گزیده های شعر و شاعری

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • آمن خادمی
    مدیر
    • Jan 2011
    • 5243

    #1066
    ما جدا مانده ایم از هم و این،بی گمان سرنوشت خوبی نیست
    بی تو دنیا بهشت هم كه شود، بی شك اصلا بهشت خوبی نیست

    ماه اردیبهشت من امسال،گرچه بارانِ بسیاری داشت،
    حس تلخی ولی به من می گفت:اصلا اردیبهشت خوبی نیست

    این كه ما فكر می كنیم به هم،نیمی از راه عشق طی شده است
    بازگشت از میانه ی این راه،منطقاً بازگشت خوبی نیست

    می شود نا امید بود از عشق، از تو دلخور نمی شوم....اما
    این كه چیزی عوض نخواهد شد،حرف های درشت خوبی نیست

    عشق حالا معطل من و تست،تو ولی دل سپرده ای به زمان،
    عشق یك معجزه ست، باور كن،كه زمان لاك پشت خوبی نیست

    رفته ای تا كه شعر خلق شود؟زندگی شعر نیست، باور كن
    این كه"لیلی"شوی تو، من "مجنون"، ابدا سرنوشت خوبی نیست

    پیش از اینها نه،بعد از این هم نه،عشق اكنون معطل من و تست
    زنگ این خانه را بزن، هستم، ما شدن سرگذشت خوبی نیست؟


    "مهرداد نصرتی"
    to continue, please follow me on my page

    نظر

    • behnam
      عضو فعال
      • May 2011
      • 9603

      #1067
      حیلت رها کن عاشقــا دیوانه شو دیوانه شو

      و انـدر دل آتش درآ پــــروانـه شــو پروانــــــه شو

      هــم خــویش را بیگـــانه کن هم خانه را ویرانه کن

      و آنگه بیا با عاشقان هم خانـه شـو هم خانه شــو

      رو سینــه را چـون سینه ها هفت آب شو از کینه ها

      و آنگـــه شراب عشــق را پیمانـــه شــــو پیمانــه شـو

      باید کـــه جملــه جــان شــوی تا لایق جانان شوی

      گـــر ســوی مستــان میــروی مستانه شـــو مستانه شو...


      مولوی
      افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.
      (کوروش بزرگ)

      نظر

      • 313
        عضو عادی
        • Feb 2013
        • 196

        #1068
        ... بگذار تمام حرفها گم باشد اشعار در انحصار مردم باشد
        وقتی که زبان من برایت گنگ است بگذار سکوت یک تورم باشد


        امروز فقط بهار سهم من و توست , یک رویش بی قرار سهم من و توست
        با آنکه تمام شب به اشکت طی شد , یک خنده ی آشکار سهم من و توست

        اعجاز زمین برای من بودی و بس , سر مست ترین برای من بودی و بس
        با اشک تو باز شعرهایم گل کرد , صد واژه ی بی قرین ,مرا بودی و بس
        و......


        17/تیر/91

        بخشی از سروده ام با نام" آن شب"
        تقدیم به شما

        نظر

        • 313
          عضو عادی
          • Feb 2013
          • 196

          #1069
          در اصل توسط 313 پست شده است View Post
          ... بگذار تمام حرفها گم باشد اشعار در انحصار مردم باشد
          وقتی که زبان من برایت گنگ است بگذار سکوت یک تورم باشد


          امروز فقط بهار سهم من و توست , یک رویش بی قرار سهم من و توست
          با آنکه تمام شب به اشکت طی شد , یک خنده ی آشکار سهم من و توست

          اعجاز زمین برای من بودی و بس , سر مست ترین برای من بودی و بس
          با اشک تو باز شعرهایم گل کرد , با شور عجین برای من بودی وبس
          و......


