اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

[afshinamin]

پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

علیرضابیگی: وظیفه نمایندگیام را انجام دادم، دزدی که نکردهام


������ احمد علیرضابیگی، نمایندۀ مردم تبریز در مجلس:


◀️ مادۀ ۶ قانون هیات نظارت بر رفتار نمایندگان مشخص کرده در چه موضوعاتی چه آرایی بدهد. مثلا تذکر کتبی یا شفاهی یا تعلیق موقت عضویت در کمسیونها ولی بستن میکروفون یا گرفتن حق نمایندگی نه.


◀️ این ممنوعیت از فردای حضور من در هیات نظارت بر رفتار نمایندگان اعمال شده. یعنی از یازده اردیبهشت ماه. بیش از یک ماه است که این ممنوعیت اعمال شده. پریروز فقط اعلام شده


◀️ من چک بیمحل صادر نکردهام یا ماشین نفروختهام که دزدی بوده باشد و یا تصادف نکردهام که حق کسی را پایمال کرده باشم. چنین مواردی، طبیعتا به نمایندگی من ارتباطی ندارند. ولی آنچه من دربارۀ خودروها و استیضاح پرسیدم، کاملا در حوزۀ وظایف نمایندگیام بود./عصرایران
_
---------------
خوب اشتباهی متوجه وظیفه نمایندگی شدی
تقصیر قالیباف چیه :D

[afshinamin]

پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

تحلیلگر مسائل اقتصادیو استاد دانشگاه علامه طباطبایی : برخی مدیران واقعا فکر میکنند فرستاده ویژه خدا هستند / با سیستم هزار سال قبل نمیتوان دنیای امروز را مدیریت کرد

محمدقلی یوسفی:
----------------
بهانهی ویس کرمی نماینده خرم آباد و استاد !!!معارف در مجلس برای عدم شفافیت آرا!

نباید با مردم شفاف بود و همه چیز رو بهشون گفت، چون خدا هم با مردم شفاف نیست!
---------------------

فقط فرعون بدبخت اسمش بد در رفته که یه کلمه گفت "انا ربکم الاعلی" (من خدای بلند مرتبه شما هستم )

اون تازه فقط 1 نفر بود و پادشاه یک سرزمین آباد و بزرگ
اینا هر چپر چلاق شون در یک سرزمین ویران ، ادعای خدایی دارند /.:biggrinsmiley.:/

[afshinamin]

پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

• کشنبه / ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ / ۱۱:۰۲
• دستهبندی: البرز
• کد خبر: 1402023119793
• خبرنگار : 50022
• چاپ

معاون وزیر کشاورزی:

برای ۲ میلیارد نفر هم میتوانیم آب تأمین کنیم









-----------------
✍️میخواستن برای ۲ میلیاردنفر آب تامین کنند، اون وقت آب ۲۰ میلیون نفر توی تهران و کرج قطع شده ������
اینا لات کوچه خلوت هستند!
@BehnamSamadi_ir

[afshinamin]

پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

������دفاع صریح میرسلیم: کفشهایم، ساعتم، و پسرم، اعدام های سریع، و تفاوت 206 با لندکروز

میرسلیم، نماینده مجلس و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام:
������ مردم می بینند اگر پول شان را در بانک بگذارند حدود ۲۰ درصد سود می گیرند درحالی که تورم بیشتر از ۴۰ درصد است و به هر حال پولشان در حال ذوب شدن است، بنابراین آنها که سپرده گذار هستند سعی می کنند پولشان را در جایی قرار دهند که ذوب نشود ،یکی از این جاها خودرو است. پس هر خودرویی گیر بیاید برایشان فرقی نمی کند، چه ۲۰۶ باشد چه لندکروز و یا هر خودروی دیگری. برای آنها کره ای، ژاپنی یا چینی فرقی نمیکند.
������ ساعتی که در دست من است آن ساعت نیست و تقلب کرده اند و من شکایت کرده ام.
������کتانی مال بیست سال پیش است که با قهرمانان نجات غریق برای مسابقات بین المللی می رفتیم و این کتانی ها را برای همه خریده بودیم و برای من که سرپرست شان بودم هم خریدیم و اصلا مشکلی نبود . اینها می خواهند من را تحقیر کنند.
������فرزند من اعدامی نبود،گرفتار شده بود و به پنج سال زندان محکوم شده بود که رفت و طی کرد و کارش انجام شد.
---------
������کتانی ریبوک اصل

