقه از گوشه وکنار ایران چپاولگران ناآگاه آثار ملی مثل قوم مغول جهت حفر و به غارت بردن آثار زیر خاکی روانه منطقه حور می شدند.

                        از زبان یکی از نسخه خوانان آن زمان شنیدم که اسم پیره ناخیرچی در کتب خطی وقدیمی گوکپر است. از سال 57 تا سال 88 در سطور کتب چاپی وخطی واینترنت دنبال این کلمه می گشتم . که خوشبختانه گمشده خود را در کتاب ریچارد تاپر یافتم. .

                        گوکپر نام یکی از دو تیره اصلی اینانلوهای شاهسون بوده است. یکی از سران برجسته تیره گوکپر اینانلوی شاهسون مدعی شده که اجداد وی در زمان شاه عباس اول به مغان کوچیده ودر زمره شاهسونها درآمدند . اما وی اشاره به این مطلب نمی کند اجداد او از کدام ناحیه کوچیده ودر مغان ساکن شدند.(فارسنامه ناصری 1313)

                        [غلامحسينخان شاهسون سرتيپ توپخانه مباركه ولدالصدق حسينخان شهابالملك ميگفت كه در زمان شاه عباس كه بعضي از ايلات شاهيسون شدند اجداد من با طايفة خود ازایل كوگپر برخواسته (برخاسته!) شاهيسون شدند يعني شاهدوست]؛
                        اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

                        نظر

                        • PASHA
                          عضو فعال
                          • Mar 2011
                          • 1294

                          #13
                          در ابتدا لازم ميدانم كه هدف از نگارش اين مقالات را براي خوانندگان محترم روشن سازم.

                          در مقالات موجود در اين سايت به هيچ وجه قصد توهين به هيچ قوم و يا تمجيد از برخي اقوام ديگر را نداريم و تمام مطالب اين مقالات كاملا اثبات شده ميباشند و در اكثر موارد منبع نيز ذكر شده است. همچنين به خوانندگاني كه در مطالب موجود در اين سايت ذره اي مشكوك ميباشند، توصيه ميكنيم حتماً منابع ذكر شده را تهيه و مطالعه كنند.

                          اينجانب به هيچ وجه به برتري نژادي معتقد نبوده و به شدت با آن مخالف ميباشم. اما در پي برخي تبعيض قائل شدن ها در نظام نژادپرست جمهوري اسلامي ايران بر آن شدم تا مقاله اي را تهيه و در آن برخي از واقعيات موجود را براي كساني كه به دنبال حقيقت هستند روشن سازم.

                          آري، ما در كشوري زندگي ميكنيم كه در آن فقط فارس ها را انسان ميدانند و ساير قوميتها حتي اگر فرهنگي كهن تر و غني تر از فارسها داشته باشند. مجبور هستند تا زبان و فرهنگ فارس ها را تبليغ كنند. البته تاريخ ثابت كرده است كه هيچ حكومت نژادپرستي دوام ندارد و مطمئن باشيد كار اين رژيم رو به پايان است.

                          در اين مقاله به شما اثبات خواهيم كرد كه تركها اولين ساكنان آذربايجان بوده اند و از هفت هزار سال قبل در اين منطقه زندگي كرده و از همان زمان تاكنون به زبان تركي صحبت كرده اند. متاسفانه در سالهاي اخير، يعني از زمان رژيم پهلوي تاكنون تمامي حاكمان ايران به نوعي ترك ستيز بوده و سعي بر اين داشته اند كه با مدارك جعلي ثابت كنند كه آذربايجاني ها آريايي بوده و ترك نيستند. بلكه از حدود هزار سال پيش ( حتي در بعضي موارد مدتي كمتر از پانصد سال ) تحت فشار حكومتهاي ترك زبان؛ به اين زبان روي آورده اند. آنها براي رسيدن به اين هدف گاهاً از تعدادي خود فروخته و خائن آذربايجاني نيز كمك گرفته اند كه ميتوان مهمترين آنها را احمد كسروي ملعون دانست.

