سینــــــما

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • سپه
    كاربر فعال
    • Dec 2010
    • 790

    #151
    در اصل توسط hamed89 پست شده است View Post
    ..دقیقا من رو یاد فیلم های استنلی کوبریک میندازه (ایز واید شات) ...
    دوستان کسی راجع به این فیلم کوبریکک اطلاعاتی داره؟

    منظورم داستان فلم وبازیگران و این چیزا نیس .
    منظورم اینه که غیراون چیزی نشون می داد حرف دگه ای داشت یا نه.

    مثلا جاده مانهالند یا شاتر ایلند رو می بینی بعدش می بینی خود کارگردان هم هنوز تو فکره چی به چی شد
    هرچه مطابق میل وارزوهای باطنی ماست ، به نظر ما حقیقت محض میرسد

    نظر

    • ماهور
      عضو فعال
      • Feb 2011
      • 1239

      #152
      رئیسیان: نمی گویم آنجلینا جولی چه نقشی را در فیلم من بازی می کند

      در حالی که گمانه زنی ها درباره آمدن یا نیامدن آنجلینا جولی همچنان ادامه دارد به تازگی علی سرتیپی مدیرعامل شرکت فیلمیران از این مساله سخن گفت که آمدن آنجلینا به ایران صحت دارد و قرار است مدیر برنامه های این بازیگر در هفته پیش رو برای رایزنی در این باره به ایران سفر کند.

      به گزارش سایت روزنامه ایران،سرتیپی همچنین با تاکید بر اینکه فیلمنامه ترجمه شده «لطفا بدون گناه» برای وی ارسال شده از ابراز آمادگی آنجلینا جولی برای بازی در این فیلم صحبت کرد.

      پیرو صحبتهای سرتیپی، علیرضا رئیسیان که کارگردانی فیلم «لطفا بدون گناه» برعهده وی است، نیر با تایید ماجرای انتخاب آنجلینا جولی برای بازی در این فیلم از این مساله صحبت کرد که هرچند آمدن آنجلینا جولی به ایران قطعی است اما تاریخ آمدن این بازیگر مشخص نیست.

      رئیسیان همچنین پاسخ به این پرسش که آنجلینا در چه نقشی از فیلم «لطفا بدون گناه» بازی خواهد کرد را محرمانه دانست و درباره محتوای داستانی فیلم «لطفا بدون گناه» هم اطلاعات دقیقی ارائه نکرد.
      چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
      گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر...

      نظر

      • آمن خادمی
        مدیر
        • Jan 2011
        • 5243

        #153
        ویشکا آسایش: پسرم را این جوری آرام می کنم

        فرهنگی -سلامت کودک، فرزندپروری مثبت و جامعه ایمن گفتگویی صمیمانه داشت که هنرمندان به برخی رفتارهای خود با کودکانشان اشاره کردند.

        در این دیدار ویشکا آسایش در باره رفتار با فرزندش گفت:

        وقتی "گیو" عصبانی میشه و جیغ میزنه جای اینکه عصبانی بشم و دعواش بکنم، اول کنارش مینشینم یا اون رو تو بغلم میگیرم و بعد آروم و شمرده ازش میپرسم " از چی ناراحتی، بجای جیغ زدن برام تعریف کن چی شده " با این کار بهش یاد میدهم چطور راجع به احساسات و ناراحتیاش حرف بزنه.
        to continue, please follow me on my page

        نظر

        • آمن خادمی
          مدیر
          • Jan 2011
          • 5243

          #154
          احمدپورمخبر:بیشترین دستمزدم زبر20میلیون تومان بوده/ رضا عطاران آدم هیزی نیست

          احمد پورمخبر نابازیگر مسن سینمای ایران در گفتگویی که با رضا رشیدپور در برنامه زنده این مجری در شبکه ماهواره ای مجوزدار ایرانیان انجام داده اطلاعات جالبی درباره زندگی اش ارائه داد.

          سایت روزنامه ایران به نقل از وی نوشت:


          *بیشترین حقوقی که برای بازی در یک کار سینمایی گرفته ام زیر 20 میلیون تومان بوده است؛ حقوقم عموما بین 10 تا 20 میلیون تومان متغیر بوده است و اصلا نمیدانم این شایعاتی که درباره دستمزد 100 میلیونی من رواج یافته از کجا آمده است.


          *بهترین فیلمی که در آن بازی کرده ام «خروس جنگی» بوده است شاید به خاطر حضور رضا عطاران در این کار. عطاران را خیلی دوست دارم و همیشه دوست داشته ام با او همکاری کنم. عطاران از آن بازیگرانی است که چشم پاک است و اصلا هیز نیست!


          *عباس قادری(خواننده کوچه بازاری) باجناق من است اما به هر حال باجناق فامیل نمی شود چراکه میان دو باجناق هیچ ارتباط خونی وجود ندارد.

          *تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده ام و مدتی را به عنوان معلم کلاس سوم دبستان مشغول کار بودم. بعد از آن به میوه فروشی روی آورده و مدتی هم در چهارراه گلوبندک گردو فروشی میکردم!

          *قرار است یک آلبوم موسیقی را به بازار عرضه کنم. البته در ابتدا بنا بود که یغما گلرویی ترانه های این آلبوم را بخواند اما به دلایلی این امر محقق نشد و حالا تصمیم گرفته ام که با ترانه هایی از خودم این آلبوم را پر کنم.


