@@@ حکایت نامه @@@

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • pani
    عضو فعال
    • Jan 2011
    • 2016

    #166
    شاگردي از استادش پرسيد: " عشق چست؟"
    استاد در جواب گفت: "به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به ياد داشته باش که نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچيني!"
    شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت. استاد پرسيد: "چه آوردي؟"
    و شاگرد با حسرت جواب داد: "هيچ! هر چه جلو ميرفتم، خوشه هاي پر پشت تر ميديدم و به اميد پيدا کردن پرپشت ترين، تا انتهاي گندم زار رفتم."
    استاد گفت: "عشق يعني همين!"


    شاگرد پرسيد: "پس ازدواج چيست؟"
    استاد به سخن آمد که: "به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور. اما به ياد داشته باش که باز هم نمي تواني به عقب برگردي!"
    شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهي با درختي برگشت. استاد پرسيد که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: "به جنگل رفتم و اولين درخت بلندي را که ديدم، انتخاب کردم. ترسيدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالي برگردم."
    استاد باز گفت: "ازدواج هم يعني همين!!"

    نظر

    • Moradad
      عضو فعال
      • Mar 2011
      • 355

      #167

      عقاب می تواند 70 سال زندگی کند
      اما...

      به 40 سالگی که می رسد چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگر نمی توانند طعمه را گرفته و نگاه دارند .
      نوک بلند و تیزش خمیده و کند می شود .
      شهبال های کهن سالش بر اثر کلفت شدن پرها به سینه اش می چسبند و پرواز برای عقاب دشوار می گردد .

      آنگاه عقاب می ماند و یک دو راهی :
      اینکه بمیرد و یا اینکه یک روند دردناک تغییرات را برای 150 روز تحمل کند
      و این روند مستلزم آن است که به قله یک کوه پرواز کرده و آنجا بنشیند
      در آنجا نوک خود را به صخره یی می کوبد تا آنجا که کنده شود
      پس از آن منتظر می ماند تا نوک جدیدی به جای آن بروید ، و بعد از آن چنگالهایش را از جا در می آورد
      پس از آنکه چنگال جدید رویید ، عقاب شروع به کندن پرهای کهنه اش میکند
      و پس از گذشت 5 ماه عقاب پرواز تولد مجدد را انجام میدهد و مدتها زندگی خواهد کرد...برای 30 سال دیگر

      چرا تغییر لازم است؟....
      بسیار می شود که برای زیستن نیاز است تغییری را ایجاد کنیم...گاهی اوقات نیاز داریم از شر خاطرات و عادات کهنه و سنتهای گذشته رها شویم
      براي پرواز به آسمانها، منتظر نمان که عقابي نيرومند بيايد و از زمينت برگيرد و در آسمانهايت پرواز دهد. بکوش تا پر پرواز به بازوانت جوانه زند و برويد و بکوش تا اينهمه گوشت و پيه و استخوان سنگين را که چنين به زمين وفادارت کرده است، سبک کني و از خويش بزدايي، آنگاه به جاي خزيدن، خواهي پريد. در پرنده شدن خويش بکوش و اين يعني بيرون آمدن از زندانهاي اسارت .

      نظر

      • Moradad
        عضو فعال
        • Mar 2011
        • 355

        #168
        شل سیلوراستاین

        آرزوهایی که حرام شدند.

        جادوگری که روی درخت انجیر زندگی می کند

        به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم

        لستر هم با زرنگی آرزو کرد

        دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد

        بعد با هر کدام از این سه آرزو

        سه آرزوی دیگر آرزو کرد

        آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی

        بعد با هر کدام از این دوازده آرزو

        سه آرزوی دیگر خواست

        که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا...

        به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد

        برای خواستن یه آرزوی دیگر

        تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به...

        ۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو

        بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن

        جست و خیز کردن و آواز خواندن

        و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر

        بیشتر و بیشتر

        در حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند

        عشق می ورزیدند و محبت میکردند

        لستر وسط آرزوهایش نشست

        آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا

        و نشست به شمردنشان تا .......

        پیر شد

        و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود

        و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند

        آرزوهایش را شمردند

        حتی یکی از آنها هم گم نشده بود

        همشان نو بودند و برق میزدند

        بفرمائید چند تا بردارید

        به یاد لستر هم باشید

        که در دنیای سیب ها و بوسه ها و کفش ها

        همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!!



        گاه آنچه امروز داریم و از آن لذت نمی بریم آرزوهای دیروزمان هستند!

        نظر

        • عليرضا جمالی
          مدیر (ستاره‌دار 20)
          • Oct 2010
          • 1294

          #169
          درگیرودارمصاحبه یی اززنده یاد احمد شاملو پرسیده می شود :"آیا هنر و سیاست جایی به هم می رسند؟"

          ابرمرد شعرو فرهنگ پارسی پاسخ می دهد:" آه بله، حتما. نرون شهر رم را به آتش می کشید و چنگ می نواخت. شاه اسماعیل خودمان صدها هزار نفر را گردن می زد و غزل می گفت. بتهوون عظیم ترین سمفونی عالم را در ستایش شادی ساخت و هیتلر که آرزو داشت نقاش بشود، عظیم ترین رنجگاه تاریخ، کشتارگاه زاخسن هاوزن را. ناصرالین شاه هم شعر می سرود و هم نقاشی می کرد و نقاش می پرورد. اما، برای یک تکه طلا می داد سارق را زنده زنده پوست بکنند. انسان برایش با بادمجان تفاوتی نداشت. خب بله، یک جایی به هم می رسند: متاسفانه بر سر نعش یکدیگر."