                          اما ماه هيچگاه پشت ابر نمانده و نميماند. مطمئن باشيد كه كساني همچون پروفسور زهتابي در آذربايجان هستند كه ميتوانند دروغهاي صدها كسروي را برملاكنند.

                          مرحوم شادروان پروفسور محمد تقي زهتابي شخصي است كه شايد بتوان آن را درخشان ترين ستاره قرن حاضر آذربايجان دانست. ايشان تمام عمر خود را وقف مردم آذربايجان و زبان مادري و تاريخ آنها كرد. اگر مشتاق هستيد كه تاريخ واقعي آذربايجان را مطالعه كنيد به شما كتاب معروف ايشان را كه هم به زبان فارسي ( با عنوان "تاريخ ديرين تركان ايران" ) و هم به زبان تركي ( با عنوان "ايران توركلرينين اسكي تاريخي" ) منتشر شده است را توصيه مي كنيم. نام اين سايت را هم به احترام پروفسور زهتابي از نام همين كتاب اخذ كرده ايم. البته با وضعي كه از حكومت نژادپرست ايران سراغ داريم فكر ميكنم تهيه كردن اين كتاب كار بسيار مشكلي باشد.

                          در اين كتاب تاريخ واقعي آذربايجان را با تمام اسناد و مدارك واقعي و با استناد به نظرات ده ها تاريخ شناس معتبر و معاصر جهان ميتوانيد مطالعه كنيد.

                          پروفسور زهتابي پس انتشار جلد اول اين كتاب در سال 1377 در همان سال دار فاني را وداع گفت. مسئولين خود فروخته جمهوري اسلامي مرگ ايشان را مرگ طبيعي ذكر كردند. اما واقعيت چيز ديگري است. چطور ممكن است كسي كه هيچگونه ناراحتي قلبي نداشته، به يكباره با ايست قلبي در جا جان خود را از دست بدهد. و اين در حالي است كه اين اتفاق در همان سالي است كه جلد اول كتاب ايشان به چاپ رسيد و جلد دوم اين كتاب در حال تكمبل براي چاپ بود. از آنجا كه با چاپ جلد دوم اين كتاب تمامي دروغهايي كه اين شئونيست ها تا آن روز تحويل مردم ايران داده بودند فاش ميشد، شئونيست ها آن بزرگوار را شهيد كردند. اما با تلاش برخي از شاگردان و دوستداران آن مرحوم، جلد دوم اين كتاب نيز در سال 1378 در تبريز به چاپ رسيد و دروغهاي پان فارسهاي آرياپرست فاش شد.

                          آري، فارس هاي شئونيست كه طاقت شنيدن واقعيت را نداشتند ايشان را به شهادت رساندند و مرگ ايشان مرگ طبيعي نبود. دليل اين ادعا هم كاملاً روشن است. مسئولين خائن مملكت بعد از مرگ ايشان حق هيچگونه تحقيق و تفحسي را در مورد مرگ مرموز ايشان به مردم آذربايجان ندادند و حتي بارها و بارها عده زيادي را در سر مزار ايشان به جرائم نامعلوم دستگير كرده اند.

                          پروفسور زهتابي در كتاب خود با دلايل و مدارك كاملاً مستند ثابت ميكند كه از هفت هزار سال قبل، يعني زماني كه اسمي از فارس در جهان شنيده نشده بود. تركها در آذربايجان و اطراف آن زندگي كرده اند و خدمات زيادي به تمدن بشري ارائه كرده اند. از مهمترين اقوام ترك آن زمان ميتوان به سومرها ، ايلامي ها ، كاسي ها ، قوتتي ها ، خزرها، لولوبي ها، كاسپي ها، اورارتو ها و ... اشاره كرد. اينان كساني بودند كه اخراعات مهمي همچون خط و چرخ را به جهان عرضه كردند. روز را به 24 ساعت و هر ساعت را به 60 دقيقه و هر دقيقه را به 60 ثانيه تقسيم كردند. دايره را به 360 درجه تقسيم كرده و نسبت هاي مثلثاتي را كشف كردند. آنها اولين كساني بودند كه قانونگذاري را براي بشر به ارمغان آوردند. انواع فلرات را كشف كرده و هنر فلزكاري را بوجود آوردند. اما شئونيست ها از برملا شدن اين اسرار راضي نبودند و تاريخ دروغين و جعلي خود را در خطر ميديدند.

