دو کلام حرف حساب

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • m.hossein
    Banned
    • Nov 2013
    • 3031

    #196
    پاسخ : دو کلام حرف حساب

    یادت باشــد...اگر روزی دلت شکست...
    سرت را بگیری بالا...!
    تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش...
    حواست باشد ، دل شکسته، گوشه هایش تیز است...
    مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کینه...
    صبور باش و ساکت...
    بغضت را پنهان کن...
    رنجت را پنهان تر...
    یادم باشد...از هیچکس متنفر نباشم ... حتما" او هم عزیز کسی است...
    یادم باشد...لگد به بخت کسی نزنم ... شاید این تنها بختش باشد...
    یادم باشد...باعث نگرانی کسی نشوم ... شاید مادرش نگرانش است...
    یادم باشد...بخشنده باشم ... شاید یکی محتاج بخشش باشد...
    یادم باشد...دوستان زیادی داشته باشم ... چون دوستان بسیار ، باز کم هستند و حتی یک
    دشمن زیاد است...
    یادم باشد...همیشه بخندم ... چون دیگرانی هستند که علت شادیشان شادی من است...
    و یادم باشد...اگر کسی مرا با تمام مهربانيم دوست نداشت...
    دلگير نباشم ، که نه من گناهکارم و نه او!!!
    آنگاه که مهر می ‌ورزی مهربانيت تو را زيباترين ،
    معصوم دنيا میکند...
    پس خود را گناهکار مبين!!!
    من عيسی نامی را میشناسم که ده بيمار را در يک روز شفا داد...
    و تنها يکی سپاسش گفت!!!
    من خدايی میشناسم كه ابر رحمتش به زمين و زمان باريده...
    يکی سپاسش ميگويد و هزاران نفر کفر!!!
    پس مپندار بهتر از آنچه عيسی و خدايش را سپاس گفتند...
    از تو برای مهربانيت قدردانی میکنند!!!
    خوبی دليل جاودانگی توخواهد شد...
    پس به راهت...
    ادامه بده...!!!
    کاش میدانستی...
    ما را مجال آن نیست...
    كه روزهای رفته را از سر گیریم
    و لحظه های بی بازگشت را تمنا كنیم...
    كاش میدانستی فردا...
    چه اندازه دیر است...
    برای زیستن...
    و چه اندازه زود برای مردن...
    و « همیشه » واژه ای است پر فریب...
    كاش میدانستی یك آلاله را ،
    فرصت یك ستاره نیست...
    به ناگاه بسته خواهد شد ،
    پنجره های دیدار در اجبار تقدیر...
    كاش میدانستی...
    گناهی كه پشيمانی بياورد ، بهتر از عبادتی است كه غرور بياورد...!!!
    همه دوست دارند به بهشت بروند...اما کسی دوست ندارد که بمیرد...!!!
    بهشت رفتن جرات مردن میخواهد...
    جهنمی بدتر از آن نیست...
    كه مدام
    به یاد بیاوری...
    بوسه ای را
    كه اتفاق نیفتاده است...
    اندیشیدن به پایان هر چیز ،
    شیرینی حضورش را تلخ می کند...
    بگذار پایان تو را غافلگیر کند ،
    درست مانند آغاز...
    زندگی میکنم ... حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!!
    چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد!!!
    بگذار هر چه از دست میرود برود...
    من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد ، حتی زندگی را...
    ماندن ، سنگ بودن است و رفتن ، رود بودن...
    بنگر که سنگ بودن به کجا میرسد ، جز خاک شدن...
    و رود بودن به کجا میرود ، جز دریا شدن...
    زندگی بايد كرد...
    گاه با تلخی راه...گاه با يک گل سرخ...گاه با يک دل تنگ...
    گاه بايد روييد در ميان باران...گاه بايد خنديد با غمی بی پايان...
    چه فرق میکند...
    دلتنگ که باشی...آدم دیگری میشوی...
    خشن تر , عصبی تر , کلافه تر و تلخ تر...
    و جالب تر اینکه...
    با اطراف هم کاری نداری...
    همه اش را نگه میداری و دقیقا"
    سر همان کسی خالی میکنی
    که دلتنگش هستی...
    خنده ام میگیرد…
    وقتی پس از مدتها بی خبری...
    بی آنکه سراغی از این دل بگیری…
    میگویی دلم برایت تنگ است…
    یا دلم را به بازی گرفته ای ،
    یا معنای واژه ها را خوب نمیدانی...؟
    دلتنگی … ارزانیت ،
    من دیگر دلم را به خدا سپرده ام…
    " اگر نا امید باشیم ، فقط هدف را باخته ایم...
    اما آدم مردد هم هدف را می بازد و هم زمان را... "
    عادت کنیم هميشه ، حتی وقتی عصبانی هستیم عاقبت کار را در نظر بگيريم...
    گاهی اوقات باید خدا رو شکر کنی ،
    یا اصلا" بغلش کنی ،
    ببوسیش...
    که به چیزی که یه روزی میخواستیش نرسیدی...!
    عاشقتم خدا جونم...
    دقت كردی برای تلفظ کوتاهترین کلمه "بله" یا "نه"
    خیلی بیشتر از یک نطق باید فکر کرد...!
    ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﺣﺮﻓﺎﺵ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ...
    ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻓﮑﺮ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ ﺩﺍﺭﻩ...
    ﻓﻘﻂ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺑﺤﺚ ﻭ ﺻﺤﺒﺖ ﻧﺪﺍﺭﻩ...!
    هیچ وقت نباید به اجبار خندید...!
    گاهی باید تا نهایت آرامش گریه كرد...
    تبسم بعد از گریه ،
    از رنگین كمان بعد از باران هم زیباتره...
    با خودمان هم معامله میکنیم...
    حتی با کسانی که دوستشان داریم...!
    اگر...نبخشی ، نمی بخشم...
    بدی کنی ، بدی میکنم...
    دروغ بگویی ، دروغ میگویم...
    و همیشه کوچک میمانیم...
    بدون لحظه ای تجربه کردن ، زندگی بالاتر و آرمانی تر…!
    این را بدانیم که با خوب ، خوب بودن هنر نیست...
    چه بسا خداوند...
    هر گره ای که در کار ما می اندازد...
    همچون گره های قالی باشد...
    که نهایتا" قصد دارد با آنها...
    نقشی زیبا را بیافریند...
    با این حال...
    بعضى ها رو از دور که میبینى ، میدرخشند...
    جلو که میان...
    میبینى درخشششون مال خورد شیشه هاشونه...
    هرگز نذار تنهایی ، تو را به آغوش كسی ببرد ،
    كه به او تعلق نداری...
    ...از بوســــه های قـــــلابـــــی تلفنـــــی خســــته شــــده ام...
    از بغـــــل های محـــــکم اس ام اسی...
    از عشـــــق بـــــازی های چــــــت...
    از همـــــه خســـــته ام...
    تـــــو کنـــــارم بـــــاش...!!!
    هـــــوای تنــــت کـــــافیســــــت...!!!

    نظر

    • m.hossein
      Banned
      • Nov 2013
      • 3031

      #197
      پاسخ : دو کلام حرف حساب

      بزن بارون ، ببار آروم
      به روی پلکای خستم
      بزن بارون تو میدونی هنوزم یاد اون هستم
      با اینکه رفت و پژمردم
      هزار بار از غمش مردم
      ولی بازم دوسش دارم
      دیگه تنهاش نمی ذارم
      فکرش تنها نمی زارم
      بزن بارون ، ببار آروم
      به روی پلکای خستم
      دارم هرشب میام از خونه بیرون
      هوای خونه سنگینه
      من هر شعری که این روزا نوشتم
      از تو غمگینم
      بازم با گریه خوابم کن ، بازم خواب تورو دیدم
      دوباره
      چقد غمگینم و تنهام
      چقد میخوام که باز بارون بباره
      بزن بارون ، ببار آروم
      به روی پلکای خستم
      بزن بارون تو میدونی هنوزم یاد اون هستم
      R

      نظر

      • m.hossein
        Banned
        • Nov 2013
        • 3031

        #198
        پاسخ : دو کلام حرف حساب

        عشق یعنی...

        عشـق یعنی بی خود از روح و روان عشـق یعنـی رفتـه ازجان و جهان
        عشـــــق یـعنـی بــــا محبــت تـاختــن عشـق یعنـی کعبه ی دل ســـاختن
        عشــــــق یعنـی دست شستن از جهـان عشــق یعنی گشته گردی درنهـان
        عشــــــق یعنـــی در حقیقـت ســوختـن عشــق یعنــی دوستـی انــدوخـتـن
        عشـــــق یعنی عــــــاجز و شـرمنــدگی عشـق یعنـی روزگــاری بنــدگــی
        عشـــق یعنی صـاف دیــدن بــی غـبـار عشــق یعنـی در پــی تـمثـــال یــار
        عشــــق یعنی راست بــودن بـــی ریا عشـق یعنــی در نـاب و کـیـمــیـا
        عشـق یعنی مستــــــی و بیـخـود شدن عشــــق یعنـی نیستـی نـابَـد شــدن
        عشــــق یعنی بــا طــراوت چــون عشق یعنـــی شیــفـته لیـل و نهـار
        عشـــــق یعنی بــر لب جـــــوی وصال عشـــق یعنـی بـلبـل آشــفـته حـال
        عشـــــق یعنی اشک شوق ازدیــده هـا عشــق یعنـی گـل بـه دامن چیده ها
        عشــق یعنی عــــاشــق پــــروانه شو عشـــق یعنـی گـوشه میـخانــه شـو
        عشــق یعنی با هــــم و یک دل شــدن عشـــق یعنی عــارفانه گِـــــل شدن
        عشــق یعنـــــی بــــــا مـــروّت زندگـی عشـــق یعنــی نـــیـت مــردانگـی
        عشـــق یعنی قطـره اشک چشـــم یـــار عشـــق یعنی ســاقی و خـمر وخـمار
        عشـــق یعنـی یـک تبســـم یک نگــاه عشـق یعنــی دیــده ی پراشک و آه
        عشــق یعنی شکــــوه ی نی از فــراق عشـــق یعنـی دائـماً در اشــتیــــاق
        عشــــق یعنـــی در طــواف کعبــه شـو عشــق یعنی پیش جــانان سجده شو
        عشــق یعنــــی دیــده بــــر دل دوخـتن عشــق یعنی دل به دیـده ســوختـــن
        عشــق یعنــــی ســـر به زیر عشـــق یعنی بــر وفــایش سـاختــن
        عشـق یعنی بخشش و جــــود و عطــا عشـق یعنی ســینـه ی پـر از صـفـا