احسان بداغی روزنامهنگار:
������میرسلیم گفته بود کتانیهای reebok آمریکایی او برای ۲۰ سال پیش هستند و توسط فدراسیون نجات غریق در دوران ریاستش تهیه شده بودند.
������این مدل کتانی کمتر از ۱۰ سال قبل به بازار آمده. اینکه نماینده مجلس دروغ می گوید یک درد است، اینکه افکار عمومی را احمق فرض کند هزار تا درد

������️♂️@Aghaye_Eghtesad

[M.DALAHOO]

پاسخ : جــــو بــــازار

جناب احسانی آیا شما میدانید که این دانشگاه امام صادق شعبه هارود بودو با کمک برادر کوچک صاحبان گروه صنعتی بهشهر که MBA از هاروارد داشت ساخته شد و متاسفانه پارسال فوت کرد. شهریه اش هم 11 هزار تومان و اینترنشال هم بود، MBA میداد و مدرکش همون مدرک هاروارد بود. سال 51 که من بعد از فارالتحصلی سربازی را هم تمام کرده بودم، رفتم پیش پروفسور فردوس رییس آنجا که از هاوارد آمده بود و با او صحبت کردم در طول صحبت بمن گفت شما مثل اینکه هم شهری دکتر محمدی هستی و او دوره اول شاگرد اول شد، اگر با او ارتباط دارید شاید بهتر باشه که با او صحبت کنی و من ایشان را دیدم و مفصل صحبت کردیم و راهنمایهای لازم را کرد و قطعآ من تصمیم گرفتم که برم آنجا ولی متاسفانه بعد از یکماه برادر بزرگ من تصادف کرد و من ناچار مسیول زندگی بچه های او شدم و 5 سال همه چیز عقب افتاد و من در شرکتی که کار میکردم قرار شد که برم در شعبه آمریکا هم کار کنم و هم تحصیلات تکمبلی را ادامه دهم. ضمنآ وجه تسمیه پل مدیریت همان است. جناب احسانی غرضم ازبیان این موضوع این بود که تمام خسرانهاییکه نظام اسلام به این کشور وارد کردند با چشم خودم دیده ام، دعواها کردم و حرصها خوردم که آخرش زدم بیرون . کفش ملی ایروانی بزرگ 40 شرکت دارد. در خیابان خیام که همه شرکتها یک انبار یا یک مرکز پخش دارند، کفش ملی یک پاساژ دارد. ضمنآ کفش ملی 10000نفر پرسنل داشت. یک روز فرح با هلیکوپتر از بالای کفش ملی رد میشود و میگوید این چیه میگن کفش ملی که مال آقای ایروانی است فرح میگه چرا در مهمانیهای ما نیست بهش میگن دعوتش میکنیم ولی نمیاد. ساعت 5 صبح میرفت سرکار و دفترش از دفتر یک وزیر مجلل تر بود.
در کارخانه های ایلقانیان هم بوده ام که بعدآ برایتان تعریف میکنم. اگر حوصله بکنم و بورس بازی بگذارد شاید در این مورد کتابی بنویسم. دیروز رفتم ختم یکی از دوستان و همکارانم که اولین رییس دانشگاه کرمان بود.

