پاسخ : نبض سیاست
عرض ادب و احترام
همونطور که خدمتتون عرض کرده ام، بنده هم خودم تحقیق میکنم و هم تحقیق ها رو دنبال
از اون طرف ما توی دنیای تخصص ها داریم زندگی میکنیم، پس شما نمیتوانید به ترازوی خودت، به تنهایی اتکا کنی! این خودش مغایر با عقلانیته!
همچنین در هزار توی عقل، مدام انسان نباید خودش رو به شک بیاندازه، پس آخرین دستاورد را، باید مطلق فرض کنه، تا مگر، کامل تر پیدا بشه! یعنی ناچاری برای صیانت از داشته ها و انرژی ات، یک حد اقل هایی را رعایت کنی، استانداردی برای خودت دست و پا کنی! این استاندارد هر چند خودش نا کامله، اما قابل آپدیت شدنه و تا آپدیت بعدی، شما با فراغ بال، قادر خواهی بود از زندگی بود، لذت ببری!
پس دنیای امروز، شد دنیای جزئیات و در دنیای جزئیات، از کلیات سخن گفتن و نسخه کلی دادن، نابخردی است!
یعنی، دل هر ذره را که بشکافی، آفتابیش در میان بینی!
پس، از آنجایی که ره یافتن به بطن ماجرا و پی بردن به منطق وجودی هر چیزی، مستلزم تدقیق و کاوش و آزمایش و راستی آزمایی است، به تدریج و به درست، مراکز راستی آزمایی و مرجعیت، بوجود آمدند! مثل شرکت های اعتبار سنجی و رتبه دهند، بازرسی، استاندارد سازی، مدرک سنجی و در یک کلام، کالیبراسیون!
بشر همیشه بدنبال کمال بوده و آخرین دست آورد، یعنی کامل ترین و این یک جایی ثبت میشه، تا نقض غرض حادث بشه، یعنی شخص دیگری، بالای قبلی، رکوردی ثبت کنه، یا دست بالای دست بشه!
این مقدمه ای مجمل بر نتیجه گیری ای نسبتاً دم دستی و سریع برای آنچه میخواهم استنتاج کنمه
یعنی بشر، بدنبال انتهاست و در برخی موارد به انتها هم رسیده (فرضاً صفر مطلق کلوین یا -273.15 درجه سانتی گراد، جاییکه حتی الکترون از حرکت باز می ایسته)... وقتی همه چیز، تهش در آمد، یعنی ما با مجموعه ای از مطلق ها سر و کار داریم و چون جا برای کشف حقایق بسیاره، فعلاً به سر منزل مقصود نرسیده ایم.
بعبارتی، همه چیز مطلقه، اما اون اطلاق، برای ما اثبات نشده و این به این معنی نیست که چون ثابت نشده، مطلق نیست! درست مثل همین پیشرفت هایی که تا کنون بشر داشته و یک زمانی غیر قابل باور می نمود!
اینجاست که بشر برای اجتناب از اسیر شدن در سیر باطلِ دست یابی به مطلق، به دست یافته حاضر اهمیت 99 درصدی میده و آماده بهره برداریش میکنه و با یک درصد توان، ادامه مسیر و بهینه سازی رو پیش میگیره. یعنی تحقیق و توسعه یا همون R&D
(قصه نی و آروزی کمال، در عین حال کاشتن تربچه، برای گذران زندگی تا توشه راه سعادت کنی.... دست آوردهای امروزین، همون کاشت تربچه و زنده ماند و کاوش و کنجکاوی، بدون داشتن حتی سر نخ، حکم آرزوی نی و معجزه بامبوی چینی رو ایفا میکنه، چون در وجود ما، این کوئست، به ودیعه نهاده شده که بایست، رو به کمال رفت)
تحرک دنیا، ماحصل تقابل نیرو های اصلی ای چون گرانش، الکترو مغناطیس، نیروی هسته ای و نیروی فید بک ضعیف مواد، در سطوح تجزیه مداوم یا همون نیمه عمر که ازش بعنوان چهار نیروی بنیادین یاد میکنند!
یعنی
1- نیروی قوی
2- نیروی الکترو مغناطیس
3- نیروی ضعیف
4- نیروی گرانش
برآیند این نیروها با همه که سمت و سوی کنش و واکنش را در جهان رقم میزنه و تعادل را به وجود میاره و دائماً بر هم در حال نیرو وارد کردن هستند
عین این نیروها رو میشه در سطوح اخلاقی و غریزی تصور کرد
مثل ترس، خشم، گرسنگی، سکس، عزت نفس، امنیت، آرامش، لذت جویی، دوست یابی و مورد پذیرش جمع بودن که در هرم مازلو میگنجه!
