تکنیکال ( بهرام و رفقا )

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • بهرام خان حانان
    ستاره‌دار(4)
    • Sep 2020
    • 772

    #13531
    پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )

    مایه اصل و نسب در گردش دوران زر است
    متصل خون می خورد تیغی که صاحب جوهر است

    دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
    جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است

    نا کسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست
    روی دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است

    آهن و فولاد از یک کوره گر آیند برون
    آن یکی شمشیر گردد وان دگر نعل خر است

    کاکل از بالا نشینی رتبه ای پیدا نکرد
    زلف از افتادگی همسان مشک و انبر است

    شست و شاهد هر دو دعوی بزرگی می کنند
    پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است

    کره اسب از نجابت در تعاقب می رود
    کره خر از خریت پیش پیش مادر است

    من لباس کهنه می پوشم که بی درد سر است
    آستین کوته بود چین و چروکش کمتر است

    سعدیا گو عیب خود را و مگو عیب دگر
    هر که عیب خویش گوید از همه بالاتر است

    ( منتسب به سعدی و صائب )

    نظر

    • بهرام خان حانان
      ستاره‌دار(4)
      • Sep 2020
      • 772

      #13532
      پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )

      [COLOR=var(--gray700)]ایران خودرو

      [/COLOR]

      نظر

      • بهرام نامدار
        عضو فعال
        • Oct 2020
        • 9392

        #13533
        پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )

        ایلان ماسک را به تهران دعوت کنید ...
        .

        نظر

        • بهرام نامدار
          عضو فعال
          • Oct 2020
          • 9392

          #13534
          پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )

          تغییر بازی بورس توسط دولت ...

          برداشت من از صحبت‌های دیشب رییس جمهور، ورود ما به یک دوره‌ی تورمی مدیریت شده است. مهمترین برداشت من از صحبت‌های رییس جمهور:
          -گران‌کردن احتمالی قیمت بنزین و برق و آب و گاز
          -فضای نه چندان امیدوار کننده‌ی رفع تحریم‌ها و مذاکرات (حداقل در کوتاه مدت)
          -کسری بودجه است.

          حالا تفاوتی که این دولت با دولت‌های قبل دارد این است که اولا قصد سرکوب بازار سرمایه را ندارد و احتمالا بورس به عنوان یکی از اصلی‌ترین ابزارهای کنترل تورم توسط دولت خواهد بود و به نظر من دولت سیاست‌ هدایت نقدینگی به سمت بورس در یک دوره‌ی بلند مدت را هم مد نظر دارد.
          فشار بر بانک‌ها برای خروج از بنگاه‌داری و عرضه‌ی شرکت‌ها و الزام دولت به فروش سهام شرکت‌های دولتی نیاز به یک بازار بورس منسجم با حجم و ارزش بالا دارد، دولت در حال حاضر در حال گرم کردن تنور بورس است و به نظر من حجم معاملات بازار در ماه‌های آتی به محدوده‌ی ۲۵-۳۰ هزار میلیارد تومان هم خواهد رسید.

          - در این شرایط بازار با رشد p.e روبرو خواهد شد تا بتواند نقدینگی سرگردان را جذب نماید و به نظر من برای شاخص کل فعلا نمی‌توان تارگت مشخصی متصور بود زیرا بازار در حال پوست اندازی است و متولی اصلی بازار یعنی دولت در حال دگرگون کردن ساختار و قواعد بازی در بورس است. در صورت پاپس نکشیدن دولت از استراتژی توسعه‌ی بازار ،در این چنین بازاری ، کلیت بازار به دلیل تغییر رویکردِ سرمایه‌گذاری و ارزشگذاری سهام از مبنای سود نقدی و p.e متناسب با سود بانکی، به سهام رشدی، با افزایش قابل توجه p.e روبرو خواهد شد و همانطور که قبلا عرض کردم بورس هم ناترازی این چهارسال را به شکل شگفت انگیزی جبران خواهد کرد.

          تنها یک عامل باقی مانده است تا رشد بازار پیوسته و بلند مدت شود و آن هم کاهش تدریجی سود بانکی است که به نظرم در نهایت دولت به این جمع بندی خواهد رسید.

          با این حال توجه داشته باشید که در هر صورت سایر داراییهای سرمایه‌ای نظیر دلار و سکه و حتی مسکن اگرچه کندتر از بورس ولی حتما قیمت خودشان را با تورم به روزرسانی خواهند کرد و احتمالا از رکود رها خواهند شد ...
          .

