**** افسانه تامکت ****

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • آريانا
    عضو فعال
    • Nov 2010
    • 599

    #121
    کاپيتان نمو عزيز با سلام و عرض ادب
    متاسفانه تاکنون فرصت زيادي پيدا نکرده بودم که به مطالعه اين تاپيک پربارتان بپردازم و اکنون که از صفحه نخست آن تا به انتها مروري کلي انداختم افسوس خوردم که چرا تاکنون بخت پرداختن به اين تاپيک بسيار پربار و جالب را نداشته ام و تصميم گرفته ام که اقدام به مطالعه اولين پستتان تا آخرين آن به همراه پست هاي ارزشمند ديگر دوستان کنم. حال از همين فرصت استفاده کرده و ضمن عرض خسته نباشيد به خاطر تلاش بسيار ارزشمندتان به جهت راه اندازي و غني سازي اين تاپيک, تشکر ويژه اي را نيز از شما به خاطر انعکاس مطالب گرانقدر و شناساندن موضوع تاپيک به ساير کاربران بنمايم اميدوارم کما في السابق به غني سازي اين تاپيک ادامه دهيد. با آرزوي موفقيت

    نظر

    • آمن خادمی
      مدیر
      • Jan 2011
      • 5243

      #122
      در اصل توسط CAPTAIN NEMO پست شده است View Post
      آمن خانم
      سلام بنده را خدمت عموی گرامیتان برسانید و لطفا ایشان را عضو این تالار نمایید تا ما از وجود ایشان
      بهرمند شویم ..... سوالات من خیلی هست ....
      با سپاس .... :)
      سلام......عمو حوصله اینترنت و اینا رو نداره والا.......اما اگه سوالی بود.......بگید ازش می پرسم........;;)
      to continue, please follow me on my page

      نظر

      • Captain Nemo
        مدیر
        • Dec 2010
        • 2934

        #123
        در اصل توسط آريانا پست شده است View Post
        کاپيتان نمو عزيز با سلام و عرض ادب
        متاسفانه تاکنون فرصت زيادي پيدا نکرده بودم که به مطالعه اين تاپيک پربارتان بپردازم و اکنون که از صفحه نخست آن تا به انتها مروري کلي انداختم افسوس خوردم که چرا تاکنون بخت پرداختن به اين تاپيک بسيار پربار و جالب را نداشته ام و تصميم گرفته ام که اقدام به مطالعه اولين پستتان تا آخرين آن به همراه پست هاي ارزشمند ديگر دوستان کنم. حال از همين فرصت استفاده کرده و ضمن عرض خسته نباشيد به خاطر تلاش بسيار ارزشمندتان به جهت راه اندازي و غني سازي اين تاپيک, تشکر ويژه اي را نيز از شما به خاطر انعکاس مطالب گرانقدر و شناساندن موضوع تاپيک به ساير کاربران بنمايم اميدوارم کما في السابق به غني سازي اين تاپيک ادامه دهيد. با آرزوي موفقيت
        ممنونم از اظهار لطف شما
        خوشحالم که این تاپیک توانسته مفید واقع بشه ...
        حداق کاری که من در این تاپیک میتوانم انجام بدهم این
        است که یاد و خاطره دلاوران و شهیدان نیروی هوایی رو زنده نگه دارم
        البته این چیزی از ارزش های دیگر شهیدان و رزمندگان در نیروی زمینی و
        دریایی چه در سپاه و بسیج کم نمیکنه ....
        از این که تاپیک را مورد لطف قرار دادید سپاسگذارم
        بنده هم همیشه خواننده مطالب و تحلیلهای مفیدتان هستم
        با سپاس >:d<
        یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
        دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

        شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
        مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

        نظر

        • Captain Nemo
          مدیر
          • Dec 2010
          • 2934

          #124
          در اصل توسط آمن پست شده است View Post
          سلام......عمو حوصله اینترنت و اینا رو نداره والا.......اما اگه سوالی بود.......بگید ازش می پرسم........;;)
          سلام
          چشم حتما مزاحم میشم
          پس یکدفعه لااقل بیاد تاپیک ما رو بخونه نظری مطلبی انتقادی بکنه ...
          ممنون از شما
          یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
          دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

          شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
          مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

          نظر

          • علامه
            عضو فعال
            • Mar 2011
            • 429

            #125
            در اصل توسط طيب پست شده است View Post
            اگر دقت فرماييد عرض كردم بمباران خط مقدم كه در طول تاريخ جنگها شايد بندرت بتوان همچين صحنه اي را شاهد شد بنده شاهد بمباران زيادي بودم ولي اين واقعا در نوع خودش نمونه بود اونم در داخل خاك عراق وسقوط يكي از هواپيماها خيلي خيلي جالب بود تا اونجايي كه حقير در وصيت نامه خودم هم نوشتم.
            يه چيز جالب در منطقه يال اسب درب سنگر تقريبا نيم متر بود.
            طیب جان دقت کردم عزیز
            اگر فرصت کردین ریزتر توضیح بدین
            فکر کنم برای همه دوستان جذاب باشه
            درضمن اگه از نظرتون موردی نداره بفرمایید چند سالتون هست خوشجال میشیم(البته اکه مشکلی نیست)
            ارادتمند

            نظر

            • طيب
              عضو فعال
              • Nov 2010
              • 3064

              #126
              در اصل توسط علامه پست شده است View Post
              طیب جان دقت کردم عزیز
              اگر فرصت کردین ریزتر توضیح بدین
              فکر کنم برای همه دوستان جذاب باشه
              درضمن اگه از نظرتون موردی نداره بفرمایید چند سالتون هست خوشجال میشیم(البته اکه مشکلی نیست)
              ارادتمند
              پسرم هم درس ميخونه وهم تدريس ميكنه اين از سنم
              چجوري بگم بمباران خط مقدم خيلي بندرت اتفاق ميفته توسط هواپيما؟!
              اونم جايكه فاصله دشمن 1000متر
              فقط يه چيزو هيچوقت از ياد نبريد جواناني بخاطر كشورمون شهيد شده اند كه عين دسته گل بودند پاك صادق خيلي كاري براي شادي ارواح طيبه شهدا صلواه
              اللهم صلي علي محمد وآل محمد
              در حمله ها عين شير در دوستي خيلي صفا