        نظر

        • m.hossein
          Banned
          • Nov 2013
          • 3031

          #199
          پاسخ : دو کلام حرف حساب

          پـــــــــــروردگــــــــارا . . .
          كمک كن درمسیری باشیم که سرانجامش به تو ختم شود
          پـــــــــــروردگــــــــارا . . .
          آزاد،رها،خود،زندگی و تمام لحظه هایمان را به تو میسپاریمپـــــــــــروردگــــــــارا . . .
          امروز که پنجره ای برای تماشا و حنجره ای برای صدا زدن فرشتگانت نداریم
          امیدمان به توست . . . پس بی آنکه ناممان را بپرسییا دفترهای دیروزمان را ورق بزنی
          ما را دوست داشته باش . . .
          چشمانمان مي بينند بزرگيت را . . .
          گوشهايمان ميشنوند صداى مخلوقاتت را . . .
          دستانمان لمس ميكنند زيبايی هايت را . . .
          كاش قادر بودیم آنچنان كه لايقی تو را سپاس گويیم . . .
          خـــــدایـــــا به خاطر خـــــداييت شكر . . .!
          ما را ، هر چند آلوده ، بنده خود بدان . . .
          پـــــــــــروردگــــــــارا. . .
          تـو خیلی بزرگی و ما خیلی کوچک . . .
          تو به این بزرگی،مارا فراموش نمیکنی ولی،مابه این کوچکـی تورا
          فراموش کرده ایم . . .
          پـــــــــــروردگــــــــارا . . .
          آه ای خــــــدای بی همتا . . .!
          نه آن قدر پاکیم که کمکمان کنی و نه آن قدر بدیم که رهایمان کنی . . .
          میــان این دو گمیم . . .!
          هم خود را و هم تــو را آزار میدهیم . . .
          هر چه قدر تلاش کردیم نتوانستیم آنــی باشیم که تو خواستی . . .
          هـرگز دوست نداریم آنی باشیم که تو رهـایمان کنی . . .
          آنقدر بی تو تنهــا هستیم که همه بی تو ، یعنی “هیــــچ” . . . یعنی
          “پـــــوچ” . . .!
          خـــــدایـــــا . . .
          هیــــــــچوقت رهایمان نکن!. . .

          نظر

          • m.hossein
            Banned
            • Nov 2013
            • 3031

            #200
            پاسخ : دو کلام حرف حساب

            روزی حضرت موسی (ع)رو به بارگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست نمود:بار الها، می خواهم بدترین بنده ات را ببینم.

            ندا آمد: صبح زود به در ورودی شهر برو. اولین کسی که از شهر خارج شد، او بدترین بنده ی من است.

            حضرت موسی صبح روز بعد به در
            ورودی شهر رفت. پدری با فرزندش، اولین کسانی بودند که از شهر خارج شدند.

            پس از بازگشت، رو به درگاه خداوند کرد و ضمن تقدیم سپاس از اجابت خواسته اش، عرضه داشت : بار الها ، حال میخواهم بهترین بنده ات را ببینم.

            ندا آمد: آخر شب به در ورودی شهر برو . آخرین نفری که وارد شهر شود ، او بهترین بنده من است.

            هنگامی که شب شد ، حضرت موسی به در ورودی شهر رفت ...

            دید آخرین نفری که از در شهر وارد شد ، همان پدر و فرزندش است ! رو به درگاه خداوند ، با تعجب و درماندگی عرضه داشت : خداوندا !چگونه ممکن است که بد ترین و بهترین بنده ات یک نفر باشد!؟

            ندا آمد:
            ای موسی ، این بنده که صبح هنگام میخواست با فرزندش از در خارج شود ، بدترین بنده من بود . اما... هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم افتاد ، از پدرش پرسید :بابا ! بزرگ تر از این کوه ها چیست ؟
            پدر گفت : زمین .

            فرزند پرسید : بزرگ تر از زمین چیست ؟
            پدر پاسخ داد : آسمان ها .

            فرزند پرسید : بزرگ تر از آسمان ها چیست ؟
            پدر در حالیکه به فرزندش نگاه می کرد ، اشک از دیدگانش جاری شد و گفت :فرزندم ... گناهان پدرت از آسمان ها نیز بزرگ تر است .

            فرزند پرسید : پدر بزرگتر از گناهان تو چیست ؟
            پدر که دیگر طاقتش تمام شده بود ، به ناگاه بغضش ترکید و گفت : عزیزم ، مهربانی و بخشندگی خدای بزرگ از تمام هرچه هست ، بزرگتر و عظیم تر است ...

            نظر

            • m.hossein
              Banned
              • Nov 2013
              • 3031

              #201
              پاسخ : دو کلام حرف حساب

              سوگند به نام جاودان عبّاس (ع) سوگند به چشم خون فشان عبّاس (ع)
              هرگز نکند حسین (ع) نومید مرا چون میدهمش قسم به جان عبّاس (ع)

              نظر

              • m.hossein
                Banned
                • Nov 2013
                • 3031

