و گهگاهی دو خط شعری...

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • حبیبِ دلبر که جان فرسود ازو
    ستاره‌دار(4)
    • Dec 2013
    • 93

    #46
    پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

    خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
    هر کسی بالا کند با نیت دیدار سر

    هر زمان یک جور باید عشق را ابراز کرد
    چون تو که هر بار دل می‌دادی و این بار سر

    عشق! آری عشق وقتی سر بگیرد، می‌رود
    بر سر دروازه‌ها سر، بر سر بازار سر

    ای شکوه ایستا! نگذار بر دیوار دست
    تا جهان نگذارد از دست تو بر دیوار سر

    کاشف‌الاسرار می‌خواهد گره‌گیسوی عشق
    خوش به هم پیچیده است این رشته بسیار سر

    لیلةالقدر است این افتاده در گودال، ماه
    مطلع‌الفجر است این برکرده از نیزار سر

    در مسیر وصل سر از پا اگر نشناختی
    می‌کند پندار پا تا می‌کند رفتار سر

    حاصل مرگ گل سرخ است عطر ماندگار
    پس ملالی نیست از گل می‌بُرد عطار سر

    شمع بی سر زنده می‌ماند که من باور کنم
    روی دوش مرد گاهی می‌شود سربار سر

    جای دارد صبح بگذارند نام شام را
    چون که دیگر می‌شود خورشیدِ شامِ تار، سر

    چون طلب کرده‌ست از اهل وفا دلدار دل
    در طبق با عشق اهدا می‌کند سردار سر

    دل به یک دست تو دادم سر به دست دیگرت
    زیر سر بگذار دل یا زیر پا بگذار سر

    العطش گفتی ولی آب از سر دنیا گذشت
    یک نفس آخر کشیدی جام را انگار سر

    زندگی یعنی عبادت، زندگی یعنی نماز
    مرگ یعنی والسلام از سجده‌ات بردار سر

    آسمان! از ماه بالاتر نبر خورشید را
    نیزه را پایین بیاور، نیست یار از یار سر

    #محمد_زارعی

    نظر

    • Dexterous
      ستاره‌دار(35)
      • May 2012
      • 694

      #47
      پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

      در اصل توسط یک دودوزه باز پست شده است
      زندگی، قبل از هر چیزی زندگیست
      گل می خواهد
      موسیقی می خواهد
      زیبایی می خواهد

      زندگی، حتی اگر یکسره جنگیدن هم باشد
      خستگی در کردن می خواهد
      عطر شمعدانی ها را بوییدن می خواهد
      خشونت هست،
      قبول؛
      اما خشونت، اصل که نیست
      زائده است
      انگل است
      مرض است!

      ما باید به اصلمان برگردیم...
      زخم را که مظهر خشونت است با زخم نمی‌بندند.
      با نوار نرم و پنبه پاک می بندند،
      با محبت
      با عشق...


      خویش را از رهروان کمتر شِمُر
      تو رفیق رهزنانی گُه مخور









      <<مولوی>>


      Dexter is to kill killers
      DEXTEROUS too
      من خار به چشمان یک عده قرمساقم

      نظر

      • Dexterous
        ستاره‌دار(35)
        • May 2012
        • 694

        #48
        به شوق شامت ای وطن


        قسم به قطره قطره، ماه
        به صبحِ نور و چشمِ راه
        به قلب کوه و رقصِ کاه
        به شره های موی ها
        به کوچه کوچه کینه ات
        سکوت زخم پینه ات
        به گُر گِرفته در گلو
        چو رستمی فرشته خو
        غریو و خشم تو به تو
        به شاهنامه ها بگو
        دوباره پس بگیرمت وطن


        بگو به این عجوزه ها
        به آن کثیف پوزه ها
        به صاحبان زوزه ها

        که گور غاصبان کنیم
        تمام خاک این وطن
        به نامِ نامت ای وطن
        به شوق شامت ای وطن
        از این حرامیان غاصبت
        دوباره پس بگیرمت وطن
        Dexter is to kill killers
        DEXTEROUS too
        من خار به چشمان یک عده قرمساقم

