دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • وحید 20
    ستاره‌دار(98)
    • Mar 2011
    • 29911

    #391
    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند

    چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

    مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس

    توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند

    گوییا باور نمی‌دارند روز داوری

    کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند

    یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان

    کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند

    ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان

    می‌دهند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنند

    حسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کشد

    زمره دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کنند

    بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی

    کاندر آن جا طینت آدم مخمر می‌کنند

    صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت

    قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند
    درخت هرچه پربارتر افتاده تر@};-

    توصیه ای به خرید/فروش/نگهداری ندارم.

    نظر

    • Mehdi1400
      ستاره دار(19)
      • Jul 2013
      • 2938

      #392
      پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

      خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
      چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است

      جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
      کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است

      ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
      آخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است

      ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
      در حضرت کریم تمنا چه حاجت است

      محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
      چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است

      جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
      اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است

      آن شد که بار منت ملاح بردمی
      گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است

      ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
      احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

      ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
      می‌داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است

      حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
      با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است

      نظر

      • امام قلی خان
        عضو فعال
        • Aug 2015
        • 1542

        #393
        پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

        من هم از قافله عقب نمانم و از زبان خودم این بیت حافظ را بگویم
        گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم
        لعنت به پیری
        با تشکر
        نه محقق بود نه دانشمند چارپایی بر او کتابی چند
        از هم ندوشیم.
        با هم بنوشیم.

        نظر

        • mhjboursy
          ستاره‌دار (۱۳)
          • Jul 2013
          • 18270

          #394
          پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

          منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
          منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن



          وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
          که در طریقت ما کافریست رنجیدن



          به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
          بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن



          مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
          به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن



          به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب
          که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
          «محمد حسین» هستم.
          امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

          نظر

          • roya123
            ستاره‌دار(3)
            • Apr 2014
            • 5587

            #395
            پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?


            گفت و گوی دو جنین تو رحم مادر...

            اولی میگه تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟
            دومی: آره حتما. یه جایی هست که می تونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم
            اولی: امکان نداره. ما با جفت تعذیه می شیم. طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه. اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده.
            دومی: شاید مادرمونم ببینیم
            اولی: مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش
            دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه.
            اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره.
            دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی....

            این مکالمه چقدر اشناست.....

            اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
            شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"

            نظر

            • roya123
              ستاره‌دار(3)
              • Apr 2014
              • 5587

              #396
              پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?


              هر وقت می گویید "
              خودم را دوست دارم!" ترس های شما ناپدید می شوند و جرأت شما بیشتر می شود.

              گفتن مداوم عبارت "
              من خودم را دوست دارم!" آن قدر قدرتمند و مثبت هستند که ذهن و ضمیر نیمه هشیار شما بی درنگ آن را مثل یک دستور می پذیرد.

              آن ها بی درنگ بر افکار، احساسات و نظرات شما تاثیر می گذارند. زبان بدن شما مثبت تر و شادتر می شود.

              احساس بهتری درباره خود پیدا می کنید و در نتیجه با کسانی که در اطراف شما هستند گرم تر و صمیمی تر برخورد می کنید.

              وقتی روی برداشت خود از خودتان کار کنید، روند تغيير فکر و تغییر زندگی شما آغاز می شود.
              اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
              شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"

              نظر

              • رستا
                عضو فعال
                • Jan 2018
                • 481

                #397
                پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

                در اصل توسط roya123 پست شده است View Post

                گفت و گوی دو جنین تو رحم مادر...

                اولی میگه تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟
                دومی: آره حتما. یه جایی هست که می تونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم
                اولی: امکان نداره. ما با جفت تعذیه می شیم. طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه. اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده.
                دومی: شاید مادرمونم ببینیم
                اولی: مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش
                دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه.
                اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره.
                دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی....

                این مکالمه چقدر اشناست.....

                بسیار زیبا بود.

                نظر

                • roya123
                  ستاره‌دار(3)
                  • Apr 2014
                  • 5587

                  #398
                  پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

                  همه چیز برای کسی که می‌داند

                  چگونه صبر کند،

                  به موقع اتفاق می‌افتد.

                  تولستوی
                  اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
                  شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"

                  نظر

                  • roya123
                    ستاره‌دار(3)
                    • Apr 2014
                    • 5587

                    #399
                    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

                    میگن یه قانونی هست : یه گام بیشتر که کل زندگی توی همین یه قدم اخر هست.
                    هر وقت از یه کاری خسته شدی و دیگه حس کردی باید تمومش کنی و بری استراحت کنی یه کم دیگه انجام بده بعد استراحت کن
                    حالا امشب واسه من شده چند گام بیشتر
                    دارم کلیپ های آموزش بورس می بینم. خوابم می بره. وسطش میام اینجا یه چیزی می نویسم میگم یه کلیپ دیگه...