              نظر

              • Captain Nemo
                مدیر
                • Dec 2010
                • 2934

                #127
                حمله به اچ 3 غیر ممکنی که ممکن شد


                مرحوم سرتیپ خلبان "بهرام هوشیار" طرحی را آماده و به صورت محرمانه با شهید فکوری مطرح کرد که بر اساس آن 10 فروند فانتوم مسلح 8 فروند اصلی و 2 فروند رزرو به پرواز درآیند و برای گمراه کردن دشمن نیز در هنگام ورود فانتوم ها به خاک عراق 2 فروند اف 5 به کرکوک حمله کنند. مکان استارت حمله نیز پایگاه دوم شکاری تبریز بود. شهید فکوری بعد از مطالعه این طرح آن را عملی دانست و موافقت خود را با آن اعلام کرد. ولی این عملیات 2 بار به دلیل خیانت عوامل نفوذی و همچنین اطلاع عراق لغو شد.

                لذا در جلسه ای قرار بر این شد که شهید فکوری شکست این طرح را اعلام کند. جلسه مذکور در نیمه دوم اسفند ماه برگزار شد. جلسه درباره وضعیت جبهه های جنگ و استقرار نیروهای ایرانی و عراقی و... بود. پس از پایان جلسه شهید فکوری سرتیپ (سرهنگ آن زمان ) "فرج الله براتپور" را که از معاونین عملیات یکی از پایگاه های هوایی بود احضار کرد و اجرای ماموریتی سری و مهم و حیاتی را به ایشان ابلاغ و تاکید کرد که شخصا فرماندهی دسته پروازی را برعهده بگیرد.




                طرح عملیات

                10 فروند فانتوم ( 8 فروند اصلی و 2 فروند رزرو ) مسلح در شرایط کامل حفاظتی از پایگاه شهید نوژه همدان به پرواز در می آیند و به سوی دریاچه ارومیه پرواز می کنند. هواپیماها آن جا در ارتفاع پست با دو فروند تانکر سوخت رسان برخورد می کنند بعد از سوختگیری از نوار مرزی ترکیه وارد عراق شده و در آن جا با دو تانکر که از مسیر بین المللی خارج شده اند برخورد می کنند و بعد از سوخت گیری مجدد به سمت پایگاه های الولید رفته آن جا را بمباران کرده و از همین مسیر باز می گردند.
                این طرح به صورت کاملا سری پی گیری می شد و قرار بر این شد که این عملیات در سحرگاه روز پانزدهم فروردین ماه انجام شود. نکته مهم در این طراحی این عملیات، سبک بودن جنگنده ها و برق آسا بودن حمله بود





                روزموعود

                سرانجام روز موعود فرا رسید. در ساعت یک بامداد روز 15 فروردین ماه سال 1360 خلبانان منتخب بدون اطلاع قبلی به پست فرماندهی فرا خوانده شدند و بی درنگ جلسه توجیهی انجام شد و کلیه موارد و چگونگی انجام این عملیات برای کلیه خلبانان تشریح شد و قرار بر این شد که فانتوم ها به دودسته 4 فروندی تقسیم شوند. لیدر یکی از دسته ها سرهنگ براتپور و لیدر دسته دیگر سرتیپ (سرهنگ آن زمان) "فرهادپور" بودند. در پایان جلسه توجیهی از سوی لیدر دسته پروازی اعلام شد احتمال شهادت در این عملیات بالاست پس هر کدام از خلبانان به هر دلیلی آمادگی ندارند اعلام کنند تا نفر جایگزین در لیست اصلی قرار گیرد همه اعلام آمادگی کردند. پس از انجام فرضیه نماز و با روشن شدن هوا عملیات آغاز شد.


                شرح عملیات

                این عملیات به قدری دقیق پیش بینی شده بود که از شب قبل هواپیماهای هر گروه پروازی نیز مشخص شده بودند. بعد از اعلام شماره هواپیماها از سوی گردان نگهداری خلبانان یکی پس از دیگری در کابین جای گرفتند و این درحالی بود که خود پرسنل گردان نگهداری هم از جزئیات این عملیات خبر نداشتند.
                بدین ترتیب 10 فروند هواپیمای اف 4 در سکوت کامل رادیویی به پرواز درآمدند. در طول انجام این عملیات تنها دوبار سکوت رادیویی شکست. یکی هنگام پرواز که هر هواپیما بعد از بلند شدن از روی باند شماره خود را اعلام می کردند و بار دیگر بعد از پایان عملیات سوختگیری رمزی را اعلام می کردند. بعد از پرواز فانتوم ها مسیر خود را به سمت دریاچه ارومیه پیش گرفتند و درحالی که هوا ابری بود در ارتفاع پست با دو فروند تانکر سوخت رسان 747 برخورد کردند و اولین مرحله سوختگیری با موفقیت کامل بعد از گذشت 20 دقیقه انجام شد. سپس فانتوم ها به سمت مرز پرواز کردند.




                در همین زمان دو فروند اف 5 از پایگاه هوایی تبریز به سمت پالایشگاه کرکوک به پرواز درآمدند و دریک حمله موفق این پالایشگاه را بمباران کردند.
                در این هنگام فانتوم ها در نزدیکی مرز قرار داشتند و در ساعت 58/6 صبح با رسیدن به نقطه صفر مرزی به دو دسته 4 فروندی تقسیم شدند و 2 فروند رزرو نیز بازگشتند. ( جمعا 8 فروند، 6 فانتوم ئی و 2 فانتوم دی وارد عراق شدند ). در همین زمان به فرمانده پدافند عراق اطلاع می دهند که تعدادی هواپیمای ناشناس در نوار مرزی ترکیه مشاهده شده اند که او اظهار می کند هواپیماها متعلق به ترکیه است.
                فانتوم ها به صورت فرمیشن 4 تایی با فاصله 500 پا از یکدیگر در ارتفاع پایین از شهر مرزی زاخو گذشتند و وارد خاک عراق شدند. در این هنگام ارتفاع خود را به پایین ترین سطح ممکن رسانده و به مسیر خود برروی نوار مرزی ترکیه ادامه دادند.