          *من به نسبت دورانی که در آن زندگی میکردم، خیلی دیر ازدواج کردم یعنی حدودا 40 سالم بود که ازدواج کردم. اکنون چهار فرزند دارم؛ دو فرزند پسر و دو فرزند دختر! همسرم آدم بیسوادی است و بنده خدا حتی فرق صد میلیون و پنج هزار تومان را نمیداند و فکر میکند پانصد هزار تومان بیشتر از یک میلیون تومان است.
          to continue, please follow me on my page

          نظر

          • آمن خادمی
            مدیر
            • Jan 2011
            • 5243

            #155
            نامه ی سرگشاده پیمان معادی (بازیگر فیلم هایي چون جدایي نادر از سیمین، درباره الی... و ...) در مورد وضعيت امروز سینماي ما
            اینجا هرچه شود ..... هر چه باشد ....هنوز ایران است
            سلام کردن گاه رسمیتی میدهد که نمیشود از دل حرف زد .
            بگذارید آخرین ردیف سینما نشسته باشم و خیره به نقش آرایی شما روی پرده هایی که روزگاری نه چندان دور پاره اش میکردید حرف بزنم .
            ما نه گوسفندیم و نه خود را به خریت زده ایم.
            تنها تفاوتمان اینست که بلندگو ها را به شما داده اند و تماشاچیگری را به ما پیش فروش کرده اند . شما میتازید و گرد و خاک میکنید ...
            ما چشمهایمان از غبار ِشما و اشک هایمان گِل میشود اما چیزی نمی توانیم بگوییم . نه اینکه آزادی بیان نداریم .... چرا داریم ، مشکل اینجاست که آزادی پس از بیان نداریم !
            روی سخنم با شماست که گیشه ها را در دست گرفته اید و آنقدر عوامل پشت صحنه دارید که سالی یک فیلم را ساخته تدوین و میکس کنید تا عید ها کنار سفره هفت سین برای فرزندانتان از خستگی های یکسال زحمت بگویید و آنها به شما
            افتخار کنند که چه مردانه دم از حقیقت می زنید .
            دلم از روزگاری میگیرد که " آدم برفی" ، جرم بود .
            " مارمولک" به زیر پا ها خزید ، گربه های اشرافی ایرانی در زیرزمین ها بایگانی شد ." دایره" را دو سال دور زدید و دم از سینمای خلاق زدید.
            ناصر تقوایی این روز ها خاک میخورد... مخملباف پای ماندن نداشت ...
            بهرام بیضایی با تمام دنیا قهر است.
            مسعودکیمیایی هنوز خواب اسطوره هایش را می بیند ...
            پرویز فنی زاده که در خاک باشد ، بهروز وثوق که ممنوعه و فاطمه معتمد آریا مفقود الاثر ..
            باید پرچمدار سینمای ما حامد کمیلی شود ...
            باید مسعود ده نمکی اپرای مجلل در گیشه ها به راه بیندازد...
            باید فریدون جیرانی یک هفته شب نخوابی بکشد تا برنامه ترور شخصیت بازیگر های ما را بکشد .
            بگذار این فریاد نصفه ای باشد که از گلوی یک نسل بیرون پریده است .
            نسل ما را ببخشید ... ما خواستیم نفهم بمانیم ... نشد ... به خدا نشد ...
            وقتی "داش آکل" به غیرتمان زد ...
            وقتی "قیصر" به پاشنه های خوابیده ی ما خندید ...
            وقتی "مسافران" را نفس کشیدیم ..
            وقتی "هامون" را به جان نا خود آگاهمان انداختند...
            دست ما که نبود . ما "گاو ِ " مهرجویی را دیده ایم که گاو نمانیم....
            ندانستیم از" باشو" هم غریبه ای کوچکتر می شویم.
            ما را ببخشید که طعم سینمای خوب را چشیده ایم ....
            ما را ببخشید اگر دستهای لرزان اکبر عبدی در "مادر" از یادمان نرفت ...
            اگر کمر خمیده معتمد آریای "گیلانه" را تا خوردیم ..
            اگر با حاج کاظم " آژانس شیشه ای" ، عذاب وجدان گرفته ایم ...
            اگر در" مهاجر" ، جبهه هایمان را دید زده ایم .اگر طعم ناب گیلاس را چشیده ایم .
            اگر پای " بایسیکلران" ، خوابمان گرفت و به خود فحش دادیم.
            اگر فریماه فرجامی را خندیدید و ما خاطراتمان آتشمان زد ....
            شما اهل به خود آمدن نیستید ، نبودید ... اما بدانید سکوت ما از سر بی کسی یست ...
            مارا در این بی کسی گِل گرفته اید و دل این نسل برای " ناخدا خورشید" ها تنگ است ...
            ما خون دل میخوریم و بزرگان این سینما سکوت می کنند ....
            شما هم می تازید ....
            آقای اخراجیها
            آقای پایان نامه
            آقای ضد سینما
            اینجا هرچه شود ..... هر چه باشد ....هنوز ایران است
            کاش این نسل آنقدر غیرت داشته باشد تا گوش همیشه طلبکار شما را ، به این نوشته برساند ...


            پيمان معادی
            to continue, please follow me on my page

            نظر

            • آمن خادمی
              مدیر
              • Jan 2011
              • 5243

              #156
              مملکت رو تعطیل کنید دارالایتام دایر کنید ، درست تره!
              مردم نان شب ندارند ، قحطی است ، مرض بیداد می کند ، نفوس حق النَفَس می دهند. باران رحمت از دولتی سر قبله عالم است؛ سیل و زلزله از معصیت مردم! میرغضب بیشتر داریم تا سلمانی؛ سربریدن از ختنه سهل تر !
              ریخت مردم از آدمیزاد برگشته. سالک بر پیشانی همه مهر نکبت زده. چشم ها خمار از تراخم است، چهره ها تکیده از تریاک.
              ملیجک در گلدان نقره می شاشد! چه انتظاری از این دودمان با آن سرسلسله ی اخته؟!
              خلق خدا به چه روزی افتاده اند از تدبیر ما! دلال، فاحشه، لوطی، یله، قاب باز، کف زن، رمال، معرکه گیر،... گدایی که خودش شغلی است! ...


              حاجی واشنگتن ... علی حاتمی
              to continue, please follow me on my page

              نظر

              • مهربان
                عضو فعال
                • Mar 2011
                • 1675

                #157
                در اصل توسط سپه پست شده است View Post
                دوستان کسی راجع به این فیلم کوبریکک اطلاعاتی داره؟

                منظورم داستان فلم وبازیگران و این چیزا نیس .
                منظورم اینه که غیراون چیزی نشون می داد حرف دگه ای داشت یا نه.