                    من نمی دونم چرا اینقد زود شبا خوابم می گیره؟؟؟ دوستان یه راهی سراغ ندارید اینقد زود خواب چشمانمان را نرباید؟؟؟ (:|
                    اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
                    شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"

                    نظر

                    • کریس گاردنر
                      ستاره‌دار (۱۰)
                      • Jan 2013
                      • 2905

                      #400
                      پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

                      دیپاک چوپرا
                      دیپاک چوپرا در 22 اکتبر 1946 در دهلی نو و خانواده‌ای فرهیخته متولد شد.

                      او فرزند بزرگ کریشان چوپرا از مشهورترین جراحان قلب هند است که به مدت 25 سال، ریاست پخش پزشکی قلب بیمارستان «مول چند خیراتی» را در دهلی نو بر عهده داشت. پدربزرگ وی نیز از گروهبانان ارتش بریتانیا بود.

                      در ایام نوجوانی، آرزوی دیپاک چوپرا این بود که هنر پیشه یا روزنامه نگار شود و علاقه چندانی به پزشکی نداشت.

                      مطالعه یکی از داستان‌های قدیمی هندی نوشته «شینکلار لوئیس» مسیر زندگی دیپاک چوپرا را به کلی عوض کرد و او را به پزشکی علاقه‌مند کرد.

                      مطالعه این داستان آنقدر روی دیپاک تاثیر گذاشت تا اینکه در رشته پزشکی شروع به تحصیل کرد. پس از فارغ التحصیلی در رشته پزشکی، به یکی از روستاهای دورافتاده هندوستان رفت و به مدت 6 ماه به پزشکی و مداوای بیماران پرداخت.

                      در سال 1970 که تنها 23 سال داشت، به همراه همسرش ریتا به آمریکا مهاجرت کرد و در بیمارستانی مشغول به کار شد. این بیمارستان به پزشکانی نیاز داشت که بتوانند جایگزین پزشکان اعزام شده به ویتنام شوند.

                      اولین شغل وی در بیمارستان، صدور گواهی فوت بیماران بود.

                      این موضوع سبب شد تا دیپاک چوپرا به خوبی با سختی‌های پزشکی آشنا شود و بداند که پزشکی تنها شفای بیماران و شاد کردن آنها نیست.

                      آغاز موفقیت دیپاک چوپرا
                      Deepak Chopra
                      Deepak Chopra


                      در سال 1981 زندگینامه دیپاک چوپرا عوض شد.

                      در این سال، دیپاک چوپرا به هند بازگشت و سراغ یکی از متبحرترین پزشکان هندی با نام «دکتر تریگونا» رفت که با یک بار گرفتن نبض انسان‌ها می‌توانست تاریخچه زندگی و بیماری‌های آنها را حدس بزند.

                      وقتی که نبض چوپرا در دستان دکتر قرار گرفت، دکتر تریگونا متوجه شد که دیپاک چوپرا، افکار بیهوده بسیاری در سر دارد. او برای حل این مشکل به دیپاک چوپرا پیشنهاد داد تا غذایش را آرامتر بجود و با استفاده از مراقبه و مدیتیشن، ذهن خود را خلوت‌تر کند.

                      دیپاک از پیشنهادات دکتر تریگونا پیروی نکرد و حتی تا جایی پیش رفت که روزی یک پاکت سیگار می‌کشید. سپس با انجام تمرینات T.M و مراقبه اثرات مثبتی روی آرامش فکری خود مشاهده کرد.

                      او دریافت که تاثیر اینگونه تمرینات بر آرامش فکری بسیار زیاد است. در کمال ناباوری، دیپاک چوپرا با انجام مراقبه توانست طی دو هفته، سیگار و مشروبات الکی را ترک کند.

                      علاقه دیپاک چوپرا به تمرینات T.M آنقدر زیاد شد که در سال 1985 به دیدار ماهاریشی ماهش پوکی (بنیانگذار و رهبر تی.ام) رفت. تا سال 1987 محصولات آیوردایی دکتر ماهاریشی را می‌فروخت و از این راه درآمد زیادی کسب کرد.