        نظر

        • Dexterous
          ستاره‌دار(35)
          • May 2012
          • 694

          #49
          پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

          در اصل توسط )(شاخص کل جعل علی) پست شده است View Post
          اقا پنگوعن
          جسارت نباشه...

          laughingsmiley


          دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند
          آری اگر بسیار اگر کم، فرق دارند

          Dexter is to kill killers
          DEXTEROUS too
          من خار به چشمان یک عده قرمساقم

          نظر

          • )(شاخص کل جعل علی)
            ستاره‌دار(1)
            • Sep 2020
            • 2057

            #50
            پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

            در اصل توسط Dexterous پست شده است View Post

            laughingsmiley


            دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند
            آری اگر بسیار اگر کم، فرق دارند

            اقایی که اسمت مشگله
            الان این که نوشتی توهین به بنده کردی
            من پیر مردم سواد درست درمون ندارم
            لطفا بیشتر توضیح بده
            ثشرق-ثپردیس-ثباغ-اس پ -ثشاهد-ثتران-ثجوان-حخزر-کاسبین-درهاور دکپسول-انتی بیوتیک -کسرا-دیران-شلعاب--کروی-کمنگنز-واعتبارکلوند و و ختراک و سابیک وپسهند پکرمان دتوزیع جوین فباهنر-.پتایر-

            نظر

            • عابد - زاهد
              عضو فعال
              • Sep 2020
              • 333

              #51
              پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

              مستی بهانه کردم و بسیار گریستم
              تا کس نداندم که گرفتارکیستم ..

              نظر

              • حبیبِ دلبر که جان فرسود ازو
                ستاره‌دار(4)
                • Dec 2013
                • 93

                #52
                پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

                من درختی کلاغ بر دوشم ، خبرم درد می‌کند بدجور
                ساقه تا شاخه ام پر از زخم است ، تبرم درد می‌کند بدجور

                من کی ام جز نقابی از ابهام؟ درد بحران هوّیت دارم
                یک اشاره بدون انگشتم ، اثرم درد می‌کند بدجور

                جنگجویی نشسته بر خاکم ، در قماری که هر دو می‌بازیم
                پسرم روی دستم افتاده ، سپرم درد می‌کند بد جور

                مثل قابیل بی قبیله شدم ، بوی گندم گرفته دنیا را
                بس‌که حوا ، هوایی اش کرده ، پدرم درد می‌کند بدجور

                هرچه کوه بزرگ می‌بینی ، همگی روی دوش من هستند
                عاشقی هم که قوز بالا قوز ، کمرم درد می‌کند بدجور

                تو فقط صبر می‌کنی تجویز ، من فقط صبر می‌کنم یکریز
                بس که دندان گذاشتم رویش ، جگرم درد می‌کند بدجور

                بستری کن مرا در آغوشت ، با دو نخ شعر و این هوا باران
                مرغ عشقی بدون همزادم ، که پرم درد می‌کند بد جور

                برسان قرص بوسه ـ اورژانسی ـ قرص یک ور سفید و یک ور سرخ
                برسان نشئه‌ای ز لب‌هایت ، که سرم درد می‌کند بدجور

                "مرتضا خدایگان

                نظر

                • حبیبِ دلبر که جان فرسود ازو
                  ستاره‌دار(4)
                  • Dec 2013
                  • 93

                  #53
                  پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

                  از شهر می رانند عاشق پیشه ها را
                  فرهادها را کوه ها را تیشه ها را

                  کندند و خشکاندند و سوزاندند در باغ
                  گلبرگ ها را ساقه ها را ریشه ها

                  دنیا دلش سنگ است در پستو نهان کن
                  آیینه ها را کوزها را شیشه ها را

                  سوداییم عمریست با خود میکشانم
                  سنگینی غمگین ترین اندیشه ها

                  این جنگل آشتفته جای شیر ها نیست
                  ارزانی کفتارها کن بیشه ها را

                  #هادی_محمدحسنی

                  نظر

                  • آپولون
                    ستاره دار (1)
                    • Dec 2015
                    • 627

                    #54
                    پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

                    بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیشود

                    این شبهای ضرر و زیان من چرا سحر نمیشود!

