کوروش همیشه زنده - 29 اكتبر روز جهاني كوروش كبير - روزي به افتخار ايرانيان

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • PASHA
    عضو فعال
    • Mar 2011
    • 1294

    #46
    این همه حق خوری!!!!!!!!!!


    بنیاد جهانی ویکی پدیا، ده شخصیت بزرگ هزاره دوم را که بر جهان اثر گذاشتند، معرفی کرد. یوهان سباستین پری باخ، مدیر این موسسه اعلام کرد، به هر کدام از کشورهایی که دانشمندان آن جایزه «ویکی سال» را دریافت کنند، ده میلیون دلار جایزه اهدا میکند.

    براساس اعلام این موسسه جهانی، ده شخصیت برتر هزاره قبل چنین معرفی شدند:

    آلبرت اینشتین، ریاضیدان آمریکایی

    بیل گیتس، مخترع آمریکایی

    مولوی، شاعر و ترانه سرای اهل ترکیه!!!!

    زکریای رازی، دانشمند بزرگ عرب!!!!!

    حکیم عمر خیام، دانشمند بزرگ افغانی!!!!!

    اسحاق نیوتن، دانشمند بزرگ انگلیسی

    ابن سینا، دانشمند و پزشک عربستان سعودی!!!!!

    فردوسی طوسی، شاعر بزرگ روسی!!!!!

    فردریش نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانی

    دکتر کامران وفا، فیزیکدان بزرگ آمریکایی!!!!!
    اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

    نظر

    • arak_bourse
      کاربر فعال
      • Nov 2010
      • 3802

      #47
      هرچي ايراني تاپ بوده زدن به اسم خودشون. بابا يكي نيست به اينها حالي كنه همين كشورهايي هم كه نام برديد متعلق به امپراظوري بزرگ ايران بوده.
      تحلیلگر بازار tahlilgar0@

      نظر

      • behnam
        عضو فعال
        • May 2011
        • 9603

        #48
        دانـشـمـندان ایـرانـی دوران بـاسـتـان

        اسکیلاس- دوره هخامنشی (زمان حکومت داریوش از سال 486- 521 ق.م.) دریا نورد و مکتشف و مهندس سازنده قنات
        ستاسپ- دوره هخامنشی ( زمان حکومت خشایار شاه 2466-486 ق.م.) دریا نورد و مکتشف
        بوبراندا-دوره هخامنشی (زمان خشایار شاه) مهندس
        آرتاخه-دوره هخامنشی (زمان خشایار شاه) مهندس و سازنده کانال آتوس
        استانس- دوره هخامنشی شیمیدان و استاد دموکریتوس
        برازه- دوره ساسانی (زمان فرمانروائی اردشیر( 241-226 م) مهندس و احیا کننده شهر فیروز آباد
        برانوش- دوره ساسانی- سازنده شادروان شوشتر
        فرغان- دوره ساسانی- سازنده تاق کسرا
        جهن برزین- دوره ساسانی - سازنده تخت (تاقدیس)
        شیده- دوره ساسانی - سازنده کاخ خورنق

        ابولؤلؤ(فیروز) - قاتل عمربن خطاب - هنرمند ، صنعت کار و سازنده آسیابهای بادی
        افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.
        (کوروش بزرگ)

        نظر

        • PASHA
          عضو فعال
          • Mar 2011
          • 1294

          #49
          کسانی که از اعراب دفاع می کنند این مطالب را هم بخوانند بد نیست .
          تاریخ همیشه بعث عبرت بوده است .
          تاریخ برای این است که یک اشتباه دوبارتکرار نشود .
          من قصدم توهین به اعراب نیست . ولی اینکه گفته می شود اعراب به ایران فرهنگ وتمدن آورده اند!!!!!!


          اعراب با ایران چه کردند!


          در واپسین سالهای شاهنشاهی ساسانی اوضاع کشور آشفته گردید . به طوری که بعد از پادشاهی انوشیروان دادگر هرمزد بر تخت نشست و بعد از او خسرو پرویز که این دوره ها به نام دوره های شکوه و جلال ایرانیان نام گرفته است.ولی بعد از آنها در مدت کمتر از 6 سال در حدود 6 پادشاه بر تخت نشستند و اوضاع کشور رو به هرج و مرج میرفت . در سال 12 هجری یزدگرد سوم در یک کودتا نظامی توسط افسری به نام رستم فرخزاد بر تخت نشست تا شاید ایران به نظم گذتشه خود بازگردد . ولی یزدگرد جوانی میهن پرست ولی بی تجربه بود که برای پادشاهی لیاقت کافی نداشت . سلطنت او هیچ تاثیری در مرتب کردن اوضاع اجتماعی آن زمان نداشت و ایران به مرز فروپاشی و یا شاید بتوان گفت دور جدیدی از شاهنشاهی که افسران پارتی برای آن مبارزه میکردند قرار داشت .زیرا افسران پارتی در داخل با ارتش یزدگرد مقابله میکردند تا در یک کودتای نظامی به سلسله ساسانیان خاتمه دهند و سلسله جدیدی از پارتیان را روی کار بیاورند . با تمام این تواصیف در سال 11 هجری ابوبکر در مدینه به جای پیامبر نشست و جنگهای خونین را آغاز کرد که با نام "رده" معروف گردید . او همه قبایل مدینه را متحد کرد و همه را در زیر یک پرچم در آورد . خیزشی بزرگی در عربستان آغاز شده بود تا مرزهای عراق و ایران را از آن خود کنند . زیرا عربستان از صحراهای سوزان و گرم و غیر قابل زندگی تشکیل میشد و آنان در آرزوی دست یافتن به مکانهایی سرسبز و آب و علف دار بودند . بخت از ساسانیان برگشته بود و کشور در آستانه تحولی نو و شاهنشاهی جدیدی قرار داشت در سال 12 هجری "مثی ابن حارثه " به فکر افتاد تا حمایت مدینه را جلب کند و و با ابوبکر مذاکره نماید . او اوضاع آشفته ایران را تشریح کرد و از او خواست تا نیرو در اختیارش گذارد تا به جنوب فرات حمله کند و به نام گسترش اسلام غنایم بسیاری را کسب نماید . به گفته طبری : عربهای از شوکت و قدرت ایرانیان خبر داشتند و میدانستند که آنان ملتهایی هستند که جهان را به زیر سلطه خود در آورده اند . به همین جهت در فکر حمله به ایران نبودند و تنها قصد تصرف شهرهایی از عراق منجمله حیره را کردند . در سال 12 هجری "خالدبن ولید" رهسپار حیره شد و از تمام قبایل درخواست کمک نمود . او در این جنگهای رشادتهایی از خود نشان داد که نام وی را سیف الله گذاشتند ( شمشیر الله ) . به گفته طبری : در میان راه به حیره دهستان های بساری برای ایجاد رعب و و حشت به آتش کشیده شد و آنان را ویران نمودند . بعد از ورود به حیره مردم شهر توان مبارزه را در خود ندیدند و قراردادی فی مابین آنان منعقد شد تا سالیانه 190 هزار درهم به مدینه باج پرداخت کنند خالد ابن ولید پس از پیروزی "حیره" و فتح آن شهر به فکر تصرف "مناطق آرامی نشین" عراق افتاد . مردمان آنجا مسیحیان ایرانی بودند که با آرامش زندگی میکردند . وی لشگر بزرگی را روانه آنجا نمود . افسر ارشد شهر برای آنکه حاضر به تسلیم نگردید و حاضر به فرار هم نشده بود تصمیم به زنجیر کردن خود و سربازانش کرد . که این نبرد بعد ها به " ذات السلاسل " مشهور گردید . "طبری" مینوسد خالد پس از کشتن سربازان دربند که در حدود 700 نفر بودند - زنجیر آنان را به عنوان غنیمت برداشت و افسر مافوق را گردن زد . وزن زنجیرها "هزار رطل" گزارش شد که در حدود 450 کیلوگرم بوده است . این جنگ در شهر کاظمه در شمال کویت واقع بود که در آن زمان زیر مجموعه امپراتوری ایران بوده است . این نخسین بار در تاریخ بشریت بود که زنان و مردان ایرانی توسط عربان قتل عام می شدند.
          در سال ۶۳۶ میلادی اعراب مسلمان به ایران حمله کردند. بسیاری از ما از جنایت اعراب کم و بیش شنیده ایم. کیست نداند تازیان با ما چه کردند. اما از اسناد و جزئیات این وقایع بی خبریم. این فقر آگاهی تا آنجا پیش رفته است که متاسفانه عدهای نیز بر این گمان هستند که ایرانیان با آغوش باز به استقبال اعراب شتافتند و اسلام را پذیرفتند. در آن دوران وحشتناک، نپذیرفتن اسلام به معنی از دست رفتن جان و مال و ناموس بوداسناد جنایات اعراب در دهها کتاب معتبر بیان شده است که آن را غیر قابل انکار میکند. اعرابِ شبهجزیرهٔ عربستان در طی گشودن پیاپی شهرهای ایران قساوتی در خور شهرت تاریخیشان بروز دادند. سوزاندن شهر، آتش زدن کتب، برکندن درختان، کشتار مردان و برده گرفتن زنان و کودکان و فروش آنان در بازارهای عربستان از جمله این جنایت بود. بارها کار بدانجا رسانیدند که مردان اسیر را میکشتند تا جوی خون برانند.ایرانیان در جنگ جلولاء و جنگ نهاوند از خود مقاومت درخشانی نشان دادند. اعراب مسلمان در این جنگ سفاکی و خشونت بسیار. در این جنگ تعداد فراوانی از زنان و کودکان ایرانی به اسارت رفتند و از اموال و غنیمتها؛ چندان نصیب اعراب مسلمان گردید که در هیچ کتابی اندازه ی آن ذکر نشده است. عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت مینویسد: فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری باندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند. شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند؛ با زنان دربند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناختهی بسیار بر جای نهادند.پس از تسلط اعراب نیز ایرانیان هرگز دست از مقاومت در برابر آنان بر نداشتند. درطول سالهای اشغال در همه شهرها و ولایات ایران؛ اعراب مسلمان با مقاومتهای سخت مردم روبرو شدند. در اکثر شهرها؛ پایداری و مقاومت ایرانیان بیرحمانه سرکوب گردید که به موارد ذیل میتوان اشاره کرد:

          فتح بحرین ایران و وادار کردن آنان به دادن خراج

          در سال 13 هجری ابوبکر فوت میکند و مشاورش عمرابن خطاب با وصیت ابوبکر و آرای مردم خلیفه مسلمانان می گردد جنایاتی که عمر در تاریخ ثبت نمود برای بشریت تعجب انگیز بود . عمر در سال 13 هجری در ماه رمضان راهی فرات جنوبی شد .ولی بخت یار او نبود زیرا سپهسالار ایران به نام بهمن جازویه لشگری بزرگ برای مقابله با وی آماده ساخت . در این نبرد بیش از 4000 عرب کشته شد و فرماندهان و سربازان عربها به بیابانهای گریختند . در همین حین ایران مشغول درگیری های داخلی بود زیرا افسری به نام فیروزان با هواداران خود مشغول نبرد با رستم فرخزاد بود . بهمن جازویه با کمک مهران به یاری رستم شتافتند تا از کودتای داخلی فیروزان که از پارتیان بود خودداری کنند . طبری ذکر میکند : پارتیان بر ضد رستم و پارسی ها بر ضد فیرزوان نبرد میکردند عمر با "جریر ابن عبدالله" قراردادی منعقد ساخت تا هر چه زمین در جنوب عراق است و وی بتواند آنان را فتح کند یک چهارمش به تملک خود او و افراد قبیله اش در خواهد آمد و بقیه آن به مدینه تعلق دارد . این وعده عمر قبایلی مانند ( اشعر - همدان - نخع - کنده سکون - جز اینها ) را ترقیب کرد تا به سپاه اسلام در جنوب عراق بپوندند و یکی شوند . در نتیجه در سال 15 هجری لشگری عظیم وارد جنوب عراق شد و در نتیجه آبادیها ویران شد و زمینهای کشاورزی با خاک یکسان شدند

          نبرد خونین ایرانیان در قادسیه

          رستم در حدود چهار ماه در منطقه بلاش آباد در پادگان آن شهر که بعدها سابط نام گرفت اردو زد تا مبادا لشگر عربها نزدیک پایتخت ایران در تیسفون گردند . رستم از اوضاع ایران به خوبی آگاه بود زیرا خودش شاه را به سلطنت رسانده بود تا کشور به مرز فروپاشی نیافتد و خوب میدانست که درگیری های داخلی و کودتاهای چند تن از افسران پارتی و اوضاع کشور مانع از یکپارچگی ارتش ایران میشود .

          رستم مذاکره با یزدگرد نمود تا شاهنشاه ایران را در خطر عربها قرار دهد . ولی یزدگرد که در فکر شکوه و جلال گذشته ایران بود و از اوضاع خراب ایران اطلاعی نداشت و از طرفی روحیه ملی و وطن پرستانه اش اجازه این را به او نمیداد که با عربها از در مذاکره در آید فرمان حمله را صارد نمود او چندین بار به عربها کمک نموده و آنان را از قحطی بیرون آورده بود و همیشه از آنان در برابر کشورهای متجاوز محافظت نموده . لیکن هرگز تصور نمی کرد روزی آنان قصد تجاوز به امپراتوری ایران را داشته باشند . بنابراین رستم را وادار به جنگ نمود . ولی باز رستم چندین تن از فرماندهان عرب را دعوت به ایران کرد تا گفتگو کنند . ولی هیچ نتیجه ای در بر نداشت بلاذری مینویسد : که " بص بهری " هزار درهم پول و یک طیلسان به خالد داد و تعهد کرد در تمام امور با لشگر عرب باشد و ضد ایران وارد جنگ شود و افرادش به عنوان جاسوسان مدینه وارد ایران شوند . سپس ابوبکر نامه ای به وی داد و وعده کارگزاری خلیفه مسلمانان را به او داد رستم فرخزاد در محرم سال 16 هجری با سپاهی 60 هزار نفری از فرات عبور کرد و در کنار شعبه ای از فرات اردو زد . به گفته طبری رستم چنیدن مذاکره با فرماندهان عرب کرد ولی آنان تنها سه راه را برای او گذاشتند : یا مسلمان شوند - یا بجنگند و کشته شوند - یا حاضر به دادن خراج گردند . طبری اذعان دارد که بعد از این پیشنهادات رستم با فرماندهان ارتش و شاهنشاه گفتگو نمود . ولی هیچ کدام حاضر به باج دادن به عربها نشدند . "طبری" رستم را پس از این گفتگو همیشه برای ایران در حال گریه مینامد .او میدانست که این نبرد آخرین جنگ او خواهد بود و ایران به دست عربها فتح خواهد شد . رستم از رود حیره عبور کرد و دربرابر لشگر عربها صف آرایی نمود . در این هنگام به گفته بلاذری طوفانی سخت و گرد و غبار بزرگی در بیابانهای شمالی به راه افتاد که طوفان در جهت چشم لشگر ایرانیان بود و موافق جهت لشگر عرب . رستم پس از دیدن این منظره گفت : بنگرید که امروز روز جنگ است و باد هم به کمک عربان آمده است و از روبرو بر ما میوزد . فریادهای لشگر عرب از دور به گوش میرسده است . به گفته طبری در نبرد قادسیه 33 قبیله عرب با لشگر سعد ابی وقاص همراهی نمودند . عرب چیزی برای از دست دادن نداشت . او آمده بود تا یا به سرزمینهای پر نعمت ایران دست پیدا کند و یا در راه خدا کشته شود . جنگ آغاز شد و روز نخست ایرانیان 500 تن از عربان را کشتند . بیشترین کشته شدگان از قبیله بنی سعد بود . روز دوم ایرانیان بر عربها چیره شدند و بیش از 2000 تن از آنان کشته شدند . در این نبرد 4 تن از سرداران بزرگ ایران به نامهای پیروزان - بندوان - بهمن جازویه - بزرگمهر همدانی کشته شدند . روز سوم نیز همین گونه بود و عربها دست به شگردی نطامی زدند و چشم فیلهای سپاه را کور کردند و آنان به حالت رمیده شدند و تعداد کثیری از ایرانیان در زیر دست و پای فیلان کشته شدند . روز چهارم نبرد تا پاسی از شب ادامه داشت پس از فرارسیدن شب ایرانیان به اردگاه های خویش بازگشتند و سلاحها را بر زمین نهادند و استراحت کردند . چند ساعت پس از این استراحت شبیخون بزرگی از لشگر عرب به سوی ایرانیان وارد شد و نبرد خونینی در شب هنگام شروع گشت و عده کثیری از ایرانیان و عربها کشته شدند . در همین شب به گفته طبری رستم توسط یک عرب سر بریده شد و شالوده ارتش ایران با کشته شدن رستم فرخزاد از هم پاشیده شد و به ترتیب فرماندهان به قتل رسیدند.