                مثلا جاده مانهالند یا شاتر ایلند رو می بینی بعدش می بینی خود کارگردان هم هنوز تو فکره چی به چی شد
                .....فیلم ایز واید شات رو بنده چند بار از نسخه اوریجینالش دیدم و بنظر من یکی از شاهکارهای سینمای دهه 90 هست....فیلمی که بگفته تام کروز از شدت استرس و حجم کار و نکته سنجی و ریز بینی کوبریک مبتلا به زخم معده شد....البته عمر خود کوبریک به دیدن این فیلم وفا نکرد و جان سپرد....کوبریک یکی از نوابغ عالم سینماست که مثل وودی الن مهارت خاصی در نشاندادن جنبه های اروتیک زندگی انسانها و روابط نهفته و چالش برانگیز زندگی خصوصی انسانها بخصوص همسران داره....نوع دیدش به خلا ها و دیدگاههای این زوج جوان در برخورد به پدیده چالش برانگیزی همچون خیانت و رفتارها و واکنشهایی که هر کدام از اونها دربرخورد با این مساله و صد البته در تغییر پذیری و انعطاف هر کدام از اونها برای برگشتن به مسیر عادی و روزمره زندگی خیلی جالب توجهه....فیلمهایی در همین راستا ولی البته نه با این کیفیت مثل پلهای مدیسن کانتی وپیشنهاد بی شرمانه بابازی بازیگر محبوب من دمی مور و البته فیلم جالب بی وفا با بازی ریچار گر وجود داره که دیدنش خالی از لطف نیست...کلا پدیده خیانت در زندگی زوجین و البته نوع برخورد نمونه های اروپای با فرهنگ شرقی در نوع خودش جالب و بخوبی در این فیلمها به تصویر کشیده شده...
                [B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....

                نظر

                • آمن خادمی
                  مدیر
                  • Jan 2011
                  • 5243

                  #158
                  حضور آنجلینا جولی در ایران منتفی شد

                  در هفتههای گذشته اخباری پیرامون حضور آنجلینا جولی در ایران و بازی وی در یک فیلم ایرانی مطرح شد اما تازهترین خبر در اینباره از عدم حضور این بازیگر هالیود در ایران حکایت دارد.

                  علی سرتیپی(مدیرعامل فیلم ایران و تهیهکننده) به خبرنگار ایلنا درباره آخرین وضعیت حضور آنجلیا جولی در ایران گفت: باتوجه به تمایلات ایشان و علاقه وی به فرهنگ ایران و اسلام و همچنین تمایل یک شرکت تجاری جهت تقبل کلیه هزینههای حضور آنجلینا جولی درایران، مذاکرات جهت حضور وی در فیلم رسوایی آغاز شد و توافقات اولیه با مدیر برنامه های آنجلینا جولی نیز انجام شد. اما بعداز بررسی تمامی شرایط و جوانب موجود، بنده بهعنوان مدیرعامل فیلم ایران و نیز دستاندرکاران فیلم به این نتیجه رسیدیم که درحال حاضر امکان همکاری با آنجلینا جولی وجود ندارد لذا درخواست اسپانسر پذیرفته نشد و مذاکرات متوقف شد.

                  در بین اخبار سینمایی از فیلم رسوایی به نام تازهترین فیلم دهنمکی نام برده شده است.
                  to continue, please follow me on my page

                  نظر

                  • آمن خادمی
                    مدیر
                    • Jan 2011
                    • 5243

                    #159
                    چاق و لاغر شدن ستاره ها!

                    هنرپیشه های درجه یک جهان برای بازی در نقش بالرین، گلادیاتور، قاتل زنجیره ای و... باید تغییراتی در ظاهرشان بدهند و به شدت چاق یا لاغر شوند اما استفاده مکرر از رژیم های چاق و لاغر کننده به شدت سلامت ستارگان سینما را به خطر می اندازد، سیستم ایمنی بدنشان را ضعیف و قلب و مفاصل آنها را بیمار می کند...



                    در ادامه به تغییر حیرت آور وزن ستارگان هالیوود نگاهی می اندازیم.

                    • جنیفر هادسن: برنده ۲۹ ساله جوایز گرمی و اسکار در آگوست سال ۲۰۰۹، برای بازی در نقش همسر «نلسون ماندلا» مجبور شد ۵۰ کیلوگرم وزن کم کند. او با کمک متخصص تغذیه اش «هارلی پاسترنیک» توانست به وزن ایده آل برسد.





                    • کریستین بیل: کریستین، هنرپیشه ای که پس از ایفای نقش در فیلم «بتمن» به شهرت رسید، برای بازی در نقش فردی مبتلا به بی خوابی مزمن در فیلم The Machinist ۲۹ کیلوگرم وزن کم کرد. بیل ۳۷ ساله مکمل های ویتامین و موادمعدنی مصرف می کرد و به سختی غذا می خورد و ورزش می کردتا وزنش به ۵۵ کیلوگرم برسد. او در ماه های اخیر هم ۲۰ کیلوگرم وزن کرده تا نقش بوکسوری قدیمی را در فیلم The Fighter بازی کند.



                    • اپرا وینفری: وزن اپرا وینفری مدت ها به شدت در نوسان بود و سوژه مطبوعات عامه پسند جهان. کاهش و افزایش شدید وزن او یکی از نشانه های ابتلایش به یک اختلال تیروییدی است. او می گوید همه خوراکی ها به نظرم خوشمزه بود و وقتی پشت میز ناهارخوری رستوران می نشستم به اندازه ای می خوردم که دل درد می گرفتم. ابتدای سال ۲۰۰۰، برنامه ساز ۵۷ ساله تلویزیون آمریکا با کاهش مصرف غذای روزانه، توانست مشکل اضافه وزنش را حل کند اما در سال ۲۰۰۸، وزن او دوباره افزایش یافت و به ۱۰۹ کیلوگرم رسید. در سال ۲۰۱۰، اپرا در برنامه تلویزیونی اش اعلام کرد دیگر رژیم غذایی نخواهد گرفت.





                    • درو کری: برای درو کری، کمدین ۵۲ ساله آمریکایی، چاقی و اضافه وزن معضل بزرگی بود. پس از آنکه در ژانویه سال ۲۰۱۰، توانست ۳۶ کیلوگرم وزن کم کند، به مجله (پی پل) گفت برای کنترل بیماری دیابتش به درمان نیازی ندارد. این کمدین آمریکایی برای کاهش وزن، از رژیم غذایی سرشار از پروتئین، میوه و سبزی استفاده می کند.



