از یه دیوونه می پرسن چرا دیونه شدی ؟
میگه : من یه زنی گرفتم که یه دختر 18 ساله داشت ، دختر زنم با بابام ازدواج کرد ، در نتیجه زن من ، مادرزن پدرشوهرش شد ، از طرفی دختر زن من که زن بابام بود ، پسری بدنیا آورد که میشد برادر من و نوه ی زنم ، پس نوه ی منم میشد ، در نتیجه من پدر بزرگ برادر ناتنی خودم بودم ، چند روز بعد زن من پسری به دنیا آورد که زن پدرم ، خواهر ناتنی پسرم و مادربزرگ او شد ، در نتیجه پسرم، برادر مادر بزرگ خودش بود ، از طرفی چون مادر فعلی من یعنی دختر زنم ، خواهر پسرم بود ، در نتییجه من خواهر زاده پسرم بودم ؟؟
میگه : من یه زنی گرفتم که یه دختر 18 ساله داشت ، دختر زنم با بابام ازدواج کرد ، در نتیجه زن من ، مادرزن پدرشوهرش شد ، از طرفی دختر زن من که زن بابام بود ، پسری بدنیا آورد که میشد برادر من و نوه ی زنم ، پس نوه ی منم میشد ، در نتیجه من پدر بزرگ برادر ناتنی خودم بودم ، چند روز بعد زن من پسری به دنیا آورد که زن پدرم ، خواهر ناتنی پسرم و مادربزرگ او شد ، در نتیجه پسرم، برادر مادر بزرگ خودش بود ، از طرفی چون مادر فعلی من یعنی دختر زنم ، خواهر پسرم بود ، در نتییجه من خواهر زاده پسرم بودم ؟؟
نظر