          با کشته شدن رستم سپاه ایران به حالت متزلزل در آمد و خود شاهنشاه یزدگرد در راس ارتش قرار گرفت و آماده مقابله با مسلمانان در برابر هجوم آنان به پایتخت گشت . به گفته طبری جنوب عراق بعد از فتح مسلمانان ویران و روستاها و شهرهای آنجا دچار قحطی شد و در سال 17 هجری بخش زیادی از مردم آنجا از گرسنگی تلف شدند . وبا و بیماریهای مرگبار روانه آنجا شد حدود 9 ماه از رخداد قادسیه سعد ابی وقاص چندین لشگر روانه ماورای فرات کرد . در این هنگام یزدگرد در منطقه بابل عراق بر کرانه فرات مستقر شده بود تا سد راه لشگر مسلمانان از ورود به پایتخت ایران شود . مهران - هرمزان - نخویرگان که از سرداران ایران بودن وی را یاری دادند فیروزان حدود 9 ماه پس از قادسیه از سعد ابی وقاص شکست خورد و لشگرش کشته شدند و بابل به تصرف سعد در آمد . این فتح مسلمانان را نزدیک به تیسفون کرد و خطر حمله جدی شد . "هرمزان" برای جمع آوری لشگری از مردم راهی اهواز گشت . "فیروزان" به همین قصد راهی نهاوند شد . "شهریار درکوتی" به نزدیکی تیسفون رفت و در انجا مستقر شد . "نخویرگان" در غرب تیسفون در ناحیه شرقی بابل مستقر شد . "فرخان و پیهومان" هر کدام در نواحی از جنوب غرب تیسفون مستقر شدند . ولی باز این لشگر آرایی ها ایرانی ها در برابر عربهای جنگجو و قبایل متعدد عربستان ناچیز بود و از طرفی دیگر کشور در مرحله بحران قرار داشت . به گفته طبری شمار لشگر عرب بیش از 100 هزار مرد جنگجو بوده است . لشگر ایران بعد از مقاومت هایی شکسته شد و عربان تیسفون را محاصره کردند . در نتیجه یزدگرد از ناحیه غرب پایتخت به شرق تیسفون منتقل شد . شهر تیسفون یکی از آبادترین - پررونق ترین - زیباترین و متمدن ترین شهرهای خاورمیانه بود . ثروتهای 1200 سال شاهنشاهی ایران در آنجا اندوخته شده بود . مجسمه های طلای پادشاهان گذشته - مجمسه طلای حیوانان - تاج های شاهنشاهی نوشیروان و خسروپرویز - جامهای زرین چندین هزار ساله و . . . از طرف دیگر خبر این منابع ایران به گوش مردمان عربستان رسید و به گفته تاریخ نویسان عرب بیش از نیم میلیون نفر برای بدست آوردن این جواهرات و طلاها روانه تیسفون شدند . مدافعان ایرانی بیش از دو ماه مقاومت نمودند . در همین حین هیئتی از ایران جهت صلح و پیشنهاد دادن جنوب عراق راهی لشگر عربان شد . ولی مسلمانان آن را رد کردند و محاصره شهر را ادامه دادند . در نتیجه مردمان از گرسنگی گربگان و سگان شهر را خوردند و به تدریج از روی ناچاری شهر را تخلیه کردند تیسفون غربی در سال 19 سقوط کرد . چند ماه بعد کل پایتخت به تصرف عربها در آمد . طبری در این گزارش مینویسد : مسلمانان مهاجم در شهر به کافورهای بسیاری برخوردند و به خیال آنکه آنها نمک هستند کافورها را در غدا ریخته ولی بعد از طعم تلخ کافور متوجه شدند که نمک نیست . آنان کافورهای بسیاری را به یک تاجر دادند و از او در قبال آنهمه کافور یک پیراهن گرفتند .طبری ذکر میکند : عده زیادی از مسلمانان وقتی جامهای طلا را در کاخ دیدند رنگ سفید نقره را به رنگ زرد طلا ترجیح دادن و فریاد میزدند - چه کسی حاضر است که جامهای زرد را با جامهای سفید عوض نماید . . بلاذری درباره فتح شهر ابله مینویسد : جنگجویان مسلمان در شهر با کلوچه های ایرانی برخوردند که به آنان گفته شده بود این کلوچه های باعث فربه شدن انسان میشود . سپس آنان تعدادی از این کلوچه ها را خوردند و به بازوان خود نگریستند و پرسیدند پس چرا هیچ تفاوتی حاصل نشد ؟؟؟؟ طبری گنجینه ایران در تیسفون را بالغ بر 865 میلیون درهم تخمین زده است که در تاریخ بشریت یکی از بی سابقه ترین اموال حکومتی بوده است . وی میگوید - بعد از آنکه خمس این مبلغ برای خلیفه جدا شد - بقیه جواهرات و گنجینه پادشاهان گذشته ایران بین 60 هزار جنگچوی مسلمان تقسیم شد و به هر کدام از آنان 12 هزار درهم رسید . یکی دیگر از فجایع تاریخ ایران پاره شده فرش بهرستان بود این فرش که در 900 متر مربع ( 60 ذرع در 60 ذرع ) از ابریشم و زمرد و جواهرات بافته شده بود نمونه ای از هنر و عظمت ایران بود و شاهان را در شکارگاه و بزمهای سالانه و باغهای وسیع نشان میداد . مسلمانان فرش بهارستان را روانه مدینه نمودند تا خلیفه از آن بهره برد . عمر با دیدن این هنر شگفت تاریخی بر آن شد تا آنرا تکه تکه کنند وبین مسلمین تقسیم کنند. یکی دیگر از افتخارات تاریخ ایران درفش ملی کاویانی بود که از زمان اردشیر بابکان تا آن روز دست به دست چرخیده بود و هر پادشاهی به آن جواهری نصب مینموده و در تمام جنگهای به عنوان پرچم ایران حمل میشده زیرا آنرا یادگار فتح کاوه آهنگر و درفش چرمی او علیه ضحاک میدانستد . مسعودی مینویسد : درفش از پوست پلنگ ساخته شده بود و نگینهای یاقوت و مروارید و جواهرات سلطنتی به آن آویزان بوده مسعودی قیمت درفش کاویانی را بالغ بر دو میلیون و دویست هزار درهم تخمین زده است مسعودی اذعان میکند که درفش اصلی در خزانه ملی نگهداری میشده و درفشی مشابه در جنگهای برده میشده است . به گفته وی عربها اورنگ سلطنتی خسرو پرویز و دیگر اشیایی که از طلا ساخته شده بودند مانند مجسمه سر پادشاهان گذشته را ذوب کردند و از آن شمش طلا گرفتند !! "سعد" که مرد زیرکی بود از دیدن آنهمه جلال و جبروت یکه خورد و تصمیم بر آن گرفت که در آنجا بماند و سپاهیان دیگری را روانه جنگ با ایرانیان کند تا خود از آنهمه بزرگی و عظمت و زنان زیبای روی ایرانی که به اسارت در آمده بودند بهره گیرد . که بعدها برادرش چندین بار به این کار او اعتراض نمود.

          نبرد خونین جلولا - تکریت و خانقین

          به گفته طبری سپاه اعراب 80 بار به شهر جلولا حمله کرد . زیرا نیروزهای ایرانی به مقابله برخواسته بودند . اما فرمانده ایرانیان شخصی به نام خرزاد خرهرمزد ( پسر عموی رستم ) بود که تا آخرین دم جنگید . به دلیل طولانی شدن جنگ نیروهای اعراب چنیدن ماه در نزدیکی جلولا منتظر ماندند . در همین اثنا چنیدن لشگر به شمار عربها اضافه شد . آنان شروع به آتش کشیدن مزارع و روستاهای اطراف کردند تا رعب و وحشت در دل مردمان شهر جلولا ایجاد شود . به گفته طبری مهران جان سالم بدر برد ولی در جنگ دیگری کشته شد . ولی فیروز از دیگر مبارزان ایرانی خود را به شادفیروز رساند تا لشگری برای مبارزه مهیا کند . جلولا به رسم دیرینه عرب تاراج شد و غنائم بسیاری بدست آمد . به طوری که به هر مسلمان 9000 درهم رسید . ( طبری ) خمس گاوها و گوسفندان شهر که به مدینه فرستاده شد بالغ بر 6 میلیون درهم شد . ایران به دلیل آنکه 8 قرن در مقام امپراتوری منطقه قرار داشت و قبل از آن بزرگترین کشور آسیا به حساب می آمده دارای ثروتهای بیکرانی بود که به دست اعراب افتاد . پس از سقوط پایتخت یزدگرد پادگان شادفیروز را بدست "خسروشنوم" سپرد و خود با سپاهی راهی ری شد تا لشگری از مناطق اطراف جمع آوری وبازگردد..خوزستان از سال 17 زیر یورش اعراب قرار گرفت . مهمترین قبیله تارجگر "عرب بنی" تمیم نام داشت . "هرمزان" از خاندان قدیمی خوزستان بودند . او لشگری را مهیا ساخت تا جلوی ارتش عرب را بگیرد . پس از رسیدن سپاه اعراب به "بازار خوزی ها" آنجا را تاراج نمودند و هرمزان در مناطق اطراف شکست خورد و حاضر به تسلیم شد . طبق قراردادی که منعقد شد مناطق "مهرگان کدک" و "هرمزاردشیر" در دست وی باقی ماند و او والی شهر شد و او یکی از باجگذاران مدینه شد . ولی قرارداد صلح چند ماهی دوام نیافت وهرمزان دست به شورش زد . دوباره لشگری عازم شهر شد برای بار دوم قرارداد منعقد شد . ولی باز هم دوام نیافت و هرمزان مجبور به عقب نشینی به شوشتر شد .به گفته طبری بیش از 80 حمله به شوشتر برای نابودی هرمزان صورت گرفت .وی با هوادارانی که داشت به درون دژی قرار گرفت و مبارزه کرد . اعراب دژ را محاصره کردند ولی او حاضر به تسلیم نشد . در نهایت وی مجبور به درخواست امان نامه داد . او را بسته شده به مدینه بردند وی اولین سرداری بود که زنده تحویل خلیفه مسلمانان میشد . در نتیجه عمر به وی گفت که یا اسلام بیاورد و یا کشته شود . وی با پذیرفتن اسلام جان خود را حفظ کرد . عمر برای او خانه ای تهیه کرد و مقرری 2000 درهم در سال تائین کرد . بعدها که عمر ابن خطاب امیرالمومنین توسط ایرانیان ترور شد معلوم گشت هرمزان یکی از تهیه کنندگان این ترور بوده است هرمزان بعدها توسط عبیدالله پسر عمر کشته شد . از اموال شوشتر به هر سوار 3000 درهم رسید و هر پیاده 1000 درهم . سال 21 هجری

