سینــــــما

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • آمن خادمی
    مدیر
    • Jan 2011
    • 5243

    #106

    راسل کرو بازرس ژاور «بینوایان» میشود


    بازیگر برنده اسکار در تازهترین اقتباس سینمایی از رمان معروف ویکتور هوگو با هیو جکمن همبازی میشود.
    به گزارش خبرآنلاین، این اقتباس موزیکال از «بینوایان» را تام هوپر برای استودیو یونیورسال کارگردانی خواهد کرد و فیلم قرار است از هفتم دسامبر 2012 روانه سینماها شود.
    فیلمنامه را ویلیام نیکلسن بر مبنای نمایشی موزیکال به تهیهکنندگی کامرون مکینتاش نوشته که به عنوان تهیهکننده با این پروژه سینمایی نیز همکاری میکند.
    داستان «بینوایان» در دوران انقلاب فرانسه روی میدهد و درباره ژان والژان زندانی سابق است که تحت تاثیر یک کشیش راهی جدید در زندگی در پیش میگیرد. او شهردار شهری کوچک و شهروندی محترم میشود، در حالی که ژاور، زندانبان سابق و بازرس فعلی به هویت واقعی او شک کرده است.




    هیو جکمن نقش والژان را بازی میکند و راسل کرو به نقش دشمن او بازرس ژاور ظاهر میشود. «بینوایان» اولین فیلم هوپر بعد از فیلم برنده اسکار «گفتار پادشاه» خواهد بود.
    لیام نیسن، جفری راش و اوما تورمن سال 1998 در یکی از دهها اقتباس سینمایی از رمان «بینوایان» بازی کردند، اما فیلم در گیشههای فروش تنها 14 میلیون دلار به دست آورد.


    کرو این روزها مشغول بازی در فیلم «مردی با مشتهای آهنین» تولید استودیو یونیورسال است و بعد در «مرد فولادین» برادران وارنر به نقش جور-ال، پدر واقعی سوپرمن مقابل دوربین میرود.
    این بازیگر 47 ساله در سال 2001 برای «گلادیاتور» برنده اسکار بهترین بازیگر مرد شد. از فیلمهای اخیر کرو میتوان به «مرد سیندرلایی»، «گانگستر آمریکایی»، «مجموعه دروغها»، «شرایط موجود»، «رابین هود» و «سه روز آینده» اشاره کرد.
    to continue, please follow me on my page

    نظر

    • آمن خادمی
      مدیر
      • Jan 2011
      • 5243

      #107
      ماجرای جالب ازدواج لیلا حاتمی و علی مصفا

      خیلیها معتقدند رابطه عاشقانه شخصیتهای فیلم "لیلا" با توجه به واقعی بودن آن در بین بازیگرانش برای تماشاگران خاص و عام، بسیار باورپذیر درآمده است.

      به گزارش سینمای ما، لیلا حاتمی به تازگی در گفتوگویی مشترک با هانیه توسلی که در تازهترین شماره ماهنامه فیلم به مناسبت روز ملی سینما انتشار یافته از همسرش علی مصفا در کنار شکیبایی، حامد بهداد، مهناز افشار، آتیلا پسیانی، حمید فرخنژاد، شهاب حسینی و بهرام رادان به عنوان بهترین همبازیهای خود در دوران بازیگری نام برده است. لیلا حاتمی میگوید: آقای مهرجویی اول من و علی مصفا را به هم علاقمند کرد و بعد فیلمش را ساخت.

      آن حسها همهاش واقعی است

      خیلیها معتقدند رابطه عاشقانه شخصیتهای فیلم "لیلا" با توجه به واقعی بودن آن در بین بازیگرانش برای تماشاگران خاص و عام، بسیار باورپذیر درآمده است. وی در پاسخ به این سوال که چقدر از ارتباط عاشقانه فیلم واقعی بوده و آیا حس علاقمندی این زوج هنرمند سینما در طول همین کار شکل گرفته، گفته است: اتفاقا دوست دارم به این سوال جواب بدهم. آن حسها همهاش واقعی است. قبل از شروع فیلمبرداری حسهایمان به هم شروع شده بود. اصلا آقای مهرجویی اول ما را به هم علاقمند کرد و بعد فیلمش را ساخت.