                #202
                پاسخ : دو کلام حرف حساب

                «سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آن‌ها كه ايمان آورده‌اند. همان‌ها كه نماز را برپا مي‌دارند و در حال ركوع زكات مي‌دهند»
                سورۀ مائده مشتمل بر قسمت مهمي از آيات ولايت است؛ زيرا اين سوره، در اواخر عمر پيامبر اسلام (صلي‌الله‌عليه‌وآله) نازل شده است. از سوي ديگر مسألۀ ولايت و جانشيني هم به صورت طبيعي در اواخر عمر مطرح مي‌شود، بدين جهت اين سوره مشتمل بر آيات متعددي از آياتي است كه در مورد ولايت است. اين آيۀ، يكي از آياتي است كه بر ولايت حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه‌السّلام) دلالت دارد. [۱] ابوذر دربارۀ شأن نزول اين آيه چنين مي‌گويد:
                روزي همراه با پيامبر اسلام (صلي‌الله‌عليه‌وآله) در مسجد النبي نماز ظهر مي‌خوانديم. پس از (نماز) نيازمندي تقاضاي كمك كرد. كسي به او چيزي نداد. سائل دست خود را بلند كرد و گفت: «خدايا تو شاهد باش كه من در مسحد رسول تو درخواست كمك كردم و كسي چيزي به من نداد» در همين حال علي (عليه‌السّلام) كه در آن هنگام مشغول نماز بود با انگشت كوچك دست راست خود به آن فقير اشاره كرد. او نزديك رفت و انگشتري را كه حضرت همواره در دست مي‌كرد از انگشت ايشان در آورد و رفت. اين صحنه در حضور و جلوي چشمان پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌وآله) انجام شد. پيامبر اكرم (صلي‌الله‌عليه‌وآله) سر به آسمان بلند نمود و عرض كرد:
                بارال‌ها، موسي از تو درخواست كرد و گفت:
                «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي و َيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي و َاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي هَارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي» [۲]
                «پروردگارا سينه‌ام را گشاده گردان و كارم را برايم آسان ساز و گره از زبانم بگشاي، تا سخن مرا بفه‌مند و براي من وزيري از خاندانم قرار ده. برادرم هارون را، پشت مرا به وسيلۀ او استواري بخش و او را شريك كارم گردان»
                و تو در قرآن ناطقت پاسخش را چنين دادي:
                «سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ» [۳]
                «به زودي بازويت را به وسيلۀ برادرت محكم (و نيرومند) خواهيم كرد و براي شما سلطه و برتري قرار مي‌دهيم و به بركت آيات ما، بر شما دست نمي‌يابند. شما و پيروانتان پيروزيد.»
                پروردگارا، من محمد، پيامبر و برگزيده تو هستم، سينه‌ام را گشاده كن و كارم را برايم آسان و از اهل بيتم، علي را وزيرم قرار بده و به اين وسيله پشتم را محكم كن. ابوذر در ادامه مي‌گويد: هنوز سخن پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌وآله) تمام نشده بود كه جبرئيل از جانب خدا بر پيامبر نازل شد و عرضه داشت:
                ‌اي محمد! بخوان. فرمود: چه بخوانم؟ جبرئيل گفت: بخوان:
                «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» [۴]
                در برخي از منابع آمده است؛ بعد از اينكه حضرت امير (عليه‌السّلام) به سائل، انگش‌تر خويش را صدقه داد، حسان بن ثابت اين اشعار را دربارۀ آن ماجرا سرود:
                و انت الذي اعطيت اذا كنت راكعاً زكاة فدتك النفس يا خير راكع
                بخاتمك الميمون يا خــير ســــــيد و يا خيــــر شار ثم يا خير بايع
                فانزل فيـــك الله خيـــــر ولايـــــــة و بيّنـــ‌ها في محكمات شرايع
                يا علي تو آن كسي هستي كه در حال ركوع صدقه و زكات عطا فرمودي. جان به فداي تو باد.
                اي بهترين ركوع‌كنندگان. انگش‌تر مباركت را عطا نمودي؛‌اي بهترين سرور و آقا و‌اي بهترين خريدار و‌اي بهترين فروشنده در راه خدا.
                به پاسخ همين عطا در حال ركوعت بود كه خداوند دستور بهترين ولايت را، براي تو نازل كرد و آن را در قرآن در محكمات شرايع دين خود بيان فرمود. [۵]
                در كتاب «در المنثور» آمده است كه: پيامبر بعد از نزول آيۀ ولايت فرمود:
                «مَن كُنت مولاه فعليّ مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» [۶]
                اين قول پيامبر گرامي (صلي‌الله‌عليه‌وآله) از جملاتي است كه دلالت آيه بر امامت حضرت امير (عليه‌السّلام) را تأكيد مي‌كند و اين يكي از مواردي است كه رسول خدا (صلي‌الله‌عليه‌وآله) جملۀ: «من كنت مولاه فعلّي مولاه» را فرمودند؛ هر چند كه مشهور‌ترين آن‌ها در روز عيد غدير است. [۷]
                در‌‌ همان كتاب آمده است كه پيامبر اعظم بعد از نزول آيه ولايت اين دعا را خواندند:
                «الحمد الله الذي اتمّ لعليّ نعمه و هيأ لعليّ بفضل الله اياه» [۸]
                «حمد وسپاس خدايي را كه نعمت را براي علي تمام كرد و گوارا باد بر علي فضيلتي را كه خدا به او ارزاني داشت»
                حضرت اميرالمؤمنين (عليه‌السّلام) در مواردي به اين آيه بر حق ولايت خود استدلال و احتجاج كرده‌اند؛ مثلاً وقتي ابوبكر به خلافت رسيد، حضرت امير او را سوگند داد كه:‌اي ابابكر تو را به خدا سوگند آيا ولايتي كه قرين ولايت خدا و رسول خدا و رسول است در آيۀ زكات، ولايت من است يا ولايت تو؟ ابابكر عرضه داشت: بلكه ولايت توست.
                هم‌چنين امام در روز شوري، در برابر عثمان، زبير، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابي وقاص، به اين آيه استدلال كرد و آن‌ها را قسم داد و فرمود: «آيا در بين شما كسي غير از من هست كه در حال ركوع، زكات داده باشد و دربارۀ او اين آيه نازل شده باشد كه:
                «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»
                همگي عرض داشتند: نه. [۹]
                برخي از صحابه و تابعين كه اين داستان و خبر و شأن نزول را نقل كرده‌اند، عبارتند از: حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه‌السّلام)، مقداد بن اسود كندي، عمار بن ياسر، عبدالله بن عباس، ابوذر، جابر بن عبدالله انصاري، ابورافع، انس بن مالك، عبدالله بن سلام، حسان بن ثابت، محمد بن حنيفه، ابن جريج مكّي، سعيد بن جبير، عطا، مجاهد، سدّي، مقاتل، ضحّاك. [۱۰]
                اين منقبت عظيم را محدثان، مفسران، فقهاء و متكلمان بزرگ اهل سنت در طي قرون مختلف ذكر كرده‌اند. مرحوم علامۀ اميني در كتاب «الغدير» به ۶۶ نفر از آن‌ها اشاره كرده است. [۱۱]
                قاضي عضدالدين، شريف جرجاني، تفتازاني و قوشجي از علماي اهل سنت دربارۀ اينكه اين آيه در حق حضرت اميرالمؤمنين (عليه‌السّلام) نازل شده است گفته‌اند: در اين مسأله اتفاق مفسرين وجود دارد. آلوسي هم گفته است كه: غالب اخباريين بر اين عقيده‌اند. [۱۲] اكنون بايد ديد چگونه اين آيه، مسألۀ امامت را مطرح مي‌كند. در اين زمينه چند مطلب قابل طرح است:
                ا) كلمۀ «إنّما» در آيه دلالت بر حصر دارد؛ يعني ولايت بر مسلمانان فقط مخصوص خدا و پيامبر خدا و مؤمناني است كه در آيه توصيف شده‌اند.
                ب) كلمۀ «وليّ» در آيه، به معني سرپرست و كسي است كه زمام امور را به دست گيرد؛ لذا پدر و حاكم را «وليّ» مي‌خوانند و مي‌گويند: «الأب؛ وليّ الطفل» و «الحاكم؛ وليّ القاهر». از آنجا كه محور سخن، «وليّ مؤمنان» است، طبعاً مقصود از «وليّكم» امام و حاكم خواهد بود؛ قرائن موجود در آيه و شأن نزول آن، روشن‌ترين گواه است كه مراد از «وليّ» امامت و سرپرستي است. اينك قرائن را بيان مي‌نمائيم:
                ۱) اگر مقصود از «وليّ» در «وليّكم» غير از ولايت و زعامت ديني و مقام سرپرستي باشد، مثلاً گفته شود؛ مقصود از آن «محبّت» و «ناصر» است؛ در اين صورت منحصر كردن مقام به سه فرد، بي‌جهت خواهد بود؛ زيرا همۀ افراد باايمان، محبّ و دوست و ناصر و يار يكديگرند و اختصاص به اين سه نفر ندارد.
                ۲) ظاهر آيه اين است كه تنها اين سه تن بر جامعۀ مسلمانان ولايت دارند. در اين صورت بايد گروهي كه ولايت دارند، غير از گروهي باشند كه تحت ولايت هستند. اگر ولي را به معني رهبر و سرپرست امور مسلمانان بگيريم اين دو گروه از هم جدا و متمايز مي‌شوند؛ اما اگر آن را به معني دوست و ياور بگيريم اين دو گروه، يكي مي‌شوند؛ زيرا همۀ افراد محبّ و دوست يكديگرند و ناصر و باور هم هستند.
                ۳) هرگاه مقصود، دوستي و نصرت باشد، مي‌بايست تنها به «الذين آمنوا» اكتفا شود و نيازي به آوردن اين جمله كه «در حال، زكات مي‌دهند نمي‌باشد؛ زيرا در جامعۀ با ايمان، همۀ افراد، دوست و ياور يكديگر هستند؛ خواه در حالت ركوع، زكات بدهند يا نه.
                از اين رو مفاد آيه،‌‌ همان است كه پيامبر گرامي (صلي‌الله‌عليه‌وآله) در يكي از سخنانش فرموده است كه:
                «يا عليّ انت وليّ كل مؤمن مِن بعدي»
                «اي علي تو پس از من وليّ هر فرد باايمان هستي»
                لفظ «من بعدي»، گواه بر اين است كه مقصود از «وليّ»‌‌ همان مقام رهبري و حكومت و سرپرستي در امور ديني و دنيوي است، نه محبت و دوستي؛ زيرا دوستي كه به زمان درگذشت پيامبر اختصاص نداشت. [۱۳]
                ج) مراد از «الذين آمنوا» فقط حضرت اميرالمؤمنين (عليه‌السّْلام) است و منظور از ركوع در «راكعون» ركوع در نماز مي‌باشد، به دليل روايات و احاديث صحيحي كه به برخي از آن‌ها اشاره شد؛ اما اينكه آيه به صورت صيغۀ جمع آمده به خاطر تعظيم و تكريم حضرت است. به كاربردن لفظ جمع در مورد يك فرد به قصد تعظيم و تكريم چه در كلام عرب و چه غير عرب رايج است و نيز ممكن است حكمت آن تشويق مؤمنان به انفاق در راه خدا باشد كه حتّي در حال نماز نيز از آن غفلت نكنند. [۱۴] در قرآن كريم، آيات فراواني داريم كه به صورت جمع آمده، ولي شأن نزول آن دربارۀ يك فرد است. مرحوم علامۀ اميني در كتاب «الغدير» بيست آيه از تفاسير اهل سنت ذكر مي‌كنند، كه آيه به صورت جمع استعمال شده لكن دربارۀ يك نفر مي‌باشد. [۱۵]
                د) كلمۀ «زكوة» در آيه به معناي لغوي آن مي‌باشد. يعني معنايي كه اعمّ از زكات واجب و مستحب (صدقه) است. زكات در لغت، مخصوصاً اگر در مقابل نماز قرار گيرد؛ به معناي انفاق مال در راه خدا است. اين گونه استعمالات در قرآن، زياد است. مثلاً در سوره‌هاي مكّي كلمۀ «زكات» به معني زكات مستحب است [۱۶]؛ زيرا وجوب زكات مسلماً بعد از هجرت پيامبر به مدينه بوده است [۱۷].
                اين آيه نشان مي‌دهد ولايت و رهبري پيامبر و مؤمنان واجد شرايط در طول ولايت خدا و پرتويي از حاكميت او است و هر گونه حكومت و ولايت بر اهل ايمان به جز ولايت خدا، پيامبر و مؤمنان واجد شرايط، حكومت و ولايتي نامشروع و غيرقانوني است. [۱۸]سؤالي كه باقي مي‌ماند اين است كه: كسي كه در حالات او نوشتهاند؛ آن قدر غرق در عبادت و توجه به خدا بود كه وقتي پيكان و تير از پاي مباركش بيرون آوردند متوجه نشد، چگونه در نماز توجه به حال فقير و سائل نمود و انگش‌تر به او بخشيد؟ چگونه اين دو حالت با هم جمع مي‌شوند؟
                اوّلاً: اينكه حضرت علي (عليه‌السّْلام) در نماز از خود، بيخود مي‌شد يك حقيقي است، اما اين طور نيست كه همه حالات اولياي الهي، هميشه مثل همديگر بوده باشد. خود پيغمبر اكرم (صلي‌الله‌عليه‌وآله) هر دو حال برايش نقل شده؛ گاهي درحال نماز يك جذبه‌اي پيدا مي‌كردند، كه اصلاً طاقت نمي‌آورند اذان تمام شود، مي‌فرمودند: «اَرِحْنا يا بلال» «زود باش كه نماز را شروع كنيم»، گاهي هم كه به نماز ايستاده بودند كسي جلوي محل نماز ايشان آب دهان انداخته بود. پيغمبر اكرم يك قدم درحال نماز به جلو برداشتند و با پايشان روي آن را پوشاندند و بعد برگشتند. [۱۹]
                ثانياً: بايد توجه داشت كه ميان خارج كردن پيكان از بدن و بخشيدن انگش‌تر به فقير تفاوت بسياري است؛ زيرا خارج‌ كردن تير از پا صرفاً جنبۀ شخصي و جسمي دارد و از مقام توجه كامل به خداوند و استغراق در ذات او دور است؛ ولي توجه به حال بنده فقير و محرومي كه در مسجد پيغمبر اسلام، نالۀ مظلومانه سر داده و استرحام مي‌كند، يك عمل خدايي و قربي است و با توجه به خدا تناسب دارد. در حقيقت او توجه به خود نداشت؛ زيرا توجه به حال بينوا، توجه به خود نيست بلكه توجه به خدا است. كمك به خلق خدا و مستمندان و فقيران، يكي از عبادات بزرگ است و با نماز كه عبادت بسيار بزرگي است، سنخيّت كامل دارد. بنابراينجاي تعجب نيست كه نالۀ سوزان و نافذ آن فقير محروم و استرحام او در برابر مسلمانان، دلِ آگاه علي را هنگام نماز متوجه خود سازد و در ضمن آن عبادت، عبادت ديگري كه هر دو براي خدا و جلب خشنودي او بوده است انجام دهد حتي اين عمل به قدري شايسته و ارزنده بود كه آيه‌اي دربارۀ آن نازل گرديد. [۲۰]
                ثالثاً: آن حضرت گرچه به طور طبيعي به خاطر حضور قلب ويژه‌اي كه در حال نماز داشته، به سخن غير توجه نمي‌كرده است، ولي مانعي ندارد كه خداوند مقلب القلوب و تحول‌ بخش دل‌ها، توجه وي را در لحظۀ سؤال سائل به جانب وي معطوف نازل شود. احاديث شأن نزول دليل بر آن است كه آن حضرت به سائل توجه كرده و صدقۀ مذكور به دست وي انجام شده است. [۲۱]
                [۱] - مكارم شيرازي، ناصر؛ آيات ولايت در قرآن، تهيه و تنظيم: ابوالقاسم عليان نژادي، قم، انتشارات نسل جوان، ۱۳۸۱ (ه. ش)، اوّل، ص ۷۵.
                [۲] - سوره طه، ايه ۳۲-۲۵
                [۳] - سوره قصص، آيه ۳۲
                [۴] - فضل بن حسن طبري؛ مجمع البيان في تفسير القرآن، به اهتمام و تعليقه: سيد هاشم رسولي محلاتي، بيروت، دار احياء التراث العربي، ۱۴۰۶ (ه. ق)، چاپ اوّل، ج۳، ص ۲۶۳-۲۶۲.
                - طباطبايي، سيد محمد حسين؛ ترجمه تفسير الميزان، ترجمۀ سيد محمدباقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، بي‌تا، ج۶، ص ۲۹-۲۸.
                - آيات ولايت در قرآن، ص ۸۵-۸۴.
                [۵] - حسيني مرعشي تستري، سيد نورالله؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل، به اهتمام و تعليقۀ: سيد شهاب‌الدين مرعشي نجفي، قم، كتابخانۀ آية‌الله العظمي مرعشي نجفي، [بي‌تا]، ج۲، ص ۴۰۲.
                - ترجمه تفسير الميزان، ج۶، ص ۳۲-۳۱.
                - مجمع البيان في تفسير القرآن، ج۳، ص ۲۶۳.
                [۶] - سيوطي، جلال الدين؛ در المنثور في تفسير المأثور، كتابخانه آية الله العظمي مرعشي نجفي، ۱۴۰۴ ه. ق، ج۲، ص ۲۹۳.
                [۷] - حسيني ميلاني، سيد علي؛ نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار، قم، نشر حقايق، ۱۳۸۴ه. ش، چاپ دوم، ج۲۰، ص ۴۷.
                [۸] - درر المنثور، ج۲، ص۲۹۴
                [۹] - ترجمه تفسير الميزان، ج۶، ص ۲۵-۲۴.
                [۱۰] - نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار، ج۲۰، ص ۱۳-۱۲.
                [۱۱] - اميني نجفي، عبدالحسين؛ الغدير في الكتاب و السنة و الادب، بي‌جا، مركز الغدير للدراسات الاسلامية، ۱۴۱۶ه. ق، چاپ اوّل، ج۳، ص ۱۸-۱۳.
                [۱۲] - ر. ك: نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار، ج۲۰، ص ۶۳-۵۹.
                [۱۳] - سبحاني، جعفر؛ راهنماي حقيقت، تهران، نشر مشعر، ۱۳۸۵ه. ش، چاپ اول، ص ۲۹۰-۲۸۹.
                [۱۴] - رباني گلپايگاني، علي؛ عقايد استدلالي، قم، انتشارات نصايح، ۱۳۸۰ه. ش، چاپ اول، ج۲، ص ۱۲۵.
                [۱۵] - الغدير في الكتاب و السنة و الادب، ج۳، ص ۲۳۱تا۲۴۰.
                [۱۶] - آيه ۳ سورۀ نمل؛ آيه ۳۹ سورۀ روم؛ آيۀ ۴ سورۀ لقمان؛ آيه ۷ سورۀ فصلت و...
                [۱۷] - مكارم شيرازي، ناصر، و جمعي از نويسندگان؛ تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية، بي‌تا، ج۴، ص ۴۲۷-۴۲۶.
                [۱۸] - هاشمي رفسنجاني، اكبر و جمعي از محققان؛ تفسير راهنما، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، ۱۳۷۹ه. ش، چاپ دوم، ج۴، ص ۴۵۲-۴۵۱.
                [۱۹] - مطهري، مرتضي؛ مجموعه آثار شهيد مطهري، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۸۰ه. ش، چاپ ششم، ج۴، ص ۹۳۰.
                [۲۰] - مكارم شيرازي، ناصر؛ سبحاني، جعفر؛ پاسخ به پرسش‌هاي مذهبي، قم، مدرسه امام علي بن ابي طالب عليه‌السّلام، ۱۳۷۷ه. ش، اول، ص ۱۸۶-۱۸۵.
                [۲۱] - كاردان، رضا؛ امامت و عصمت امامان در قرآن، قم، مجمع جهاني اهل بيت عليهم‌السّلام، ۱۳۸۵، اول، ص ۱۸۱.
                منبع:حج
                انتهای پیام/ ز.ح