          برگرفته از گفت و شنید ناصر حریری با احمد شاملو
          از ادمها بت نسازید, این خیانت است ؛ هم به خودتان, هم به خودشان! خدایی میشوند که خدایی کردن نمیدانند وشما در اخر میشوید سر تا پا کافر خدای خود ساخته...

          نظر

          • طيب
            عضو فعال
            • Nov 2010
            • 3046

            #170
            در اصل توسط آمن پست شده است View Post
            به قول میرزا آقا خان کرمانی: اگر یک جلد کتاب از 24 جلد کتاب بحار الانوار علامه مجلسی را در هر کشوری انتشار بدهند ، دیگر امید نجات برای آن ملت کم است . حالا تصور کن که هرگاه 24 جلد از این کتاب در میان ملتی منتشر شود ! محض ازدیاد بصیرت, یکی از حدیث های مهم این بحارالانوار را نقل می کنم که مُشت نمونه خروار باشد .
            علی علیه السلام در غزوه صفین ، قصد عبور از نهر فرات را داشت ولی معبرش معلوم نبود . به نصیر بن هلال فرمود برود کنار فرات ، واز طرف من ماهیی به نام کرکره را صدا کن ، و از او محل عبور را بپرس . نصیر اطاعت نمود و بر کنار فرات آمد و فریاد برآورد که یا کرکره ، بالفورهفتاد هزار ماهی سر از آب بیرون آوردند ، لبیک لبیک ، چه می گویی ؟ نصیر جواب داد ، مولایم معبر فرات را می خواهد ، هفتاد هزار ماهی آواز برآوردند که ما همه کرکره نام داریم ، بگو این شرف در حق کدامیک مرحمت شده است تا اطاعت کنیم . نصیر برگشت و ماجرا را به عرض مولایش علی رسانید .
            فرمود ، برو کرکرة بن صرصره را بخوان . برگشت و ندا داد . این بار شصت هزار ماهی سر برآوردند که ما کرکرة بن صرصره هستیم ، این عنایت در حق کدام شده است ؟ نصیر برگشت و پرسید . فرمودند ، برو کرکرة بن صرصرة بن غرغره را بخوان . نصیر بازگشت و چنین کرد . این بار پنجاه هزار ماهی و ماجرای پیشین تکرار شد .
            برگشت و مولا گفت : برو کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة را بخوان . تا اینکه در دفعه هشتم که فریاد برآورد ، ای کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة بن جرجرة بن عرعرة بن مرمرة بن فرفرة ! آن وقت ماهی بسیار بزرگی سر از آب برآورد و قاه قاه خندید که ای نصیر ، به درستی که علی ابن ابیطالب با تو مزاح فرموده است ، زیرا او خودش همه راه های دریا و معبر ها و دجله ها را از ماهیان بهتر میداند ، ولی اینک به او بگو که معبر فرات آنجا است . نصیر برگشت و صورت حال را عرض کرد .
            حضرت فرمودند ، آری من به همه راه های آسمانها و زمین آگاهم . پس نصیر صیحه زده غش کرد . و چون به هوش آمد فریاد برآورد ، شهادت میدهم که تو همان خدای واحد قهاری . و آنگاه حضرت فرمود . چون نصیر کافر به خدا شده ، قتلش واجب است .
            آنگاه شمشیر از غلاف کشید و گردنش را بزد . ( حدیثی در بحارالانوار علامه مجلسی معتبرترین و بزرگترین منبع مذهبی شیعیان ) خردمند کاین داستان بشنود به دانش گراید ز دین بگسلد.
            باسلام
            خانم آمن ايشون در اول كتابهايشان نوشته اند تمامي مطالب جمع اوري بوده و وقت تصحيح نداشته اند.
            دراخر نوشته شما(به دانش گرايد زدين بگسلد)هم درست نيست چرا كه هر دو يكي است .دين ودانش يكي است ودر ضمن هر ديني ويا مكتبي را با گفته يكنفر زير علامت سوال نميبرند .واونم ديني كه بر طلب دانش تاكيد فراواني داشته است .وسفارش با تسخير اقطار اسماني وزميني ميكند.

            نظر

            • Moradad
              عضو فعال
              • Mar 2011
              • 355

              #171
              از تمامی کاربران فروم عذر میخواهم و امیدوارم که بابت متن زیر من را ببخشید ، ولی امکان هیچگونه دخل و تصرفی در آن نبود.
              :">:">

              یک پیشنهاد به جمهوری اسلامی : اسم واحد پول جدیدتان را بگذارید پـــهــن !

              این روزها در محافل اقتصادی جمهوری اسلامی این بحثها مطرح میشود که واحد پول جدیدشان را چه بگذارند و تاکنون اسمهایی هم مثل دینار و درهم و امامی و ولایی و ریال و تومان ... پیشنهاد شده است که بنظر من هیچ کدام از این اسامی برای واحد پول نظام مقدس جمهوری اسلامی در خور شاءن نمیباشد و من به این کارشناسان محترم اقتصادی پیشنهاد میکنم واحد پول جدیدشان را بگذارند پهن ( به کسره پ و ه و سکون نون ) . که این پهن به 100 واحد کوچکتر به نام پشگل ( به کسره پ و گ و سکون ش و ل ) تقسیم میشود . ( که هر صد پشگل میشود یک پهن )

              این نامها ( پهن و پشگل ) مزایای بسیاری برای اقتصاد جمهوری اسلامی در بر دارد از جمله :

              1- مردم دیگر دائما درخواست افزایش حقوق نمیکنند چرا که هیچ کس دوست ندارد پهن و پشگل بیشتری نصیبش شود !

