دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • mhjboursy
    ستاره‌دار (۱۳)
    • Jul 2013
    • 18270

    #286
    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی)

    موسیقی
    ـــــــــــــ
    خاطره‌انگیز
    ــــــــــــــ

    ایلیا منفرد-گل ارکیده
    ــــــــــــــــــــــــــــ

    شاخه تکیده؛ گل ارکیده با چشمای خسته لبهای بسته غم تو روی چشماش آروم نشسته شکوفه شادیش از غم گسسته آه آشنای درد خورشیدش سرده تو قلب سردش غم لونه کرده مهتاب عمرش در پشت پرده اما حصارش پاییز سرده آه دستای ظریفش تو دست مادر پیکر نحیفش چون گل پرپر از محنت و درد آروم نداره سایه سیاهی رو بخت شومش ارکیده تنهاست زیر هجومش طوفان درد پایون نداره دانلود آهنگ گل ارکیده ایلیا منفرد دست من و تو میتونه با هم قصری بسازه با رنگ شبنم شکوفه ای که غمگین و سرد ه گل ارکیده ست نمیره کم کم بیا نذاریم گل ارکیده گلی که چهره اش پاک و سپیده که توی پاییز شاخه ای بیده بهار ندیده بمیره کم کم دستای ظریفش تو دست مادر پیکر نحیفش چون گل پرپر از محنت و درد آروم نداره سایه سیاهی رو بخت شومش ارکیده تنهاست زیر هجومش طوفان درد پایون نداره

    دانلود از اینجا

    نسخه‌های خارجی‌اش:
    Malina Olinescu - Tango To Evora
    Loereena McKennitt-Tango To Evora-(The Visit) (نسخه‌ی بی‌کلامش است.)
    To tango tis Nefelis (Nefelis' Tango) - Haris Alexiou (انگار این اصلی‌اش است که بقیه از روی این خوانده‌اند)
    Wouter Kellerman 07 To Tango Tis Nefelis (دانلود از اینجا) (این هم بد نیست...)


    یکی دیگر هم دارم که آن هم یونانی است و نمی‌دانم از کیست... آن از همه قشنگ‌تر است... شاید همین هریس الکسیو باشد که دوباره خوانده... البته نسخه‌ی ایرانی‌اش هم بسیار زیباست... انصافا...

    (پیوند خارجی‌ها لازم نیست بگذارم... کافی است در سایت https://my-free-mp3s.com نام خواننده و نام اثر را آدم بزند...)

    ترجمه‌اش به انگلیسی:

    Two little angels
    came and stole
    the golden rag
    Nefeli used to wear on her head,
    so as to differ from us all in the vineyard.

    Two little angels
    who were dreaming of Nefeli and wanted
    to feed her pomegranate and honey,
    so that she could not remember, so that she would forget what she wanted,
    they managed to seduce her.

    Hyacinths and lilies
    robbed her of her scent and wear it
    while flying love gods laugh at her,
    throwing their arrows towards her.

    But the benevolent Zeus
    takes the adolescence water away from her,
    turns her into a cloud and disperses her
    so that they could not find her.


    بعهه! من را باش... گمان می‌کردم متنش عاشقانه باشد! نگو تاریخی حماسی خوانده طرف! زکی...


    من کلا عااااااشق آهنگ‌های والس (vals سه چهارم waltz) هستم... اینهایی که به رقص تانگو (آرام) می‌خورد... ریتمش این‌گونه است: دوم دینگ دینگ... نمونه‌اش هم آهنگ حجت اشرف زاده است که واقعا زیباست...
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

    نظر

    • mhjboursy
      ستاره‌دار (۱۳)
      • Jul 2013
      • 18270

      #287
      پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی)

