پخش انلاین قران کریم

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • mohammadhossein
    عضو فعال
    • Feb 2016
    • 818

    #31
    پاسخ : پخش انلاین قران کریم

    متن شعر:
    به طاها به یاسین به معراج احمد
    به قدر و به کوثر به رضوان و طوبی
    به وحی الهی به قرآن جاری
    به تورات موسی و انجیل عیسی
    بسی پادشاهی کنم در گدایی
    چو باشم گدای گدایان زهرا (س)
    چه شب ها که زهرا (س) دعا کرده تا ما
    همه شیعه گردیم و بی تاب مولا
    غلامی این خانواده دلیل و مراد خدا بوده از خلقت ما
    مسیرت مشخص، امیرت مشخص، مکن دل ای دل بزن دل به دریا
    که دنیا به خسران عقبا نیرزد
    به دوری ز اولاد زهرا نیرزد.
    و این زندگانی فانی جوانی
    خوشی های امروز و اینجا
    به افسوس بسیار فردا نیرزد

    اگر عاشقانه هوادار یاری
    اگر مخلصانه گرفتار یاری
    اگر آبرو میگذاری به پایش
    یقینا یقینا خریدار یاری
    بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت؟
    چه اندازه در ندبه ها زاری یابی؟
    به شانه کشیدی غم سینه اش را؟
    و یا چون بقیه تو سربار یاری
    اگر یک نفر را به او وصل کردی
    برای سپاهش تو سردار یاری
    به گریه شبی را سحر کردی یا نه؟
    چه مقدار بی تاب و بیمار یاری؟
    دل آشفته بودن دلیل کمی نیست
    اگر بی قراری بدان یار یاری
    و پایان این بی قراری بهشت است
    بهشتی که سرخوش ز دیدار یاری

    نسیم کرامت وزیدن گرفته
    و باران رحمت چکیدن گرفته
    مبادا بدوزی نگاه دلت را
    به مردم که بازار یوسف فروشی در این دوره بد شدیدا گرفته
    خدایا به روی درخشان مهدی
    به زلف سیاه و پریشان مهدی
    به قلب رئوفش که دریای داغ است
    به چشمان از غصه گریان مهدی
    به لبهای گرم علی یا علی اش
    به ذکر حسین و حسن جان مهدی
    به دست کریم و نگاه رحیمش
    به چشم امید فقیران مهدی
    به حال نیاز و قنوت نمازش
    به سبحان سبحان سبحان مهدی
    به برق نگاه به خال سیاهش
    به عطر ملیح گریبان مهدی
    به حج جمیلش به جاه جلیلش
    به صوت حجازی قرآن مهدی
    به صبح عراق و شبانگاه شامش
    به آهنگ سمت خراسان مهدی
    به جان داده های مسیر عبورش
    به شهد شهود شهیدان مهدی
    مرا دائم الاشتیاقش بگردان
    مرا سینه چاک فراقش بگردان
    تفضل بفرما بر این بنده بی سر و پا
    مرا همدم و محرم و هم رکاب
    سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان
    یا مهدی یامهدی مددی

    نظر

    • mohammadhossein
      عضو فعال
      • Feb 2016
      • 818

      #32
      پاسخ : پخش انلاین قران کریم

      شناخت مختصری از زندگانی امام صادق (ع)
      جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، ششمین امام شیعیان، و پنجمین امام از نسل امیر المؤمنین (ع) کنیه او ابو عبد الله و لقب مشهورش «صادق » است. لقبهای دیگری نیز دارد، از آن جمله صابر، طاهر، و فاضل. اما چون فقیهان و محدثان معاصر او که شیعه وی هم نبوده اند، حضرتش را به درستی حدیث و راستگویی در نقل روایت بدین لقب ستوده اند، لقب صادق شهرت یافته است و گرنه امامی را که منصوب از طرف خدا و منصوص از جانب امامان پیش از اوست، راستگو گفتن آفتاب را به روشن وصف کردن است. که:
      مدح تعریف است و تخریق حجاب فارغ است از شرح و تعریف آفتاب مادح خورشید مداح خود است که دو چشمم روشن و نامر مد است(1)
      ابن حجر عسقلانی او را چنین وصف می کند: الهاشمی العلوی، ابو عبد الله المدنی الصادق (2) و هم او نویسد ابن حبان گوید در فقه و علم و فضیلت از سادات اهل یت بود. (3)
      ولادت او ماه ربیع الاول سال هشتاد و سوم از هجرت رسول خدا (ع) ، و در هفدهم آن ماه بوده است. ولی بعض مورخان و تذکره نویسان ولادت حضرتش را در سال هشتادم از هجرت نوشته اند (4) و در ماه شوال سال صد و چهل و هشت هجری به دیدار پروردگار شتافت. (5) مدت زندگانی او شصت و پنج سال بوده است. (6)
      ابن قتیبه نویسد: جعفر بن محمد، کنیه او ابو عبد الله است و جعفریه بدو منسوب اند به سال یکصد و چهل و شش در مدینه درگذشت. (7)
      از آغاز ولادت تا هنگام رحلت این امام بزرگوار، ده تن از امویان به نامهای: عبد الملک پسر مروان، ولید پسر عبد الملک (ولید اول) ، سلیمان پسر عبد الملک، عمر پسر عبد العزیز، یزید پسر عبد الملک (یزید دوم) ، هشام پسر عبد الملک، ولید پسر یزید (ولید دوم) ، یزید پسر ولید (یزید سوم) ، ابراهیم پسر ولید و مروان پسر محمد، و دو تن از عباسیان ابو العباس، عبد الله پسر محمد معروف به سفاح و ابو جعفر پسر محمد معروف به منصور بر حوزه اسلامی حکومت داشته اند. آغاز امامت امام صادق (ع) با حکومت هشام پسر عبد الملک و پایان آن، با دوازدهمین سال از حکومت ابو جعفر منصور (المنصور بالله) مشهور به دوانیقی مصادف بوده است. مدفن آن امام بزرگوار قبرستان بقیع است، آنجا که پدر و جد او به خاک سپرده شده اند.
      نام مادر او فاطمه یا قریبه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است و ام فروه کنیت داشته است.
      مادر ام فروه اسماء دختر عبد الرحمان بن ابی بکر است.
      امام صادق در باره مادرش فرموده است: مادرم مؤمن، متقی و نیکوکار بود و خدا نیکوکاران را دوست می دارد. (8)
      کلینی به اسناد خود از عبد الاعلی آورده است: ام فروه را دیدم متنکروار گرد کعبه طواف می کرد و حجر الاسود را به دست چپ سود. مردی از طواف کنندگان بدو گفت: در سنت خطا کردی. ام فروه پاسخ داد ما از دانش تو بی نیازیم (9) و از این پاسخ می توان آشنایی او را به مسائل فقهی دریافت.
      چنان که مشهور است فرزندان آن حضرت ده تن بوده اند، هفت پسر به نامهای اسماعیل، عبد الله، موسی، اسحاق، محمد، عباس و علی و سه دختر به نامهای ام فروه، اسماء و فاطمه.
      پی نوشتها:
      1. مثنوی، دفتر پنجم، بیت 9-8.
      2. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 103.
      3. همان، ص 104.
      4. کشف الغمه، ج 2، ص 155.
      5. کشف الغمه، ج 2، ص 166.
      6. ارشاد، ج 2، ص 174.
      7. المعارف، ص 215.
      8. اصول کافی، ج 1، ص 472.
      9. فروع کافی، ج 4، ص 428 کتاب حج.
      زندگانی امام صادق (ع)، سید جعفر شهيدي




      نظر

      • mohammadhossein
        عضو فعال
        • Feb 2016
        • 818

        #33
        پاسخ : پخش انلاین قران کریم


        آیه امن یجیب جهت نجات یافتن از گرفتاری و بلا خوانده می شود
        خیلی وقت‌هاشده است كه به هنگام دعا و مناجات به آیه أمّن یجیب توسل كرده‌ای تا حاجات خود را از خدا بخواهی. بارها و بارها با سوز و شور این آیه را خوانده و زمزمه كرده‌ای تا بر استجابت دعایت تأكید كرده باشی، اما چرا این آیه؟! آیا دلیل خاصی دارد كه این آیه را در دعا تكرار می كنیم؟

        برای پاسخ به این سۆال باید گفت؛ دعا کردن با آیه أمن یجیب کاری ذوقی و استفاده‌ای لطیف و زیبا از این آیه نورانی است و دستور خاصی در این مورد به شکل معمول در بین ما در منابع اسلامی وارد نشده است.

        ختم امن یجیب به این منظور انجام می‌گیرد که ما خود را مصداق موجودی مضطر و درمانده و خداوند را مجیب و فریاد‌رس و دستگیر می‌یابیم و این آیه را با توجه به مضمون و محتوای آن به قصد جلب عنایت و امداد خداوند و نجات یافتن از گرفتاری و بلا می‌خوانیم.

        برای آشنایی بیشتر با مضمون و تفسیر آیه مورد بحث به توضیح ذیل توجه کنید:

        أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلاً ما تَذَكَّرُونَ (62/نمل)

        یا كیست آنكس كه دعاى مضطر را اجابت مى ‏كند و گرفتارى را برطرف مى سازد، و شما را خلفاى زمین قرار مى‏ دهد، آیا معبودى با خداست؟ كمتر متذكر مى‏ شوید!

        آرى در آن هنگام كه تمام درهاى عالم اسباب به روى انسان بسته مى ‏شود كارد به استخوانش مى‏ رسد، و از هر نظر درمانده و مضطر مى ‏گردد، تنها كسى كه مى‏ تواند قفل مشكلات را بگشاید، و بن‏بستها را بر طرف سازد، و نور امید در دلها بپاشد، و درهاى رحمت به روى انسان درمانده بگشاید، تنها ذات پاك او است و نه غیر او. از آنجا كه این واقعیت به عنوان یك احساس فطرى در درون جان همه انسانها است، بت‌پرستان نیز به هنگامى كه در میان امواج خروشان دریا گرفتار مى ‏شوند تمام معبودهاى خود را فراموش كرده، دست به دامن لطف اللَّه مى ‏زنند همانگونه كه قرآن مى‏ گوید: فَإِذا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ: هنگامى كه سوار كشتى مى‏ شوند خدا را مى ‏خوانند در حالى كه پرستش را مخصوص او مى‏ دانند (65/عنكبوت)

        سپس مى‏ افزاید: نه تنها مشكلات و ناراحتیها را بر طرف مى‏ سازد بلكه شما را خلفاى زمین قرار مى‏ دهد (وَ یَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ). آیا با اینهمه معبودى با خدا است؟ (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ). ولى شما كمتر متذكر مى‏ شوید و از این دلائل روشن پند و اندرز نمى‏ گیرید (قَلِیلًا ما تَذَكَّرُونَ).
        پیرامون مفهوم مضطر و مساله استجابت دعا و شرائط آن بحثهایى است كه در نكته‏ ها در پایان همین آیات خواهد آمد. منظور از خُلَفاءَ الْأَرْضِ ممكن است به معنى ساكنان زمین و صاحبان آن باشد، چرا كه خدا با آن همه نعمت و اسباب رفاه و آسایش و آرامش كه در زمین قرار داده انسان را حكمران این كره خاكى ساخته، و او را براى سلطه بر آن آماده كرده است. مخصوصا هنگامى كه انسان در اضطرار فرو مى ‏رود و به درگاه خدا رو مى‏ آورد و او به لطفش بلاها و موانع را بر طرف مى‏ سازد، پایه‏ هاى این خلافت مستحكمتر مى‏ شود (و از اینجا رابطه میان این دو بخش از آیه روشن مى‏ گردد). و نیز ممكن است اشاره به این باشد كه خدا ناموس حیات را چنین قرار داده كه دائما اقوامى مى ‏آیند و جانشین اقوام دیگر مى‏ شوند كه اگر این تناوب نبود، تكاملى صورت نمى‏ گرفت .

        گرچه خداوند دعاى همه را - هر گاه شرائطش جمع باشد- اجابت مى‏ كند ولى در آیات فوق مخصوصا روى عنوان مضطر تكیه شده است، به این دلیل كه یكى از شرائط اجابت دعا آن است كه انسان چشم از عالم اسباب بكلى برگیرد و تمام قلب و روحش را در اختیار خدا قرار دهد، همه چیز را از آن او بداند و حل هر مشكلى را به دست او ببیند، و این درك و دید در حال اضطرار دست مى‏ دهد.
        یكى از شرائط اجابت دعا آن است كه انسان تمام قلب و روحش را در اختیار خدا قرار دهد
        درست است كه عالم، عالم اسباب است، و مۆمن نهایت تلاش و كوشش خود را در این زمینه به كار مى‏ گیرد ولى هرگز در جهان اسباب گم نمى‏ شود، همه را از بركت ذات پاك او مى‏بیند دیده‏اى نافذ و سبب سوراخ كن دارد كه اسباب را از بیخ و بن بر مى‏ كند و در پشت حجاب اسباب ذات مسبب الاسباب را مى ‏بیند و همه چیز را از او مى ‏خواهد. آرى اگر انسان به این مرحله برسد مهمترین شرط اجابت دعا را فراهم ساخته است.

        جالب اینكه در بعضى از روایات این آیه تفسیر به قیام حضرت مهدى- صلوات اللَّه و سلامه علیه- شده؛

        در روایتى از امام باقر علیه السلام مى‏ خوانیم كه فرمود: و اللَّه لكأنی انظر الى القائم و قد اسند ظهره الى الحجر ثم ینشد اللَّه حقه ... قال هو و اللَّه المضطر فى كتاب اللَّه فى قوله: أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ: به خدا سوگند گویا من مهدى سلام الله علیه را مى ‏بینم كه پشت به حجر الاسود زده و خدا را به حق خود مى ‏خواند ... سپس فرمود: به خدا سوگند مضطر در كتاب اللَّه در آیه أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ ... او است .

        در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام چنین آمده: نزلت فى القائم من آل محمد علیهم السلام هو و اللَّه المضطر اذا صلى فى المقام ركعتین و دعا الى اللَّه عز و جل فاجابه و یكشف السوء و یجعله خلیفة فى الارض: این آیه در مورد مهدى از آل محمد عجل الله فی فرجه نازل شده، به خدا سوگند مضطر او است، هنگامى كه در مقام ابراهیم دو ركعت نماز به جا مى‏ آورد و دست به درگاه خداوند متعال بر مى‏دارد دعاى او را اجابت مى‏ كند، ناراحتى‏ها را بر طرف مى ‏سازد، و او را خلیفه روى زمین قرار مى ‏دهد.

        بدون شك منظور از این تفسیر - همانگونه كه نظائر آن را فراوان دیده ‏ایم- منحصر ساختن مفهوم آیه به وجود مبارك امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیست، بلكه آیه مفهوم گسترده‏اى دارد كه یكى از مصداقهاى روشن آن وجود امام مهدی علیه السلام است كه در آن زمان كه همه جا را فساد گرفته باشد، درها بسته شده، كارد به استخوان رسیده، بشریت در بن‌بست سختى قرار گرفته، و حالت اضطرار در كل عالم نمایان است در آن هنگام در مقدس‏ترین نقطه روى زمین دست به دعا برمى ‏دارد و تقاضاى كشف سوء مى ‏كند و خداوند این دعا را سرآغاز انقلاب مقدس جهانى او قرار مى ‏دهد و به مصداق وَ یَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ او و یارانش را خلفاى روى زمین مى‏ كند .

        نظر

        • mohammadhossein
          عضو فعال
          • Feb 2016
          • 818

          #34
          پاسخ : پخش انلاین قران کریم

          منم گدایت مهدی
          شوم فدایت مهدی
          تشنه ی دیارتوام
          عاشق پیکارتوام
          یار و فا دار توام
          حضرت مهده(ع)
          سرورومولایی تو
          رهبر و الایی تو
          یوسف زهرایی تو
          محبوب دلهایی تو
          منم گدایت مهدی
          شوم فدایت مهدی
          نور دوچشمان علی
          پاره ای ازجان علی
          پیروی ایمان علی
          حضرت مهدی(عج)
          پس توکجایی مولا
          کی توبیایی مولا
          دل شده شیدای تو
          نورخدایی مولا
          منم گدایت مهدی
          شوم فدایت مهدی
          دوخته دوچشمان به سما
          بین هران ابرصفا
          دل شده محزون به خدا
          حضر ت مهد ی (عج)
          رحم نمابر حالم
          شکسته دست وبالم
          نورصفاپیدا شو
          ازغم هجران دلم
          منم گدایت مهدی
          شوم فدایت مهدی
          اللهم عجل لولیک الفرج




          نظر

          • mohammadhossein
            عضو فعال
            • Feb 2016
            • 818

            #35
            پاسخ : پخش انلاین قران کریم

            چهل حدیث از امام حسن مجتبی علیه السلام

            1- نصیحت از سر اخلاص
            أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ مَنْ نَصَحَ لِلَّهِ وَ أَخَذَ قَوْلَهُ دَلِيلًا هُدِيَ لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ‏ وَ وَفَّقَهُ اللَّهُ لِلرَّشَادِ وَ سَدَّدَهُ لِلْحُسْنَى فَإِنَّ جَارَ اللَّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ مَخْذُولٌ فَاحْتَرِسُوا مِنَ اللَّهِ بِكَثْرَةِ ِ الذِّكْر
            هان اى مردم! كسى كه براى خدا نصیحت كند و كلام خدا را راهنماى خود گیرد، به راهى پایدار رهنمون شود و خداوند او را به رشد و هدایت موفّق سازد و به نیكویى استوار گرداند، زیرا پناهنده به خدا در امان و محفوظ است و دشمن خدا ترسان و بىیاور است و با ذكر بسیار خود را از [معصیت خداى] بپایید.
            تحف العقول ص 227

            2- شناخت هدایت
            «وَ اعْلَمُوا عِلْمًا یقینًا أَنـَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا التُّقى حَتّى تَعْرِفُوا صِفَةَ الْهُدى، وَ لَنْ تُمَسِّكُوا بِمیثاقِ الْكِتابِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوَا الْكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى حَرَّفَهُ، فَإِذا عَرَفْتُمْ ذلِكَ عَرَفْتُمُ الْبِدَعَ وَ التَّكَلُّفَ وَ رَأَیتُمْ الْفِرْیةَ عَلَى اللّهِ وَ التَّحْریفَ وَ رَأَیتُمْ كَیفَ یهْوى مَنْ یهْوى.»
            به یقین بدانید كه شما هرگز تقوا را نشناسید تا آن كه صفت هدایت را بشناسید، و هرگز به پیمان قرآن تمسّك پیدا نمىكنید تا كسانى را كه دورش انداختند بشناسید، و هرگز قرآن را چنان كه شایسته تلاوت است تلاوت نمىكنید تا آنها را كه تحریفش كردند بشناسید، هر گاه این را شناختید بدعتها و بر خود بستن ها را خواهید شناخت و دروغ بر خدا و تحریف را خواهید دانست و خواهید دید كه آن كه اهل هوى است چگونه سقوط خواهد كرد.
            تحف العقول ص 227

            3- فاصله میان حقّ و باطل
            «بَینَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ أَرْبَعُ أَصابِعَ، ما رَأَیتَ بِعَینَیكَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَیكَ باطِلاً كَثیرًا.»
            بین حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بینى حقّ است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسیارى را بشنوى.
            تحف العقول ص 229

            4- آزادى و اختیار انسان
            «مَنْ أَحالَ الْمَعاصِىَ عَلَى اللّهِ فَقَدْ فَجَرَ، إِنَّ اللّهَ لَمْ یطَعْ مَكْرُوهًا وَ لَمْ یعْصَ مَغْلُوبًا وَ لَمْ یهْمِلِ الْعِبادَ سُدًى مِنَ الْمَمْلَكَةِ، بَلْ هُوَ الْمالِكُ لِما مَلَّكَهُمْ وَ القادِرُ عَلى ما عَلَیهِ أَقْدَرَهُمْ، بَلْ أَمَرَهُمْ تَخْییرًا وَ نَهاهُمْ تَحْذیرًا.»
            هر كه گناهان را به خداوند نسبت دهد، به تحقیق، فاجر و نابكار است. خداوند به زور اطاعت نشود، و در نافرمانى مغلوب نگردد، او بندگان را مهمل و سرِخود در مملكت وجود رها نكرده، بلكه او مالك هر آنچه آنها را داده و قادر بر آنچه آنان را توانا كرده است مىباشد، آنان را فرمان داده تا به اختیار خودشان آن را بپذیرند و نهیشان نموده تا به اختیار خود بر حذر باشند.
            تحف العقول ص 231

            5- زهد و حلم و درستى
            « قیلَ لَهُ(علیه السلام) مَا الزُّهْدُ؟قالَ: أَلرَّغْبَةُ فِى التَّقْوى وَ الزَّهادَةُ فِى الدُّنْیا. قیل: فَمَا الْحِلْمُ؟ قالَ كَظْمُ الْغَیظِ وَ مَلْكُ النَّفْسِ. قیلَ مَا السَّدادُ؟ قالَ: دَفْعُ الْمُنْكَرِ بِالْمَعْرُوفِ.»
            از حضرت امام حسن مجتبى(علیه السلام) پرسیده شد كه زهد چیست؟فرمود: رغبت به تقوا و بىرغبتى در دنیا. سؤال شد حلم چیست؟ فرمود: فرو بردن خشم و تسلّط بر نفس. سؤال شد سداد و درستى چیست؟ فرمود: برطرف نمودن زشتى به وسیله خوبى.
            تحف العقول ص 225

            6- تقوا
            «أَلتَّقْوى بابُ كُلِّ تَوْبَة وَ رَأْسُ كُلِّ حِكْمَة وَ شَرَفُ كُلِّ عَمَل بِالتَّقْوى فازَ مَنْ فازَ مِنَ الْمُتَّقینَ.»
            تقوا و پرهیزكارى سرآغاز هر توبه اى، و سرّ هر حكمتى، و شرف و بزرگى هر عملى است، و هر كه از با تقوایان كامیاب گشته به وسیله تقوا كامیاب شده است.
            تحف العقول ص 232

            7- خلیفه به حقّ
            «إِنَّمَا الْخَلیفَةُ مَنْ سارَ بِسیرَةِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) وَ عَمِلَ بِطاعَةِ اللّهِ وَ لَعَمْرى إِنّا لاَعْلامُ الْهُدى وَ مَنارُ التُّقى.»
            خلافت فقط از آنِ كسى است كه به روش رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)برود، و به طاعتِ خدا عمل كند، و به جان خودم سوگند كه ما اهل بیت نشانه هاى هدایت و جلوه هاى پرفروغ پرهیزگارى هستیم.
            تحف العقول ص 233

            8- حقیقت كرم و دنائت
            قِيلَ فَمَا الْكَرَمُ قَالَ الِابْتِدَاءُ بِالْعَطِيَّةِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ وَ إِطْعَامُ الطَّعَامِ فِي الْمَحْلِ قِيلَ فَمَا الدَّنِيئَةُ قَالَ النَّظَرُ فِي الْيَسِيرِ وَ مَنْعُ الْحَقِير
            از امام مجتبى سؤال شد: كرم چیست؟فرمود: آغاز به بخشش نمودن پیش از درخواست نمودن و اطعام نمودن در وقت ضرورت و قحطى. سؤال شد: دنائت و پستى چیست؟ فرمود: كوچك بینى و دریغ از اندك.
            تحف العقول ص 225

            9- مشورت مایه رشد و هدایت
            «ما تَشاوَرَ قَوْمٌ إِلاّ هُدُوا إِلى رُشْدِهِمْ.»
            هیچ قومى با همدیگر مشورت نكنند، مگر آن كه به رشد و كمالشان هدایت شوند.
            تحف العقول ص 233

            10- لئامت و پستى
            «أَللُّؤْمُ أَنْ لا تَشْكُرَ النِّعْمَةَ.»
            پستى آن است كه شكر نعمت را نكنى.
            تحف العقول ص 233

            11- بدتر از ننگ و زبونى
            «أَلْعارُ أَهْوَنُ مِنَ النّارِ.»
            ننگ آسانتر از دوزخ است‏
            تحف العقول ص 234

            12- رفیق شناسى
            «قالَ الْحَسَن(علیه السلام) لِبَعْضِ وُلْدِهِ: یا بُنَىَّ لا تُواخِ أَحَدًا حَتّى تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ فَإِذَا اسْتَنْبطْتَ الْخُبْرَةَ وَ رَضیتَ الْعِشْرَةَ فَآخِهِ عَلى إِقالَةِ الْعَثْرَةِ وَ الْمُواساةِ فِى الْعُسْرَةِ.»
            امام حسن(علیه السلام) به یكى از فرزندانش فرمود: اى پسرم! با احدى برادرى مكن تا بدانى كجاها مى رود و كجاها مى آید، و چون از حالش خوب آگاه شدى و معاشرتش را پسندیدى با او برادرى كن به شرط این كه معاشرت، بر اساس چشم پوشى از لغزش و همراهى در سختى باشد.
            تحف العقول ص 233

            13- كار با توكّل
            «لا تُجاهِدِ الطَّلَبَ جِهادَ الْغالِبِ وَ لا تَتَّكِلْ عَلَى الْقَدَرِ إِتَّكالَ المُسْتَسْلَمِ.»
            چون شخص پیروز در طلب مكوش، و چون انسان تسلیم شده به قَدَر اعتماد مكن [بلكه با تلاش پیگیر و اعتماد و توكّل به خداوند، كار كن].
            تحف العقول ص 233

            14- خویشاوند و بیگانه واقعى
            «أَلْقَریبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَ إِنْ بَعُدَ نَسَبُهُ، وَ الْبَعیدُ مَنْ باعَدَتْهُ المَوَدَّةُ وَ إِنْ قَرُبَ نَسَبُهُ.»
            خـویشاونـد كسـى است كـه دوستـى و محبّت، او را نـزدیك كرده باشد و اگـر چـه نـژادش دور بـاشد.و بیـگانـه كسـى است كـه از دوستـى و محبّت به دور است و گرچه نژادش نزدیك باشد.
            کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 643 ، ح 7 - تحف العقول ص 234

            15- اعتماد به مقدَّرات الهى
            «مَنِ اتَّكَلَ عَلى حُسْنِ الاْخْتِیارِ مِنَ اللّهِ لَهُ لَمْ یتَمَنَّ أَنـَّهُ فى غَیرِ الْحالِ الَّتى إِخْتارَهَا اللّهُ لَهُ.»
            هر كه به نیك گزینى خداوند دلگرم باشد، آرزو نمىكند در وضعى جز آنچه خدا برایش برگزیده، باشد.
            تحف العقول ص 234