                    • جان گلدمن: جان گلدمن که نقش «دن کانر فربه» را در سریالی تلویزیونی بازی کرد و به شهرت رسید، در سال ۲۰۰۷، ۱۰۰ کیلوگرم وزن کم کرد. از آن هنگام، گلدمن ۵۸ ساله نوشابه الکلی نمی نوشد و شکر را از رژیم غذایی اش حذف کرده است. او ۶ روز در هفته کار می کند و ۴۵ کیلوگرم از وزنش کاسته است.





                    • کوین فدرلاین: کوین فدرلاین، همسر سابق بریتنی اسپیرز، در تولد ۳۰ سالگی اش ۱۰۸ کیلوگرم چاق شد. کوین فدرلاین ۳۲ ساله پس از مدت ها با حضور در سالن بزرگی نشان داد تلاش های شبانه روزی پزشک و متخصص تغذیه نتیجه داده و اندامش متناسب شده است. پزشکان او در تلاش هستند با ارائه رژیم غذایی مناسب وزنش را ثابت نگه دارند.



                    • کلی آزبورن: پس از آنکه کلی آزبورن در یک میهمانی بزرگ به عنوان چاق ترین فرد انتخاب شد، تصمیم گرفت با تغییر رژیم غذایی و کاهش مصرف موادغذایی ۲۳ کیلوگرم وزن کم کند. این هنرپیشه ۲۶ ساله در سال ۲۰۱۰ میلادی توانست با تمرین های ورزشی و حرکات موزون به وزن ایده آل برسد و پیشنهادهای فراوانی برای نقش آفرینی در فیلم ها و سریال های مختلف دریافت کند. آزبورن در گفت و گو با مجله هلث گفت: «احساس می کنم سبک شده ام و می توانم پرواز کنم. وقتی چاق هستی، انگار تکه سنگ بزرگی روی سینه ات گذاشته اند تا زجر بکشی.»





                    • جارد لتو: جارد ۲۷ کیلوگرم به وزنش افزود تا بتواند در نقش «قاتل جان لنون» ایفای نقش کند ولی این افزایش شدید وزن، باعث شد به بیماری نقرس و پادردهای شدید مبتلا شود. لتو ۳۸ ساله در گفت و گو با روزنامه نیویورک دیلی نیوز گفت: «مصرف بیش از حد غذاهای چرب و پرکالری باعث شد به بیماری نقرس مبتلا شوم. برای کاهش وزن باید یک سال ورزش کنم و رژیم غذایی ام را تغییر دهم.» او افزود: « رسما اعلام می کنم دیگر نقش هایی که به سلامتم لطمه بزند نمی پذیرم.»



                    • چارلیز ترون: چارلیز ترون، هنرپیشه متولد آفریقای جنوبی، برای آنکه بتواند در نقش قاتلی سریالی ایفای نقش کند، ۱۴ کیلوگرم وزن کم کرد. متخصصان تغذیه پس از آنکه شرایط جسمی او را بررسی کردند، پی بردند مقدار ویتامین ها و موادمعدنی ای که برای سلامت بدن ضروری هستند، در بدن این ستاره هالیوود کاهش یافته است. چارلیز تورن ۳۵ ساله با رژیم غذایی سرشار از ماهی، سبزی و میوه تازه، نان سبوس د ار، حبوبات و پروتئین توانست به شرایط طبیعی بازگردد.





                    • جونز رینولدز: جونز رینولدز، برنامه ساز سابق تلویزیون به دلیل وزن زیاد و گرفتگی رگ های قلب تن به جراحی بای پس معده داد و در مدت ۳ سال، ۷۳ کیلوگرم وزن کم کرد. در سال ۲۰۰۷، جونز ۴۸ ساله با اندامی متناسب و لاغر در انظار عمومی ظاهر شد. البته تنها دلیل کاهش وزن رینولدز جراحی بای پس معده نبود. یکی از دلایل مهم کاهش وزن برنامه ساز آمریکایی، کنار گذاشتن رژیم غذایی ناسالم و مصرف نمک، شکر، فست فود، بستنی، چیپس و غذاهای سرخ کردنی چرب بود. با وجود این متخصصان تغذیه و پزشکان معتقدند عمل جراحی بای پس معده می تواند گزینه مناسبی برای افراد مبتلا به چاقی حاد باشد.



                    • مایکل مور: کارگردان مشهور و جنجالی فیلم های مستند با حذف نمک و آرد سفید از رژیم غذایی و روزانه ۴۰ دقیقه ورزش توانست ۳۱ کیلوگرم وزن کم کند. به گزارش روزنامه های چاپ ایالت فلوریدا، مایکل مور ۵۶ ساله با سفر به این ایالت و پیاده روی و دویدن و رژیم غذایی مدیترانه ای توانسته باز هم از وزنش بکاهد.





                    • جانت جکسون: کاهش و افزایش شدید وزن «جانت جکسون»، نام او را همیشه درصدر اخبار رسانه های ایالات متحده آمریکا و اروپا قرار داده بود. این خواننده و هنرپیشه سیه چرده آمریکایی در دسامبر سال ۲۰۱۰ تلاش کرد با خوردن روزانه یک سیب و حذف چیپس از رژیم غذایی اش، وزن کم کند که نتیجه نداد. ادوارد برینچیک، متخصص تغذیه که جکسون ۴۴ ساله به او مراجعه کرد، می گوید: «من رژیم غذایی ای سرشار از فیبر، میوه و سبزی را برای جانت تنظیم کردم تا در کنار پیاده روی و شنا بتواند به وزن ایده آل برسد.»



                    • پاریس هیلتون: پاریس هیلتون با انتشار یادداشتی در وبلاگ شخصی اش اعلام کرد با استفاده از رژیم غذایی سالم و ورزش توانسته در ۳ سال ۲۸ کیلوگرم وزن کم کند. هیلتون ۳۲ ساله کاهش وزن را با روزانه ۵۰ دقیقه پیاده روی و آرام دویدن آغاز کرد و سرانجام به وزن ایده آل رسید. او در اکتبر سال ۲۰۱۰ سایتی به نام «تناسب اندام پرز» تاسیس کرد. این سایت بر تناسب اندام و عادت های سالم متمرکز است.





