دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • arak_bourse
    کاربر فعال
    • Nov 2010
    • 3802

    #16
    آری از پشت کوه آمده ام...
    چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟!
    برای عشق خیانت کرد
    برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد
    برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند
    وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم
    می گویند: از پشت کوه آمده!
    ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد، تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ!
    تحلیلگر بازار tahlilgar0@

    نظر

    • گیلان
      عضو فعال
      • Jul 2011
      • 2178

      #17
      پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

      اگر یکی از اهداف خدا دوست داشتن و عشق ورزیدن می بود اولین کاری که او می کرد چشم پوشی از قضاوت و دادرسی بود. چرا که دادرسی وقضاوت هیچ ارتباطی به محبت و عشق ورزی ندارد.
      فریدریش نیچه
      هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد , مگر آنکه از درون نابود شده باشد !...ویل دورانت

      نظر

      • (حیدری)
        عضو فعال
        • Jan 2014
        • 1030

        #18
        پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

        سیب به حضرت آدم که رسید، شد هبوط !به نیوتن که رسید، شد کشف جاذبه زمین !به استیو جابز که رسید، شد اپل!به ایرانیا که رسید، شد تنباکو
        در روزگاری که “سلام” و “خداحافظ” فرقی‌ با هم ندارند نه ماندن کسی‌ حادثه ست نه رفتنِ کسی‌ فاجعه !

        نظر

        • milad97
          عضو فعال
          • Aug 2012
          • 2520

          #19
          پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

          شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
          فریبنده زاد و فریبا بمیرد
          شب مرگ تنها
          نشیند به موجی
          رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
          در ان گوشه چندان غزل
          خواند ان شب
          که خود در میان غزل ها بمیرد
          گروهی بر انند که این مرغ
          زیبا
          کجا عاشقی کرد انجا بمیرد
          شب مرگ از بیم جان انجا شتابد
          که
          از مرگ غافل شود تا بمیرد
          من این نکته گیرم که باور نکردم
          ندیدم که
          قویی به صحرا بمیرد
          چو روزی ز اغوش دریا بر امد
          شبی هم در اغوش دریا
          بمیرد
          تو دریای من بودی اغوش وا کن
          که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
          لا اله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین

          نظر

          • H.samimi
            عضو فعال
            • Jan 2014
            • 2092

            #20
            پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

            تو به من خندیدی و نمیدانستی

            من به چه دلهره از باغچه همسایه
            سیب را دزدیدم
            باغبان از پی من تند دوید
            سیب را دست تو دید
            غضب آلود به من کرد نگه
            سیب دندان زده از دست تو افتاد بخاک
            تو رفتی و هنوز
            سالهاست که در گوش من آرام آرام
            خش خش گامهای تو تکرار کنان
            میدهد آزارم و من اندیشه کنان
            غرق این پندارم که چرا
            خانه کوچک ما سیب نداشت
            حمید مصدق

            نظر

            • milad97
              عضو فعال
              • Aug 2012
              • 2520

              #21
              پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

              برای دوست داشتنت

              محتاج دیدنت نیستم...

              اگر چه نگاهت آرامم می کند

              محتاج سخن گفتن با تو نیستم...

              اگر چه صدایت دلم را می لرزاند

              محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...

              اگر چه برای تکیه کردن ،

              شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!

              دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم

              دوست دارم بدانی ،

              حتی اگر کنارم نباشی ...

              باز هم ،

              نگاهت می کنم ...

              صدایت را می شنوم ...

              به تو تکیه می کنم

              همیشه با منی ،

              و همیشه با تو هستم،

              هر جا که باشی!......
              لا اله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین

              نظر

              • milad97
                عضو فعال
                • Aug 2012
                • 2520

                #22
                پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

                آدم وقتی فقير میشود خوب ها يش هم حقير مي شوند اما کسی که زر دارد يا زور دارد

                عيبهايش هم هنر ديده میشوند و چرندياتش هم حرف حسابی بحساب می آيند.

                ** دکتر علی شريعتی **
                لا اله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین

                نظر

                • edris92
                  عضو جدید
                  • Nov 2013
                  • 15

                  #23
                  پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

                  در اصل توسط arak_bourse پست شده است View Post
                  آری از پشت کوه آمده ام...
                  چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟!
                  برای عشق خیانت کرد
                  برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد
                  برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند
                  وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم
                  می گویند: از پشت کوه آمده!
                  ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد، تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ!
                  با تشکر،این جملات از استادمحمدبهمن بیگی می باشد.

                  نظر

                  • (حیدری)
                    عضو فعال
                    • Jan 2014
                    • 1030

                    #24
                    پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

                    من دلم می خواهد .... ساعتی غرق درونم باشم ... عاری از عاطفه ها .... تهی از موج و سراب ... دور تر از رفت ... خالی از هر چه حرف .... من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من .... من دلم تنگ خودم گشته و بس ....
                    در روزگاری که “سلام” و “خداحافظ” فرقی‌ با هم ندارند نه ماندن کسی‌ حادثه ست نه رفتنِ کسی‌ فاجعه !