              2- مردم دیگر تورم قیمتها را احساس نخواهند کرد چون مثلا 10 پهن میدهند و یک کیلو گوشت قرمز میخرند یا 30 پشگل میدهند و یک نان بربری میخرند و این گونه معامله برای مردم خیلی لذت بخش و غرور آفرین خواهد بود . ( چون کالای با ارزش را به بهای ناچیز خریده اند ! )

              3- تورم کنترل میشود چون فروشندگان کالا و خدمات میدانند با افزایش قیمتها ، پهن و پشگل بیشتری نصیبشان خواهد شد که یقینا این عمل مورد خوشایند ایشان نخواهد بود برای همین سعی در تثبیت و کاهش قیمتها مینمایند .

              4- هر یک دلار آمریکا برابر با یک پهن ( یا 100 پشگل جمهوری اسلامی ) میشود که این میتواند باعث تحقیراستکبار جهانی و افزایش غرور امت حزب الله بشود .

              5- با این تغییر نام ( به پهن و پشگل ) واردات کالا دیگر بصرفه نخواهد بود و بر عکس صادرات کالا و خدمات افزایش خواهد یافت . چون کالا و خدمات به بهای کمتری تولید میشود در نتیجه تقاضای بین المللی برای خرید آن افزایش می یابد که این رویداد منجر به مثبت شدن تراز بازرگانی جمهوری اسلامی میگردد .

              6- و سایر مزایای دیگر

              پس می بینید که این نامگذاری کاملا علمی و کارشناسی شده میباشد بنابراین به متصدیان اقتصادی جمهوری اسلامی پیشنهاد میشود که در اسرع وقت این نامها را بر روی واحد پول جدیدشان بگذارند تا امت حزب الله هر چه زودتر از مزایای گفته شده بهرمند شوند

              نظر

              • آرتمیس
                عضو عادی
                • Jul 2025
                • 283

                #172
                هشت میلیاردر و غول ثروت در ایران


                گزارش خبری: تجارتنیوز به معرفی هشت میلیاردر ایرانی پرداخته: ثابت، جابریان، صدر هاشمینژاد، عسگراولادی، علاءالدین، انصاری، هدایتی، ابریشمچی


                گزارش خبری

                تجارتنیوز در گزارشی با بیان این که «در ایران نه نظام مالیاتی شفاف است ونه آدمها علاقهای به خود اظهاری دارند» به معرفی هشت نفر از میلیاردرهای سرشناس ایران پرداخته است. حسین ثابت، محمد جابریان، محمد صدر هاشمینژاد، اسدالله عسگراولادی، علاءالدین، علی انصاری، محمدرضا هدایتی و احمد ابریشمچی هشت نفری هستند که در این گزارش معرفی شدهاند.

                غول گردشگری ایران: حسین ثابت



                حسین ثابت بکتاش متولد ۱۳۱۳ در مشهد است. از عناوین او، کارآفرین ثروتمند ایرانی، دلال فرش، و صاحب گروه هتلهای ثابت را گفتهاند.

                ثابت تا پنج سال قبل در جزایر قناری ۵ هتل (۵ هزار تخت) داشته و در ایران نیز هتل بزرگ داریوش را به سبک تخت جمشید در کیش ساخته است.

                وی، غیر از این هتل، چهار هتل دیگر نیز در کیش دارد و شرکت تجارت بینالمللی ثابت و مجموعه پارک دلفینهای کیش (دلفیناریوم و باغ پرندگان با مساحت بیش از ۶۵ هکتار) متعلق به اوست.

                او کلنگ سرمایه گذاری هتل ۷ ستاره کوروش را نیز در جزیره کیش بر زمین زده که سیستمهای آن با انرژی خورشیدی کار میکند (به عنوان نخستین هتل سبز ایران) و ۵۰۰ اتاق خواهد داشت.

                سوئیتهای هتل داریوش او در زمانهای عادی سال هر شب ۴۰۰ هزار تومان و در ایام عید نوروز و... تا ۷۰۰ – ۸۰۰ هزار تومان هر شب اجاره داده میشود.

                حسین ثابت چند هتل نیز در جزایر قناری اسپانیا تاسیس کرده و هماکنون نیز بزرگترین شرکت هتلداری اسپانیا را صاحب است و خود او نیز در یکی از دو جزیره اختصاصی خود در اسپانیا زندگی میکند.

                در خرداد ۸۷ رئیس سازمان میراث فرهنگی از فروش هتلهای لاله تهران، یزد و سرعین با قیمتی معادل 1200 میلیارد ریال خبر داد. اسفندیار رحیم مشایی در مورد خریدار این خرید بزرگ گفته بود: «خریدار این هتلها یکی از سهامداران این مجموعه است که دارای سوابق درخشان و موثری در صنعت گردشگری و هتل داری در داخل و خارج از کشور است.» این خریدار همان ثابت بود.

                غول فولادی: محمد جابریان



                محمد جابریان مدیرعامل مجتمع فولاد آرین سهند خریدار بلوک فولاد خوزستان بود که حتی افزایش ۸۷ درصدی قیمت عرضه نسبت به قیمت پایه نیز او را از دور رقابت خارج نکرد و سرانجام با اضافه کردن یک ریال سهامدار عمده فولاد خوزستان شد. او به همراه شش برادرش حدود سه دهه است که در بازار فولاد فعالیت میکنند. ارزش سهامی که تنها در این معامله خرید ۱۳۶۰ میلیارد تومان بود که حتما تمام ثروت این مرد نبوده است.

