...محمد...دوست خوب من...
...والده بنده حفظها الله...بازنشسته سازمانیه که زمانی عظیم ترین نهاد تصمیم گیری و بودجه ریزی کشور بودکه به همت دکتر متلاشی شد و الان از اون دبدبه و کبکبه فقط یادی به افسوس مونده....
...امروز ایشون رفته بود کانون بازنشستگان کشوری به جهت انجام پاره ای امور....وقتی برگشت و بنده به دوزانوی ادب روبروی ایشون قرار گرفتم حدیث دردی گفت که مو به تنم سیخ شد و برگی دیگه از مردمانمون جلوی چشمم ورق خورد...
...ایشون میگفت وقتی اونجا بودم در درب ورودی کانون خانم شیک پوش و موجهی رو دیدم که رو زمین نشسته....برای رفع خستگی که به پله تکیه دادم برگشت روبهمن و همراهم کردو گفت اگه صدقه ای دارید به من بدید...خانما...خیلی محتاجم...میگفت باور نمیکردم...
...وقتی به قسمت وام مراجعه کردن و در مورد وام ضروری بازنشستگان سوال میکنه متصدی وام اقایی رو نشون میده و میگه مادرم....این اقا رو میبینی...برای شیمی درمانی این بار سومه که وام بهشون تعلق گرفته ...درمان ایشون ادامه داره و متاسفانه امکان دریافت مجدد وام رو نداره....
....والده بنده میگفت در همین اثنا خانمی مراجعه کرد از مشهد الرضا که با کمی گفتگو و التماسهایی که مسوول پرداخت وام کرد و حال و روز بدش در انتها کاشف بعمل امد که این خانم مادرش 3 روز هست که فوت کرده و در سردخانه مشهد هنوز دفن نشده چون ایشون پول کفن و دفن مادر خودشو نداشته و برای این امر درخواست وام کرده....
....والده بنده میگفت تا این چند مورد رو دیدم از درخواست وام پشیمون شدم و بیرون امدم....
...خدایا...این قهقهرا تا بکجا ادامه خواهد داشت ....
...والده بنده حفظها الله...بازنشسته سازمانیه که زمانی عظیم ترین نهاد تصمیم گیری و بودجه ریزی کشور بودکه به همت دکتر متلاشی شد و الان از اون دبدبه و کبکبه فقط یادی به افسوس مونده....
...امروز ایشون رفته بود کانون بازنشستگان کشوری به جهت انجام پاره ای امور....وقتی برگشت و بنده به دوزانوی ادب روبروی ایشون قرار گرفتم حدیث دردی گفت که مو به تنم سیخ شد و برگی دیگه از مردمانمون جلوی چشمم ورق خورد...
...ایشون میگفت وقتی اونجا بودم در درب ورودی کانون خانم شیک پوش و موجهی رو دیدم که رو زمین نشسته....برای رفع خستگی که به پله تکیه دادم برگشت روبهمن و همراهم کردو گفت اگه صدقه ای دارید به من بدید...خانما...خیلی محتاجم...میگفت باور نمیکردم...
...وقتی به قسمت وام مراجعه کردن و در مورد وام ضروری بازنشستگان سوال میکنه متصدی وام اقایی رو نشون میده و میگه مادرم....این اقا رو میبینی...برای شیمی درمانی این بار سومه که وام بهشون تعلق گرفته ...درمان ایشون ادامه داره و متاسفانه امکان دریافت مجدد وام رو نداره....
....والده بنده میگفت در همین اثنا خانمی مراجعه کرد از مشهد الرضا که با کمی گفتگو و التماسهایی که مسوول پرداخت وام کرد و حال و روز بدش در انتها کاشف بعمل امد که این خانم مادرش 3 روز هست که فوت کرده و در سردخانه مشهد هنوز دفن نشده چون ایشون پول کفن و دفن مادر خودشو نداشته و برای این امر درخواست وام کرده....
....والده بنده میگفت تا این چند مورد رو دیدم از درخواست وام پشیمون شدم و بیرون امدم....
...خدایا...این قهقهرا تا بکجا ادامه خواهد داشت ....
نظر