                    • نیکول ریچی: در سال ۲۰۰۶، نیکول ریچی توانست ۴۰ کیلوگرم وزن کم کند که با توجه به استانداردهای هالیوود خطرناک بود. بیشتر متخصصان معتقد بودند نیکول از نارسایی در غذا خوردن رنج می برد اما او هرگز در این مورد با رسانه ها گفت و گو نکرد. ریچی ۲۹ ساله که صاحب ۲ فرزند بود، همان طور لاغر ماند اما توانست در مقایسه با گذشته وزنش را افزایش دهد. پزشکان معتقدند افراد مبتلا به نارسایی در غذا خوردن باید به پزشک مراجعه و بیماری شان را درمان کنند. اگر این نارسایی به موقع درمان نشود، صدمه های جبران ناپذیری بر جسم و روح فرد مبتلا می زند.



                    • ست روژین: ست روژین، هنرپیشه جوان آمریکایی که از اضافه وزن شدید رنج می برد و در معرض ابتلا به دیابت قرار داشت، با کمک «هارلی پسترنیک» معلم ورزشش ۱۴ کیلوگرم وزن کم کرد. این هنرپیشه ۲۸ ساله روزانه یک پیتزا، ۳ عدد دونات شکلاتی و غذاهای چرب می خورد و نوشابه گازدار می نوشید.





                    • رنه زلوگر: رنه زلوگر، هنرپیشه ۴۱ ساله آمریکایی که در فیلم مشهورش نقش زنی دست و پا چلفتی را بازی کرد، توانست با استفاده از پودرهای پروتئین و مصرف غذاهای پرکالری و چرب ۱۰ کیلوگرم چاق شود. خبر تعجب آور آن است که او برای بازی در فیلمی دیگر دوباره وزن کم کرد و پس از پایان فیلمبرداری نیز به آن کار ادامه داد. به گفته پزشکان کاهش و افزایش وزن می تواند تندرستی فرد را به خطر بیندازد.



                    • والری برتینلی: در سال۲۰۰۷ والری برتینلی پس از آنکه وزنش به ۸۰ کیلوگرم رسید، از دکتر «جنی کرینج»، متخصص تغذیه، کمک گرفت و ۲۳ کیلوگرم وزن کم کرد. برتینلی ۵۰ ساله روزانه ۴۰ دقیقه ورزش می کند و وزنش را در حدود ۵۷ کیلوگرم حفظ کرده است.





                    • مو نیکیئو: مو نیکیتو مانند دیگر کمدین ها و هنرپیشه های زن به تناسب اندامش توجه نشان داد و تصمیم گرفت پس از مبتلا شدن به فشارخون و رسیدن وزنش به ۱۱۸ کیلوگرم، وزن کم کند. نیکیئوی ۴۳ ساله در سال ۲۰۰۹ با رژیم غذایی سالم و حذف گوشت قرمز، تنقلات و سرخ کردنی ها از رژیم غذایی اش، ۲۰ کیلوگرم وزن کم کرد.



                    • رون لیستر: وزن لیستر ۴۰ ساله که به دلیل بازی در نقش بیلی باب در فیلم Varsity Blues جایزه برده بود، در سال ۲۰۰۰ به ۱۹۰ کیلوگرم رسید. در ماه دسامبر سال ۲۰۰۰ او باید در چند فیلم سینمایی ایفای نقش می کرد اما وزن بالایش اجازه این کار را نمی داد. او به جراحی بای پس معده تن داد و توانست ۱۰۳ کیلوگرم وزن کم کند.





                    • آل روکر: آل روکر، گوینده اخبار هواشناسی تلویزیون ایالات متحده آمریکا در سال ۲۰۰۲ به علت افزایش وزنش به ۱۵۰ کیلوگرم که تاثیر مخربی بر زندگی اش گذاشت، مجبور شد تن به جراحی بای پس معده دهد. او پس از این جراحی ۶۴ کیلوگرم وزن کم کرد. روکر پس از جراحی بای پس معده گفت: «مهم ترین هدف من مبارزه برای حفظ وزن ایده آل است.»



                    • کریستی اِلی: کریستی اِلی، هنرپیشه ۶۰ ساله آمریکایی، یکی از هنرمندانی است که به علت کاهش و افزایش شدید وزنش از «جنی کرینج» کمک خواست. او با استفاده از رژیم غذایی جنی کرینج ۳۴ کیلوگرم وزن کم کرد، اما در مدت کوتاهی باز هم وزنش افزایش یافت. وزن کریستی در اواسط سال ۲۰۰۰ میلادی به ۹۱ کیلوگرم رسید. ولی در سال ۲۰۰۸، ۳۸ کیلوگرم وزن کم کرد تا خطر ابتلا به دیابت در او کاهش یابد.





                    • ریکی لیک: ریکی لیک، هنرپیشه مشهور هالیوود که در فیلم های مختلفی در دهه ۱۹۸۰ نقش آفرینی کرد، با مشکل افزایش شدید وزن روبرو بود. این افزایش وزن تا اندازه ای آزاردهنده بود که فعالیت های او را مختل می کرد. لیک ۴۲ ساله تا سال ۲۰۰۰ با روش گرسنگی دادن به خود و مصرف غذاهای کم کالری، میوه، سبزی و ورزش توانست ۴۶ کیلوگرم وزن کم کند.



                    • رندی جکسون: در سال ۲۰۰۲، وزن رندی جکسون داور مسابقه امریکن آیدل (ستاره آمریکایی) به ۱۳۵ کیلوگرم افزایش یافت. داور ۵۴ ساله مسابقه های موسیقی در سال ۲۰۰۳ برای کنترل وزن و بیماری دیابتش تن به جراحی بای پس معده داد. او با حذف غذاهای فرآوری شده و شکر از رژیم غذایی و پیاده روی روی تردمیل و تنیس توانست ۴۵ کیلوگرم وزن کم کند.


                    • سارا ریئو: این هنرپیشه ۳۲ ساله پس از آنکه از «جنی کارینگ» برای کاهش وزن کمک خواست، توانست ۲۳ کیلوگرم وزن کم کند.
                    to continue, please follow me on my page

                    نظر

                    • ماهور
                      عضو فعال
                      • Feb 2011
                      • 1239

                      #160
                      لیلا حاتمی جایگزین آنجلینا جولی شد!