            16- آثار رفت و آمد در مسجد
            «مَنْ أَدامَ الاْخْتِلافَ إِلَى الْمَسْجِدِ أَصابَ إِحْدى ثَمان:آیةً مُحْكَمَةً وَ أَخًا مُسْتَفادًا وَ عِلْمًا مُسْتَطْرَفًا وَ رَحْمَةً مُنْتَظِرَةً وَ كَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَى الهُدى أَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى وَ تَرْكَ الذُّنُوبِ حَیاءً أَوْ خَشْیةً.»
            هر كه پیوسته به مسجد رود به یكى از این هشت فایده مى رسد:1ـ نشانه اى استوار (فهم آیات الهى)،2ـ دوستى قابل استفاده،3ـ دانشى تازه،4ـ رحمتى مورد انتظار،5ـ سخنى كه به راه راستش كشد،6ـ یا سخنى كه او را از پستى برهاند،7ـ و ترك گناهان به خاطر شرم از خدا،8ـ یا ترك گناهان به خاطر خوف از خدا.
            تحف العقول ص 235

            17- بهترین چشم و گوش و دل
            «إِنَّ أَبْصَرَ الأَبـْصارِ ما نَفَذَ فِى الخَیرِ مَذْهَبُهُ، وَ أَسْمَعُ الاْسـْماعِ ما وَعَى التَّذْكیرَ وَ انْتَفَعَ بِهِ، أَسْلَمُ الْقُلُوبِ ما طَهُرَ مِنَ الشُّبُهاتِ.»
            همانا بیناترین دیده ها آن است كه در طریق خیر نفوذ كند، و شنواترین گوشها آن است كه پند و اندرز را در خود فرا گیرد و از آن سود برد، سالمترین دلها آن است كه از شبهه ها پاك باشد.
            تحف العقول ص 235

            18- تزكیه در پرتو عبادت
            «إِنَّ مَنْ طَلَبَ الْعِبادَةَ تَزَكىّ لَها، إِذا أَضَرَّتِ النَّوافِلُ بِالْفَریضَةِ فَارْفَضُوها.»
            به راستى هر كه عبادت را به خاطر عبادت طلب كند خود را تزكیه نموده است. هر گاه مستحبّات به واجبات زیان رساند آن را ترك كنید.
            تحف العقول ص 236

            19- عاقل خیرخواه
            «لا یغُشُّ الْعاقِلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ.»
            عاقل و خردمند به كسى كه از او نصیحت و اندرز خواهد، خیانت نكند.
            تحف العقول ص 236

            20- ارزش دادن به آثار عبادت
            «إِذا لَقِىَ أَحَدُكُمْ أَخاهُ فَلْیقَبِّلْ مَوْضِعَ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ.»
            هر گاه یكى از شما برادر خود را ملاقات كند، باید كه محلّ نور پیشانى (یعنى محلّ سجده) او را ببوسد.
            تحف العقول ص 236

            21- امید و پشتكار
            «وَ اعْمَلْ لِدُنْیاكَ كَأَنـَّكَ تَعیشُ أَبَدًا، وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِكَ كَأَنـَّكَ تَمُوتُ غَدًا، وَ إِذا أَرَدْتَ عِزًّا بِلا عَشیرَة، وَ هَیبَةً بِلا سُلْطان فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیةِ اللّهِ إِلى عِزِّ طاعَةِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»
            براى دنیایت چنان كار كن كه گویا همیشه زندگى مىكنى، و براى آخرتت به گونه اى كاركن كه گویا فردا خواهى مُرد، و اگر عزّتى بدون بستگان و شكوهى بدون سلطنت خواهى، از معصیت و نافرمانى خدا به طاعت و فرمانبرى خداوند عزّوجلَّ درآى.
            بحار الانوار(ط-بیروت) ج 44 ، ص 139

            22- پرهیز از تملّق و بدگویى
            «قالَ(علیه السلام) لِرّجُل : إِیاكَ أَنْ تَمْدَحَنِى فَأَنـَا أَعْلَمُ بِنَفْسِى مِنْكَ أَوْتُكَذِّبَنِى فَإِنَّهُ لا رَأْىَ لِمَكْذُوب أَوْ تَغْتابَ عِنْدِى أَحَدًا.»
            امام به شخصى فرمود : مبادا مرا ستایش كنى، زیرا من خود را بهتر مى شناسم، یا مرا دروغگو شمارى، زیرا دروغگو اندیشه و عقیده [ثابتى] ندارد، یا كسى را نزد من بدگویى نمایى.
            تحف العقول ص 236

            23- عوامل هلاكت آدمى
            هَلاكُ النّاسِ فى ثَلاث: أَلْكِبْرُ، أَلْحِرْصُ، أَلْحَسَدُ.
            فَالْكِبْرُ هَلَاكُ الدِّينِ وَ بِهِ لُعِنَ إِبْلِيسُ
            وَ الْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِهِ أُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ
            وَ الْحَسَدُ رَائِدُ السُّوءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قَابِيلُ هَابِيلَ.
            هلاكت و نابودى مردم در سه چیز است:كبر، حرص، حسد.
            تكبّر كه به سبب آن دین از بین مى رود و به واسطه آن، ابلیس، مورد لعنت قرار گرفت.
            حرص كه دشمن جان آدمى است وبه واسطه آن آدم از بهشت خارج شد.
            حسد كه سررشته بدى است و به واسطه آن قابیل، هابیل را كشت.
            بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111

            24- تقوا و تفكّر
            «أُوصیكُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَ إِدامَةُ التَّفَكُّرِ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ أَبُو كُلِّ خَیر وَ أُمُّهُ.»
            شما را به پرهیزگارى و ترس از خدا و ادامه تفكّر و اندیشه سفارش مى كنم، زیرا كه تفكّر و اندیشه، پدر و مادر تمام خیرات است.
            مجموعه ورام ج 1 ، ص 52

            25- همراهى با مردم
            «صاحِبِ النّاسَ بِمِثْلِ ما تُحِبُّ أَنْ یصاحِبُوكَ.»
            چنان با مردم مصاحبت داشته باش كه خود دوست دارى به همان گونه با تو مصاحبت كنند.
            نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص 79

            26- نقش عقل، همّت و دین
            «لا أَدَبَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّةَ لِمَنْ لاهِمَّةَ لَهُ، وَ لا حَیاءَ لِمَنْ لا دینَ لَهُ.»
            كسى كه عقل ندارد، ادب ندارد و كسى كه همّت ندارد، جوانمردى ندارد و كسى كه دین ندارد، حیا ندارد.
            بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111 ، ح 6

            27- تعلیم و تعلّم
            «عَلِّمِ النّاسَ عِلْمَكَ وَ تَعَلَّمْ عِلْمَ غَیرِكَ.»
            مردم را با دانشت، دانش بیاموز و خود نیز دانش دیگران را فراگیر.
            بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111 ، ح 6

            28- روى آوردن به چه كسى؟
            لَا تَأْتِ رَجُلًا إِلَّا أَنْ تَرْجُوَ نَوَالَهُ وَ تَخَافَ يَدَهُ أَوْ يَسْتَفِيدَ مِنْ عِلْمِهِ أَوْ تَرْجُوَ بَرَكَةَ دُعَائِهِ أَوْ تَصِلَ رَحِماً بَيْنَكَ وَ بَيْنَه‏
            نزد كسى مرو، مگر آن كه به بخشش او امیدوار، یا از قدرتش بیمناك، یا از دانشش بهره مند، یا به بركت و دعایش امیدوار باشى، یا آن كه بین تو و او پیوند خویشاوندى اى باشد.
            بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111 ، ح 6

            29- عقل و جهل
            «لا غِنى أَكْبَرُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لا فَقْرَ مِثْلُ الْجَهْلِ وَ لا وَحْشَةَ أَشَدُّ مِنَ الْعُجْبِ، وَ لا عَیشَ أَلَذُّ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ.»
            هیچ بى نیازى اى بزرگتر از عقل و هیچ فقرى مانند جهل و هیچ وحشتى سخت تر از خودپسندى و هیچ عیشى لذّت بخشتر از خوش اخلاقى نیست.
            بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111 ، ح 6

            30- على(علیه السلام)، دروازه ایمان
            «إِنَّ عَلِیا بابٌ مَنْ دَخَلَهُ كانَ مُؤْمِنًا وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كانَ كافِرًا.»
            على(علیه السلام) دروازه ایمان است، هر كه داخل آن شد مؤمن و هر كه خارج از آن شد كافر است.
            ریاض الابرار ج 1 ، ص 115

            31- حقّ اهل بیت
            وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَا يَنْقُصُ أَحَدٌ مِنْ حَقِّنَا إِلَّا نَقَصَهُ اللَّهُ مِنْ عَمَلِه‏
            قسم به خدایى كه محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) را به حقّ برانگیخت، هیچ كس از حقّ ما اهل بیت چیزى را كم نكند، مگر آن كه خداوند از عملش چیزى را كم گرداند.
            نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص 73

            32- نیكى و پرسش؟
            التَّبَرُّعُ بِالْمَعْرُوفِ، وَ الْإِعْطَاءُ قَبْلَ السُّؤَالِ، مِنْ أَكْبَرِ السُّؤْدَد
            آغاز نمودن به نیكى و بذل و بخشش، پیش از درخواست نمودن، از بزرگترین شرافتها و بزرگى هاست.
            نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص 71

            33- دعاى مستجاب
            «أَنـَا الضّامِنُ لِمَنْ لَمْ یهْجِسْ فى قَلْبِهِ إِلاَّ الرِّضا أَنْ یدْعُوَ اللّهَ فَیسْتَجابُ لَهُ.»
            كسى كه در قلبش جز رضا و خشنودى خدا خطور نكند، چون خدا را بخواند، من ضامن اجابت دعاى او هستم.
            کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 62 ، ح 11

            34- عبادت و پرستش
            «مَنْ عَبَدَ اللّهَ عَبَّدَ اللّهُ لَهُ كُلَّ شَىْء.»
            كسى كه خدا را اطاعت و عبادت كند، خداوند همه چیز را مطیع او گرداند.
            مجموعه ورام ج 2 ، ص 108

            نظر

            • mohammadhossein
              عضو فعال
              • Feb 2016
              • 818

              #36
              پاسخ : پخش انلاین قران کریم

              چهل حدیث از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)

              1- ِ ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ فَهُوَ مُنَافِق‏ : ْ إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَ إِذَا اؤْتُمِنَ خَان‏
              نشان منافق سه چيز است : 1 - سخن به دروغ بگويد . 2 - از وعده تخلف كند .3 - در امانت خيانت نمايد .

              تحف العقول ص 316

              2- لَا يَنَالُ شَفَاعَتِي مَنْ أَخَّرَ الصَّلَاةَ بَعْدَ وَقْتِهَا
              کسی که نماز را از وقتش تأخیر بیندازد، (فردای قیامت) به شفاعت من نخواهد رسید

              محاسن ص 80

              3- أبغض الحلال الي الله الطلاق .

              منفورترين چيزهاي حلال در پيش خدا طلاق است .

              نهج الفصاحه ص 157 ، ح 16

              4- ِ خَيْرُ الْأَصْحَابِ مَنْ قَلَّ شِقَاقُهُ وَ كَثُرَ وِفَاقُه‏ .
              بهترین یاران کسی است که ناسازگاریش اندک باشد و سازگاریش بسیار
              تنبیه الخواطر معروف به مجموعه ورام ج 2 ، ص 123

              5- ابن آدم إذا أصبحت معافى في جسدك آمنا في سربك عندك قوت يومك فعلى الدّنيا العفاء

              فرزند آدم وقتي تن تو سالم است و خاطرت آسوده است و قوت يك روز خويش راداري ، جهانگر مباش .

              نهج الفصاحه ص 159 ، ح 23

              6-ابن آدم عندك ما يكفيك و تطلب ما يطغيك ابن آدم لا بقليل تقنع و لا بكثير تشبع‏


              فرزند آدم ، آنچه حاجت تو را رفع كند در دسترس خود داري و در پي آنچه تو را به طغيان وا مي دارد روز ميگذاري ، به اندك قناعت نميكني و از بسيار سير نمي شوي .

              نهج الفصاحه ص 159 ، ح 24

              7- مَنْ رَدَّ عَنْ عِرْضِ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ الْبَتَّة
              هرکس آبروی مؤمنی را حفظ کند، بدون تردید بهشت بر او واجب شود.

              ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص 145 - الجعفریات(الاشعثیات) ص 198

              8- اتّق دعوة المظلوم فإنّما يسأل اللَّه تعالى حقّه و إنّ اللَّه تعالى لا يمنع ذا حق حقّه‏

              از نفرين مظلوم بپرهيز زيرا وي به دعا حق خويش را از خدا ميخواهد و خدا حق را از حق دار دريغ نمي دارد .

              نهج الفصاحه ص 161 ، ح 35

              9- اتقوا الحجر الحرام في البنيان فانه اساس الخراب

              از استعمال سنگ حرام در ساختمان بپرهيزيد كه مايه ويراني است .

              نهج الفصاحه ص 162 ، ح 38

              10- الْعِبَادَةُ سَبْعُونَ جُزْءً أَفْضَلُهَا جُزْءً طَلَبُ الْحَلَال‏
              عبادت هفتاد جزء است و بالاترین و بزرگترین جزء آن کسب حلال است.

              مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج 13 ، ص 12 ، ح 14585

              11- اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه‏

              از فراست مؤمن بترسيد كه چيزها را با نور خدا مي نگرد .

              کافی(ط-الاسلامیه) ج 1 ، ص 218 ، ح 3

              12- اتّقوا الدّنيا فو الّذي نفسي بيده إنّها لأسحر من هاروت و ماروت.

              از دنيا بپرهيزيد ، قسم به آن كس كه جان من در كف اوست كه دنيا ازهاروت و ماروت ساحرتر است .

              نهج الفصاحه ص 163 ، ح 44 {شبیه این حدیث در مجموعه ورام ج 1 ، ص 131}

              13- اتقوا دعوة المظلوم فإنها تصعد الي السماء كأنها شرارة

              از نفرين مظلوم بترسيد كه چون شعله آتش بر آسمان ميرود .

              نهج الفصاحه ص 163 ، ح 47

              14- لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ زَكَاةٌ وَ زَكَاةُ الْأَبْدَانِ الصِّيَام‏
              براى هر چیزى زكاتى است و زكات بدنها روزه است.

              كافى(ط-الاسلامیه) ج 4، ص 62

              15- اثنان يعجلهما الله في الدنيا البغي و عقوق الوالدين .

              دو چيز را خداوند در اين جهان كيفر ميدهد : تعدي ، و ناسپاسي پدر و مادر .

              نهج الفصاحه ص 165 ، ح 58

              16-أجرؤكم على قسم الجدّ أجرؤكم على النّار
              هر كس از شما در خوردن قسم جديتر است به جهنم نزديكتر است .

              نهج الفصاحه ص 166 ، ح 64

              17- أجملوا في طلب الدنيا فإن كلا ميسر لما خلق له .
              در طلب دنيا معتدل باشيد و حرص نزنيد ، زيرا به هر كس هر چه قسمت اوست مي رسد .

              شرح فارسی شهاب الاخبار ص 320 ، ح 518

              18- هُوَ شَهْرٌ أَوَّلُهُ رَحْمَةٌ وَ أَوْسَطُهُ مَغْفِرَةٌ وَ آخِرُهُ الْإِجَابَةُ وَ الْعِتْقُ مِنَ النَّار
              رمضان ماهى است كه ابتدایش رحمت است و میانه‏اش مغفرت و پایانش آزادى از آتش جهنم.

              كافى(ط-الاسلامیه) ج 4، ص 67 - بحار الانوار(ط-بیروت) ج 93 ، ص 342 ، ح 14

              19- احب الاعمال الي الله الصلاة لوقتها ثم بر الوالدين ثم الجهاد في سبيل الله

              بهترين كارها در نزد خدا نماز به وقت است ، آنگاه نيكي به پدر و مادر ، آنگاه جنگ در راه خدا .

              نهج الفصاحه ص 167 ، ح 70

              20- أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْأَتْقِيَاءُ الْأَخْفِيَاء
              محبوبترين بندگان در پيش خدا پرهيزگاران گمنامند .

              مجموعه ورام ج 1 ، ص 5

              21- انَّ الدینارَ وَ الدُّرهَمَ اَهْلَكا مَنْ كانَ قَبلكُمْ و هُما مُهْلِكاكُمْ.
              همانا دینار و درهم پیشینیان شما را به هلاكت رساند و همین دو نیز هلاك كننده شماست.

              کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 316 ، ح 6

              22- احب الاعمال الي الله أدومها و ان قل .

              محبوبترين كارها در پيش خدا كاريست كه دوام آن بيشتر است ، اگر چه اندك باشد .

              نهج الفصاحه ص 167 ، ح 73

              23- أحبّ الأعمال إلى اللَّه من أطعم من جوع أو دفع عنه مغرما أو كشف عنه كربا

              بهترين كارها در پيش خدا آن است كه (بينوايي را)سير كنند ، يا قرض او رابپردازند يا زحمتي را از او دفع نمايند .

              نهج الفصاحه ص 168 ، ح 76

              24- لَا فَقْرَ أَشَدُّ مِنَ الْجَهْلِ وَ لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْل‏
              هیچ تهیدستی سخت تر از نادانی و هیچ مالی سودمندتر از عقل نیست .

              کافی(ط-الاسلامیه) ج 1 ، ص 25 و 26 ، ح 25 - محاسن ص 17 - تحف العقول ص 6

              25- احب الاعمال الي الله حفظ اللسان

              بهترين كارها در پيش خدا نگهداري زبان است .

              نهج الفصاحه ص 168 ، ح 78

              26- أحبّ الجهاد إلى اللَّه كلمة حقّ تقال لإمام جائر
              بهترين جهادها در پيش خدا سخن حقي است كه به پيشواي ستمكار گويند .

              نهج الفصاحه ص 168 ، ح 80

              27- أَحَبُّ الطَّعَامِ إِلَى اللَّهِ مَا كَثُرَتْ عَلَيْهِ الْأَيْدِي‏
              بهترين غذاها در پيش خدا آن است كه گروهي بسيار بر آن بنشيند .

              نهج الفصاحه ص 169 ، ح 82

              28- احب اللهو الي الله تعالي إجراء الخيل و الرمي .
              بهترين بازيها در پيش خدا اسب دواني و تيراندازي است .

              نهج الفصاحه ص 169 ، ح 83

              29- طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ أَلَا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْم‏

              طلب علم بر هر مسلمانی واجب است، همانا خدا جویندگان علم را دوست دارد.

              کافی(ط-الاسلامیه) ج 1 ، ص 30 ، ح 1

              30- احب الله تعالي عبدا سمحا اذا باع وسمحا اذا اشتري و سمحا اذا قضي و سمحا اذا اقتضي .
              خداوند بندهاي را كه به هنگام خريد و هنگام فروش و هنگام دريافت سهلانگار است دوست دارد .

              نهج الفصاحه ص 169 ، ح 85

              31- أَحَبُّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَى اللَّهِ أَنْفَعُهُمْ لِعِبَادِه‏ .
              از جمله بندگان آن كس پيش خدا محبوبتر است كه براي بندگان سودمندتر است .

              تحف العقول ص 49 - نهج الفصاحه ص 169 ، ح 86

              32- أحثوا التراب في وجوه المداحين .
              بر چهره ستايشگران ، خاك بيفشانيد .

              نهج الفصاحه ص 170 ، ح 91

              33- أَحْزَمُ النَّاسِ أَكْظَمُهُمْ لِلْغَيْظ
              آنكه در فرو بردن خشم از ديگران بيشتر است ، از همه كس دور انديشتر است .

              من لا یحضره الفقیه ج 4 ، ص 396 - امالی(صدوق) ص 21

              34- اختبروا الناس بأخدانهم ، فإن الرجل يخادن من يعجبه
              مردم را از معاشرانشان بشناسيد ، زيرا كند هم جنس با هم جنس پرواز .

              نهج الفصاحه ص 173 ، ح 106

              35- اخوف ما أخاف علي امتي الهوي و طول الامل .

              بر امت خويش بيش از هر چيز از هوس و آرزوي دراز بيم دارم .

              خصال ص 51

              36- ادْعُوا اللَّهَ وَ أَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالْإِجَابَةِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَجِيبُ دُعَاءً مِنْ قَلْبِ غَافِلٍ لَاهٍ.
              خدا را بخوانيد و به اجابت دعاي خود يقين داشته باشيد و بدانيد كه خداوند دعارا از قلب غافل بي خبر نمي پذيرد .

              بحارالانوار(ط-بیروت) ج 90 ، ص 321

              37- ادني أهل النار عذابا ينتعل بنعلين من نار يغلي دماغه من حرارة نعليه .
              از مردم جهنم آنكه عذابش از همه آسانتر است دو كفش آتشين بپا دارد كه مغزوي از حرارت كفشهايش به جوش ميآيد .

              نهج الفصاحه ص 176 ، ح 121

              38- ادني جبذات الموت بمنزلة مائة ضربة بالسيف .
              آسانترين كشش هاي مرگ مانند صد ضربت شمشير است .

              نهج الفصاحه ص 176 ، ح 122

              39- إذا ابتلي أحدكم بالقضاء بين المسلمين فلا يقض و هو غضبان و ليسوّ بينهم في النّظر و المجلس و الإشارة.

              اگر يكي از شما به كار قضاوت ميان مسلمانان دچار شود بايد به هنگام غضب ازقضاوت خودداري كند و ميان ارباب دعوا در نگاه و نشيمنگاه و اشاره تفاوتي نگذارد .

              نهج الفصاحه ص 176 ، ح 125

              40- اذا أحب الله عبدا حماه الدنيا كما يظل أحدكم يحمي سقيمه الماء .
              وقتي خداوند بندهاي را دوست دارد ، دنيا را از او منع ميكند چنانكه شما مريض خويش را از نوشيدن آب منع ميكنيد .

              نهج الفصاحه ص 179 ، ح 137

              نظر

              • mohammadhossein
                عضو فعال
                • Feb 2016
                • 818

                #37
                پاسخ : پخش انلاین قران کریم

                سفر به زمان ، یک قطره از هزاران معجزات قرآن


                الف) زمان و قوانین نسبیت
                مفهوم زمان يکي از اسرارآميزترين مفاهيم در تاريخ فيزيک بوده است و در حال حاضر نيز از مسائل دشوار فيزيک معاصر به‌شمار مي‌رود. ما مي‌گوييم زمان را با ساعت اندازه مي‌گيريم، اما تنها عقربه‌هاي ساعت را مي‌بينيم نه خود زمان را و عقربه‌هاي ساعت درست مانند موارد مشابه ديگر تنها متغيرهاي فيزيکي هستند. بنابراين به يک معنا ما تقلب مي‌کنيم، زيرا آنچه واقعا مشاهده مي‌کنيم متغيرهايي فيزيکي هستند به عنوان توابعي از متغيرهاي فيزيکي ديگر، اما ما آن را طوري نمايش مي‌دهيم که انگار همه چيز در زمان تغيير مي‌کند.

                نسبیت خاص:
                یکی از جالبترین افکار بشر ، ایده جابجایی در بعد زمان است. البته اگر از یک بعد دیگر به قضیه نگاه کنیم همه ما مسافر زمان هستیم. همین الان که شما این را می‌خوانید، زمان در حول و حوش شما به پیش می‌رود و آینده به حال و حال به گذشته تبدیل می‌شود. نشانه‌اش هم رشد موجودات است. ما بزرگ می‌شویم و می‌میریم. پس زمان در جریان است. آلبرت انیشتن با ارائه نظریه نسبیت خاص نشان داد که این کار از نظر تئوری شدنی است. بر طبق این نظریه اگر شیئ به سرعت نور نزدیک شود گذشت زمان برایش آهسته تر صورت می گیرد. بنابراین اگر بشود با سرعت بیش از سرعت نور حرکت کرد، زمان به عقب برمی‌گردد. مانع اصلی این است که اگر جسمی به سرعت نور نزدیک شود جرم نسبی آن به بینهایت میل می‌کند؛ لذا نمی‌شود شتابی بیش از سرعت نور پیدا کرد. اما شاید یک روز این مشکل هم حل شود.

                نسبیت عام:
                نسبيت عام به بررسي دستگاه هاي شتاب دار مي پردازد. ميدان گرانشي نيز يك دستگاه شتابدار است. در دستگاه هاي شتابدار فضا خميده است، زيرا مسير نور هنگام عبور از يك ميدان گرانشي منحني است كه تحت عنوان فضا - زمان مطرح مي شود. لذا فضا-زمان خميده است و هرچه خميدگي بيشتر باشد، ساعت كندتر كار مي كند. يعني در ميدان گرانشي قوي تر، ساعت كندتر است. در شکل زیر برای ساعتی که در ارتفاع قرار دارد و طبیعتا نیروی گرانشی در آنجا کمتر است زمان تندتر می گذرد. ولی برای ساعتی که در نیروی گرانشی بیشتر قرار دارد زمان کندتر می گذرد. طبق نظريه نسبيت عام، ساعتي كه در يك ميدان گرانشي قوي تر قرار دارد، كندتر از ساعتي كار مي كند كه در ميدان گرانشي ضعيف تر قرار دارد.
                خمیدگی نور در عبور از کنار یک میدن گرانشی: نیوتن معتقد بود که نور در یک مسیر مستقیم حرکت می کند اما اینشتین نشان داد که اگر جسمی دارای یک میدان جاذبه بزرگ باشد و نور از کنار آن عبور کند دچار انحراف از مسیر مستقیم خود می شود. آلبرت انیشتین می‌گفت که میدان گرانشی شعاعهای نور را منحرف می‌کند، چگونه ممکن بود این مطلب را امتحان کرد. اگر ستاره‌ای در آسمان آن سوی خورشید درست در امتداد سطح آن واقع باشد و در زمان کسوف ، خورشید قابل رؤیت باشد، اگر وضع آنها را با زمانی که فرض کنیم خورشیدی در کار نباشد مقایسه کنیم خم شدن نور آنها مسلم است. دانشمندان در موقع کسوف در جزیره پرنسیپ پرتغال واقع در آفریقای غربی دیدند که نور ستاره‌ها بجای آنکه به خط راست حرکت کنند در مجاورت خورشید و در اثر نیرو ی گرانشی آن خم می‌شوند و بصورت منحنی در می‌آیند. یعنی ما وضع ستاره‌ها را کمی بالاتر از محل واقعیش می‌بینیم. ماهیت تمام پیروزیهای نظریه نسبیت عام آلبرت انیشتین نجومی بود، ولی دانشمندان حسرت می‌کشیدند که ای کاش راهی برای امتحان آن در آزمایشگاه داشتند. البته اخیرا چندین آزمایش عملی برای آزمون این نظریه به توسط دانشمندان فیزیک و کیهان شناسی ساخته شده است.
                یکی از پیش بینی های این نظریه آن بود که ساعت ها در میدان گرانشی بسیار قوی ، کندتر کار می‌کنند و همچنین نور در میدان گرانشی بسیار قوی ، در مسیر مستقیم خود منحرف می‌شوند. این نظریه توانست به بسیاری از معماهای کیهان شناسی در مورد سیاهچاله ، عمر کرات و سیارات ، انرژی ستاره‌ها و کهکشانها، چگالی جهان و ... پاسخ دهد.