[M.DALAHOO]

پاسخ : جــــو بــــازار

سلام

جناب دالاهو جسارتا چند سالتونه ماشا ء الله خیلی پر انرژی هستید با حافظه قوی

75 سال و روزهای پنجشنبه ساعت 2:30 از خواب بیدار میشوم و ساعت 3 از منزل بیرون میروم و ساعت 3:15 چون آموقع پارکینک بسته است در خیابان 26 ولنجک پارک میکنم و ساعت 7:15 ایستگاه 5 هستم و صبحانه را کنار چشمه میخورم و ساعت 9 هم خونه هستم . از دو هفته دیگر هم میرم قله توچال. چهار شنبه بعد از ظهر ها بهترین ساعات زندگی من است که بساط کوله و تخم مرغو و فلاکس آب برای یک چای ویک نسکافه آماده میکنم برای صبح پنجشنبه.

[djdream]

پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

کشور افتاده دست یک مشت شارلاتان بیشرف . گندی که تو این 40 سال زدن داره رو میشه. هر کدومشون رو بررسی کنی پرونده های فساد اقتصادی اخلاقی و غیره دارن. کی بشه مملکت هم از بپاشه

[طيب]

پاسخ : اینجا همه چی درهمه...جستاری برای مباحث سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

??

? *داستان آموزنده و واقعی*
*یعقوب لیث صفاری؛*
*شبی هر چه کرد ؛ خوابش نبرد ،*
*غلامان را گفت : حتما به کسی ظلم شده ؛ او را بیابید.*
*پس از کمی جست و جو ؛ غلامان باز گشتند و گفتند : سلطان به سلامت باشد ، داد خواهی نیافتیم .*
*اما سلطان را دوباره خواب نیامد ؛ پس خود برخاست و با جامه مبدل ، از قصر بیرون شد ؛*
*در پشت قصر خود ؛ ناله ای شنید که میگفت خدایا :*
*یعقوب هم اینک به خوشی در قصر خویش نشسته و در نزدیک قصرش اینچنین ستم میشود ؛*

*سلطان گفت : چه میگویی؟*
*من یعقوبم و از پی تو آمده ام ؛ بگو ماجرا چیست؟*

*آن مرد گفت : یکی از خواص تو که نامش را نمیدانم ؛ شبها به خانه من می آید و به زور ، زن من را مورد آزار و اذیت و تجاوز قرار میدهد .*
*سلطان گفت : اکنون کجاست؟*
*مرد گفت: شاید رفته باشد .*
*شاه گفت : هرگاه آمد ، مرا خبر کن ؛ و آن مرد را به نگهبان قصر معرفی کرد و گفت :*
*هر زمان این مرد ، مرا خواست ؛ به من برسانیدش، حتی اگر در نماز باشم .*

*شب بعد ؛*
*باز همان متجاوز به خانه آن مرد بینوا رفت ؛ مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت .*

*یعقوب لیث سیستانی؛ با شمشیر برهنه به راه افتاد ، در نزدیکی خانه صدای عیش مرد را شنید ؛*
*دستور داد تا چراغها و آتشدانها را خاموش کنند آنگاه ظالم را با شمشیر کشت .*
*پس از آن دستور داد تا چراغ افروزند و در صورت کشته نگریست؛*
*پس ؛ در دم سر به سجده نهاد ،*

*آنگاه صاحب خانه را گفت: قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام.*
*صاحبخانه گفت : پادشاهی چون تو ؛ چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کردن؟*
*شاه گفت: هر چه هست ؛ بیاور .!*
*مرد پاره ای نان آورد و از شاه سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید ؛*

*سلطان در جواب گفت:*
*آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم ؛ با خود اندیشیدم در زمان سلطنت من ؛ کسی جرأت این کار را ندارد؛ مگر یکی از " فرزندانم"*
*پس گفتم چراغ را خاموش کن تا "محبت پدری" مانع اجرای عدالت نشود ؛*
*چراغ که روشن شد ؛ دیدم بیگانه است ؛*
*پس سجده شکر گذاشتم .*
*اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن لحظه که از چنین ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم؛*
*با پروردگار خود پیمان بستم؛ لب به آب و غذا نزنم؛ تا داد تو را از آن ستمگر بستانم .*
*اکنون از آن ساعت تا به حال چیزی نخورده ام.*