                جابریان که «بچه کف بازار» است، درحال حاضر یک کارخانه فولاد دارد ودربازار آهن تهران یکی از سرشناسترینهاست. یک نفر جدی یا شوخی گفته بود حاضر است سرقفلی موبایل جابریان را ۱۰۰میلیون تومان بخرد. فکرش رابکنید او با این خط موبایل چه میکند.

                غول بازار پول: محمد صدر هاشمینژاد



                از مؤسسان اولین بانک خصوصی کشور و رئیس هیأت مدیره بانک اقتصاد نوین، مدیر عامل شرکت توانمند ساختمانی استراتوس، کسی نمیداند او چقدر ثروت دارد، اما در زمینه ساختمانسازی و بازرگانی از بزرگان به شمار میرود.

                محمد صدر هاشمینژاد سال گذشته در یکی از نشستهای هیات نمایندگان اتاق تهران، زمانی که فرهاد فزونی یکی از اعضای هیأت نمایندگان این اتاق با حرارت به انتشار نامش در فهرست ۳۰میلیاردر اعتراض میکرد، اعضای هیات نمایندگان را خطاب قرارداد و گفت: «بیش از این گزارش مواظب جریانی باشید که چندین قرن است در ایران ریشه دارد و مدام چنگ میزند، ربطی هم به این دولت و دولتهای قبل ندارد.»

                غول صادرات: اسدالله عسگر اولادی



                اسدالله عسگر اولادی، رئیس اتاق بازرگانی مشترک ایران و چین است و وضعیت واردات ایران از چین هم معلوم است.

                وی از یکی از روزنامههای کثیرالانتشار گله کرده بود که چرا از او با عنوان «حاجی ترانسفر» نام بردهاند. عسگراولادی اهل تهران است و چه کسی است که او را نشناسد.

                براساس روایتی معتبر و مستند پیرمرد خوشقلب در جریان نگرانی بخش خصوصی از واگذاری نمایشگاه بینالمللی تهران با آن وسعت در آن نقطه اعیاننشین تهران در جمع هیات نمایندگان اتاق چنین گفته بود: «جناب رئیس (آل اسحاق) اگر اجازه میدهید، بنده به عنوان یک کاسب جزء همین حالا چک خرید نمایشگاه را بکشم.»

                از اعضای به نام مؤتلفه، رئیس اتاق مشترک ایران و چین، دارنده شرکت بزرگ «حساس» که در عرصه صادرات خشکبار و به خصوص پسته ایران در سطح جهان صاحب نام است. تابستان سال گذشته هم گفته شد دو بانک چینی را خریده، البته بعدا متذکر شد که کل بانکها را نخریده، بلکه سهام آنها را خریداری کرده است. چندین سال قبل، مجله آمریکایی فوربس که یک نشریه معتبر اقتصادی و مالی است و همواره وضع مالی شرکتهای بزرگ و افراد ثروتمند جهان را دنبال و در باره آنها گزارش تهیه میکند داراییهای او را به تخمین یکی از بانکداران ایرانی چهارصد میلیون دلار برآورد کرده بود. والبته فراموش نباید کرد که در یکی از همایشهای صادراتی، یک نفر گفت آقای عسگراولادی ۱۳۰میلیون صادرات دارد که او تکذیب کرد وگفت: «به ۱۰۰میلیون دلار نمیرسد.»

                غول تکنولوژی: علاءالدین
                امکان ندارد موبایل داشته باشید و نام علاءالدین را نشنیده باشید. صاحب پاساژ علاءالدین مردی است به همین نام. همان پاساژ سرخ رنگ حافظ - جمهوری که در کنار ساختمان سازمان بورس واقع شده است.

                سرمایه حاجی علاءالدین مشخص نیست. این مرد همیشه در اتاقی کوچکی مینشیند که در طبقه همکف پاساژ قرار گرفته است. ظاهر مغازه چیز خاصی ندارد و رنگ و رو رفته هم هست، اما از پلههای آهنی باریک انتهای مغازه که بالا بروید، حاجی، بزرگ بازار موبایل جمهوری، آنجا نشسته. سرمایهدار بازار موبایل جمهوری در دفتری با سقفى کوتاه، عرضى کم و طولى حدود ۲ تا ۲.۵ متر مینشیند.

                غول ورزش: حسین هدایتی



                محمدرضا هدایتی ۴۵ ساله و متولد تهران از محله دولاب است. مالک صنایع استیل آذین، مالک کارخانههای فولادسازی و ورق، دارنده بزرگترین شرکت پرورش میگوی ایران، برجساز در دبی و دارای ملک و املاک در حاشیه خلیج فارس، مالک زمینهای کشاورزی، سهامدار بازار مبل ایران، رئیس شرکتهای تجاری در ایران و خاورمیانه و چندین و چند فعالیت تجاری دیگر، عناوینی است که به حسین هدایتی نسبت میدهند.

                خودش میگوید: «۲۲ سال است در کارخانه داری، کشاورزی و ساختمان سازی فعالیت میکنم. یک بچه مسلمانم که وجوهات خود را میپردازم و یک ریال هم بدهی بیمهای و مالیاتی ندارم.»