          نبرد خونین نهاوند - ری - دماوند - اهواز با لشگراعراب

          به گفته طبری در نبرد نهاوند به فرماندهی فیروزان سپهسالار دلیر ایران به قدری از ایرانیان کشته شد که زمین از خونها لغزنده شد و اسبان لیز خوردند و لاشه ها در شهر فراوان در سال 21 هجری . در سال 22 هجری به گفته طبری ری به دست نعیم ابن مقرن تاراج شد و ثروتهایی که از ری به دست مسلمانان افتاد دست کمی از فتح کاخ سفید تیسفون پایتخت امپراتوری ایران در بغداد نداشت . که پس از فتح ری مقرر شد این شهر 500 هزار درهم در سال به کوفه باج دهد . پس از ری نوبت به دماوند رسید و فرماندار شهر که "مهست مغان مردانشاه" بود راهی جز تسلیم نداشت مقرر شد سالانه مبلغ 200 هزار درهم باج به کوفه پرداخت نماید

          فتح گناوه

          در مدارک عربی از این شهر به نام "توج" یاد شده است و طبری از زبان یکی از کشتارگران عرب چنین می نویسد : تلاش برای تصرف شهر مدت زیادی به طول انجامید ولی سرانجام ایرانیان شکست یافتند و کشتار زیادی از آنان در شهر شد و تمامی اموال آنان تاراج گردید طوایف دیگری که در اطراف سواحل جنوی خلیج فارس بودند و دین شان مسیحی بود تسلیم شدند و حاضر به پرداخت خراج گردیدند . ولی فرمانده ارتش شهر که شخصی به نام " شهرک" بود حاضر به تسلیم نشد و در نتیجه در "ریشهر" اردو زد و آماده نبرد با مسلمانان عرب شد و در نبرد سختی که میان آنان روی داد وی کشته شد و اطرافیان اش به قتل رسیدند . بلاذری مینویسد : مبارزه به طول انجامید ولی در نهایت ایرانیان و شهرک کشته شدند و شهر به دست عربهای مسلمان فتح شد و غنایم زیادی را بدست آوردند . بعد از آن "فسا و داراب" بدست لشگر مسلمانان تصرف شد . طبری در باره قصد حمله عربها به شهر "مک کران" ( واقع در سیستان و بلوچشستان امروزی ) میگوید : عمر درباره این شهر از فرمانده لشگرش پرسید : این شهر چگونه است ؟ وی گفت - دشتی است کوهستانی - آبش گل آلود - میوه اش کهور - مردمانش قهرمان - خیرش ناچیز - شرش دراز و فراوانیش انداک . عمر گفت تا زمانی که مردم از من اطاعت میکنند لشگری به چنین جایی نخواهم فرستاد . لیکن عمر کثیف و پر از کشتار "عمر بن خطاب" کفاف نداد و او به دست ایرانیان ترور شد و به هلاکت رسید . پس از وی عثمان به خلافت رسید و او 1.5 سال لشگر کشی به ایران را به تعویق انداخت.

          بلاذری تاریخ نگار مشهور عرب در باره مقاومت ایرانیان در برابر مسلمانان در سالهای 16 تا 23 هجری این چنین مینویسد

          عتبه ابن غزوان " به شهر ابله حمله کرد و با مردمانش جنگید و شهر را با کشتار و قوه قهریه تصرف کرد . سپس به سوی فرات رفت ( شهرکی در نزدیکی کوفه ) که مقابلش فرمانده ایران بود به نام "مجاشع ابن مسعود سلمی " که به دستور شاهنشاه ایران والی آن شهر شده بود زیرا شاهنشاه ایران از خود مردمان همان شهر ها والی یا فرماندار انتخاب میکرد . "عتبه ابن غزوان" با وی با جنگ وارد شد و پس از جنگ خونین پیروز بیرون آمد و شهر با قوه قهریه گشوده شدسپس به "مذار" در بین کوفه و بصره لشگر کشید . مرزبان آنجا که ایرانی بود با مردمان شهر مقاومت نمودند و جنگیدند ولی شکست خوردند و تمام کسانی را که با وی بودند بوسیله "عتبه" فرمانده مسلمانان گردن زده شدند . سپس "عتبه" فرمانده عرب به سوی "دشتمیشان" لشگر کشید . مردم آن شهر برای مبارزه آماده شدند و در صدد حمله آمدند . عتبه تصمیم گرفت به آنان شبیخون بزند . زیرا که شبیخون سبب مرعوب شدن و کشتنشان می گردد .بعد از آن عتبه با مردمان شهر فرات وارد نبرد شد .همسر عتبه در جنگ حضور داشت و فریاد میزد اگر پیرزو نشوید شما را به خودمان راه نخواهیم داد . پس از نبرد با ایرانیان شهر فتح شد و غنایم جنگی نصیب لشگریان عرب شد در این جنگ تنها کسی که سواد خواندن و نوشتن داشت زیاد ( ابن سمیه ) بود که وی جوانی کاکلی بود و مامور صورت برداری از اموال مردمان شهر بود . وی روزی دو درهم حقوق دریافت میکرد .در آن زمان عتبه - "مغیره بن شعبه" جانشین وی در بصره بود . ( عراق که جزوی از کشورهای ایران به حساب می آمده اکنون در دست پابرهنگان عرب است .) پیمان صلح به زودی بین "دهکان میسان" و مسلمانان عرب نقض شد و ایرانیان مسیحی آنجا از در مبارزه برخواستند . مغیره بن شعبه به مسیحیان حمله ور شد و دهدار آنجا را به قتل رساند زمینهایشان را مصادره کرد و گزارش کشتار آن شهر را برای عمر فرستاد . عمر فرمان والی شهر را برای مغیره صادر کرد و او والی بصره شد و چندین سال در این مقام بود تا زمانی که موضوع زنای او با زن شوهر داری فاش شد .مغیره فرماندار بصره شد و بعد از آن به آبادی موسوم به "بازار اهواز" حمله برد و فرماندار انجا را ( دهکان بیرواز ) مجبور به صلح نمود . ولی صلح بعد از مدتی توسط ایرانیان نقض شد و جنگ شروع گشت . ابوموسا اشعری که بعد از او فرماندار بصره شده بود راه وی را ادامه داد و بازار اهواز و نهرتیری ( تیره رود ) را با جنگ شکست داد و آنجا را فتح نمود . در نتیجه روستا پس از روستا و رودی پس از رود گشوده شد و عجمان ( ایرانی ها ) از برابر آنان گریختند و مسلمانان زمینهایشان را گرفتند و از مجوسان ( زرتشتیان ) خراج گرفتند و یا به اسلام گرویدند و یا مبارزه کردند و کشته گردیدند.

          بلاذری در باره نحوه برخورد با اسیران ایرانی مینوسید

          در یکی از جنگها در نواحی خوارزم عربان شمار بسیار زیادی اسیر گرفتند . زمستان و سرما بود . در راه بازگشت رختهای ایرانیان از آنان گرفته و کنده شد .عده کثیری از اسیران از سرما و یخ تلف شدندپس از تمام فتوحات تنها گیلان و مازندران که طبرستان نامیده میشد در زمان معاویه تن به باجگذاری نداد و شورشی شدند و کفر می وزریدند . بلاذری درباره آنان میگوید : "جمیع اهل طبرستان حرب بودند" . در یکی از لشگر کشی اعراب مسلمان به طبرستان به رهبری "هبیره شیبانی" 10 هزار جنگجوی مسلمان راهی آنجا شدند . ولی دیلمان راه را در نواحی کوهستانی بر روی لشگر اعراب بست . جنگ درگرفت و 10 هزار نفر لشگریان اعراب کشته شدند به صورتی که حتی یک نفر هم نتوانست به کوفه و شام برگردد . تاریخ نویسان عرب از این واقعه به عنوان یکی از فجیع ترین جنگهای اسلام نام میبردند و مینویسند : مسلمانان کثیری در نبرد با مردمان طبرستان به شهادت رسیدند. در سال 78 هجری که "عبدالملک" اختیار مطلق در امور ایران و عراق را به "حجاج ابن یوسف ثقفی" داد . وی "عبیدالله ابن ابی بکره" را به حاکمیت سیستان گذاشت و "مهلب ابی صفره" را به حاکمیت خراسان گماشت . "عبیدال"له به دستور "حلاج" به کابلستان لشگر کشید ولی کابلشاه او را در دره های قندهار به دام انداخت و محاصره نمود کابلشاه از او درخواست 500 هزار درهم خسارت جنگی برای شروع کننده جنگ نمود و همچنین تعهد دهند دیگر به ملک آنان تجاوز نکنند . لیکن سپاه عرب نپذیرفت و جنگ آغاز شد . اکثر سپاه اعراب کشته شدند و خود عبیدالله مجبور به فرار شد که در راه بیابان از پای در آمد و همگان کشته شدند . حجاج برای جبران این فاجعه برای سپاه خدا مجبور به لشگر کشی بزرگی با 40 هزار تن از شیعیان کوفه و بصره شد . فرمانده این لشگر "عبدالرحمان پسر محمد ابن اشعث" بود . او با سپاهش وارد کابلستان شد و پس از فتوحاتی از در صلح با آنان در آمد و به گفتگو پرداخت . لیکن حجاج از این کار او به خشم آمد و او را سرزنش نمود . سپس جنگی میان هردو درگرفت که در حدود 3 سال در عراق به طول انجامید . و هزاران کشته برجای گذاشت . سرانجام "عبدالرحمان" شکست خورد و به کابلستان فرار کد . کابلشاه وی را گرفت و تسلیم حجاج نمود و پاداش 1میلیون درهمی دریافت کرد و همیچنین حجاج متعهد شد که سپاه اعراب وارد کابلستان نشود و باعث کشته شدن افراد آنجا نگردد .سپس حجاج بنای امپراتوری عرب پایه گذاشت و مرزهای این امپراتوری را سامان داد . او سیستم مالیاتی کشورش را که از ایرانیان گرفته میشد را مرتب نمود . بیت المال را که از غنایم جنگی ایرانیان به دست آمده بود را بین عربها تقسیم کرد . حجاج در سال 78 هجری سیستم اداری کشور را به گفته بلاذری از زرتشتیان پارسی گرفت و در آنجا اجرا کرد

