و گهگاهی دو خط شعری...

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • EURASIA
    عضو فعال
    • Jan 2022
    • 1253

    #31
    پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

    شعر زیبا از حافظ

    همان مرحله است این بیابان دور----- که گم شد در ان لشکر سلم و تور

    بده ساقی ان می که اندر بهشت------- عبیر ملائک در ان می سرشت

    بده ساقی ان می که شاهی دهد ----- به پاکی ان دل گواهی دهد

    من انم که چون جام گیرم به دست------ ببینم در ان اینه هر چه هست

    به مستی دم پادشاهی زنم ------- دم خسروی در گدایی زنم
    آخرین ویرایش توسط EURASIA؛ 2024/05/23, 16:13.
    زنده باد ازادی حقیقت دانش و سپس پیش به سوی پیشرفت

    نظر

    • MOSTAFAVI
      Banned
      • Jun 2012
      • 5636

      #32
      پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

      خاقانیا، گرچه سخن نیک دانیا

      این نکته ز من بشنو رایگانیا

      نکن هجو کسی که تو را مهتر بود به سن

      شاید تو را پدر بوَد و تو ندانیا

      نظر

      • EURASIA
        عضو فعال
        • Jan 2022
        • 1253

        #33
        پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...



        بدین نامه چون دست کردم دراز ... یکی مهتری بود گردن‌فراز
        جوان بود و از گوهر پهلوان ... خردمند و بیدار و روشن روان
        خداوند رای و خداوند شرم ... سخن گفتن خوب و آوای نرم
        مرا گفت کز من چه باید همی ... که جانت سخن برگراید همی
        به چیزی که باشد مرا دسترس ... بکوشم نیازت نیارم به کس
        همی داشتم چون یکی تازه سیب ... که از باد نامد به من بر نهیب
        به کیوان رسیدم ز خاک نژند ... از آن نیک‌دل نامدار ارجمند
        به چشمش همان خاک و هم سیم و زر ... کریمی بدو یافته زیب و فر
        سراسر جهان پیش او خوار بود ... جوانمرد بود و وفادار بود
        چنان نامور گم شد از انجمن ... چو در باغ سرو سهی از چمن
        نه ز او زنده بینم نه مرده نشان ... به دست نهنگان مردم کشان
        دریغ آن کمربند و آن گِردگاه ... دریغ آن کِیی برز و بالای شاه
        گرفتار ز او دل شده نا‌امید ... نوان لرز لرزان به کردار بید
        یکی پند آن شاه یاد آوریم ... ز کژی روان سوی داد آوریم
        مرا گفت کاین نامهٔ شهریار ... گرت گفته آید به شاهان سپار
        بدین نامه من دست بردم فراز ... به نام شهنشاه گردن‌فراز
        زنده باد ازادی حقیقت دانش و سپس پیش به سوی پیشرفت

        نظر

        • hhhh1399
          عضو عادی
          • Oct 2020
          • 190

          #34
          پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

          آخــرالامـــر گــــل کــوزه گـــران خواهــی شــــد
          حالیـــا فکـــر سبــو کـــن کـــــه پـر از بـاده کنـــی
          گـــــر از آن آدمیــانی کـــــه بهشتت هوس است
          عیـــش با آدمـــی ای چنــــد پـری زاده کنــــی
          تکیــــه بر جای بزرگان نتوان زد به گــــــزاف
          مگر اسباب بزرگـی همه آماده کــنی...

          نظر

          • EURASIA
            عضو فعال
            • Jan 2022
            • 1253

            #35
            پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

            شعری از سیلوا پلات

            شاعر انگلیسی که در 30 سالگی خودکشی کرد








            آینه


            من نقره ای و دقیق هستم. من هیچ پیش فرضی ندارم. هر چه را که می بینم ، همان طور که هست، بدون محبت یا بیزاری،فورا قورت می دهم . من ظالم نیستم، فقط راستگو هستم، چشم خدای کوچک، چهار گوشه.

            بیشتر اوقات روی دیوار مقابل مدیتیشن می کنم. صورتی است، با خال. من آنقدر به آن نگاه کرده ام که فکر می کنم بخشی از قلب من است. اما سوسو می زند. چهره ها و تاریکی بارها و بارها ما را از هم جدا می کنند.