          17/تیر/91

          بخشی از سروده ام با نام" آن شب"
          تقدیم به شما
          مصرع اخر بیت اخر در نوشته ی قبلی احتیاج به ویرایش داشت.چون زمان ویرایش گذشته بود امکانش نبود در نوشته ای دیگر تصحیح شد

          نظر

          • 313
            عضو عادی
            • Feb 2013
            • 196

            #1070
            " سکوت"
            وقتی سکوت بین من وتو وبال بود
            فرضیه ی غرور پر از احتمال بود
            گفتم غرور,وه که شکستم زهیبتش
            اما ببین چگونه تمامش هلال بود
            امروز در تدارک اشعار تازه ام
            وقتی سلام تو,چو سکوتت زلال بود
            این بار چندم است که میپرسم از خودم
            آیا هنوز حادثه فرض محال بود؟
            باید قضا کنیم تمام گذشته را
            امروز اقتدا به سخن چون خیال بود
            این بار ناشیانه تر احساس میشوم؟
            آخر بگو برای من آیا مجال بود؟
            امشب رسوب کرده درونم غزل ببین
            این متهم به شاعری ,امشب چه حال بود
            اجبار بود از سخن عاری شوم ,عزیز!
            تا سبزی نگاه تو در اعتدال بود
            باید برای خاطر ایمان دعا کنیم
            وقتی سکوت بین من و تو وبال بود

            وباز این غزلم تقدیم به تمامی خوانندگان این تاپیک .که با زحمت خانم آمن خادمی افتتاح و با همت شما رونق گرفته است.

            نظر

            • آمن خادمی
              مدیر
              • Jan 2011
              • 5243

              #1071
              سرکار خانم 313 ...بی زحمت اسمتون رو بگید که به همون اسم صداتون بزنیم از حضور شاعری چون شما در جمع تالار بورسی خرسندیم

              همیشه دلتون خوش و سرتون سبز @};-@};-@};-@};-@};-

              اینم شعر یکی از همکارام هست

              پیش آمده سوال کنی گاهی از خودت،

              اصلا چه مرگتست؟چه می خواهی از خودت؟

              چون جاده ای که گم شده در هول برف و مرگ

              برخیز بلکه باز کنی راهی از خودت

              شمع کدام بزم شدی که نسوختی؟

              برگشت دارد آنچه که می کاهی از خودت؟

              مهمان سفره دل خود باش و صید کن

              دریا خودت،کناره خودت، ماهی از خودت

              دنیا غریبه است،در آینه اش مساز

              تصویر رنگ باخته و واهی از خودت

              بگذار روزگار غریب و فریب را

              در حسرت برآمدن آهی از خودت....

              این قدر دردمند برایت گریستم....

              اما تو....شد سوال کنی گاهی از خودت؟
              to continue, please follow me on my page

              نظر

              • naeim
                عضو عادی
                • Dec 2011
                • 31

                #1072
                ای مادرم ای فسانه عشق
                ای کعبه جاودانه عشق
                در بحر پر از صفای قلبت
                پیدا نکنم کرانه عشق
                در سردی شام غصه هایم
                یاد تو کشد زبانه عشق
                با یاد تو طفل دل بیاسود
                گیرد چو زمن بهانه عشق
                شبها بر گاهواره من
                خواندی غزل و ترانه عشق
                ای شمع همیشه پر فروغم
                روشن ز تو هست خانه عشق

                شعر از خودم بود ، تقدیم به تمام مادران

                نظر

                • قاسی
                  عضو جدید
                  • Feb 2013
                  • 15

                  #1073
                  در اصل توسط 313 پست شده است View Post
                  " سکوت"
                  وقتی سکوت بین من وتو وبال بود
                  فرضیه ی غرور پر از احتمال بود
                  گفتم غرور,وه که شکستم زهیبتش
                  اما ببین چگونه تمامش هلال بود
                  امروز در تدارک اشعار تازه ام
                  وقتی سلام تو,چو سکوتت زلال بود
                  این بار چندم است که میپرسم از خودم
                  آیا هنوز حادثه فرض محال بود؟
                  باید قضا کنیم تمام گذشته را
                  امروز اقتدا به سخن چون خیال بود
                  این بار ناشیانه تر احساس میشوم؟
                  آخر بگو برای من آیا مجال بود؟
                  امشب رسوب کرده درونم غزل ببین
                  این متهم به شاعری ,امشب چه حال بود
                  اجبار بود از سخن عاری شوم ,عزیز!
                  تا سبزی نگاه تو در اعتدال بود
                  باید برای خاطر ایمان دعا کنیم
                  وقتی سکوت بین من و تو وبال بود

                  وباز این غزلم تقدیم به تمامی خوانندگان این تاپیک .که با زحمت خانم آمن خادمی افتتاح و با همت شما رونق گرفته است.
                  ##
                  خیلی زیبا بود.واقعا این هنر زیبای شما جای تقدیر و تشکر دارد.