                در منتهی الیه شمال غرب عراق فانتوم ها در فاصله 90 مایلی هدف با دوفروند تانکر سوخت رسان 707 که به تعبیری از فرودگاه لارناکا قبرس و به تعبیری از فرودگاهی در ترکیه برخواسته بودند و با خارج شدن از خطوط بین المللی خود را به آن جا رسانده بودند برخورد می کنند و در ارتفاع 20000 پایی از آنها سوختگیری می کنند و دوباره ارتفاع خود را کم و در حدود 30 متری زمین پرواز می کنند و به طرف نخستین نشانه زمینی به پیش می روند که در این لحظه به نقل از خود سرتیپ براتپور (لیدر عملیات) دستگاه های ناوبری جنگنده ای شان از کار می افتد و وقتی موقعیتی که دستگاه ها نشان می دهند با نقشه مقایسه می کند نشان دهنده موقعیت واقعی نبود که ایشان با کابین عقب که افسر کنترل رادار بودند صحبت می کند و می گوید :
                سرتیپ براتپور : ظاهرا دستگاه ناوبری من ایراد دارد می توانی بگویی که دستگاه شما کجا را نشان می دهد؟
                خلبان کابین عقب : (با خون سردی می گوید) تل آویو.
                سرتیپ براتپور: پس برویم آن جا را بزنیم!
                خلبان کابین عقب : (با لهجه شیرازی) ها بریم!
                به هر صورت پس از گذشتن از آخرین نشانه زمینی سرتیپ براتپور راه اصلی را پیدا می کند و با علامت او از هر دسته 4 فروندی فانتوم ها یک فروند جدا می شود و گروه سوم را تشکیل می دهد. در همین حین یکی از خلبانان یک موضع پدافندی که در نقشه اولیه پیش بینی نشده بود را می بیند و به دلیل این که مبادا در مسیر برگشت مزاحم شود به آن حمله و آن را نابود می کند.




                هواپیماها به هدف می رسند

                گروه اول به فرماندهی سرتیپ فرهادپور در ساعت 45/7 به پایگاه اول حمله می کند.
                گروه دو در ساعت 50/7 به پایگاه دوم حمله می کند.
                گروه سوم به فرماندهی سرتیپ براتپور به سمت پایگاه سوم (اصلی ) حمله می کند در حالی که هنوز گروه سوم به پایگاه اصلی نرسیده بودند دو گروه دیگر کار خود را تمام کرده بودند زیرا آنها فاصله کم تری نسبت به این پایگاه داشتند. دود ناشی از انفجار هواپیماها و انبارها تمامی فضا را پر کرده بود و پدافند و موشک های زمین به هوای دشمن از هر طرف برای سرنگونی فانتوم ها شلیک می کردند. سرتیپ براتپور با دیدن این اوضاع تصمیم می گیرد بجای این که از مسیر از پیش تعیین شده به پایگاه سوم حمله کند با گردشی به سمت راست از سمت مخالف به آنها حمله ور شود که بدین ترتیب موفق به غافلگیری آنها می شود.
                پایگاه دشمن از استتار خیلی خوبی برخواردار بود به شکلی که حتی رنگ سقف آشیانه ها نیز به رنگ زمین بودند و روی ادوات نیز به خوبی پوشانده شده بود. هنگامی که گروه سوم به فرماندهی سرتیپ براتپور به روی پایگاه می رسند عراقی ها که فکر نمی کردند خلبانان ایرانی جسارت و توانایی لازم جهت حمله به آن جا را داشته باشند کاملا غافلگیر شدند. آنها که مشغول کارهای روزمره بودند ابتدا تصور کردند که هواپیمای خودشان است که به سمت آنها می آید همچنین به دلیل تغییر سمتی که داده شده بود لوله های توپ های ضدهوایی آنها نیز سمت مخالف را نشانه گرفته بود و به اصطلاح دیوار آتش آنها در سمت دیگری بود. فانتوم ها با رسیدن به بالای پایگاه شیرجه رفته و تمامی بمب های خود را رها می کنند و پایگاه را به جهنمی از آتش تبدیل می کنند به طوری که در بعضی از نقاط به دلیل ارتفاع کم فانتوم ها زبانه آتش به ارتفاع هواپیماها نیز می رسید.




                تمامی بمب ها بر روی هواپیماها و آشیانه ها با دقت فرو ریخته شد و تقریبا تمام اهداف از پیش تعیین شده را نابود کردند سپس با گردشی به سمت مخالف فانتوم ها از محل دور می شوند. در این مرحله یکی از هواپیماها به خلبانی سرتیپ خلبان شهید "محمود خضرایی" آسیب می بیند که سریعا خود را از معرکه دور می کند. در همین برگشت سرتیپ براتپور بر روی جاده بین المللی عراق – اردن متوجه یک تریلی حامل محموله نظامی می شود که گویا از بندر عقبه در خاک اردن بارگیری کرده و به عراق وارد شده بود. بی درنگ با هواپیما به سمت تریلی شیرجه می رود و با مسلسل هواپیما آن را هدف قرار داده و منفجر می کند سپس بلافصله ارتفاع را کم کرده و پس از تماس با فرکانس قراردای با تانکرهای سوخت رسان به سوی آنها پرواز می کنند.