            حالا من یک دریاچه هستم. زنی روی من خم می شود و در جستجوی دست من برای یافتن آنچه واقعاً هست دست می زند. سپس به آن دروغگوها، شمع ها یا ماه روی می آورد. من پشت او را می بینم و صادقانه آن را منعکس می کنم.

            او با اشک و دستان به هم ریخته به من پاداش می دهد. من براش مهمم او می آید و می رود. هر روز صبح این چهره اوست که جایگزین تاریکی می شود. در من دختر جوانی را غرق کرده است و در من پیرزنی مثل ماهی وحشتناک روز به روز به سوی او برمی خیزد.


            زنده باد ازادی حقیقت دانش و سپس پیش به سوی پیشرفت

            نظر

            • عابد - زاهد
              عضو فعال
              • Sep 2020
              • 333

              #36
              پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

              بازار بورس امسال بنده را دلگیر کرد .... در میان خانه غم کنده وزنجیر کرد
              از برای یک سهم تکنیکال را کردم رها ..... تکنیکال رفت ونمیدانم چرا تاخیر کرد
              کامیون بنیادی هم اندرین ره گیر کرد ..... به گمانم تکنیکال بنده را او ..زیر کرد ........ ( موسی مومن ) 06/ 03 /1403

              نظر

              • شروع مجدد
                عضو فعال
                • Nov 2020
                • 914

                #37
                پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

                با نسيمي دفتر ايام بر هم مي خورد
                از ورق گرداني ليل و نهار انديشه كن
                آنکه نامخت از گذشت روزگار
                هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار

                نظر

                • EURASIA
                  عضو فعال
                  • Jan 2022
                  • 1253

                  #38
                  پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

                  به مناسبت حادثه 30 اردیبهشت یک بیت شعر سرودم :

                  رئیسی احمق به شیطان می سپارمت --- رفتی به جهنم و می گذارمت
                  آخرین ویرایش توسط EURASIA؛ 2024/05/27, 13:28.
                  زنده باد ازادی حقیقت دانش و سپس پیش به سوی پیشرفت

                  نظر

                  • مرشد
                    عضو فعال
                    • Mar 2012
                    • 683

                    #39
                    پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

                    سر شب سر قتل و تاراج داشت
                    سحرگه نه تن سر، نه سر نه تاج داشت
                    به یک گردش چرخ نیلوفری نه نادر به جا ماند و نه نادری
                    بنازم من این چرخ پیروز را پریروز و دیروز و امروز را

                    نظر

                    • مرشد
                      عضو فعال
                      • Mar 2012
                      • 683

                      #40
                      پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

                      نظر

                      • Davar
                        عضو فعال
                        • May 2017
                        • 3127

                        #41
                        پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

                        سرودی با آواز آریوش و ترانه‌ی هابیل ماهور


                        یار دبستانی‌تان خائن بر وطن شد
                        مار درون آستین، جامه‌ی کین به تن شد


                        ای بانیان شورش! باز انزجار کردین
                        سرهای سربداران را سر به دار کردین


                        چوب خیانت شما حک شده بر تخته سیاه
                        ترکه‌ی فتنه‌ی شما مونده هنوز بر تن ما


                        باید من و تو ما بشیم تا برکنیم رخت عزا
                        یاور و یار هم بشیم لعنت به این بخت و عزا


                        هیهات امتی که سر در به چاه کردین
                        روح پلید شیطان در قاب ماه کردین


                        انگشت رأی‌تان را پای نظام دادین
                        با صد فریب و حیله جمعی به دام دادین


                        ننگ بر دینداری‌تان، خونِه تموم عَلَماش
                        خوب اگه بد، بد اگه بد، سمّه تموم هدفاش


                        ای اجنبی‌پرستان خاکم به باد دادین

                        لعنت اگر دوباره خائن به شاه باشید

                        نظر

                        • Dexterous
                          ستاره‌دار(35)
                          • May 2012
                          • 695