                ب) سفر به آینده:
                در عصر حاضر سفر به آینده از دید بسیاری از دانشمندان امری امکان پذیر است. بسیاری از دانشمندان معتقد هستند:
                "اينشتين صد سال پيش با ارائه نظريه‌ی نسبيت ثابت كرد كه سفر به آينده امكان پذير است. براى اين كار بايد موشك هايى ساخت كه به سرعتى نزديك سرعت نور برسند كه در حال حاضر از نظر علمى امكان پذير نيست. ولى جاى شكى نيست كه اين مشكل فقط مشكل فناورى است و در آينده توانايى سفر به آينده امكان پذير خواهد بود."
                " زمان مانند یک رود در جریان است و اینگونه به نظر می رسد هر کدام از ما در میان این جریان در حرکتیم، اما از دیدگاهی دیگر می‌توان گفت زمان در مکانهای مختلف سرعت جریان متفاوتی دارد و این کلید اصلی سفر به آینده است. اینشتین برای اولین بار این ایده را که مکانهایی وجود دارند که در آن ها سرعت زمان کاهش یا افزایش پیدا می کند، در حدود صد سال پیش مطرح کرد، وی کاملا درست فکر می کرده است. اثبات آن نیز در سیستم ردیابی ماهواره‌ای زمین یا gps است که آشکار می‌کند زمان در فضا از سرعت بالاتری برخوردار است و می توان از این اصل برای سفر به آینده استفاده کرد."

                پارادوکس دو قلوها:
                يكي از آسانترين راه هايي كه نسلهاي آينده مي توانند از آن طريق به آينده سفر كنند حركت با موشك هاي سريع است. اگر نوادگان ما بتوانند موتورهايي طراحي كنند كه بتوانند سرعت را تا كسر قابل توجهي از سرعت نور برسانند باتوجه به پيش بيني هاي نظريه نسبيت هركسي كه سرنشين اين موشك تندرو باشد ديرتر از كساني كه برروي زمين اند پير ميشود. البته لازم به ذکر است که با قرار دادن ساعت های اتمی در هوا پیما های جت این نتایج اثبات شده است و در حد تئوری و نظریه نیست و از نظر تجربی نیز به تائید رسیده است.
                درحقیقت اگر دو انسان دوقلو جدا از هم یکی روی زمین و دیگری در یک فضاپیما که با سرعت نور بین ستارگان حرکت می کند، زندگی کنند، وقتی پس از ۲۰ سال نجومی همدیگر را پیدا کنند، این زمان به سالهای زمینی برابر با ۲۰۰سال می شود. یعنی اگر این دوقلوها هنگام جدا شدن یکسال داشته باشند، پس از این مدت زمان برادر زمینی ۲۰۱ ساله و برادری که در فضا با سرعت نور سفر می کرد، ۲۱ سال خواهد داشت. درواقع می توان گفت که برادری که با سرعت نور سفر کرده است، به آینده برادر ساکن زمین پرش کرده است.

                بیشتر دانشمندان بر این عقیده هستند که سفر به آینده به کمک یک پدیده‌ی طبیعی صورت می‌گیرد. در این خصوص سه پدیده مد نظر است: سیاهچاله های دوّار، کرمچاله‌ها و ریسمانهای کیهانی.

                ۱- سیاهچاله، ماشینی برای سفر به زمان
                سیاهچاله‌ها اگر یک ستاره چند برابر خورشید باشد و همه سوختش را بسوزاند، از آنجا که یک نیروی جاذبه قوی دارد لذا جرم خودش در خودش فشرده می‌شود و یک حفره سیاه رنگ مثل یک قیف درست می‌کند که نیروی جاذبه فوق العاده زیادی دارد طوری که حتی نور هم نمی‌تواند از آن فرار کند. اما این حفره ها بر دو نوع هستد. یک نوعشان نمی‌چرخند لذا انتهای قیف یک نقطه است. در آنجا هر جسمی که به حفره مکش شده باشه نابود می‌شود. اما یک نوع دیگر سیاهچاله نوعی است که در حال دوران است و برای همین ته قیف یک قاعده داره که به شکل حلقه است. مثل یک قیف واقعی است که ته آن باز است. همین نوع سیاهچاله است که می تواند سکوی پرتاب به آینده یا گذشته باشد. انتهای قیف به یک قیف دیگر به اسم سفید چاله می‌رسد که درست عکس آن عمل می‌کند. یعنی هر جسمی را به شدت به بیرون پرتاب می‌کند. از همین جاست که می‌توانیم پا به زمانها و جهانهای دیگر بگذاریم.
                ۲-کرم چاله، ماشینی برای سفر به زمان
                کرم چاله: یک سکوی دیگر گذر از زمان است که می‌تواند در عرض چند ساعت ما را چندین سال نوری جابجا کند. فرض کنید دو نفر دو طرف یک ملافه رو گرفته‌اند و می‌کشند. اگر یک توپ تنیس بر روی ملافه قرار دهیم یک انحنا در سطح ملافه به سمت توپ ایجاد می‌شود. اگر یک تیله به روی این ملافه قرار دهیم به سمت چاله‌ای که آن توپ ایجاد کرده است می‌رود.
                این نظر انیشتین است که کرات آسمانی در فضا و زمان انحنا ایجاد می‌کنند؛ درست مثل همان توپ روی ملافه. حالا اگر فرض کنیم فضا به صورت یک لایه‌ی دوبعدی روی یک محور تا شده باشد و بین نیمه بالا و پایین آن خالی باشد و دو جرم هم اندازه در قسمت بالا و پایین مقابل هم قرار گیرند، آن وقت حفره ای که هر دو ایجاد می کنند می‌تواند به همدیگر رسیده و ایجاد یک تونل کند. مثل این که یک میانبر در زمان و مکان ایجاد شده باشد. به این تونل می‌گویند کرم چاله. این امید است که یک کهکشانی که ظاهرا میلیونها سال نوری دور از ماست، از راه یک همچین تونلی بیش از چند هزار کیلومتر دور از ما نباشد. در اصل می‌شود گفت کرمچاله تونل ارتباطی بین یک سیاهچاله و یک سفیدچاله است و می‌تواند بین جهان های موازی ارتباط برقرار کند و در نتیجه به همان ترتیب می‌تواند ما را در زمان جابجا کند.
                ۳-ریسمان های کیهانی، ماشینی برای گذر از زمان
                آخرین راه سفر در زمان ریسمانهای کیهانی است. طبق این نظریه یک سری رشته هایی به ضخامت یک اتم در فضا وجود دارند که کل جهان را پوشش می‌دهند و تحت فشار خیلی زیادی هستند. اینها هم یک نیروی جاذبه خیلی قوی دارند که هر جسمی را سرعت می‌دهند و چون مرزهای فضا - زمان را مغشوش می‌کند، لذا می‌شود از آنها برای گذر از زمان استفاده کرد.
                سؤالی که به ذهن می رسد این است که آیا موارد ذکر شده تنها راه های سفر به آینده هستند و یا ممکن است راه های دیگری نیز وجود داشته باشد که بشر در آینده به آنها پی ببرد؟
                اصحاب کهف
                ( یک جمع بندی مهندسی سفر به زمان در مورد نسبیت عام ، حرکت شتابدار و نیروی گرانشی) :
                بدیهی است که قرآن به عنوان معجزه جاوید آخرین پیامبر(ص)، دارای جنبه های اعجاز زیادی می باشد نکته ای که دانشمندان به تازگی متوجه آن شده اند اعجازی است که در داستان اصحاب کهف بیان شده است. همانگونه که در بخش نسبیت عام گفته شد بر جسمی که در محیطی با یک گرانش بالاتر قرار دارد زمان کندتر می گذرد. و همچنین نور در میدان گرانشی بسیار قوی ، در مسیر مستقیم خود منحرف می‌شوند. لازم به ذکر است که ایجاد تغییر در گرانش یک محیط، موضوعی کاملا شدنی است و دانشمندان اقدام به شبیه سازی نیروی گرانش کره ماه جهت فضا نوردان نموده اند و یا حتی بعضی از فضانوردان بودن در نیروی گرانش صفر را در کره زمین تجربه کرده اند.
                داستان اصحاب کهف دارای نکات بسیار زیبا و عجیبی می باشد. افرادی با بودن در مکانی خاص، زمان برای آنها به گونه دیگر گذشته است. برای افرادی که خارج از این محیط قرار داشته اند 309 سال قمری و برای افرادی که در درون غار بوده اند تنها یک روز گذشته است و یک چنین چیزی از نظر علمی با در نظر گرفتن امکان تغییر گرانش آن محیط به دلایلی خاص و در نتیجه تغییر گذر زمان برای کسانی که در درون غار بوده اند، کاملا قابل قبول می باشد.
                همانطور که در بخش نسبیت عام مطرح شد نور به هنگام عبور از کنار یک میدان گرانشی بالا منحرف و خمیده می شود به این معنی که مسیرش تغییر می کند. اما نکته بسیار جالب آن است که در آیه هفدهم از سوره کهف، به زیبایی تغییر مسیر حرکت نور خورشید به هنگام عبور از کنار غار اصحاب کهف، بیان شده است.
                و (نور) خورشید را هنگامی که طلوع کند می بینی که از مقابل غارشان به سمت راست میل می کند و هنگامی که غروب می کند (نورش را) از سمت چب آنان می برد و متمایل می شود و آنها در فضای وسیعی از آن غارند. این از نشانه ها و معجزات خداوند است. (کهف/17)
                به جمله:" این از نشانه ها و معجزات خداوند است" دقت کنید. که بلافاصله بعد از بیان تغییر مسیر نور خورشید بیان شده است. و به روشنی مشخص است که موقعیت (نور) خورشید به هنگام عبور از کنار غار، در آن مقطع خاص(به علت تغییر گرانش در محیط غار، و یا هر عامل دیگر) دارای شرایط خاصی بوده است. و به هیچ وجه بیان موقعیت خورشید برای مشخص کردن موقعیت غار نمی باشد زیرا این روشی مناسب برای تعیین موقعیت غار نمی باشد و از طرف دیگر تابش نور خورشید در شرایط خاص باعث ایجاد تغییر خاصی برای افرادی که در درون غار بوده اند، نمی شود.
                لازم به ذکر است این میدان گرانشی بالا در غار، تنها در کسری از ثانیه وجود داشته است که به همین دلیل تنها بر پرتو نور که دارای سرعت بسیار زیاد می باشد تاثیر گذاشته است. و لحظه اعمال این نیروی گرانشی بالا در زمان طلوع خورشید و در طی زمان بسیار ناچیز(لحظه رفتن به آینده) بوده است و همچنین بعد از گذشت 309 سال برای سایر افراد دقیقا در غروب چنان روزی ، زمان حضور دوباره آنها در غار بوده است. و تغییر در شرایط غار به هنگام غروب خورشید، باعث تغییر مسیر نور شده است.
                در آیه هفدهم به نکته جالب دیگری نیز اشاره شده است. " آنها در فضای وسیعی از آن غارند" اما بودن در یک میدان گرانش بالا باعث کشیدگی می گردد و در میدان گرانشی بالا، ماده به كلي تجزيه و جزئی از آن میدان گرانشی می گردد،که به نوعی در این آیه به آن اشاره شده است.
                در مورد اینکه غاری که اصحاب کهف در آن برهه از زمان در آن قرار داشته اند دارای شرایطی خاص بوده است در آیه زیر مشخص شده است:
                ... اگر بر آنها اطلاع یابی (و از نزدیک ببینی) مسلما گریزان به آنها پشت می کنی و همه وجودت از آنان پر از ترس می شود. (کهف/18)
                لازم به ذکر است که: سرعت گریز، حداقل سرعت ممکن برای یک جسم می‌باشد تا بتواند از میدان گرانشی جسمی دیگر فرار کند. آنچه از آیه مشخص است این است که غار در آن مقطع زمانی خاص دارای شرایط خاصی بوده است. همچنین از آیات زیر مشخص می شود که گذر زمان برای اصحاب کهف با افرادی که خارج از غار بوده اند متفاوت بوده است. و این به خوبی نشان می دهد که اینگونه نبوده که آنها هم مانند سایر افراد 309 سال بر آنها گذشته و در طی این زمان آنها در خواب بوده اند، (مشکل تعذیه در این مدت) بلکه واقعا آنها تنها یک روز در آن غار به خواب رفته بودند و به علت قرار گرفتن در یک میدان گرانشی بالا، گذر زمان بر آنها کندتر گذشته و بعد از یک روز (معادل 309 سال برای افرادی که خارج از غار بوده اند) که از خواب بیدار می شوند، احساس گرسنگی کرده و از میان خودشان، فردی را برای تهیه غذا انتخاب می کنند.
                ... گوینده ای از آنها گفت: چقدر (در اینجا) مانده اید؟ گفتند: یک روز یا مقداری از روز مانده ایم. (و گروهی دیگر) گفتند: پروردگارتان به مقداری که مانده اید داناتر است. حالا یکی از خودتان را با این پول نقره به سوی شهر بفرستید، و باید درست بنگرید که کدام یک از اهالی آن جا طعامش پاکیزه تر است پس از آن برای شما روزیی بیاورد. (کهف/19)
                توضیح داده شد که بودن در یک میدان گرانشی بالا، باعث می شود که ماده به کلی تجزیه شود. در آیه زیر اشاره شده است که این معجزه به نوعی نشان دهنده قیامت و برنگیخته شدن پس از مرگ است. یعنی پس از اینکه اجزاء بدنمان متلاشی و تجزیه شد خداوند دوباره آنها را جمع می کند. البته ممکن است این افزایش میدان گرانش به میزانی که باعث متلاشی شدن اجزاء بدن آنها شده باشد نبوده و تنها باعث ایجاد تغییراتی در بدن آنها شده باشد که اگر کسی به آنها در آن مقطع زمانی نگاه می کرده دچار رعب و ترس زیادی می شده است.
                و اینگونه (مردم آن دیار را) از (وضع) آنها آگاه ساختیم آن گاه که در میان خودشان در کار بعث خود نزاع داشتند، تا بدانند که وعده خدا حق است و در (آمدن) روز قیامت تردیدی نیست.(کهف/20)

                البته لازم به ذکر است که بیان تغییر میدان گرانشی در غار، تنها یک مثال می باشد و ممکن است این تغییر در محیط غار، ناشی از عامل دیگری باشد که هم باعث تغییر در گذر زمان و هم تغییر مسیر نور خورشید در هنگام عبور از کنار غار گردد.

                منبع: www.insomnia1990.blogfa.com

                نظر

                • mohammadhossein
                  عضو فعال
                  • Feb 2016
                  • 818

                  #38
                  پاسخ : پخش انلاین قران کریم

                  جزء اول قرآن (التماس دعا)





                  سوره الفاتحه

                  به نام خداوند رحمتگر مهربان ( ۱)
                  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴿ ۱
                  ستايش خدايى را كه پروردگار جهانيان ( ۲)
                  الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿ ۲
                  رحمتگر مهربان ( ۳)
                  الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ﴿ ۳
                  [و] خداوند روز جزاست ( ۴)
                  مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ﴿ ۴
                  [بار الها] تنها تو را مى‏پرستيم و تنها از تو يارى مى‏جوييم ( ۵)
                  إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ﴿ ۵
                  ما را به راه راست هدايت فرما ( ۶)
                  اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ ﴿ ۶
                  راه آنان كه گرامى‏شان داشته‏اى نه [راه] مغضوبان و نه [راه] گمراهان ( ۷)
                  صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ ﴿ ۷
                  سوره البقره