      در ادامه صحبت‌های گذشته... از یک عزیزی (که ترجمه پارسی‌اش هم هست): قد سئل عن طریق معرفةالنفس لِمَ لَم یبین شرعا و هو اقرب الطرق؟ فقال مد ظله: و ای بیان فی الشرع لا یروم هذا المقصد و لا یشرح هذا الطریق؟!!!
      ...
      هذا الطریق مرکب من فعل و ترک و هو رفض غیر الله و التوجه الی الله سبحانه
      ...
      انما الحاجب عنه هول الغفلة دون الجهل! و ذلک بالاشتغال بحطام الدنیا و عرض هذا الدنی.
      ...
      و ان شئت اختبار صدق ما ذکرناه... در ادامه می‌فرمایند اگر می‌خواهی بفهمی وضع چگونه است برو یک گوشه‌ای که چیزی در نگرت نباشد و حواست را پرت نکند و تلاش کن تنها به یک چیز -یک صورت- توجه کنی... می‌بینی که از در و دیوار افکار و تخیلات و اوهام و صورت‌های دیگر می‌ریزند و مانع از این می‌شوند که آن صورت را بتوانی درست و حسابی تصور کنی... ثم لو دمت علی هذه التخلیه (منظور همین تکرار تلاش برای تصور آن چیز است) ایاما تری بعد برهة ان الطوارق و الخواطر تقل فتقل و یتنور الخیال حتی کانک تری ما یخطر فی قلبک من هذه الخواطر ببصر الحس
      ...
      فلو رمت نحو مشاهدة نفسک بمثل الطریق المذکور مثلا وجدت اضعاف ما ذکرناه من الخواطر المانعة و هی صور المشتهیات و المقاصد الدنیویة.
      فالطریق المتعین للمعرفة ان تصفی قلبک عن الدنیا و کل حجاب غیر الله سبحانه. فکلما ذکر من الاسباب من المراقبة و الخلوة و غیرهما انما هو لتحصیل هذه الحالة القلبیة... ثم تتوجه بقلبک نحو الحق سبحانه و تشرف علیه عز اسمه.... البته برای من جای پرسش است... که در تصور آن شیء انسان می‌تواند یک چیز را تصور کند و چیزهای دیگر را از ذهنش بیرون کند ولی در تصور نفس یا حق سبحانه که نیمی از کار را نمی‌توان انجام داد. یعنی همان‌گونه که فرمودند اگر این کار از دو بخش توجه و تزکیه تشکیل شده باشد فقط امکان تزکیه در مورد نفس وجود دارد و توجه... آدم به چه توجه کند؟ تخیل که اصلا باطل است... حق که جای خود دارد... نفس را هم اگر به چیزی تصور کنی آن تصور باطل است چرا که نفس درون تصور خویش تصور نمی‌شود و جای نمی‌گیرد و اگر صورتی بیاید آن صورت قطعا دروغ است... در مورد حضرت حق موضوع سخت‌تر هم می‌شود چرا که علاوه بر تصور شاید حتی تعقل هم اشتباه باشد... در ادامه می‌فرمایند و هذا هو الذکر و هو الاشراف علی الحق سبحانه و هو آر المفاتیح و الله الهادی و سپس آیاتی می‌آورند و این بخش از دعای کمیل را هم می‌آورند: اَسْئَلُكَ بِحَقِّكَ وَ قُدْسِكَ وَ اَعْظَمِ صِفاتِكَ وَ اَسْماَّئِكَ اَنْ تَجْعَلَ اَوْقاتى مِنَ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً وَ بِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَةً وَ اَعْمالى عِنْدَكَ مَقْبُولَةً حَتّى تَكُونَ اَعْمالى وَ اَوْرادى كُلُّها وِرْداً واحِداً وَ حالى فى خِدْمَتِكَ سَرْمَداً ... ولی من همچنان برای عزم جدی کمبود ایمان دارم و برای ایمان هم کمبود دانش و نشانه و حالم مانند منافقانی است که می‌فرماید مُّذَبْذَبِینَ بَینَ ذَلِک لا إِلی هَؤُلاءِ وَ لا إِلی هَؤُلاءِ
      «محمد حسین» هستم.
      امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

      نظر

      • نوام چامسکی
        عضو فعال
        • Apr 2014
        • 3369

        #288
        پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی)

        از او آموختم «ایمان» را باید با «تفکر و تعقل» سیراب کرد وگرنه سر از خشونت در می‌آورد
        ✍️ شبستری


        من چشم از او چگونه توانم نگاهداشت
        کاوَل نظر به دیدن او دیده ور شدم


        وقتی از من می‌خواهید درباره آن روح زیبا، عارف فیلسوف و معلم کل، علامه طباطبایی سخنی بنویسم، چگونه می‌توانم این خواسته را نپذیرم و درباره او ننویسم و لذت یاد او را نچشم! من هنوز هم سخت تحت تاثیر شخصیت و رفتار و افاضات او هستم.