                  "مشق عشق و عاشقی را عاقبت خط می زنند .... ..... ...... درس عشق اندر کلام ناب استاد است هنوز "

                  نظر

                  • 313
                    عضو عادی
                    • Feb 2013
                    • 196

                    #1074
                    هنوز منتظر بازگشت خواهم ماند... ... .... که راه آمدنم از کنار چشم تو بود/
                    "؟"

                    نظر

                    • 313
                      عضو عادی
                      • Feb 2013
                      • 196

                      #1075
                      رسید و در خلاءخشک من ترنم شد
                      ودر جزیره ی تنهاییم ,تراکم شد

                      میان وسوسه ی سیب و لذت و آدم
                      چگونه مانع تکرار شعر گندم شد؟

                      کسی که ذهن مرا برد تا فراز خودش
                      و در حوالی چشمان من ,تبسم شد

                      امید یخ زده ام را به "های"دستانش
                      سپرد و بعد کمی دل پر از تلاطم شد

                      دوسال منتظر رویش غزل کم نیست
                      برای خاطر او رفع این تورم شد

                      کسی شبیه من اما درست مثل خودش
                      میان وهم من اما دقیقه ای گم شد

                      زرینی هستم.از توجه شما, خانم خادمی ممنونم

                      نظر

                      • 313
                        عضو عادی
                        • Feb 2013
                        • 196

                        #1076
                        تنها تو نیستی که دلت غم گرفته است
                        من هم شبیه حال تو ,حالم گرفته است
                        اصلا بیا به ما چه که مردم غریبه اند
                        تقصیر ما که نیست ,هوا دم گرفته است
                        حوا گناه کرده؟.نه.آدم مقصر است
                        از بس که عشق را به دلش کم گرفته است
                        از روز اولی که خدا عشق آفرید
                        این روزگار شکل جهنم گرفته است
                        ما هر دو از قبیله ی دردیم با همیم
                        من هم زحجم فاصله قلبم گرفته است
                        با من بگو که درد تورا لمس میکنم
                        تنها تو نیستی که دلت غم گرفته است /
                        شعر از علی ابراهیمی
                        آخرین ویرایش توسط 313؛ 2013/05/06, 22:48.

                        نظر

                        • behnam
                          عضو فعال
                          • May 2011
                          • 9603

                          #1077
                          چو رنج برنتوانی گرفتن از رنجور

                          قدم ز رفتن و پرسیدنش دریغ مدار

                          هزار شربت شیرین و میوه ی مشموم

                          چنان مفید نباشد که بوی صحبت یار


                          سعدی
                          افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.
                          (کوروش بزرگ)

                          نظر

                          • naeim
                            عضو عادی
                            • Dec 2011
                            • 31

                            #1078
                            ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب که همه شب در چشمست به فکرت بازم
                            گفت از این نوع شکایت که تو داری سعدی درد عشقست ندانم که چه درمان سازم


                            سعدی

                            نظر

                            • 313
                              عضو عادی
                              • Feb 2013
                              • 196

                              #1079
                              نخست من به نگاه تو پایبند شدم .........و ذره ذره به چشمت نیازمند شدم/
                              "؟"

                              نظر

                              • 313
                                عضو عادی
                                • Feb 2013
                                • 196

                                #1080
                                امشب دلم برای خودم سوخت ساز کو؟................اوئیکه حرف میشنود بی نیاز کو؟

                                یک عمر زندگیه زمینی مرا فریفت.........................آدم کجاست ؟گندم آینده ساز کو؟

                                من با سخن همیشه نمک گیر بوده ام .................زیباترین سروده ی پر اهتزاز کو؟

                                دستی که بی نمک بود آویز گردن است...............آن یار بی تکلف افسانه ساز کو؟

                                حتی برای خاطر من ماه گریه کرد.......................پایان بودن است ,چرایش نیاز کو؟

                                قلبی درون دست و شعرم تمام گشت................زیبا ترین ردیف غزلهای ناز کو؟

                                شهریور/91

                                نظر

                                در حال کار...
                                X