برخی بنیادین و برخی دیگر جهش یافته و متاثر از برخورداری از نیازهای اولیه. که اگر نیازهای اولیه برآورده نشه، خود بخود از سطوح بالاتر خبری نیست و جهشی رخ نخواهد داد و اگر اتفاقی هم شما برید به پله های بالاتر، بدلیل عدم احراز صلاحیت، قل میخورید و میافتید تو جایگاه واقعی و حقانیتون، چون انرژی بقا رو پاس نکرده اید! یا اینکه با زور میکشنتون از صندلی قدرت پایین، چون انرژی حسادت، شما رو مغلوب خواهد کرد، بعنوان یکی از نیروهای تاثیر گذار در عالم معنی!
حالا اینکه شما از این زندگی، چه چیزی بخواهید، بر میگرده به ظرفیت شما، به علمتون!
آرزو میخواه، لیک اندازه خواه
بر نتابد کوه را یک برگ کاه
و صد البته، ظرفیت قابل تغییر و افزایشه، اگر به طریق اولی، راه درستش رو پیدا کنی!
هم میشه با خیانت و جنایت، مسیر رشد و ترقی رو پیش گرفت، علی الخصوص در دنیای سیاست با کارهایی مثل قصه سازی از جنس شب
یا از همون اول، با ایمان به درستی و درست کاری، با تجربیاتی که از بدو تولد کسب میکنیم، با گرفتن فیدبکهای دوران کودکی از زوگویی ها و زور شنوی ها، از جلب توجه کردن ها و راضی سازی ها،از ظرفیت مغز و پذیرا بودن حقایق، از ضریب هوشی، تلاش کرد و پله پله، هرم مازلو رو طی کرد ودست اخر به خود شکوفایی رسید... مقدماتی که در وهله اول، برای بقا در ما به ودیعه گذاشته شده، بدون اینکه به ماورا کاری داشته باشیم اصولاً!
اونوقته که کسی نمیتونه چیزی رو از ما بگیره، چون عزت نفس، درونی است و غیر قابل تصرف، یعنی مطلق
بعبارت دیگر، هر کسی در شرایط زمانی و مکانی خودش، منحصر به فرده، یعنی کسی مانند او نیست، پس در نقطه، مطلقه!
اگر هر فردی، بر اساس استعدادهای خدا دادی خودش تلاش بکنه و ثابت قدم بمونه، بعد از مدتی تمامی نیروهای درونی اش، جاذبه ای براش فراهم میکنند که مثل نیروی گرانش، دیگران رو به سوی خودش جلب میکنه. فیدبک نیروی درون و بیرونه که بهش سمت و سوی ادامه مسیر رو میده!
حالا اگر عاقل باشه، کاری نمیکنه که مورد حسادت واقع بشه، چون حسادت یکی از سدهای پیشرفتشه و اگر عاقل نباشه و زاهد باشه، دچار عُجب و تکبر، حتماً یکی دیوانه تر از خودش پیدا میشه و میزدندش کنار و مدام باید مراقب باشه که پاش روی پوست خربزه نره!
دانه باشی، مرغکانت برچنند
غنچه باشی، کودکانت بر کنند
یعنی یکی پیدا میشه که حالت رو بگیره
اما این حالت ایده آله و مطلوب همه نیست، چون ایمان نیست و ایمان یعنی، رسیدن عقل به کمال!
اینجاست که یا باید سوخت و ساخت (مدارا و آسایش) یا مروت کرد و از خود گذشت (آرامش و آسایش)
اینکه ما همیشه در تقابل نیرو ها هستیم، یعنی امری بدیهی، دلیل بر انتخاب ماست. یعنی جبر! و اینکه چقدر انرژی داشته باشیم تا به مطلوب برسیم، بر میگرده به اراده (نیروهای درونی) ما که باز هم یعنی جبر!
اما اینکه در کدام نقطه آرام میگیریم، تقابل (تفاضل) این جبر اندر جبره، پس گمان میکنیم که اختیار داشته ایم که اینجور نیست. ما فقط زورمان نرسیده و در نقطه تعادلی، فرود میاییم. همین
در حد وسعم بود جناب باران، ببخشید اگر ناقص یا حتی پارادوکسیکاله، چون در حال تکمیله
(نی)
در اصل توسط B A R A N پست شده است
View Post
همونطور که خدمتتون عرض کرده ام، بنده هم خودم تحقیق میکنم و هم تحقیق ها رو دنبال
از اون طرف ما توی دنیای تخصص ها داریم زندگی میکنیم، پس شما نمیتوانید به ترازوی خودت، به تنهایی اتکا کنی! این خودش مغایر با عقلانیته!