                  به نام خداوند رحمتگر مهربان
                  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
                  الف لام ميم ( ۱)
                  الم ﴿ ۱
                  اين است كتابى كه در [حقانيت] آن هيچ ترديدى نيست [و] مايه هدايت تقواپيشگان است ( ۲)
                  ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ﴿ ۲
                  آنان كه به غيب ايمان مى‏آورند و نماز را بر پا مى‏دارند و از آنچه به ايشان روزى داده‏ايم انفاق مى‏كنند ( ۳)
                  الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ﴿ ۳
                  و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پيش از تو نازل شده است ايمان مى آورند و آنانند كه به آخرت يقين دارند ( ۴)
                  والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ﴿ ۴
                  آنان برخوردار از هدايتى از سوى پروردگار خويشند و آنان همان رستگارانند ( ۵)
                  أُوْلَئِكَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿ ۵
                  در حقيقت كسانى كه كفر ورزيدند چه بيمشان دهى چه بيمشان ندهى بر ايشان يكسان است [آنها] نخواهند گرويد ( ۶)
                  إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ ﴿ ۶
                  خداوند بر دلهاى آنان و بر شنوايى ايشان مهر نهاده و بر ديدگانشان پرده‏اى است و آنان را عذابى دردناك است ( ۷)
                  خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ ﴿ ۷
                  و برخى از مردم مى‏گويند ما به خدا و روز بازپسين ايمان آورده‏ايم ولى گروندگان [راستين] نيستند ( ۸)
                  وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ ﴿ ۸
                  با خدا و مؤمنان نيرنگ مى‏بازند ولى جز بر خويشتن نيرنگ نمى‏زنند و نمى‏فهمند ( ۹)
                  يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ ﴿ ۹
                  در دلهايشان مرضى است و خدا بر مرضشان افزود و به [سزاى] آنچه به دروغ مى گفتند عذابى دردناك [در پيش] خواهند داشت ( ۱۰)
                  فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ ﴿ ۱۰
                  و چون به آنان گفته شود در زمين فساد مكنيد مى‏گويند ما خود اصلاحگريم ( ۱۱)
                  وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ﴿ ۱۱
                  بهوش باشيد كه آنان فسادگرانند ليكن نمى‏فهمند ( ۱۲)
                  أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِن لاَّ يَشْعُرُونَ ﴿ ۱۲
                  و چون به آنان گفته شود همان گونه كه مردم ايمان آوردند شما هم ايمان بياوريد مى‏گويند آيا همان گونه كه كم خردان ايمان آورده‏اند ايمان بياوريم هشدار كه آنان همان كم‏خردانند ولى نمى‏دانند ( ۱۳)
                  وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَكِن لاَّ يَعْلَمُونَ ﴿ ۱۳
                  و چون با كسانى كه ايمان آورده‏اند برخورد كنند مى‏گويند ايمان آورديم و چون با شيطانهاى خود خلوت كنند مى‏گويند در حقيقت ما با شماييم ما فقط [آنان را] ريشخند مى‏كنيم ( ۱۴)
                  وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ ﴿ ۱۴
                  خدا [است كه] ريشخندشان مى‏كند و آنان را در طغيانشان فرو مى‏گذارد تا سرگردان شوند ( ۱۵)
                  اللّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ ﴿ ۱۵
                  همين كسانند كه گمراهى را به [بهاى] هدايت‏خريدند در نتيجه داد و ستدشان سود[ى به بار] نياورد و هدايت‏يافته نبودند ( ۱۶)
                  أُوْلَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ ﴿ ۱۶
                  مثل آنان همچون مثل كسانى است كه آتشى افروختند و چون پيرامون آنان را روشنايى داد خدا نورشان را برد و در ميان تاريكيهايى كه نمى‏بينند رهايشان كرد ( ۱۷)
                  مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لاَّ يُبْصِرُونَ ﴿ ۱۷
                  كرند لالند كورند بنابراين به راه نمى‏آيند ( ۱۸)
                  صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ ﴿ ۱۸
                  يا چون [كسانى كه در معرض] رگبارى از آسمان كه در آن تاريكيها و رعد و برقى است [قرار گرفته‏اند] از [نهيب] آذرخش [و] بيم مرگ سر انگشتان خود را در گوشهايشان نهند ولى خدا بر كافران احاطه دارد ( ۱۹)
                  أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصْابِعَهُمْ فِي آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ واللّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ ﴿ ۱۹
                  نزديك است كه برق چشمانشان را بربايد هر گاه كه بر آنان روشنى بخشد در آن گام زنند و چون راهشان را تاريك كند [بر جاى خود] بايستند و اگر خدا مى‏خواست‏شنوايى و بينايى‏شان را برمى‏گرفت كه خدا بر همه چيز تواناست ( ۲۰)
                  يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاء لَهُم مَّشَوْاْ فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿ ۲۰
                  اى مردم پروردگارتان را كه شما و كسانى را كه پيش از شما بوده‏اند آفريده است پرستش كنيد باشد كه به تقوا گراييد ( ۲۱)
                  يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴿ ۲۱
                  همان [خدايى] كه زمين را براى شما فرشى [گسترده] و آسمان را بنايى [افراشته] قرار داد و از آسمان آبى فرود آورد و بدان از ميوه‏ها رزقى براى شما بيرون آورد پس براى خدا همتايانى قرار ندهيد در حالى كه خود مى‏دانيد ( ۲۲)
                  الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿ ۲۲
                  و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده‏ايم شك داريد پس اگر راست مى‏گوييد سوره‏اى مانند آن بياوريد و گواهان خود را غير خدا فرا خوانيد ( ۲۳)
                  وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿ ۲۳
                  پس اگر نكرديد و هرگز نمى‏توانيد كرد از آن آتشى كه سوختش مردمان و سنگها هستند و براى كافران آماده شده بپرهيزيد ( ۲۴)
                  فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ ﴿ ۲۴
                  و كسانى را كه ايمان آورده‏اند و كارهاى شايسته انجام داده‏اند مژده ده كه ايشان را باغهايى خواهد بود كه از زير [درختان] آنها جويها روان است هر گاه ميوه‏اى از آن روزى ايشان شود مى‏گويند اين همان است كه پيش از اين [نيز] روزى ما بوده و مانند آن [نعمتها] به ايشان داده شود و در آنجا همسرانى پاكيزه خواهند داشت و در آنجا جاودانه بمانند ( ۲۵)
                  وَبَشِّرِ الَّذِين آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿ ۲۵
                  خداى را از اينكه به پشه‏اى يا فروتر [يا فراتر] از آن مثل زند شرم نيايد پس كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏دانند كه آن [مثل] از جانب پروردگارشان بجاست ولى كسانى كه به كفر گراييده‏اند مى‏گويند خدا از اين مثل چه قصد داشته است [خدا] بسيارى را با آن گمراه و بسيارى را با آن راهنمايى مى‏كند و[لى] جز نافرمانان را با آن گمراه نمى‏كند ( ۲۶)
                  إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ ﴿ ۲۶
                  همانانى كه پيمان خدا را پس از بستن آن مى‏شكنند و آنچه را خداوند به پيوستنش امر فرموده مى‏گسلند و در زمين به فساد مى‏پردازند آنانند كه زيانكارانند ( ۲۷)
                  الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿ ۲۷
                  چگونه خدا را منكريد با آنكه مردگانى بوديد و شما را زنده كرد باز شما را مى ميراند [و] باز زنده مى‏كند [و] آنگاه به سوى او بازگردانده مى‏شويد ( ۲۸)
                  كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿ ۲۸
                  اوست آن كسى كه آنچه در زمين است همه را براى شما آفريد سپس به [آفرينش] آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار كرد و او به هر چيزى داناست ( ۲۹)
                  هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿ ۲۹
                  و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمين جانشينى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آيا در آن كسى را مى‏گمارى كه در آن فساد انگيزد و خونها بريزد و حال آنكه ما با ستايش تو [تو را] تنزيه مى‏كنيم و به تقديست مى‏پردازيم فرمود من چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد ( ۳۰)
                  وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿ ۳۰
                  و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت‏سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود اگر راست مى‏گوييد از اسامى اينها به من خبر دهيد ( ۳۱)
                  وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿ ۳۱
                  گفتند منزهى تو ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته‏اى هيچ دانشى نيست تويى داناى حكيم ( ۳۲)
                  قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿ ۳۲
                  فرمود اى آدم ايشان را از اسامى آنان خبر ده و چون [آدم] ايشان را از اسماءشان خبر داد فرمود آيا به شما نگفتم كه من نهفته آسمانها و زمين را مى‏دانم و آنچه را آشكار مى‏كنيد و آنچه را پنهان مى‏داشتيد مى‏دانم ( ۳۳)
                  قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ ﴿ ۳۳
                  و چون فرشتگان را فرموديم براى آدم سجده كنيد پس بجز ابليس كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد [همه] به سجده درافتادند ( ۳۴)
                  وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿ ۳۴
                  و گفتيم اى آدم خود و همسرت در اين باغ سكونت گير[يد] و از هر كجاى آن خواهيد فراوان بخوريد و[لى] به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد بود ( ۳۵)
                  وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ ﴿ ۳۵
                  پس شيطان هر دو را از آن بلغزانيد و از آنچه در آن بودند ايشان را به درآورد و فرموديم فرود آييد شما دشمن همديگريد و براى شما در زمين قرارگاه و تا چندى برخوردارى خواهد بود ( ۳۶)
                  فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ ﴿ ۳۶
                  سپس آدم از پروردگارش كلماتى را دريافت نمود و [خدا] بر او ببخشود آرى او[ست كه] توبه‏پذير مهربان است ( ۳۷)
                  فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ﴿ ۳۷
                  فرموديم جملگى از آن فرود آييد پس اگر از جانب من شما را هدايتى رسد آنان كه هدايتم را پيروى كنند بر ايشان بيمى نيست و غمگين نخواهند شد ( ۳۸)
                  قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿ ۳۸
                  و[لى] كسانى كه كفر ورزيدند و نشانه‏هاى ما را دروغ انگاشتند آنانند كه اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود ( ۳۹)
                  وَالَّذِينَ كَفَرواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿ ۳۹
                  اى فرزندان اسرائيل نعمتهايم را كه بر شما ارزانى داشتم به ياد آريد و به پيمانم وفا كنيد تا به پيمانتان وفا كنم و تنها از من بترسيد ( ۴۰)
                  يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ ﴿ ۴۰
                  و بدانچه نازل كرده‏ام كه مؤيد همان چيزى است كه با شماست ايمان آريد و نخستين منكر آن نباشيد و آيات مرا به بهايى ناچيز نفروشيد و تنها از من پروا كنيد ( ۴۱)
                  وَآمِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَكُمْ وَلاَ تَكُونُواْ أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ ﴿ ۴۱
                  و حق را به باطل درنياميزيد و حقيقت را با آنكه خود مى‏دانيد كتمان نكنيد ( ۴۲)
                  وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿ ۴۲
                  و نماز را بر پا داريد و زكات را بدهيد و با ركوع‏كنندگان ركوع كنيد ( ۴۳)
                  وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِينَ ﴿ ۴۳
                  آيا مردم را به نيكى فرمان مى‏دهيد و خود را فراموش مى‏كنيد با اينكه شما كتاب [خدا] را مى‏خوانيد آيا [هيچ] نمى‏انديشيد ( ۴۴)
                  أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿ ۴۴
                  از شكيبايى و نماز يارى جوييد و به راستى اين [كار] گران است مگر بر فروتنان ( ۴۵)
                  وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ ﴿ ۴۵
                  همان كسانى كه مى‏دانند با پروردگار خود ديدار خواهند كرد و به سوى او باز خواهند گشت ( ۴۶)
                  الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ﴿ ۴۶
                  اى فرزندان اسرائيل از نعمتهايم كه بر شما ارزانى داشتم و [از] اينكه من شما را بر جهانيان برترى دادم ياد كنيد ( ۴۷)
                  يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿ ۴۷
                  و بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى [از عذاب خدا] را از كسى دفع نمى‏كند و نه از او شفاعتى پذيرفته و نه به جاى وى بدلى گرفته مى‏شود و نه يارى خواهند شد ( ۴۸)
                  وَاتَّقُواْ يَوْمًا لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئًا وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ ﴿ ۴۸
                  و [به ياد آريد] آنگاه كه شما را از [چنگ] فرعونيان رهانيديم [آنان] شما را سخت‏شكنجه مى‏كردند پسران شما را سر مى‏بريدند و زنهايتان را زنده مى‏گذاشتند و در آن [امر بلا و] آزمايش بزرگى از جانب پروردگارتان بود ( ۴۹)
                  وَإِذْ نَجَّيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوَءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ وَفِي ذَلِكُم بَلاءٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ ﴿ ۴۹
                  و هنگامى كه دريا را براى شما شكافتيم و شما را نجات بخشيديم و فرعونيان را در حالى كه شما نظاره مى‏كرديد غرق كرديم ( ۵۰)
                  وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ﴿ ۵۰
                  و آنگاه كه با موسى چهل شب قرار گذاشتيم آنگاه در غياب وى شما گوساله را [به پرستش] گرفتيد در حالى كه ستمكار بوديد ( ۵۱)
                  وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ ﴿ ۵۱
                  پس از آن بر شما بخشوديم باشد كه شكرگزارى كنيد ( ۵۲)
                  ثُمَّ عَفَوْنَا عَنكُمِ مِّن بَعْدِ ذَلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿ ۵۲
                  و آنگاه كه موسى را كتاب و فرقان [=جداكننده حق از باطل] داديم شايد هدايت‏ يابيد ( ۵۳)
                  وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ﴿ ۵۳
                  و چون موسى به قوم خود گفت اى قوم من شما با [به پرستش] گرفتن گوساله برخود ستم كرديد پس به درگاه آفريننده خود توبه كنيد و [خطاكاران] خودتان را به قتل برسانيد كه اين [كار] نزد آفريدگارتان براى شما بهتر است پس [خدا] توبه شما را پذيرفت كه او توبه‏پذير مهربان است ( ۵۴)
                  وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ﴿ ۵۴
                  و چون گفتيد اى موسى تا خدا را آشكارا نبينيم هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد پس در حالى كه مى‏نگريستيد صاعقه شما را فرو گرفت ( ۵۵)
                  وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ﴿ ۵۵
                  سپس شما را پس از مرگتان برانگيختيم باشد كه شكرگزارى كنيد ( ۵۶)
                  ثُمَّ بَعَثْنَاكُم مِّن بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿ ۵۶
                  و بر شما ابر را سايه‏گستر كرديم و بر شما گزانگبين و بلدرچين فرو فرستاديم [و گفتيم] از خوراكيهاى پاكيزه‏اى كه به شما روزى داده‏ايم بخوريد و[لى آنان] بر ما ستم نكردند بلكه بر خويشتن ستم روا مى‏داشتند ( ۵۷)
                  وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ﴿ ۵۷
                  و [نيز به يادآريد] هنگامى را كه گفتيم بدين شهر درآييد و از [نعمتهاى] آن هر گونه خواستيد فراوان بخوريد و سجده‏كنان از در [بزرگ] درآييد و بگوييد [خداوندا] گناهان ما را بريز تا خطاهاى شما را ببخشاييم و [پاداش] نيكوكاران را خواهيم افزود ( ۵۸)
                  وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ ﴿ ۵۸
                  اما كسانى كه ستم كرده بودند [آن سخن را] به سخن ديگرى غير از آنچه به ايشان گفته شده بود تبديل كردند و ما [نيز] بر آنان كه ستم كردند به سزاى اينكه نافرمانى پيشه كرده بودند عذابى از آسمان فرو فرستاديم ( ۵۹)
                  فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاء بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُونَ ﴿ ۵۹
                  و هنگامى كه موسى براى قوم خود در پى آب برآمد گفتيم با عصايت بر آن تخته‏سنگ بزن پس دوازده چشمه از آن جوشيدن گرفت [به گونه‏اى كه] هر قبيله‏اى آبشخور خود را مى‏دانست [و گفتيم] از روزى خدا بخوريد و بياشاميد و[لى] در زمين سر به فساد برمداريد ( ۶۰)
                  وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ كُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ ﴿ ۶۰
                  و چون گفتيد اى موسى هرگز بر يك [نوع] خوراك تاب نياوريم از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمين مى‏روياند از [قبيل] سبزى و خيار و سير و عدس و پياز براى ما بروياند [موسى] گفت آيا به جاى چيز بهتر خواهان چيز پست‏تريد پس به شهر فرود آييد كه آنچه را خواسته‏ايد براى شما [در آنجا مهيا]ست و [داغ] خوارى و نادارى بر [پيشانى] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند چرا كه آنان به نشانه‏هاى خدا كفر ورزيده بودند و پيامبران را بناحق مى‏كشتند اين از آن روى بود كه سركشى نموده و از حد درگذرانيده بودند ( ۶۱)
                  وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُواْ مِصْرًا فَإِنَّ لَكُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ ﴿ ۶۱
                  در حقيقت كسانى كه [به اسلام] ايمان آورده و كسانى كه يهودى شده‏اند و ترسايان و صابئان هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان داشت و كار شايسته كرد پس اجرشان را پيش پروردگارشان خواهند داشت و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهناك خواهند شد ( ۶۲)
                  إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿ ۶۲
                  و چون از شما پيمان محكم گرفتيم و [كوه] طور را بر فراز شما افراشتيم [و فرموديم] آنچه را به شما داده‏ايم به جد و جهد بگيريد و آنچه را در آن است به خاطر داشته باشيد باشد كه به تقوا گراييد ( ۶۳)
                  وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴿ ۶۳
                  سپس شما بعد از آن [پيمان] رويگردان شديد و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود مسلما از زيانكاران بوديد ( ۶۴)
                  ثُمَّ تَوَلَّيْتُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنتُم مِّنَ الْخَاسِرِينَ ﴿ ۶۴
                  و كسانى از شما را كه در روز شنبه [از فرمان خدا] تجاوز كردند نيك شناختيد پس ايشان را گفتيم بوزينگانى طردشده باشيد ( ۶۵)
                  وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَواْ مِنكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ ﴿ ۶۵
                  و ما آن [عقوبت] را براى حاضران و [نسلهاى] پس از آن عبرتى و براى پرهيزگاران پندى قرار داديم ( ۶۶)
                  فَجَعَلْنَاهَا نَكَالًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ ﴿ ۶۶
                  و هنگامى كه موسى به قوم خود گفت‏خدا به شما فرمان مى‏دهد كه ماده گاوى را سر ببريد گفتند آيا ما را به ريشخند مى‏گيرى گفت پناه مى‏برم به خدا كه [مبادا] از جاهلان باشم ( ۶۷)
                  وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ ﴿ ۶۷
                  گفتند پروردگارت را براى ما بخوان تا بر ما روشن سازد كه آن چگونه [گاوى] است گفت وى مى‏فرمايد آن ماده گاوى است نه پير و نه خردسال [بلكه] ميانسالى است بين اين دو پس آنچه را [بدان] ماموريد به جاى آريد ( ۶۸)
                  قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لّنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ فَارِضٌ وَلاَ بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرونَ ﴿ ۶۸
                  گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن كند كه رنگش چگونه است گفت وى مى‏فرمايد آن ماده گاوى است زرد يكدست و خالص كه رنگش بينندگان را شاد مى‏كند ( ۶۹)
                  قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاء فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ ﴿ ۶۹
                  گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن گرداند كه آن چگونه [گاوى] باشد زيرا [چگونگى] اين ماده گاو بر ما مشتبه شده و[لى با توضيحات بيشتر تو] ما ان شاء الله حتما هدايت ‏خواهيم شد ( ۷۰)
                  قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ إِنَّ البَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِن شَاء اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ ﴿ ۷۰
                  گفت وى مى‏فرمايد در حقيقت آن ماده گاوى است كه نه رام است تا زمين را شخم زند و نه كشتزار را آبيارى كند بى‏نقص است و هيچ لكه‏اى در آن نيست گفتند اينك سخن درست آوردى پس آن را سر بريدند و چيزى نمانده بود كه نكنند ( ۷۱)
                  قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ ذَلُولٌ تُثِيرُ الأَرْضَ وَلاَ تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاَّ شِيَةَ فِيهَا قَالُواْ الآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُواْ يَفْعَلُونَ ﴿ ۷۱
                  و چون شخصى را كشتيد و در باره او با يكديگر به ستيزه برخاستيد و حال آنكه خدا آنچه را كتمان مى‏كرديد آشكار گردانيد ( ۷۲)
                  وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ ﴿ ۷۲
                  پس فرموديم پاره‏اى از آن [گاو سر بريده را] به آن [مقتول] بزنيد [تا زنده شود] اين گونه خدا مردگان را زنده مى‏كند و آيات خود را به شما مى‏نماياند باشد كه بينديشيد ( ۷۳)
                  فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿ ۷۳
                  سپس دلهاى شما بعد از اين [واقعه] سخت گرديد همانند سنگ يا سخت‏تر از آن چرا كه از برخى سنگها جويهايى بيرون مى‏زند و پاره‏اى از آنها مى‏شكافد و آب از آن خارج مى‏شود و برخى از آنها از بيم خدا فرو مى‏ريزد و خدا از آنچه مى‏كنيد غافل نيست ( ۷۴)
                  ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿ ۷۴
                  آيا طمع داريد كه [اينان] به شما ايمان بياورند با آنكه گروهى از آنان سخنان خدا را مى‏شنيدند سپس آن را بعد از فهميدنش تحريف مى‏كردند و خودشان هم مى‏دانستند ( ۷۵)
                  أَفَتَطْمَعُونَ أَن يُؤْمِنُواْ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ﴿ ۷۵
                  و [همين يهوديان] چون با كسانى كه ايمان آورده‏اند برخورد كنند مى‏گويند ما ايمان آورده‏ايم و وقتى با همديگر خلوت مى‏كنند مى‏گويند چرا از آنچه خداوند بر شما گشوده است براى آنان حكايت مى‏كنيد تا آنان به [استناد] آن پيش پروردگارتان بر ضد شما استدلال كنند آيا فكر نمى‏كنيد ( ۷۶)
                  وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَىَ بَعْضٍ قَالُواْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَآجُّوكُم بِهِ عِندَ رَبِّكُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿ ۷۶
                  آيا نمى‏دانند كه خداوند آنچه را پوشيده مى‏دارند و آنچه را آشكار مى‏كنند مى‏داند ( ۷۷)
                  أَوَلاَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ ﴿ ۷۷
                  و [بعضى] از آنان بى‏سوادانى هستند كه كتاب [خدا] را جز خيالات خامى نمى‏دانند و فقط گمان مى‏برند ( ۷۸)
                  وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لاَ يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلاَّ أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ ﴿ ۷۸
                  پس واى بر كسانى كه كتاب [تحريف‏شده‏اى] با دستهاى خود مى‏نويسند سپس مى‏گويند اين از جانب خداست تا بدان بهاى ناچيزى به دست آرند پس واى بر ايشان از آنچه دستهايشان نوشته و واى بر ايشان از آنچه [از اين راه] به دست مى‏آورند ( ۷۹)
                  فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُونَ ﴿ ۷۹
                  و گفتند جز روزهايى چند هرگز آتش به ما نخواهد رسيد بگو مگر پيمانى از خدا گرفته‏ايد كه خدا پيمان خود را هرگز خلاف نخواهد كرد يا آنچه را نمى‏دانيد به دروغ به خدا نسبت مى‏دهيد ( ۸۰)
                  وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّامًا مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللّهِ عَهْدًا فَلَن يُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿ ۸۰
                  آرى كسى كه بدى به دست آورد و گناهش او را در ميان گيرد پس چنين كسانى اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود ( ۸۱)
                  بَلَى مَن كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿ ۸۱
                  و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند آنان اهل بهشتند و در آن جاودان خواهند ماند ( ۸۲)
                  وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿ ۸۲
                  و چون از فرزندان اسرائيل پيمان محكم گرفتيم كه جز خدا را نپرستيد و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و مستمندان احسان كنيد و با مردم [به زبان] خوش سخن بگوييد و نماز را به پا داريد و زكات را بدهيد آنگاه جز اندكى از شما [همگى] به حالت اعراض روى برتافتيد ( ۸۳)
                  وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلًا مِّنكُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ ﴿ ۸۳
                  و چون از شما پيمان محكم گرفتيم كه خون همديگر را مريزيد و يكديگر را از سرزمين خود بيرون نكنيد سپس [به اين پيمان] اقرار كرديد و خود گواهيد ( ۸۴)
                  وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لاَ تَسْفِكُونَ دِمَاءكُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنفُسَكُم مِّن دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ ﴿ ۸۴
                  [ولى] باز همين شما هستيد كه يكديگر را مى‏كشيد و گروهى از خودتان را از ديارشان بيرون مى‏رانيد و به گناه و تجاوز بر ضد آنان به يكديگر كمك مى‏كنيد و اگر به اسارت پيش شما آيند به [دادن] فديه آنان را آزاد مى‏كنيد با آنكه [نه تنها كشتن بلكه] بيرون كردن آنان بر شما حرام شده است آيا شما به پاره‏اى از كتاب [تورات] ايمان مى‏آوريد و به پاره‏اى كفر مى‏ورزيد پس جزاى هر كس از شما كه چنين كند جز خوارى در زندگى دنيا چيزى نخواهد بود و روز رستاخيز ايشان را به سخت‏ترين عذابها باز برند و خداوند از آنچه مى‏كنيد غافل نيست ( ۸۵)
                  ثُمَّ أَنتُمْ هَؤُلاء تَقْتُلُونَ أَنفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًا مِّنكُم مِّن دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِم بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِن يَأتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿ ۸۵
                  همين كسانند كه زندگى دنيا را به [بهاى] جهان ديگر خريدند پس نه عذاب آنان سبك گردد و نه ايشان يارى شوند ( ۸۶)
                  أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآَخِرَةِ فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ ﴿ ۸۶
                  و همانا به موسى كتاب [تورات] را داديم و پس از او پيامبرانى را پشت‏سر هم فرستاديم و عيسى پسر مريم را معجزه‏هاى آشكار بخشيديم و او را با روح القدس تاييد كرديم پس چرا هر گاه پيامبرى چيزى را كه خوشايند شما نبود برايتان آورد كبر ورزيديد گروهى را دروغگو خوانديد و گروهى را كشتيد ( ۸۷)
                  وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِن بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ ﴿ ۸۷
                  و گفتند دلهاى ما در غلاف است [نه چنين نيست] بلكه خدا به سزاى كفرشان لعنتشان كرده است پس آنان كه ايمان مى‏آورند چه اندك‏شماره‏اند ( ۸۸)
                  وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَل لَّعَنَهُمُ اللَّه بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا مَّا يُؤْمِنُونَ ﴿ ۸۸
                  و هنگامى كه از جانب خداوند كتابى كه مؤيد آنچه نزد آنان است برايشان آمد و از ديرباز [در انتظارش] بر كسانى كه كافر شده بودند پيروزى مى‏جستند ولى همين كه آنچه [كه اوصافش] را مى‏شناختند برايشان آمد انكارش كردند پس لعنت‏خدا بر كافران باد ( ۸۹)
                  وَلَمَّا جَاءهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَكَانُواْ مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْكَافِرِينَ ﴿ ۸۹
                  وه كه به چه بد بهايى خود را فروختند كه به آنچه خدا نازل كرده بود از سر رشك انكار آوردند كه چرا خداوند از فضل خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد [آياتى] فرو مى‏فرستد پس به خشمى بر خشم ديگر گرفتار آمدند و براى كافران عذابى خفت‏آور است ( ۹۰)
                  بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن يَكْفُرُواْ بِمَا أنَزَلَ اللّهُ بَغْيًا أَن يُنَزِّلُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ ﴿ ۹۰
                  و چون به آنان گفته شود به آنچه خدا نازل كرده ايمان آوريد مى‏گويند ما به آنچه بر [پيامبر] خودمان نازل شده ايمان مى‏آوريم و غير آن را با آنكه [كاملا] حق و مؤيد همان چيزى است كه با آنان است انكار مى‏كنند بگو اگر مؤمن بوديد پس چرا پيش از اين پيامبران خدا را مى‏كشتيد ( ۹۱)
                  وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرونَ بِمَا وَرَاءهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنبِيَاءَ اللّهِ مِن قَبْلُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿ ۹۱
                  و قطعا موسى براى شما معجزات آشكارى آورد سپس آن گوساله را در غياب وى [به خدايى] گرفتيد و ستمكار شديد ( ۹۲)
                  وَلَقَدْ جَاءكُم مُّوسَى بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ ﴿ ۹۲
                  و آنگاه كه از شما پيمان محكم گرفتيم و [كوه] طور را بر فراز شما برافراشتيم [و گفتيم] آنچه را به شما داده‏ايم به جد و جهد بگيريد و [به دستورهاى آن] گوش فرا دهيد گفتند شنيديم و نافرمانى كرديم و بر اثر كفرشان [مهر] گوساله در دلشان سرشته شد بگو اگر مؤمنيد [بدانيد كه] ايمانتان شما را به بد چيزى وامى‏دارد ( ۹۳)
                  وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُواْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُواْ فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِن كُنتُمْ مُّؤْمِنِينَ ﴿ ۹۳
                  بگو اگر در نزد خدا سراى بازپسين يكسر به شما اختصاص دارد نه ديگر مردم پس اگر راست مى‏گوييد آرزوى مرگ كنيد ( ۹۴)
                  قُلْ إِن كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الآَخِرَةُ عِندَ اللّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿ ۹۴
                  ولى به سبب كارهايى كه از پيش كرده‏اند هرگز آن را آرزو نخواهند كرد و خدا به [حال] ستمگران داناست ( ۹۵)
                  وَلَن يَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمينَ ﴿ ۹۵
                  و آنان را مسلما آزمندترين مردم به زندگى و [حتى حريص‏تر] از كسانى كه شرك مى‏ورزند خواهى يافت هر يك از ايشان آرزو دارد كه كاش هزار سال عمر كند با آنكه اگر چنين عمرى هم به او داده شود وى را از عذاب دور نتواند داشت و خدا بر آنچه مى‏كنند بيناست ( ۹۶)
                  وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن يُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ ﴿ ۹۶
                  بگو كسى كه دشمن جبرئيل است [در واقع دشمن خداست] چرا كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلبت نازل كرده است در حالى كه مؤيد [كتابهاى آسمانى] پيش از آن و هدايت و بشارتى براى مؤمنان است ( ۹۷)
                  قُلْ مَن كَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿ ۹۷
                  هر كه دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل است [بداند كه] خدا يقينا دشمن كافران است ( ۹۸)
                  مَن كَانَ عَدُوًّا لِّلّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِّلْكَافِرِينَ ﴿ ۹۸
                  و همانا بر تو آياتى روشن فرو فرستاديم و جز فاسقان [كسى] آنها را انكار نمى‏كند ( ۹۹)
                  وَلَقَدْ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلاَّ الْفَاسِقُونَ ﴿ ۹۹
                  و مگر نه اين بود كه [يهود] هر گاه پيمانى بستند گروهى از ايشان آن را دور افكندند بلكه [حقيقت اين است كه] بيشترشان ايمان نمى‏آورند ( ۱۰۰)
                  أَوَكُلَّمَا عَاهَدُواْ عَهْدًا نَّبَذَهُ فَرِيقٌ مِّنْهُم بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ ﴿ ۱۰۰
                  و آنگاه كه فرستاده‏اى از جانب خداوند برايشان آمد كه آنچه را با آنان بود تصديق مى‏داشت گروهى از اهل كتاب كتاب خدا را پشت‏سر افكندند چنانكه گويى [از آن هيچ] نمى‏دانند ( ۱۰۱)
                  وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ ﴿ ۱۰۱
                  و آنچه را كه شيطان[صفت]ها در سلطنت‏سليمان خوانده [و درس گرفته] بودند پيروى كردند و سليمان كفر نورزيد ليكن آن شيطان[صفت]ها به كفر گراييدند كه به مردم سحر مى‏آموختند و [نيز از] آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پيروى كردند] با اينكه آن دو [فرشته] هيچ كس را تعليم [سحر] نمى‏كردند مگر آنكه [قبلا به او] مى‏گفتند ما [وسيله] آزمايشى [براى شما] هستيم پس زنهار كافر نشوى و[لى] آنها از آن دو [فرشته] چيزهايى مى‏آموختند كه به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند هر چند بدون فرمان خدا نمى‏توانستند به وسيله آن به احدى زيان برسانند و [خلاصه] چيزى مى‏آموختند كه برايشان زيان داشت و سودى بديشان نمى‏رسانيد و قطعا [يهوديان] دريافته بودند كه هر كس خريدار اين [متاع] باشد در آخرت بهره‏اى ندارد وه كه چه بد بود آنچه به جان خريدنداگر مى‏دانستند ( ۱۰۲)
                  وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ ﴿ ۱۰۲
                  اگر آنها گرويده و پرهيزگارى كرده بودند قطعا پاداشى [كه] از جانب خدا [مى‏يافتند] بهتر بوداگر مى‏دانستند ( ۱۰۳)
                  وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُواْ واتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِندِ اللَّه خَيْرٌ لَّوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ ﴿ ۱۰۳
                  اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد نگوييد راعنا و بگوييد انظرنا و [اين توصيه را] بشنويد و [گر نه] كافران را عذابى دردناك است ( ۱۰۴)
                  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا ْوَلِلكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿ ۱۰۴
                  نه كسانى كه از اهل كتاب كافر شده‏اند و نه مشركان [هيچ كدام] دوست نمى‏دارند خيرى از جانب پروردگارتان بر شما فرود آيد با آنكه خدا هر كه را خواهد به رحمت‏خود اختصاص دهد و خدا داراى فزون‏بخشى عظيم است ( ۱۰۵)
                  مَّا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِكِينَ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْكُم مِّنْ خَيْرٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَاللّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴿ ۱۰۵
                  هر حكمى را نسخ كنيم يا آن را به [دست] فراموشى بسپاريم بهتر از آن يا مانندش را مى‏آوريم مگر ندانستى كه خدا بر هر كارى تواناست ( ۱۰۶)
                  مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿ ۱۰۶
                  مگر ندانستى كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن خداست و شما جز خدا سرور و ياورى نداريد ( ۱۰۷)
                  أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ ﴿ ۱۰۷
                  آيا مى‏خواهيد از پيامبر خود همان را بخواهيد كه قبلا از موسى خواسته شد و هر كس كفر را با ايمان عوض كند مسلما از راه درست گمراه شده است ( ۱۰۸)
                  أَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسْأَلُواْ رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَى مِن قَبْلُ وَمَن يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ ﴿ ۱۰۸
                  بسيارى از اهل كتاب پس از اينكه حق برايشان آشكار شد از روى حسدى كه در وجودشان بود آرزو مى‏كردند كه شما را بعد از ايمانتان كافر گردانند پس عفو كنيد و درگذريد تا خدا فرمان خويش را بياورد كه خدا بر هر كارى تواناست ( ۱۰۹)
                  وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿ ۱۰۹
                  و نماز را به پا داريد و زكات را بدهيد و هر گونه نيكى كه براى خويش از پيش فرستيد آن را نزد خدا باز خواهيد يافت آرى خدا به آنچه مى‏كنيد بيناست ( ۱۱۰)
                  وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿ ۱۱۰
                  و گفتند هرگز كسى به بهشت درنيايد مگر آنكه يهودى يا ترسا باشد اين آرزوهاى [واهى] ايشان است بگو اگر راست مى‏گوييد دليل خود را بياوريد ( ۱۱۱)
                  وَقَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿ ۱۱۱
                  آرى هر كس كه خود را با تمام وجود به خدا تسليم كند و نيكوكار باشد پس مزد وى پيش پروردگار اوست و بيمى بر آنان نيست و غمگين نخواهند شد ( ۱۱۲)
                  بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿ ۱۱۲
                  و يهوديان گفتند ترسايان بر حق نيستند و ترسايان گفتند يهوديان بر حق نيستند با آنكه آنان كتاب [آسمانى] را مى‏خوانند افراد نادان نيز [سخنى] همانند گفته ايشان گفتند پس خداوند روز رستاخيز در آنچه با هم اختلاف مى‏كردند ميان آنان داورى خواهد كرد ( ۱۱۳)
                  وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ﴿ ۱۱۳
                  و كيست بيدادگرتر از آن كس كه نگذارد در مساجد خدا نام وى برده شود و در ويرانى آنها بكوشد آنان حق ندارند جز ترسان‏لرزان در آن [مسجد]ها درآيند در اين دنيا ايشان را خوارى و در آخرت عذابى بزرگ است ( ۱۱۴)
                  وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَن يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا أُوْلَئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَن يَدْخُلُوهَا إِلاَّ خَآئِفِينَ لهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿ ۱۱۴
                  و مشرق و مغرب از آن خداست پس به هر سو رو كنيد آنجا روى [به] خداست آرى خدا گشايشگر داناست ( ۱۱۵)
                  وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ﴿ ۱۱۵
                  و گفتند خداوند فرزندى براى خود اختيار كرده است او منزه است بلكه هر چه در آسمانها و زمين است از آن اوست [و] همه فرمانپذير اويند ( ۱۱۶)
                  وَقَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَل لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ كُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ﴿ ۱۱۶
                  [او] پديد آورنده آسمانها و زمين [است] و چون به كارى اراده فرمايد فقط مى‏گويد [موجود] باش پس [فورا موجود] مى‏شود ( ۱۱۷)
                  بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ ﴿ ۱۱۷
                  افراد نادان گفتند چرا خدا با ما سخن نمى‏گويد يا براى ما معجزه‏اى نمى‏آيد كسانى كه پيش از اينان بودند [نيز] مثل همين گفته ايشان را مى‏گفتند دلها [و افكار]شان به هم مى‏ماند ما نشانه‏ها[ى خود] را براى گروهى كه يقين دارند نيك روشن گردانيده‏ايم ( ۱۱۸)
                  وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ لَوْلاَ يُكَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ﴿ ۱۱۸
                  ما تو را بحق فرستاديم تا بشارتگر و بيم‏دهنده باشى و [لى] درباره دوزخيان از تو پرسشى نخواهد شد ( ۱۱۹)
                  إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلاَ تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ ﴿ ۱۱۹
                  و هرگز يهوديان و ترسايان از تو راضى نمى‏شوند مگر آنكه از كيش آنان پيروى كنى بگو در حقيقت تنها هدايت‏خداست كه هدايت [واقعى] است و چنانچه پس از آن علمى كه تو را حاصل شد باز از هوسهاى آنان پيروى كنى در برابر خدا سرور و ياورى نخواهى داشت ( ۱۲۰)
                  وَلَن تَرْضَى عَنكَ الْيَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ الَّذِي جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ ﴿ ۱۲۰
                  كسانى كه كتاب [آسمانى] به آنان داده‏ايم [و] آن را چنانكه بايد مى‏خوانند ايشانند كه بدان ايمان دارند و[لى] كسانى كه بدان كفر ورزند همانانند كه زيانكارانند ( ۱۲۱)
                  الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ أُوْلَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمن يَكْفُرْ بِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿ ۱۲۱
                  اى فرزندان اسرائيل نعمتم را كه بر شما ارزانى داشتم و اينكه شما را بر جهانيان برترى دادم ياد كنيد ( ۱۲۲)
                  يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿ ۱۲۲
                  و بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى [از عذاب خدا] را از كسى دفع نمى‏كند و نه بدل و بلاگردانى از وى پذيرفته شود و نه او را ميانجيگرى سودمند افتد و نه يارى شوند ( ۱۲۳)
                  وَاتَّقُواْ يَوْمًا لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئًا وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ ﴿ ۱۲۳
                  و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود و وى آن همه را به انجام رسانيد [خدا به او] فرمود من تو را پيشواى مردم قرار دادم [ابراهيم] پرسيد از دودمانم [چطور] فرمود پيمان من به بيدادگران نمى‏رسد ( ۱۲۴)
                  وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ﴿ ۱۲۴
                  و چون خانه [كعبه] را براى مردم محل اجتماع و [جاى] امنى قرار داديم [و فرموديم] در مقام ابراهيم نمازگاهى براى خود اختيار كنيد و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه مرا براى طواف‏كنندگان و معتكفان و ركوع و سجودكنندگان پاكيزه كنيد ( ۱۲۵)
                  وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ﴿ ۱۲۵
                  و چون ابراهيم گفت پروردگارا اين [سرزمين] را شهرى امن گردان و مردمش را هر كس از آنان كه به خدا و روز بازپسين ايمان بياورد از فرآورده‏ها روزى بخش فرمود و[لى] هر كس كفر بورزد اندكى برخوردارش مى‏كنم سپس او را با خوارى به سوى عذاب آتش [دوزخ] مى‏كشانم و چه بد سرانجامى است ( ۱۲۶)
                  وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هََذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿ ۱۲۶
                  و هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه‏هاى خانه [كعبه] را بالا مى‏بردند [مى‏گفتند] اى پروردگار ما از ما بپذير كه در حقيقت تو شنواى دانايى ( ۱۲۷)
                  وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿ ۱۲۷
                  پروردگارا ما را تسليم [فرمان] خود قرار ده و از نسل ما امتى فرمانبردار خود [پديد آر] و آداب دينى ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشاى كه تويى توبه‏پذير مهربان ( ۱۲۸)
                  رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَآ إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ﴿ ۱۲۸
                  پروردگارا در ميان آنان فرستاده‏اى از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و پاكيزه‏شان كند زيرا كه تو خود شكست‏ناپذير حكيمى ( ۱۲۹)
                  رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ العَزِيزُ الحَكِيمُ ﴿ ۱۲۹
                  و چه كسى جز آنكه به سبك‏مغزى گرايد از آيين ابراهيم روى برمى‏تابد و ما او را در اين دنيا برگزيديم و البته در آخرت [نيز] از شايستگان خواهد بود ( ۱۳۰)
                  وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ﴿ ۱۳۰
                  هنگامى كه پروردگارش به او فرمود تسليم شو گفت به پروردگار جهانيان تسليم شدم ( ۱۳۱)
                  إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿ ۱۳۱
                  و ابراهيم و يعقوب پسران خود را به همان [آيين] سفارش كردند [و هر دو در وصيتشان چنين گفتند] اى پسران من خداوند براى شما اين دين را برگزيد پس البته نبايد جز مسلمان بميريد ( ۱۳۲)
                  وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿ ۱۳۲
                  آيا وقتى كه يعقوب را مرگ فرا رسيد حاضر بوديد هنگامى كه به پسران خود گفت پس از من چه را خواهيد پرستيد گفتند معبود تو و معبود پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق معبودى يگانه را مى‏پرستيم و در برابر او تسليم هستيم ( ۱۳۳)
                  أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِي قَالُواْ نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿ ۱۳۳
                  آن جماعت را روزگار به سر آمد دستاورد آنان براى آنان و دستاورد شما براى شماست و از آنچه آنان مى‏كرده‏اند شما بازخواست نخواهيد شد ( ۱۳۴)
                  تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿ ۱۳۴
                  و [اهل كتاب] گفتند يهودى يا مسيحى باشيد تا هدايت‏يابيد بگو نه بلكه [بر] آيين ابراهيم حق‏گرا [هستم] و وى از مشركان نبود ( ۱۳۵)
                  وَقَالُواْ كُونُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُواْ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿ ۱۳۵
                  بگوييد ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل آمده و به آنچه به موسى و عيسى داده شده و به آنچه به همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده ايمان آورده‏ايم ميان هيچ يك از ايشان فرق نمى‏گذاريم و در برابر او تسليم هستيم ( ۱۳۶)
                  قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿ ۱۳۶
                  پس اگر آنان [هم] به آنچه شما بدان ايمان آورده‏ايد ايمان آوردند قطعا هدايت‏شده‏اند ولى اگر روى برتافتند جز اين نيست كه سر ستيز [و جدايى ] دارند و به زودى خداوند [شر] آنان را از تو كفايت‏خواهد كرد كه او شنواى داناست ( ۱۳۷)
                  فَإِنْ آمَنُواْ بِمِثْلِ مَا آمَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللّهُ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿ ۱۳۷
                  اين است نگارگرى الهى و كيست‏خوش‏نگارتر از خدا و ما او را پرستندگانيم ( ۱۳۸)
                  صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ ﴿ ۱۳۸
                  بگو آيا درباره خدا با ما بحث و گفتگو مى‏كنيد با آنكه او پروردگار ما و پروردگار شماست و كردارهاى ما از آن ما و كردارهاى شما از آن شماست و ما براى او اخلاص مى‏ورزيم ( ۱۳۹)
                  قُلْ أَتُحَآجُّونَنَا فِي اللّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ وَلَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ ﴿ ۱۳۹
                  يا مى‏گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط [دوازده‏گانه] يهودى يا نصرانى بوده‏اند بگو آيا شما بهتر مى‏دانيد يا خدا و كيست‏ستمكارتر از آن كس كه شهادتى از خدا را در نزد خويش پوشيده دارد و خدا از آنچه مى‏كنيد غافل نيست ( ۱۴۰)
                  أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ كَانُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿ ۱۴۰
                  آن جماعت را روزگار سپرى شد براى ايشان است آنچه به دست آورده‏اند و براى شماست آنچه به دست آورده‏ايد و از آنچه آنان مى‏كرده‏اند شما بازخواست نخواهيد شد ( ۱۴۱)
                  تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ﴿ ۱۴۱