                    آرین2 او که سر زده دوش به خوابم آمده

                    گفت که با یکی دو شب زیان به سر نمیشود

                    الآغ به افراط زدم گیج شدم قاط زدم

                    قلدر الوآت زدم باز سحر نمیشود

                    نظر

                    • MOSTAFAVI
                      Banned
                      • Jun 2012
                      • 5633

                      #55
                      پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

                      آن خواجه را از نیم شب بیماریی پیدا شده‌ست

                      تا روز بر دیوار ما بی‌خویشتن سر می‌زده‌ست

                      چرخ و زمین گریان شده وز ناله‌اش نالان شده

                      دم‌های او سوزان شده گویی که در آتشکده‌ست

                      بیماریی دارد عجب نی درد سر نی رنج تب

                      چاره ندارد در زمین کز آسمانش آمده‌ست

                      چون دید جالینوس را نبضش گرفت و گفت او

                      دستم بهل دل را ببین رنجم برون قاعده‌ست

                      صفراش نی سوداش نی قولنج و استسقاش نی

                      زین واقعه در شهر ما هر گوشه‌ای صد عربده‌ست

                      نی خواب او را نی خورش از عشق دارد پرورش

                      کاین عشق اکنون خواجه را هم دایه و هم والده‌ست

                      گفتم خدایا رحمتی کآرام گیرد ساعتی

                      نی خون کس را ریخته‌ست نی مال کس را بستده‌ست

                      آمد جواب از آسمان کو را رها کن در همان

                      کاندر بلای عاشقان دارو و درمان بیهدست

                      این خواجه را چاره مجو بندش منه پندش مگو

                      کان جا که افتادست او نی مفسقه نی معبده‌ست

                      تو عشق را چون دیده‌ای از عاشقان نشنیده‌ای

                      خاموش کن افسون مخوان نی جادوی نی شعبده‌ست

                      ای شمس تبریزی بیا ای معدن نور و ضیا

                      کاین روح باکار و کیا بی‌تابش تو جامدست

                      نظر

                      • pahlevan
                        ستاره دار (1)
                        • Sep 2020
                        • 439

                        #56
                        پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

                        هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
                        هم رونق زمان شما نیز بگذرد
                        وین بوم محنت از پی ان کند خراب
                        بر دولت اشیان شما نیز بگذرد
                        باغ خزان نکبت ایام ناگهان
                        بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
                        اب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
                        بر حلق و دهان شما نیز بگذرد
                        ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
                        این تیزی سنان شما نیز بگذرد
                        چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
                        بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
                        در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
                        این عوعو سگان شما نیز بگذرد
                        ان کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
                        گرد سم خران شما نیز بگذرد
                        بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
                        هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
                        زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
                        ناچار کاروان شما نیز بگذرد
                        ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
                        تاثیر اختران شما نیز بگذرد
                        این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
                        نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
                        بیش از دو روز بود از ان دگر کسان
                        بعد از دو روز از ان شما نیز بگذرد
                        بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
                        تا سختی کمان شما نیز بگذرد
                        در باغ دولت دگران بود مدتی
                        این گل ز گلستان شما نیز بگذرد
                        ابیست ایستاده در این خانه مال و جاه
                        این اب ناروان شما نیز بگذرد
                        پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
                        هم بر پیادگان شما نیز بگذرد..

                        نظر

                        • Dexterous
                          ستاره‌دار(35)
                          • May 2012
                          • 694

                          #57
                          پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...



