پاسخ : فلسفی-عرفانی
خیلی واضح است و تنها دقت کردن میخواهد. (گوش دادن میخواهد.) ولی با این حال توضیح میدهم. با مثال.
شخصی ممکن است مهبانگ (The Big Bang) را خدا (خالق و نخست و محیط) جهان بداند. (اندیشه مادی.)
حالا چنین شخصی اگر در اندیشههای دیگرش به این برسد که چیزی تحت سیطرهی مهبانگ نیست، معلوم است یک جا دارد اشتباه میکند دیگر.
یا این اندیشهی دوم که گمان کرده فلان چیز خارج از قدرت مهبانگ عمل کرده واقعا خارج از قدرت مهبانگ نبوده و در اینجا اشتباه کرده. یا آن اندیشه یکم که گمان کرده مهبانگ محیط و اول است اشتباه بوده. بالاخره یکی اشتباه است. باید تصحیح شود.
---------------------------------------
در اینجا هم ما دوباره باید برگردیم به آنجا که خدای خودمان را شناخته بودیم.{۱}
- من از کجا خدایم را پذیرفتم؟ خدایم را چگونه پذیرفتم؟ چگونه خدایی را پذیرفتم؟
از همینجا مشخص میشود که با خدا نمیشود مخالفت کرد. چون من به خدایی رسیده بودم که ناقص نبود. نمیتوانست ناقص باشد (که اگر ناقص بود خدا نبود و کاملتری فرض میشد که او خدا بود). و اگر من به این خدا رسیدم دیگر مشخص شده است برای من همه چیز تحت اختیار و به فرمان و خواست اوست.
خوب؟
این یک بخش از اندیشه.
حالا در بخش دیگر اندیشهام اگر جایی دیدم با خدا مخالفت شده باید اینجا یکی از این دو اندیشه را تصحیح کنم.
---------------------------------------
پینوشت: متاسفانه من اینجا مهبانگ را مثال زدم و متاسفانه خدایی که بیشتر ماها قبول داریم هم یک چیزی در همین مایهها است! خدایی که در نقطهی صفر تاریخ بوده و اکنون نیست. حتی بسیاری از ما مسلمانها که گمان میکنیم مادهگرا نیستیم.
---------------------------------------
{۱} گزارهی درستتر این است: شناخت خدای خودمان را شناخته بودیم.
(اگر جایی با خواست خدا مخالفت شد، قطعا آن خدا نبوده.
/:.winksmiley02.:/ یکی بوده مثل من و شما.)
در اصل توسط mhjboursy پست شده است
View Post
شخصی ممکن است مهبانگ (The Big Bang) را خدا (خالق و نخست و محیط) جهان بداند. (اندیشه مادی.)
حالا چنین شخصی اگر در اندیشههای دیگرش به این برسد که چیزی تحت سیطرهی مهبانگ نیست، معلوم است یک جا دارد اشتباه میکند دیگر.
یا این اندیشهی دوم که گمان کرده فلان چیز خارج از قدرت مهبانگ عمل کرده واقعا خارج از قدرت مهبانگ نبوده و در اینجا اشتباه کرده. یا آن اندیشه یکم که گمان کرده مهبانگ محیط و اول است اشتباه بوده. بالاخره یکی اشتباه است. باید تصحیح شود.
---------------------------------------
در اینجا هم ما دوباره باید برگردیم به آنجا که خدای خودمان را شناخته بودیم.{۱}
- من از کجا خدایم را پذیرفتم؟ خدایم را چگونه پذیرفتم؟ چگونه خدایی را پذیرفتم؟
از همینجا مشخص میشود که با خدا نمیشود مخالفت کرد. چون من به خدایی رسیده بودم که ناقص نبود. نمیتوانست ناقص باشد (که اگر ناقص بود خدا نبود و کاملتری فرض میشد که او خدا بود). و اگر من به این خدا رسیدم دیگر مشخص شده است برای من همه چیز تحت اختیار و به فرمان و خواست اوست.
خوب؟
این یک بخش از اندیشه.
حالا در بخش دیگر اندیشهام اگر جایی دیدم با خدا مخالفت شده باید اینجا یکی از این دو اندیشه را تصحیح کنم.
---------------------------------------
پینوشت: متاسفانه من اینجا مهبانگ را مثال زدم و متاسفانه خدایی که بیشتر ماها قبول داریم هم یک چیزی در همین مایهها است! خدایی که در نقطهی صفر تاریخ بوده و اکنون نیست. حتی بسیاری از ما مسلمانها که گمان میکنیم مادهگرا نیستیم.
---------------------------------------
{۱} گزارهی درستتر این است: شناخت خدای خودمان را شناخته بودیم.
نظر