                      پس از صحبت‌های فراوان در زمینه تی.ام و آیوردا، دیپاک چوپرا تصمیم گرفت به کمک ماهاریشی یک کلینیک پزشکی آیوردایی را تاسیس کند؛ اما در سال 1993 از سمت ریاست کلینیک استعفا داد.
                      از آدم ها بُت نسازید، این خیانت است!هم به خودتان، هم به خودشان.خدایی می‌شوند که، خدایی کردن نمی‌دانند!
                      وَ شما در آخر می‌شوید، سر تا پا کافرِ خدایِ خود ساخته...!

                      نظر

                      • mhjboursy
                        ستاره‌دار (۱۳)
                        • Jul 2013
                        • 18270

                        #401
                        پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

                        در اصل توسط roya123 پست شده است View Post
                        میگن یه قانونی هست : یه گام بیشتر که کل زندگی توی همین یه قدم اخر هست.
                        هر وقت از یه کاری خسته شدی و دیگه حس کردی باید تمومش کنی و بری استراحت کنی یه کم دیگه انجام بده بعد استراحت کن
                        حالا امشب واسه من شده چند گام بیشتر
                        دارم کلیپ های آموزش بورس می بینم. خوابم می بره. وسطش میام اینجا یه چیزی می نویسم میگم یه کلیپ دیگه...

                        من نمی دونم چرا اینقد زود شبا خوابم می گیره؟؟؟ دوستان یه راهی سراغ ندارید اینقد زود خواب چشمانمان را نرباید؟؟؟ (:|
                        سلام.
                        پیشنهاد می‌کنم بخوابید.
                        چقدر هم خوب است که خوابتان می‌گیرد.

                        من متاسفانه همین‌جور هستم.
                        دقیقا.

                        ولی کار درست خوابیدن به موقع است.
                        از آن سو اگر آدم زودتر بیدار شود کارایی‌اش هم بیشتر است.
                        بدن ما این‌گونه آفریده شده (یا اگر بخواهیم داروینی بیاندیشیم: هزاران سال این‌گونه بدن ما تطابق یافته) که شب‌ها بخوابد.

                        ============================

                        فیلم‌های زیاد هم به کار نمی‌آیند. یک فیلم خوب را آدم خوب نگاه کند و کامل «مال‌خود» کند، بهتر است. (باز این هم همان چیزی است که مشکل خودم هم هست. در حقیقت اینها را در درجه‌ی نخست به خودم می‌گویم.)
                        «محمد حسین» هستم.
                        امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                        نظر

                        • کریس گاردنر
                          ستاره‌دار (۱۰)
                          • Jan 2013
                          • 2905

                          #402
                          پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

                          تاریخچه ی شرکت مشهور و چند ملیتی آی بی ام (IBM)، با نام توماس واتسون آمیخته است. او که زمانی فروشنده ی دوره گرد آلات موسیقی و چرخ خیاطی بود، یکی از معتبر ترین شرکت های فناوری جهان را بنا کرد. توماس واتسون در سال ۱۸۷۴ در مزرعه ای کوچک در ایالت نیویورک متولد شد. پدرش در ابتدا اصرار داشت که او حرفه ی چوب بری را بیاموزد و بعدها می خواست که او در رشته ی حقوق ادامه تحصیل بدهد. اما توماس به هیچ کدام از این کارها روی خوش نشان نداد. او در ۱۸ سالگی به عنوان حسابدار در یک قصابی مشغول به کار شد. این کار چندان برایش خوشایند نبود و او همیشه رویاهای بزرگی را در سر می پروراند.

                          در همان زمان او با فروشنده ی دوره گرد چرخ خیاطی و ارگ، به نام «جورج کورن ول» آشنا شد. این فرد از تام خواست که به عنوان دستیارش با او همکاری کند. از آنجایی که در رفت و آمد بودن برای تام جذابیت بیشتری از فروشندگی ثابت در یک قصابی داشت، پیشنهاد او را پذیرفت. اما این شغل مطابق رویاها و تصورات زیبایی که او از آن داشت نبود و در عمل حقایق تلخ و ناگواری را تجربه کرد. با وجود این، این کار فرصتی شد تا واتسون فروشندگی را بیاموزد و تجارب با ارزشی به دست بیاورد. او بعدها برای پیدا کردن شغلی جدید، عازم بندری در شمال غرب ایالت نیویورک، به نام بوفالو شد. اما آن روزها با دوران رکود و کسادی کار مقارن بود و به ندرت در آن بندر شغلی یافت می شد. تا جایی که واتسون تصمیم گرفت با ارسال نامه ای، از پدر و مادرش درخواست کند تا هزینه ی بازگشت به مزرعه را برایش بفرستند. اما بالاخره توانست کاری در یک خیاطی پیدا کند.