      همیشه به ضرر علی تمام میشد

      لیلا حاتمی پس از ازدواج با علی مصفا یک بار دیگر با او در فیلم "میکس" داریوش مهرجویی همبازی شد. یک بار نیز به عنوان بازیگر در فیلم "سیمای زنی در دوردست" به کارگردانی همسرش علی مصفا حضور یافت. وی در بخش دیگر این مصاحبه با اشاره به سرریز شدن پیشنهادی مشابه پس از موفقیت این فیلم گفته است: همیشه سعی کردیم تکراری نشود. همین جور با سیل پیشنهادهای دوتایی مواجه میشدیم اما از آنها فرار میکردیم. یا هیچکداممان نمیرفتیم یا فقط من میرفتم و این همیشه به ضرر علی تمام میشد.

      علی مصفا برای خواستگاری لیلا حاتمی پیش داود رشیدی رفت

      گفتنی است چندی پیش داود رشیدی بازیگر مطرح سینما تئاتر وتلویزیون در گفتوگویی با مجله پردیس روایت جالبی از آشنایی با خانواده حاتمی و ماجرای این ازدواج تعریف کرده بود: صمیمیت من و علی حاتمی به سالهای قبل برمیگردد. ما با هم دوست بودیم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم . لیلی و لیلا با هم بزرگ شدند . من و علی حاتمی واقعا مثل دو برادر بودیم و رفت و آمد ما و خانواده او هنوز هم ادامه دارد تا جایی که آقای مصفا برای خواستگاری از لیلا (حاتمی) پیش من آمد چون علی (حاتمی) دیگر فوت کرده بود.
      to continue, please follow me on my page

      نظر

      • آمن خادمی
        مدیر
        • Jan 2011
        • 5243

        #108
        رضا رویگری به خاطر بازی در اخراجیها از مردم عذرخواهی کرد؟

        فرهنگی - اگر من نقشی بازی کردم و در کاری بودم که مردم و یا عدهای آن را دوست نداشتند یا اینکه دوست نداشتند آن نقش را من بازی کنم، فقط یک جمله میگویم: انسان جائز الخطاست و من هم یک انسانم.

        به گزارش «24»، دیروز 5شنبه، ویدئویی از رضا رویگری، بازیگر کهنهکار سینما، تئاتر و تلویزیون در شبکههای اینترنتی منتشر شد که عذرخواهی این بازیگر در خصوص برخی نقشها و کارهایش را شامل میشد.

        وی در این ویدئو عنوان میکند: «من همیشه دوست دارم کارهایی بکنم که مردم ایران دوست داشته باشند اما طبیعی است که در حرفه بازیگری، ما نقشها و فیلمهایی را بازی کنیم که توقع مردم نیست و نبوده است. حتی اگر خوب هم بازی کنیم، مضمون و قصه را نمیپسندند.»

        وی ادامه داده است: «حتی مارلون براندو هم فیلمهایی را بازی کرده که خودش گفته دوستنداشته است، ما که جای خود دارد!»

        رویگری که به تازگی فیلم اخراجیها3 او بر پرده سینماها رفته است، در ادامه توضیح داده که: «اگر من نقشی بازی کردم و در کاری بودم که مردم و یا عدهای آن را دوست نداشتند یا اینکه دوست نداشتند آن نقش را من بازی کنم، فقط یک جمله میگویم: انسان جائز الخطاست و من هم یک انسانم. من از مردم میخواهم مرا به «کیان ایرانی» ببخشند.»