                          #42
                          سیرک خلیفه




                          همان سوراخ و آن مار است اینک، باز خود دانید!
                          برون افتاد از پستوی پَستان راز، خود دانید...
                          رفیقان! همتی تا نعره‌ی ارباب بشناسیم
                          که "هَل مِن ناصرِ" شمر است این آواز! خود دانید...
                          نه هر کَس اژدهایی در میان انداخت موسی شد...
                          شباهت‌هاست جادو را به آن اعجاز، خود دانید...
                          الا ای آهوانِ دشتِ خلوت دیده! رَم تا کِی؟!
                          کمین کرده‌ست در هر بوته تیرانداز... خود دانید
                          سرابِ مقصد است آن سایه‌ها کز دور پیدا شد...
                          عنان‌ها می‌کِشد تا منزلِ آغاز، خود دانید...
                          فراوان کَنده‌ایم ای دوستان! هربار گنجی نیست...
                          همان سوراخ و آن مار است اینک، باز خود دانید!








                          #حسین_جنتی
                          #غزل_تازه
                          @h_jannati
                          Dexter is to kill killers
                          DEXTEROUS too
                          من خار به چشمان یک عده قرمساقم

                          نظر

                          • Dexterous
                            ستاره‌دار(35)
                            • May 2012
                            • 695

                            #43
                            مقام از دستت ای امان معظم



                            جهان، آبستنِ دیو است... هر اِشکم چهل عنتر!
                            دریغ از یک سلیمان در رَحِم... یک حلقه انگشتر...

                            ورم کرده‌ست خیکِ شیخ و می‌گوید: به اذنِ حق،
                            مجدد حاملِ عیسی شدم! البته بی‌مادر!

                            چهل قرن است قرآن بر سرِ نیزه‌ست و می‌بینم،
                            که در آونگِ عمروعاص حیرانند مُشتی خر!

                            دُکانِ کاوه تعطیل است از بس مشتری جوشد،
                            در این بازارِ حیرت در میانِ پای اسکندر
                            /:.yead.:/





                            #حسین_جنتی
                            #روزگار

                            @h_jannati
                            Dexter is to kill killers
                            DEXTEROUS too
                            من خار به چشمان یک عده قرمساقم

                            نظر

                            • Dexterous
                              ستاره‌دار(35)
                              • May 2012
                              • 695

                              #44
                              ایران کشوری با مردم خوب و روشنفکران بد (سهراب سپهری)




                              شمع و مه و پروانه مکدر شده اند
                              گلهای وطن یکسره پرپر شده اند

                              در کاخ سلاطین زر و زور و ریا
                              هر ناکس و پاچه لیس مهتر شده اند

                              شیخی ز مقام و شان انسان میگفت
                              لیکن ز همه جهات بدتر شده اند

                              دیروز به دنبال کرامت بودند
                              امروز چنین شقی و بربر شده اند

                              هیهات بر این گله نگهبانی نیست
                              چوپان و سگ و گرگ برادر شده اند

                              از غیرت و ناموس و شرف هیچ مپرس
                              مردان غیور شهر ابتر شده اند

                              من بی ادبی نمیکنم پس تو بگو
                              این مردم ما چرا چنین ...ر شده اند
                              ؟








                              پ.ن اینبار مثل اغلب دفعات گذشته کلیت مردم نشون دادن خیلی با شعورتر ازونایین که هنری جز تولید سالاد کلمات ندارن
                              Dexter is to kill killers
                              DEXTEROUS too
                              من خار به چشمان یک عده قرمساقم

                              نظر

                              • Dexterous
                                ستاره‌دار(35)
                                • May 2012
                                • 695

                                #45
                                مقصود پزشکیان



                                مرا عهدی ست با آقا که تا جان در بدن دارم
                                هوادارانِ بیتش را چو جانِ خویشتن دارم

                                به دستور و صلاح وی ،چو حاصل شد صلاحیت
                                چه ترس از خُبثِ بدگویان میانِ انجمن دارم ؟

                                مرا در بیت، سَروی هست کاندر سایه ی لطفش
                                فراغ از حزبِ روحانی و یارانِ کهن دارم


                                کشم این امت خر را، به پای صَندُق ِ آرا
                                اگرچه در عمل هیچم ، تبَحُّر در سخن دارم

                                Dexter is to kill killers
                                DEXTEROUS too
                                من خار به چشمان یک عده قرمساقم

                                نظر

                                در حال کار...
                                X