        محمدحسین طباطبایی که سالیان دراز استاد بلامنازع فلسفه و تفسیر در حوزه علمیه قم بود، وجودی پربرکت داشت. او با تدریس فلسفه در آن حوزه فضای منجمد فقهی را به صورت قابل توجه به نفع خردورزی فلسفی تغییر داد. او با تدریس تحلیلی و روشمند تفسیر قرآن به حوزویان فهماند که اساس معارف اسلامی، «قرآن» است و نه متون فقهی و اصولی و یا حدیث. او با ایراد درس‌های اصول فلسفه به مصاف ماتریالیسم دکتر تقی ارانی و یاران او رفت و مقدمات کلام جدید را در آن حوزه فراهم ساخت .


        او به عنوان یک فیلسوف مسلمان، راه «گفت وگو» با فلسفه های غربی را در ایران باز کرد. بدون مبالغه می‌گویم آن کس که تفکر دینی را در حوزه های شیعه در قرن اخیر تکان داد و آنها را تا حدودی وارد عصر جدید کرد شخص طباطبایی بود و نه هیچ فرد دیگر. بذرهای فراوان فکری جدید که امروز در این حوزه‌ها در حال رشد و شکفتن است گرچه علل و عوامل گوناگون داشته اما بدون تردید نخستین باغبان آنها طباطبایی بوده است. اما علاوه بر همه آن افاضات عقلانی که گفتم طباطبایی یک «نمای درخشان» از عرفان مثبت اسلامی بود. بودن در حضور او، روح انسان را ارتقا می‌بخشید. وقتی سخنان عرفانی او را گوش می‌کردی درمی یافتی که تو را از فضا و زمان کمیتی بیرون برده است. شخصیت او کاملاً ویژه بود هم بسیار تاثیرگذار بود و هم الگو صفت. زندگی او نشان می‌داد، عرفان او از کتاب بر نیامده است. حسرت می‌بردی که ای کاش می‌توانستی مثل او زندگی کنی.


        طباطبایی همه کارهای بزرگ خود را در کمال فروتنی و بدون چشمداشت های مادی و حیثیتی انجام می‌داد. شاگردان او می‌دانند که او سال های متمادی معاش خود را از حق التالیف مختصری تامین می‌کرد که از چاپ «تفسیر المیزان» عاید او می‌شد. پیش از انقلاب 1357 در یک تنگنای سیاسی که او را برای امضای یک اعلامیه زیر فشار گذاشته بودند گفته بود من از آخوندی جز همین لباس چیز دیگری ندارم و اگر لازم باشد آن را هم کنار می‌گذارم. وی واقعا همینطور بود. او با زندگی خود نشان می‌داد که سخن گفتن از ایمان نباید یک شغل شود و اگر چنین شود ایمان تباه می‌گردد. او نشان می‌داد ایمان را باید با «تفکر» و «تعقل» سیراب کرد وگرنه سر از خشونت درمی آورد. او نشان می‌داد که زبان مبتذل و بدون انضباط و بدون تامل و تعمق را در آموختن یا تعلیم معارف دینی باید کنار گذاشت و گرنه دین عوام زده می‌شود.


        نگارنده این سطور که مدتی در جلسات تفسیر قرآن او با شوق فراوان حضور داشت و از آن بهره فراوان می‌برد و گاهی نیز از لذت مصاحبت شخصی با او جرعه ای می‌چشید وقتی در گذشته خودم تامل می‌کنم می‌بینم طباطبایی بیش از هر شخص دیگری در مسیر زندگی فکری من اثر گذاشته است. در مدت 18 سال که در حوزه علمیه قم تحصیل می‌کردم در میان آن همه لقب داران گوناگون، تنها طباطبایی بود که با تدریس ها و منش و رفتار خود، جوانان در سن و سال مرا به اندیشیدن دعوت می‌کرد و از جمود در ظواهر و افتادن در خط کسب القاب و صدرنشین شدن و یک عمر ریاست کردن، باز می‌داشت.