                در این لحظه تانکر های سوخت رسان در همان منطقه (قسمت غربی خاک عراق) در ارتفاع پایین و خارج از دید رادار دشمن در حال گشت زنی و منتظر فانتوم ها بودند تا مرحله سوم سوخت گیری انجام شود. سرتیپ براتپور برای یک لحظه متوجه سوخت هواپیمای خود می شود و می بیند که به حداقل خود رسیده و تانکرها را نیز نمی بیند و این به دلیل آن بود که در راه بازگشت برای انهدام تریلی اقدام کرده بود. از طرفی برای این که سکوت رادیویی را نیز نشکند و دشمن را متوجه خود و دیگر هواپیماها نکند با توکل بر خداوند مسیری که قرار بود هواپیماهای جنگنده از آن جا به تانکرها برسند را درپیش می گیرد و به راه خود ادامه می دهد تا این که سرانجام از راه دور یکی از تانکرهای سوخت رسان را می بیند. در این لحظه سوخت هواپیما به حداقل خود رسیده بود و ایشان برای این که مبادا تانکرها را گم کند چشم از آنها بر نمی دارد. سرانجام با کمک خداوند تمامی فانتوم ها به محل سوختگیری رسیده و با خون سردی و احتیاط سوختگیری می کنند. پس از این که کار سوختگیری به پایان رسید و تمامی شکاری ها سوختگیری کردند تانکرها بلافاصله وارد خاک ترکیه شدند و از مسیر بین المللی آنکارا – تهران به ایران بازگشتند.
                هواپیماهای فانتوم نیز از قسمت شمالی عراق بر روی نوار مرزی و از همان راه اولیه با تمام سرعت به سمت وطن بازگشتند.




                تعقیب همه جانبه از سوی دشمن

                دشمن لحظاتی بعد از این ضربه مهلک بی درنگ تعداد زیادی هواپیمای شکاری رهگیر خود را به پرواز در می آورد تا شاید بتواند فانتوم های ایرانی را رهگیری و سرنگون کند و به هرترتیبی که شده اجازه بازگشت به هواپیماهای فانتوم ندهد. سرتیپ براتپور نقل می کند که خود دو دسته چند فرودندی را دیدند و خوشبختانه آنها نتوانستند هواپیماهای ما را رهگیری کنند.

                درحالی که هواپیماهای فانتوم به مرز نزدیک می شدند هواپیماهای اف 5 و اف 14 خودی در حوالی مرز به انتظار آنها بودند و منتظر تماس فانتوم ها بودند تا به کمک آنها بشتابند. با نزدیک شدن فانتوم ها به مرز حمله هوایی دیگری در مرزهای مشترک انجام شد تا فانتوم ها بتوانند به راحتی وارد خاک ایران شوند.

                عقابان بازگشتند

                خوشبختانه فانتوم ها توانستند خود را به مرز رسانده و همه در محل مقرر سوختگیری چهارم را انجام دهند و تلاش عراقی ها برای سرنگونی آنها نیز بی نتیجه ماند.

                فانتوم ها بعد از سوختگیری همگی به پایگاه شهید نوژه همدان برگشتند. پرسنل نگهداری که در آخرین لحظات بازگشت فانتوم ها از موضوع حمله با اطلاع شده بودند با هیجان درباره چگونگی این عملیات سخن می گفتند و چون چیزی درباره جزئیات آن نمی دانستند به سراغ جانشین فرمانده پایگاه رفته و نگرانی خود را در مورد سلامتی گروه پروازی ابراز می داشتند. پرسنل پایگاه که از عملیات شجاعانه خلبانان مبهوت مانده بودند بی صبرانه در انتظار بازگشت همه خلبانان دقیقه شماری می کردند. سرانجام چرخ های اولین گروه فانتوم ها باند فرودگاه را لمس می کند و پرسنل گردان پرواز و نگهداری با چشمانی اشکبار که حاکی از دیدار دوباره خلبانان بود و با فریاد الله اکبر و قربانی کردن گوسفند به استقبال آنها می روند.
                پرواز نتیجه داده بود. خلبانان شجاع بعد از چهار ساعت و چهل دقیقه پرواز با سرعت بالا و طی مسافت 1000 کیلومتر با چهار نوبت سوختگیری در مسیر رفت و برگشت موفق شده بودند غیرممکن را ممکن کنند و ضربه مهلکی به پیکر نیروی هوایی عراق وارد آورند.




                نتایج عملیات

                بعد از عملیات مشخص شد که خسارت ها بیشتر از پیش بینی ها بود:

                - 48 فروند هواپیماهای شکاری – بمب افکن (شامل میگ 21 – میگ 23 – سوخو 20 – سوخو 22 – توپولف 16 و میراژ ) منهدم و یا آسیب جدی دیده است.

                - 3 آشیانه بزرگ هواپیما 2 دستگاه رادار و چندین پناهگاه بتونی هواپیما به طور کلی تخریب شده است.

                بعد از این عملیات غرورآفرین فرمانده پدافند هوایی عراق از سوی صدام برکنار شد. نامبرده بعدا اعدام شد ولی منابع عراقی خبر خودکشی او را اعلام کردند.

                این عملیات تاثیر بسزایی در روحیه رزمندگان اسلام داشت به طوری که چند ماه بعد عملیات موفق "ثامن الائمه" انجام شد و در پی آن نیز عملیات موفق "طریق القدس" و "بیت المقدس" با موفقیت کامل و بازهم با پشتیبانی مناسب نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، انجام شد.


                پس از موفقیت کامل در این عملیات سیمای جمهوری اسلامی نیز برای اولین بار سرود خلبانان را پخش کرد تا بدین شکل تقدیری کوچک از این دلاوران شود.

                تیزپروازنی که بعدها آسمانی شدند

                در اینجا یاد می کنیم از عقابانی که در این عملیات شرکت داشتند و بعدها به درجه رفیع شهادت نائل آمدند:

                سرلشکر خلبان شهید "حسین خلعتبری مکرم"

                سرتیپ خلبان شهید "محمود خضرایی"

                سرگرد خلبان شهید "علی خسروی"

                سرگرد خلبان شهید "عبدالله رضایی"

                سرگرد خلبان شهید "پورسرابی"


                پایانی موفقیت آمیز

                با توجه به این که در طول دفاع مقدس آمریکائی ها حتی قطعات یدکی هواپیماهایی را که خودشان ساخته بودند در اختیار ما قرار نمی دادند می توان عملیات حمله به اچ 3 را یکی از بزرگ ترین و قاطع ترین عملیات هوایی جهان قلمداد کرد که خلبانان شجاع ما توانستند با چیزی حدود 5 ساعت پرواز چهار بار سوختگیری هوایی و طی مسافتی بالغ بر 1000 کیلومتر در سکوت مطلق هوایی حماسه ای خلق کنند که نه تنها سردمداران عراق و همپیمانانش بلکه هیچ یک ازکارشناسان غربی هم فکر آن را نمی کردند.