? *اگر یعقوب های این زمانه ، چراغ را خاموش کنند و در پی عدل و انصاف بیفتند!*
*چندصد آقا و آقازاده به زمین می افتند....!!!!*
*حتما (مصلحت نیست که چراغی خاموش شود.!!)*

*دزدان دغل ، بغل بغل ميدزدند ...*
*از گله ی اشتران جمل ميدزدند ...*

[امیدازاد]

پاسخ : جــــو بــــازار

75 سال و روزهای پنجشنبه ساعت 2:30 از خواب بیدار میشوم و ساعت 3 از منزل بیرون میروم و ساعت 3:15 چون آموقع پارکینک بسته است در خیابان 26 ولنجک پارک میکنم و ساعت 7:15 ایستگاه 5 هستم و صبحانه را کنار چشمه میخورم و ساعت 9 هم خونه هستم . از دو هفته دیگر هم میرم قله توچال. چهار شنبه بعد از ظهر ها بهترین ساعات زندگی من است که بساط کوله و تخم مرغو و فلاکس آب برای یک چای ویک نسکافه آماده میکنم برای صبح پنجشنبه.

ماشالله به این انرژی ...اگر حمل بر فضولی نباشه ...شما هم انقلابی بودید ؟؟

[سهامدارعمده]

پاسخ : جــــو بــــازار

75 سال و روزهای پنجشنبه ساعت 2:30 از خواب بیدار میشوم و ساعت 3 از منزل بیرون میروم و ساعت 3:15 چون آموقع پارکینک بسته است در خیابان 26 ولنجک پارک میکنم و ساعت 7:15 ایستگاه 5 هستم و صبحانه را کنار چشمه میخورم و ساعت 9 هم خونه هستم . از دو هفته دیگر هم میرم قله توچال. چهار شنبه بعد از ظهر ها بهترین ساعات زندگی من است که بساط کوله و تخم مرغو و فلاکس آب برای یک چای ویک نسکافه آماده میکنم برای صبح پنجشنبه.

درود .
ماشاالله
هفته قبل توچال بودم البته ما کارو راحت کردیم با تله رفتیم.
تقریبا به ما نزدیکی یع کلبه محقری هس افتخار بده در خدمت باشیم از تجربیات و خاطرات شما استفاده کنیم .

[ashkan zandi]

پاسخ : جــــو بــــازار

ماشالله به این انرژی ...اگر حمل بر فضولی نباشه ...شما هم انقلابی بودید ؟؟

راه حل برای گرفتن اموال کارآفرینان طبق گفته خودشون البته
امیدوارم من اشتباه کرده باشم

[M.DALAHOO]

پاسخ : جــــو بــــازار

ماشالله به این انرژی ...اگر حمل بر فضولی نباشه ...شما هم انقلابی بودید ؟؟

بله، زندان هم رفتم و به علت شکنجه 55 سال است که کمرم درد میکند ولی با تو صیه پروفسور سمیعی اداره اش میکنم چون گفت من کسی با این فیزیک بدنی را عمل نمیکنم هر کسم گفت عمل میکنم بگو خودتی. خیابان شهید عراقی یک محله ایی است بتام کوی تک و پشت وزارت اطلاعات است، و آنجا همه خونه ویلاییه و هر کی میره آنجا از اطاعات میان و بهت میگن یک روز بیا آنجا من هم رفتم و فرمها را پر کردم منهای ان سابقه، بعد یک هفته دیگه آمدند و چون خودم تنها خانه بودم و مشروب خوده بودم آنها عقب رفتن که من راحت باشم وبعد گفتتند یک روز دبگه شما باید بیای آنجا، من رفتم جوان محترمی بود و بک کم بفکر فررفت و گفت ببخشید چرا آن موضوع را ننوشته ایی چون یک عده الکی مینو یسند که امتیاز بگیرند من گفتم من صلاح نمیدیدم و چون بچام زرنگند و کنکور قبول میشن بعدآ میگن بخطر کارت ایثارگری بوده و نگرفتم، گفت چرا ؟ گفنم چون اصولآ ان تفکر بتاریخ پیوست و عذر خواهی کرد و من برگشتم، این پسر من که الات کاناداست سه چرخه شو اغلب میگذاشت بیرون و من بهش غرمیزدم سزبازه از بالا گفت نگران نباش مگر کسی جرات مبکند اینجابیاد. آن کسی که منو شکنجه کرده بود دستگیرش کردند و عکس اورا در روزنامه ها چاپ کردند و منهم رفتم زندان اوین وازش شکایت کردم و زنش آمد در کارخانه گفت بچه هام را میاندازم زیر ماشینت و.......لات بازی و بگذریم.