                          آري دليل شهادت پروفسور زهتابي علاقه به وطن و بيان واقعيت و راستگويي بيش از حد بود. البته نمونه هاي اين چنيني را در تاريخ آذربايجان ميتوان به وفور يافت كرد. كساني كه به علت راستگويي و درستكاري و مطالبه حق خود خائن و ياقي و يا تجزيه طلب قلمداد ميشدند. و امروز حتي جمهوري اسلامي به زبان آوردن اسم آنها را يا جرم ميداند يا با اكراه از آنها ياد ميكند. از اين دست افراد ميتوان به بزرگاني چون : سيد جعفر پيشه وري ، ستارخان ، باقرخان ، شريعتمداري و حتی بابک خرمدین و صدها آذربايجاني مخلص ديگر اشاره كرد.
                          اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

                          نظر

                          • PASHA
                            عضو فعال
                            • Mar 2011
                            • 1294

                            #14
                            ایل بایات

                            واژه بیات که به صورت بایات هم ضبط شده به معنای ثروتمندو پرنعمت است . اصل این قبیله در نسبنامه های افسانه ای ترکان به «بای آت » پسر دوم گون خان پسر اغوزخان است.

                            قبیله بیات همچون سایر قبایل بزرگ ترک علامتی مخصوص دارد.

                            ورود قبیله بیات به فلات ایران در اوایل قرن پنجم و مقارن حملات غزان و سلجوقیان ذکر شده است و در مسیر کوچ نظامی خود تا صحاری شام و سواحل مدیترانه پیش رفته اند. در این پیشرویهای پرماجرا گروههایی از این قبیله بتدریج در بعضی نواحی عراق عجم کردستان (اراک) و لرستان استقرار یافتند. چنانکه خبر انتصاب امیرسنقر بیاتی (مقتول ???) به نیابت حکومت بصره از جانب امیر آق سنقر بخاری اقطاع دار این ولایت از سابقه دراز حضور بیاتها در ایران و عراق عرب حکایت می کند (ابن خلدون ج ? ص ??). استقرار قبیله بیات در بعضی نواحی غربی ایران پس از چندی به تشکیل دولت محلی کوچکی در اراضی میان لرستان کوچک و عراق عرب انجامید اما خصومت حاکمان بیات و اتابکان لر سرانجام به انقراض حکومت بیات منجر شد و اتابک شجاع الدین خورشید شاه حاکم لرستان که از دست اندازیهای مکرر ترکان بیات به متصرفات خویش خشمگین بود بر سر آنان تاخت . در نتیجه آخرین حاکم بیات هزیمت یافت و قلمرو او که به ولایت بیات مشهور بود به تصرف سپاه خورشیدشاه درآمد

                            (حمدالله مستوفی ????ش الف ص ??? معین الدین نطنزی ص ?? ـ ?? بدلیسی ص ??).