        در اینجا حیفم می‌آید که یک خاطره شیرین از او را نقل نکنم. هنوز به 20 سالگی نرسیده بودم که یک دغدغه فکری دست از من برنمی داشت و ذهنم را می‌آزرد. یک روز برای حل آن مشکل دست به عمل ناشیانه و نسنجیده ای زدم. بدون هیچ مقدمه ای در یکی از ساعات عصر به در خانه طباطبایی رفتم. در را زدم و خود او آمد و در را باز کرد و پس از سلام و علیک به من گفت بفرمایید چه کار دارید. گفتم آقا مدتی است این سوال برای من پیش آمده که چگونه می‌توان به خدایی که غیر از جهان و جدا از جهان است ایمان داشت. من نمی توانم چنین خدایی را بپذیرم و این مساله آزارم می‌دهد. طباطبایی نیم تبسمی کرد و به من جوان ناپخته ولی جویای حقیقت گفت: بلی همین طور است، خدای جدا از جهان معنا ندارد و خدا از جهان جدا نیست و توضیحاتی داد. این پاسخ ایشان مرا راحت کرد و خداحافظی کردیم و من رفتم. اما بعداً پیش خود شرمنده شدم که این چه کار ناشیانه و نسنجیده ای بود که من بدون مقدمه در خانه ایشان رفتم و مزاحم ایشان شدم. در سال های بعد وقتی فلسفه اسلامی خواندم و با مطالعات شخصی خودم آنچه را خوانده بودم کامل تر کردم، توضیحات مختصر ایشان را که دم در به من گفته بود بهتر فهمیدم.

        http://forums.boursy.com/showthread.php?t=2936

        نظر

        • mhjboursy
          ستاره‌دار (۱۳)
          • Jul 2013
          • 18270

          #289
          پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی)

          موسیقی
          ________
          آهنگ‌هایی از محمد اصفهانی که من خیلی دوست دارم
          _________________________________________


          غزال از آلبوم بی‌واژه (شبیه مرغک زاری... الا غریب خراسان... خیال کن که غزالم... جهان دل است و تو جانی... هم شعر زیباست و هم خوانندگی... انگار دارد با کلمات می‌رقصد... مثل باقلوا واژه‌ها را تلفظ می‌کند... معنی شعر هم که... فوق‌العاده است...)
          رستگاران از آلبوم بی‌واژه
          اخراجی‌ها از آلبوم اخراجی‌ها
          نوایی از آلبوم هفت‌سین
          طلب از آلبوم برکت
          خانه‌دل آلبوم حسرت



          بگذار اصلا متن کامل غزال را بگذارم:

          شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد
          جدا ز دامن مادر به دام دانه بیفتد
          ز نازکی ز ندامت ز بیم صبح قیامت
          بدان نشان که شنیدی سری به شانه بیفتد

          به کار آنکه برون از بهشت گشته عجب نی
          که در جهنمِ غربت به یاد خانه بیفتد
          نشان گرفته دلم را کمان ابروی ماهی
          خدای را که مبادا دل از نشانه بیفتد
          /:.negaran.://:.wubsmiley.://:.rolleyessmileyani

          دلم به کشتی کٌربَت به طوف لوجّه غربت
          چو از کرانه ی تربت به بی کرانه بیفتد

          شوم چو ابر بهاران ز جوش اشک چو باران
          که دانه دانه برآید که دانه دانه بیفتد

          جهان دل است و تو جانی، نه بلکه جان جهانی
          کمی سکندر و دارا کز این فسانه بیفتد
          خیال کن که غزالم بیا و ضامن من شو
          بیا که آتش صیاد از زبانه بیفتد

          الا غریب خراسان، رضا مشو که بمیرد
          /:.negaran.:/
          مگر که مرغک زاری از آشیانه بیفتد

          حبیب من

          دانلود از اینجا


          پانویس:
          لجه یعنی میانه دریا و جای ژرف دریا.
          کربت یعنی اندوه و دلگیری.
          طوف هم که یعنی گرد و دور.
          آخرین ویرایش توسط mhjboursy؛ 2018/11/19, 20:55.
          «محمد حسین» هستم.
          امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

          نظر

          • mhjboursy
            ستاره‌دار (۱۳)
            • Jul 2013
            • 18270