                  نظر

                  • mohammadhossein
                    عضو فعال
                    • Feb 2016
                    • 818

                    #39
                    پاسخ : پخش انلاین قران کریم

                    نگاهي به رنگ‏ها در قرآن
                    محمد اصغري‌نژاد
                    مفهوم رنگ
                    رنگ كيفيتي است كه از ظاهر چيزي ديده مي‌شود مانند سفيدي، سرخي، سبزي، زبيدي1 و…. تاج العروس گفته است: رنگ كيفيتي است كه از قرمزي و زردي و جز آن به وسيله چشم درك مي‌شود.2 ابن‌منظور در اين باره گويد: رنگ هيأتي است چون سياهي و قرمزي، رنگ هر شئ چيزي است كه باعث تمايز آن شئ‌از شئ ديگري مي‌شود.3 بنابراين بايد گفت كه رنگ از مفاهيم بسيار واضح و معروف درميان عرف و فرهنگ‌هاي عمومي است، به گونه‌اي كه برخي از اهل لغت نيازي به تعريف آن نديده‌اند.4 نكته مهم تفاوت آن با نور است، كه در قسمت بعد بدان مي‌پردازيم.
                    مفهوم نور
                    ديدگاه عرف و علم فيزيك
                    مفهوم نور نيز چون رنگ از نظر عرفي بسيار بديهي و غير قابل نياز به توضيح است. شيخ سهروردي در اين‌باره مي‌فرمايد: «ان النور لايحتاج الي تعريف…، لا شئ‌اظهر من النور فلا شئ اغني منه عن التعريف»5؛ نور به تعريف احتياج ندارد؛ زيرا هيچ چيزي ظاهرتر از نور نيست. از اين رو هيچ چيز در تعريف بي‌نياز‌تر از نور نيست.
                    ملاصدرا نيز در اين باره مي‌گويد: «النور غني عن التعريف كتعريف المحسوسات»6؛ نور چون ديگر امور حسي، مستغني از تعريف است.
                    علامه طباطبايي مي‌فرمايد: مفهوم نور واضح است. نور چيزي است كه به وسيله آن اجسام ستبر و متراكم، قابل رؤيت مي‌شوند.7
                    برخي از پژوهشگران در تعريف نور از ديدگاه علم فيزيك گفته‌اند: تابش مرئي الكترو‌مغناطيس است كه در خلأ‌با سرعت298000 كيلومتر در ثانيه انتشار پيدا مي‌كند.8
                    نرمان. مان، درباره مفهوم فيزيكي نور گويد: درباره نور چنين تصور مي‌شود كه از تركيب امواج الكترو مانيتيك و امواج انرژيِ‌نوراني كه از يك منبع مثل خورشيد سرچشمه مي‌گيرد، تشكيل مي‌شود.9
                    دهخدا، نور سفيد را مجموعه هفت رنگ ـ‌و نه هفت نور‌ـ دانسته، گفته است: رنگ‌هاي اصلي كه به وسيله منشور ظاهر مي‌گردد، هفت رنگ است: قرمز، نارنجي، زرد، سبز، آبي، نيلي و بنفش.
                    نيوتن دانشمند معروف قرن هيجدهم، نخستين بار حدس زد كه بايد نور سفيد مجموعه اين رنگها باشد. اين امر را به وسيله گردش صفحه معروف خودش آزمود و ثابت كرد مجموعه اين رنگها با هم، اثر نور سفيد بر چشم مي‌گذارند.10 البته تعبير دهخدا خالي از تسامح نيست و صحيح ـ‌همانگونه كه مان و ديگران گفته‌اند‌ـ اين است كه گفته شود نور سفيد، مجموعه هفت نور و يا به تعبير دقيق‌تر، مجموعه همه امواج نوري است.11
                    تفاوت رنگ و نور
                    در اينكه نور و رنگ تفاوت دارند يا نه، پاسخ‌هاي گوناگوني از سوي فلاسفه و دانشمندان داده شده است. صدر المتألهين در اين باره گويد: برخي بر اين باوراند كه رنگ، حقيقتي ندارد و كليه رنگها خيالي‌اند و سفيدي به نور و سياهي به ظلمت باز مي‌گردد و ديگر رنگها از تفاوتي كه در تركيب اجسام شفاف با هوا وجود دارد، تخيل مي‌شوند. ولي پژوهشگران گويند كه رنگها كيفيّاتي حقيقي هستند؛ گرچه در مواردي تخيلي‌اند.12
                    ملا صدرا نور و رنگ را چون ماهيت و وجود مي‌داند كه در هر شي‌اي بالذات، يكي هستند و به اعتبار متغاير.13
                    ملاصدرا در توضيح مطلب فوق گويد: زيرا مفهوم نور به وجود خاصي كه عارضِ‌برخي از اجسام مي‌شود، باز مي‌گردد و ظلمت يعني عدم آن وجود خاص؛‌و سايه يعني عدم في الجمله آن وجود خاص؛‌رنگ، تركيبي است با صورت‌هاي مختلف ميان حاملِ‌اين وجود نوري و حامل عدم آن. وي در ادامه با اشاره به ضعف سخن كساني كه رنگها را زايد بر مراتب تركيب نورها مي‌دانند، نتيجه گرفته كه هم صحيح است بپذيريم نور، ظهور رنگ است و هم صحيح است كه بگوييم نور، رنگ نيست. زيرا از آن جهت كه نور است، مختلف نيست و تركيب با عدم يا ظلمت در آن راه ندارد، به خلاف رنگها كه مختلف‌اند.14
                    نتيجه‌اي كه به طور خلاصه از سخن ملاصدرا مي‌توان گرفت، اين است كه نور و رنگ دو‌مفهوم متغاير‌اند ولي مصداقاً‌يكي هستند. بنابراين تفكيك دقيقي از آنها در جهان خارج نمي‌توان ارائه كرد.
                    شهيد پاك‌نژاد ضمن بحث از رنگ سفيد گفته است: «قرآن هم اولين اشعه‌هاي ارسالي از طرف خورشيد را به رنگ سفيد معرفي فرموده: «كلوا واشربوا حتي يتبين لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود» (بقره، 2/187)
                    وي در دنباله مطلب، طي نتيجه‌اي كه از كاربرد رنگ‌هاي سفيد در قرآن گرفته، مي‌گويد: «به طوري كه ملاحظه فرموديد، بسط دانه رنگ سفيد از ظاهر جماد هست تا رخساره بهشتيان…»15چنانكه پيداست ايشان بر اشعه‌هاي ارسالي از سوي خورشيد به زمين و نور رخسار بهشتيان، رنگ اطلاق كرده است.
                    برخي از محققان در توضيح رنگ‌هاي اصلي و منشأ نور سفيد گفته‌اند: «رنگ‌هاي اصلي… هفت رنگ است… نيوتن… نخستين بار حدس زد كه بايد نور سفيد مجموعه اين رنگها باشد… و ثابت كرد مجموعه اين رنگها با هم، اثر نور سفيد بر چشم مي‌گذراند.»16
                    در عبارت فوق، نور سفيد مجموعه هفت رنگ دانسته شده است. برخي ديگر در اين باره گفته‌اند: «آنچه ما رنگ مي‌ناميم، به درازاي موج نور بستگي دارد. چنانكه طول موج رنگ قرمز بيش از ساير رنگهاست و بنفش داراي كوتاه‌ترين طول موج مي‌باشد و درازاي رنگ‌هاي ديگر، ميان اين دو مقدار است.»17
                    بنابراين متوجه مي‌شويم كه دانشمندان علوم تجربي نتوانسته‌اند تمايز دقيق و آشكاري ميان نور و رنگ بيان كنند و با نوعي تسامح از آن گذشته‌اند، اما كساني چون ملا‌صدرا تفاوت ميان آنها را بيان كرده‌اند.
                    رنگ در قرآن
                    در قرآن از رنگ‌هاي زرد، سبز، سفيد، قرمز و سياه به صراحت ياد شده و از رنگ‌هاي ديگر به اجمال.
                    جداي از رنگ‌هاي طبيعي و حسي، از رنگ ديگري نيز در قرآن سخن به ميان آمده و آن رنگ الهي است. در آيه 138 سوره بقره در اين باره مي‌خوانيم: «صبغةاللّه ومن احسن من اللّه صبغة ونحن له عابدون»؛ رنگ خدايي [بپذيريد] و چه رنگي از رنگ خدايي بهتر؟! و ما تنها او را مي‌پرستيم.
                    اين آيه، دنباله آياتي است كه خداوند از مردم خواسته است، به او و دستورات وحياني او كه بر رسول خدا(ص) و ديگر پيامبران نازل كرده، ايمان بياورند و از تفرقه بپرهيزند. در اين آيه از چنين ايماني، به رنگ الهي تعبير شده است.18
                    بخش اوّل
                    رنگ‌هايي كه به اجمال ياد شده‌اند:
                    در قرآن مجيد ضمن چند آيه به بسياري از رنگ‌هاي موجود در طبيعت اشاره شده است:
                    1. آيه 27 و28 سوره فاطر؛‌رنگ‌هاي نباتات و حيوانات و انسان
                    «الم تر ان الله انزل من السماء‌ماءً فاخرجنا به ثمرات مختلفاً‌الوانها…. ومن الناس والدواب والانعام مختلف الوانه كذلك انما يخشي اللّه من عباده العلماء‌ان الله عزيز غفور»؛ آيا نديدي خداوند از آسمان، آبي فرو فرستاد كه از آن ميوه‌هايي رنگارنگ بر آورديم…؟! و از انسان و جنبندگان و چهارپايان انواعي با رنگ‌هاي مختلف آفريديم. حقيقت اين چنين است كه از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از او مي‌ترسند. خداوند عزيز و غفور است.
                    2. آيه22 سوره روم؛‌رنگ‌هاي تيره‌هاي گوناگون انسان
                    «ومن آياته خلق السموات والارض واختلاف السنتكم والوانكم إن في ذلك لآيات للعالمين»؛ و از جمله نشانه‌هاي خداوند، آفرينش آسمانها و زمين و تفاوت زبانها و رنگ‌هاي شماست. در اين موضوع، نشانه‌هايي است براي انديشمندان.
                    شهيد پاك‌نژاد درباره شگفتيها و وجه اعجازي اين دو آيه گويد:
                    الف) به رنگ‌هاي گوناگون جمادات و نباتات و حيوانات اشاره شده است.
                    ب) در رأس هر سه مطلب يعني در آغاز آيه، سخن از نزول باران است و به دنبال آن، ابتدا به رنگ‌هاي نباتات و بعد جمادات و آنگاه انسان و جنبندگان و انعام اشاره شده است. و ما مي‌دانيم رابطه نباتات با آب باران و رنگها، بيشتر از جمادات و جمادات بيشتر از انسان و جنبندگان و انعام است. بدين معنا كه با نزول باران ـ‌كه در هر عمل شيميايي وجود آب لازم است‌ـ گياهان، رابطه رنگي فتوسنتزي كلروفيلي داشته و جمادات با عوالم شيميايي رنگين شده و حيوان و انسان نيز با اعمال شيميايي مخصوص، پيگمانها و رنگدانه‌هاي خود را مي‌سازند و قرآن به هر سه قسمت اشاره كرده است.19
                    3. آيه 13 سوره نحل؛ رنگ‌هاي متنوع و گوناگون نعمتها
                    «وما ذرأ لكم في الارض مختلفاً‌الوانه ان في ذلك لاية لقوم يذكرون»؛ و آنچه را كه خداوند براي شما در زمين به رنگ‌هاي مختلف آفريد [نيز مسخر شما ساخت] در اين موضوع، نشانه روشني براي گروهي كه متذكر مي‌شوند، وجود دارد.
                    واژه «ذرأ» به معناي «خلق»20 و «ما ذرأ» شامل كليه نعمت‌هايي است كه خداوند متعال در روي زمين براي رفاه انسان ايجاد و در اختيار او قرار داده است. طبرسي ذيل اين آيه گويد: «يعني خداوند براي پايداري بدنهاي شما پوشيدنيها و خوردنيها و مناكح را در زمين آفريد. اين آيه شامل انواع حيوانات و نباتات و معادن و جز آن از نعمتها مي‌گردد.»21
                    4. آيه 69 نحل؛ رنگ‌هاي متفاوت عسل
                    «ثم كلي من كل الثمرات فاسلكي سبل ربك ذللاً‌يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فيه شفاء‌للناس ان في ذلك لاية‌لقوم يتفكرون»؛ سپس از تمامي ثمرات و شيره گلها بخور و راه‌هايي را كه پروردگارت براي تو تعيين كرده است، براحتي بپيما. از درون شكم آنها نوشيدني‌اي با رنگ‌هاي مختلف خارج مي‌شود كه در آن براي مردم شفاست. به يقين در اين موضوع، نشانه روشني براي انديشمندان وجود دارد.
                    رنگهاي گوناگون عسل و نيازهاي آدمي
                    از آنجايي كه خداوند مهربان به حالت‌هاي مختلف انساني و گرايش‌هاي گوناگون او نسبت به رنگ خوردنيها و نوشيدنيها توجه داشته، عسل را نيز به رنگ‌هاي متفاوتي خلق و در اختيار انسان قرار داده است. و اين واقعيتي است كه نوع بشر از قديم الايام تا كنون رعايت مي‌كرده، سفره غذاي خويش را با خوردني‌هاي متفاوت و ملوّن، تزيين مي‌كرده است. و امروزه هم انسان از راه عناصر طبيعي و يا غير طبيعي و به وسيله مصنوعات شيميايي يا تركيبي از محصولات طبيعي و شيميايي به رنگ غذاها و نوشيدنيها و تزيين آنها مي‌پردازد. شهيد پاك‌نژاد درباره رنگ‌هاي مختلف عسل كه متأثر از گياه مورد استفاده زنبور است، گويد:
                    «بر حسب آنكه زنبور بر چه گلي و ثمره‌اي نشسته و از آن بهره‌اي براي بوجود آوردن عسل برداشته، رنگ آن تفاوت مي‌كند. چنانچه عسل گلِ‌زيزفون (شير‌دار)، قهوه‌ايِ‌تار، و از زيزفون نقره‌اي، سفيد، از شمشاد، بي‌رنگ، از تيره خردلها، زرد رنگ (خردل سفيد با رنگ سفيد)، از مارچوبه و تيره ماش و باقلا، مايل به سبز، و از phacelie، عسل سفيد و از فاميل Pseudoacasia، سفيد، از سوفراژ اپونيكا، زرد، از شبدر سفيد، سفيد، از اسپرسها، سفيد، از نعناعيان، عسل روشن، از رومادنيها، زرد طلايي، از بادرنجويه، عسل سفيد، [از] تمشك، سفيد [از] گل گاو‌زبانيان، روشن، [از] سارازينها، قرمز، [از] گالئوبسيها، خرمايي رنگ، [از] پيسين‌لي (pissenlit)، خوشرنگ طلايي، [از] سانتوره، آبي مايل به سبز، [از] فروگينوم، سفيد، [از] آويكولار، كم رنگ، [از] ارالياسه‌ها، سفيد، [از] نارنج‌ها، سفيد، [از] شوندها، سفيد و حتي نوعي ساپين داسه‌ها، عسل سياه رنگ مي‌دهند.»22
                    مسائل زيست‌شناختي آيه 69 نحل
                    از آيه 69 سوره نحل بخوبي مي‌توان فهميد كه ميان رنگ گلها و محصولي كه زنبور عسل توليد مي‌كند، ارتباط مستقيمي وجود دارد. حتي برخي گويند كه در آيه شريفه به اين نكته توجه شده كه رنگ عسل در تأثير بر بيماريها دخالت دارد و به علاوه در آيه مزبور به طور ضمني اشاره شده كه عسل در زمره شيريني‌هاست. زيرا رنگ گلها از قندهاي گياهي است و بالتبع محصول آن يعني عسل هم شيرين خواهد بود. دكتر پاك‌نژاد در اين باره گويد:
                    «در اينجا توجه فرموديد كه قرآن بين رنگ گل‌هايي كه از آن بهره‌برداري شده و رنگ عسلها چگونه ارتباط برقرار كرده و چگونه عسل را در زمره غذاهاي شفا‌بخشي در آورده كه رنگشان در اين امر دخالت دارد. و نيز عسل را جزو شيريني‌ها محسوب داشته؛‌زيرا همان‌طور كه گفتيم رنگ گلها نيز از قندهاست.23
                    شهيد پاك‌نژاد در جايي ديگر مشابه مطالب پيشين را گفته و افزوده است كه: اثر درماني هر‌عسلي، اثر درماني همان گياهي است كه از آن ساخته شده است: «در آيه مربوط به عسل [آيه 69 سوره نحل] شفاي آن را بسته به رنگ عسل دانسته؛‌و چون رنگ عسل بيشتر مربوط به رنگ و اثر گياهي است كه مورد استفاده زنبور قرار گرفته، از اين رو شفاي هر رنگي از عسل، اثر شفا دهندگيِ‌همان گياهِ‌مورد استفاده را دارد.24
                    5. آيه21 زمر؛‌رنگ‌هاي گوناگون گياهان
                    «الم تر انّ الله انزل من السماء‌ماءً فسلكه ينابيع في الارض ثم يخرج به زرعاً‌مختلفاً‌الوانه…»؛ آيا نديدي خداوند از آسمان، آبي فرو فرستاد و آن را به صورت چشمه‌هايي وارد زمين نمود، سپس با آن زراعتي به عمل آورد كه رنگ‌هاي گوناگوني دارد؟!
                    بخش دوم
                    رنگ‌هايي كه به تفصيل ياد شده‌اند:
                    1. زرد
                    رنگ زرد انواع متنوعي دارد و تمامي آنها زيبا نيست. در قرآن مجيد از رنگ زرد و برخي از انواع آن سخن به ميان آمده و تعدادي از مصاديق زشت و زيباي آن به تصوير كشيده شده است:
                    الف) زرد ليمويي
                    قرآن كريم به زرد گاوي و به تعبيري زرد ليمويي در آيه69 سوره بقره اين‌گونه اشاره فرموده است: «صفراء‌فاقع لونها تسّر الناظرين». اين آيه در دنباله آيات67 و68 سوره بقره درباره ويژگي‌هاي گاوي بوده كه خداوند در راستاي يافتن قاتل فردي از قوم حضرت موسي(ع) دستور ذبحش را به آنان داده بود و اين قومِ‌كوته فكر با پرسش‌هاي مكرر خود ـ‌كه بهانه‌هايي بيش نبود‌ـ به دنبال دانستن خصوصيات دقيق آن گاو بودند و سرانجام با آنكه به اطلاعات مورد نظر خويش رسيدند، ولي تمايلي به انجام تكليف الهي نداشتند: «فذبحوها وما كادوا يفعلون» (بقره، 2/71) زيرا قيمت گاوي كه مي‌بايست به ذبحش بپردازند، بسيار زياد بود. اما سرانجام از روي نيتي زشت و پليد به اين كار اقدام كردند؛ زيرا به حضرت موسي(ع) سوء‌ظن داشتند و مي‌پنداشتند كه آن حضرت قاتل واقعي است و اميدوار بودند با ذبح آن گاو آن حضرت رسوا شود.25
                    مرحوم فيض كاشاني در مورد اين آيه و رنگ گاو مورد نظر كه با ويژگي «صفراء‌فاقع» معرفي شده، گفته است: مقصود از «صفراء‌فاقع» زرد زيباست كه نه از كميِ‌رنگِ‌زرد به سفيدي بزند و نه از پُري به سياهي.26 شهيد پاك‌نژاد اين نوع از رنگ زرد را ليمويي دانسته و گفته است: «در اينجا تأييديه قرآن مجيد را درباره اين مطلب ذكر كنيم كه نوعي از رنگ زرد ليمويي مخصوص را بهجت آورد و مسرت‌بخش دانسته، مي‌فرمايد: «صفراء‌فاقع لونها تسر الناظرين…»27
                    ويژگي‌هاي گاو زرد
                    شهيد پاك‌نژاد درباره ويژگيها و خواص گاو زردي كه در قرآن مجيد از آن ياد شده، گفته است:
                    1. رنگ مسرت‌آور بر دوشنده شير اثر مطلوب مي‌گذارد و باعث مي‌شود دوشيدن شير بهتر انجام گيرد. و اين اشاره به اثر رواني رنگ است كه اسلام بدان اشاره كرده است.
                    2. رنگ زرد مخصوصي، فرار دهنده پشه‌هاست و ممكن است گاوهايي كه چنين رنگي دارند از حملات پشه‌ها در امان و مصون باشند و به نوعي از بيماري كه ناقل آن پشه است، محفوظ بمانند و بالتبع انسان را هم دچار نسازند.
                    3. به طور كلي ممكن است گاو زرد، مصونيت مخصوصي در برابر برخي از بيماري‌هاي مشترك ميان انسان و دام داشته باشد و در نتيجه براي انسان، پر‌فايده‌تر باشد و زيان كم‌تري به او برساند.28
                    4. آنچه يقيني است نه احتمالي، اينكه نسبت تركيبات شير بر حسب رنگ موي انسان متغير است. و اين حاصل تحقيقات دودانشمند غربي به نام‌هايVernots و Beavrel است. آنان با زحمات زياد خود، دنياي دانش را آگاه ساختند كه تركيبات متغير شير با رنگ مو [ي] انسان ارتباط دارد. براي اسلام اين افتخار بس كه14 قرن قبل به اثر رنگ در دگرگوني تركيبات شير حتي در چهار‌پايان اشاره كرده است.29
                    وي در ادامه درباره برتري شير گاو زرد گويد: «در كتاب‌هاي اسلامي مبحثي است تحت عنوان استحباب اختيار گوسفند سياه و گاو زرد براي شير و خوردن با عسل و خرما. گمان نمي‌كنم اين بحث در تحولات علوم جديد تغذيه هنوز وارد شده باشد كه شير گاو زرد و گوسفند سياه از شير گاو سياه و گوسفند سفيد بهتر است. به هر حال، ذكر اين نكته كه شير با عواملي از جمله رنگ حيوان ارتباط كمي و كيفي دارد، از معجزات قرآن است.»30
                    ب) زردِ چوبي
                    قرآن مجيد به اين نوع از رنگ زرد در آيه20 سوره حديد و آيه51 سوره روم و21 زمر اشاره كرده است. در سوره حديد در نكوهش زندگي دنيوي و عدم ثبات و ناپايداري آن به همراه تمثيلي مي‌فرمايد: «اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو وزينة وتفاخر بينكم وتكاثر في الاموال والاولاد كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم يكون حطاماً…»؛ بدانيد زندگي دنيا بازيچه و لهو و زينت و فخر فروشي و زياده‌طلبي در اموال و اولاد است همانند باراني كه برزگران را به شگفتي مي‌اندازد. آنگاه آن زراعت به تحرك مي‌افتد، پس آن را زرد مي‌بيني و بعد خشك مي‌گردد.
                    در آيه51 سوره روم بعد از آنكه به نشانه رحمت الهي يعني زنده شدن زمين پس از مرگ آن اشاره شده، آمده است: «ولئن ارسلنا ريحاً‌فرأوه مصفرّاً‌لظلوا من بعده يكفرون»؛ و اگر بادي بفرستيم و باغ خود را زرد و پژمرده ببينند، راه كفران پيش مي‌گيرند.
                    در آيه21 سوره زمر آمده است: «الم تر ان اللّه انزل من السماء‌ماءً فسلكه ينابيع في الارض ثم يخرج به زرعاً‌مختلفاً‌الوانه ثم يهيج فتريه مصفراً‌ثم يجعله حطاماً…»؛ آيا نمي‌بيني خداوند از آسمان، آبي فرو فرستاد و آن را به صورت چشمه‌هايي وارد زمين كرد؟! سپس با آن زراعتي به عمل مي‌آورد كه رنگ‌هاي مختلفي دارد. آنگاه آن زراعت به تحرك مي‌افتد، سپس آن را زرد مي‌بيني. بعد خداوند آن را خشك مي‌گرداند.
                    ج‌ـ زرد شتري
                    با توجه به سخن جمعي از مفسران به رنگ زرد شتري در آيه 32 و33 مرسلات، كه در توصيف رنگ و شراره‌هاي آتش دوزخ است، اين‌گونه اشاره شده است: «انها ترمي بشرر كالقصر. كانه31 جمالت32 صفر33»؛ آن آتش شراره‌هايي از خود پرتاب مي‌كند [كه در بزرگي] چون قصر و [در رنگ] گويي شتران زرد رنگ است.
                    آثار زيستي ـ رواني رنگ زرد
                    شهيد پاك‌نژاد درباره اثرات رواني و تأثيرات زيستي رنگ زرد مي‌نويسد: «پشه و بسياري از حشرات از رنگ زرد گريزانند و بعضي [در] باغها [يِ خود] براي دور شدن حشرات لامپ‌هاي زرد ساخته‌اند.34
                    وي در جايي ديگر درباره خواص رنگ زرد گويد:
                    زرد: گرم كننده است؛‌رنگ خوشخويي و خوشحالي است. آزمايشات پسيكولوژيك ثابت كرده‌اند كه رنگ زرد، خوشحالي زياد مي‌بخشد»؛ «زرد: روحاني، ايده‌آل»؛‌«زرد: تحريك كننده فكري است و اثر قابل توجهي در كمبودهاي فكري و روحي دارد و برخي از حالات عصبي را آرام مي‌نمايد.»35؛ «زرد: رنگ خوشخويي و خوشحالي و گرم كنندگي است. اصولاً‌رنگ‌هاي روشن خوشحالي بخش‌اند. رنگ زرد اگر روشن باشد، نگاه به آن سرور‌آور و خوشحالي بخش است و اگر به نارنجي تمايل پيدا كند، اثر گوارشي نيز دارد و درخشنده و تابان و هيجان‌انگيز و مسكن است و ضربان نبض را به آرامي زياد مي‌كند.»36
                    شهيد پاك‌نژاد درباره حالت و احساس گرما بخشي رنگ زرد و تعدادي از ديگر رنگ‌هاي روشن گويد:
                    «با آزمايش ثابت شده كه كارگران كارخانجات رختشويي از محل كار خويش كه با زرد كمرنگ يا قرمز يا نارنجي روشن رنگين شده، هيچ‌گونه شكايتي از سرما نمي‌كرده‌اند ولي اگر در محيطي كه با آبي يا بنفش ـ‌كه احساس سرما در انسان ايجاد مي‌كند‌ـ ملون شده، كار مي‌كردند، از سرما شاكي بوده‌اند.»37
                    دكتر اردوبادي درباره آثار رواني رنگ زرد گويد: «رنگ زرد، رنگ زنده و فعّال، محرّك و مفرّح است و ايجاد وجد و سرور در بيننده مي‌كند به طوري كه در قرآن به اثر سرور بخشي آن در انسان اشاره شده است: «انها بقرة صفراء‌فاقع لونها تسر الناظرين»
                    بنابراين، رنگ زرد كه در بالايِ‌حد فاصلِ‌رنگ متعادلي مانند سبز قرار گرفته است، مي‌تواند به عنوان يك رنگ محركِ معتدل پذيرفته شود در حالي كه رنگ مادون آن يعني سبز، رنگ مفرح و آرام بخش است و رنگ نارنجي كه در فوق آن قرار گرفته، رنگ مطبوع و محرك است.38
                    2. رنگ سبز
                    به رنگ سبز در نه آيه قرآن مجيد به صراحت اشاره شده است؛ برخي از آنها مربوط به عالم طبيعت و موجودات دنيوي است و برخي مربوط به جهان ديگر و بهشت برين و موجودات آنجاست:
                    1. آيه 63 سوره حج؛ رنگ سبز زمين39
                    «الم تر انّ اللّه انزل من السما‌ء ماءً فتصبح الارض مخضرة‌انّ اللّه لطيف خبير»؛ آيا نديدي خداوند از آسمان آب نازل كرد و بر اثر آن زمين سرسبز گشت؟! خداوند لطيف و آگاه است.
                    2. آيه80 سوره يس؛‌سبزي درختان
                    «الذي جعل لكم من الشجر الاخضر ناراً‌فإذا انتم منه توقدون»؛ [خداوند] همانكه براي شما از درخت سبز آتش ايجاد كرد و شما به واسطه آن، آتش مي‌افروزيد.
                    3. آيه 99 انعام؛ سبزينه‌ها
                    «وهو الذي انزل من السماء‌ماءً فأخرجنا به نبات كل شيء‌فأخرجنا منه خضراً‌نخرج منه حباً‌متراكباً…»؛ او كسي است كه از آسمان آب نازل كرد و از آن هر نوع روييدني بر‌آورديم و از آن، سبزينه‌هايي با دانه‌هاي متراكم خارج ساختيم.
                    4. آيه 43 سوره يوسف؛‌خوشه‌هاي سبز
                    اين آيه مربوط به رؤيايي است كه پادشاه مصر در زمان حضرت يوسف(ع) ديد. پادشاه مصر گفت: «اني اري سبع بقرات سمان يأكلهن سبع عجاف وسبع سنبلات خضر واخر يابسات يا ايها الملأ افتوني في رؤياي ان كنتم للرؤيا تعبرون»؛ من در خواب ديدم كه هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را مي‌خورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشكيده، اي اشراف و اعيان، درباره خوابم نظر دهيد اگر تعبير خواب مي‌دانيد.
                    5. آيه46 سوره يوسف؛‌خوشه‌هاي سبز
                    اين آيه نيز درباره موضوع آيه پيش و در دنباله آن است: هم سلولي سابق حضرت يوسف(ع) كه بعد از آزادي مقرب درگاه پادشاه شده بود، خدمت آن حضرت در زندان رسيد و از ايشان درباره تعبير خواب پادشاه اين‌گونه پرسش كرد: «يوسف ايها الصديق أفتنا في سبع بقرات سمان يأكلهن سبع عجاف وسبع سنبلات خضر واخر يابسات لعلي ارجع الي الناس لعلهم يعلمون»؛ يوسف، اي بسيار راستگو، درباره هفت گاو چاقي كه آنها را هفت گاو لاغر مي‌خورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشكيده نظر ده تا به سوي مردم باز گردم شايد از تعبير خواب آگاه شوند.
                    آيات ديگري كه در آنها از رنگ سبز سخن به ميان آمده، درباره بهشت و بهشتيان است:
                    6. آيه 21 سوره انسان؛‌لباس حرير سبز اهل بهشت
                    «عاليهم ثياب سندس خضر واستبرق وحلوا اساور من فضة وسقاهم ربهم شراباً‌طهوراً»؛ بهشتيان لباس‌هايي از حرير نازك سبز و ديباي ضخيم بر تن دارند و با دستبندهايي از نقره آراسته شده‌اند و پروردگارشان نوشيدني‌اي پاكيزه به آنان مي‌نوشاند.
                    7. آيه 31 سوره كهف؛‌لباس حرير سبز بهشتيان
                    «اولئك لهم جنات عدن تجري من تحتهم الانهار يحلون فيها من اساور من ذهب ويلبسون ثياباً‌خضراً‌من سندس واستبرق متكئين فيها علي الارائك، نعم الثواب وحسنت مرتفقاً»؛ براي آنان بهشت‌هاي جاودان است. از زير پاي بهشتيان نهرها جاري است، و آنان به دستبندهايي از طلا آراسته مي‌شوند، و لباس سبز رنگ از حرير نازك و ضخيم مي‌پوشند و بر تختها تكيه مي‌زنند. چه پاداش خوبي و چه جايگاه نيكويي!
                    8. آيه 76 سوره الرحمن؛ تخت سبز بهشتيان
                    «متكئين علي رفرف خضر وعبقري حسان»؛ بهشتيان بر تخت‌هايي سبز و بسيار زيبا و نيكو تكيه زده‌اند.
                    9. آيه 64 سوره الرحمن؛ سبزي و خرمي دو بهشت
