کاربران گرامی بورسی، با توجه به تغییرات اخیر سایت در صورت وجود هر گونه مشکل در استفاده از سایت (درج پیام، عضویت و...) با ایمیل boursy.com[@]gmail.com در ارتباط باشید یا موضوع را در تاپیک «شما بگویید...» درج کنید.
در وصف مادر
گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن آموخت
شب ها بر ِ گاهواری من بیدار نشست و خفتن آموخت دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من بر غنچه ی گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست تا هستم وهست دارمش دوست
( ایرج میرزا) ایرج میرزای قرن 21
گوینــــــــد مرا چـــو زاد مـادر روی کاناپه، لمــــیدن آموخت شب ها بر ِ مـــاهــواره تا صبــح بنشست و کلیـپ دیدن آموخت
برچهـــره، سبوس و ماست مالید تا شیوه ی خوشگلیـدن آموخت
بنــــمود «تتو» دو ابروی خویش تا رســم کمان کشـیدن آموخت
هر مــــاه برفـــت نزد جـــــراح آیین ِ چروک چیـــــدن آموخت
دستـــــــــم بگـــرفت و ُبرد بازار همـــــواره طلا خریدن آموخت
با دایــــــی و عمّه های جعــــلی پز دادن و قُمپُــــــزیدن آموخت
با قوم خودش ، همیــــــشه پیوند از قوم شــــوهر، بریدن آموخت
آســــــوده نشست و با اس ام اس جک های خفن، چتیدن آموخت
چون سوخت غذای ما شب وروز از پیک، مدد رسیــــدن آموخت
پای تلفــــن دو ساعت و نیــــــم گل گفتن و گل شنیـــدن آموخت
بابــــــام چــــو آمد از سر کـــار بیماری و قد خمیـــــدن آموخت
LOVE all, trust a few, do wrong to none *** آن کس که تو را شناخت جان را چه کند**فرزند و عیال و خانمان را چه کند
*** دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی**دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند
روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر
مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم
...نداشتند.تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا
علت مشهور بودنشون (راز خوشبختی شون رو) بفهمند.
سردبیر میگه:آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟
شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه:بعد از ازدواج برای ماه عسل به
شمیلا رفتیم،اونجا برای اسب سواری هر دو،دو تا اسب مختلف انتخاب
کردیم.اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود ولی اسب همسرم به نظر یه
کم سرکش بود.سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو زین انداخت .
همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"این بار اولته"
دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد.بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد
این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت:"این دومین بارت" بعد
بازم راه افتادیم .وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت خیلی با
آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت.
سر همسرم داد کشیدم و گفتم :"چیکار کردی روانی؟ حیوان بیچاره رو کشتی!دیونه شدی؟"
همسرم با خونسردی یه نگاهی به من کرد و گفت:"این بار اولت بود.
سلام بر حامد 2 عزیز
خب علم غیب که ندارم
تغییر اسم دادی چرا؟؟؟؟/:)
سی سی چیه دیگه؟؟؟:))
تغيير اسم ندادم! همدم خان
توي چند فرومي كه عضو هستم اسمم hamed cici 2 هست
فقط توي فرابورس نميدونم چرا cici اش رو نشد بزنم واسه همين بدون سي سي گذاشتم!
ولي آواتارم همين بود
و امضا هم تاحدي
حالا دكترا گرفتي؟؟
LOVE all, trust a few, do wrong to none *** آن کس که تو را شناخت جان را چه کند**فرزند و عیال و خانمان را چه کند
*** دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی**دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند
نظر