                عابر بانک پرسپولیسیها (لقب هدایتی) حاضر است ۲۰ میلیارد تومان برای تصاحب این تیم و پر طرفدار بدهد، اما هنوز بحث خصوصی سازی در ورزش ما آنچنان جدی نشده که کسی به پیشنهاد اغوا کننده حسین هدایتی توجه کند.

                غول بازار مبل: علی انصاری



                محله و خانه قدیمیاش در مهرآباد جنوبی، ۲۰ متری زاهدی (شمشیری فعلی) و دقیقاً روبه روی مسجد امام جعفر صادق بود اما حالا دیگر آنجا نیست و در شمال شهر تهران باید سراغش را گرفت.

                میگویند بخش کوچکی از اموال و داراییهای علی انصاری، بخش زیادی از زمینهای یافت آباد است که الان بازار مبل ایران در آن بنا شده است. علی انصاری، اگرچه رئیس گروه سرمایهگذاری تات است و رئیس اتحادیه مبل سازان تهران، اما برای چهره شدن، ورود به عرصه فوتبال را انتخاب کرد. علی انصاری رئیس فدراسیون دوچرخه سواری است، اما با حضور در هیات مدیره باشگاه استقلال تبدیل به چهره خبرساز شد و حالا او را با حسین هدایتی مالک باشگاه استیل آذین، مقایسه میکنند. مشکلات مالی استقلال تاحدودی به دست انصاری حل و فصل شد.

                غول نوکیا: احمد ابریشم چی



                احمد ابریشم چی، متولد سال ۱۳۱۷ قم از کسانی است که در واردات تلفن همراه و وسایل جانبی و دستگاههای مخابراتی یکی از چهرههای شاخص در ایران به شمار میرود. همه نام او را در کنار ایراتل، نوکیا میشناسند. روزنامه اعتماد ملی از او با عنوان پدرخوانده نوکیا در ایران یاد کرده بود. همان «الف.الف» که در تابستان داغ سال ۸۸ و همزمان با حاشیههای انتخابات، گزارشی در روزنامه اعتماد ملی درباره وی منتشر شد و در روزنامه کیهان هم چند باری به وی حمله شد.

                ابریشمچی در امور خیریه هم فعالیتهایی داشته است. از آن جمله میتوان به پذیرایی از مهمانان در تمام طول سال در ویلاها و مهمانسراها در شمال و مشهد، اشاره کرد.


                [B][SIZE="4"][COLOR="magenta"]درصورتیکه کار خرید سهام بدرستی انجام شود تفریبا زمان فروش آن هرگز فرانخواهد رسید:-bd
                [/COLOR][/SIZE][/B]

                نظر

                • Moradad
                  عضو فعال
                  • Mar 2011
                  • 355

                  #173
                  ای بابا ...

                  يکى از دوستام بينيشو عمل کرده، ابروهاشو تتو کرده، گونه گذاشته، مژه مصنوعى گذاشته، لنز گزاشته، تو موهاش موى مصنوعى گذاشته و... ا
                  اونوقت يه دختر ساده طفلى از جلومون رد شده، دوستم برگشته به من ميگه: دختررو ديدى چه ايکبيرى بود؟!!! ا
                  چند لحظه فقط نگاش کردم خودش فهميد منظورمو... اينم شد طرز فکر آخه؟

                  *********
                  یه زمانی همه چی بو داشت. بوی عید، بوی امتحان ثلث سوم، بوی اول مهر، بوی ماه رمضون، بوی عصر تابستون. ولی چندوقته همه چی بی بو و خاصیت شده


                  الان فقط حرفا بوداره. فقط از آدما بوی نامردی میاد. دلم برای بوهای قدیم تنگ شده

                  **********
                  دختر عمه ام رو تو خیابون با یه پسره دیدم هول شده میگه داداشمه

                  *********
                  با بدبختی زیاد تو گرما بری بالا کولر سرویس کنی بعد که اومدی پایین ببینی کولر واحد پایینی رو سرویس کردی

                  ************
                  تو خیابون دو نفر داشتن دعوا میکردن مردم دورشون جمع شدن اون دو نفری که داشتن دعوا میکردن رفتن ، مردم 10 دقیقه اونجا وایسادن به امید اینکه دوباره برگردن دعوا کنن.
                  اینقدر مردم بیکاره داریم؟

                  ****************
                  نميدونم چرا تيمهاى ايرانى هرچقدر ميبازن هيچ وقت هيچ چيز از ارزشاشون كم نميشه (جواد خیابانی)

                  ****************

                  داداشم میگه یه گروهبان نگهبان تو پادگانش با بی ام و ایکس ۳ میاد پادگان، ازش میپرسه آخه تو چرا اومدی سربازی ؟ میگه بابام برام بی ام و ، خرید به شرط اینکه بیام سربازی مرد شم

                  پ.ن. احیانا باباش نمیخواد منو مرد کنه؟ ;)

                  ***************
                  دور دیش سیمان ریخته بودم... ماموره نمی تونست بکنتش...
                  به من میگفت چرا سیمان ریختی؟؟... گفتم باد نبردش...
                  گفت گچ بریزی هم کافیه...!!! خودمم گچ ریختم 6ماهه تکون نخورده !!!!!!!