        بنابر این گزارش، رویگری در توضیح انتشار این فیلم اینترنتی البته اینگونه گفته است: «هر کاری که کردم و شما دوست نداشتید، اگر اخراجیها بوده، صدایم بوده، راه رفتنم بوده یا رانندگیم بوده که شما دوست نداشتید من برای آن عذرخواهی میکنم. کلی میگویم، هرکسی هر کار من را که دوست ندارد من را ببخشد. فردا شاید بمیرم، دارم میگویم که بدیهایم را ببخشید.

        شایان ذکر است این ویدئو در سایتهای اینترنتی، با عنوان «عذرخواهی رویگری به خاطر بازی در اخراجیها3» منتشر شده است.
        to continue, please follow me on my page

        نظر

        • آمن خادمی
          مدیر
          • Jan 2011
          • 5243

          #109
          بازخواني يك مصاحبه قديمي با مهران مديري

          مدیری: دو چیز مرا خیلی عصبانی میکند...

          کجا به دنیا اومدی ؟

          میدان بروجردی . سر آسیاب دولاب.

          جایی گفته بودی که طعم فقر را چشیده ای ؟

          این مورد استثنایی نیست. خیلی از آدم​های همسن و سال من این طعم را چشیده​اند. بافت خانواده​ها یا کارگری بود یا کارمندی.

          الان نسبت به فقر چه حسی داری ؟

          الان تفسیرم با دوران کودکی و نوجوانی فرق دارد.

          بعد از نوجوانی همه ما یک دوران بی پولی را طی کردیم. الان هم هر لحظه ممکن است بی پول شویم.

          اما این فقر خیلی سینمایی نیست که گاهی پول توی جیبمان نباشد. ولی از آن موقع خیلی از چیزهایی که دوست داشتیم داشته باشیم نداشتیم. خیلی از استعدادها مسیرش عوض می​شد. در عین حال کمک می​کند به رشد بعضی از استعدادها. مثلا ممکن است داشتن یک ساز برای آدم تبدیل شود به یک آرزوی دست نیافتنی.

          کدام بخش از آرزوهایت بخاطر فقر از دست رفت ؟

          من در کودکی هیچ وقت آرزوی مشخصی نداشتم.

          یعنی هیچ آرزویی نداشتی ؟

          چرا. منتها خیلی از نوجوانان هستند که قاطعانه می​دانند چه می​خواهند. مثلا خیلی​ها می​خواهند خلبان شوند و این را از 12 تا 20 سالگی می​گویند. ولی من آرزوی طولانی​ای نداشتم که به آن نرسیده باشم.

          یعنی آرزوهایت زیاد و کوتاه مدت بودند ؟

          بله . دمدمی بودم.

          مثلا ؟

          دوست داشتم زیست شناس شوم. هنوز هم دوست دارم.

          تئاتر خواندی؟

          بله. ولی از بچگی با کتاب​های برادرم که زیست شناسی خوانده بود ورمی​رفتم. شاید طولانی​ترین آرزویم این بود. کارهای تحقیقی درباره زندگی حیوانات. هنوز هم خیلی علاقه​مندم. فیلم​های مورد علاقه​ام فیلم​های مستند است.

          الان هم آرزوهای دمدمی داری؟

          نه این مساله مربوط به ناپختگی​های دوران نوجوانی است.

          الان آرزوهایت چیست؟

          زود رسیدیم به اینجا. این مساله مال آخربحث بود.

          آخر می​خواهیم زود تمامش کنیم. راستش نمی​خواهیم خیلی زمانی جلو برویم حرفهای​مان را می​زنیم. چون خیلی هم خود شیفته​ایم فکر می​کنیم همه از حرف​های ما خوششان می​آید.

          طبیعتا یک بخشی از آرزوها مربوط به حرفه ماست. این که می​خواهیم به کجا برسیم راجع به این حرفه توضیح واضحات است و معلوم.