[M.DALAHOO]

پاسخ : جــــو بــــازار

درود .
ماشاالله
هفته قبل توچال بودم البته ما کارو راحت کردیم با تله رفتیم.
تقریبا به ما نزدیکی یع کلبه محقری هس افتخار بده در خدمت باشیم از تجربیات و خاطرات شما استفاده کنیم .

آخه عزیزم شما تله ایی هستی، مگه بریم بین پارکینگ و ایستگاه یک قدم بزنیم.

[امیدازاد]

پاسخ : جــــو بــــازار

بله، زندان هم رفتم و به علت شکنجه 55 سال است که کمرم درد میکند ولی با تو صیه پروفسور سمیعی اداره اش میکنم چون گفت من کسی با این فیزیک بدنی را عمل نمیکنم هر کسم گفت عمل میکنم بگو خودتی. خیابان شهید عراقی یک محله ایی است بتام کوی تک و پشت وزارت اطلاعات است، و آنجا همه خونه ویلاییه و هر کی میره آنجا از اطاعات میان و بهت میگن یک روز بیا آنجا من هم رفتم و فرمها را پر کردم منهای ان سابقه، بعد یک هفته دیگه آمدند و چون خودم تنها خانه بودم و مشروب خوده بودم آنها عقب رفتن که من راحت باشم وبعد گفتتند یک روز دبگه شما باید بیای آنجا، من رفتم جوان محترمی بود و بک کم بفکر فررفت و گفت ببخشید چرا آن موضوع را ننوشته ایی چون یک عده الکی مینو یسند که امتیاز بگیرند من گفتم من صلاح نمیدیدم و چون بچام زرنگند و کنکور قبول میشن بعدآ میگن بخطر کارت ایثارگری بوده و نگرفتم، گفت چرا ؟ گفنم چون اصولآ ان تفکر بتاریخ پیوست و عذر خواهی کرد و من برگشتم، این پسر من که الات کاناداست سه چرخه شو اغلب میگذاشت بیرون و من بهش غرمیزدم سزبازه از بالا گفت نگران نباش مگر کسی جرات مبکند اینجابیاد. آن کسی که منو شکنجه کرده بود دستگیرش کردند و عکس اورا در روزنامه ها چاپ کردند و منهم رفتم زندان اوین وازش شکایت کردم و زنش آمد در کارخانه گفت بچه هام را میاندازم زیر ماشینت و.......لات بازی و بگذریم.