                نظر

                • m.hossein
                  Banned
                  • Nov 2013
                  • 3031

                  #203
                  پاسخ : دو کلام حرف حساب

                  یه بارم بیا و به من فکر کن به من که یه عمره گرفتارتم زمین و زمان و بهم ریختم که ثابت کنم زیر اوارتم به من حق بده بی قرارت بشم قراره تو رو باز عاشق کنم قراره بخندی برای من برای یه اخم تو دق کنم برام از زمستون بگی یخ کنم با گرمای عشقت تنم داغ شه سر بوسه ها شرط بندی کنیی تا لب تر کنی طاقتم طاق شه
                  همین روزا بازم به تو میرسم میاد روزی که باز وابسته شی از هر کی بجز تو دیگه خسته شم از هر کی بجز من دیگه خسته شی

                  تو چشمات میخاوم غرق شم روز و شب هواتو تنفس کنم زنده شم به حدی اسیرم کنی تو چشات با تو از زمین و زمان کنده شم نباشی بپوسم تو حجم خودم تو تنهایم بی تو نابود شم حصاری بکش از خودت دور من میخوام به تو یه عمر محدود شم برام از زمستون بگی یخ کنم با گرمای عشقت تنم داغ شه سر بوسه ها شرط بندی کنیی تا لب تر کنی طاقتم طاق شه همین روزا بازم به تو میرسم میاد روزی که باز وابسته شی از هر کی بجز تو باز خسته شم از هر کی بجز من دیگه خسته شی از هر کی بجز تو باز خسته شم از هر کی بجز من دیگه خسته شی

                  نظر

                  • m.hossein
                    Banned
                    • Nov 2013
                    • 3031

                    #204
                    پاسخ : دو کلام حرف حساب

                    دوستان عزیزتر ازجانم سلاممممممممممممممممم





                    نظر

                    • m.hossein
                      Banned
                      • Nov 2013
                      • 3031

                      #205
                      پاسخ : دو کلام حرف حساب

                      دوستان بینظیروبزرگوارم سلاممممممممممممممممم
                      صبح شما بخیروشادی وپراز اتفاقهای قشنگ
                      آغازگر هفته شادی باشید


                      نظر

                      • m.hossein
                        Banned
                        • Nov 2013
                        • 3031

                        #206
                        پاسخ : دو کلام حرف حساب


                        نظر

                        • m.hossein
                          Banned
                          • Nov 2013
                          • 3031