                  نظر

                  • ناهید
                    عضو فعال
                    • Dec 2010
                    • 1419

                    #174
                    پایان دنیا فردا ساعت شش عصر است!
                    یک روزنامه انگلیسی با اشاره به اظهارات اخیر "هارولد کامپینگ" واعظ مسیحی در آمریکا نوشت: وی معتقد است فردا بیست و یکم می 2011 در ساعت 6 بعد از ظهر دنیا به آخر رسیده و نابود می شود.
                    به گزارش مهر، روزنامه ایندیپندنت امروز در گزارشی به اظهارات اخیر یک واعظ مسیحی در آمریکا اشاره کرد و نوشت: هارولد کمپینگ معتقد است فردا ساعت 6 بعد از ظهر دنیا به آخر رسیده و کاملا نابود می شود.این واعظ مسیحی در ایالت کالیفرنیا با داشتن 66 ایستگاه رادیویی در آمریکا توانسته این پیش بینی را به گوش میلیونها شهروند برساند. همچنین با انتشار و نصب بیش از 2 هزار بیلبورد دست به تبلیغ این ایده زده است.کمپینگ در خارج از آمریکا نیز بیکار ننشسته و با ترجمه بیانیه خود به 48 زبان زنده دنیا آنها را در کشورهایی مانند آفریقای جنوبی، امارات، روسیه و ترکیه منتشر کرده است.این واعظ مسیحی معتقد است بر اساس معادلات ریاضی توانسته به رازهای کتاب مقدس پی ببرد و زمان پایان جهان را تشخیص دهد. البته وی یک بار در سال 1994 نیز پایان جهان را پیش بینی کرده بود که پس از دروغ از آب در آمدن آن ادعا کرد که نتوانسته برخی از مقاطع کتاب مقدس را به طور عمیق درک کند.
                    حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                    خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                    خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                    نظر

                    • آمن خادمی
                      مدیر
                      • Jan 2011
                      • 5243

                      #175
                      قضیه حجةالاسلام قرائتی ومدرک سگ شناسی



                      حجت الاسلام محسن قرائتی در سلسله مباحث درسهایی از قرآن،به بحث تربیت فرزند در خانه پرداخت.
                      به گزارش برنا، در قسمتهایی از سخنرانی آمده است:

                      چطور مهندس یک سالن می سازد مهندس است، آنوقت مادر آدم می سازد. خوب آدم سازی که مهمتر از سالن سازی است. چطور مهندسی که ماشین می سازد خیلی پز دارد، خوب آدم سازی که مهمتر از ماشین سازی است. مهندس فوقش آمده یک سالن ساخته، سالن که سالن نمی سازد، ولی شما اگر آدم تربیت کنی، آدم، آدم می سازد. سالن، سالن نمی سازد ولی آدم، آدم می سازد.

                      چه کسی گفته که شغل یعنی استخدام دولتی و بیرون خانه، که حالا سر و دست می شکنند. این تهاجمی که الان به سمت این دانشگاهها آمده است، که مثلاً فرض کنید که شصت تا فوق لیسانس می خواهند اینقدر ثبت نام می کنند. علم خوب است، اما اینهایی که می روند همه برای علم می روند یا برای مدرک می روند؟ اگر جای دیگر دو برابر این درس یاد دادند، مدرک نباشد، میرود. نه من برای مدرک میروم. این مدرک گرایی، فرهنگ غلطی است.

                      من جایی رفتم. اینجا حالا اسم نمی برم، چون می ترسم لو برود که کجاست. تا وارد سالن شدم برای سخنرانی، دیدم همه خانم هستند. گفتم: آخر اینجا شما مثلاً می خواهید برایش درس بخوانید به درد شما نمیخورد. حالا فرض کنید مثلاً حفاری نفت، زن میتواند چاه نفت در دریا حفاری کند؟ یکی گفت: آقای قرائتی گیر نده، ما یک مدرک لیسانس می خواهیم. شما بگو: لیسانس سگ شناسی، من چه کار دارم به اینکه به درد من می خورد یا نمی خورد؟ روح من جذب میکند یا نمی کند؟
                      to continue, please follow me on my page

                      نظر

                      • ناهید
                        عضو فعال
                        • Dec 2010
                        • 1419

                        #176

                        فرض کنید زندگی همچون یک بازی است. قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید. جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها شیشه ای هستند. پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد، اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد ، کاملا شکسته و خرد میشوند. او در ادامه میگوید : آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از خانواده، سلامتی، دوستان و روح خودتان و توپ لاستیکی همان کارتان است.كار را بر هیچ یك از عوامل فوق ترجیح ندهید، چون همیشه كاری برای كاسبی وجود دارد ولی دوستی كه از دست رفت دیگر بر نمیگردد، خانواده ای كه از هم پاشید دیگر جمع نمیشود، سلامتی از دست رفته باز نمیگردد و روح آزرده دیگر آرامشی ندارد.
                        حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                        خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                        خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                        نظر

                        • Moradad
                          عضو فعال
                          • Mar 2011
                          • 355

                          #177
                          اینم حکایتی است ...

                          ساختمانی در ژاپن که فرو نریخت
                          این ساختمان دارای 13 ستون فولادی و 7 صفحه میلهای فولادی میباشد. طبقات زیرین در این ساختمان دارای قابلیت جذب انرژی ارتعاشاتی زمین لرزه میباشد.
                          حوادث و بلایای طبیعی و اثرات و تجربیات ناشی از آن با توجه به اینکه بسیار ناراحت کننده و دردناک است ؛ اما این گونه حوادث درسهایی به ما میآموزد که درک و فهمیدن آن بسیار آموزنده بوده و راههای پیشرفت را هموارتر میسازد.

                          به گزارش معماری نیوز، نمونه بارز آن زلزله اخیر ژاپن است که از 2 منظر قابل تامل و حائز اهمیت است.