                    نظر

                    • milad97
                      عضو فعال
                      • Aug 2012
                      • 2520

                      #25
                      پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

                      هرگز عشق را گدایی نکن.چون هیچ گاه چیز با ارزشی به گدا داده نمیشود
                      لا اله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین

                      نظر

                      • (حیدری)
                        عضو فعال
                        • Jan 2014
                        • 1030

                        #26
                        پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

                        زاهدی گوید:جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.

                        اول؛ مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
                        او گفت: ای شیخ خدا می‌داند که فردا حال ما چه خواهد بود!

                        دوم؛ مستی دیدم که افتان و خیزان راه می‌رفت. به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی.
                        گفت: تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده‌ای؟

                        سوم؛ کودکی دیدم که چراغی در دست داشت. گفتم: این روشنایی را از کجا آورده‌ای؟
                        کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟

                        چهارم؛ زنی بسیار زیبا که در حال خشم از شوهرش شکایت می‌کرد. گفتم: اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
                        گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده‌ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟
                        در روزگاری که “سلام” و “خداحافظ” فرقی‌ با هم ندارند نه ماندن کسی‌ حادثه ست نه رفتنِ کسی‌ فاجعه !

                        نظر

                        • (حیدری)
                          عضو فعال
                          • Jan 2014
                          • 1030

                          #27
                          پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

                          وقتی تنهاییم دنبال یک دوست میگردیم/وقتی پیداش کردیم دنبال عیب هاش میگردیم/وقتی از دستش دادیم دنبال خاطره هاش میگردیم ولی باز هم تنهاییم....


                          ادامه
                          در روزگاری که “سلام” و “خداحافظ” فرقی‌ با هم ندارند نه ماندن کسی‌ حادثه ست نه رفتنِ کسی‌ فاجعه !

                          نظر

                          • amirabbas2011
                            عضو فعال
                            • Nov 2013
                            • 651

                            #28
                            پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

                            دکترشریعتی چه زیبا میگوید:

                            اما آنها نماز اجاره ای می خوانند و روزه اجاره ای میگیرند؛
                            مثلا: یک سال نماز به صد تومان، یک سال روزه به دویست تومان؛
                            برای امواتی که درحیاتشان وقت نداشته اند خودشان انجام دهند ولی پولی داشته اند، ک بدهند به نماز خوانان و روزه گیران حرفه ای تا برایشان انجام دهند...
                            پدر پول بسوزد که در دستگاه خدا هم کار میکند.آن هم چه کاری، جانشین پرستش خدا....
                            پول میدهند، تا دیگران برایش خدا را بپرستند و او به بهشت برود و ثواب نماز و روزه آنها راببرد.......
                            براستی که عجب حماقتی است جهل مذهبی

                            نظر

                            • milad97
                              عضو فعال
                              • Aug 2012
                              • 2520

                              #29
                              پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

                              آقا دلداه ات این روزها حال خوبی ندارد ...

                              لطفا نگاهش کن ...

                              خوب میداند رو سیاه ست

                              اما ، کجا رود ؟ وقتی ...

                              جز شما مهربانتر سراغ ندارد ...



                              لا اله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین

                              نظر

                              • daylaq
                                عضو عادی
                                • Jul 2013
                                • 292

                                #30
                                پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

                                وای که ردپای دزد آبادی ما، چقدر شبیه چکمه های کدخداست؟؟؟؟؟؟
                                روزی که ردپای به جا مانده، شبيه چکمه های کدخدا بود یکی میگفت: دزد، چکمه های کدخدا را دزدیده، دیگری گفت: چکمه هاش شبیه چکمه کدخدا بوده. هر کسی به طریقی واقعیت را توجیه میکرد.
                                دیوانه ای فریاد برآورد: که مردم؛ دزد، خود کدخداست، مردم پوزخندی زدن و گفتند: کدخدا به دل نگیر، مجنون است دیوانه است، ولی فقط کدخدا فهمید که تنها عاقل آبادی اوست. از فردای آن روز کسی آن مجنون را ندید و احوالش را جویا شدند که کدخدا میگفت: دزد او را کشته است، کدخدا واقعیت را گفت ولی درک مردم از واقعیت، فرسنگها فاصله داشت، شاید هم از سر نوشت مجنون میترسیدند چون در آن آبادی، دانستن بهايش سنگین ولی نادانی، انعام داشت، پس همه عرعرکنان هر روز در خانه کدخدا جمع میشدند!!!!!

                                سیمین بهبهانی
                                ریشه اعتقاد از آنجا خشک می شود که بخواهند تحمیلش کنند. برتولد برشت

                                نظر

                                در حال کار...
                                X