            #290
            پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی)

            موسیقی
            ــــــــــــ
            سبک آمریکای گاوچرانی
            ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

            Colour To The Moon
            Allan Taylor


            You were just another sideshow in a back street carnival
            I was walking the high wire, trying not to fall
            Just another way of getting through anyone would do, but it was you
            And you were just another sideshow and I was trying not to fall

            Ah, but you were tender, as soft summer wind
            Someone to remember when the cold closes in
            You were colour to the moon
            You were flowers come to bloom with sweet perfume
            And you were tender as soft summer wind

            And I've seen the dark side when I'm trying to find the light
            Seen the shadows fade away on the wrong side of night
            Heard a song coming through and when I'm looking for you, I sing blue
            Too long on the dark side, trying to find the light

            And you were just another sideshow and I was trying not to fall
            Trying not to fall
            «محمد حسین» هستم.
            امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

            نظر

            • mhjboursy
              ستاره‌دار (۱۳)
              • Jul 2013
              • 18270

              #291
              پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی)

              موسیقی
              ــــــــــــــــ
              خاطره انگیز
              ــــــــــــــــــــــ
              Andy Williams-Love Story
              ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


              Where do I begin
              از کجا آغاز کنم


              To tell the story
              Of how great a love can be
              گفتن ماجرایی را که یک عشق چقدر عالی می‌تواند باشد

              The sweet love story
              that is older than the sea
              ماجرای عاشقانه شیرینی را که از دریا کهن سال تر است

              The simple truth about
              the love She brings to me
              حقیقتی ساده درباره عشقی که او برایم آورد.

              Where do I start
              از کجا آغاز کنم؟

              with her first hello
              با اولین سلام

              She gave a meaning
              To this empty world of mine.
              به این دنیای خالی‌ام معنا داد.

              There is never be another love
              Another time
              عشق دیگری دیگر نخواهد بود


              She came into my life
              And made the living fine
              به زندگی‌ام آمد و زندگانی را زیبا کرد.

              She fills my heart
              او قلبم را پر می‌کند.

              With very special things
              با چیزهایی بسیار خاص

              With angel songs
              With wild imagining
              با آوازهای فرشتگان، با خیالی وحشی

              She fills my soul
              With so much Love
              او روحم را پر می‌کند با یک عالم عشق

              That everywhere I go
              I am never lonely
              که هر جا می روم هیچوقت تنها نیستم

              With her along.
              Who could be lonely
              در کنار او، چه کسی می تواند تنها باشد؟

              I reach for her hand
              It's always there
              به سوی دست هایش دست دراز می‌کنم، همیشه آنجا است.

              How long does it last
              چقدر طول کشید؟

              can love be measure by the
              hours in a day
              آیا عشق می‌تواند با ساعات یک روز اندازه گرفته شود؟

              I have no answers now
              But this much I can say
              اکنون جوابی ندارم ولی این‌قدر می‌توانم بگویم که

              I know I ll need her Till the stars.
              All burn away
              می دانم نیاز دارم به او تا آن هنگام که ستارگان همه خاموش شوند (تمام شوند.).

              And she be there
              و او آنجا باشد.



              دانلود آهنگ
              «محمد حسین» هستم.
              امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

              نظر

              • mhjboursy
                ستاره‌دار (۱۳)
                • Jul 2013
                • 18270

                #292
                پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی)

                به دکتر پول داده که عملش کند، دکتر عملش نکرده حالا آمده‌اند همدیگر را در آغوش کشیدند! خوب من چه بگویم؟ انصافا چه بگویم؟ یعنی باید دکتر را دار می‌زدند... اگر ازدواج می‌کردند و آن دختر بدبخت می‌مرد چه؟ یعنی کارگردان هم بود کارگردان‌های قدیم... :|
                ولش... امروز انگار دوباره رامبد جوان می‌خواهد برگردد... هوراااااا
                «محمد حسین» هستم.
                امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                نظر

                • نوام چامسکی
                  عضو فعال
                  • Apr 2014
                  • 3369

                  #293
                  پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی)


                  http://forums.boursy.com/showthread.php?t=2936

                  نظر

                  • mhjboursy
                    ستاره‌دار (۱۳)
                    • Jul 2013
                    • 18270