          یعنی چه معلوم است؟ اغلب سینماگران آرزوهای بلندی در این حرفه دارند. مثلا خیلی​ها دوست دارند که جایزه اسکار بگیرند. هیچ بد هم نیست. یا مثلا در فیلم​های بین​المللی ظاهر شوند. تو چه آرزویی داری؟

          من یک چیزی که نمی​دانم آرزوست یا نه. فیلمسازی است آن هم در نوع جدی تا طنز.

          چرا؟

          چون به کار جدی بیشتر از طنز علاقه دارم. اصلا اتفاقی وارد کار طنز شدم. طی یک اتفاق علی عمرانی پیشنهاد همکاری در نوروز 72 را داد. این طوری کار طنز شروع شد. در واقع پیشنهاد علی عمرانی بود. او با داریوش کاردان و مرحوم خسروی ارتباط داشت و قرار بود با یک مجموعه طنز برای شروع سال 72 همکاری کند. گفتم من چه کار باید بکنم، گفت نمی​دانم هیچ طرحی ندارم. آن نوع کار ترکیبی هم تا حالا در تلویزیون انجام نشده بود. بعد هم هرکسی هر کاری توانست کرد. از آنجا قضیه طنزپردازی ما شروع شد. قبل از آن هم دوتا کار تئاتر داشتم که طنز بود. یکی از آنها «پانسیون» بود که در تالار مولوی سال 66 اجرا شد.

          چند تا کار صحنه ای کردی؟

          18 ،19 تا که به غیر از یکی که به عنوان آهنگساز همکاری کردم ، بقیه اش بازیگر بودم. مثل سیمرغ و هملت با دکتر صادقی، کیسه بوکس کار علی مؤذنی و ... .

          در عرض چند سال این کارها را کردی ؟

          از زمان انقلاب تا سال 71. بعد چند کار تلویزیونی داشتم ، یکی با خانم ثریا قاسمی و چند کار مذهبی با مجتبی یاسینی، قبل تر از آن هم کار رادیو می​کردم.

          چه سالی وارد دانشگاه شدی؟

          سال 1365 .

          بعد از خدمت سربازی؟

          نه قبل از آن.

          قبل از آن؟

          ماجرای تحصیل من پیچیده است، اصلا واردش نشویم. سربازی، دانشگاه نصفه، بعد سربازی و ...

          زمان جنگ جبهه هم بودی؟

          بله خیلی جبهه ها بودم. ، مرصاد، حلبچه .

          چرا نمیخواهی توضیح بدهی؟

          اولا از ساعت هفت صبح سر کار بودم و خیلی خسته​ام و نمی​توانم تاریخ​ها را بیاد بیاورم. ثانیا، بیوگرافی من نهایتا به چه درد می​خورد؟

          خب آدم​ها از یک جایی شروع میکنند و به یک جایی می​رسند. قطعا تجربه​های جوانی و نوع تحصیل روی کارهای آنها تاثیر می​گذارد. جان فورد بوکسور بوده، در بندر کار می​کرده و ... .

          یک بخشی بیوگرافی آدم​هاست.

          بله ما هم یک بخشی از حرفهای​مان درباره زندگی خصوصی توست. گفتی اتفاقی وارد کار طنز شدی. قبل از آن فکر نمی​کردی آدم خوشمزه​ای هستی؟

          نه اصلا بازیگری برایم تعریف دیگری داشت. ولی نوروز 72 که ضبط شد دیدم جزییاتی در کار طنز وجود دارد که جالب است. در همین فکرها بودم که پیشنهادهای بعدی شروع شد و قضیه ادامه پیدا کرد.

          به نظر می​رسد که هر جایی دوست داری می​توانی سرک بکشی؟

          منظورت موسیقی و آواز است؟

          نه کاملا. تو گفتی که به کار طنز فکر نکرده بودی و وقتی پیش آمد دیدی خوب است. بعد می​روی جلو. خب پس ظاهرا روحیه سرک کشی و تجربه را داری؟

          سراغ خیلی چیزها نرفتم به چند دلیل. شاید هم استعدادش را نداشته باشم ، مثل نقاشی.