          تاریخ بخارا در مورد رفتار اعراب با ایرانیان اینگونه می نویسد

          بیکند شهری بود از سغد . سغد مرکز تجاری بین المللی در شرق ایران در زمان ساسانیان بود و شهری بسیار زیبا و ثروتمند . اندربیکند" مردی بود که وی را دو دختر با جمال ( زیبا ) داشت . ورقا ابن نصر " فرمانده سپاه اعراب هر دو دختر را از خانه بیرون کشید . مرد ایرانی گفت : در میان این شهر بزرگ چرا دختران مرا میبری ؟ ورقا پاسخی نداد . مرد بجست و کاردی بر وی بزد . ورقا زخمی شد ولی کشته نشد . چون خبر به قتیبه رسید . گفته شد که همه شهر "حرب" هستند . در نتیجه شهر به کلی منهدم گشت . مردان قادر به جنگ قتل عام گشتند و اموال شهر به تصرف در آمد . سپس کشتار سمرقند و خوارزم شد . بعد از آن گرگان به محاصره "یزید مهلب" در آمد . طبری مینویسد او به مناسبت این مبارزه طولانی ایرانیان طبرستان با اعراب و کشتن عده زیادی از مسلمانان در آنجا آنقدر از مردمان آنها خواهد کشت که خونشان به جریان بیافتد و آسیاب ها بگردش درافتد و با خون آنها گندم و نان بپزند . محاصره بعد از 7 ماه به پایان رسید .یزید مهلب 1000 نفر را در دره ای برد و همگان را قتل عام نمود . ولی خونشان به جریان نیافتاد . لیکن دستور داد آب را به خونها ببندند تا جریان بیافتد گزارش این نبرد حاکی از آن است که 14000 هزار ترک در شبه جزیره و 40000 تن ایرانی در نبرد گرگان کشته شدند و هزاران اسیر بدست آمد و 30 میلیون درهم غنائم بدست آمد . که یک پنجم آن به مبلغ 6 میلیون درهم راهی دمشق شد .بدین ترتیب آخرین منطقه از ایران ( طبرستان ) به زیر یوق سپاه اعراب در آمد.طبری می نویسد:پس از فتوحات گسترده سپاه اعراب و کسب غنایم بسیار برای مردمان عرب عده زیادی از مسیحیان سواحل فارس کفر ورزیدند و گفتند خود مسلمانان با یکدیگر در اختلاف و جنگ هستند دین ما حداقل باعث خونریزی و ایجاد ناامنی برای ملتهای دیگر نمی شود . پس اسلام را رها کردند و مسیحی شدند در شورشی که یکی از خوارج به نام " خریت ناجی " ( خوارج نهروان ) طراحی نموده بود - عده زیادی از ایرانیان در آن شرکت کرده بودند . گروه خریت ناجی در جنگی بین آنان و نیروهای علی مجبور به عقب نشینی به خوزستان شد مردم شهر که حاضر به پرداخت خراج نبودند به خوارج پیوستند . به گفته طبری " معقل ابن قیس ریاحی " جهت سرکوب ایرانیان خوزی تبار و خوارجی راهی آنجا شد . در نتیجه 70 تن از خوارج و 300 تن از ایرانیان کشته شدند . سپاه معقل نامه ای نوشت و گفت رامهرمز را شکست دادیم و خوارج و ایرانیان کافر را مانند اقوام "عاد و ارم" نابود کردیم . سپس خریت ناجی به سواحل پارس فرار نمود . در آنجا عده از ایرانیان به او پیوستند و کفر ورزیدند .سپس یکی از خوارج به نام "ابومریم سعدی" که از شخصیتهای اصلی فتوحات ایران بود در کردستان قیام کرد وی با گروهی 400 نفری که 4 نفر آنان عرب بودند و بقیه آنان ایرانی راهی مدائن شدند . مدائن را آنان فتح کردند و راهی کوفه شدند . لشگری 700 نفری به فرماندهی " شریح ابن هانی" جهت سرکوب آنان بسیج شد لیکن خوارج که ایرانیان آن را تشکیل میدادند پیروز شدند و شایع شد که شریح کشته شده است . طبری مینوسید : ابومریم و یارانش کشته شدند و اثری از آنان نماند.در سال 37 هجری "سهل ابن حنیف با شورش ایرانیان از آن شهر بیرون رانده شد . سپس در کرمان و خوزستان شورشهای مشابهی صورت گرفت . به گفته طبری : ایرانیان با خوارج همکاری نمودند و بر ضد لشگریان اعراب کوشیدند . در سال 36 نیز اعراب به کلی از خراسان بیرون رانده شده بودند . زیرا خراسان در کنترل ایرانیان باج گذار قرار داشت .

          طبری اضافه میکند : "جعده" به ابرشهر ( نیشابور) رسید و ایرانیان آنجا کافر شده بودند و از دادن خراج خودداری می نمودند . مردم نیشابور مقاومت کردند و سپاه اعراب بی نتیجه به کوفه بازگشت . طبری مینویسد : بعد از ناکام ماندن خراسان "خلید ابن قره یربوعی" روانه خراسان شد سپاه شهر ها را محاصره کرد و بعد از مدتی شهر به تسلیم گشوده شد و قرارداد باجگذاری بسته شد بعد از آن مردمان سیستان شوریدند و "امیر ابن احمر یشکری" که از قهرمانان عرب بود با شورش مردم از شهر بیرون شد و از پرداخت باج سرباززدند . بلاذری مینویسد بدلیل آنکه فتوحات داخلی ایران ثروتهای بیشتری را نسیب لشگریان اعراب مینمود بیشتر مایل به گشودن شهرهای ایران بودند.طبری می نویسد : سعید ابن عاص" لشگری راهی گرگان نمود . مردم آنجا از راه صلح آمدند . سپس 100 هزار درهم خراج و گاه 200 هزار درهم خراج به اعراب میدادند . لیکن قرارداد از طرف ایرانیان برهم خورد و آنان از دادن خراج به مدینه سرباز زدند و کافر شدند . یکی از شهرهای کرانه جنوب شرقی دریای خزر شهر "تمیشه" بود که به سختی با سپاه اعراب نبرد کرد . "سعید عاص" شهر را محاصره کرد و آنگاه که آذوقه شهر به اتمام رسید مردم از گرسنگی زنهار ( امان ) خواستند . به آن شرط که سپاه "سعید ابن عاص" مردمان شهر را نکشد . لیکن بعد از عقد قرار داد سعید تمام مردمان شهر را به جز یک نفر را در دره ای گرد آورد و تمام افراد شهر را از لب تیغ گذراند.

          بلاذری مینوسید :

          "اشعث ابن قیس" آذربایجان را فتح کرد و درب آن شهر را به روی سپاه اعراب گشود . در زمان عثمان وی والی آذربایجان شد او شماری زیادی از خانواده های عرب را روانه آذربایجان کرد تا در آنجا سکنی گزینند . عشایر عرب از بصره و کوفه و شام راهی آذربایجان شدند . به گفته وی عده معدودی از عربان زمینهای عجمان را خریدند . لیکن اکثر عربان برای مصادره کردن زمینهای مجوسان با یکدیگر مسابقه نمودند - یعنی هر گروهی هرچه میتوانست مصادره میکرد . بدین صورت اموال و زمینهای ایرانیان یکی پس از دیگری به تاراج گذاشته شد .

