خدایا با توام ، لطفا دوباره دست به آفرینش ِ آدم شو . . .زمین دلتنگ ِ آدمی است !!!!
گزیده های شعر و شاعری
Collapse
X
-
-
من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم
تنهاییت برای من ……
همه بغضها و اشکهایت برای من ..
بخند برایم بخند آنقدر بلند
...تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را…
صدای همیشه خوب بودنت راحضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را
نظر
-
تو را کشتند
و ما را زنده
با تو در خاک کردند
ما ساکنان قبرهای بی نشانه ایم
جنازه ی خود را بر دوش می گیریم
و با هر کشته
برای خود
سوگواری می کنیمto continue, please follow me on my page
نظر
-
عرياني يك شاخه غزل پيرهنم نيست
اين وصله ي ناجور تو در حد تنم نيست
روحي كه ز افلاك تو بر خاك رسيده
در مرده ترين حوصله ي اين بدنم نيست
بو ميكشمت طعم علف هرزه ي دنيا
در تشنه ترين گشنگي اين دهنم نيست
باران تو را سيل به مرداب كشانده
فرهادترين حادثه با كوه كنم نيست
تدريجي مرگي است به هر جا نرسيده
كرباس ترين حاشيه را در كفنم نيستto continue, please follow me on my page
نظر
-
شعر "درویش" از شاعر "مجید طاهری"
آه درویش سلام
این منم،
هان؟!
نشناسی من را؟!
من همان طفل پریشان دی اَم
خورده بودم به زمین
دم دروازه شهر
پر ز خاک و عرق شرم زمین خوردن خویش
آه،یادت آمد؟!
گفتی ای دوست، علی گو برخیز!
آه،درویش
دلم می خواهد
همچنان زار بگریم چون دی
نه ز خار دستم
نه ز زخمی شدن پای چپم
بلکه اینبار ز زخم دل خویش
من زمین خوردم باز
نه،درویش هنوز
یاد دارم گفتی
که نگه کن جلوی پایت را
که زمینِ دنیا،پرزسنگ سیه و ناصافیست
چه بگویم درویش
کاش آن روز به من می گفتی
که مواظب باشم
دوستان هم گاهی
نقش نامرئی سنگان زمین سیه اند
و چنانت کوبند
که دگر روزن امید به برخواستنت
در دلت خواهد مرد
آه،درویش کجا؟!
نا امیدت کردم؟!
گرچه سخت است ولی
تو بیا دستم گیر
باز،برگو یاهو
تا علی گویم و برخیزم باز
من امیدم زنده ست
تا تو هستی دل من پاینده ست
آه،درویش نرو!!...
جان فدای قدمت
من همان طفل پریشان دی اَم[B][SIZE="4"][COLOR="magenta"]درصورتیکه کار خرید سهام بدرستی انجام شود تفریبا زمان فروش آن هرگز فرانخواهد رسید:-bd
[/COLOR][/SIZE][/B]
نظر
-
دوستان این شعر از خواهر عزیزم هست، با تخلص م.آرامش روشن
واژه سودایی و محزون دل من
ناگهان، در جرسی، واژه ها تابیدند
کلک سرمست خیالی پر زد
و چلیپای نگاهت به تنم آتش زد
جمله ام بال کشید
تا شبستان شرر
تا قناویز غزل
و دل دفتر من سبز ز احساس تو شد
آسمانش تاریک
قلمم خونش ریخت
واژه ها غریدند
غصه ها باریدند، در هبوط گل سرخ
و تنم تاب تحمل نتوانست کند
و نم اشک که از پنجره فکر تبلور میکرد
تیه، آغوش تو بود
که مرا گم میکرد
تو به دارش آویز
داری که از سلسله موی تو بود
یا خمی که از خم ابروی تو بود
تو شرابت سرشار
قلمم شاهد بیمار اگر شد، چه دریغ!!
[B][SIZE="4"][COLOR="magenta"]درصورتیکه کار خرید سهام بدرستی انجام شود تفریبا زمان فروش آن هرگز فرانخواهد رسید:-bd
[/COLOR][/SIZE][/B]
نظر
-
از مجموعه اتل متل... (نقدهای اجتماعی)
....اتل متل تعصب، یواشکی گفته بود
قرار ما فردا صبح
پشت محاسن پیر یه خاین جوونه!!
میخواد که روی تسبیح ش هیچ لکه ای نمونه
م. آرامش روشن[B][SIZE="4"][COLOR="magenta"]درصورتیکه کار خرید سهام بدرستی انجام شود تفریبا زمان فروش آن هرگز فرانخواهد رسید:-bd
[/COLOR][/SIZE][/B]
نظر
نظر