          منظور استفاده از فرصت​هاست نه کار.

          بله اگر فرصتی باشد تجربه می​کنم. البته در مورد کارهایی که فکر می​کنم می​توانم حتی یک درصد انجام دهم. مثل همین آواز. البته من صدای خودم را دوست ندارم. اما حس و حال خواندنم را دوست دارم. وقتی که می​خوانم خودم خیلی لذت می​برم ، اشتباهی فکر می​کنم دیگران هم همین لذت را می​برند !

          نوارت ظاهرا پر فروش هم شده؟

          بد نبوده.

          نوارت را تقدیم کردی به محمد نوری؟

          بله بدلیل علاقه​ای که به صدای محمد نوری دارم. وقتی کار شروع شد فکر کردیم جنس کار خیلی نزدیک است به آواز او. البته این پیشنهاد فردین خلعتبری بود که سریع پذیرفتم. حتی شعرها هم خیلی نزدیک به نوع کارهای نوری بود.

          باز هم نوار بیرون می​دهی؟

          مشغول یک کاست مشترک هستیم با هومن نبوی.

          تحصیلات آکادمیک در زمینه موسیقی که نداری؟

          نه ، برادرم پیانیست بوده و هست، و همیشه موسیقی کلاسیک در خانه ما شنیده می​شد.

          و با گام​های مختلف و دیگر مسائل موسیقی آشنا شدی؟

          حداقل ریتم را به لحاظ شنیداری خیلی خوب شناختم و در استودیو بدون آزار کسی خواندم. ریتم و سر ضرب​ها و... درست بود.

          فالش هم نخواندی؟

          نه. چند نفری هم تعجب کردند که با یک​بار تمرین ، اجرا صورت می​گرفت. شنیدن زیاد موسیقی این حسن را داشت.

          در واقع موسیقی را با شنیدن آموختی؟

          نه فقط شنیدن. تحصیلات آکادمیک نداشتم، سلفژ به صورت علمی نخواندم ، اما می​دانم چایکوفسکی در شنبه سال فلان از کنسرواتور که بیرون آمد کجا رفت و به مادام فون مک چی گفت و باعث خلق چه اثری شد. شاید تاریخ موسیقی کلاسیک را به خوبی بدانم. شروع هر اثری را که برایم بگذارید می​گویم مال کیست ، چه سالی است ، چه سبک و چه دورانی است و تحلیلش چیست.

          پس چطور به سمت موسیقی نرفتی؟

          امکانش پیش نیامد. به دلایل مختلف ، خودم هم تنبلی کردم. برادرم خیلی اصرار داشت که شروع کنم. یادم نیست چرا ولی می​دانم که بالاخره نشد. الان به این فکر افتادم، و به کلاس گیتار میروم.

          ش: در نوجوانی و جوانی پر شر و شور بودی که گوش نکردی؟

          م: عموما نه. اما یکی دو سال چند تا دوست مرا خیلی شر کردند. اما از بچگی دوست داشتم یک گوشه بنشینم و موسیقی گوش کنم و کتاب بخوانم. خیلی به معنای عام کودکی نکردم. وقتی بچه​ها در کوچه بودند من عمدتا نبودم. از جمع گریزان بودم. الان هم این خصلت​ها را دارم. تنهایی موسیقی گوش کردن را خیلی دوست دارم و فکر کردن زیاد در ساعات طولانی. خیلی آدم اجتماعی نیستم.

