پاسخ : نبض سیاست
سلام
چه علمی چه غیر علمی، باور عمومی بر این بود که زمین مرکز دنیاست، تا اینکه گالیله خط بطلان کشید بر این باور عمومی (لا اقل ثبت شده)
به همین منوال، یکی هم پیدا خواهد شد که باورهای تازه شکل گرفته شده برپایه تحقیقات یک محقق که با عمر محدودش، میخواد کل هستی رو بسنجه، به چالش بکشه، کمااینکه حتی محاسبات ریاضی آینشتاین رو هم به چالش کشیده اند، چه برسه به یک سری آزمایش ها یا قیاس های ابتدایی روی تناسل و جهش ژنتیک و فرضیه انتخاب طبیعی داروین
یعنی اینکه، با امکانات تا قبل از گالیله، مردم می پنداشتند که همه چیز حول زمین میچرخه که قسمتیش توهم بود، حال چرا مشاهدات داروین توهم نباشه؟
اصلا خود توهم، چه اشکالی داره؟
مثلا پلاسیبو یا داروی دروغین، حال بسیاری از بیماران را خوب کرده، صرفاً بر پایه تلقین و باور، در حالیکه قرص یا تزریق کذایی، تماماً ماده بی اثر بوده و نه دارو!
پس وقتی میشه با مخدر یا پرهیز از برخی اعمال، ذهن را فریب داد، چرا این مسئله علمی نباشه؟
مگر ما نمیگیم که موضع علم بر تکرار تجربه و اثبات نتیجه، استواره، خب شما هربار یک سوژه رو هیپنوتیزم کنید، یا با برخی داروهای روانگردان (حال اینجا شاید بگیم تاثیر ماده است، اما تلقین، صرفاً ذهنیات و بازی با کلمات و انتزاعیاته) تاثیر در درک و مشاهدات سوژه میذاریم، پس میشه گفت این تجربه، تکرار شده است، هر چند بار که اراده کنیم!
حتی بمب اتمی را در نظر بگیریم، با غنی سازی به درجه انفجار بزرگ خواهیم رسید، اما آیا تنها یک راه برای انفجارهای عظیم داریم؟
نه تنها شیوه های غنی سازی متحول شده، بلکه مواد غنی شونده هم بسیار متفاوتند! مثل غنی سازی با لیزر که خود لیزر، انرژی نور غنی شده است و همه اینها باز ممکنه دچار تحولات شگرف دیگری، با پیشرفت علم شوند (تکمیل دانش بشری، البته دانشی که موجوده، فقط ما را به ساحت آن دسترس نیست چرا که ، کس را دید آن دستور نیست!)
تهذیب نفس هم یک نوع غنی سازی است که نتیجه اش برای تمامی تجربه کنندگان، کما بیش یکسانه، حال برخی زودتر، برخی دیرتر، برخی عمیق تر، برخی سطحی تر، برخی با کمک دارو، برخی صرفاً با تمرکز بر روی قدرت کلمات و تاثیر سحر آمیز برخی آواها و کلاً بستگی به فیزیک هر شخص، هر کسی به یک تجربه ای خواهد رسید که باز به دلیل مُدرک و شخص اول ادارک کننده، این شواهد برای دیگران قابل درک نیست، زیرا اصولاً درک افراد با هم بخاطر شرایط مکانی و زمانی، یکسان نیست. حتی تجربه فردی در زمانهای مختلف، متفاوته، چه برسه به بین فردی!
امروزه علم در پی آن است که قدرت ذهن را به چالش بکشه و جوابی برای برخی مدعیان پیدا کنه، چیزی که درک کرده وجود داره، اما قادر به توضیحش نیست، در حالیکه هزاران ساله بشر در حال مستفیض شدن از قدرتهای درونی است، با شیوه های غنی سازی یاد شده، مثل ریاضت نفس!
من بر این باورم که همه چیز در این دنیا منطقی است، درست مثل منطق آتش که سوزاندنه! اما اتفاقاً بشر چون به دو سر طیف خیر و شر میتونه تمایل کنه، بعضاً این مالفانکشنینگ، یه جورایی به بی منطقی تعبیر میشه، اما مالفانکشن بودن چیزی جز از کالیبراسیون خارج شدن نیست که میتونه هم عامل درونی داشته و هم بیرونی!