                برگرفته شده از سایت سنترال کلاب
                آخرین ویرایش توسط Captain Nemo؛ 2011/05/15, 23:58.
                یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
                دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

                شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
                مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

                نظر

                • Captain Nemo
                  مدیر
                  • Dec 2010
                  • 2934

                  #128
                  کجایید ای شهیدان خدایی ..............









                  یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
                  دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

                  شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
                  مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

                  نظر

                  • طيب
                    عضو فعال
                    • Nov 2010
                    • 3064

                    #129
                    وصيت نامه شهيد «مهدي باكري» فرمانده لشكر 31 عاشورا
                    شهيد «مهدي باكري» در وصيت نامه خود آورده است:چگونه وصيت نامه بنويسم در حالي كه سراپا گناه و معصيت، و سراپا تقصير و نافرمانيم؛ خدايا! نميرم در حالي كه از ما راضي نباشي.خدايا! چقدر دوست داشتني و پرستيدني هستي!

                    نظر

                    • طيب
                      عضو فعال
                      • Nov 2010
                      • 3064

                      #130
                      صفايي ندارد ارسطو شدن
                      خوشا پر گشودن پرستو شدن

                      نظر

                      • طيب
                        عضو فعال
                        • Nov 2010
                        • 3064

                        #131
                        خیلی وقتها راحت و آسوده از شهدا یا خانواده شون حرف می زنیم و متوجه نمیشیم کی بودند؟ چیکار کردند؟ و چه حسی دارند؟ باید باهاشون بود، زندگی کرد و نفس کشید تا شاید یه گوشه ای از سختی هاشونو بتونیم درک کنیم. باید باشید و ببنید که یه مرد 30 و اندی ساله (نه یه دختر بچه که احساسیه) که خودش بچه داره و داره یه زندگی رو می چرخونه چطور وقتی یاد بابای شهیدش میکنه مثل بچه کوچولوها بغض میکنه و های های گریه می کنه که دلم برا بابام تنگ شده.... باید بود و دید وقتی مادر دو شهید که بچه های دوقلوش رو تو جبهه ها داده وقتی زنده بود و تسبیح رو تو دستش می چرخوند بجای خیلی از اذکار، ذکر شده بود اسم بچه هاش...! گوش رو که جلو می بردم می شنیدم که بچه های شهیدش رو صدا میکنه و می گه: حسن جان، حسین جان.... باید باشیم و ببینیم که مادر شهید جلاییان که تنها فرزندش رو تو جبهه فدا کرد، الان بعد گذشت این همه سال چطور با خاطرات تنها مونس و آرزوش می گذرونه و آب میشه.... حتی خیلی از اونایی که ظاهر و تیپشون عوض شده هم وقتی یه جور با باباشون تنها می شن همه ی این عقده های چند ساله ی بی بابایی رو با گریه بیرون می ریزن...
                        رفقا! خیلی مسئولیم پیش شهدا و خونواده هاشون.... این یه نمونه از اوج فداکاری؛ من که حرفی ندارم و نمی تونم داشته باشم جز اینکه بگم شرمنده ام....
                        تو لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) یک پیرمرد ترک زبان داشتیم که خود رو بسیجی لَر معرفی میکرد و سعی میکرد کسی از احوالش مطلع نشه. تو جواب سوالها همیشه یک کلام میگفت: من بسیجی هستم.
                        گردان که به مرخصی رفت به همراه شهید جنابان این پیرمرد رو تعقیب کردیم... تو یکی از روستاهای حاشیه ی شهر قم خونه داشت. در زدیم وقتی ما رو دید خیلی ناراحت شد که چرا منو تعقیب کردید. تو جواب گفتیم ما فرمانده تو هستیم و لشکر هم به نام علی(ع). امیرالمؤمنین(ع) دستور داده که از احوال زیردستان و رعیت خودمون آگاه باشیم.
                        داخل منزل شدیم یه زیرزمین بسیار کوچک با دیوارهای گچی و خاکی بدون وسایل و یک پیرزن نابینا که گوشهای نشسته بود. از پیرمرد درباره زندگیش، بسیجی شدنش و احوال اون پیرزن سوال کردیم.
                        گفت: ما اهل شاهین دژ استان آذربایجان بودیم. تو دنیا یه فرزند داشتیم که اون هم فرستادیم قم تا سرباز و فدایی امام زمان(عج) بشه. بعد از مدتی تو کردستان جنگ در گرفت. فرزندمون یه روز تو نامه نوشته بود که میخواد به کردستان بره. اومد با ما خداحافظی کرد و رفت. بعد از مدتی خبر آوردند که پسرت رو قطعه قطعه کردند. بعد از اون خبر آوردند که پسرت رو سوزوندند و خاکسترش رو هم به باد دادند، دیگه منتظر جنازه نباشید. از اون به بعد، مادرش شب و روز کارش گریه بود، تا اینکه چشماش نابینا شد. از اون پس تصمیم گرفتم هر خواهشی که این مادر دلشکسته داره به خاطر خدا برآورده کنم. یک روز گفت: میشه بریم قم، کنار حضرت معصومه (س) ساکن بشیم؟
                        اومدیم قم و اینجا ساکن شدیم. من هم دستفروشی میکردم. یه بار که سر سجاده مشغول عبادت و گریه بود گفت: آقا! میشه یه خواهش بکنم؟ گفتم: بگو! گفت: میخوام به جبهه بری و اسلحه فرزندم رو برداری و تو راه خدا و در پیشگاه امام زمان(عج) با دشمنان خدا بجنگی! منم اومدم ثبتنام کردم و اعزام شدم. همسرم رو به خدا و امام زمان(عج) سپردم. همسایهها هم گاهی بهش سر میزنند.
                        اون ماجرا گذشت و برگشتیم جبهه؛ شب عملیات کربلای پنج اون پیرمرد هرچه اصرار کرد اجازه شرکت تو عملیات رو بهش ندادم. گفتم: هنوز چهره اون پیرزن معصوم و نابینا تو ذهنم هست.
                        تو جواب گفت: اشکالی نداره! اما من میدونم پسرم این قدر بیمعرفت نیست که منو اینجا بگذاره. حتما میاد و منو با خودش میبره.
                        از پیش ما رفت به گردانی دیگه... موقع عملیات یادم افتاد که به مسئولین اون گردان سفارش کنم مواظبش باشند. بعد از سراغ گرفتن از احوالش، فرمانده گردان گفت: دیشب به شهادت رسیده و جنازه ش رو هم نتونستیم بیاریم.
                        بعد از عملیات یکسره به منزلش رفتم. در زدم. همسایهها اومدند و سوال کردند شما چه نسبتی با اهل این خونه دارید؟ گفتم از دوستانشون هستم. گفتند: چهار روز پیش وقتی رفتیم به اون پیرزن سر بزنیم دیدیم همونطور که روی سجاده مشغول عبادت بوده جون داده و به معبودش پیوسته....