                      لیلا حاتمی در تازهترین ساخته علیرضا رئیسیان با عنوان «لطفا بدون گناه» بازی خواهد کرد.

                      به گزارش سایت روزنامه ایران، لیلا حاتمی که پیش از این در فیلمهای سینمایی «چهل سالگی» و «ایستگاه متروک» ساخته علیرضا رئیسیان ایفای نقش کرده بود، در تازهترین ساخته این کارگردان با عنوان «لطفا بدون گناه» هم بازی خواهد کرد.

                      این در حالی است که هفته گذشته اعلام شده بود آنجلینا جولی نقش اول فیلم تازه رئیسیان را بازی خواهد کرد، اما فشارهای وارده به تیم تولید «لطفا بدون گناه» باعث شد آنها قید حضور آنجلینا را زده و به جای وی حاتمی را به عنوان بازیگر نقش اول خود برگزینند.
                      چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
                      گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر...

                      نظر

                      • آمن خادمی
                        مدیر
                        • Jan 2011
                        • 5243

                        #161
                        شکایت مهناز افشار از یک روزنامه صبح

                        بازیگر فیلمهای «آتشبس»، «رئیس» و «سعادتآباد» از یک روزنامه صبح تهران شکایت کرد.
                        دلیل این شکایت انتشار تیتری غیراخلاقی علیه مهناز افشار بوده که وکیل او را وادار به اقدامی قانونی کرده است.

                        به گفته وکیل افشار این بازیگر نسبت به فعالیتهای مطبوعاتی موضعگیری خاصی نمیکند، اما در این مورد ویژه به جهت سوءاستفاده نابخردانه برخلاف میل باطنیاش تصمیم به طرح این شکایت گرفته است.
                        to continue, please follow me on my page

                        نظر

                        • آمن خادمی
                          مدیر
                          • Jan 2011
                          • 5243

                          #162
                          واکنش جالب حاتمی کیا به «یه حبه قند»

                          ابراهیم حاتمیکیا دربارهی «یه حبه قند»، جدیدترین ساختهی رضا میرکریمی، متنی نوشت.

                          این کارگردان سینما در این یادداشت که در اختیار ایسنا، قرار داده، نوشته است:

                          «یا لطیف

                          خیر ببینی آقا سیدرضای میرکریمی.

                          کامات شیرین. اگر این حَبّه قندت نبود، یادمان میرفت کجایی هستیم و با کامِ تلخ در صفِ سفارتِ خرسنشان ایستاده بودیم تا از سرزمین همیشه آفتابمان به جبرِ همکار تلخمزاج، همه مهر دروغ بر پیشانی، متقاضی پناه به سرزمین همیشه ابری بگیریم.

                          خیر ببینی برادر. تو با حَبّه قندی کام دودگرفتهمان را شُستی و به یادمان آوردی که ایرانی هستیم. نامی داریم و نشانی. ادبی داریم و آدابی، که به وقت شادمانی بدانیم چه باید کنیم و به وقت عزا چه باید باشیم.

                          سیّد عزیز، متوقع نباش که با این حَبّه قندت قادر به شیرین کردن کامِ جفامسلکان باشی. این تلخی به بلندای نسلِ این نهضت همچنان ادامهدار است، ولی بدان، این بارانِ سیاهِ جفایِ غریبههایِ دوستنما، پایانی دارد. تو حوصله کن و مباد که شکایت به غریبه بری. تو شاگردِ مکتبِ فردوسی و حافظی که نه کوچیدند و نه شوقِ ترکِ سرزمین به فرزندانشان دادند. این عصر وارونگی پایانی دارد برادر!»

                          برادرت ابراهیم حاتمیکیا

                          برگریزان یکهزاروسیصدونود
                          to continue, please follow me on my page

                          نظر

                          • سپه
                            كاربر فعال
                            • Dec 2010
                            • 790

                            #163
                            خاطراتی از کیانیان

                            - خيابان بهار

                            بولتن: خيابان بهار يك طرفه است رو به شمال. پر از بقالى و ميوه‏فروشى و لوازم شوفاژ است. به همين دليل هميشه چند كاميون نوشابه، شير يا آب معدنى دوبله پارك كرده‏اند و دارند جنس به بقالى‏ها مى‏رسانند و يا چند وانت دوبله پارك كرده‏اند و دارند ميوه خالى مى‏كنند و يا وسايل شوفاژ بار مى‏زنند. مردمى هم كه مى‏خواهند چيزى بخرند دوبله پارك مى‏كنند و براى خريد مى‏روند.

                            راننده‏گى در خيابان بهار مثل گذشتن از ميدان موانع است. در ضمن هميشه افرادى پياده دارند از خيابان مى‏گذرند. كه پيرزن و پيرمرد و كودك هم جزوشان هستند. و قوز بالاقوز آن است كه تعدادى موتورسوار دارند خلاف جهت مى‏آيند كه جزو لاينفك خيابان بهارند. چون يك ايستگاه پيك موتورى آن‏جاست.

                            در نتيجه راننده‏گى در خيابان بهار چيزى فراتر از ميدان موانع است. بيشتر به يك بازى پرتحرك كامپيوترى شبيه است. تنها فرقش با بازى كامپيوترى اين است: كه كامپيوتر يك فضاى مجازى‏ست و نابودكردن موتورى‏هايى كه خلاف مى‏آيند و افراد پياده امتياز دارد. اما خيابان بهار مجازى نيست؛ و امتيازهايش برعكس است!

                            يك‏بار كه طبق معمول از آن‏جا مى‏گذشتم و داشتم به زور و شعبده، اتومبيلم را از كنار يك كاميون شير و ماست كه دوبله پارك كرده بود مى‏گذراندم، يك موتورى از روبرو آمد. با سرعت هم مى‏آمد. و خواست از بين اتومبيل من و كاميون بگذرد. جا نبود. به من اشاره كرد كه راه بدهم. امكان راه دادن نبود. گفتم: تو خلاف مى‏آيى بگير كنار رد بشم.