                          #207
                          پاسخ : دو کلام حرف حساب

                          من عاشق و سرمستم
                          از دست تو هم رستم
                          رستم و شدم رستم
                          تا تو شوي آن يارم
                          من رفتم به سوي نورت
                          تو در پي هم سويت
                          من در پي اويم ، او در پي هم سازي
                          من در اوج تنهايي
                          او دراوج تنهايي
                          يه نامه بنويس اي يار
                          بهر دل بي تابم
                          يك حركت يك چوب و يك قلم آغشته به خون و اين همه بي تابي ؟؟؟؟
                          اي واي كجا رسم بود اين همه بي وفايي ؟؟!!
                          دار اندر دار دارد
                          اين فلك بيداد دارد
                          اما ازبهر تو اي شهره
                          خدا هم كمي ناز دارد
                          نازت بكشم يارب
                          نه در مسجد و ميخانه
                          يادر بهر و بيابان ها
                          يا در كنار سومه
                          من ناز تو را كشم
                          در قلب بس آواره
                          در اين قلب شكسته خورده
                          دراين دل تنهايم
                          من ناز كشم نازت
                          تو ناز بكن احسنت ، نازم به نازت
                          اين همه غوغا را
                          تو زبهر اين بازار
                          تا كي شوي اي الله
                          تو هم اسير اين بازار ؟؟؟!!!!
                          تو هم شوي عاشق چون ما
                          سرگشته كوي يار
                          تو هم شوي عاشق الله
                          چون خود بگفتي معشوق هم شود عاشق
                          در اين دار در اين بار در اين گاه
                          همه يك سر كني اي الله
                          وفتي شوي نور الله
                          وقتي شوي ثارالله
                          وقتي برپا كني يوم الله
                          اين قصه عشقم بود
                          با تو بگفتم يا رب
                          تو هم چون من اي الله
                          راحت بگو از عشقت
                          من غافل و خوابيده
                          تو بيدار تر از بيدار
                          تو بگو به اين غافل
                          قصه خوابيدن ما را
                          هر وقت كه بيداريم اوج تمناييم
                          هر قت كه خوابيديم در اوج تقلايم
                          تو كه فارغ از دو هستي
                          بر مستي اين راستي
                          راستي بنما همه جا را
                          با نور خدا دادي
                          با علم سماواتي
                          با شور شهر آشوبي
                          باشعر همين ناچيز
                          سيده شهربانو طالقاني




                          نظر

                          • m.hossein
                            Banned
                            • Nov 2013
                            • 3031

                            #208
                            پاسخ : دو کلام حرف حساب

                            السلام علیکِ یا جبل الصبر

                            کیست زینب که تا نظر میکرد
                            نظرش زیر را زبر میکرد
                            کیست زینب همای اوج وقار
                            کوه از هیبتش حذر میکرد
                            کیست زینب خلیل آل علی
                            معجرش کار صد تبر میکرد
                            خاک ویرانه را اگر میخواست
                            زیر پایش مثال زر میکرد
                            شب که میشد حسین حسین میگفت
                            گریه بر حال او قمر میکرد
                            آنقدر می‌گریست بر مولا
                            دامنش را پر از گهر میکرد
                            با مناجات و اشک و آه و نوا
                            تا به عرش خدا نظر میکرد
                            پرتو بی مثال نور رُخش
                            ارزش ماه را هدر میکرد
                            آن کلاسی که در خرابه گذاشت
                            همه را صاحب هنر میکرد
                            کودکان را به یک اشاره خود
                            همچو عباس شیر نر میکرد...
                            شعر از : حاج علیرضا اسفندیاری

                            ولادت حضرت زینب(س) مبارکباد

                            نظر

                            • mohammadhossein
                              عضو فعال
                              • Feb 2016
                              • 818

                              #209
                              پاسخ : دو کلام حرف حساب

                              بسمه تعالی
                              تفسیر قرآن کریم و مجید الهی - حضرت آیت‌اللّه قرهی(مدّ ظلّه العالی)
                              29/90/94- موضوع: آیه 37 سوره بقره