...صبح بخیر ..استاد..شما که هم تحصیلکرده غرب بودید ...موقعیت شغلی و مالی خوبی هم داشتید ...حالا البته کلی و منظورم شمای نوعی هست ..شماها دیگه چرا انقلاب کردید .؟؟اصلا شما ها از چی ناراضی بودید اخه ...آبتون به راه نانتون به راه ..از ایران قرن نوزدهمی دهه ۲۰ و ۳۰میلادی به یه چشم برهم برزدن وارد قرن ۲۰ شدید و استانداردهای زندگیتون به شدت ارتقا پیدا کرد ..دیگه شماها که تحصیلکرده و غرب دیده بودید ..زبان بلد بودید چرا نرفتید چندتا کتاب درباره تاریخ و انقلاب ودین و ایدولوژی بخونید که ببینید حاصل انقلاب چی میشه ..اصلا بعد انقلاب که شروع شد به مصادره .هایی که شما بهتر از من می دانید چه انقلاب اقتصادی ایجاد کردند صاحبان این بنگاه ها ....آن کشتار و خشونت بالا گرفت.. از وجدان خودتون شرمنده نشدید؟؟اصلا دچار تردید و سوال شدید؟؟البته احتمالا جوابی که دارید این خواهد بود که این آن چیزی نبود که ما می خواستیم !!چرا انتظار داشتید انقلابی که پایه هایش بر مذهب و ایدولوژی چپ استوار هست نتیجه بهتری بدهد؟البته نمیخوام بی ادبی و جسارت کنم ..فقط می خوام بدونم کسی که چپ نبوده ..مذهبی نبوده و اتفاقا مقابل این ها بوده...با چه استدلال و منطقی همراه اینا کلنگ برداشته و به جان مملکت افتاده ؟؟

[shahin]

پاسخ : جــــو بــــازار

ببخشید، فکر کنم شاید شما بدنیا نیامده بودی که من مدیر شرکتهای بزرگی مثل کفش ملی ( ایراوانی بزرگ) و کفش اطمینان هژبر یزدانی چوبدار، و.................. که بخاطر حفانیت با مرحوم حاج طرخانی که نماینده امام در هییت سرپرستی اموال هژبر بود خدمت امام رفتیم و به امام عرض کردم که شما در خصوص علت مصادره اموال هژبر اشتباه کرده اید و.....چون ایشون بهایی نبوده ونیست چرا که بهایی روی صخره مسجد درست میکند!؟ و ایشان بمن فرمودتد یعنی شما معتقدی که اموال ایشان نباید مصادره شود، که عرض کردم چرا ولی نه به این علت، اموال ایشان بایستی باستناد بند 1 قانون توسعه و حفاظت صنایع ایران مصادره شود. که بعد ایشان به شوخی فرمودند که خب حالا بمن بگو چرا همه میگفتند ایشان بهایی هستند، که عرض کردم جون دوست دکتر ایادی پژشک مخصوص شاه بود و بهایی و ایشان پای هژبر چوبدار را به در بار باز کرد و امام مرحوم احمد آقا را خواستند و فرمودند این آقا راست میگوید ببین چی میخواهد براش بنویس که به قول ایشان مرتکب.....نشوم و من به مرحوم احمد آقا گفتم به سازمان صنایع ملی ایران بنویس که اموال هژبر باید براساس بند 1 قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران مصادره شود و حکم قبلی باطل است. ضمنآ هژبر در رآس لیست بود چون تنها کسی بود که اموالش به دستور شخص امام مصادره شده بود. قبل انقلاب هم که در یک شرکت انگلیسی اینترنشنال بنام ولکام کار میکردم و بورس بازی را هم از خیابان سعدی شروع کردم.

احتراما با این نوشته هایتان راز کاریزما و محبوبیت عمام را ریختی رو داریه .

مال وشغل و منصب را از یک عده ( آدم زحمت کش و غیر زحمت کش ؛ سالم و یا ناسالم ) غصب کنی ؛ بدهی به یک عده هوادار بعضا نخاله ؛
مثلا به یک دیپلم ردی پست شهردار یک شهر بزرگ بدهی ؛ به اون یکی شغل و خانه هزار متری غصبی و... ؛
نتیجه اش می شود قدرت و کاریزما از نظر یک تعداد هوادار سینه چاک و در نهایت بزرگترین تشییع جنازه تاریخ
( در هرصورت مرور این موضوعات تاریخی برا ایرانی جماعت خیلی وضروری است. هرچند خیلی ها از قبل و یا از همان اول متوجه این حقایق بوده اند)