                            به حركتم ادامه دادم. موتورى مجبور شد عقب بكشد. من رد شدم. صداى فحش‏هايش را شنيدم. مثل هميشه، سعى كردم نشنيده بگيرم. وقتى به انتهاى بهار رسيدم و خواستم وارد بهار شيراز بشوم، طبق معمول يك گره ترافيكى بود. مجبور بودم بايستم تا گره باز شود. كه ديدم آينه بغل اتومبيلم خرد شد.

                            ديدم همان موتورى دنبالم آمده و براى انتقام آينه بغلم را شكسته. بلافاصله پياده شدم. او كه دستپاچه شده بود نتوانست بگريزد. در پيچشى كه مى‏خواست انجام بدهد، زمين خورد. موتورش را رها كرد و خودش فرار كرد و كمى آن طرف‏تر ايستاد. گره ترافيكى انتهاى بهار شُل شد. چند اتومبيل رفتند. اتومبيل‏هاى پشت سر من شروع كردند به بوق‏زدن. تا مرا ديدند، شناختند و پياده شدند و به سمت من آمدند كه ببينند چى شده. در اين هيرو وير سلام‏عليك مى‏كردند و بعضى‏هاشان هم روبوسى.

                            موتورى جلو آمد و گفت: ببخشيد. من تازه شما رو شناختم. اگه از اول خودتونو معرفى كرده بوديد اين مكافاتها پيش نمى‏اومد.

                            روز - خارجى - كوچه‏اى در تهران‏

                            كوچه‏ى يك‏طرفه‏اى هست كه گذرگاه هميشگى من است. حوالى ميدان هفت‏تير. براى آمدن به خانه، از آن مى‏گذرم؛ و هميشه اتومبيلى و حتماً چند تا موتورى از روبرو مى‏آيند. خلاف مى‏آيند. بيشتر وقت‏ها، به آن‏ها راه مى‏دهم كه بگذرند. چون معتقدم از كنار شَر بايد گذشت. يا بهتر بگويم بايد ليز خورد و رد شد. گاهى هم كه عصبانى باشم بهشان راه نمى‏دهم تا دنده عقب بگيرند و رد شوم و البته تعدادى فحش هم بدرقه راهم مى‏شوند!

                            همين چند روز پيش كه باز هم از همان كوچه مى‏گذشتم، يكباره از سرِ پيچ يك فرعى چند موتورسوار با سرعت به كوچه يك‏طرفه پيچيدند. با اينكه هميشه مواظب هستم، اما جاخوردم و بوق ممتدى برايشان زدم. بدون توجه به من و بوق من گذشتند. فقط يكيشان ايستاد. به كنار او رفتم و پرسيدم: مى‏دانى اين كوچه يك‏طرفه است؟

                            گفت : معلومه كه مى‏دونم.

                            پيرمردى بود كه موهاى سپيدش زير كلاه كاسكت پنهان شده بود. من حرفى نداشتم كه ادامه بدهم. اما او گفت : آقا رضا حالت چطوره؟ هنوز خونت همون جاست؟

                            و ادامه داد : منو يادت نمى‏ياد؟ كلى برات عشق‏اله فرستادم.

                            پشت سرم يك اتومبيل بوق زد كه بگذرم. تا راه را باز كنم.

                            من حركت كردم. پيرمرد داد زد : خيلى قيافه مى‏گيرى. دارم دو كلمه باهات حرف مى‏زنم…

                            من رد شده بودم. از آينه نگاهش كردم. او هم رد شده بود.

                            روز - خارجى - خيابانى در تهران‏

                            در اتومبيلى بودم كه هر روز صبح مرا به سرِ صحنه فيلمبردارى مى‏برد. مرد مؤدبى بود. گفته بود كه چند سالى در ژاپن بوده. پول و پله‏اى جمع كرده و به ايران برگشته، با اتومبيلش در خدمت فيلم بود.

                            از خانه تا محل فيلمبردارى تعريف مى‏كرد و يا مى‏پرسيد. از همه چيز و همه جا و همه كس. به مردم خودمان هم خيلى انتقاد داشت. كه همديگر را رعايت نمى‏كنند. نزديكى‏هاى محلى فيلمبردارى به يك ترافيك برخورديم. كمى صبر كرد. كمى به اين طرف و آن طرف نگاه كرد. و كشيد به سمت چپ، يعنى سمتى كه اتومبيل‏هايش از روبرو مى‏آمدند. كه ترافيك را رد كند. كار او باعث شد كه در مسير مقابل هم يك گره ترافيكى ايجاد شود. سعى كرد گره را رد كند ولى ديگر دير شده بود. هر دو طرف خيابان بند آمد. من فقط او را نگاه مى‏كردم. گفت : مى‏بينين، يك ذره فداكارى وجود ندارد.

                            از همه دلخور بود.

                            گفتم : طرف ما ترافيك بود. اون طرفى‏ها كه داشتند راهشونو مى‏رفتند. شما خلاف رفتى و راهشونو بستى.

                            گفت : من كار دارم مثل اونا كه بيكار نيستم!

                            روز - خارجى - خيابانى در تهران‏

                            پشت چراغ قرمز ايستاده بودم. هوا زيادى گرم بود. كنار من يك مينى‏بوس بود كه دود اگزوزش مستقيم توى پنجره من مى‏زد.

                            نه راه پس داشتم، نه راه پيش. شيشه پنجره را بالا كشيدم. هواى داخل ماشين آنقدر گرم شد كه بلافاصله چكه‏هاى عرق را پشت گوشم احساس كردم كه از گردنم پايين مى‏آمدند. پشتم كه به صندلى چسبيده بود خيس شد. به سمت فرمان خم شدم تا خيسى پيراهنم باد بخورد و خنك شود. يادم آمد شيشه پنجره را بالا كشيده‏ام. به چراغ نگاه كردم هنوز قرمز بود. شماره نداشت كه بفهمم كى سبز مى‏شود.

                            اگزوز مينى‏بوس دود مى‏كرد. راننده مينى‏بوس گاه به گاه گاز مى‏داد. نمى‏دانم براى چى. فقط دود بيشترى را به هوا مى‏فرستاد. با چند بوق از اتومبيل‏هاى پشت سرم، متوجه شدم چراغ سبز شده است.