                        نظر

                        • طيب
                          عضو فعال
                          • Nov 2010
                          • 3064

                          #132
                          سلام مامان قهرمانم :



                          میدونی ..حالا که روز تولدته من و آبجی می خواستیم قشنگ ترین هدیه رو برات بخریم ولی نمی دونستیم چی بخریم.دختر خاله می گفت برات یه دست کامل لوازم ارایش بخریم..میگفت اگه مامانت ارایش کنه زخم های روی صورتش کمتر معلوم می شه..می گفت : زشته یه معلم با سرو صورت زخمی سر کلاس بره...میگفت: شاگردهاش می فهمند شوهرش...

                          میدونم تو هیچ وقت برای خودت از این چیزها نمی خری...آخه همش رو می دی پول دارو و بیمارستان بابا...بابا هم که تو رو کتک میزنه......حرف هایی می زنه که ما نمی فهمیم...فقط می بینیم و گریه می کنیم.

                          من و آبجی خوب می فهمیم که وقتی بابا موجی می شه تو دستای مارو می گیری و می بری تو اتاق دیگه.. بعد می ری تا بابا کتکت بزنه و موهای قشنگتو بکشه... من و اون خوب می دونیم چرا این کارو می کنه .اخه اگه تو نری جلوی بابا اون خودشو می زنه ... دست خودش نیست...تو هم چون بابا رو خیلی دوست داری نمی خواهی بابا خودشو بزنه ... به قول خودت یه ذره از سهمت و فداکاری هاش رو میدی...از ترکش های توی بدنش...از موجی شدنش...از... ما می فهمیم که وقتی بابا اروم می شه سرش رو می گیره و چقدر گریه می کنه...وقتی می فهمه چیکار کرده ناراحت می شه...دستت رو می بوسه...تو هم گریه می کنی ...من و ابجی صدای گریه تو و بابا رو می شنویم.

                          مامان جون:مامان خوب و قهرمانم: پس سهم ما چی می شه؟ما هم می خوایم مثل تو وبابا قهرمان باشیم...می خوایم روز تولدت پول هامون رو بدیم به تو تا برای بابا دوا بخری ...فقط تو رو خدا این دفعه بذار بابا ما رو جای تو کتک بزنه ...



                          مامان جون : تولدت مبارک.

                          نظر

                          • roohe-khashen
                            عضو فعال
                            • Apr 2011
                            • 2270

                            #133
                            ورود بهترین جنگنده رهگیر دنیا به ایران:
                            البته بنده با اقا رضا یه صحبتی در پیام خصوصی در مورد میگ 31 بی ام یا همون فاکس هوند داشتیم اما یه اصلاع دقیق تری رو اینجا براتون میزارم که این روسها با اینکه ادمهای جالبی نیستند اما شاید به خاطر منافع خودشون هم که شده مجبورن هوای ایران رو داشته باشند این هم صحبتهای شاهدان عینی:
                            بنده خبر های زیادی رو در مورد فاکس هاوندهای های ایرانی رو میخوندم ولی واقعا باور نداشتم تا موقعی که در فرودگاه کارخانه انتونف شهر خارکف اوکراین!!!!
                            با کمال تاجب دیروز 5 فروند فاکس هاوند رو مشاهده کردم که یکی از اونها با رنگ استتار توسی و با ارم نیروی هوایی روسیه بود(میگ-31 روسی در اوکراین؟؟؟)
                            و جالب اینجاست!
                            4 فروند میگ-31 بی ام با رنگ استتار خاکی (دقیقا شبیه رنگ استتار فانتوم های نیروی هوایی) با پرچم ایران !!! و با ارم سپاه در دم!!!! در حالی که 4 موشک بزرگ اموس در زیر اونها کاملا مشخص بود.
                            و در زیر بال توسط 4 تیر افید و 2 تیر موشک جدید بزرگ ضد رادار مسلح شده بودند.....
                            جلو رفتم تا با خلبان ایرانیش صحبت کنم ولی با کمال تاجب خلبان روس بود!!! و گفت این میگ ها رو به ایران میبرند.ولی از شهر مقصد صحبتی نکرد.........
                            ولی چرا این میگ ها مسلح بودند برای من سوال است؟
                            چرا خلبان روس بود؟ چرا میگ ها در اوکراین فرود اومدند؟ چرا با این گروه میگ-31 بی ام یک میگ -31 بی روسی همراه بود؟
                            خلاصه خلبانها برای ناهار رفتند و من نزدیگ 1 ساعت مبهوت این جنگنده زیبا بودم!!!!