                          نکته اول اینکه علی رغم نظم و دقت کار مهندسان ژاپنی، متاسفانه شاهد به وقوع پیوستن حادثهای تلخ در راکتورهای هستهای آن کشور بودیم که هر آن احتمال به وقوع پیوستن چرنبیلی به مراتب گسترده تر میرود که این موضوع در تخصص اینجانب نمیباشد و از ادامه موضوع صرف نظر میکنم.

                          نکته دوم موضوع مهندسی عمران و مقوله مقاوم سازی در ساختمانهای ژاپن بود که با توجه به تخریب بسیار ناچیز آن، ضمن حیرت جهانیان به دقت و نظم در طراحی و اجرای آن، تحسین متخصصین امر را نیز به همراه داشت.

                          برای نمونه ساختمان با نمای شیشهای که بعد از زلزله 8.9ریشتری، هیچگونه آسیبی به ساختمان نرسیده و ساختمان 100% سالم باقی مانده است.

                          نکتهای که چند صباحی است که دغدغه و کابوسی برای مسئولین در شهرداری، شورای شهر و وزارت مسکن شده است. کابوسی که هر از چند گاهی منجر به صدور بخشنامههایی یک شبه و غیرکارشناسی که عمدتا ضمانت اجرایی ندارند میشود. بخشنامههایی که در صورت ساخت چنین برجها و مکانهایی مانع از صدور پایان کار برای سازنده آن میشود.

                          البته چون ایجاد زیرساخت و اصلاح وضعیت فعلی چند سالی بطول میانجامد و از صبر و حوصله مسئولین خارج است، نظرشان را با توضیحاتی مختصر به همراه عکس در این مقاله جلب مینماییم.

                          ساختمان مرکز فرهنگی و آموزشی «مدیا تک»

                          ساختمان مرکز فرهنگی و آموزشی «مدیا تک» در سال 2001 با طرح «تویو ایتو» معمار برجسته ژاپنی اجرا شد.

                          این ساختمان دارای 13 ستون فولادی و 7 صفحه میلهای فولادی میباشد. طبقات زیرین در این ساختمان دارای قابلیت جذب انرژی ارتعاشاتی زمین لرزه میباشد.

                          نمای این ساختمان از شیشههای دو جداره با مقاومت بسیار بالا و عایق قوی صدا تشکیل شده است.
                          دیوارهای تعبیه شده در طبقات بالایی دارای قابلیت حرکت و جابجایی میباشند. با توجه به اینکه این ساختمان یک مجتمع عظیم میباشد، در زلزله 8.9ریشتری به هیچ عنوان خسارت قابل توجهی ندید.

                          ساختمان «مدیا تک» دارای 9 طبقه میباشد که 2 طبقه در زیرزمین و 7 طبقه بالای زمین میباشد. ارتفاع این ساختمان حدود 37 متر میباشد. نکته قابل توجه اینجاست که ستونهای اصلی این ساختمان، علاوه بر نقش اصلی خود در ایجاد پایداری ساختمان، به عنوان رابط عمودی طبقات، انتقال نور خورشید از بام به داخل طبقات، عبور شبکه کابلی و راه پله و آسانسور نیز به کار میرود.

                          به نظر من این مهندس ژاپنی از بسیاری از دینداران به خدا نزدیکتر است
                          زیرا اولا مصداقی است برای آیه: و سخرنا السمواوات و الارض
                          و در ثانی مانند بسیاری از مدعیان دینی چهره زشتی از خداوند ارائه نمی دهد که بجای تمرکز بر علم، عقلانیت، تلاش، پیشرفت و .. انسانها را نسبت به معبود خویش بدگمان می کنند که اوست که زلزله می فرستد، انسان می کشد و از اینجور مزخرفات
                          اگر این زلزله در ایران یا یک کشور جهان سوم می آمد گذشته از اینکه همه چیز با خاک یکسان می شد همه این سوال مسخره را در درون خود از حق تعالی می پرسیدند که
                          خدایا چرا ما! چرا ما ! چرا ما!
                          و جواب این سوال احمقانه را گاندی بزرگ داده است:
                          درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت؛ بي عرضگي را صبر و با تبسمي بر لب اين حماقت را حكمت خداوند مي نامند.








                          نظر

                          • Moradad
                            عضو فعال
                            • Mar 2011
                            • 355