          نظر

          • manmehdiam
            ستاره دار (1)
            • Jul 2011
            • 1623

            #13535
            پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )

            در اصل توسط بهرام خان خانان پست شده است View Post
            [COLOR=var(--sidebar-main-info-text-color)]کل بورس




            [COLOR=var(--gray700)]شاخص کل بورس[/COLOR]

            [/COLOR]
            درود

            خان! شاخص جعلی رو ول کن

            از بین شاخصها دو تاش بهتر از بقیه هست.

            هم وزن و شاخص وزنی ارزشی

            شاخص وزنی ارزشی کلیت بازار رو خیلی بهتر نشون میده. یک تحلیل تکنیکال بزن روش ببینیم همتی تا کجا میبردش
            [B]تحلیل ها یا نظرات بورسی و غیربورسی من صرفا محتمل ترین حالتی است که تصور میکنم به وقوع بپیوندد. اگر به دیده نقد نظری دارید بر من منت میگذارید ولی اگر خواندنش شما را آزرده میکند، آن را نادیده بگیرید، حتما نظر شما درست تر است![/B]

            نظر

            • بهرام خان حانان
              ستاره‌دار(4)
              • Sep 2020
              • 772

              #13536
              پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )

              در اصل توسط manmehdiam پست شده است View Post
              درود

              خان! شاخص جعلی رو ول کن

              از بین شاخصها دو تاش بهتر از بقیه هست.

              هم وزن و شاخص وزنی ارزشی

              شاخص وزنی ارزشی کلیت بازار رو خیلی بهتر نشون میده. یک تحلیل تکنیکال بزن روش ببینیم همتی تا کجا میبردش
              تقدیم به مهندس راه و........

              نظر

              • بهرام خان حانان
                ستاره‌دار(4)
                • Sep 2020
                • 772

                #13537
                پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )

                روزي لئون تولستوي در خياباني راه مي رفت که ناآگاهانه به زني تنه زد. زن بي وقفه شروع به فحش دادن و بد وبيراه گفتن کرد .

                بعد از مدتي که خوب تولستوي را فحش مالي کرد ،تولستوي کلاهش را از سرش برداشت و ... محترمانه معذرت خواهي کرد و در پايان گفت : مادمازل من لئون تولستوي هستم .

                زن که بسيار شرمگين شده بود ،عذر خواهي کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفي نکرديد؟ تولستوي در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفي خودتان بوديد که به من مجال اين کار را نداديد

                نظر

                • بهرام خان حانان
                  ستاره‌دار(4)
                  • Sep 2020
                  • 772

                  #13538
                  پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )

                  روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.
                  شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟
                  مولانا حیرت زده پرسید: مگر تو شراب خوارهستی؟!
                  شمس پاسخ داد: بلی.
                  مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!
                  ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
                  ـ در این موقع شب ،شراب از کجا گیر بیاورم؟!
                  ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
                  - با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.
                  - پس خودت برو و شراب خریداری کن.
                  - در این شهر همه مرا میشناسند،چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!
                  ـ اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم ،نه صحبت کنم و نه بخوابم.

                  مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.
                  تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند. آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن از میکده خارج شد.

                  هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید. در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد:" ای مردم! شیخ جلال الدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است." آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد.
                  مرد ادامه داد: "این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!" سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد. زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند. در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد:"ای مردم بی حیا! شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید،این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هر روز با غذای خود تناول میکند."
                  رقیب مولوی فریاد زد:"این سرکه نیست بلکه شراب است."

                  شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.
                  رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت ،دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند.
                  آنگاه مولوی از شمس پرسید:برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟
                  شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست، تو فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند. این سرمایه ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت.
                  پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.

                  نظر

                  • manmehdiam
                    ستاره دار (1)
                    • Jul 2011
                    • 1623

                    #13539
                    پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )

                    در اصل توسط بهرام خان خانان پست شده است View Post
                    تقدیم به مهندس راه و........

                    مطابق این شاخص ۸۵۰ که سقف تاریخی هست هنوز ۱۵درصد مونده بهش برسه، که نزدیک به واقعیت هست.

