گزیده های شعر و شاعری

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • arak_bourse
    کاربر فعال
    • Nov 2010
    • 3802

    #136
    شعر شايد مرحمي است بر دل زخم خورده
    شعر مي تواند راهي باشد براي فرار از درد تنهايي
    شعر افسانه گمشده هاست
    شعر كوچه باغ گذر از خويشتن است

    (اين رو بگم كه اين شعري كه از خودم در كردم از اين بهتر نميشه اما اميدوارم قبل از من كسي ديگه اي نسروده باشه)
    تحلیلگر بازار tahlilgar0@

    نظر

    • arak_bourse
      کاربر فعال
      • Nov 2010
      • 3802

      #137
      ای مدعی
      ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست
      گیرم که جهان آتش سوزنده بگیرد
      بارد و قبول تو چه نقص و چه کمالست
      بی آب شود جوهر یاقوت محالست
      اینجا سر بازارچهی لعل فروشیست
      مگشا سر صندوق که پر سنگ و سفالست
      مارا به هما دعوی پرواز بلند است
      باری تو چه مرغی و کدامت پر و بالست
      با بلبل خوش لهجهی این باغ چه لافد
      سوسن به زبان آوری خویش که لالست
      خوش باشد اگر هست کسی را سر پیکار
      ناورد گه ما سر میدان خیالست
      خاموش نشین وحشی اگر صاحب حالی
      کاینها که تو گفتی و شنیدی همه قالست
      تحلیلگر بازار tahlilgar0@

      نظر

      • آمن خادمی
        مدیر
        • Jan 2011
        • 5243

        #138
        تو خامشی،
        که بخواند؟
        تو میروی،
        که بماند؟
        که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟

        از این گریوه به دور،
        در آن کرانه ببین:
        بهار آمده،
        از سیم خاردار گذشته


        محمدرضا شفیعی کدکنی
        to continue, please follow me on my page

        نظر

        • malavan
          عضو عادی
          • Aug 2025
          • 294

          #139
          رسم این شهر عجیب است بیا برگردیم

          قصد این قوم فریب است بیا برگردیم

          ان که یک روز دل به نگاهش دادیم

          خنده اش سردو فریب است بیا برگردیم

          شاعر : بیلمیرم !
          [COLOR="darkgreen"]بی چیز باش[/COLOR]***ناچیز نباش[/COLOR]

          نظر

          • آمن خادمی
            مدیر
            • Jan 2011
            • 5243

            #140
            آدم ها برای یکدیگر نقش سیگار را بازی میکنند ،
            همدیگر را می کشند ،
            لذت می برند ،
            دود می کنند ،
            تمام می کنند.
            .....................و بعد از اندک زمانی ،
            سیگاری دیگر
            to continue, please follow me on my page

            نظر

            • آمن خادمی
              مدیر
              • Jan 2011
              • 5243

              #141
              بعد از آن سيب من آدم شده ام ميداني؟
              همدم و يار حوا من شده ام ميداني؟

              تو بگو از تو كدامين نفس عشق رسيد
              كه من اينگونه تهي غم شده ام ميداني؟

              روز اول كه من آن نرگس چشمت ديدم
              از دلم داغ جنون زد به سرم ميداني؟

              من به ولله و احد كفر نگويم هرگز
              ولي انگار خدا من شده ام ميداني؟

              دوش من جرعه اي از لعل لبت نوشيدم
              دلبرم باز جنون زد به سرم ميداني؟


              شاعر : سيد حامد رحمتي
              to continue, please follow me on my page

              نظر

              • مجيد رادمنش
                مدیر (6)
                • Oct 2010
                • 4902

                #142
                گله ميکرد ز مجنون ليلي
                که شده رابطه مان ايميلي

                حيف از آن رابطه ي انساني
                که چنين شد که خودت ميداني

                عشق وقتي بشود داتکامي
                حاصلش نيست بجز ناکامي

                نازنين خورده مگر گرگ ترا
                برده يا دات نت و دات ارگ ترا

                بهرت ايميل زدم پيشترک
                جاي سابجکت نوشتم به درک

                به درک گر دل من غمگين است
                به درک گر غم من سنگين است

                به درک رابطه گر خورده ترک
                قطع آنهم به جهنم به درک

                آنقدر دلخور از اين ايميلم
                که به اين رابطه هم بي ميلم

                مرگ ليلي نت و مت را ول کن
                همه را جاي OK کنسل کن

                OFF کن کامپيوتر را جانم
                يار من باش و ببين من ON ام

                اگرت حرفي و پيغامي هست
                روي کاغذ بنويسش با دست

                نامه يک حالت ديگر دارد
                خط تو لطف مکرر دارد

                خسته از font و ز format شده ام
                دلخور از گِردِلي @ (ات) شده ام …

                کرد ريپلاي به ليلي مجنون
                که دلم هست از اين سابجکت خون

                باشه فردا تلفن خواهم کرد
                هرچه گفتي که بکن خواهم کرد

                زودتر پيش تو خواهم آمد
                هي مرتب به تو سر خواهم زد

                راست گفتي تو عزيزم ليلي
                ديگر از من نرسد ايميلي

                نامه اي پست نمودم بهرت
                به اميدي که سرآيد قهرت
                یـــــاد خــــــدا آرامش بخش دلهــــــاست ..... کجایند مردان بی ادعـــــــا