          نبرد خونین استخر و گور و سیستان

          در سال 24 ابوموسا اشعری روانه پارس شد .ولی مقاومتی گروهی از مردم بر ضد آنان آغاز شده بود . در سال 28 او از ریاست بصره خلع شد و جوانی به نام عبدالله جایگزین وی شد . او بی درنگ راهی خوزستان شد . زیرا خوزستانی چندین بار شوریده بود و او برای آرام کردن آنان روانه آنجا شده بود . در همین زمان او فردی به نام عبیدالله ابن معمر را مامور لشگری کشی به استخر و گور کرد. نیروهای ایرانی مبارزه در مقابل آنان ایستادگی کردند و سپاه عرب را در رامگرد شکست داد و عبیدالله را به قتل رساند . بعد از وی خود عبدالله عامر با سپاهی راهی استخر شد . از آنجا که نیروهای نظامی شهر با یکدیگر متحد شده بودند عامر نتوانست آنان را شکست دهد . و مجبور به عقب نشینی به گور کند . مردمان گور درصدد مبارزه بر آمدن و بیش از یکسال به طور مداوم استخر و گور در حال جنگ و جدل پراکنده بود . ولی عربهای میدانستند که استخر شهر سلطنتی ایران بوده و زمانی مقدس و دارای اشیای ارزشمندی است به همین دلیل دست از آن برنداشتند و ادامه دادند . سرانجام در سال 29 ابتدا گور از پای در آمد و به کلی منهدم گشت و بعد از آن استخر و سکنه آن به کشتار شدند . بلاذری مینویسد : پس از فتح استخر همه مردمان شهر از لب تیغ گذشتند . کسی جان سالم بدر نبرد .بلاذری میگوید : عامر سوگند یادکرده بود بعد از اینهمه مدت مقابله ایرانیان استخر در برابر لشگر اعراب پس از فتح آنان - آنقدر از مردم آنجا خواهم کشت که جوی خون سرازیر شود .بلاذری کشته شدگان ایرانی را در گور حدود 40 هزار تن تخمین زد . او خبر از قتل عام بیش از 100 هزار تن ایرانی در استخر توسط عبدالله عامر خبر میدهد . او انتقامی دهشتناک و بیسابقه گرفته بود . عامر بعد از پارس راهی کرمان شد . زیرا خبر از مکان یزذگرد یافته بود . او لشگری به فرماندهی مجاشع را راهی آنجا کرد بلاذری مینویسد : پس از کشتار مردم کرمان و جیرفت و سیرجان که دربرابر عربها ایستادگی کرده بودند عده ای کثیر از ایرانیان از منطقه نقل مکان کردند و راهی سیستان شدنددر سال 30 ربیع ابن زیاد حارثی با لشگری راهی سیستان شد . دهها و روستاهای سیستان یکی پس از دیگری با مقاومت مردم از پای در آمد و آمار کشتگان بسیار گشت . در جاهایی از سیستان شهر ها محاصره شدند و مردمان از گرسنگی از پای در آمدند و تسلیم شدند . بلاذری از کشتار سیستان چنین حکایت میکند ربیع ابن زیاد که مردی بلند قامت و سیاه چهره و خشک و چروکیده بود بعد از فتح سیستان قبل از آنکه مرزبان آن شهر را به حضور بپذیرد دیواری قطور از اجساد ایرانی بنا نهاد که صف عظیمی را تشکیل داده بود . وی در بالای این دیوار بر روی اجساد ایرانیان نشست و بعد از آن مرزبان سیستان را فراخواند و قراردادی را در آن حالت منعقد ساخت که مرزبان باید هزار جوان ایرانی را به همراه خراج سالیانه تحویل عربها دهد .بعد از آن ایرانیان از قرارداد سرباز زدند و دوباره لشگری راهی سیستان شد و اینبار 2000 هزار جوان اسیر و مبلغ 2 میلیون درهم اهدایی از ایرانیان گرفتند . بعد از آن خراسان و نیشابور فتح سد و خراجهای بسیار سنگینی منعقد گشت .در سال 32 شخصی از خاندان کارن در خراسان پرچم مبارزه و طغیان بر ضد اعراب را بلند کرد . او با سپاهی که بالغ بر 40 هزار تن بود و متشکل بود از مردمان طبیس - بادغیس - هرات - کهستان و گرگان . بلاذری مینویسد : خاندان کارن با اعراب بنای جنگ نهاند و در شبیخونی از طرف عبدالله خازم فرمانده آنان به قتل رسید و مردمانش به کلی کشتار شدند .

          در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. (کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد1 صفحه ۳۰۷)

          در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند ؛ بطوریکه مغیره (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند... و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود.(کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)

          در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)

          در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعدها به «رود خون» معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید «چندان از آنها بکشم که خونهاشان را در رودشان روان کنم» و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد «گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ میآوردند و در رود گردن میزدند» مغیره گوید که «بر رود؛ آسیابها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123)

          در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خودداری کرده بودند گردن زدند. (کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶)

          در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفهی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکانهای متعددی جمع کردند و سپس مردم را یکیک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیهی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور میبردند. (کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹)

          در حمله به سرخس؛ اعراب مسلمان «همهی مردم شهر را بجز یک صد نفر؛ کشتند. (کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)

          در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه «آنروز از وقت صبح تا نماز شام میکشتند و غارت میکردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 282)

          در حملهی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت؛ نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان «امان» داد و سوگند خورد «یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت» مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: «من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸)

          پس از فتح "استخر" (سالهای 28-30 هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم"استخر" را محاصره کنند. مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح "استخر" (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم "استخر" که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمیرفت تا آب گرم به خون ریختندپس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند "چهل هزار کشته" بودند بیرون از مجهولان .(کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه 135-- کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 163)

          رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 215)

          مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان؛ حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز؛ بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کردند. (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه 62 -کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه 2116, 2118 - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 178,179)

          جنایات اعراب تنها به این شهرها ختم نشده است و اینها تنها گوشهای از تاراج میهنمان به دست تازیان بود و آشکارا مقاومت ایرانیان در برابر آنان را ثابت میکند.در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره-جلد ۲ صفحه ۵ -سخنی از خسرو پرویز نقل شده که میگوید: اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که آنها با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند. فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی میکشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی میخورند. از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند.

          برگرفته از:

          کتاب تاریخ طبری - محمد بن جریر طبرى – بازگردان ابوالقاسم پاینده- چاپ پنجم 1375 ،ناشر اساطیر

          کتاب فارس نامه ابن بلخی, ناشر بنیاد فارس شناسی - چاپ 1374

          کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران -تالیف عبدالعظیم رضایی – چاپ دهم 1378

          کتاب آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسى (م381) ، بازگردان محمد رضا شفیعى كدكنى، تهران، آگه، چ اول، 1374ش

          کتاب ملاحظاتی در تاریخ ایران، علی میرفطروس. آلمان. چاپ اول-1998

          کتاب تاریخ اجتماعی ایران. مرتضی راوندی. تهران. انتشارات امیرکبیر. چاپ2. جلد2

          کتاب اسلام در ایران. ایلیا پاولویچ پطروشفسکی. ترجمه کریم کشاورز.تهران. انتشارات پیام. 1363

          کتاب فتوح البلدان، احمد بن یحیی بلاذری / کتاب مروج الذهب ، علی بن حسین مسعودی

          کتاب غرر اخبار ملوک الفرس، ابومنصور ثعالبی / کتاب تاریخ بخارا، ابوبکر نرشخی

          کتاب مجمل التواریخ و القصص- به تصحیح محمدتقی بهار / کتاب اخبار الطوال، ابوحنیفه دینوری

          کتاب عقدالفرید، ابن عبدربة المالك / کتاب تاریخ طبرستان، ابن اسفندیار

          کتاب تاریخ سیستان، مولانا شمسالدین محمد موالی- محمود بن یوسف اصفهانی

          کتاب تاریخ رویان، مولانا اولیاءالله آملی / کتاب تذکره شوشتر، سید عبدالله شوشتری

          کتاب تاریخ کامل، علی ابن اثیر / کتاب تاریخ یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب

          کتاب دو قرن سکوت، عبدالحسین زرین کوب / کتاب الفتوح، ابن اعثم کوفی

          کتاب شاهنشاهی ساسانی، تورج دریایی
          اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

          نظر

          • PASHA
            عضو فعال
            • Mar 2011
            • 1294

            #50

            نصیحت ارسطو به اسکندر



            نصیحت ارسطو به اسکندر:«اگر میخواهی بر ایرانیان حکومت کنی، کشتن بزرگان آنها فایده ندارد چون ایرانیان باز جمع میشوند و تو را شکست میدهند، میان ایرانیان تفرقه بیفکن و در هر استان طایفه ای را فرمانروا کن تا دائم با هم در جدال باشند و تو آسوده بر آنان حکومت کنی» اسکندر چنین کرد و ملوک الطوایفی اشکانیان پدید آمد و زبان و فرهنگ و دین یونان در ایران رواج یافت و هر گوشه به جدال با گوشه دیگر برخاست تا پس از450سال که اردشیر بابکان، ملوک الطوایفی اشکانی را برانداخت و با اتحاد استانها، ایران را باز زنده کرد
            اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