                    ولی خان ، تحلیل تو میگه از اینجا میریم برای ۵۸۰؟
                    یعنی قراره کف جدید بزنه؟

                    پس شاخص کل باید زیر ۲میلیون بیاد لابد

                    بیخیال!
                    [B]تحلیل ها یا نظرات بورسی و غیربورسی من صرفا محتمل ترین حالتی است که تصور میکنم به وقوع بپیوندد. اگر به دیده نقد نظری دارید بر من منت میگذارید ولی اگر خواندنش شما را آزرده میکند، آن را نادیده بگیرید، حتما نظر شما درست تر است![/B]

                    نظر

                    • بهرام خان حانان
                      ستاره‌دار(4)
                      • Sep 2020
                      • 772

                      #13540
                      پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )

                      یک شخص جوان با تحصیلات عالی برای شغل مدیریتی

                      در یک شرکت بزرگ درخواست داد. در اولین مصاحبه پذیرفته

                      شد؛ رئیس شرکت آخرین مصاحبه را انجام داد. رئیس شرکت از شرح

                      سوابق متوجه شد که پیشرفت های تحصیلی جوان از دبیرستان تا پژوهشهای

                      پس از لیسانس تماماً بسیار خوب بوده است، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد.

                      رئیس پرسید: ((آیا هیچ گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟))

                      جوان پاسخ داد: ((هیچ.))

                      رئیس پرسید: ((آیا پدرتان بود که شهریه های مدرسه شما را پرداخت کرد؟))

                      جوان پاسخ داد: ((پدرم فوت کرد زمانی که یک سال داشتم، مادرم بود که شهریه های

                      مدرسه ام را پرداخت می کرد.))

                      رئیس پرسید: ((مادرتان کجا کار می کرد؟))

                      جوان پاسخ داد: ((مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می کرد.))

                      رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد.

                      جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد.

                      رئیس پرسید: ((آیا قبلاً هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده اید؟))

                      جوان پاسخ داد: ((هرگز، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و

                      کتابهای بیشتری مطالعه کنم. بعلاوه، مادرم می تواند سریع تر از من رخت بشوید.))

                      رئیس گفت: ((درخواستی دارم. وقتی امروز برگشتید، بروید و دستهای مادرتان را تمیز کنید،

                      و سپس فردا صبح پیش من بیایید.))

                      جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است.

                      وقتی که برگشت، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهای او را تمیز کند.

                      مادرش احساس عجیبی می کرد، شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جوان

                      نشان داد. جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد. همانطور که آن کار را انجام می داد اشکهایش

                      سرازیر شد. اولین بار بود که او متوجه شد که دستهای مادرش خیلی چروکیده شده،

                      و اینکه کبودی های بسیار زیادی در پوست دستهایش است. بعضی کبودی ها خیلی دردناک

                      بود که مادرش می لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز می شد.

                      این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت ها را می شوید تا

                      او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند. کبودی های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود

                      برای پایان تحصیلاتش، تعالی دانشگاهی و آینده اش پرداخت کند.

                      بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش، جوان همه رخت های باقیمانده را برای مادرش

                      یواشکی شست.

                      آن شب، مادر و پسر مدت زمان طولانی گفتگو کردند.

                      صبح روز بعد، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت.

                      رئیس متوجه اشکهای توی چشم های جوان شد، پرسید:

                      ((آیا می توانید به من بگویید دیروز در خانه تان چه کاری انجام داده اید

                      و چه چیزی یاد گرفتید؟))

                      جوان پاسخ داد: ((دستهای مادرم را تمیز کردم، و شستشوی همه باقیمانده رخت ها را نیز تمام کردم.))

                      رئیس پرسید: ((لطفاً احساس تان را به من بگویید.))

                      جوان گفت:

                      1-اکنون می دانم که قدردانی چیست. بدون مادرم، من موفق امروز وجود نداشت.

                      2-از طریق با هم کار کردن و کمک به مادرم، فقط اینک می فهمم که چقدر سخت و دشوار

                      است برای اینکه یک چیزی انجام شود.

                      3-به نتیجه رسیده ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم.

                      رئیس شرکت گفت: ((این چیزیست که دنبالش می گشتم که مدیرم شود.))

                      می خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک دیگران را بداند، کسی که زحمات دیگران را

                      برای انجام کارها بفهمد، و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد. شما استخدام شدید.