                          به فکر فتح جهان آن قبیل می افتند
                          که بر نیامده اند از پس قبیله ی خویش!
                          به فکر فتح جهان اند و می توانی دید
                          هزار مسئله دارند در طویله ی خویش!!
                          فغان که این دله دزدان به گرد وهم زمین
                          چنان خوش اند که فرزند من به تیله ی خویش!

                          Dexter is to kill killers
                          DEXTEROUS too
                          من خار به چشمان یک عده قرمساقم

                          نظر

                          • EHSANI
                            ستاره‌دار(3)
                            • Sep 2020
                            • 2071

                            #58
                            پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

                            در اصل توسط Dexterous پست شده است View Post


                            به فکر فتح جهان آن قبیل می افتند
                            که بر نیامده اند از پس قبیله ی خویش!
                            به فکر فتح جهان اند و می توانی دید
                            هزار مسئله دارند در طویله ی خویش!!
                            فغان که این دله دزدان به گرد وهم زمین
                            چنان خوش اند که فرزند من به تیله ی خویش!

                            عالی بود @};-



                            ------------------------------------


                            طاعون زده ایم ، نسخه ای... تجویزی !

                            یارب بفرست رعدوبرقی... چیزی !

                            امید به کاوه ای نداریم ، بگو

                            تا حمله کند سکندری... چنگیزی!!!
                            آخرین ویرایش توسط EHSANI؛ 2025/02/09, 02:36.
                            نگرش ، همه چیز است .

                            نظر

                            • Davar
                              عضو فعال
                              • May 2017
                              • 3069

                              #59
                              پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

                              در اصل توسط Dexterous پست شده است View Post


                              به فکر فتح جهان آن قبیل می افتند
                              که بر نیامده اند از پس قبیله ی خویش!
                              به فکر فتح جهان اند و می توانی دید
                              هزار مسئله دارند در طویله ی خویش!!
                              فغان که این دله دزدان به گرد وهم زمین
                              چنان خوش اند که فرزند من به تیله ی خویش!

                              خود مرده اند در گوش ما تلقین میخوانند
                              خود خفته در خاک و به ما یاسین میخوانند


                              در جهل خود غرق اند و منجی گشته اند ما را
                              بر جای حق، ناحق نشسته میدهند فتوا


                              خود را خدا پنداشتند با ذکر استغفار
                              جز خود ندیدند عاقل و هر عقل شد انکار


                              چون قاطری که مدعی گشته سر از اسب است
                              گفتند باید این دهانها با تظاهر بست


                              هر خائنی در خرقهٔ خادم خورد از خلق
                              هر لقمه نانی را به ترفندی کشد از حلق


                              با وعدهٔ چشمه نشان دادند سرابی دور
                              آخر تمام آرزوهامان شدند در گور


                              ما بی جوانی پیر گشتیم و بشد آخَر
                              دردا که آبِ زندگی کردن گذشت از سر


                              دائم دویدیم و فقط در جا زدیم انگار
                              هر خواهشی حسرت شد و هر دم چو یک پیکار


                              دندان رویا را کشیدیم بی گناه از بیخ
                              ما وارثان حسرتیم در صفحهٔ تاریخ



                              #نازنین_رحیمی

                              نظر

                              • Dexterous
                                ستاره‌دار(35)
                                • May 2012
                                • 694

                                #60
                                پاسخ : و گهگاهی دو خط شعری...

                                در اصل توسط EHSANI پست شده است View Post
                                عالی بود @};-



                                ------------------------------------


                                طاعون زده ایم ، نسخه ای... تجویزی !

                                یارب بفرست رعدوبرقی... چیزی !

                                امید به کاوه ای نداریم ، بگو

                                تا حمله کند سکندری... چنگیزی!!!

                                درود

                                دُکانِ کاوه تعطیل است از بس مشتری جوشد،
                                در این بازارِ حیرت در میانِ پای اسکندرlaughingsmiley


                                باز هم از همان شاعر ، جناب حسین جنتی
                                Dexter is to kill killers
                                DEXTEROUS too
                                من خار به چشمان یک عده قرمساقم

                                نظر

                                در حال کار...
                                X