چه فرقی می کند عاشق تو باشم یا عاشق رنگین کمان وقتی هردو هفت خطید؟!!!
گزیده های شعر و شاعری
Collapse
X
-
رابطه مان آنقدر سرد شده که دیگر می توانیم با خیال راحت کولر را خاموش کنیم!!!این گونه در هزینه های زندگیمان صرفه جویی خواهیم کرد :)حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را
نظر
-
همیشه نباید همه چیز را توضیح داد وقتی کسی برای نداشته هایت، بهانه میگیرد، بهتر است او را هم نداشته باشی تا به نداشته هایت اضافه شود!!حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را
نظر
-
جیرجیرکها وقتی عاشقند،می خوانند و وقتی نیستند، می میرندto continue, please follow me on my page
نظر
-
کيسه ی کوچک چای تمام عمر دلباخته ی ليوان شدولي هر بار که حرف دلش را مي زد صدايش توی اب جوش مي سوخت .کيسه ی کوچک چای با يک تکه نخ رفت ته ليوان .......حرف دلش را اهسته گفت ...ليوان سرخ شدحضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را
نظر
-
از چشمم افتادی!... مثل قطرهء اشک!...
همونی که چند صباحی چشماتو تروتازه نگه میداره و بعد آروم از گوشهء
پلکت سر می خوره و سرازیر میشه روی گونه هات!... همون قطره اشکی که وقتی از چشمت افتاد،
دیگه افتاد! ..و حتی اگه بخوادم دیگه نمی تونه برگرده سر جای اولش، توی چشمات... بهمین سادگیحضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را
نظر
-
جخ امروز...نه!
جخ امروز
از مادر نزاده ام
نه
عمر جهان بر من گذشته است.
نزدیک ترین خاطره ام خاطره ی قرن هاست.
بارها به خونمان کشیدند
به یاد آر
و تنها دست آورد کشتار
نان پاره ی بی قاتق سفره ی بی برکت ما بود.
اعراب فریب ام دادند
برج موریانه را به دستان پرپینه ی خویش بر ایشان در گشودم
مرا و همه گان را بر نطع سیاه نشاندند و
گردن زدند.
نماز گزاردم و قتل عام شدم
که رافضی ام دانستند
نماز گزاردم و قتل عام شدم
که قرمطی ام دانستند.
آن گاه قرار نهادند که ما و برادرانمان یکدیگر را بکشیم و
این
کوتاهترین طریق وصول به بهشت بود!
به یاد آر
که تنها دست آورد کشتار
جل پاره ی بی قدر عورت ما بود.
خوش بینی ی برادرت ترکان را آواز داد
تو را و مرا گردن زدند
سفاهت من چنگیزیان را آواز داد
تو را و همه گان را گردن زدند
یوغ ورزاو بر گردنمان نهادند
گاوآهن بر ما بستند
بر گرده مان نشستند
و گورستانی چندان بی مرز شیار کردند
که باز مانده گان را
هنوز از چشم
خونابه روان است.
کوچ غریب را به یاد آر
از غربتی به غربت دیگر
تا جست و جوی ایمان
تنها فضیلت ما باشد.
به یاد آر
تاریخ ما بی قراری بود
نه باوری
نه وطنی.
نه
جخ امروز
از مادر
نزاده ام
احمد شاملوto continue, please follow me on my page
نظر
نظر