            نظر

            • rhhk610
              عضو عادی
              • Dec 2010
              • 60

              #51
              واقعیت اینستکه هر کسی سعی میکنه تاریخ رو بنفع خودش بنویسه! و مونده به انصاف نگارنده و.... که وقایع رو بنگارد یا آنچه دلش میخواد یا آنچه که بابت نوشتن بهش داده اند، متاسفانه بیشتر اسناد و کتب تاریخی ایران هم از این قاعده مستثنی نیستند و رسانه ها هم کمک شایانی به این امر میکنند! زمانی یک قلدری شعار میداد "ملت واحد--زبان واحد" یعنی گوربابای تمام اقوام و زبانها و بر اساس آن شروع کردند به تاریخ نویسی و .....، حالا هم یکی میآد میگه "ایران یکپارچه تحت لوای زبان فارسی" دقیقا" همان حرف بیشعور قبلی! حال خود قضاوت کنید اینا چکار با ملت و تاریخش میکنند تا به این هدف شوم خود برسند؟(واقعا" برای یکپارچه شدن باید همه همزبان باشیم؟ پس با فرض آقایون اگر غیر از این باشد چه بر سر کشور خواهد آمد؟ آیا این افکار خود تحریک به اختلاف و جدایی نیستند؟) اما ظاهرا" رسم بر اینستکه هر کس ابزار و قدرت بیشتری داشته باشد همه افتخارات و تاریخ اقوام دیگر رو بنفع خود جعل کند و نمونه اش رو در دو پست بالایی مشاهده کردید!
              و کلامی دگر اینکه چون در مورد کتابهای تاریخی که دوستان معرفی میکنند برخی از مولفینش قابل اعتماد نبوده و در راستای اهدافی که بنده گفتم نوشته شده اند و اگر بنده بیام از مستنداتی که خودم خواندم و شما از آنها اطلاعی ندارید بگم، کار به مباحثی بی نتیجه خواهد کشید....
              برایتان مثالی میزنم: شبکه 2 برنامه تاریخی نشون میداد که راجع به "قیز کورپوسی= پل دختر " صحبت میکرد و میان صحبتهاش دقیقا"گفت " همین آذربایجان به این بزرگی که میشناسید زمان قدیم بفارسی صحبت میکردند و معلوم نیست کی به ترکی تغییر زبان دادند، مفهوم این جمله مبهم چیست؟ اگر سند داری بگو و گرنه.....آخه یکی نیست به این بگه زبان ترکی با 24000 فعل که صد در صد با قاعده هست و از کاملترین زبانها با 9 آواست چطور میتونه شاخه ایی از زبان فارسی باشد که تعداد فعلش 3000 تاست؟ آخر زمانیکه شاهان ترک بر سر قدرت بودند حرفی از فارس و ترک بود؟ برتری یکی بر یکی بود؟ که شما در تهران فرم چاپ میکنید آیا با ترک میتونی ازدواج کنی؟، میتونی همسایه بشی؟و...(زمان ریاست آقای لاریجانی و توسط ایشان در دانشگاه تهران پخش شد!)
              سیاست یک بام و دو هوا به این میگند:طرف سخنرانی میکنه و میگه تعصب به زبان فارسی باید تبدیل به فرهنگ بشه! و در طرف مقابل به بهانه اتحاد اگر ترک بخواد طبق اصل 15 و 19 قانون اساسی بزبان خود بنویسد و صحبت کند و برای فرزندش بزبان ترکی برنامه کودک داشته باشد و... باید حبس و.... بشود(جالبه که برای جمعیت 100 هزار نفری ارمنی مدرسه و.. داریم)...
              حال خود قضاوت کنید کتابهایی که داریم چقدر معتبرند؟

              نظر

              • رامین
                Banned
                • Aug 2025
                • 98

                #52
                جناب پاشا عرض کردم اگر کسی خواست بحث کنه به سوالات بنده جواب بده
                شما که کلا بحثو عوض کردی!!
                از چیزایی که نوشتی استفاده کردم اما تحریف بعضیاش کاملا واضح بود(مثلا لشگر نیم میلیونی اعراب)
                یه نکته رو هم باید در نظر داشته باشی که اون زمان خلیفه غاصب بوده و ظالم...................درواقع اسلام حقه نه اعراب

                نظر

                • رامین
                  Banned
                  • Aug 2025
                  • 98

                  #53
                  در اصل توسط behnam پست شده است View Post
                  آرشیت دانا نخستین فیلسوف ایران

                  آرشیت دانا (حدود دوم ژانویه 476 پیش از میلاد زاده شد و در 28 فوریه 330 پیش از میلاد مسیح درگذشت) نخستین فیلسوفی که نامش در تاریخ ایران باستان آورده شده است او 146 سال عمر کرد و در این مدت چهار مناظره بزرگ بین او و سه فیلسوف یونانی یعنی سقراط ، افلاطون و ارسطو رخ داد که در هر چهار بار اندیشمندان یونانی در مقابل دانش و اندیشه برتر او کرنش نمودند . با سقراط در اسوس و با افلاطون دو بار ، یک بار در آتن و بار دیگر در ساردس و با ارسطو در زادگاهش استاگیرا .

                  کتاب معروف او (( اساس جهان )) می باشد . مردم در آن زمان معتقد بودند که آرشیت دانا آب جاودانگی سرکشیده است و عمرش بی پایان می باشد اما در فوریه 330 پیش از میلاد توسط لازاروس جاسوس یونانی کشته شد وقتی خبر مرگ آرشیت در زادگاهش ترشیز (کاشمر کنونی) را به ارسطو دادند او گریست و گفت کاش همانند او در تاریخ یونان نیز می داشتیم .

                  مشهورترین شاگرد او بانو ورتا ( 414 تا 314 پیش از میلاد ) است . بانو ورتا نخستین زن فیلسوف جهان است .
                  خیلی جالبه میشه منبعشو لطف کنید؟

                  نظر

                  • سپه
                    كاربر فعال
                    • Dec 2010
                    • 790

                    #54
                    در اصل توسط رامین پست شده است View Post
                    م
                    مدرک شما برای اینکه اعراب تاریخ مارو سانسور کردند چیست؟
                    بفرمایید در سلسله هخامنشیان که هزاران ایرانی بدست خود همین پادشاهان قتل عام شدند دقیقا چه چیزی برای افتخار وجود داره(منبع تورات)
                    بفرمایید تاریخ هخامنشیان که بسیار مبهم هم هست اتفاقا! چرا قابل افتخار تر از تاریخ صفویان و یا مثلا سلجوقیان هست؟

                    لطفا بفرمایید در زمانی که یونانیان دانشمندانی مثل سقراط افلاطون-ارسطو-بقراط-بطلمیوس و مورخی مثل هرودت داشتند ما چه دانشمندی داشتیم؟
                    بفرمایید یک عراقی که کشورش جز قلمرو کوروش بوده احتمالا الان با ما چه فرقی داره از این لحاظ؟
                    بفرمایید مردم استان فارس باید بیشتر به این تاریخ افتخار کنند یا ما؟

                    بفرمایید دانشمندانی مثل ابن سینا- فارابی - رازی - شیخ بهایی - ابوریحان - خوارزمی وبسیاری دیگه درکدام زمان زندگی میکردند؟ایا اینها باعث افتخارند یا کوروش؟
                    بفرمایید چرا چیزایی که خلاف عقل به کوروش نسبت داده میشه واکنشتونو برانگیخته نمیکنه مثلا اینکه در مصر چنان کرد در حالیکه مصر جز قلمروش نبوده یا یونان!!
                    یا اینکه به فلان جا حمله کرد اما اونارو نکشت و ازاد گذاشت پس چرا حمله کرد؟!!!

                    بازم سوال قبلیمو که کسی جواب نداد میپرسم چرا کوروش اینقدر تبلیغ میشه؟
                    اگر کسی خواست بحث منطقی کنه لطفا به تمام سوالات جواب بده
                    هر چند سئوال خطاب به شخص دیگری بود اما نظر من
                    تاریخ را فاتحان نوشته اند ومی نویسند
                    این که از لحاظ سیاسی ونظامی ابرقدرت دوران بودیم( حداقل در ان زمان ایرانی ارزوش نبود که به کشور ابرقدرت زمانه مهاجرت کنه

                    به خاطر مبهم بودن ترش و کمتر بودن اطلاعات در ان دوره

                    بنده معتقدم کلا از لحاظ علمی جماعت مملکت گل وبلبل حرفی برای گفتن نداره ( هر چند که بالاخره دانشمندانی بوده اند)
                    عراقی ارزوش این بوده که مثل ایرانیها زندگی کنه ( همون جور که الان ایرانیا ارزو دارن مثل ممال مترق زندگی کنن)

                    سئوال کلا به نظر من غلطه

                    این دانشمندان اکثرا وزیرو ویل شاهان زمان خود بوده اند ( شاهان علم دوست اثرات بسیار گرانبهایی دارند)

                    هدف از حمله ککردن به یه کشور چیه ؟ کشتن انسانهای اون کشور؟ یا خراجگزار کردن اون کشور
                    تو اون زمانه ای که تمام شاهان بعد از فتح کشوری از کشته پشته می ساختند ایا جای تعجب نیست که کوروش با شکست خوردگان جنگ این کار را انجام نمی داد
                    هرچه مطابق میل وارزوهای باطنی ماست ، به نظر ما حقیقت محض میرسد

                    نظر

                    • سپه
                      كاربر فعال
                      • Dec 2010
                      • 790

                      #55
                      در اصل توسط رامین پست شده است View Post
                      خب حالا که ماه از پشت ابر اومده بیرون به قول شما از افتخاراتمون در اون زمان بگین و از دانشمندانمون
                      من نگفتم بعد از اسلام دانشمندان یهو شکفته شدم اما قطعا خدمتتون عرض میکنم بدلیل توصیه اکید اسلام به علم اموزی استعداد نهفته ایرانیان بعد از اسلام بالفعل درامد(بذارید یه مثال بزنم در زمان قاجار مردم ایرانی بودن دیگه!اما حکومت بی لیاقت بود و ما پیشرفت علمی و حتی معماری و سیاسی رو شاهد نیستیم اما حالا که نظام حمایت میکنه میبینیم که هرروز جوانان ما یه انحصارو میشکنن درسته استعداد ایرانی ها از معدل جهانی بالاتره(گفته رهبر معظم انقلاب)اما چرا زمان قاجار یا کوروش شکفته نشد؟
                      کدام راه تحقیق بروی شما بستس بفرمایید من بازش کنم!
                      فیلم ابن سینارو ساختن چون شایسته این بوده تازه در شان ایشون هم نبود اما کو مفاخر برتر قبل از اسلام که فیلمشونو بسازیم؟ضمنا منکه فیثاغورس و بطلمیوس رو از رو فیلمشون نمیشناسم مثل خوارزمی از ر نظریاتشون میشناسم
                      من نگفتم جنگ بده!!میگم حرفایی به کوروش نسبت میدن که حلافه عقل مثل جنگ بی هدف!!
                      ضمنا خیلی حرف تو حرف اوردین(ازادی تو مملکت که خیلی زیاده نظرم نمونش روزنامه شرق و اینکه جنگهای صدر اسلام بیشتر تحمیلی بود و اینکه در همشون باهم 1000 نفر از دو طرف کشته نشد-مایلم بحث اصلی رو ادامه بدم)
                      ه
                      اقا جدا شما به این مطالب اعتقاد دارین؟؟؟؟؟/
                      اقا این مطلب قرمز شده رو مدرکی سایتی کتابی چیزی دارین

