در اصل توسط خودشکوفائی پست شده است
View Post
....ميدوني...ممد اون لحظه اي كه تام كروز در مقابل اعترافي خونسردانه از همسرش قرار ميگيره و...حالا بر سر دوراهي خيانت و ويراني يا پيدا كردن يه راه حل ميگذرونه شايد در زندگي خيلي از انسانها پيش اومده باشه....اينكه ايا بغير از نفرت و برخوردي تلخ ميشه انتخاب بهتري داشت...؟؟؟...دودلي زجر اوري بين روبرو شدن با واقعيتي دردناك و علاقه بهموجودي كه نه تنها شريك زندگي بلكه عشق و البته تا قبل از اعتراف پناهگاه شكستها و دلواپسيهات بوده....يا تو همين اوديسه فضايي...چطور يه استخون كج و كوله از يه سلاح در دست اون ميمونها تبديل به يه فضا پيما ميشه و در عين حال تقدير اون جنين كه شايد موجودي متعالي تر از اون ميمون ها نباشه....
...گفتي برگمان منو ياد توت فرنگيهاي وحشي انداختي...حتما بايد سر اين فيلم با هم گپ بزنيم...انتونيوني ؟؟؟...فيلماش چي بود ممد جان...
...اينهايي كه تو در انتها گفتي همه جز السابقون والسابقون اوليك المقربون هستند و در المپ دانايي نشسته اند...بابا از رفقا هستن جيگرن....تو كه جيگر خود مني...
نظر