                    #294
                    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی)

                    یکی از بزرگان حرف قشنگی می‌زد... می‌گفت ما بچه ریش سفید کم نداریم....
                    واقعا نگاه می‌کنی برخی تا آخر عمرشان انگار کودک هستند و می‌مانند... رفتار و اخلاق را نمی‌گویم‌ها... تجربه و خرد را می‌گویم... یعنی برخی را نگاه می‌کنی تا آخر عمرشان هرگز سنجیده سخن نمی‌گویند... برخی از همان کودکی‌شان عاقل و بزرگ هستند!
                    دیده‌اید؟؟؟ اصلا یک وضعی...
                    خیلی عجیب است‌ها...

                    در همین بورس خودمان هم دیده‌اید؟ خیلی‌ها از اول انگار همان هستند که هستند... یعنی طرف از اول عالی بررسی (تحلیل) می‌کند! یعنی الفبای بورس را هم درست و حسابی نمی‌شناسد ولی برایت بررسی می‌کند باقلوا! یکی از اول که می‌آید در بورس همین‌جوری موفق است... یکی را نگاه می‌کنی سن بورسی‌اش از سن شناسنامه‌ای من و شما بیشتر است! :D ولی آیکو اقتصادی‌اش با هوش اقتصادی جلبک برابری می‌کند! :D (به کسی بر نخورد... کلی دارم می‌گویم...)

                    نمی‌دانم چه حکمتی است...
                    نمی‌دانم...

                    یکی را نگاه می‌کنی از آغاز دارد عالی داد و ستد می‌کند. یکی را نگاه می‌کنی به در و دیوار می‌زند و خودش را می‌کشد و تمام تلاشش را هم می‌کند و آخر هم همان است که هست...
                    (البته ناگفته نماند که یک سری هم هستند که تلاش می‌کنند و به نتیجه هم می‌رسند... من اینها را نمی‌گویم.)

                    آقا جان... خیلی‌ها هستند که اصلا خودشان داد و ستد نمی‌کنند... یکی دیگر برایشان داد و ستد می‌کند ولی موفق هستند! دیگر این را چه بگویم؟
                    یک حدیثی در آن اعماق ذهنم هست... می‌فرمودند... دو اجل داریم... حتمی و غیر حتمی... گمان کنم این هم جریانش همین باشد... دو تا بخت داریم... دو تا هوش داریم... کسب کردنی و ثابت...

                    کلا... منظور اینکه... من همیشه این‌جور موارد را می‌بینم خیلی تعجب می‌کنم... هم آدم‌هایی را که از آغاز پیروز هستند و هم آنهایی که از آغاز شکست‌خورده هستند و بعد از ده سال که می‌بینی‌شان باز هم همان‌جا هستند... /.:blinksmiley.:/
                    «محمد حسین» هستم.
                    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                    نظر

                    • ahmad m
                      ستاره دار(2)
                      • Aug 2012
                      • 969

                      #295
                      پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی)

                      [IMG][/IMG]

                      انتخاب آقای حناچی برای شهرداری تهران را به آقایان عراقچی، تخت روانچی، کرباسچی، بازماندگان سانحه کشتی سانچی ، عزیزان قاچاقچی و به ویژه ورثه مرحوم خاشقچی تبریک میگیم!
                      بعضی اعداد همچون فرشته های خیر و خوشبختی اند و بعضی شرور و نحس

                      نظر

                      • نوام چامسکی
                        عضو فعال
                        • Apr 2014
                        • 3369

                        #296
                        پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی)

                        من از نمرود چشمانش به آتش اِلتجا بُردم
                        خدایا با که باید گفت شرح این جفاکاری؟!