                            دنده يك گذاشتم و منتظر بودم تا جلويى‏ها بروند. بالاخره نوبت من رسيد. به محض اينكه وارد چهارراه شدم يك موتورسوار كه چراغ قرمز را رد كرده بود، از جلوى من رد شد. نزديك بود تصادف كنم. بوق زدم و موتورسوار لاى ماشين‏ها گم شد.

                            نگاه كردم. يك پليس جوان آن‏طرف‏تر زير سايه ايستاده بود و با كسى حرف مى‏زد. به تنها چيزى كه توجه نداشت ترافيك و آمدوشد اتومبيل‏ها و موتورى‏ها بود. از چهارراه كه رد شدم كنار كشيدم و ايستادم.

                            پياده شدم و رفتم به سمت پليس. كسى كه با او حرف مى‏زد تا مرا ديد خوشحال شد و سلام كرد. پليس هم برگشت. او هم مرا شناخت و به سمت من آمد و سلام كرد. جواب دادم و پرسيدم : شما براى چى اينجا ايستادى؟

                            پرسيد : چطور مگه؟

                            به چهارراه اشاره كردم، در همان لحظه دوتا موتورى داشتند چراغ قرمز را رد مى‏كردند.

                            گفتم : اينا چين؟ چرا بهشون چيزى نمى‏گى. الان نزديك بود تصادف كنم.

                            كسى كه با پليس حرف مى‏زد گفت : شما هم حوصله دارين ها. چرا خون خودتو كثيف مى‏كنى. برو فيلمت رو بازى كن، تا ما كِيف كنيم.

                            پليس هم گفت : اونارو ولشون كن. حال خودت چطوره؟

                            گفتم : شما براى چى اينجا وايسادى؟ چرا گذاشتنت اينجا؟

                            گفت : هيچى، مترسك! به من كه برگ جريمه نمى‏دن. باز كلاغ‏ها از مترسك يه حسابى مى‏برن. اينا از ما هيچ حسابى نمى‏برن!

                            روز - خارجى - يكى از فرعى‏هاى خيابان بهار

                            در خيابان بهار يك فرعى هست كه به خيابان شريعتى راه دارد. اين كوچه يك‏طرفه است. اما طبق معمول از طرف مقابل هم به اندازه كافى و وافى اتومبيل و موتور مى‏آيند.

                            متخلفين با انصاف وقتى مى‏بينند، اتومبيلى از روبرو مى‏آيد، كنار مى‏كشند و راه مى‏دهند تا اتومبيلى كه راه از آنِ اوست بگذرد و بعد به خلافشان ادامه مى‏دهند.

                            اما متخلفين بى‏انصاف از دور چراغ مى‏زنند. يعنى من دارم خلاف مى‏آيم. بكش كنار!

                            اما متخلفين بى‏انصاف و به قول خودشان «با حال»! چراغ مى‏زنند و عشق‏اله مى‏رسانند و با لبخند - كه معنى‏اش اينست كه چكار كنيم، چاره‏اى نداريم. مملكت نيست كه…. - اشاره مى‏كنند بكش كنار تا رد بشيم!

                            يكبار كه از اين فرعى و در جهت درست، مى‏گذشتم، يكى از اين متخلفين بى‏انصاف و با حال! از روبرو چراغ زد من به راهم ادامه دادم. او مى‏آمد و چراغ مى‏زد. تا رسيد شاخ به شاخ من. چند اتومبيل كنار كوچه پارك كرده بودند و فقط براى گذر يك اتومبيل راه بود.

                            با پررويى و لبخند حاكى از با حالى! چراغ زد و اشاره كرد كه برو عقب تا به جايى برسيم كه من رد بشم! من فقط ايستاده بودم. خورشيد به شيشه‏ى او مى‏تابيد و من در تاريك‏روشنى بودم. چند بار ديگر چراغ زد و بالاخره طلبكارانه پياده شد و عصبى به سمت من آمد كه يقه‏گيرى كند. وقتى كنار پنجره من رسيد، مرا شناخت.

                            كمى خودش را جمع كرد. لبخند حاكى از با حالى‏اش دوباره روى لبانش نشست و گفت : شما ديگه چرا؟ شما كه آدم بافرهنگى هستى. شما الگوى جامعه‏اى. ما بى‏فرهنگيم. حالا دنده عقب بگيرد تا رد شيم. رفت و سوار اتومبيلش شد و دنده يك گذاشت و اشاره كرد كه برو عقب!
                            هرچه مطابق میل وارزوهای باطنی ماست ، به نظر ما حقیقت محض میرسد

                            نظر

                            • سپه
                              كاربر فعال
                              • Dec 2010
                              • 790

                              #164
                              فیلم جدید کمال تبریزی مجوز ساخت دارد!!!
                              این فیلم مجوز اکران هم دارد!!!
                              اما این فیلم اجازه تبلیغات ندارد!!!!!!!!:d
                              مملکته داریم به خدا
                              هرچه مطابق میل وارزوهای باطنی ماست ، به نظر ما حقیقت محض میرسد

                              نظر

                              • آمن خادمی
                                مدیر
                                • Jan 2011
                                • 5243

                                #165
                                ایفای نقش مهدی هاشمی و گلاب آدينه در فیلم دامادشان!

                                مهدی هاشمی در فیلم سینمایی «جیب بر خیابان جنوبی» ساخته سیاوش اسعدیان ایفای نقش خواهد کرد.

                                به گزارش شبکه ایران مهدی هاشمی که تابستان امسال دو فیلم سینمایی «آلزایمر» و «آقا یوسف» را روی پرده داشت در تازه ترین پروژه خود در فیلم سینمایی «جیب بر خیابان جنوبی» نقش ایفا خواهد کرد.

                                کارگردانی این فیلم برعهده سیاوش اسعدیان داماد هاشمی و همسر نورا هاشمی می باشد؛ اسعدیان پیش از این فیلم سینمایی «حوالی اتوبان» را ساخته بود.
                                گلاب آدینه نیز به عنوان مشاور امور بازیگران در این پروژه حضور دارد. مدیریت فیلمبرداری این کار برعهده علیرضا برازنده است.
                                to continue, please follow me on my page

                                نظر

                                در حال کار...
                                X