                          کارش در آن خیاطی چندان دوام نداشت اما موجب شد تا با مردی به نام سی. بی بارون آشنا شود. این فرد فروشنده ای موفق و حرفه ای بود و همیشه ظاهری آراسته داشت. او تاثیر زیادی بر واتسون گذاشت و زمانی که او را به کار جدیدی دعوت کرد، واتسون فورا پذیرفت. واتسون تحت نظر سی بی بارون، تمام شگرد های فروشندگی را آموخت.

                          توماس واتسون فردی پر دل و جرأت بود و شور و حرارتش برای کسب موفقیت، احساسات هر کسی را بر می انگیخت.

                          توماس واتسون که توانسته بود در حرفه ی فروشندگی بسیار موفق عمل کند، با دریافت نخستین حقوق خود، اقدام به خرید یک دست لباس کرد؛ چرا که بارون به او گفته بود که داشتن ظاهر مناسب در امر فروش، موضوع بسیار مهمی است. او کم کم با درآمدی که از راه فروشندگی داشت، سرمایه ای جور کرد و مغازه ی گوشت فروشی ای در بندر بوفالو دایر کرد. او در این فکر بود که به مرور شعبه های دیگری را در شهرهای مختلف دایر کند. اوضاع به نظر بسیار خوب می رسید، اما ناگهان شرایط کاملا تغییر کرد.

                          یک روز صبح، بارون تمام پول های او را برداشت و گریخت. واتسون تلاش زیادی برای پیدا کردن او کرد اما نتیجه ای نداشت. او در شرکتی مشغول به کار شد اما اندکی بعد کارش را در آنجا هم از دست داد. او که به اندازه ی کافی پول نقد نداشت، مجبور شد تا فروشگاه خود را تعطیل کند. واتسون در آن زمان احساس می کرد که رویایش برای موفقیت، خواب و خیالی بیش نبوده است.

                          او بالاخره توانست با مهارت هایی که در فروشندگی پیدا کرده بود در شرکت «ان سی آر» مشغول به کار بشود و به کمک مدیرش که تحت تاثیر اراده و تلاش واتسون قرار گرفته بود، به فروشنده ای حرفه ای تبدیل بشود.

                          امروز با تلاش فراوان پیوند ببند و نگران فرداهای خود نباش، چرا که با تلاش امروز تو، فردا ها نیز از تو و سرمایه ات مراقبت خواهند کرد.

                          بعد ها به دلیل مشکلات حقوقی و ضررهای شرکت، واتسون از این شرکت اخراج شد. او پس از ترک شرکت به یکی از دوستانش گفت: «من از اینجا با این نیت می روم که شرکتی بسیار بزرگتر از آن تاسیس کنم.»

                          توماس واتسون مدتی بیکار بود اما بعدتر توانست در شرکت رقیب ان سی آر، یعنی «سی تی آر سی» استخدام بشود. او به دلیل خلاقیت و اراده ی بسیاری که برای پیشرفت داشت، توانست موجب پیشرفت شرکت بشود و در کمتر از یک سال به عنوان سرپرست شرکت منصوب شد. او سال ها در این شرکت مشغول به کار بود و کم کم توانست تمام کنترل شرکت را به دست بگیرد. واتسون پنجاه ساله، نام سی تی آر را به شرکت ماشین های تجاری بین المللی یا «آی بی ام» تغییر داد. این شرکت در راهی جدید افتاد و اهدافی تازه را برای خود در نظر گرفت.

                          شرکت آی بی ام تحت حمایت واتسون به سرعت پیشرفت کرد و شامل ۱۲ هزار کارمند بود. در زمان مرگ واتسون، شرکت آی بی ام دارای ۸۸۸ دفتر و شش کارخانه در سراسر آمریکا بود. همچنین بخش تجارت بین المللی این شرکت، ۲۲۷ دفتر و ۱۷ کارخانه را در ۸۰ کشور جهان در اختیار داشت. او قبل از مرگش کارها را به پسرش سپرد. زندگی واتسون نمونه ی بارزی از پایداری است. خلاصه ی اندرز های او که در کتاب زندگی نامه اش با عنوان «استقامت کن» آمده است، چنین است:

                          چیزی در دنیا نمی تواند جای پشتکار را بگیرد، نه هوش و نه استعداد؛ زیرا در دنیا افراد با استعداد اما ناموفق فراوانند. نه نبوغ و نه تحصیلات، چرا که نابغه های آس و پاس و تحصیلکرده های فقیر و گوشه گیر در دنیا زیادند. تنها «عزم» و «پایداری» است که برنده را از بازنده جدا می کند.
                          از آدم ها بُت نسازید، این خیانت است!هم به خودتان، هم به خودشان.خدایی می‌شوند که، خدایی کردن نمی‌دانند!
                          وَ شما در آخر می‌شوید، سر تا پا کافرِ خدایِ خود ساخته...!