                              ظاهر قرآن، انسان را به باطن آن نمی‌رساند، قرآن ناطق، نیاز است
                              حقیقت قرآن، عصمت است و آیه آیه‌های آن و معنا و مفهوم آن به ید ناطقیّت قرآن است. وقتی شما قرآن را بررسی می‌کنید، می‌بینید آیات آن، برای انسان، دوحال دارد؛ یکی اینکه ظواهری دارد و اگر انسان، به حقیقت، از بواطن قرآن، آگاه نباشد، امکان دارد این ظواهر، او را گرفتار کند، حروف مقطّعه قرآن کریم و مجید الهی و آیات مبیّنه، در حقیقت نکاتی دارد که انسان بصورت ظاهر درک نمیکند. مثلاً ذیل همین آیه شریفه در اوّل قرآن که در سوره بقره مباحثی را بیان کرده بودیم و فقط یک اشاره کنم، بعد از حروف مقطّعه آن که «الم ذلک الکتاب لا ریب فیه هدیً اللمتقین الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون» عرض کردیم چرا ذلک آورده و همه این مباحث را چون قبل آوردهایم نمیخواهیم تکرار کنیم.یکی از مصادیق ایمان به غیب، ایمان به رجعت است
                              این هدایت للمتّقین است، گرچه قرآن برای هدایت همه بشر آمده «هدیً الناس» امّا حقیقتاً فقط متّقین هستند که بدون هیچ شکّ و ریبی هدایت میگیرند، ولی دیگران، مع الاسف، هدایت نمیگیرند، خصوصیّت متّقین را با «الذین» موصول آورده که تبیین به تعریف او باشد. «یومنون بالغیب» یعنی ایمان به غیب دارند. این روایت شریفه خیلی عجیب است، در مشارق الانوار در کتاب الواحده و همچنین موسوعه احادیث مولی الموالی(صلوات اللّه و سلامه عليه)جلد یکم میفرمایند: «الغیب، یوم الرجعة و یوم القیامة و یوم القائم و هی ایام آل محمد (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) و الیها اشارة بقوله: «ذکرّ هم بأیّام الله» «الغیب، یوم الرجعة» یک معنای غیب، همان ایّام رجعت است. «فرجعت لهم و یوم القیامة لهم و حکمه علیهم و مؤوّل المؤمنین فیه علیهم» تعبیر عجیبی است، این که این ایّام را تبیین میفرمایند: «هی ایّام آل محمد (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم)» مومنین، ایمان به غیب دارند؛ یعنی ایمان به رجعت دارند، ایمان به قیامت دارند، یکی از ایمانها، ایمان به قیام آقاجان است. «و یوم القائم و هی ایام آل محمد(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم).رجعت؛ ایّام آل محمد(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) یعنی ایّام چشیدن ولایت امام، توسّط همه مردم
                              ما المعنا ایّام آل محمد(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم)؟ «فی الحقیقه ایّام ولایتهم» به یک تعبیری ایام ولایت آنها میشود. در حقیقت، الان ایّام ولایت آنها نیست، ایّام امامت است و امام امام است و امور عالم به ید امام است «بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء». امّا باید همه مردم، ولایت را بچشند، ولایت معصومین را ادراک کنند. ولیّ باید ولایت داشته باشد و همه تحت سیطره ولیّ باشند.لذا رجعت « و حکمه علیهم » حکم برای آنهاست «و مؤوّل المؤمنین فیه علیهم» و همه آن چیزهائی که از ناحیه مؤمنین به آن حضرات برگردد؛ یعنی امام و امت؛ همان که قرآن تبیین میکند. پس یکی از مطالب این است و به ظاهر قرآن، نمیشود نگاه کرد، اگر کسی بخواهد ظواهر قرآن را نگاه کند چیزی نمیفهمد.کتاب؛ همان امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه عليه) است
                              روایت دیگری است از امام باقر(صلوات اللّه و سلامه عليه) که در بحار الانوار جلد 24 و همینچنین در تأدیب الآیات است که در آنجا آمده است: «قال عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن محمد بن ابی عمیر عن جمیل بن صالح عن المفضل عن جابر عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: "الم"وَ کُلُّ حَرْفٍ فِی الْقُرْآنِ مُقَطَّعَةٌ مِنْ حُرُوفِ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ الَّذِی یُۆَلِّفُهُ الرَّسُولُ وَ الْإِمَامُ(علیه السلام) فَیَدْعُو بِهِ فَیُجَابُ قَالَ قُلْتُ قَوْلُهُ "ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ"قَالَ الْکِتَابُ أَمِیرُالْمُۆْمِنِینَ لَا شَکَّ فِیهِ أَنَّهُ إِمَامُ "هُدی لِلْمُتَّقِینَ" فَالْآیَتَانِ لِشِیعَتِنَا هُمُ الْمُتَّقُونَ "الَّذِینَ یُۆْمِنُونَ بِالْغَیْبِ"وَ هُوَ الْبَعْثُ وَ النُّشُورُ وَ قِیَامُ الْقَائِمِ وَ الرَّجْعَةُ "وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ"قَالَ مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ مِنَ الْقُرْآنِ یَتْلُونَ؛جابر از امام باقر(علیه السلام) نقل می‌کند که ایشان فرموند: "الم"؛ و هر حرفی از حروف‌ مقطعه قرآن، اسم اعظم خدا است. لذا این حروف، حروفی هستند که اسم اعظم خدا در آن هست که اینها را فقط، رسول و امام می‌دانند و آشنا و مأنوس هستند «یؤلفه».«فَیَدْعُو بِهِ فَیُجَابُ» پس دعا میکنند بواسطه او مستجاب میشود. معلوم میشود که انسان باید در دعا نسبت به خیلی از چیزها قسم بدهد. ما به حضرات معصومین(عليهم صلوات المصلّين)قسم میدهیم، وقتی می‌گوئیم «یا وجیهاً عندالله ، اشفع لنا عندالله» به آنها عرضه میداریم: یعنی خدایا ما به اینها، دخیلیم. وقتی تبیین میکنیم «یا عالی به حق علی» به امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه عليه)قسم میدهیم، یا وقتی بیان میکنیم یا فاطر به حق فاطمه(صلوات اللّه و سلامه عليها)؛ همین گونه یک یک حضرات را تبیین می‌کنیم. خیلی جالب است حضرات معصومین و پیامبر عظیم الشّأن(عليهم صلوات المصلّين) به این حروف قسم میدهند. عرض کردم معنای "ذلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فِیهِ" چیست. ما فکر میکنیم که وقتی کتاب، تبیین میشود همان قرآن کریم و مجید الهی است در حالی که فرمود: یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام)که شکی در امامت او نیست "هدایت است برای متقین" لذا این دو آیه مربوط به شیعیان ما است؛ متقین کسانی هستند که ایمان به غیب دارند و غیب هم عبارت است از قیامت و حشر و نشر و قیام قائم(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) و رجعت. لذا درباره این آیه سؤال کرد: "وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ"، امام فرمود: یعنی آن‌چه به آنها از قرآن آموخته‏ایم تلاوت می‌کنند. محبّت امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه عليه) به ایرانیان
                              وقتی اشعث بن قیس به محضر مولی الموالی(صلوات اللّه و سلامه عليه)آمد و حضرت خطبه می‌خواند، به حضرت گفت: «يا أمير المؤمنين، غلبتنا هذه الحمراء على قربك - يعني العجم - قال: فركض على المنبر برجله، فقال صعصعة بن صوحان: ما لنا ولهذا؟ - يعني الأشعث - ليقولن أمير المؤمنين اليوم في العرب قولاً لا يزال يذكر. فقال رضي الله عنه: من يعذرني من هؤلاء الضياطرة؟ يتمرغ أحدهم على فراشه تمرغ الحمار !!!، ويهجر قومٌ الذكر فيأمرونني أن أطردهم. ما كنت أطردهم فأكون من الجاهلين؛ والذي فلق الحبة، وبرأ النسمة؛ ليضربنكم على الدين عوداً،كما ضربتموهمعليه بدءاً» این ایرانیان بخاطر تو بر ما اعراب چیره و برتری یافته اند، حضرت با غضب شدید فرمودند :كيست از طرف من عذر اين ضياطره را بخواهد (يعني به من ياري كند و اين افراد بي‌خير و لئيم را دفع نمايد)، يكي از اينها در رختخواب خود مانند الاغ مي‌غلطد و گروهي هم براي شنيدن ذكر و موعظه، گرماي شديد را تحمل مي‌كنند (و جا براي خود مي‌گيرند) حالا آمده از من مي‌خواهد كه آنان را از خود دور سازم و از نادانان باشم.قسم به خدائي كه دانه را شكافته و انسان را خلق كرده است اينان (غير عربها) شما (عربها) را براي دين خدا خواهند زد تا دوباره به اسلام برگرديد، كما اينكه شما آنها را زديد تا اسلام را قبول كردند.غيب، همان حجت غائب است
                              چون امشب شب ولایت آقاجان است، این روایات را هم عرض میکنم، ذیل این در کتاب کمال الدین جلد 2 تبیین میشود که « حدثنا علی بن احمد محمد رحمت الله قال حدثنا احمد بن ابی عبدالله کوفی قال حدثنا موسی بن عمران نخعی عن حسین بن یزید عن علی بن ابی حمزه عن یحی بن ابواقاسم ». اتفاقاً خیلی جالب است سلسله روات ثقه هستند و نکات بسیار خوبی هم در باب رجالی و هم علم الدرایه آن وجود دارد.عن يحيي بن ابي القاسم قال: سألت الصادق جعفربن محمد(صلوات اللّه و سلامه عليه) قول الله عزوجل «الم ذلک الکتاب لا ريب فيه هدي للمتقين. الذين يؤمنون بألغيب» فقال: المتقون شيعة علي (صلوات اللّه و سلامه عليه)، و الغيب فهو الحجة الغائب(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) و شاهد ذلک قول الله عزوجل، « و یقولون لولا انزل علیه آیة من ربه فقول انما الغیب لله فانتظروا انی معکم من المنتظرین ». فاخبر عزوجل ان الآية هي الغيب و الغيب هو الحجة و تصديق ذلک قول الله عزوجل «و جعلنا ابن مريم و امه آية» يعني حجة.به نقل از يحيي بن ابي القاسم آمده است: از حضرت امام صادق (صلوات اللّه و سلامه عليه) در تفسير آيات کریمه ابتدای سوره بقره: «الم» شکي در آن نيست که در آن کتاب، هدايت از براي متّقين است. آنانکه ايمان به غيب دارند» پرسيدم فرمود: متقيان، شيعيان حضرت اميرالمؤمنين(صلوات اللّه و سلامه عليه) مي باشند و غيب همان حجت غائب است و حضرت تفسیر قرآن به قرآن می‌کنند و از قرآن شاهد میآورد: «مي گويند چر ا بر او آيتي از پروردگارش فرود نمي آيد پس بگو اي رسول(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) همانا غيب، خاص خدا است پس منتظر باشيد که من هم با شما از منتظرانم» خداي عزوجل خبرداده که آيت، همان غيب و غيب، همان حجت است و تصديق اين سخن را از این آيه مبارکه می‌آورد: «و قرار داديم فرزند مريم و مادرش را آيت» که يعني حجّت است.
                              ********
                              «أعوذباللّه من الشّیطان اللّعین الرّجیم»
                              «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيم»[1]
                              توبه‌ي عالمانه‌ي حضرت آدم