                    آخرين آيه‌اي كه در آن از رنگ سبز سخن به ميان آمده، مربوط به رنگ زيباي دو بهشت از بهشت‌هاي عالم آخرت است. قرآن مجيد در اين باره مي‌فرمايد: «مدهامّتان» [آن دو بهشت كه در آيه 62 سوره رحمن از آنها صحبت شده] در نهايت سبزي و خرمي هستند.
                    «مدهامتان» از ماده «ادهيمام» از ريشه «دهمه» است و در اصل به معناي سياهي و تاريكي شب است و به سبز پر‌رنگ نيز اطلاق شده است. از آنجايي كه چنين رنگي نشانه نهايت شادابي و طراوت گياهان و درختان است، درباره آن دو بهشت كه در اوج خرمي و سرسبزي هستند، به كار برده شده است.40
                    آثار زيستي و رواني رنگ سبز
                    محققان و روانشناسان براي رنگ سبز آثار فراواني را بر‌شمرده‌اند. يكي از آنها در درمان برخي از بيماريها است.41 دكتر پاك‌نژاد در اين زمينه گويد: رنگ سبز، مفرح و براي باز و گشاد نمودن رگها و تسكين اعصاب و كم كردن فشار خون مؤثر است و باعث كاسته شدن تب مي‌شود و در اطاق بيمارستانها نيز به كار مي‌رود، و براي كساني كه پر‌تلاش هستند، رنگ سبزِ‌ملايم، مناسب است.42
                    رنگ سبز، قواي فكري را بر‌مي‌انگيزد و بهجت‌آور است.43 در اين باره شهيد پاك‌نژاد گويد: «در قرآن مجيد به خاصيت انبساط آوري و بهجت بخشي رنگ سبز در آيه «حدائق ذات بهجة» (نمل، 27/60) اشاره شده است.44 از امام معصوم(ع) در اين زمينه آمده است:
                    ثـلاثه يـذهبـن عـن قلـب الحــزن الماء‌والخضـراء‌والـوجـه الحـسـن
                    سه چيز اندوه را از قلب حزين مي‌برد آب و سـبــزه و صــورت زيـبـا45
                    به طور مكرر تجربه شده كه رنگ سبز نقش تعديل كننده‌اي بر افراد عصبي دارد و برخي از پژوهشگران از آن براي درمان بيماري‌هاي عصبي و اختلالات رواني استفاده مي‌كنند، و بر اين باوراند كه استعمال رنگ سبز هيچ‌گونه واكنش منفي براي انسان در بر‌ندارد. همچنين گفته‌اند كه سبز آرام‌بخش و تسكين‌دهنده و خنك‌كننده است و در هيتسري و كاستن خستگي اعصاب و زدودن بي‌خوابي تأثير مي‌گذارد و فشار خون را مي‌كاهد و با انبساطي كه در شعريه‌ها ايجاد مي‌كند، به انسان حرارت46 مي‌بخشد و نورالژي و ميگرن را ساكن مي‌نمايد. حتي اين رنگ در تعديل نور خورشيد هم مؤثر است.47
                    دكتر اردوبادي درباره اثرات زيستي‌ـ رواني رنگ سبز گويد: «رنگ سبز در بين هفت رنگ موجود در طيف نور سفيد، رنگ وسط و متعادل است… و اثر مفرح و آرام بخشِ‌ملايم دارد؛ نه مانند قرمز كه اثر محرك و هيجان آور و نه مانند آبي كه اثر مسكن و غير فعال دارد. از اين رو، سبز روشن براي محيط كار و زندگي، رنگ مناسبي بوده و اثر مفرحِ‌ملايمي دارد و تماس مداوم با آن اشكالي ايجاد نمي‌كند. زيرا به علت متعادل بودنِ‌خواص آن از جهات مختلف، نه توليد عكس العمل‌هاي پي در‌پي رواني و عصبي مي‌كند كه منتهي به هيجان و عدم اعتدال و آرامش روحي شود و نه اثرات آرام بخش آن چنان زياد است كه از شادابي و فعاليت انسان بكاهد.»48
                    دكتر پُدُلسكي (Podolsky) نتايج اثر رنگ سبز را در كتاب «دكتر رنگ را تجويز مي‌كند» اين‌گونه شرح داده است: «سبز در سيستم عصبي اثر مي‌كند. اين رنگ مسكن و هيپتونيك و تعديل كننده هيجانات و اضطراب است. در تحريكات عصبي، بي‌خوابيها و خستگي اثر مفيدي دارد. فشار را پايين مي‌آورد. با منبسط ساختن شعريه‌ها، انسان احساس حرارت مي‌كند. نورالژي و ميگرن را تسكين مي‌دهد؛ آرام كننده خوبي است و استعمال آن هيچ عكس‌العملي را نشان نمي‌دهد.»49
                    3. رنگ سفيد
                    كلمه «بيض» (سفيد) و مشتقات آن11 بار به طور صريح و يكبار هم به طور كنايي در قرآن به كار رفته است. يك مورد آن مربوط به نور است.
                    1. آيه 27 سوره فاطر؛‌جاده‌هاي سفيد
                    «الم تر أنّ اللّه أنزل من السماء‌ماءً‌فأخرجنا به ثمرات مختلفاً‌الوانها ومن الجبال جدد بيض وحمر مختلف الوانها وغرابيب سود»؛ آيا نديدي خداوند از آسمان آبي فرو فرستاد كه از آن ميوه‌هايي رنگارنگ بر‌آورديم و از كوهها نيز جاده‌هايي به رنگ سفيد و سرخ و به رنگ‌هاي مختلف و گاه كاملاً‌سياه ساختيم؟!
                    2 تا 6. دست سپيد و درخشان حضرت موسي(ع)
                    يكي از معجزات حضرت موسي(ع) براي هدايت مردم و فرعونيان اين بود كه وقتي دست شريفش را به گريبانش مي‌برد، مي‌توانست آن را به صورتي زيبا و درخشنده و سفيد خارج كند. در قرآن مجيد در پنج آيه از اين موضوع سخن به ميان آمده است:
                    الف) آيه108 سوره اعراف و 33 سوره شعراء:
                    «ونزع يده فإذا هي بيضاء‌للناظرين»؛ و دستش را [از گريبانش] جدا ساخت. بناگاه بينندگان را سپيد و درخشان بود.
                    ب) آيه 22 سوره طه:
                    «واضمم يدك إلي جناحك تخرج بيضاء‌من غير سوء‌اية‌اخري»؛ و دست خود را به گريبانت ببر. به صورتي سپيد و درخشنده و بي‌عيب بيرون مي‌آيد. اين نشانه ديگري از سوي خداوند است.
                    لازم به ذكر است كه همه رنگ‌هاي سفيد، زيبا نيستند، و شايد اين به دليل تركيبات و ناخالصي‌هايي باشد كه ضميمه رنگ سفيد مي‌شود و آن را زشت جلوه مي‌دهد. ظاهراً در آيه فوق و دو آيه ديگري كه در پي مي‌آيد، با قيد «من غير سوء» به اين موضوع اشاره شده است.
                    ج) آيه 12 سوره نمل:
                    «وادخل يدك في جيبك تخرج بيضاء‌من غير سوء في تسع آيات الي فرعون وقومه إنهم كانوا قوماً‌فاسقين»؛ و دست خود را در گريبان كن، سفيد و درخشان بي‌آنكه عيبناك باشد، بيرون مي‌آيد، همراه نُه معجزه ديگر به سوي فرعون و قوم او روانه شو؛ چه آنان گروهي نابكارند.
                    د) آيه 32 سوره قصص:
                    «أسلك يدك في جيبك تخرج بيضاء‌من غير سوء…»؛ دستت را به گريبانت ببر كه سفيد و درخشنده و بي‌عيب بيرون مي‌آيد.
                    7. آيه 84 سوره يوسف؛ سفيد شدن چشمان حضرت يعقوب(ع)
                    حضرت يعقوب(ع) در فراق حضرت يوسف شديداً اندوهناك شد و بسيار گريست، و همين امر باعث نابينايي و سفيدي مردمك چشمان وي گرديد. در آيه 84 سوره يوسف به اين موضوع اشاره شده است: «وتولي عنهم وقال يا اسفي علي يوسف وابيضت عيناه من الحزن فهو كظيم»؛ و از آنان [فرزندان خود] روي بر‌گرداند و گفت: افسوس بر يوسف!‌و چشمانش از اندوه، سفيد [و نابينا] شد اما خشم خود را فرو‌خورد.
                    دو آيه بعدي درباره سفيدي و درخشندگي چهره مؤمنان در روز قيامت است:
                    8‌،9. آيه‌هاي106 و107 آل عمران، سپيدي و درخشندگي مؤمنان
                    «يوم تبيض وجوه وتسود وجوه فأما الذين اسودت وجوههم، أكفرتم بعد ايمانكم فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون. واما الذين ابيضت وجوههم ففي رحمة‌الله هم فيها خالدون.»؛ روزي كه چهره‌هايي سپيد و چهره‌هايي سياه مي‌گردد. اما آنان كه صورت‌هايشان سياه گشته [به آنان گفته مي‌شود آيا بعد از ايمان آوردن كافر شديد؟! پس به سبب آنچه بدان كفر مي‌ورزيديد، عذاب را بچشيد. و اما كساني كه رخسارشان سپيد گشته، در رحمت الهي خواهند بود و جاودانه در آن هستند.
                    دو آيه بعدي در بار رنگ يكي از نوشيدني‌هاي بهشتيان است:
                    10. آيه 45 و46 سوره صافات؛ شراب سپيد و درخشان بهشتيان
                    «يطاف عليهم بكأس من معين. بيضاء لذة للشاربين»؛ گرداگرد بهشتيان جامه‌هايي از شراب پاكيزه به حركت در آورده مي‌شود كه سپيد و درخشان، و لذتبخش نوشندگان است.
                    11. آيه 48 و49 سوره صافات؛ سپيدي همسران بهشتي
                    «وعندهم قاصرات الطرف عين . كانهن بيض مكنون»؛ و در نزد بهشتيان همسراني زيبا چشم وجود دارند.
                    آنان در سپيدي و لطافت گويي تخم مرغ‌هايي پنهان شده‌اند.
                    در آخرين آيه از اين بخش به طور كنايي از رنگ سفيد سخن به ميان آمده است:
                    12. آيه 4 سوره مريم؛ سپيدي موهاي حضرت زكريا(ع)
                    «قال رب اني وهن العظم مني و اشتعل الرأس شيباً…»؛ زكريا گفت: خدايا، استخوانم سست و شعله پيري [ سپيدي] سرم را بر‌افروخته است.
                    نگاهي به آثار رواني رنگ سفيد
                    مارتين لانك درباره اثر پسيكولوژيك رنگ سفيد گفته است: سفيد، مليح و براق است.50
                    پژوهشگر ديگري در اين باره گفته است: «سفيد، علامت پاكي است و اگر با زرد، قرمز يا نارنجي توأم شود، سرد است.»51
                    البته اگر محيط فعاليت انسان يكپارچه سفيد باشد و يا به هر دليلي با اين رنگ يا نور سفيد شديد، زياد تماس داشته باشد، دچار خستگي مي‌شود. دكتر ارودبادي در اين باره گويد: رنگ سفيد كامل يا نور شديد سفيد حتي در مدت كم، قدرت ديد را به علت خستگي اعصاب و عضلات چشم تغيير داده و دچار عوارض حاد و مزمن مي‌كند كه در صورت مداومت ممكن است تا مرحله ايجاد كوري نيز پيش رود. بر اين اساس كساني كه بر حسب اقتضاي شغلي با زمينه‌هاي سفيد سر‌و‌كار مداوم و طولاني دارند از عمر طبيعي چشمشان كاسته مي‌شود.»52
                    4. رنگ قرمز
                    در قرآن مجيد، به رنگ قرمز دوبار تصريح شده، يكي در آيه 27 سوره فاطر در اين باره كه رنگ جاده مانند كوههاست: «الم تر انّ اللّه انزل من السماء ماءً فاخرجنا به ثمرات مختلفاً الوانها و من الجبال جدد بيض و حمر مختلف الوانها و غرابيب سود». و ديگري در آيه 37 سوره الرحمن: «فاذا انشقت السماء فكانت وردة كالدهان» اين آيه درباره آسمانِ روز قيامت و حالت آن است كه خداوند مي‌فرمايد: در آن هنگام كه آسمان شكافته مي‌شود، به رنگ گُلي چون روغن در مي‌آيد. شيخ طبرسي ذيل اين آيه به نقل از برخي از مفسّران در توضيح «وردة» گويد: مقصود خداوند از «وردة» رنگ گُلي است. گرچه گياهان الوان گوناگوني دارند ولي بيشتر سرخ‌رنگ هستند. از اين رو آسمان روز قيامت به گل در سرخي آن تشبيه شده است. طبرسي در دنباله به نقل از مفسر ديگري در توضيح «الدهان» گويد: آسمانِ روز قيامت مانند روغن‌هاي رنگارنگي است كه پاره‌اي از آنها بر پاره‌اي ديگر ريخته مي شوند.53
                    آثار رنگ قرمز از نگاه روانشناسي
                    طبق گفته مارتين‌لانك صفات پسيكولوژيك رنگ قرمز عبارت است از نيرو بخشي، محرك بودن، ايجاد فعاليت و سمپاتيك بودن.54
                    و بر اساس سخن پژوهشگر ديگري، رنگ قرمز برانگيزنده و خلق كننده و هيجان‌آور است.55
                    دكتر پُدُلسكي در كتاب «دكتر رنگ را تجويز مي‌كند» در اين باره گويد: «قرمز: محرك فكري و گرم است و شرايط التهاب را تشديد مي‌كند و فعاليت جنسي مردان را مي‌افزايد و در علاج ملانكولي هم تأثير دارد.56
                    نكته قابل ذكر اينكه وجود تمامي رنگها براي ادامه حيات ضروري و لازم است و هر يك نقش سازنده‌اي را در اين راستا ايفا مي‌كنند. براي مثال در جايي كه رنگ قرمز نباشد، گرچه نيروي گياهان به حداكثر ممكن مي‌رسد، ولي هيچ فتوسنتزي صورت نمي‌گيرد.57
                    دكتر پاك‌نژاد در جايي درباره آثار رنگ قرمز گويد: «آنچه امروز [ه] در [باره] خواص رنگها ذكر شده، به اختصار چنين است: قرمز: تسكين دهنده برخي [از] بيماري‌هاي پوستي، مسكن حساسيتها، مقوي و مرتب كننده هضم و اشتها، مقوي ضعف عصبي، گرم كننده و محرك احساسات و افزايش دهنده كشش عضلات و فشار خون و فعاليت جنسي و كم كننده تنفس…»58
                    و به هر حال، قرمز، رنگ آتش و خون و رنگي مي‌باشد كه حامل حرارت و گرمي است.59
                    محقق ديگري درباره آثار رواني رنگ قرمز گويد: «… در ميان انواع رنگها، اثر تحريكي آن از همه بيشتر است و به علت همين اثرِ‌تحريكي است كه براي جلب توجه و دادن علامت يا نماياندن سريع‌تر و صريح‌تر چيزي از فواصل دور به‌كار مي‌رود تا… از وقوع حادثه جلوگيري به‌عمل آورد…. انسان به‌طور ناخود‌آگاه بيشتر از هر رنگ ديگري به رنگ قرمز از خود حساسيت و عكس‌العمل رواني نشان مي‌دهد… مطالعات حيوان‌شناسي نشان مي‌دهد كه حشراتي به‌مانند زنبور عسل نيز به رنگ‌هاي خانواده قرمز حساسيت زيادي دارند و اين امر سبب مي‌شود كه از فواصل بسيار دور، گل‌هاي قرمز را تشخيص داده و به‌طرف آنها بروند… تماس‌هاي دائمي با رنگ قرمز… به‌جهت تحريك اعصاب و تأثير آن در فعّاليت عمومي، موجب سلب آسايش و آرامش مي‌گردد.»60
                    5. رنگ سياه
                    قرآن مجيد در هفت مورد به‌طور صريح و در دو مورد به‌طور غير صريح به واژه «سود» (سياه) و مشتقّات آن اشاره دارد. يك مورد از آنها به مبحث نور ارتباط دارد و موارد ديگر به رنگ، كه در پي مي‌آيد:
                    1. آيه 27 سوره فاطر؛ جاده‌هاي سياه
                    «الم تر ان الله انزل من السماء ماءً فأخرجنا به ثمرات مختلفاً الوانها و من الجبال جدد بيض و حمر مختلف الوانها و غرابيب سود»
                    آيه بعدي دربار چهره مكدر عرب‌هاي جاهلي است كه قرآن از آن به رنگ سياه تعبير فرموده است. اين حالت براي آنان به هنگام اطلاع از ولادت نوزاد دختر به‌وجود مي‌آمد:
                    2. آيه 58 سوره نحل: چهره سياه عرب‌هاس جاهلي
                    «و إذا بشّر احدهم بالأنثي ظلّ وجهه مسوداً و هو كظيم» و زماني كه به يكي از مردم عرب نوزاد دختري بشارت داده مي‌شد، صورتش را سياهي فرا مي‌گرفت در حالي كه سخت دلتنگ بود.61
                    جالب اينجاست كه قوم عرب با آنكه از فرزند دختر كراهت زيادي داشتند و از شنيدن مژده‌اش سياه چرده مي‌شدند، اما فرشتگان را مؤنث و دختران خدا مي‌دانستند.62 خداوند در آيه ذيل به اين نكته اشاره فرموده است:
                    3. آيه 17 سوره زخرف؛ سياه شدن چهره عرب‌هاي، هنگام بشارت به نوزاد دختر
                    «و اذا بشّر احدهم بما ضرب للرحمن مثلاً ظل وجهه مسوداً و هو كظيم» و هنگامي كه به يكي از مشركان عرب آنچه [ دختري] را كه براي خدا قرار داده بودند، بشارت داده مي‌شد، چهره‌اش را سياهي مي‌گرفت و سخت رنجيده خاطر مي‌شد.
                    آيات بعدي درباره رنگ چهره اهل دوزخ در جهان آخرت است و تفاوتش با دو آيه قبل در اين است كه رخساره و اندام جهنميان واقعاً سياه است نه آنكه سياهي ـ‌آن‌هم از جنس رنگ‌هاي دنيوي كه در آيات مورد نظر برخاسته از تجمع خون‌هاي حامل دي‌اكسيد‌كربن در صورت است‌ـ عارضش شده باشد:
                    4‌،5. آيه 106 سوره آل عمران؛ رخساره سياه اهل عذاب
                    «يوم تبيض وجوه و تسود وجوه فأما الذين اسودت وجوههم أكفرتم بعد ايمانكم فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون» روزي كه چهره‌هايي سپيد و چهره‌هايي سياه مي‌گردد. اما آنان‌كه صورت‌هايشان تيره گشته [به آنان گفته مي‌شود آيا پس از ايمان آوردن، كافر شديد؟! پس به سبب آنچه بدان كفر مي‌ورزيديد، عذاب را بچشيد.
                    6. آيه 60 سور زمر، چهره سياه جهنميان
                    «و يوم القيامة تري الذين كذبوا علي اللّه وجوههم مسودّة أليس في جهنم مثوي للمتكبرين» و در روز قيامت خواهي ديد كساني كه به خدا دروغ بسته‌اند، چهره‌هايشان سياه است آيا در جهنم جايگاهي [مناسب] براي متكبران نيست؟!
                    در آيات بعدي به طور ضمني به رنگ سياه اشاره شده است:
                    7. آيه 27 سوره ملك؛ زشتي و سياهي رخساره كفّار در روز قيامت
                    «فلمّا رأوه زلفة سيئت وجوه الذين كفروا و قيل هذا الذي كنتم به تدّعون» وقتي آن [عذاب] را از نزديك مشاهده كنند؛ چهره كساني كه كفر ورزيده‌اند، زشت [و سياه] گردد و گفته شود: اين همان [وعده عذابي] است كه تقاضايش را داشتيد.
                    8. آيه 40 و41 سوره عبس؛‌تاريكي و كدورت چهره كفّار در قيامت
                    «و وجوه يومئذٍ عليها غبرة. ترهقها قترة» و صورت‌هايي در آن روز غبار‌آلود است و دود تاريكي آنها را پوشانده است. در تفسير صافي «قتره»‌را سياهي و ظلمت معنا كرده؛63 و شايد به اصطلاح مفهوم لازمي يا ملازم آن باشد. يعني لازمه تيرگي و آميختگي با غبار تيره يا ملازم آن سياهي و كدورت وجه است.
                    آثار رواني رنگ سياه
                    از آنجايي كه رنگ سياه ممكن است باعث تهوع شود، از به‌كارگيري آن در هواپيما و كشتي خودداري مي‌كنند.64
                    برخي گويند كه رنگ سياه، رنگي سبك و غلط‌انداز است65 اما در مقابل برخي بر اين باوراند كه جلوه و ابهت رنگ سياه بيشتر از ديگر رنگهاست؛ گويند نخستين بار ابو‌مسلم خراساني به اين مسأله پي برد. وي هر روز از لشكرش كه لباس و پرچمي به يكي از رنگها چون سبز و زرد داشتند، سان مي‌ديد و سرانجام رنگ سياه را براي ايجاد اضطراب در دشمن برگزيد.66 از آن زمان به بعد به سپاه ابو‌مسلم خراساني سياه‌جامگان مي‌گفتند.
                    آنچه مسلّم است، اين است كه رنگ سياه، حالت حزن و افسردگي در انسان ايجاد مي‌كند و با شادي و انبساط خاطر، تناسب درستي ندارد. از همين روست كه در عزاداريها از اين رنگ استفاده مي‌كنند.
                    در صورتي كه تعادل روحي انسان برقرار نباشد، ممكن است رنگ سياه از جمله زمينه‌هاي خود‌كشي را در فرد ايجاد كند.
                    رنگ سياه، آثار رواني ديگري هم دارد، از جمله بر‌اساس گزارشي وقتي صندوق‌هايي را كه به رنگ‌هاي روشن و سبز و تيره از جمله سياه بود، بين كارگران تقسيم كردند، حاملان صندوق‌هاي تيره و سياه از درد كمر و كليه شكايت داشتند.67 و اين حاكي از اثر مخرب روحي اين رنگ است كه در هر جايي نبايد از آن بهره برد.
                    پاورقيها:
                    1. معين، فرهنگ فارسي، 2/1677.
                    10. لغتنامه دهخدا، مادّه «رنگ»، نيز ر.ك: موسوعة المورد، 3/58‌، 59.
                    11. نيوتن عقيده داشت كه رنگ‌هاي هفتگانه طيف، رنگ‌هاي خالص‌اند و به رنگ‌هاي ديگر تجزيه نمي‌گردند ليكن به‌موجب نظريه موجي نور، رنگ‌هاي مختلف، نورهايي هستند كه طول موجشان با هم اختلاف دارد. هر چه از رنگ قرمز به طرف بنفش پيش مي‌رويم، طول موج نور، كم مي‌شود.ضمناً‌هر يك از رنگهاي طيف مثلاً‌نور قرمز داراي طول موج معيني نيست بدين معنا كه انواع مختلف رنگ قرمز داراي طول موجهايي است كه از قرمز سير با طول موج80 ميكرون شروع مي‌شود و به قرمز روشن با طول موج65 ميكرون خاتمه مي‌يابد. اين رنگها به طور اتصالي تغيير مي‌كنند و حد فاصلي بين آنها نمي‌توان تشخيص داد؛‌يعني معلوم نيست كجا رنگ قرمز پايان مي‌يابد و رنگ نارنجي آغاز مي‌گردد. (لغتنامه دهخدا، ماده رنگ).
                    12. الحكمة المتعاليه، 4/85 ـ 88.
                    13. ر.ك: همان/93.
                    14. همان/94.
                    15. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 18/144.
                    16. لغتنامه دهخدا، ماده «رنگ».
                    17. روانشناسي عمومي/160.
                    18. در تفسير قمي از امام باقر(ع) نقل شده، كه منظور از صبغة‌اللّه اسلام است. علامه طباطبائي مي‌فرمايند: ظاهر آيات اين روايت را تأييد مي‌كند. الميزان، 1/303.
                    19. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 5/205.
                    2. تاج العروس، مادّه لون.
                    20. مجمع البحرين، طريحي، ماده «ذ، ر، أ».
                    21. مجمع البيان، 3/543 دار المعرفه.
                    22. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 5/176 ـ 177.
                    23. همان، 11/248.
                    24. همان/273.
                    25. در اين زمينه ر.ك: تفسير صافي، 1/128.
                    26. همان/127.
                    27. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 3/281‌، 282.
                    28. ر. ك: همان، 6/247.
                    29. همان/248.
                    3. لسان العرب، 12/367 و نيز ر. ك: مجمع البحرين، 2/155، با تغييرات محمّد عادل، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 2‌ربع.
                    30. همان/245 و 247.
                    31. فيض كاشاني وجه‌هاي تشبيه دو آيه را به ترتيب، «بزرگي» و «رنگ» دانسته است. (تفسير صافي، 5/270).
                    32. اين واژه را برخي «جمالات» (جمعِ جمعِ‌جَمَل) قرائت كرده‌اند. (مجمع البيان، 5/633).
                    33. برخي از مفسران نظير جبايي، «جمالت صفر»‌را به شتران زرد موي ترجمه كرده‌اند. (ر. ك: مجمع البيان، 5/632). در تفسير نمونه نيز اين قول اختيار شده است. (تفسير نمونه، 25/419). البته اين نظر اشتباه و از قياس با آتش‌هاي دنيوي ناشي گرديده است. در متن به اين مطلب اشاره شده است. در مقابل، گروهي ديگر چون حسن بصري و قتاده و فرّا و قمي و فيض، «صفر» را به معناي سياهي مايل به زردي ترجمه كرده‌اند. فرّا در اين باره گفته است: هيچ شتر سياهي ديده نشده جز آنكه به رنگ زرد تمايل دارد. و از اين رو مردم عرب به شتر سياه، «صفراء»‌گويند. (ر. ك: مجمع البيان، 5/634؛ تفسير قمي، تصحيح موسوي جزايري، 2/400؛‌ تفسير صافي، تصحيح اعلمي، 5/270). و به نظر نگارنده همين عقيده صحيح است. زيرا حضرت زين العابدين(ع) در دعاي 32 صحيفه سجاديه در توصيف آتش دوزخ مي‌فرمايد: «اللهم اني أعوذبك… من نارٍ نورها ظلمة»؛ خدايا به تو پناه مي‌برم از آتشي كه نورش تاريكي است. سيد علي خان ـ‌شارح و مفسّر صحيفه سجاديه‌ـ در رياض السالكين در شرح اين بخش از دعا گويد: امام(ع) با اين جمله، ويژگي آتش دوزخ را توصيف كرده و تفاوت آن را با آتش دنيوي بيان نموده و مفهوم كلام حضرت اين است كه آتش اخروي نوري ندارد و تاريك و سياه است؛ و علت اينكه فرموده: «نورها ظلمة» مطلبي است كه در اذهان جاي گرفته كه آتش هميشه با نور همراه است؛‌فلذا امام(ع) فرموده كه نور آتش اخروي، ظلمت است. در احاديث اسلامي نيز مطالبي در اين راستا و همسو با آن روايت شده است: ترمذي و جز او نقل كرده‌اند كه پيامبر(ص) فرمود: آتش دوزخ را هزار سال افروختند تا آنكه سرخ شد. سپس هزار سال ديگر افروختند تا آنكه سپيد گشت. آنگاه هزار سال ديگر هم افروختند تا آنكه سياه شد. بنابراين سياه و تاريك است.
                    34. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 3/280.
                    35. همان، 5/189‌، 190.
                    36. همان، 18/138.
                    37. همان، 5/194‌، 195.
                    38. آيين بهزيستي اسلام، 2/47.
                    39. مقصود رنگ گياهان است كه دور‌نماي آن زمين را سبز‌فام جلوه مي‌دهد.
                    4. ر. ك: مفردات راغب اصفهاني/457، تحقيق محمّد سيّد گيلاني، نشر مرتضويه.
                    40. تفسير نمونه، 23/176‌، 177.
                    41. اصولاً رنگها ـ‌نه تنها رنگ سبز‌ـ نسبت به مداواي تعدادي از بيماريها اثرات قابل توجهي دارند.
                    42. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 3/278‌،279.
                    43. همان/279.
                    44. همان، 11/250.
                    45. همان، 3/282.
                    46. چنانكه مشاهده مي‌شود، رنگ سبز در حالات متفاوت، برودت و گرما را در انسان ايجاد مي‌كند و اين را بايد به حالات مختلف افراد مربوط دانست.
                    47. ر. ك: اوّلين دانشگاه و آخرين پيامبر، 5/190‌، 191 و 196.
                    48. آيين بهزيستي اسلام، 2/47‌، 48.
                    49. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 5/198.
                    5. مجموعه مصنفات شيخ اشراق، 2/106.
                    50. همان/197.
                    51. همان.
                    52. آيين بهزيستي اسلام،2/75 و 76.
                    53. مجمع البيان، 5/311، دار المعرفه.
                    54. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 5/196.
                    55. همان/197.
                    56. همان/198ـ 199.
                    57. همان/201.
                    58. همان، 11/248.
                    59. همان، 5/195.
                    6. الحكمة المتعالية، 4/91، دار احياء التراث العربي، بيروت.
                    60. آيين بهزيستي اسلام، 2/41. نامبرده دربار آثار طبي رنگ قرمز نيز توضيحات ارزشمندي داده كه به‌علت آنكه به‌نظر ما ارتباط حقيقي با رنگ قرمز ندارد و از خواص اشعه‌هاي قرمز است، از درج آن خود‌داري كرديم.
                    61. دربار نحوه برخورد مردم عرب با دختران و زنان ر.ك: الصحيح من سيرة النبي الاعظم، جعفر مرتضي عاملي، 1/46 و تفاسير قرآن ذيل آيه فوق و كتب سيره و تاريخ.
                    62. همان، 5/66.
                    63. ر.ك: تفسير صافي، 5/288.
                    64. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 3/279.
                    65. همان، 5/192.
                    66. همان/281.
                    67. همان/195.
                    7. الميزان، 15/122.
                    8. لغتنامه دهخدا، مادّه «نور»، نيز ر.ك: موسوعة المورد، اثر بعلبكي، 6/119.
                    9. اصول روانشناسي، نرمان‌ل، مان، ترجمه و اقتباس: ساعتچي، 2/340.