                نظر

                • ناهید
                  عضو فعال
                  • Dec 2010
                  • 1419

                  #143
                  آیینه پرسید:
                  که چرا دیر کرده است..؟

                  شاید دل دیگری او را اسیر کرده است..

                  ...خندیدم وگفتم : او فقط عاشق من است! تنها دقیقه ای تاخیر کرده است..

                  خندید به سادگی ام و گفت:احساس پاک تورا زنجیر کرده است..

                  گفتم از عشق من چنین سخن مگو

                  گفت: خوابی! سال ها دیر کرده است

                  در آینه به خود نگاه می کنم

                  آه...عشق او عجب مرا پیر کرده است

                  ...راست گفت آینه که منتظر نباش

                  او برای همیشه دیر کرده است.....
                  حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                  خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                  خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                  نظر

                  • محمود شریعت
                    عضو فعال
                    • Oct 2011
                    • 1358

                    #144
                    در این بازار نامردی به دنبال چه می گردی؟

                    نمی یابی نشان هرگز تو از عشق و جوانمردی

                    برو بگذر از این بازار،از این مستی و طنازی

                    ...

                    اگر چون کوه هم باشی در این دنیا تو می بازی
                    آخرین ویرایش توسط محمود شریعت؛ 2011/06/07, 10:22.
                    . . . . . . . . . . Sava Trading Group . . . . . . . . به زودی . . . .
                    [/RIGHT]
                    [/B][/SIZE]

                    نظر

                    • آمن خادمی
                      مدیر
                      • Jan 2011
                      • 5243

                      #145
                      من خو نمیكنم به نظامِ سیركی كه در آن
                      تنها برای شیرهایی كف میزنند
                      كه به ضربِ شلاقِ رام كننده میرقصند
                      غرشِ مرا اگر خوش ندارید
                      به گلوله پاسخم دهید
                      to continue, please follow me on my page

                      نظر

                      • کارآمد
                        عضو فعال
                        • Jan 2011
                        • 315

                        #146
                        الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی، همدردی کنم.
                        بیش از آنکه مرا بفهمند، دیگران را درک کنم.
                        پیش از آنکه دوستم بدارند، دوست بدارم.
                        زیرا در عطا کردن است که می ستانیم
                        و در بخشیدن است که بخشیده می شویم، و در مردن است که حیات ابدی می یابیم.

                        نظر

                        • آمن خادمی
                          مدیر
                          • Jan 2011
                          • 5243

                          #147
                          من پری کوچک غمگینی رو می شناسم که در اقیانوس مسکن دارد و دلش را در یک نیلبک چوبین می نوازد ،آرام آرام
                          to continue, please follow me on my page

                          نظر

                          • ناهید
                            عضو فعال
                            • Dec 2010
                            • 1419

                            #148
                            از خویش خستهام

                            هر چیزِ تازه در دلِ من میشود سیاه
                            هر رنگِ تازه در نظرم میشود تباه
                            هر روز میشکند ریسمانِ من
                            هر روز
                            پاره میشود ایمانم از گناه
                            ٭
                            از هم گسسته ام

                            هر چیزِ خوب تو گویی دروغ بود
                            حتی ستاره های یخی نیز
                            مردهاند
                            دیگر ادامه ی این راه بسته است
                            حتی خدای من امروز
                            خسته است.
                            حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                            خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                            خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                            نظر

                            • ناهید
                              عضو فعال
                              • Dec 2010
                              • 1419

                              #149
                              وقتی که رفت ناراحت شدم وقتي كه
                              برگشت يك سبد انار با او بود ؛
                              خنديدم
                              و بچه گانه دستم را دراز كردم
                              و او از انارهايش يك دانه هم به من نداد
                              دلم مي خواست بخندم ولي گريستم
                              و ناگهان همه گفتند تو ديگر مرد شدي!
                              باشد از فردا مرد مي شوم
                              امروز يك انار به من بدهيد
                              حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                              خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                              خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                              نظر

                              • ناهید
                                عضو فعال
                                • Dec 2010
                                • 1419

                                #150
                                همیشه از فاصله ها گله می کنیم؛ شاید یادمان رفته که
                                در مشق های کودکی برای فهمیدن کلمات، کمی فاصله هم لازم بود
                                حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
                                خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
                                خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

                                نظر

                                در حال کار...
                                X