                              ما در تفسیر رسیدیم به این آیه شریفه «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيم»، حالا می‌خواهیم با همین آیه از حضرت حجت بگوییم. وجود مقدس حضرت حجت هم مِن کلمات الله است؛ یعنی فکر نکنید که فقط 5 تن آل عبا تبیین شده است. این روایت شریفه در کمال الدین جلد دوم است که روایت صحیحی است و جالب است که در معانی الاخبار هم یک مقدار با تفاوت تبیین شده است ولی از نظر سند هر دو درست است، منتها یک مقدار تفاوت کلامی دارد که بنده دیگر سلسله روات را عرض نمیکنم. وجود مقدّس امام صادق(صلوات اللّه و سلامه عليه)میفرماید:«هی الکلمات التی تلقّیها آدم من ربّه فتاب الله علیه..»عرض کردیم پروردگارعالم فرمود: «و علّم آدم الاسماء کلها» این­ها علم بما هو علم است، آدم همه علوم را می­دانست، «ثم عرضهم علی الملائکه فقال انبئونی باسماء هولاء ان کنتم صادقین» بعد می­فرماید:«فتلقی آدم من ربّه کلمات». در جلسات گذشته عرض کردیم این القا چیست و ادلّه و براهین آن را هم در ادبیات عرب در باب لغت و مطالب دیگر در روایات را نیز بیان کردیم که بالاخره این علم است و او می­دانست، همان که می­دانست را خدا به او گفت: همان که می­دانی.می­فرماید: «کلمات التی تلقّیها آدم من ربّه فتاب الله علیه» براساس آن چیزهایی که می­دانست، خدا القا کرد که آن­ها را بگوید، «و هو عنده قال اسئلک بحق محمّد» ابانا آدم دارد توبه می­کند، آن هم چهل سال که گفتیم چه شد و در جلسات قبل بیان کردیم، «وقال اسئلک بحق محمّد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین الّا تبت علی» تبیین حصر است که خدایا باید بواسطه‌ی اینها توبه مرا بپذیری، «فتاب الله علیه انّه هو التوّاب الرحیم» .خوب دقّت بفرمایید، در بالا بیان شد: «وعلّم آدم اسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکه فقال انبئونی باسماء هولاء ان کنتم صادقین» بعد گفتند: «سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم» تو علیم و حکیمی و تو می­دانی و جز تو نمی­داند و آنچه به ما دادی تو یاد دادی ما نمی­دانیم، «قال یا آدم انبئهم باسمائهم» خداوند فرمود: ای آدم! به این­ها بگو تا متوجّه شوند.کلمات؛ اسماء مقدّس حضرات معصومین(عليهم صلوات المصلّين) است
                              مفضل بن عمر بیان می­کند: من از وجود مقدّس آقا، ذیل این مطلب، سؤال کردم، که « واذ ابتلی ابراهیم ربّه بکلمات فاتهمنّ»«فاتمهنّ» یعنی چه؟ آیا این هم همان است یا نه؟ حضرت می­فرماید: یعنی فأتمهن الی القائم اثنی عشر اماما تسعه من ولد الحسین (علیهم‏السلام).و ان الامامه خلافه الله عزوجل فی أرضه و لیس لاحد أن یقول: لم جعله الله فی صلب الحسین دون صلب الحسن (علیهماالسلام)، لان الله تبارک و تعالی هو الحکیم فی أفعاله لا یسأل عما یفعل و هم یسئلون و هو المهدی فی انتهی الامامة و هنگامی که ابراهیم را به کلمات ابتلا و امتحان کردیم پس همه را تمام کرد که معنای آن اتمام آن تا حضرت حجّت بن الحسن المهدی(صلوات اللّه و سلامه عليه و عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) است. امّا تا وجود مبارک امام حسین(صلوات اللّه و سلامه عليه) را بیشتر نفرمود و بعد فرمود: همه از صلب امام حسین(صلوات اللّه و سلامه عليه) هستند، یعنی وقتی گفت: بحق الحسین(صلوات اللّه و سلامه عليه) یعنی به نوعی، به حقّ همه‌ی ائمه، قسم خورده است و به تعبیر عامیانه؛ چون که صد آمد نود هم پیش ماست.چرا نام حسین(صلوات اللّه و سلامه عليه) تأثیر عجیبی دارد
                              شاید یک دلیل هم این است که اسم امام حسین(صلوات اللّه و سلامه عليه)عجیب است، چون وقتی امام حسین(صلوات اللّه و سلامه عليه)را می­گویی؛ یعنی امام سجاد و امام باقر و امام صادق و امام کاظم و امام رضا و امام جواد و امام علی نقی و امام حسن عسگری و حضرت حجه بن الحسن المهدی(صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) را هم می­گویی، این یک نکته است. یعنی بدانیم اسم حضرت حجّت را هم آورد تا توبه اش قبول شود، توبه ابانا آدم بدون حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) نمی­شود، این هم یک نکته بسیار مهم است. چون امشب آغاز ولایت و امامت است، می­خواهیم همه چیز را بر محور وجود آقاجان قرار دهیم و تفسیرمان با هفته های گذشته، یک مقدار رنگ و بوی متفاوتی دارد.پیروزی و ظهور حقیقی دین، در زمان حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) است
                              در سوره برائت - عرض کردم عنوان برائت، بهتر از توبه است و دلیل هم این است که پروردگارعالم دراینجا به شدّت با منافقین برخورد می‌کند و سوره هم اصلاً با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع نمی­شود و عرض کردیم، پروردگارعالم می­گوید: هر که با نام من شروع کرد، باید با رحمان و رحیم شروع کند، حتی نمی‌گوییم که «بسم الله القاسم الجبّارین» - در سوره برائت آیه 33 می­فرماید: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون» سؤال شد «و لو کره المشرکون» که الآن محقّق نشده، چگونه است؟ امیرالمؤمنین اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) فرمودند: "هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ" اظهر بعد ذلك يعنى بعد از اين غالب گرداند، گفتند بلى فرمود: نه چنين است قسم به آن‌ كسى كه جانم در دست اوست چنان غلبه بر اديان دهد تا باقى نماند روستا ودهكده‏اى مگر آنكه در آن صبح و شب بصداى بلند گفته شود «اشهد ان لا اله الّا اللَّه». یعنی این که در زمان امام زمان(اروحنا فداه) هم شنیدید، وقتی امام می­آید، مثل این است که دین جدیدی آورده، خیر، دین همان است، قرآن همان قرآن است و دین جدیدی نیست؛ امّا امکان دارد جورچین آیه ها تغییر کند، اولیاء خدا نکاتی را هم بیان کرده­اند، حتّی لوحش را هم دیده‌اند. در احتجاج مرحوم طبرسی جلد اوّل است که سوره نور آیه 55 می‌فرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ»امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه عليه) می­فرمایند: این آیه 33 سوره توبه با این آیه تکمیل می­شود، می­فرماید خدا وعده‌ای داده ‌است آن هم چه وعده‌ای، وعده خدا این است: آن‌ها که ایمان می‌اورند و عمل صالح انجام می‌دهند «لیستخلفنهم فی الارض» این‌ها را خلیفه زمین می‌کنم «کمااستخلف الذین من قبلهم» حضرت اینطور می‌فرمایند: «وذلک لم یبق من الاسلام الا اسمه و من القرآن الا رسمه و قال صاحب الامر بایجاه القدر له فی ذلک باستقرار الفتنه فی القلوب حتی یکون اقرب الناس الیه اشدهم عداوه له و عند ذلک یعدالله بجنود لم تروها و یظهر دین نبیه علی یده علی الدین کله و لو کره المشرکون و هو منا و هو قائمنا صلوات الله و سلامه علیه»حضرت می‌فرمایند: آن زمانی است که از اسلام جز نامی و از قرآن جز خطی باقی نمانده باشد. و صاحب الامر (علیه‏السلام) در اثر مکری که نسبت به او می‏شود، غائب است؛ زیرا دل‏ها را فتنه فرا گرفته است، به گونه‏ای که نزدیک‏ترین مردم به او دشمن‏ترین آنان به او هستند. در این هنگام خداوند او را با لشکریانی که برای تو قابل دیدن نیستند، تأویل می‏کند و آیین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به وسیله او بر همه ادیان غالب می‏نماید، هر چند مشرکین ناراحت باشند.حضرت ابراهیم(علي نبيّنا و آله و عليه الصّلوة و السّلام) گفت: خدایا مرا از شیعیان امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب قرار بده
                              من یک روایت راجع به بعضی از مطالب در آخرالزمان نقل کنم، امام صادق (صلوات الله و سلامه علیه)می‌فرمایند « لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ كَشَفَ عَنْ بَصَرِهِ»خدا وقتی ابراهیم را خلق کرد، پرده‌ها را از جلوی او کنار زد «فَرَأَى نُوراً إِلَى جَنْبِ الْعَرْشِ» یک نگاهی سمت عرش کرد، دید نوری است «فَقَالَ إِلَهِي مَا هَذَا النُّورُ»گفت: این نور چه نوری است؟ به او گفته شد: «هذا نور محمد صفوة الله، قال: ذوالجلال والکرام صفوتی من خلقی فرأ نوراً من جنبه» یک طرف دیگر را باز نگاه کرد دید باز یک نور دیگر است «فقال الهی و ما هذالانوار»گفت: این نور دیگر کیست؟ حضرت حق فرمود: «هذا نور علی ابن ابیطالب (صلوات الله و سلامه علیه) ناصر دینی» این ناصر دین من است.«وعلی جنبیهم ثلاثة انوار» نگاه کرد در جنب آن دو، سه نور دیگر هم هستند، عرضه داشت: «فقال یا الهی ما هذه الانوار» این ها چه کسانی هستند؟ ذوالجلال والاکرام فرمود: «هذا نور فاطمه فطمت محبیها من النار و نور ولدیها الحسن و الحسین صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین» این نور، نور فاطمه است که محبین خودش را از آتش جدا می‌کند، فطمت؛ یعنی جدا کردن، فطم در لسان العرب به معنای جدا کردن است و این نور فاطمه است «و لها تسعه انوار» نگاه کرد دید نه نور دیگر هم هست که دور اینها هستند «فقال: الهي و أري تسعة انوار قد حفوا بهم» گفت: این نه نور چه هستند؟ خطاب شد: «یا ابراهیم هؤلاء من ولد علی و فاطمه صلوات الله و سلامه علیه» بر همین کفایت کرد گفت: اینها از فرزندان علی و فاطمه هستند. قسم داد گفت: خدایا به حق این پنج نور، اسم‌های این نه نفر را هم بگو، «فقال: الهي بحق هولاء الخمسة الا ما عرفتني من التسعة. » چه کسانی هستند این نه نفر؟ ذوالجلال والاکرام فرمود: «يا ابراهيم، اولهم علي بن الحسين و ابنه محمد. و ابنه جعفر. و ابنه موسي. و ابنه علي و ابنه محمد. و ابنه علي و ابنه الحسن و الحجة القائم ابنه (عليهم السلام)»بعد فرمود: باز هم من دارم یک نورهایی می‌بینم، هرچه جلوتر می‌روم یک نورهایی می‌آید، اول این نورها نبود، یکی بود بعد دیدم دو تا شد، بعد سه تا و بعد نه تا و دور اینها یک نورهای دیگری دارد، عجیب است می‌گوید «لا یحصی عددهم» عدد اینها قابل شمارش نیست، دیگر نمی‌توانم بگویم اینها ده تا هستند یا صدتا، هزارتا، یک میلیون ... «یا ابراهیم هؤلاء شیعتهم شیعه امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیه » و اینکه قرآن هم فرمود: «و ان من شیعته لَابراهیم» اینکه شیعه شد برای او ابراهیم؛ یعنی برعکس گفت.«فقال ابراهيم:و بما تعرف شيعته»ابراهیم گفت : شیعیان علی بن ابی‌طالب ، چگونه شناخته می‌شوند ؟ پروردگار عالم فرمود:«بصلاتهم الی خمسین والجهر ببسم الله الرحمن الرحیم والقنوت قبل الرکوع و التختم باليمين. و قال ابراهیم یا رب اجعلنی من شیعة امیرالمؤمنین و قال فاخبره الله فی کتابه و قال و ان من شیعته لابراهیم » خداوند تعالی فرمود: به پنجاه و یک رکعت نماز خواندن و بسم‌الله را بلند گفتن و قنوت قبل از رکوع و پیشانی بر خاک گذاشتن و انگشتر در دست راست کردن .پس ابراهیم گفت: خدایا مرا از شیعیان امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب قرار بده .خدای تعالی گفت : به تحقیق که تو را از ایشان قرار دادم . پس از این روی ، خداوند تعالی در مورد او در کتاب خود ( قرآن ) چنین نازل کرده است : و همانا از پیروان او ، ابراهیم است .گره خوردن فتنه اکبر و داعش!