اصولاً چیزی به نام اختیار وجود خارجی نداره، اما همه ما بر این باوریم که اختیار داریم، یک نوع توهم، مثل گردش خورشید به دور زمین که باور میشد یه روزی اینطوریست، اما اختیار چیزی نیست جز تقابل نیروها بر پایه چند نیروی ثابت بعنوان بنچمارک، مثل ثابت پلانک، ثابت گرانش و دیگر ثابت های بنیادی در دنیا فیزک! (این تز منه) یا همان نظم مطلق و برخی ثابت ها که هنوز بدانها راه نبرده، مثل ثابت اخلاق
با احترام
(نی)
هرکسی از ظن خود شد یار من
در اصل توسط B A R A N پست شده است
View Post
چه علمی چه غیر علمی، باور عمومی بر این بود که زمین مرکز دنیاست، تا اینکه گالیله خط بطلان کشید بر این باور عمومی (لا اقل ثبت شده)
به همین منوال، یکی هم پیدا خواهد شد که باورهای تازه شکل گرفته شده برپایه تحقیقات یک محقق که با عمر محدودش، میخواد کل هستی رو بسنجه، به چالش بکشه، کمااینکه حتی محاسبات ریاضی آینشتاین رو هم به چالش کشیده اند، چه برسه به یک سری آزمایش ها یا قیاس های ابتدایی روی تناسل و جهش ژنتیک و فرضیه انتخاب طبیعی داروین
یعنی اینکه، با امکانات تا قبل از گالیله، مردم می پنداشتند که همه چیز حول زمین میچرخه که قسمتیش توهم بود، حال چرا مشاهدات داروین توهم نباشه؟
اصلا خود توهم، چه اشکالی داره؟
مثلا پلاسیبو یا داروی دروغین، حال بسیاری از بیماران را خوب کرده، صرفاً بر پایه تلقین و باور، در حالیکه قرص یا تزریق کذایی، تماماً ماده بی اثر بوده و نه دارو!
پس وقتی میشه با مخدر یا پرهیز از برخی اعمال، ذهن را فریب داد، چرا این مسئله علمی نباشه؟
مگر ما نمیگیم که موضع علم بر تکرار تجربه و اثبات نتیجه، استواره، خب شما هربار یک سوژه رو هیپنوتیزم کنید، یا با برخی داروهای روانگردان (حال اینجا شاید بگیم تاثیر ماده است، اما تلقین، صرفاً ذهنیات و بازی با کلمات و انتزاعیاته) تاثیر در درک و مشاهدات سوژه میذاریم، پس میشه گفت این تجربه، تکرار شده است، هر چند بار که اراده کنیم!
حتی بمب اتمی را در نظر بگیریم، با غنی سازی به درجه انفجار بزرگ خواهیم رسید، اما آیا تنها یک راه برای انفجارهای عظیم داریم؟
نه تنها شیوه های غنی سازی متحول شده، بلکه مواد غنی شونده هم بسیار متفاوتند! مثل غنی سازی با لیزر که خود لیزر، انرژی نور غنی شده است و همه اینها باز ممکنه دچار تحولات شگرف دیگری، با پیشرفت علم شوند (تکمیل دانش بشری، البته دانشی که موجوده، فقط ما را به ساحت آن دسترس نیست چرا که ، کس را دید آن دستور نیست!)
تهذیب نفس هم یک نوع غنی سازی است که نتیجه اش برای تمامی تجربه کنندگان، کما بیش یکسانه، حال برخی زودتر، برخی دیرتر، برخی عمیق تر، برخی سطحی تر، برخی با کمک دارو، برخی صرفاً با تمرکز بر روی قدرت کلمات و تاثیر سحر آمیز برخی آواها و کلاً بستگی به فیزیک هر شخص، هر کسی به یک تجربه ای خواهد رسید که باز به دلیل مُدرک و شخص اول ادارک کننده، این شواهد برای دیگران قابل درک نیست، زیرا اصولاً درک افراد با هم بخاطر شرایط مکانی و زمانی، یکسان نیست. حتی تجربه فردی در زمانهای مختلف، متفاوته، چه برسه به بین فردی!
امروزه علم در پی آن است که قدرت ذهن را به چالش بکشه و جوابی برای برخی مدعیان پیدا کنه، چیزی که درک کرده وجود داره، اما قادر به توضیحش نیست، در حالیکه هزاران ساله بشر در حال مستفیض شدن از قدرتهای درونی است، با شیوه های غنی سازی یاد شده، مثل ریاضت نفس!
من بر این باورم که همه چیز در این دنیا منطقی است، درست مثل منطق آتش که سوزاندنه! اما اتفاقاً بشر چون به دو سر طیف خیر و شر میتونه تمایل کنه، بعضاً این مالفانکشنینگ، یه جورایی به بی منطقی تعبیر میشه، اما مالفانکشن بودن چیزی جز از کالیبراسیون خارج شدن نیست که میتونه هم عامل درونی داشته و هم بیرونی!
اصولاً چیزی به نام اختیار وجود خارجی نداره، اما همه ما بر این باوریم که اختیار داریم، یک نوع توهم، مثل گردش خورشید به دور زمین که باور میشد یه روزی اینطوریست، اما اختیار چیزی نیست جز تقابل نیروها بر پایه چند نیروی ثابت بعنوان بنچمارک، مثل ثابت پلانک، ثابت گرانش و دیگر ثابت های بنیادی در دنیا فیزک! (این تز منه) یا همان نظم مطلق و برخی ثابت ها که هنوز بدانها راه نبرده، مثل ثابت اخلاق
با احترام
(نی)
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سر من از نالهٔ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
لیک کس را دید جان دستور نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نظر