                    نظر

                    • mohammadhossein
                      عضو فعال
                      • Feb 2016
                      • 818

                      #40
                      پاسخ : پخش انلاین قران کریم

                      چاکرا

                      از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

                      برای دیگر کاربردها، چاکرا (ابهام‌زدایی) را ببینید.
                      چاکرا به باور آیین هندو به مراکز انرژی در بدن انسان گفته می‌شود.
                      محتویات





                      واژه شناسی

                      چاکرا واژه‌ای سانسکریت به معنای چرخ است.
                      چاکراها یا مراکز انرژی در حال چرخش هستند و بخش‌های بسیار مهمی از کالبد انرژی محسوب می‌شوند. همانند کالبد فیزیکی که از اعضای حیاتی و کم اهمیت تر تشکیل شده‌است، کالبد انرژی نیز دارای چاکراهای اصلی و فرعی و چاکراهای بسیار کوچک است. در مجموع بدن انسان هفت چاکرا دارد و هر یک از این هفت چاکرا با یکی از هفت غده بدن و همچنین با گروهی از اعصاب که شبکه نامیده می‌شوند مرتبط می‌باشد. هر یک از این چاکراها به یکی از قسمتهای بدن و وظایف مخصوص درون بدن پیوسته هستند که بوسیله شبکه عصبی یا غددی که به آن چاکرا مربوط می‌باشند کنترل می‌شوند.
                      چاکراهای اصلی

                      چاکراهای اصلی مراکز انرژی در حال چرخش هستند که به طور معمول ۳ تا ۴ اینچ قطر دارند و اعضای اصلی و حیاتی کالبد فیزیکی را کنترل می‌کنند و به آنها انرژی می‌دهند. چاکراهای اصلی درست مانند نیروگاه‌هایی هستند که انرژی حیاتی را برای اعضای حیاتی و اصلی تامین می‌کنند. اگر این نیروگاه‌ها به خوبی کار نکنند اعضای حیاتی ضعیف یا بیمار می‌شوند، زیرا برای درست کارکردن، انرژی حیاتی کافی ندارند.
                      چاکراهای فرعی

                      قطر چاکراهای فرعی یک تا دو اینچ است و چاکراهای بسیار کوچک، بخش‌های کم اهمیت تر کالبد جسمانی را کنترل کرده و به آنها انرژی می‌دهند. چاکراها در داخل کالبد فیزیکی نفوذ می‌کنند و در ورای آن نیز امتداد می‌یابند. چاکراها از دو طریق غدد درون ریز و سیستم عصبی بر جسم اثر متقابل دارند.
                      وظایف چاکرا

                      ۱) جذب، گوارش و توزیع پرانا (انرژی حیاتی) در بخش‌های مختلف بدن بر عهده آنهاست.

                      ۲) کنترل، تقویت و مسئولیت درست کار کردن کالبد جسمانی و اعضای مختلف آن را برعهده دارند. غدد درون ریز به وسیله بعضی از چاکراهای اصلی تنظیم می‌شوند و انرژی می‌گیرند. با کنترل و دستکاری چاکراهای اصلی می‌توان غدد درون ریز را تحریک یا مهار کرد. تعداد زیادی از ناخوشی‌ها، تا حدودی ناشی از خوب کار نکردن چاکراها هستند.

                      ۳) بعضی از چاکراها مراکز استعدادهای روانی هستند. فعال سازی چاکراهای خاص ممکن است باعث توسعه یافتن استعدادهای روانی خاص شود. برای مثال چاکراهای کف دست برای فعال کردن، آسانترین و امن ترین چاکراها هستند. با فعال کردن چاکراهایی که در مرکز کف دستها قرار دارند فرد می‌تواند توانایی خود را در احساس کردن انرژی‌های لطیف، هاله درونی، هاله تندرستی و هاله بیرونی توسعه دهد. این کار با تمرکز کردن به سادگی انجام می‌شود.
                      فعال سازی چاکرا

                      تمرینات و تکنیک‌هایی که می‌تواند این مراکز را فعال سازند متعدد و ویژه هستند و نیاز به کسب مهارت طی چند ماه تا چندین سال است. توانایی و قدرت‌های حاصل از فعال شدن انرژی چاکراها، کرامت یا سیدهی نامیده می‌شود و به معنای قدرت‌های روحی است.
                      چاکرای اول



                      چاکرای نخست یا چاکرای ریشه


                      چاکرای تکیه گاه (چاکرای ریشه یا پایه ستون فقرات، مولادهارا (Base chakra – Muladhara – Root chakra) محل ورود پرانا یا انرژی حیاتی است. طیف رنگیِ مربوط به این چاکرا قرمز است که نشانه زندگی، قدرت و نیروی جسمانی است. این رنگ روی کم خونی و فقر غذایی اثر خوبی دارد و ارتعاشاتِ تقویت کننده و درمان کننده دارد.
                      منطقه: بین مقعد و دستگاه تناسلی (نشیمنگاه)
                      غدد مرتبط: فوق کلیوی (که آدرنالین تولید می‌کند)
                      رنگ: قرمز تند
                      عطر: درخت سدردرخت میخک
                      عضو وابسته: استخوانها، دندانها، ناخن، پا، روده، مقعد، پروستات.
                      شکل: نیلوفر چهار پر
                      تاثیرات: امنیت، بقا، ایمان، ارتباط، پول، خانه. توانایی بنا کردن و حاضر بودن در زمان و مکان. همچنین این چاکرا ارتباط مادر با شخص را منعکس می‌کند و با احساسِ شخص در رابطه با بودنش بر روی زمین در ارتباط است. تنش‌هایی که در جسم بوسیله این چاکرا کنترل می‌شود در قسمتهایی که به این چاکرا ارتباط دارد نشان داده می‌شود.
                      چاکرای دوم



                      چاکرای دوم: چاکرای خاجی یا مرکز کلیه


                      چاکرای خاجی یا مرکز کلیه -سواد هیستانا (Sacral chakra – Swadhisthana) در قسمت پایین شکم قرار گرفته است. طیف رنگی مربوط به این چاکرا نارنجی می‌باشد. نارنجی علامت انرژی است. این رنگ قدرت ارتباطی، دفع خشم و کنترل بر خویشتن را متعادل می‌کند و مسائل مربوط به هضم غذا و گردش خون را منظم می‌سازد.
                      منطقه: انتهای ستون فقرات ۱ تا ۱۲ اینچ زیر استخوان خارجی
                      غدد مرتبط: پروستات، گنادها
                      رنگ: نارنجی
                      عطر: چوب صندل
                      وظیفه: تولید مثل جنسی
                      عضو وابسته: کلیه‌ها، مثانه‌ها، اسپرم‌ها، مایعات بدن، اعضای تکثیر شونده
                      شکل: نیلوفر شش پر
                      تاثیرات: این چاکرا به قسمتی از آگاهی که مربوط به غذا و روابط جنسی است مربوط است. ارتباط این چاکرا با درون است و اینکه جسم به چه چیزی نیاز دارد و چه چیزی او را خشنود می‌سازد. توانایی شخص برای داشتن بچه نیز در ارتباط با این چاکرا است. همچنین این چاکرا با احساسات و خواسته‌های احساسی شخص پیوسته است.
                      چاکرای سوم