                              پس اولاً ما در دورانی هستیم که دوران امامت حضرت حجت(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) است امّا در پرده غیبت است کسی نمی‌تواند بگوید امامت نیست، ثانیاً اتفاقاتی رخ خواهد داد من سربسته بیان کنم: اتّفاقاتی برای همین نظام مقدس و هم جهان تشیع و هم بلاد اسلامی رخ خواهد داد، به خصوص در اواخر سال و اردیبهشت آینده که باید منتظر باشیم. بعضی‌هایش مبارک و میمون است و بعضی گرفتاری دارد که باید مراقب بود؛ مثل فتنه 88 که آیت‌الله مولوی قندهاری فرمودند: فتنه‌ای هست و فتنه اکبری که اگر مراقب نباشیم بعد از آن بوجود می‌آید، و من سربسته بیان کنم تا بعد نکاتش را بیان کنم که بدانید، یکی همین مجلسین است که اگر از دست دادیم، اتفاقاتی خواهد افتاد که من اشاره می کنم در اردیبهشت اگر مجلسین از دست رفت، فتنه و داعش به هم گره می‌خورد.نسخه‌ی جدیدی از فتنه در راه است
                              این فتنه‌ها هربار با نوع جدیدی می‌آید، این قاعده است. اگر یک بار معاویه برای امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه عليه)قرآن به نی کرد، دیگر برای امام حسن(صلوات اللّه و سلامه عليه) قرآن به نی نکرد، برای امام حسن(صلوات اللّه و سلامه عليه) ورقه سفید داد، و این بار دیگر گفت هرچه شما بگویید! خیلی باید مواظب و مراقب باشیم، یکی از نشانه‌های محبّین اهل بیت(عليهم صلوات المصلّين) و آخرالزمان این است که شیعه باید بصیر باشد، فتنه زیاد است، حضرت هم فرمود: فتنه های زیادی در آخرالزمان بوجود می‌آید، فتن کثیره است عزیز دلم! این فتن کثیره گرفتارمان نکند گاهی طوری می‌شود در فتنه اکبر که کسانی که از خصّیصین هم بودند، شاید پایشان بلغزد!! بگویند: خب حالا اصل، حفظ نظام است دیگر حالا زید نشد عمرو!! حالا ایشان هم رهبر نباشد چه می‌شود مگر؟ خیلی دقت کنید، من اجمالاً دارم بیان می‌کنم تا تفصیلش را آرام آرام بیان کنم، اتفاقاتی می‌افتد که اتفاقاً اتفاقاتش هم اتفاقات سختی خواهد بود. این که بیان می‌کنند امروز خط مقدم ما و مرز ما به فلسطین اشغالی چسبیده، می‌خواهند یک کاری کنند اینها را بیاورند بمب و مطالب و... که بعد همین مردم که می‌گویند امنیت هست، آنها بگویند که ببینید هی می‌گویید که بشار بماند حالا بشار نماند چه می‌شود؟ فشار به بشار بیاید، داعش پدر ما را درآورد. هی می‌گویند سید حسن نصرالله، مقاومت،حالا چه می‌شود؟ مرزمان را از آنجا، اینجا بیاوریم. البته من حالا سربسته دارم می‌گویم و می‌بینم که مثل یک پرده ای که باز می‌شود روی یک میز اگر مراقب نباشیم می‌بینید که چه اتفاقاتی می‌افتد، آنچه که اعاظممان برای ما ترسیم کردند، اتفاق خواهد افتاد، نعوذبالله و نستجیر بالله، مراقب باشید مواظب باشید، هشیار باشید، این بار مجلسین از جنگ مهم تر است، مجلسین از همه چیز مهم تر است، باور کنید اتفاقاتی در راه است، باور کنید که بعضی که مع الاسف بویی از خدایی بردن ندارند، کارهایی می‌کنند.تا دیروز مارا سفیه می‌دانستند و خود را اصلاح طلب امّا امروز...
                              امروز با قبل فرق دارد، قرآن می‌گوید: وقتی بهشان گفتید که شما بیایید فساد نکنید «واذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون الا انهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون»می‌گفتند ما اصلاح طلبیم «الا انّهم هم المفسدون و اذا قیل لهم آمنوا کما آمن الناس قالوا انومن کما امن السفها». البته بگذریم که آن بابا هم خراب کرد و ما هر چه می­کشیم، از اوست، ولی یادتان هست که چه می­گفتند؟ می­گفتند یک مشت گری گوری به فلان کس رأی دادند، طرف دو هفته سه هفته حمّام نرفته، مسخره می­کردند و به سخره می­گرفتند وقتی می­گفتی «و اذا قیل لهم امنو کما امن الناس قالوا انومن کما آمن اسفها الا انّهم هم السفها ولکن لا یعلمون»، امّا فتنه الان این است: امروز قرآن می­فرماید: « واذا لقوا الذین امنوا قالوا آمنا» این دفعه می­گویند: رهبر معظم انقلاب، حضرت اقا فرمودند. « و اذا خلوا الی شیاطینهم قالو انا معکم انما نحن مستهزئون» امّا وقتی با شیاطینشان خلوت می‌کنند، می­گویند ما با شماییم و اینها را مسخره می‌کنیم. بگذریم که روی منبر نمی­شود یک چیزهایی را گفت: ولی اتفاقا همین هم هست و ضبط هم شده که رهبر معظم را به سخره گرفتند و بعد خندیدند!! و اذا قیل لهم آمنوا قالو امنا و و اذا خلوا الی شیاطینهم قالو انا معکم انما نحن مستهزئون الله یستهزی بهم و یمدهم فی طغیانهم یعمهون» ... ظهور نزدیک است؛ از نشانه‌های منتظرین، حفظ قرآن و توسل به حضرت حجّت(اروحنا فداه) است
                              یقین بدانید اخرالزمان است، کسی نمی‌تواند وقت تعیین کند اما علایم نشان می­دهد نزدیک است، یقین بدانید که 1400 در 1400 دیگر باید لحظه شماری کرد. تمام شد، الان آذر 1394 است، چه سرعتی هم دارد، سه ماه دیگر از این سال مانده، دیگر تمام شد، به قول معروف بعضی به مزاح می­گویند: از بس دارد به سرعت می­گذرد باید بگوییم پیشاپیش سال نو را به شما تبریک می­گوییم، خیلی عجیب است، واقعا می­شود؟ همین طور دارد به سرعت می­گذرد، دیگر نهایتا، معلوم نیست شاید هم درهمین ایام بیاید، «انهم یرونه بعیداً و نراه قریبا» ولی 1400 در 1400 شد دیگر باید لحظه شماری کنیم. آیا ما برای ظهور آماده هستیم؟ نشانه­های منتظرین این است که باید قرآن را حفظ کنند، عرض کردم روزی یک آیه هم شده حفظ کنید، خودش برکت می­دهد، روزی یک آیه حفظ کنید، خیلی مهمّ است، من می­دانم، بعضی در همین چند وقت پیش که من بیان کردم، شروع کردند و بعضی حافظ کل قران شدند و بعضی حافظ ده بیست جز شدند.توسل به آقا جان، عرض کردم: هرساعت یاد آقا جان کنید و حداقل این است که هرساعت دعای سلامتی بخوانید«فی هذه السّاعة و فی کل ساعة »خدا گواه است عزیز دلم! اگر هر ساعت یاد آقا جان بودی، می­شودآقا جان یاد ما نباشد؟ ایشان که «سجیتکم الکرم» هستند، «عادتکم الاحسان» هستند.پس اولین خصلت اینکه سربازان امام زمان باید حفظ قرآن کنند، تنبل شدی و خوابیدی و با موبایل، عمرت را تباه کردی، نمی‌شود. مگر اینکه با آن، قرآن و معارف کار کنی، امّا تمام شد، عمر رفت، حالا در روایات بعدی می­خوانم انشاالله که یکی از نشانه­ها این است که جوانها زود از دنیا می­روند و... . «شاهراً سیفی»، می­خواهی برگردی؟ به یاد آقا جان باش و هر شب با آقا جان حرف بزن، محضر مبارکتان عرض کردم: هر شب قبل از خواب، با آقا جان حرف بزن، دعای سلامتی بخوان، اگر هم اوایل یادت می­رود، موبایلت را کوک کن و هر وقت نخواندی قضا کن. مثلا اگر میخواهی یازده بخوابی و سه و چهار بلند شوی، قضای این چند ساعت را بخوان، قبل از خواب هم دو سه دقیقه با آقا جان حرف بزن.غم حقیقی؛ فراق از حضرت دوست
                              کلید ورود به قلب آقا جان هم حضرت نرجس خاتون، آن عالمه، حکیمه، تقیه، نقیه، (روحي له الفداء و سلام اللّه عليها) است، فاتحه بخوان و بعد بگو: آقا جان! به حق مادرت، می­خواهم سربازت بشوم، دستم را بگیر، این طور با آقا حرف بزن. امشب هم بگو: اقاجان! آغاز ولایت شما و جشن و سرور است، ولی نکند من غمگین باشم؟ نه غم اینکه مثلا خانه ندارم ماشین ندارم، چه ندارم، نه، غمگین باشم که به تو اتّصال ندارم. اتفاقا غم حقیقی این است و بقیه می­گذرد.همه را داخل قبر میبرند، همه به یک جا می­رویم و همه فقط اسممان را می­برند نه فامیلی‌مان را «اسمع، افهم یا فلان ابن فلان». اسمع افهم یا دکتر یا مهندس یا آیت الله یا تاجر نمی‌گویند دیگر بالاتر از امام خمینی قدس سره، نداریم، آیا گفتند: اسمع افهم یا امام یا آیت الله العظمی؟ خیر، گفتند: اسمع افهم یا روح الله بن مصطفی. از امام صادق(سلام اللّه عليه) هم سوال کردند که چرا اسم پدر را می­گویند؟ فرمودند: برای اینکه بگویند: حلال زاده است.. پس بدانید ناراحتی این است که منقطع از حضرت حجت باشیم، اتفاقا وقتی متّصل شدیم دنیا برایمان هیچ می­شود ضمن اینکه با مردم و بین مردم هستیم، غرّه به اعمالمان نمی­شویم ودنیا برایمان هیچ می­شود. عزیز دلم! اتفاقاً آنها که به حضرت متصل شدند و از دنیا و مافیهایش بریدند، دیدند که خیلی در دنیا حرّ و آزادند، خداوند متعال همه چیز را هم به اندازه خودشان می­دهد، آن که فقط برای دنیا می­دود دائماً باید بدود و حتّی از غذایی که می­خورد لذّت نمی­برد و دائم دارد با تلفن حرف می­زند که آنجا این طور شد و فلان شد، و ای بسا کسی که نان پنیری هم بخورد از غذایش لذت ببرد ولی این بدبخت دائم گرفتار است، آرامش ندارد. یاد حضرت باش، وقتی زیاد به دنیا چسبیدی شبها هم به یاد آقا جان نیستی....
                              السلام علیک یا بقیه الله


                              نظر

                              • mohammadhossein
                                عضو فعال
                                • Feb 2016
                                • 818

                                #210
                                پاسخ : دو کلام حرف حساب

                                رای من تک رای عشق است و نمایندم حسین/
                                علت حکم و بقای حال و آیندم حسین/
                                رای من بر غیرت و مردانگی های علیست/
                                مرتضایی که حقیقت در سراپای علیست/
                                رای من بر فاطمه هم کف شاه خیبر است/
                                چونکه نام فاطمه حکم شفای محشر است/
                                رای من بر مجتبی ان سید اهل جنان/
                                سیدی که محرم اش بیگانه ی بیگانگان/
                                ای جماعت این بگویم تا که میگیرم نفس/
                                رای من بر مهدی آل محمد بود و بس/

                                نظر

                                در حال کار...
                                X