                      بعدها، این شخص جوان خیلی سخت کار می کرد، و احترام زیردستانش را بدست آورد.

                      هر کارمندی با کوشش و بصورت گروهی کار می کرد. عملکرد شرکت به طور فوق العاده ای بهبود یافت.



                      یک بچه، که حمایت شده و هر آنچه که خواسته است از روی عادت به او داده اند،

                      ((ذهنیت مقرری)) را پرورش داده و همیشه خودش را مقدم می داند. او از زحمات والدین خود

                      بی خبر است. وقتی که کار را شروع می کند، می پندارد که هر کسی باید حرف او را گوش دهد، زمانی که

                      مدیر می شود، هر گز زحمات کارمندانش را نمی فهمد و همیشه دیگران را سرزنش می کند. برای این جور شخصی،

                      که ممکن است از نظر آموزشی خوب باشد، ممکن است یک مدتی موفق باشد، اما عاقبت احساس کامیابی نمی کند.

                      او غر خواهد زد و آکنده از تنفر می شود و برای بیشتر بدست آوردن می جنگند. اگر این جور والدین حامی هستیم،

                      آیا ما داریم واقعاً عشق را نشان می دهیم یا در عوض داریم بچه هایمان را خراب می کنیم؟



                      شما می توانید بگذارید بچه هایتان در خانه بزرگ زندگی کنند، غذای خوب بخورند، پیانو بیاموزند،

                      تلویزیون صفحه بزرگ تماشا کنند. اما هنگامی که دارید چمن ها را می زنید، لطفاً اجازه دهید آن را تجربه

                      کنند. بعد از غذا، بگذارید بشقاب و کاسه های خود را همراه با خواهر و برادر هایشان بشویند.

                      برای این نیست که شما پول ندارید که مستخدم بگیرید، می خواهید که آنها درک کنند، مهم نیست که

                      والدین شان چقدر ثروتمند هستند، یک روزی موی سرشان به همان اندازه مادر شخص جوان سفید خواهد شد.

                      مهم ترین چیز اینست که بچه های شما یاد بگیرند که چطور از زحمات و تجربه سختی قدردانی کنند و

                      یاد بگیرند که چطور برای انجام کارها با دیگران کار کنند

                      نظر

                      • بهرام خان حانان
                        ستاره‌دار(4)
                        • Sep 2020
                        • 772

                        #13541
                        پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )

                        داستان عجیب اما واقعی"دانشگاه استنفرد،دانشگاه هاروارد"
                        خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند.

                        منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند. مرد به آرامی گفت: «مایل هستیم رییس را ببینیم.»

                        منشی با بی حوصلگی گفت: «ایشان امروز گرفتارند.»

                        خانم جواب داد: « ما منتظر خواهیم شد.»

                        منشی ساعتها آنها را نادیده گرفت و به این امید بود که بالاخره دلسرد شوند و پی کارشان بروند. اما این طور نشد. منشی که دید زوج روستایی پی کارشان نمی روند سرانجام تصمیم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و رییس نیز بالاجبار پذیرفت. رییس با اوقات تلخی آهی کشید و از دل رضایت نداشت که با آنها ملاقات کند. به علاوه از اینکه اشخاصی با لباس کتان و راه راه وکت وشلواری دست دوز و کهنه وارد دفترش شده، خوشش نمی آمد.

                        خانم به او گفت: «ما پسری داشتیم که یک سال در هاروارد درس خواند. وی اینجا راضی بود. اما حدود یک سال پیش در حادثه ای کشته شد.. شوهرم و من دوست داریم بنایی به یادبود او در دانشگاه بنا کنیم.»

                        رییس با غیظ گفت :« خانم محترم ما نمی توانیم برای هرکسی که به هاروارد می آید و می میرد، بنایی برپا کنیم. اگر این کار را بکنیم، اینجا مثل قبرستان می شود.»

                        خانم به سرعت توضیح داد: «آه... نه.... نمی خواهیم مجسمه بسازیم. فکر کردیم بهتر باشد ساختمانی به هاروارد بدهیم.»

                        رییس لباس کتان راه راه و کت و شلوار دست دوز و کهنه آن دو را برانداز کرد و گفت: «یک ساختمان! می دانید هزینه ی یک ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان های موجود در هاروارد هفت و نیم میلیون دلار است.»