                            رؤسای طوایف بیات عراق عجم که ظاهرا بزرگترین گروه از آق بیات به شمار می آمدند در سالهای سلطنت شاه طهماسب اول (???ـ???) از جمله بزرگان دولت صفوی محسوب می شدند. سلیمان بیگ و برادرش حسن بیگ یوزباشی قورچیان بیات پیش از اینکه به سبب رفاقت با اسماعیل میرزا پسر شاه طهماسب اول مغضوب شوند از امرای بزرگ و مقرب شاه صفوی بودند (نویدی ص ??? تاریخ قزلباشان ص ??). حتی صدماتی که شاه صفوی بر این طوایف وارد آورد مانع از اطاعت و خدمتگزاری آنان نشد. هنگامی که القاص میرزا برادر شورشی شاه طهماسب با حمایت سلیمان قانونی پادشاه عثمانی از عراق عرب تا قم پیش آمد جمعی از طوایف بیات عراق عجم که در حدود قم می زیستند به مقابله با القاص میرزا شتافتند. جنگجویان این طایفه در جنگ مغلوب و به دستور القاص میرزا کلیه اسرای طایفه بیات اعدام شدند ( عالم آرای شاه طهماسب ص ???). طوایف بیات عراق عجم همچنین مدتی در ملازمت و خدمتگزاری سلطان مصطفی میرزا پسر شاه طهماسب بودند. سلطان مصطفی میرزا که از دوستداران سلطنت برادر خود سلطان حیدر میرزا بود پس از قتل برادر به دست هواداران اسماعیل میرزا برادر دیگر خود به امیدنجات به میان طایفه بیات گریخت . حاجی اویس بیگ بیات حاکم طایفه که در ظاهر پذیرای شاهزاده متواری شده بود بازداشت محترمانه او را به قزوین اطلاع داد و پس از ورود شاه اسماعیل دوم (حک : ???ـ ???) به قزوین او را به حضور شاه رسانید (اسکندرمنشی ص ??? منجم یزدی ص ??ـ?? حسینی استرآبادی ص ??). در اوایل سلطنت شاه عباس اول (???ـ ????) که حکومت قلمرو علیشکر ـ همدان ـ به محمد باقر میرزا پسر خردسال شاه عباس تفویض شد اغورلو سلطان بیات حاکم طایفه بیات و نواحی کزاز و کرهرود به نیابت از او به حکومت همدان رفت . اما شاهوردی خان حاکم لرستان کوچک که از مدتها قبل قصد تصرف بعضی مناطق تابعه همدان را داشت قلت یاران اغورلوسلطان را مغتنم شمرد و به بروجرد مقر او حمله برد. در این جنگ اغورلو سلطان کشته شد و لشکریان بیات متفرق شدند. تا اینکه شاه عباس خود به جنگ شاهوردی خان رفت و پس از شکست دادن او متوجه ایل بیات شد و کلیه مناصب موروثی اغورلو سلطان را به برادر او شاهقلی سلطان بیات تفویض کرد. وی که از تأخیر ایل بیات در امداد به اغورلو سلطان خشمگین بود به خواهش شاهقلی سلطان از مجازات ایل بیات درگذشت و پس از دریافت سه هزار تومان پول و سه هزار کره اسب بیاتی نژاد که همواره مورد توجه قزلباشان بود به قزوین بازگشت (اسکندرمنشی ص ???ـ??? بدلیسی ص ??ـ?? تاریخ قزلباشان همانجا ).

                            لازم به ذکر است که درمیان مردمان اطراف نوبران وکردر(کردخورد) دشت بیات(بایات اجاغی ، میچینک،یاتان ،سامان ،خان آقا و... فراهان افسانه شاهوردی خان معروف است ،او خان قوم بایات است که ایستاده قرآن می خواند و به لرها حکومت می کند. چهره ی اورا چنین توصیف میکنند،همیشه زلف های مشکی خود را درزیر کلاه پنهان می کرد،. صورت درازوبینی کمی بزرگ،ریش تُنک، چشم های عقابی داشت، قد نسبتا بلند، بالا تنه کوتاه پاهای کشیده و ابرمردی است که بعد ازشکست در جنگ بین اقوام که به خاطر بزرگ منشی آن شکست را قبول می کند تا رسم برادر کشی را بشکند.خان در دره ی گولجه از اطراف میچینک اقامت میگزیند؛ودراین مرغزار اسب های او که به تاراج رفته اند یکی بعد از دیگری می آیند. با امدن اسب ها ،اودر دامنه تپه های گولجه دست تنها پنجاه زاغه می سازد بعد از تمام شدن زاغه ها رمه های به تاراج رفته اوهزار میش وبره و هفتصد بزو بزغاله وگاوهای پیشانی سفیدنر بر میگردند.برگشتن گاوهای نر را خوش یمن برای کشاورزی می گیرد .درغروب همان روز اَ ل اروادی (زنی برای دست ،از کنیزان بزرگ اجنه) از فر خداوندی به او هدیه می شود وبا قراردادن سنجاقی یا جوال دوزی در یقیه لباسش آل را مطیع خود میسازد،وتمام منطقه را زیر کشت میبرد.