                            خلاصه به نظر میرسه روسها در این دوره سخت ملت ما رو انقدر هم تنها نزاشتند........از روسها بعید به خدا...من خودم چندین سال هست با اینها دم خورم ولی از روسها این محبت ها بعیده........!!!
                            شرح کامل قضیه

                            بنده از کیف ساعت 7 صبح به خارکف رسیدم و برای بررسی بیشتر نحوه حمل سلاح توسط انتونف -74 (مدل نظامی که زیر بال راکت حمل میکنه) به کارخانه انتونف در خارکف رفتم.البته سفر بنده با استادم هماهنگ شده بود و او ساعت 8 صبح منتظر من بود.گروهی ا دانشجویان اتیوپایی دانشگاه خائی خارکف هم ما رو همراهی کردند تا به انتونف مذکور روی باند تست رسیدیم.حدود 30 دقیقه از بحث ما نگذشته بود که (ساعت 30/8 صبح جمعه) که صدای غرش 5 فروند میگ-31 نظر من رو جلب کرد.از رو اسمان متوجه شدم که اینها میگ های روسی هستند (چون اوکراین فاقد میگ-31 است)بعد از فرود میگها 3 فروند از انها به سمت ما امدند و پارک کردند.2 فروند در فاصله ای دورتر(یک کیلومتر) به درون اشیانه ای رفتند. واقعا نفسم در نمیاومد.....چی میدیدم.....دو فروند از میگها با رنگ ایران و با ارم سپاه بودند........بعد از پیاده شدن خلبانها به سمت یکی از اونها (به اسم دیمیتری رفتم) و سوالا تی از اون کردم.......
                            جالب ابنجاست که این میگ ها با نام های عربی در زیر کابین(مثل هواپیماای ایران ایر) نام گذاری شده بودند.......یکی با نام" ذوالفقار" و دیگری با نام " مصداق" بود!!!!
                            دو فروند دیگر را به علت مسافت زیاد نرفتم ببینم اسمشون چیه!!!
                            ساعت 10/12 شاهد پرواز این ابر جنگنده ها بودم.........

                            متن صحبت های من با خلبان میگ
                            البته خلبان هر جور که میشد سعی داشت از دست من راحت شه-من نمیدونم میخواست بره دستشویی ! یا ناهار!-

                            این میگ ها رو کجا میبرید؟
                            ایران
                            کدوم شهر؟
                            زد فضا!!!
                            این میگها کدوم مدلند؟
                            بی ام(روسها به این جنگنده ها میگند"سوکول" یعنی عقاب......)
                            شما برای همیشه خلبانهای اینا خواهید بود؟(منظور در ایران)؟
                            نه-فقط 6 ماه
                            از خریدهای دیگه خبر دارید؟
                            نه فقط شنیدم شماها خیلی علاقه به سوخو-47 دارید(!!!!!)
                            میتونی با این اسباب بازی استلث شکار کنی؟(به شوخی)؟
                            اره از 400 کیلومتری!با این "ایگروشکا"-ایگروشکا یعنی اسباب بازی!-


                            بعد هم خلبان با فریادهای مکرر داوای داوای!!(یعنی بیا بیا...) رییو به سمت ان که جلوتر بود دوید و رفت. بعد با هم سیگاری کشیدند و رفتند به سمت غذا خوری!
                            من هم یک ساعتی به این میگ خیره و مات مونده بودم..........جالب فقط اینجا بود که روی دم پرچم ایران نبود .فقط ارم سپاه رو رنگ کرده بودند......
                            همه چی زیبا بود فقط این نامهای عربی روی میگ-31.... ......دیگه خودتون قضاوت کنید.......

                            اونم به بزرگی 50 سانت.....که از صد متری دیده میشد.........
                            بعد هم این رهگیر قدرتمند رو برداشتند رنگ خاکی کردند(خدایی ولی بهش مییومد......با دماغه سفید).........من نمیدونم از کی تا حالا این رهگیر ها رو رنگ تهاجمی میکنند......صلیغه سپاهه دیگه
                            منبع:http://www.daneshju.ir
                            ما که ارزومون هست این ابر جنگنده در کشور ما باشه اما باز هم جای ابهام داره باز هم اقا رضای کاپیتان اطلاعات تکمیلی رو ارسال کنند قبلا هم از ایشون تشکر میکنم
                            دستم بگرفت و پا به پا برد...

                            نظر

                            • Captain Nemo
                              مدیر
                              • Dec 2010
                              • 2934

                              #134
                              در اصل توسط roohe-khashen پست شده است View Post
                              ورود بهترین جنگنده رهگیر دنیا به ایران:
                              البته بنده با اقا رضا یه صحبتی در پیام خصوصی در مورد میگ 31 بی ام یا همون فاکس هوند داشتیم اما یه اصلاع دقیق تری رو اینجا براتون میزارم که این روسها با اینکه ادمهای جالبی نیستند اما شاید به خاطر منافع خودشون هم که شده مجبورن هوای ایران رو داشته باشند این هم صحبتهای شاهدان عینی:
                              بنده خبر های زیادی رو در مورد فاکس هاوندهای های ایرانی رو میخوندم ولی واقعا باور نداشتم تا موقعی که در فرودگاه کارخانه انتونف شهر خارکف اوکراین!!!!
                              با کمال تاجب دیروز 5 فروند فاکس هاوند رو مشاهده کردم که یکی از اونها با رنگ استتار توسی و با ارم نیروی هوایی روسیه بود(میگ-31 روسی در اوکراین؟؟؟)
                              و جالب اینجاست!
                              4 فروند میگ-31 بی ام با رنگ استتار خاکی (دقیقا شبیه رنگ استتار فانتوم های نیروی هوایی) با پرچم ایران !!! و با ارم سپاه در دم!!!! در حالی که 4 موشک بزرگ اموس در زیر اونها کاملا مشخص بود.
                              و در زیر بال توسط 4 تیر افید و 2 تیر موشک جدید بزرگ ضد رادار مسلح شده بودند.....
                              جلو رفتم تا با خلبان ایرانیش صحبت کنم ولی با کمال تاجب خلبان روس بود!!! و گفت این میگ ها رو به ایران میبرند.ولی از شهر مقصد صحبتی نکرد.........
                              ولی چرا این میگ ها مسلح بودند برای من سوال است؟
                              چرا خلبان روس بود؟ چرا میگ ها در اوکراین فرود اومدند؟ چرا با این گروه میگ-31 بی ام یک میگ -31 بی روسی همراه بود؟
                              خلاصه خلبانها برای ناهار رفتند و من نزدیگ 1 ساعت مبهوت این جنگنده زیبا بودم!!!!