همچنین در هزار توی عقل، مدام انسان نباید خودش رو به شک بیاندازه، پس آخرین دستاورد را، باید مطلق فرض کنه، تا مگر، کامل تر پیدا بشه! یعنی ناچاری برای صیانت از داشته ها و انرژی ات، یک حد اقل هایی را رعایت کنی، استانداردی برای خودت دست و پا کنی! این استاندارد هر چند خودش نا کامله، اما قابل آپدیت شدنه و تا آپدیت بعدی، شما با فراغ بال، قادر خواهی بود از زندگی بود، لذت ببری!
پس دنیای امروز، شد دنیای جزئیات و در دنیای جزئیات، از کلیات سخن گفتن و نسخه کلی دادن، نابخردی است!
یعنی، دل هر ذره را که بشکافی، آفتابیش در میان بینی!
پس، از آنجایی که ره یافتن به بطن ماجرا و پی بردن به منطق وجودی هر چیزی، مستلزم تدقیق و کاوش و آزمایش و راستی آزمایی است، به تدریج و به درست، مراکز راستی آزمایی و مرجعیت، بوجود آمدند! مثل شرکت های اعتبار سنجی و رتبه دهند، بازرسی، استاندارد سازی، مدرک سنجی و در یک کلام، کالیبراسیون!
بشر همیشه بدنبال کمال بوده و آخرین دست آورد، یعنی کامل ترین و این یک جایی ثبت میشه، تا نقض غرض حادث بشه، یعنی شخص دیگری، بالای قبلی، رکوردی ثبت کنه، یا دست بالای دست بشه!
این مقدمه ای مجمل بر نتیجه گیری ای نسبتاً دم دستی و سریع برای آنچه میخواهم استنتاج کنمه
یعنی بشر، بدنبال انتهاست و در برخی موارد به انتها هم رسیده (فرضاً صفر مطلق کلوین یا -273.15 درجه سانتی گراد، جاییکه حتی الکترون از حرکت باز می ایسته)... وقتی همه چیز، تهش در آمد، یعنی ما با مجموعه ای از مطلق ها سر و کار داریم و چون جا برای کشف حقایق بسیاره، فعلاً به سر منزل مقصود نرسیده ایم.
بعبارتی، همه چیز مطلقه، اما اون اطلاق، برای ما اثبات نشده و این به این معنی نیست که چون ثابت نشده، مطلق نیست! درست مثل همین پیشرفت هایی که تا کنون بشر داشته و یک زمانی غیر قابل باور می نمود!
اینجاست که بشر برای اجتناب از اسیر شدن در سیر باطلِ دست یابی به مطلق، به دست یافته حاضر اهمیت 99 درصدی میده و آماده بهره برداریش میکنه و با یک درصد توان، ادامه مسیر و بهینه سازی رو پیش میگیره. یعنی تحقیق و توسعه یا همون R&D
(قصه نی و آروزی کمال، در عین حال کاشتن تربچه، برای گذران زندگی تا توشه راه سعادت کنی.... دست آوردهای امروزین، همون کاشت تربچه و زنده ماند و کاوش و کنجکاوی، بدون داشتن حتی سر نخ، حکم آرزوی نی و معجزه بامبوی چینی رو ایفا میکنه، چون در وجود ما، این کوئست، به ودیعه نهاده شده که بایست، رو به کمال رفت)
تحرک دنیا، ماحصل تقابل نیرو های اصلی ای چون گرانش، الکترو مغناطیس، نیروی هسته ای و نیروی فید بک ضعیف مواد، در سطوح تجزیه مداوم یا همون نیمه عمر که ازش بعنوان چهار نیروی بنیادین یاد میکنند!
یعنی
1- نیروی قوی
2- نیروی الکترو مغناطیس
3- نیروی ضعیف
4- نیروی گرانش
برآیند این نیروها با همه که سمت و سوی کنش و واکنش را در جهان رقم میزنه و تعادل را به وجود میاره و دائماً بر هم در حال نیرو وارد کردن هستند
عین این نیروها رو میشه در سطوح اخلاقی و غریزی تصور کرد
مثل ترس، خشم، گرسنگی، سکس، عزت نفس، امنیت، آرامش، لذت جویی، دوست یابی و مورد پذیرش جمع بودن که در هرم مازلو میگنجه!