                      جوانان غیور وطن هرروز انحصاری چیزی را نمی شکنن صدا وسیما وتبلیغاته که هرروز انی کار رو می کنه
                      هرچه مطابق میل وارزوهای باطنی ماست ، به نظر ما حقیقت محض میرسد

                      نظر

                      • سپه
                        كاربر فعال
                        • Dec 2010
                        • 790

                        #56
                        در اصل توسط رامین پست شده است View Post
                        ج
                        یه نکته رو هم باید در نظر داشته باشی که اون زمان خلیفه غاصب بوده و ظالم...................درواقع اسلام حقه نه اعراب
                        در این که حکومت بعد از محمد(ص) به صاحب برحقش ( ابرمرد تمام دوران ) نرسید من شکی ندارم
                        اما ظلم خلفای راشد برمردم؟؟

                        بعد از فتح دمشق به وسیله معاویه ابن ابوسفیان نامه ای به عمر نوشت که ای امیر المومنین لطف نموده وبه شامات تشریف فرما شوید

                        ( شامیان اکثرا نصرانی بود ه اند)
                        روزی که قرار بود که خلیفه وارد شهر شود معاویه وبزرگان شهر همگی به استقبال خلیفه به در دروازه شهر رفتند

                        از دور مردی سیاه رو را سوار برشتری دیدند که افسار شتر بردوش مردی سفید روی وبلند قد به طرف شهر می اید
                        بزرگان شهر به معاویه گفتند خلیفه مسلمین با شتری و یه نفر غلام سفید رودر سرزمین های اسلام به امد وشد می پردازد

                        معاویه خند ه ای کرد وگفت خلیفه مسلمین ان فرد بلند قد وسفید روست
                        خلیفه عادت دارد در موقع مسافرت ساعتی خود برشتر سوا شود وافسار را غلامش گیرد وساعتی هم غلام برشتر وخلیفه مسلمین افسار دردست
                        هرچه مطابق میل وارزوهای باطنی ماست ، به نظر ما حقیقت محض میرسد

                        نظر

                        • رامین
                          Banned
                          • Aug 2025
                          • 98

                          #57
                          در اصل توسط سپه پست شده است View Post
                          هر چند سئوال خطاب به شخص دیگری بود اما نظر من
                          تاریخ را فاتحان نوشته اند ومی نویسند
                          این که از لحاظ سیاسی ونظامی ابرقدرت دوران بودیم( حداقل در ان زمان ایرانی ارزوش نبود که به کشور ابرقدرت زمانه مهاجرت کنه

                          به خاطر مبهم بودن ترش و کمتر بودن اطلاعات در ان دوره

                          بنده معتقدم کلا از لحاظ علمی جماعت مملکت گل وبلبل حرفی برای گفتن نداره ( هر چند که بالاخره دانشمندانی بوده اند)
                          عراقی ارزوش این بوده که مثل ایرانیها زندگی کنه ( همون جور که الان ایرانیا ارزو دارن مثل ممال مترق زندگی کنن)

                          سئوال کلا به نظر من غلطه

                          این دانشمندان اکثرا وزیرو ویل شاهان زمان خود بوده اند ( شاهان علم دوست اثرات بسیار گرانبهایی دارند)

                          هدف از حمله ککردن به یه کشور چیه ؟ کشتن انسانهای اون کشور؟ یا خراجگزار کردن اون کشور
                          تو اون زمانه ای که تمام شاهان بعد از فتح کشوری از کشته پشته می ساختند ایا جای تعجب نیست که کوروش با شکست خوردگان جنگ این کار را انجام نمی داد
                          تاریخ را فاتحان نوشتند دلیل بر تحریفه؟تازه این جمله همه جا صادق نیست مثلا الان مردم عراق تاریخ نمینویسند که با انان چه شد؟
                          پس به نظر شما امریکاییها الان باید به خودشون افتخار کنند که ابر قدرت هستند؟خیر قربان این طرز فکر در قاموس ما نیست
                          عراق هم جز قلمرو هخامنش بوده برا همین من اینو پرسیدم
                          ضمنا عجیبه که شما به علم ایرانیان اعتقادی نداری بخصوص باا توجه به گذشته بسیار درخشان
                          خیر جناب سقراط وزیر که نبود هیچ اخرش کشتنش!

                          نظر

                          • رامین
                            Banned
                            • Aug 2025
                            • 98

                            #58
                            در اصل توسط سپه پست شده است View Post
                            اقا جدا شما به این مطالب اعتقاد دارین؟؟؟؟؟/
                            اقا این مطلب قرمز شده رو مدرکی سایتی کتابی چیزی دارین

                            جوانان غیور وطن هرروز انحصاری چیزی را نمی شکنن صدا وسیما وتبلیغاته که هرروز انی کار رو می کنه
                            بله جناب چرا باید بیام اینجا دروغ بگم؟!!
                            فک کنم ناسا رو شما قبول دارید!!ناسا قرار گرفتن ماهواره امید رو در مدار تایید کرد پس حتما بوده دیگه:d

                            نظر

                            • رامین
                              Banned
                              • Aug 2025
                              • 98

                              #59
                              در اصل توسط سپه پست شده است View Post
                              در این که حکومت بعد از محمد(ص) به صاحب برحقش ( ابرمرد تمام دوران ) نرسید من شکی ندارم
                              اما ظلم خلفای راشد برمردم؟؟

                              بعد از فتح دمشق به وسیله معاویه ابن ابوسفیان نامه ای به عمر نوشت که ای امیر المومنین لطف نموده وبه شامات ت فرما شوید

                              ( شامیان اکثرا نصرانی بود ه اند)
                              روزی که قرار بود که خلیفه وارد شهر شود معاویه وبزرگان شهر همگی به استقبال خلیفه به در دروازه شهر رفتند

                              از دور مردی سیاه رو را سوار برشتری دیدند که افسار شتر بردوش مردی سفید روی وبلند قد به طرف شهر می اید
                              بزرگان شهر به معاویه گفتند خلیفه مسلمین با شتری و یه نفر غلام سفید رودر سرزمین های اسلام به امد وشد می پردازد

                              معاویه خند ه ای کرد وگفت خلیفه مسلمین ان فرد بلند قد وسفید روست
                              خلیفه عادت دارد در موقع مسافرت ساعتی خود برشتر سوا شود وافسار را غلامش گیرد وساعتی هم غلام برشتر وخلیفه مسلمین افسار دردست
                              عزیز این بحث دیگه فک کنم خلاف قوانین سایت باشه!
                              ولی مگه حق خوری ظلم نیست؟خب حکومتو از صاحبش گرفتن یعنی چی دیگه؟!

                              نظر

                              • سپه
                                كاربر فعال
                                • Dec 2010
                                • 790

                                #60
                                در اصل توسط رامین پست شده است View Post
                                تاریخ را فاتحان نوشتند دلیل بر تحریفه؟تازه این جمله همه جا صادق نیست مثلا الان مردم عراق تاریخ نمینویسند که با انان چه شد؟
                                پس به نظر شما امریکاییها الان باید به خودشون افتخار کنند که ابر قدرت هستند؟خیر قربان این طرز فکر در قاموس ما نیست
                                عراق هم جز قلمرو هخامنش بوده برا همین من اینو پرسیدم
                                ضمنا عجیبه که شما به علم ایرانیان اعتقادی نداری بخصوص باا توجه به گذشته بسیار درخشان
                                خیر جناب سقراط وزیر که نبود هیچ اخرش کشتنش!
                                در این دوره وزمانه کمتر تاریخ را فاتحان می نویسند اما باز هم می نویسند
                                ایا شما ندیدید افغانها به خاطر اشغال کشورشان چه جشنی راه انداخته بودند

                                الان مثلا شما پیش خود فکر کنید یک جوان امریکایی دوست داه مثلا به کدام کشور مهاجرت کنه؟ بنا به رشته تحصیلیم به دانشگاه شریف وامیرکبیر زیاد رفت وامد داشته ام اون بحثی که تو بوفه وسلف همش بینشون رد وبدل می شد این بود که کدوم کشور مهاجرت کنن و لعنت به شانسشان که شیطان بزرگ هم که مهاجر سخت می پذیره
                                احتمالن زاد شنیده اید که مغزهای زیادی از کشو فرار می کنند( اینو که بنگاه خبر پراکنی( تلویزیون) زیاد تو بوق وکرنا می کنه

                                عجیب نیست اعتقاد من اینه که ایرانی جماعت زیاد تو علم تاثیر گذار نبوده ( ولی با توجه به قدرت نظامی وسیاسی صنعتگران وعالمان را به کشور خود چه با زور چه بازر وارد می نمودند) چه بعد از حمله مغول به ایران اکثر صنعت گران وزنان و... راهی صحرای مغولستان شدند

                                سقراط که ایرانی نبود اون ایرانیان دانشمند ی که شما نوشتین همه در سایه سلطانی بوده اند . نبوده اند؟
                                هرچه مطابق میل وارزوهای باطنی ماست ، به نظر ما حقیقت محض میرسد

                                نظر

                                در حال کار...
                                X