                              خلاصه به نظر میرسه روسها در این دوره سخت ملت ما رو انقدر هم تنها نزاشتند........از روسها بعید به خدا...من خودم چندین سال هست با اینها دم خورم ولی از روسها این محبت ها بعیده........!!!
                              شرح کامل قضیه

                              بنده از کیف ساعت 7 صبح به خارکف رسیدم و برای بررسی بیشتر نحوه حمل سلاح توسط انتونف -74 (مدل نظامی که زیر بال راکت حمل میکنه) به کارخانه انتونف در خارکف رفتم.البته سفر بنده با استادم هماهنگ شده بود و او ساعت 8 صبح منتظر من بود.گروهی ا دانشجویان اتیوپایی دانشگاه خائی خارکف هم ما رو همراهی کردند تا به انتونف مذکور روی باند تست رسیدیم.حدود 30 دقیقه از بحث ما نگذشته بود که (ساعت 30/8 صبح جمعه) که صدای غرش 5 فروند میگ-31 نظر من رو جلب کرد.از رو اسمان متوجه شدم که اینها میگ های روسی هستند (چون اوکراین فاقد میگ-31 است)بعد از فرود میگها 3 فروند از انها به سمت ما امدند و پارک کردند.2 فروند در فاصله ای دورتر(یک کیلومتر) به درون اشیانه ای رفتند. واقعا نفسم در نمیاومد.....چی میدیدم.....دو فروند از میگها با رنگ ایران و با ارم سپاه بودند........بعد از پیاده شدن خلبانها به سمت یکی از اونها (به اسم دیمیتری رفتم) و سوالا تی از اون کردم.......
                              جالب ابنجاست که این میگ ها با نام های عربی در زیر کابین(مثل هواپیماای ایران ایر) نام گذاری شده بودند.......یکی با نام" ذوالفقار" و دیگری با نام " مصداق" بود!!!!
                              دو فروند دیگر را به علت مسافت زیاد نرفتم ببینم اسمشون چیه!!!
                              ساعت 10/12 شاهد پرواز این ابر جنگنده ها بودم.........

                              متن صحبت های من با خلبان میگ
                              البته خلبان هر جور که میشد سعی داشت از دست من راحت شه-من نمیدونم میخواست بره دستشویی ! یا ناهار!-

                              این میگ ها رو کجا میبرید؟
                              ایران
                              کدوم شهر؟
                              زد فضا!!!
                              این میگها کدوم مدلند؟
                              بی ام(روسها به این جنگنده ها میگند"سوکول" یعنی عقاب......)
                              شما برای همیشه خلبانهای اینا خواهید بود؟(منظور در ایران)؟
                              نه-فقط 6 ماه
                              از خریدهای دیگه خبر دارید؟
                              نه فقط شنیدم شماها خیلی علاقه به سوخو-47 دارید(!!!!!)
                              میتونی با این اسباب بازی استلث شکار کنی؟(به شوخی)؟
                              اره از 400 کیلومتری!با این "ایگروشکا"-ایگروشکا یعنی اسباب بازی!-


                              بعد هم خلبان با فریادهای مکرر داوای داوای!!(یعنی بیا بیا...) رییو به سمت ان که جلوتر بود دوید و رفت. بعد با هم سیگاری کشیدند و رفتند به سمت غذا خوری!
                              من هم یک ساعتی به این میگ خیره و مات مونده بودم..........جالب فقط اینجا بود که روی دم پرچم ایران نبود .فقط ارم سپاه رو رنگ کرده بودند......
                              همه چی زیبا بود فقط این نامهای عربی روی میگ-31.... ......دیگه خودتون قضاوت کنید.......

                              اونم به بزرگی 50 سانت.....که از صد متری دیده میشد.........
                              بعد هم این رهگیر قدرتمند رو برداشتند رنگ خاکی کردند(خدایی ولی بهش مییومد......با دماغه سفید).........من نمیدونم از کی تا حالا این رهگیر ها رو رنگ تهاجمی میکنند......صلیغه سپاهه دیگه
                              منبع:http://www.daneshju.ir
                              ما که ارزومون هست این ابر جنگنده در کشور ما باشه اما باز هم جای ابهام داره باز هم اقا رضای کاپیتان اطلاعات تکمیلی رو ارسال کنند قبلا هم از ایشون تشکر میکنم
                              ممنونم جناب روح خشن
                              من هم آرزوی داشتن میگ-31 را دارم برای کشورمون
                              ولی من میگم وقتی که همین میگ-29 ها دارند تو انبار خاک میخورند و قطعه ندارند برای عملیاتی شدن
                              آیا ما میتونیم میگ-31 داشته باشیم ......
                              خب اگر میگ-31 به ما دادند چرا قطعات هواپیمای از رده خارج میگ-29 را نمیدن به ما ؟؟؟!!!
                              :-/ :-/
                              یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
                              دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

                              شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
                              مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

                              نظر

                              • roohe-khashen
                                عضو فعال
                                • Apr 2011
                                • 2270

                                #135
                                اقا رضا یه اطلاعاتی راجب جنگنده شفق هم تو تاپیک بنویسید بعضی ها میگن شفق یا f22:O منتظر اطلاعات دقیق تر از جانب شما هستیم با تشکر
                                دستم بگرفت و پا به پا برد...

                                نظر

                                در حال کار...
                                X