                            درروایت شفاهی عامه نقل می شود ؛ آلآروادی زنی بود باهیکلی تنومند،چشمانی درشت ،پیشانی بلند وموهای وزوزی. دارای پستانای بزرگ و آویزان بود که هنگام دویدن مجبور می شد آنهارا ماننده کیسه ای برروی شانه هایش بیاندازد تا سرعت حرکت او را نگیرد. اَل آروادی دستهای بابرکتی داشت ،چنان که در یک نیم گرد نیم روزی خورشید تمام رمه را میدوشید. وبرای آوردن آب خمیر گندم وجو درروزاِشمّه( شنبه اِشمّه انمک وارد کار شدن) از چشمه ایغور (یک کیلو متری میچینک ) راهی آن جا می شد ساعت ها درنگ می کرد تا آب مخصو ص خمیر را از چشمه بگیردواگر آب خمیرآن روز ازچشمه نمی آمد درروز دُشمّه(یکشنبه روی کار پهن شدن) به چشمه سنگستان درچهار کیلومتری بایات اجاغی می رفت اگر آب خمیر ان روز هم نمی آمد در روز بَنَمّه (سه شنبه بلنمک روز پیچیده شدن درکار) به چشمه ای در دره اُوزخان(اوزچایی درپنج کیلومتری گولجه سه کیلو متری روستای کوسلر)می رفته واز آن چشمه آب میآورد ،وقتی او با آن ویژه گی آب را برای خمیرمهیا می کرد نان آن خمیرتا یک سال تمام نمی شد.

                            آل، شاهوردی خان رادر کارهای دیگر نیز معین وخدایار بوده مخصوصا در امور کشاورزی وبرداشت گندم .میگویند مرز کرت هارا به مدد او انجام میداد ومَثل سن با س من چک وار را به اَلآروادی نسبت می دهند.نقل می کنند که بعد ازآن که زن شاهوردی خان جوال دوز را از یقیه اَل آروادی بیرون کشیدو به او فهماند که خان برای رضای خدا اوراآزاد کرده است و دردامنه کوه دارسو برای او غاری ساخته تا درآن زندگی کند، آل اروادی به کوه رفت ،تازمانی که خان زنده بود گاه گاه از کوه به کنار چشمه می آمده ومانند طوطی همین چند کلمه را با آوازی محزون می گفته وباحرکات دست به زنها ی کنار چشمه می فهماند که همیشه حاضر به خدایاری ومدد خان است.
                            اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

                            نظر

                            • PASHA
                              عضو فعال
                              • Mar 2011
                              • 1294

                              #15
                              سخناني تأثر برانگيز از ارسلان آلبايراق

                              من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم زبان و ادبيات بسيار غني تركي تدريس مي شد!
                              من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم زبان تركي ملت 30 ميليوني ما تحقير نمي شد!
                              من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم زبان تركي ملت 30 ميليوني ما ممنوع نمي شد!
                              من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم زبان تركي ملت 30 ميليوني ما مورد انواع هجومها قرار نمي گرفت!
                              من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم زبان 15 ميليون فارس بر ملت مظلوم ما تحميل نمي شد!
                              من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم با تحميل زبان بيگانه، سعي در محو كردن فرهنگ و زبان ترکي نميکردند!
                              من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم به صدها طومار حق طلبانه ملت آذربايجان اندکي اعتناء ميکردند!
                              من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم تاريخ 7000 ساله ملت 30 ميليوني آذربايجان تحريف نمي شد!
                              من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم شخصيتهاي تاريخي ملت کبير ما مورد توهين قرار نمي گرفت!
                              من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم موسيقي و رقص جهانگير آذربايجان را محلي خطاب نمي کردند!
                              من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم مرا تعمدا و شيادانه آذري خطاب نمي کردند!
                              من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم نام ازلي و ابدي آذربايجان را آذر آبادگان نمي گفتند!
                              من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم تبار و نژاد مرا به دروغ آريايي نمي خواندند!

                              وادامه آن در http://azerses.110mb.com/arsalan.html
                              اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

                              نظر

                              در حال کار...
                              X