                            #178
                            پل يك دستگاه اتومبيل سواري به عنوان عيدي از برادرش دريافت كرده بود. شب عيد هنگامي كه پل از اداره اش بيرون آمد متوجه پسر بچه شيطاني شد كه دور و بر ماشين نو و براقش قدم مي زد و آن را تحسين مي كرد.
                            پل نزديك ماشين كه رسيد پسر پرسيد: " اين ماشين مال شماست ، آقا؟".
                            پل سرش را به علامت تائيد تكان داد و گفت: برادرم به عنوان عيدي به من داده است".
                            پسر متعجب شد و گفت: "منظورتان اين است كه برادرتان اين ماشين را همين جوري، بدون اين كه ديناري بابت آن پرداخت كنيد، به شما داده است؟ آخ جون، اي كاش..."
                            البته پل كاملاً واقف بود كه پسر چه آرزويي مي خواهد بكند. او مي خواست آرزو كند. كه اي كاش او هم يك همچو برادري داشت.
                            اما آنچه كه پسر گفت سرتا پاي وجود پل را به لرزه درآورد:" اي كاش من هم يك همچو برادري بودم."
                            پل مات و مبهوت به پسر نگاه كرد و سپس با يك انگيزه آني گفت: "دوست داري با ماشين يه گشتي بزنيم؟""اوه بله، دوست دارم."
                            تازه راه افتاده بودند كه پسر به طرف پل بر گشت و با چشماني كه از خوشحالي برق مي زد، گفت: "آقا، مي شه خواهش كنم كه بري به طرف خونه ما؟".
                            پل لبخند زد. او خوب فهميد كه پسر چه مي خواهد بگويد. او مي خواست به همسايگانش نشان دهد كه توي چه ماشين بزرگ و شيكي به خانه برگشته است.
                            اما پل باز در اشتباه بود.. پسر گفت: " بي زحمت اونجايي كه دو تا پله داره، نگهداريد.".
                            پسر از پله ها بالا دويد. چيزي نگذشت كه پل صداي برگشتن او را شنيد، اما او ديگر تند و تيـز بر نمي گشت.
                            او برادر كوچك فلج و زمين گير خود را بر پشت حمل كرده بود. سپس او را روي پله پائيني نشاند و به طرف ماشين اشاره كرد :..
                            " اوناهاش، جيمي، مي بيني؟ درست همون طوريه كه طبقه بالا برات تعريف كردم. برادرش عيدي بهش داده و او ديناري بابت آن پرداخت نكرده.
                            يه روزي من هم يه همچو ماشيني به تو هديه خواهم داد . اونوقت مي توني براي خودت بگردي و چيزهاي قشنگ ويترين مغازه هاي شب عيد رو، همان طوري كه هميشه برات شرح مي دم، ببيني."
                            پل در حالي كه اشكهاي گوشه چشمش را پاك مي كرد از ماشين پياده شد و پسربچه را در صندلي جلوئي ماشين نشاند.
                            برادر بزرگتر، با چشماني براق و درخشان، كنار او نشست و سه تائي رهسپار گردشي فراموش ناشدني شدند.
                            در مسابقه ی زندگی گل زدن هنر نیست بلکه گل شدن هنره !

                            نظر

                            • آمن خادمی
                              مدیر
                              • Jan 2011
                              • 5243

                              #179
                              انسانیت-حیا- برهنگی




                              برای شنیده شدن شاید باید چون گودیوا برهنه شد


                              (Godiva) همسر دوک کاونتری انگلیس زنی خیلی محبوب و محترم بود. وقتی ظلم شوهر و مالیات سنگینی که باعث بدبختی مردم شده بود،را مشاهده کرد . اصرار زیادی کرد به شوهرش که مالیات رو کم کنه ولی شوهرش از این کار سرباز می زد. بالاخره شوهرش یه شرط گذاشت، گفت اگر برهنه دور تا دور شهر بگردی من مالیات رو کم می کنم . گودیوا قبول می کنه، خبرش در شهر می پیچد، گودیوا سوار یک اسب در حالی که همه ی پوشش بدنش موهای ریخته شده روی سینه اش بود در شهر چرخید، ولی مردم شهر به احترامش اون روز، هیچکدوم از خانه بیرون نیامدند و تمام درها و پنجره ها رو هم بستند.در تاریخ انگلیس و کاونتری بانو گودیوا به عنوان یک زن نجیب و شریف جایگاه بالایی داره و مجسمه اش در کاونتری ساخته شده است.........
                              to continue, please follow me on my page

                              نظر

                              • rojan
                                عضو فعال
                                • May 2011
                                • 581

                                #180
                                با سلام

                                نمی دانم جای گفتن این خاطره اینجاست یا نه
                                من درتهران توی یک کلینک جنوب شهر کار میکردم که فقر مالی و فرهنگی از تمامی ستونهای ان فریاد میزد
                                یک روز خانمی امد که از دی جی دی شدید و استیو آرتروز زانوها رنج میبردعکسها رادیو گرافی ان را هیچگاه فراموش نمی کنم استیو پرور شدید استیو فیتهای مارژینال و خلاصه کم خونی و سوتغذیه سن او را خیلی بیشتر از سن دفترچه بیمه اش نشان میداد و کارگر خانه ها بودو شوهر معتادو دردهای همیشه این گروه از جامعه ما
                                وقتی اور ا معاینه کردم میگفت بچه هایش چند هفته است گوشت و مرغ نخورده اند و ار شرایط سخت زندگی و مشکلات تمام نشدنی و وصف نشدنی خودش
                                نه تنها پول درمان را نگرفتم مقداری هم به او پول دادم که برای بچه هایش گوشت و مرغ بخرد
                                چند روز نیامد بعد که امد دیدم موهایش را مش زرد و سفید و طلایی کرده است که بد جورهم توی ذوق میزد خیلی ناراحت شدم فکر کردم از احساسات من سو استفاده شده است قدری عصبانی هم شدم تصمیم گرفتم
                                دیگر او را ویزیت نکنم
                                ولی شب که با خودم و خدایم خلوت کردم یاد حرفاش افتادم که میگفت :همیشه آرزو داشتم موهام را مثل جاریم و دوستام مش کنم ولی نمی توانستم .و من دیدم با چند هزار تومان آرزوی کسی را بر آورده کردم و آرزو کردم
                                کاش آرزوها ی ما هم دست یافتنی و کوچک بود
                                به قول عزیزی که میگفت :سقف آرزوهایت را تا جایی بالا ببر که بتوانی چراغی از آن آویزان کنی .
                                شرمنده زیاده گویی شد.
                                آرزوهایت را بر آورده می کند آنکه ابر را می گریاند تا گل را بخنداند

                                نظر

                                در حال کار...
                                X