                        http://forums.boursy.com/showthread.php?t=2936

                        نظر

                        • نوام چامسکی
                          عضو فعال
                          • Apr 2014
                          • 3369

                          #297
                          پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی)




                          تو رندگی اگر همه چیز رو با مجاسبه وقدرت شخصی انسان بخواد بدست بیاره


                          بلکه بررسی کنه به تعارض می افته


                          تو نهج البلاغه هست ذیل باب توحید


                          حضرت میفرمایند

                          خدا رو در خلاف چیری ها که محاسبه و برنامه ریزی و توان فردی شناختم

                          چون دیدم

                          امور عالم رو کسی دیگر اداره میکنه

                          و تسلیم حضرت حق شدم

                          این حرف نهایت توجید هست

                          دین معرفت الله و نهایت امور رو به حضرت حق ارجاع دادن


                          این موضوع خیلی سنگینه

                          برای افرادی که با عقل بخوان بررسی کنن

                          خیلی سختر میشه

                          بحث اختیار و قضا و قدر رو پیش میکشن ولی

                          مبحث بزرگتر و سنگین تر ار این امور هست

                          ///////////////

                          رضایم به رضای خدا


                          بقول حاقظ

                          شکر ایزد میان منو ساقی صلح افتاد

                          صوفیان رقص کننان ساغر مستانه ردن

                          تو تعبیر شیعه


                          به این صلح و دیدن جهان ار منظر خداوند

                          تعبیر به ظهور حجت خدا بر فرد مومن میکنن


                          و یا بقول مولوی ظهور شمس دین

                          http://forums.boursy.com/showthread.php?t=2936

                          نظر

                          • نوام چامسکی
                            عضو فعال
                            • Apr 2014
                            • 3369

                            #298
                            پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی)


                            http://forums.boursy.com/showthread.php?t=2936

                            نظر

                            • mhjboursy
                              ستاره‌دار (۱۳)
                              • Jul 2013
                              • 18270

                              #299
                              پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی)

                              خیلی از چیزها هستند که با رجوع به خودشان نقص و مرگشان آشکار می‌شود و به این وسیله شاید بتوان از آنها بیرون آمد. مانند اینکه بپرسیم: مکان ِ مکان؟ زمان زمان؟ فلسفه‌ی فلسفه؟ (یا به عبارت دیگر چرا چرا؟) که البته این مورد آخر سخت می‌شود. چرا که خود چرا اندیشه‌ای است که به واسطه‌ی یک اندیشه قرار است از خود کلی‌اش (اندیشه) بگذرد. و این سخت است.
                              «محمد حسین» هستم.
                              امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                              نظر

                              • mhjboursy
                                ستاره‌دار (۱۳)
                                • Jul 2013
                                • 18270

                                #300
                                پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی)

                                خواب به بیدار گفت کجایی؟ بیدار گفت کجا مال توست و تو درون آنی. خواب گفت کجایی؟ بیدار گفت من از کجا نیستم و کجا از من است. خواب گفت کجایی؟ بیدار گفت هیچ کجا. بیدار گفت همه جا. بیدار گفت اینجا و آنجا. هر دوجا و هیچ دوجا. خواب گفت کجایی؟ بیدار گفت ورای کی و کجا. خواب گفت کجا؟ بیدار گفت جایی که جای نباشد. جایی که تو نباشی. گفت اما من که هستم. گفت نیستی. تو مرده‌ای و آنها مرده‌اند. و تو نمی‌کنی آن زمان که می‌کنی بلکه این منم که منم و غیر من من نیست و کجا اینجاست. اگر چه اینجا یا آنجا باشد. و در من جهل نیست و تو خود غفلت و نسیانی. و نادانی از کمال دانش است. و نیستی (تو) نیست. خواب گفت چرا من خوابم. و تو بیداری. بیدار گفت میان ما جدایی نبود آنگاه که بودم و اکنون نیز. و چون نیستی هست شد هستی از چشمان نیستی پنهان گشت. خواب پرسید کجایی؟ ورای چرایم. چرا چرا می‌کنی؟ و به خود مشغولی و از من جدایی؟ در حالی که می‌دانی بیدار گشتن به فراموشی فراموشی است که حیات در مرگ (خواب) است. مرگ مرگ.
                                بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
                                در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
                                بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
                                کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
                                بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
                                که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
                                یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
                                چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
                                بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
                                بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
                                بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید
                                چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
                                خموشید خموشید خموشی دم مرگست
                                هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید
                                آخرین ویرایش توسط mhjboursy؛ 2018/11/25, 10:46.
                                «محمد حسین» هستم.
                                امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

                                نظر

                                در حال کار...
                                X