                        خانم یک لحظه سکوت کرد. رییس خشنود بود. شاید حالا می توانست از شرشان خلاص شود. زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت: «آیا هزینه راه اندازی دانشگاه همین قدر است؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نیندازیم؟»

                        شوهرش سر تکان داد. رییس سردرگم بود. آقا و خانمِ "لیلاند استنفورد" بلند شدند و راهی کالیفرنیا شدند، یعنی جایی که دانشگاهی ساختند که تا ابد نام آنها را برخود دارد:

                        دانشگاه استنفورد از بزرگترین دانشگاههای جهان، یادبود پسری که هاروارد به او اهمیت نداد.

                        تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

                        نظر

                        • اسد-ص
                          ستاره دار(5)
                          • Feb 2011
                          • 669

                          #13542
                          پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )

                          سلام شاخص کی میشه ده میلیون ؟

                          نظر

                          • بهرام خان حانان
                            ستاره‌دار(4)
                            • Sep 2020
                            • 772

                            #13543
                            پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )

                            در اصل توسط اسد-ص پست شده است View Post
                            سلام شاخص کی میشه ده میلیون ؟
                            درود

                            خیلی نزدیک....

                            با سرعت وحیرتی که اسد سقوط کرد:D

                            نظر

                            • بهرام خان حانان
                              ستاره‌دار(4)
                              • Sep 2020
                              • 772

                              #13544
                              پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )

                              نوشته اصلی توسط *** بهرام خان ***
                              رفقا ، کلبه ای در پشت کوههای بلند و برف گیر داریم ...

                              همه دعوتید ... هشتک مهربانی


                              [





                              روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

                              و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

                              روزی که کمترین سرود،

                              بوسه است...

                              "احمد شاملو"

                              نظر

                              • بهرام خان حانان
                                ستاره‌دار(4)
                                • Sep 2020
                                • 772

                                #13545
                                پاسخ : تکنیکال ( بهرام و رفقا )

                                نوشته اصلی توسط بهرام نامدار
                                در کل 44 سال جمهوری اسلامی ، دولتی مترقی تر از دولت خاتمی ندیدیم و مجلسی شجاع تر از مجلس ششم ...

                                این تیم کم سواد دولتی و مجلس بی سواد انقلابی ! با ناشی گری ، ستون های حکومت را به لرزه در آوردند ...

                                حکومت هر آسیبی ببیند از طرف همین قشر بی سواد و انقلابی هست ...

                                خاتمی مهمان فرانسوی ها می شد و اعجوبه ی قرن مهمان بورکینافاسو!!





















                                ? آقای خاتمی! دل‌مان تنگ شده بود برایت، حالا دوباره شما را در صف واقعی مردم می‌بینیم؛ مرسی سید

                                ✍ حسین قدیانی:

                                ◀️ به شخصه اصلاً فکر نمی‌کردم روزی سیدمحمد خاتمی که شهره به مدارا و انصاف و تساهل و تسامح و اصلاح و اصلاحات است، انتخابات جمهوری اسلامی را بپیچاند‌‌.

                                ◀️ من ناظر بر شخصیت خاص رئیس‌جمهور دوم خرداد، همیشه فکر می‌کردم که اگر حصر خاتمی تشدید هم بشود و اگر انتخابات از این هم بیش‌تر به انتصابات شبیه شود و اگر امثال خالی از حسین شریعت‌نداری هر شب علیه ره‌بر اصلاحات شب‌نامه بنویسند، اخلاق بیش از حد ملوی خاتمی این‌قدر حرص‌درآر هست که باز هم برود و رأی دهد!

                                ◀️ سیدمحمد خاتمی اما دیروز، جمعه نشان داد که «خود غلط بود آن‌چه می‌پنداشتیم!» باری خاتمی در آدینه‌ی یازدهم اسفند چهارصد و دو و در خلال یک حرکت شیک و مجلسی، کاری کرد به نظرم کارستان‌تر از دوم خرداد هفتاد و شش.

                                ◀️ خلاصه که دل‌مان تنگ شده بود برایت. حالا دوباره تو را در صف واقعی مردم می‌بینیم؛ همان صف و همان مردم و همان اکثریت که هیچ جایی در قاب زمخت صدا و سیمای بی‌جمهوری اسلامی ندارند. مخلص کلام: مرسی سید ...

                                نظر

                                در حال کار...
                                X