برخی بنیادین و برخی دیگر جهش یافته و متاثر از برخورداری از نیازهای اولیه. که اگر نیازهای اولیه برآورده نشه، خود بخود از سطوح بالاتر خبری نیست و جهشی رخ نخواهد داد و اگر اتفاقی هم شما برید به پله های بالاتر، بدلیل عدم احراز صلاحیت، قل میخورید و میافتید تو جایگاه واقعی و حقانیتون، چون انرژی بقا رو پاس نکرده اید! یا اینکه با زور میکشنتون از صندلی قدرت پایین، چون انرژی حسادت، شما رو مغلوب خواهد کرد، بعنوان یکی از نیروهای تاثیر گذار در عالم معنی!
حالا اینکه شما از این زندگی، چه چیزی بخواهید، بر میگرده به ظرفیت شما، به علمتون!
آرزو میخواه، لیک اندازه خواه
بر نتابد کوه را یک برگ کاه
و صد البته، ظرفیت قابل تغییر و افزایشه، اگر به طریق اولی، راه درستش رو پیدا کنی!
هم میشه با خیانت و جنایت، مسیر رشد و ترقی رو پیش گرفت، علی الخصوص در دنیای سیاست با کارهایی مثل قصه سازی از جنس شب
یا از همون اول، با ایمان به درستی و درست کاری، با تجربیاتی که از بدو تولد کسب میکنیم، با گرفتن فیدبکهای دوران کودکی از زوگویی ها و زور شنوی ها، از جلب توجه کردن ها و راضی سازی ها،از ظرفیت مغز و پذیرا بودن حقایق، از ضریب هوشی، تلاش کرد و پله پله، هرم مازلو رو طی کرد ودست اخر به خود شکوفایی رسید... مقدماتی که در وهله اول، برای بقا در ما به ودیعه گذاشته شده، بدون اینکه به ماورا کاری داشته باشیم اصولاً!
اونوقته که کسی نمیتونه چیزی رو از ما بگیره، چون عزت نفس، درونی است و غیر قابل تصرف، یعنی مطلق
بعبارت دیگر، هر کسی در شرایط زمانی و مکانی خودش، منحصر به فرده، یعنی کسی مانند او نیست، پس در نقطه، مطلقه!
اگر هر فردی، بر اساس استعدادهای خدا دادی خودش تلاش بکنه و ثابت قدم بمونه، بعد از مدتی تمامی نیروهای درونی اش، جاذبه ای براش فراهم میکنند که مثل نیروی گرانش، دیگران رو به سوی خودش جلب میکنه. فیدبک نیروی درون و بیرونه که بهش سمت و سوی ادامه مسیر رو میده!
حالا اگر عاقل باشه، کاری نمیکنه که مورد حسادت واقع بشه، چون حسادت یکی از سدهای پیشرفتشه و اگر عاقل نباشه و زاهد باشه، دچار عُجب و تکبر، حتماً یکی دیوانه تر از خودش پیدا میشه و میزدندش کنار و مدام باید مراقب باشه که پاش روی پوست خربزه نره!
دانه باشی، مرغکانت برچنند
غنچه باشی، کودکانت بر کنند
یعنی یکی پیدا میشه که حالت رو بگیره
اما این حالت ایده آله و مطلوب همه نیست، چون ایمان نیست و ایمان یعنی، رسیدن عقل به کمال!
اینجاست که یا باید سوخت و ساخت (مدارا و آسایش) یا مروت کرد و از خود گذشت (آرامش و آسایش)
اینکه ما همیشه در تقابل نیرو ها هستیم، یعنی امری بدیهی، دلیل بر انتخاب ماست. یعنی جبر! و اینکه چقدر انرژی داشته باشیم تا به مطلوب برسیم، بر میگرده به اراده (نیروهای درونی) ما که باز هم یعنی جبر!
اما اینکه در کدام نقطه آرام میگیریم، تقابل (تفاضل) این جبر اندر جبره، پس گمان میکنیم که اختیار داشته ایم که اینجور نیست. ما فقط زورمان نرسیده و در نقطه تعادلی، فرود میاییم. همین
در حد وسعم بود جناب باران، ببخشید اگر ناقص یا حتی پارادوکسیکاله، چون در حال تکمیله
(نی)
نظر