کاربران گرامی بورسی، با توجه به تغییرات اخیر سایت در صورت وجود هر گونه مشکل در استفاده از سایت (درج پیام، عضویت و...) با ایمیل boursy.com[@]gmail.com در ارتباط باشید یا موضوع را در تاپیک «شما بگویید...» درج کنید.
مرگ داشت با زندگی درد دل می کرد ، بهش گفت تو چرا واسه همه دوست داشتنی ئی و همه دوست دارن با تو باشن ولی من واسه هیشکی ارزش ندارم ؟!!
زندگی بهش گفت : چون تو یه حقیقتی و من یه دروغ !
حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را
یا تو را من وفا بیاموزم یا من از تو جفا بیاموزم / به کدام دعات خواهم یافت تا روم ، آن دعا بیاموزم / روی بگشای تا خلایق را، معنی والضحی بیاموزم/ از خیالت وفا طلب کردم،گفت کو؟ / از کجا بیاموزم
حتما این شعر رو توی مدار صفر درجه با صدای علیرضا قربانی شنیده اید....شعر از افشین یداللهی با آهنگسازی فردین خلعتبری
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل میآفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید
من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن، دنیا همان یک لحظه بود
آندم که چشمانت مرا، از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم، شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو، نه آتش و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ،
به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد
و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است
حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را
خوش به حال آسمون كه هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ...
به كسی توجه نمی كنه ... از كسی خجالت نمی كشه... می باره و می باره
و... اینقدر می باره تا آبی شه... آفتابی شه...!!! کاش... کاش می شد مثل آسمون بود...
كاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی شی...
بعدش هم انگار نه انگار كه بارشی بوده
حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را
برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی ست.
لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی
یا گلویش را با آن بشکافی.
پرهایش را بزن...
خاطره پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره ها پرت کند
حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را
به خارزار جهان ، گل به دامنم ، با عشق
صفاي روي تو ، تقديم مي كنم ، با عشق
درين سياهي و سردي بسان آتشگاه
هميشه گرمم ، هميشه روشنم با عشق
همين نه جان به ره دوست مي فشانم شاد
به جان دوست ، كه غمخوار دشمنم با عشق
به دست بسته ام اي مهربان ، نگاه مكن
كه بيستون را از پا در افكندم ، با عشق
دواي درد بشر يك كلام باشد و بس
كه من براي تو فرياد مي زنم : با عشق
فريدون مشيري
حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را
از خدا پرسيدم دوست داريد بندگانتان چه بياموزند؟
گفت: "بياموزند كه آنها نمي توانند كسي را وادار كنند، عاشقشان باشد"
"بياموزند كه انسانهايي هستند كه آنها را دوست دارند اما نمي دانند كه چگونه عشقشان را ابراز كنند..."
حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را
ناتوان گذشته ام ز كوچه ها ،نيمه جان رسيده ام به نيمه راه
چون كلاغ خسته اي در اين غروب،مي برم به اشيان خود پناه
در گريز از اين زمان بي گذشت،در فغان از اين ملال بي زوال
رانده از بهشت عشق و ارزو،مانده ام همه غم و همه خيال.....
سر نهاده چون اسير خسته جان ،در كمند روزگار بد سرشت
رو نهفته چون ستارگان كور،در غبار كهكشان سر نوشت
مي روم ز ديده ها نهان شوم،مي روم كه گريه در نهان كنم
يا مرا جدايي تو مي كشد ، يا تو را دوباره مهربان كنم........
نظر