                          نظر

                          • کریس گاردنر
                            ستاره‌دار (۱۰)
                            • Jan 2013
                            • 2905

                            #403
                            پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

                            در حال زندگی کنید. چون این تنها لحظه ای است که در اختیار دارید.

                            توجه و تمرکز خود را بر هر آنچه اینجا و اکنون است معطوف دارید و جستجوگر کمال در هر لحظه باشید.

                            هر چه برایتان پیش می آید را تمام و کمال بپذیرید. در این صورت است که می توانید از آن لذت ببرید.

                            از آن درس بگیرید و سپس رهایش کنید. حال همان گونه است که باید می بود.

                            بینهایت قانون طبیعت دست به دست هم داده اند تا این لحظه خاص.

                            این تفکر خاص و این تلقی خاص را برای شما به وجود آورند. این لحظه بدین گونه است زیرا کل جهان هستی بدین گونه است.

                            سعی نکنید با بینهایت چیزَ مختلف از سر ستیزه جوئی برآئید. بلکه در عوض. خود را با آن ها یگانه سازید.
                            َ
                            از آدم ها بُت نسازید، این خیانت است!هم به خودتان، هم به خودشان.خدایی می‌شوند که، خدایی کردن نمی‌دانند!
                            وَ شما در آخر می‌شوید، سر تا پا کافرِ خدایِ خود ساخته...!

                            نظر

                            • mhjboursy
                              ستاره‌دار (۱۳)
                              • Jul 2013
                              • 18270

                              #404
                              پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

                              برخی می‌گویند شکر خدا را گفتن برای خدا چه فایده‌ای دارد؟ یا برای خدا نماز خواندن.

                              برای خدا فایده‌ای ندارد. برای ما فایده دارد.

                              ما به شکر خدا نیاز داریم.


                              =========================


                              چشممان را باز کنیم...
                              نعمت‌های خدا را ببینیم.
                              اگر امروز زیان کردیم... خوب... چرا زیان‌های بسیار بزرگتری که ممکن بود بکنیم را نمی‌بینیم؟ چرا سودهای فراوانی که این همه مدت کرده‌ایم را نمی‌بینیم؟

                              چرا «امکان» زیان نکردن‌ها و سود کردن‌های آینده را نمی‌بینیم؟ (این امکان هم خودش یک نعمت است! ما هنوز تو چاله‌ای بزرگ گیر نکرده‌ایم! امکان رهایی از آن را داریم. امکان کسب سودهای بزرگ را داریم. این یک نعمت است. یک نعمت بسیـــــــــــــــــــــار بزرگ.)

                              دیگر نگویم از دیگر نعمت‌ها...
                              دست سالم... پای سالم... ریه‌ی سالم... عقل سالم...
                              توانایی‌ها و امکان‌ها... امکان زندگی... امکان داد و ستد... امکان اندیشیدن... امکان لذت بردن از زندگی... امکان یک نفس عمیق کشیدن... امکان تجربه‌ی عشق (به والدین، به فرزندان، به دنیا، به خدا...)

                              همه‌ی اینها نعمت است که هر کدام از ما چندتا یا همه‌شان را داریم... ولی نمی‌بینیم. فقط همین زیانی که امروز کرده‌ایم را می‌رویم نگاه می‌کنیم. (که همان را هم می‌توانیم فردا تکرار نکنیم!)
                              خوب این همه نعمت وجود دارد...
                              این همه دارایی و امکانات وجود دارد...
                              تخیلی و الکی هم نیستند...
                              چرا از همین‌ها لذت نبریم؟


                              الحمد لله رب العالمین.
                              @};-

                              پی‌نوشت: شکر خدا را گفتن و آسوده اندیشیدن و یک نفس عمیق کشیدن برابر نیست با ول‌انگاری و رها کردن امور و تدبیر نیاندیشیدن و بی‌خیالی!
                              پی‌نوشت: طبق معمول بیشتر چیزهایی که می‌گویم را برای خودم می‌گویم.
                              «محمد حسین» هستم.
                              امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                              نظر

                              • roya123
                                ستاره‌دار(3)
                                • Apr 2014
                                • 5587

                                #405
                                پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

                                چه برد شیرینی می شود
                                اگر در قمار زندگی
                                تمامم را به تو ببازم
                                اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
                                شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"

                                نظر

                                در حال کار...
                                X