                      چاکرای سوم: چاکرای شبکه خورشیدی یا چاکرای شبکه عصبی زیر معده


                      چاکرای شبکه خورشیدی یا چاکرای شبکه عصبی زیر معده -مانی پورا (Solar plexus chakra – Manipura/Nabhi) با طیف رنگی زرد و زرد طلایی است که نشانه عقل، هوش و ذهنیت است. این چاکرا بالاتر از ناف قرار گرفته است. رنگ زرد تأثیر مثبتی روی کبد، طحال، کیسه صفرا و اعصاب دارد و قدرت درمانی برای بیماری مرض قند و یبوست دارد و کنترل کننده چاقی است.
                      منطقه: در پشت و امتداد ستون فقرات مقابل ناف، پشت شکم
                      غدد مرتبط: پانکراس
                      رنگ: زرد – طلائی
                      عطر:اسطو خودوس
                      وظیفه: ساختار وجودی
                      عضو وابسته: شکم، معده، کبد، طحال، دستگاه گوارش، صفرا، سیستم عصبی خودکار
                      شکل: نیلوفر ده پر
                      تائیرات: قسمتی از آگاهی که وابسته به این چاکرا می‌باشد شامل احساس قدرت، کنترل کردن و آزادی وجود است. فعالیتهای ذهنی و ذهن نیز به این چاکرا پیوسته می‌باشند. چاکرای شبکه خورشیدی نیز با قسمتی از وجود که به آن شخصیت یا خود (ضمیر شخصی) می‌گویند مرتبط است.
                      چاکرای چهارم



                      چاکرای چهارم: چاکرای قلب یا عشق الهی


                      چاکرای قلب یا عشق الهی -آنا هاتا (Heart chakra – Anahata) که در وسط جناق سینه و بالای قلب قرار دارد. طیف رنگی مربوط به این چاکرا سبز است.
                      منطقه: در پشت و بین دو کتف و بالاتر از قلب
                      غدد مرتبط: تیموس
                      رنگ: سبز، صورتی
                      وظیفه: عشق خالص
                      عضو وابسته: قلب، قفسه سینه، پوست، گردش خون، حفره شکم
                      شکل: نیلوفر دوازده پر
                      تاثیرات: احساس عشق و ارتباط با مردم در نزدیکی قلب (به عنوان مثال: مادر، پدر، خواهر و برادر، همسر و فرزندان). مشکل تنفس یا ششها تنش را در چاکرای قلب نشان می‌دهد.
                      چاکرای پنجم



                      چاکرای پنجم: چاکرای گلو یا حلق


                      چاکرای گلو یا حلق -ویهودها (Throat chakra- Vishuddha - Vishuddhi) که روی حلق قرار گرفته‌است. طیف رنگی مربوط به این چاکرا آبی است که علامت جاودانگی، اخلاص و الهام است. این رنگ روی بیماریهای گرفتگی گلو و ناراحتی‌های عصبی تأثیرگذار است.
                      منطقه: پائین و پشت مهره گردن، بین گودی گلو و حنجره
                      غدد مرتبط: تیروئید
                      رنگ: آبی کمرنگ
                      عطر: گل سرخ
                      وظیفه: بیان، بودن
                      عضو وابسته: گردن، گلو، فک و بازوها را کنترل می‌کند و به عصبهای بازویی یا گردنی مرتبط است.
                      شکل: نیلوفر شانزده پر
                      تأثیرات: نشان دهنده بیان کردن و دریافت کردن است. در اینجا بیان کردن می‌تواند از طریق ارتباط برقرار کردن با چیزی که می‌خواهید و یا چیزی که احساس می‌کنید باشد و همچنین می‌تواند بصورت هنری مانند نقاشی هنرمند، موسیقی یک موسیقیدان و استفاده از اشکال برای بیان درون خود باشد.
                      چاکرای ششم



                      چاکرای ششم: چاکرای پیشانی یا چشم سوم


                      چاکرای پیشانی یا چشم سوم -آجنا (Brow chakra – Ajna – third eye – Bindu که در سمت پیشانی و کمی بالاتر از بین دو چشم قرار دارد. طیف رنگی مربوط به این چاکرا آبی نیلی است. این رنگ باعث بازشدن چشم سوم – دید بیرونی و درونی – است. این رنگ برای آرامش و درمان بیماریهای ذهنی مفید است. رنگ نیلی آگاهی را بالا می‌برد و برای زنده کردن خاطرات فراموش شده مفید است.
                      منطقه: بین دو ابروان، به پهنای یک بند انگشت بالای پل بینی و جلوی سر
                      غدد مرتبط: هیپوفیز صنوبری
                      رنگ: نیلی، بنفش
                      وظیفه:دانش هستی
                      عضو وابسته: صورت، چشم، گوش، بینی
                      شکل: نیلوفر دو پر(۹۶ پر)
                      تاثیرات: این چاکرا با درونی ترین قسمت وجودی انسان (به عقیده غربیهای باستان مربوط به ناخودآگاه می‌باشد) که روح نام دارد و همچنین معنویت مرتبط است. این مکانی است که محرک ما و میزانی از آگاهی که فعالیتها و در واقع زندگی ما را هدایت می‌کند در آن قرار دارد.
                      چاکرای هفتم



                      چاکرای هفتم: چاکرای بالای جمجمه یا تاج سر


                      چاکرای بالای جمجمه یا تاج سر یا ساهاسرارا (Crown chakra – Sahasrara) که در قسمت میانی بالای سر قرار دارد. طیف رنگی مربوط به این چاکرا بنفش است. این رنگ برای بیماری‌های ذهنی مناسب است و خواب را تنظیم می‌کند.
                      منطقه: در وسط سر و مغز تاج سرقرار دارد.
                      غدد مرتبط: صنوبری (کاجی شکل) و مخاطی
                      رنگ: بنفش
                      احساس: سرخوردگی، عدم غلبه برترس و اضطراب
                      وظیفه: وجود مطلق
                      عضو وابسته: مغز، مخچه
                      شکل: نیلوفر هزار پر
                      تاثیرات: این چاکرا به احساس یگانگی و جدایی مربوط است و ارتباط ما را با زمین و همچنین با پدرمان نشان می‌دهد. چاکرای هفتم نمایانگر ارتباط با پدر است که ارتباط ما با قدرت و همچنین در نهایت ارتباط ما را با خدا را نشان می‌دهد. وقتی کسی احساس جدایی از پدرش را تجربه کرده باشد این چاکرا را می‌بندد و احساس تنهایی و انزوا را تجربه می‌کند. مثل اینکه در پوسته‌ای قرار گرفته باشد و نتواند با اطراف خود ارتباط برقرار کند.

                      نظر

                      • mohammadhossein
                        عضو فعال
                        • Feb 2016
                        • 818

                        #41
                        پاسخ : پخش انلاین قران کریم

                        د آيا پ

                        ............
                        در مطلب بالا دو تا شکلک هست . در متن اصلی نیست . این کار چه شخصی هست . میشه توضیح بدید کی میتونه در لحظه ارسال این شکلک ها رو بذاره. ممنون میشم.

                        نظر

                        • mohammadhossein
                          عضو فعال
                          • Feb 2016
                          • 818

                          #42
                          پاسخ : پخش انلاین قران کریم

                          قرآن كريم:

                          إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّه َ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبَحوا بَقَرَةً قالوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُوا قالَ أَعوذُ بِاللّه ِ أَنْ أَكونَ مِنَ الْجاهِلينَ؛


                          (به ياد آور) هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت: به امر خدا، گاوى را سر ببُريد. گفتند: آيا ما را مسخره مى كنى؟ موسى گفت: به خدا پناه مى برم كه از نادانان باشم [، زيرا مسخره كردن ديگران، از نادانى است].





                          پيامبر صلي الله عليه و آله: اِنَّهُمْ لَيَعيبونَ عَلى مَن يَقْتَدى بِسُنَّتى فَرائضَ اللّه ِ، قالَ اللّه ُ تَعالى: «فَاتَّخَذْتُموهُم سِخْريّا حَتّى اَ نْسَوْكُمْ ذِكْرى وَ كُنْتُمْ مِنْهُم تَضْحَـكُونَ اِنّى جَزَيْتُهُم اليَوْمَ بِما صَبَروا اَنَّهُمْ هُمُ الفائزونَ»؛

                          آنان [كه ايمان نياورده اند]، بر كسانى كه با پيروى از سنّت من فرمان هاى خدا را به جا مى آورند، ايراد مى گيرند. خداوند متعال [در روز قيامت] به آنان مى فرمايد: «شما آنها را به مسخره گرفتيد و اين كار [چنان ذهن شما را مشغول داشت كه] ياد خدا را از خاطرتان برد و به آنها مى خنديديد. امروز، به آنها در عوضِ شكيبايى شان پاداش دادم و آنها همان رستگاران اند».






                          امام باقر عليه السلام: ـ فى قَولِهِ تَعالى: «وَ اِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنوا...»ـ : اِنَّهُمْ كُهّانُهُمْ «قالُوا اِنّا مَعَكُمْ» اَىْ عَلى دينِكُمْ «اِنَّما نَحْنُ مُسْتَهزِؤونَ»اَى نَسْتَهزِى ءُ بِاَصحابِ مُحمَّدٍ صلي الله عليه و آله وَ نَسْخَرُ بِهِمْ فى قُولِنا: آمَنّا!

                          خداوند مى فرمايد: «و چون با كسانى كه ايمان آورده اند، روبه رو شوند، مى گويند: "ايمان آورديم" و چون با ياران شيطانى خود خلوت كنند، مى گويند: "در حقيقت، ما با شماييم. ما فقط آنها را مسخره مى كنيم"». مقصود خداوند، عالمان اهل كتاب [در روزگار رسول اللّه ]اند. مى گويند: «ما با شماييم»، يعنى بر دين شما (اسلام) هستيم، و [نزد يارانشان] مى گويند: «ما فقط آنان را مسخره مى كنيم»، يعنى با گفتن جمله «ايمان آورديم»، اصحاب محمّد را دست مى اندازيم و مسخره مى كنيم.









                          پيامبر صلي الله عليه و آله: اِنَّ المُسْتَهْزِئينَ يُفْتَحُ لاَِحَدِهِمْ بابُ الجَنَّةِ، فَيُقالُ: هَلُمَّ! فَيَجى ءُ بِكَرْبِهِ وَ غَمِّهِ فَاِذا جاءَ اُغْلِقَ دونَهُ، ثُمَّ يُفْتَحُ لَهُ بابٌ آخَرُ... فَما يَزالُ كذلِكَ حَتّى اِنَّ الرَّجُلَ لَيُفْتَحُ لَهُ البابُ فَيُقالُ لَهُ: هَلُمَّ هَلُمَّ فَما يَأْتيهِ؛

                          درِ بهشت، به روى يكى از مسخره كنندگان باز مى شود و به او گفته مى شود: «بيا!». او با وجود سختى و اندوهى كه دارد، جلو مى رود و چون آمد، در به رويش بسته مى شود. سپس در ديگرى به رويش باز مى شود... و اين كار، مرتّبا تكرار مى شود تا جايى كه در به رويش باز مى گردد و گفته مى شود: «بيا، بيا!»؛ امّا او ديگر جلو نمى رود.









                          امام صادق عليه السلام: لا يَطْمَعَنَّ المُستَهزِئُ بِالنّاسِ فى صِدْقِ المَوَدَّةِ؛

                          كسى كه مردم را مسخره مى كند، نبايد به دوستىِ خالصانه آنان، اميد داشته باشد.

                          نظر

                          • ahmoeini
                            عضو فعال
                            • Jan 2011
                            • 2562

                            #43
                            پاسخ : پخش انلاین قران کریم

                            در کارگه کوزه گری رفتم دوش
                            دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
                            ناگه یکی کوزه برآورد خروش
                            کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش

                            نظر

                            • mohammadhossein
                              عضو فعال
                              • Feb 2016
                              • 818

                              #44
                              پاسخ : پخش انلاین قران کریم

                              متن کامل عربی سوره محمد به همراه ترجمه دقیق فارسی


                              به نام خداوند رحمتگر مهربان
                              بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
                              کسانى که کفر ورزیدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند [خدا] اعمال آنان را تباه خواهد کرد (۱)
                              الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿۱﴾
                              و آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند و به آنچه بر محمد [ص] نازل آمده گرویده‏اند [که] آن خود حق [و] از جانب پروردگارشان است [خدا نیز] بدیهایشان را زدود و حال [و روز]شان را بهبود بخشید (۲)
                              وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ ﴿۲﴾
                              این بدان سبب است که آنان که کفر ورزیدند از باطل پیروى کردند و کسانى که ایمان آوردند از همان حق که از جانب پروردگارشان است پیروى کردند این گونه خدا براى [بیدارى] مردم مثالهایشان را مى‏زند (۳)
                              ذَلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ ﴿۳﴾
                              پس چون با کسانى که کفر ورزیده‏اند برخورد کنید گردنها[یشان] را بزنید تا چون آنان را [در کشتار] از پاى درآوردید پس [اسیران را] استوار در بند کشید سپس یا [بر آنان] منت نهید [و آزادشان کنید] و یا فدیه [و عوض از ایشان بگیرید] تا در جنگ اسلحه بر زمین گذاشته شود این است [دستور خدا] و اگر خدا مى‏خواست از ایشان انتقام مى‏کشید ولى [فرمان پیکار داد] تا برخى از شما را به وسیله برخى [دیگر] بیازماید و کسانى که در راه خدا کشته شده‏اند هرگز کارهایشان را ضایع نمى‏کند (۴)
                              فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿۴﴾
                              به زودى آنان را راه مى‏نماید و حالشان را نیکو مى‏گرداند (۵)
                              سَیَهْدِیهِمْ وَیُصْلِحُ بَالَهُمْ ﴿۵﴾
                              و در بهشتى که براى آنان وصف کرده آنان را درمى‏آورد (۶)
                              وَیُدْخِلُهُمُ الْجَنَّهَ عَرَّفَهَا لَهُمْ ﴿۶﴾
                              اى کسانى که ایمان آورده‏اید اگر خدا را یارى کنید یاریتان مى‏کند و گامهایتان را استوار مى‏دارد (۷)
                              یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ ﴿۷﴾
                              و کسانى که کفر ورزیدند نگونسارى بر آنان باد و [خدا] اعمالشان را برباد داد (۸)
                              وَالَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْسًا لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿۸﴾
                              این بدان سبب است که آنان آنچه را خدا نازل کرده است‏خوش نداشتند و [خدا نیز] کارهایشان را باطل کرد (۹)
                              ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ ﴿۹﴾
                              مگر در زمین نگشته‏اند تا ببینند فرجام کسانى که پیش از آنها بودند به کجا انجامیده ست‏خدا زیر و زبرشان کرد و کافران را نظایر [همین کیفرها در پیش] است (۱۰)
                              أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَلِلْکَافِرِینَ أَمْثَالُهَا ﴿۱۰﴾
                              چرا که خدا سرپرست کسانى است که ایمان آورده‏اند ولى کافران را سرپرست [و یارى] نیست (۱۱)
                              ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لَا مَوْلَى لَهُمْ ﴿۱۱﴾
                              خدا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند در باغهایى که از زیر [درختان] آنها نهرها روان است درمى‏آورد و [حال آنکه] کسانى که کافر شده‏اند [در ظاهر] بهره مى‏برند و همان گونه که چارپایان مى‏خورند مى‏خورند و[لى] جایگاه آنها آتش است (۱۲)
                              إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ ﴿۱۲﴾
                              و بسا شهرها که نیرومندتر از آن شهرى بود که تو را [از خود] بیرون راند که ما هلاکشان کردیم و براى آنها یار [و یاورى] نبود (۱۳)
                              وَکَأَیِّن مِّن قَرْیَهٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّهً مِّن قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْنَاهُمْ فَلَا نَاصِرَ لَهُمْ ﴿۱۳﴾
                              آیا کسى که بر حجتى از جانب پروردگار خویش است چون کسى است که بدى کردارش براى او زیبا جلوه داده شده و هوسهاى خود را پیروى کرده‏اند (۱۴)
                              أَفَمَن کَانَ عَلَى بَیِّنَهٍ مِّن رَّبِّهِ کَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ ﴿۱۴﴾
                              مثل بهشتى که به پرهیزگاران وعده داده شده [چون باغى است که] در آن نهرهایى است از آبى که [رنگ و بو و طعمش] برنگشته و جویهایى از شیرى که مزه‏اش دگرگون نشود و رودهایى از باده‏اى که براى نوشندگان لذتى است و جویبارهایى از انگبین ناب و در آنجا از هر گونه میوه براى آنان [فراهم] است و [از همه بالاتر] آمرزش پروردگار آنهاست [آیا چنین کسى در چنین باغى دل‏انگیز] مانند کسى است که جاودانه در آتش است و آبى جوشان به خوردشان داده مى‏شود [تا] روده‏هایشان را از هم فرو پاشد (۱۵)
                              مَثَلُ الْجَنَّهِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَا أَنْهَارٌ مِّن مَّاء غَیْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِن لَّبَنٍ لَّمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّهٍ لِّلشَّارِبِینَ وَأَنْهَارٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّى وَلَهُمْ فِیهَا مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَمَغْفِرَهٌ مِّن رَّبِّهِمْ کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ وَسُقُوا مَاء حَمِیمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُمْ ﴿۱۵﴾
                              و از میان [منافقان] کسانى‏اند که [در ظاهر] به [سخنان] تو گوش مى‏دهند ولى چون از نزد تو بیرون مى‏روند به دانش یافتگان مى‏گویند هم اکنون چه گفت اینان همانانند که خدا بر دلهایشان مهر نهاده است و از هوسهاى خود پیروى کرده‏اند (۱۶)
                              وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّى إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِکَ قَالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفًا أُوْلَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ ﴿۱۶﴾
                              و[لى] آنان که به هدایت گراییدند [خدا] آنان را هر چه بیشتر هدایت بخشید و [توفیق] پرهیزگارى‏شان داد (۱۷)
                              وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْواهُمْ ﴿۱۷﴾
                              آیا [کافران] جز این انتظار مى‏برند که رستاخیز به ناگاه بر آنان فرا رسد و علامات آن اینک پدید آمده است پس اگر [رستاخیز] بر آنان دررسد دیگر کجا جاى اندرزشان است (۱۸)
                              فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَهَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَهً فَقَدْ جَاء أَشْرَاطُهَا فَأَنَّى لَهُمْ إِذَا جَاءتْهُمْ ذِکْرَاهُمْ ﴿۱۸﴾
                              پس بدان که هیچ معبودى جز خدا نیست و براى گناه خویش آمرزش جوى و براى مردان و زنان با ایمان [طلب مغفرت کن] و خداست که فرجام و مآل [هر یک از] شما را مى‏داند (۱۹)
                              فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَمَثْوَاکُمْ ﴿۱۹﴾
                              و کسانى که ایمان آورده‏اند مى‏گویند چرا سوره‏اى [در باره جهاد] نازل نمى شود اما چون سوره‏اى صریح نازل شد و در آن نام کارزار آمد آنان که در دلهایشان مرضى هست مانند کسى که به حال بیهوشى مرگ افتاده به تو مى‏نگرند (۲۰)
                              وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَهٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَهٌ مُّحْکَمَهٌ وَذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ ﴿۲۰﴾
                              [ولى] فرمان‏پذیرى و سخنى شایسته برایشان بهتر است و چون کار به تصمیم کشد قطعا خیر آنان در این است که با خدا راست[دل] باشند (۲۱)
                              طَاعَهٌ وَقَوْلٌ مَّعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُمْ ﴿۲۱﴾
                              پس [اى منافقان] آیا امید بستید که چون [از خدا] برگشتید [یا سرپرست مردم شدید] در [روى] زمین فساد کنید و خویشاوندیهاى خود را از هم بگسلید (۲۲)
                              فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ ﴿۲۲﴾
                              اینان همان کسانند که خدا آنان را لعنت نموده و [گوش دل] ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است (۲۳)
                              أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ ﴿۲۳﴾
                              آیا به آیات قرآن نمى‏اندیشند یا [مگر] بر دلهایشان قفلهایى نهاده شده است (۲۴)
                              أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا ﴿۲۴﴾
                              بى‏گمان کسانى که پس از آنکه [راه] هدایت بر آنان روشن شد [به حقیقت] پشت کردند شیطان آنان را فریفت و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت (۲۵)
                              إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ ﴿۲۵﴾
                              چرا که آنان به کسانى که آنچه را خدا نازل کرده خوش نمى‏داشتند گفتند ما در کار [مخالفت] تا حدودى از شما اطاعت‏خواهیم کرد و خدا از همداستانى آنان آگاه است (۲۶)
                              ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ ﴿۲۶﴾
                              پس چگونه [تاب مى‏آورند] وقتى که فرشتگان [عذاب] جانشان را مى‏ستانند و بر چهره و پشت آنان تازیانه مى‏نوازند (۲۷)
                              فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلَائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ ﴿۲۷﴾
                              زیرا آنان از آنچه خدا را به خشم آورده پیروى کرده‏اند و خرسندیش را خوش نداشتند پس اعمالشان را باطل گردانید (۲۸)
                              ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ ﴿۲۸﴾
                              آیا کسانى که در دلهایشان مرضى هست پنداشتند که خدا هرگز کینه آنان را آشکار نخواهد کرد (۲۹)
                              أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ ﴿۲۹﴾
                              و اگر بخواهیم قطعا آنان را به تو مى‏نمایانیم در نتیجه ایشان را به سیماى [حقیقى]شان مى‏شناسى و از آهنگ سخن به [حال] آنان پى خواهى برد و خداست که کارهاى شما را مى‏داند (۳۰)
                              وَلَوْ نَشَاء لَأَرَیْنَاکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِیمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمَالَکُمْ ﴿۳۰﴾
                              و البته شما را مى‏آزماییم تا مجاهدان و شکیبایان شما را باز شناسانیم و گزارشهاى [مربوط به] شما را رسیدگى کنیم (۳۱)
                              وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنکُمْ وَالصَّابِرِینَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَکُمْ ﴿۳۱﴾
                              کسانى که کافر شدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند و پس از آنکه راه هدایت بر آنان آشکار شد با پیامبر [خدا] در افتادند هرگز به خدا گزندى نمى‏رسانند و به زودى [خدا] کرده‏هایشان را تباه خواهد کرد (۳۲)
                              إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الهُدَى لَن یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئًا وَسَیُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ ﴿۳۲﴾
                              اى کسانى که ایمان آورده‏اید خدا را اطاعت کنید و از پیامبر [او نیز] اطاعت نمایید و کرده‏هاى خود را تباه مکنید (۳۳)
                              یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ ﴿۳۳﴾
                              آنان که کفر ورزیدند و مانع راه خدا شدند سپس در حال کفر مردند هرگز خدا از آنان درنخواهد گذشت (۳۴)
                              إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ مَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ فَلَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ﴿۳۴﴾
                              پس سستى نورزید و [کافران را] به آشتى مخوانید [که] شما برترید و خدا با شماست و از [ارزش] کارهایتان هرگز نخواهد کاست (۳۵)
                              فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَکُمْ وَلَن یَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ ﴿۳۵﴾
                              زندگى این دنیا لهو و لعبى بیش نیست و اگر ایمان بیاورید و پروا بدارید [خدا] پاداش شما را مى‏دهد و اموالتان را [در عوض] نمى‏خواهد (۳۶)
                              إِنَّمَا الحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَإِن تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَلَا یَسْأَلْکُمْ أَمْوَالَکُمْ ﴿۳۶﴾
                              اگر [اموال] شما را بخواهد و به اصرار از شما طلب کند بخل مى‏ورزید و کینه‏هاى شما را برملا مى‏کند (۳۷)
                              إِن یَسْأَلْکُمُوهَا فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَیُخْرِجْ أَضْغَانَکُمْ ﴿۳۷﴾
                              شما همان [مردمى] هستید که براى انفاق در راه خدا فرا خوانده شده‏اید پس برخى از شما بخل مى‏ورزند و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده و [گرنه] خدا بى‏نیاز است و شما نیازمندید و اگر روى برتابید [خدا] جاى شما را به مردمى غیر از شما خواهد داد که مانند شما نخواهند بود (۳۸)
                              هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنکُم مَّن یَبْخَلُ وَمَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ ﴿۳۸﴾

                              نظر

                              • mohammadhossein
                                عضو فعال
                                • Feb 2016
                                • 818

                                #45
                                پاسخ : پخش انلاین قران کریم

                                فضیلت و خواص سوره محمد(ص)


                                محمد و نام های دیگرش «القتال، الذین کفروا» 1 چهل و هفتمین سوره قرآن است که مدنی و 38 آیه دارد.
                                در فضیلت این سوره از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده: هر کس سوره محمد را قرائت نماید هنگام خروج از قبر به هر سو رو می کند چهره پیامبر خدا را می بیند و بر خداست که از نهرهای بهشتی به او بنوشاند. 2
                                امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده اند: در سوره محمد نشانه ای درباره ما و نشانه ای درباره بنی امیه وجود دارد. 3
                                امام حسن علیه السلام نیز برای ارزیابی و مقایسه اهل بیت علیهم السلام و بنی امیه، پیروان خود را به قرائت سوره محمد تشویق فرمودند. 4
                                امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس سوره محمد را قرائت کند تا ابد دچار شک و تردید نخواهد شد و در دینش شک نمی کند و خداوند او را به فقر مبتلا نمی کند و از هیچ حاکم و سلطانی نمی ترسد و هموراه از شک و کفر محفوظ و در امان خواهد بود تا زمان مرگ، هنگامی که قاری سوره محمد، از دنیا رفت خداوند هزار فرشته را مأمور می کند تا در قبرش نماز بگذارند و ثواب نماز ایشان برای اوست و او را تا رسیدن به جایگاه امن نزد خداوند همراهی می کنند و همواره در امان خداوند و امان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خواهد بود. 5

                                آثار و برکات سوره


                                1) در امان بودن از شر جن
                                امام صادق علیه السلام فرموده اند: هر کس سوره محمد را بنویسد و بر گردن آویزد شرّ جنیان از او دفع می شود و در خواب و بیداری در امنیت است و اگر هنگام خواب این نوشته را بالای سر خود بگذارند از هر خطر ناگهانی به اذن خدا حفظ می شود. 6
                                2) در امان بودن از ترس و خطرات
                                سید بن طاووس از قول امام صادق علیه السلام نقل کرده است: اگر سوره محمد را بنویسند و هنگام جنگ و نزاع به همراه او دارند از خوف و خطر ناشی از آن در امن می مانند و درهای خوبی ها برایشان گشوده می شود و اگر نوشته سوره محمد را بشویند و از آب حاصل از آن بنوشند برای آرام شدن ترس و اضطراب مفید است...7

                                منبع : پایگاه اینترنتی انهار
                                تنظیم : محمدی_گروه دین و اندیشه تبیان

                                نظر

                                در حال کار...
                                X