          حتما به تو گفته اند که صورت تلخی داری؟

          بله، خیلی​ها از این هم فراتر می​روند و می​گویند آدم غمگینی هستی. خیلی وقت​ها درست است. در طول روز غمگینی​ام به شادی​هایم می​چربد. زود هم خودش را نشان می​دهد. به قول یکی از دوستان غم اگر به جاهای ناجور نکشه، چیز خیلی بدی نیست. می​تواند منشا خلاقیت هم باشد. ظاهرا در شرق برای غم اصالت بیشتری نسبت به شادی قائلند.

          چطور شد آدمی که خلوت را دوست دارد ناخواسته بعد از ساعت خوش یک​دفعه اینقدر حاشیه برایش درست می​شود - که بخش عمده​ای از آنها دروغ بود - و سه سال و نیم نمی گذارند کار کند و بیکار می​ماند؟

          خیلی به شخصیت من ربط پیدا نمی​کرد. ما در دورانی «ساعت خوش» را ساختیم که جای این نوع کار بسیار خالی بود. شاید یک بخش از موفقیت آن به خلاقیت فردی و همکاری خوب گروهی برمی​گشت. اما بخش دیگر موفقیت آن به خاطر خلا این نوع کارها و این شکل از شادی در آن دوران بود.

          شاید هم یک جور واکنش بخاطر نبود خیلی از همین شادی​ها بود.

          بله، بعد این مساله آنقدر درشت شد که خیلی از مسائل جامعه را مثل آموزش وپرورش و جوان​ها را تحت تاثیر قرار داد. شنیدم آموزش و پرورش رسما از صدا و سیما شکایت کرد، چون آن سال افت تحصیلی وحشتناکی بروز کرد و آن​ها علتش را «ساعت خوش» می​دانستند. حتما همه بچه​ها سر کلاس از برنامه دیشب حرف می​زدند. به جایی رسید که عکس من پشت تی شرت و آدامس چاپ شد. تلویزیون وقتی این وضعیت را دید ترجیح داد اول جلوی برنامه را بگیرد. چرا که میزان عواقب آن راحدس نمی​زد. من اصلا نمی​گویم این عواقب خوب بود یا بد، ولی وجود داشت. بعد از آن هم حرف حدیث​ها در جامعه وجود داشت. ما هنوز در جامعه بودیم.

          و می​توانستید سوژه باشید؟

          بله این​هایی که می​گویم کسی به من نگفته. من فکر می​کنم این​ها دلایل آن مسائل بود. بعد از قطع برنامه هم خود ما حذف شدیم.

          آن دوران تا چند ماه روزی نبود که نشریات زرد به آدم​های گروه ساعت خوش به سخیف​ترین شکل ممکن نپردازند.

          بله بعد هم تصمیم گرفته شد ما هیچ کاری نکنیم و این تصمیم به درازا کشید.

          یعنی تلویزیون بدون هیچ دلیلی فقط به خاطر جنجال​هایی که به​وجود آمد، تصمیم گرفت کار نکنید ؟

          بله. و گفتند این آدمها دیده نشوند تا خود ما اعلام کنیم کی وقتش است. فکر نمی​کردیم اینقدر طولانی بشود. خب ممنوع الکاری هم تجربه می​خواهد و ما هم تجربه نداشتیم. فکر می​کردیم فقط 2، 3 ماه بیکار باشیم. تا این که از اواخر 76 من کاری را با محمد صالح علا شروع کردم که تازه گفتند فقط می​تواند بسازد و نه بازیگری. تا 6 ماه گذشت و به برنامه 77 رسیدیم.

          این ممنوع الکاری چرا به تئاتر و سینما هم کشید؟ تو که اهل تئاتر بودی؟

          نمی​دانم چرا در تمام زمینه​های هنری ممنوع الکار شدم.

          یعنی به این نتیجه رسیدند که خود شما هم در این جنجال​ها و مسایلی که پیش آمده مقصر هستید؟

          بله شاید نوع شمایل کلی ما از نظر شکل کار، طنز ، روحیه و ارتباط با بیننده ، شکل معقولی نداشت.

          خیلی سنگین نبود؟

          از نظر بعضی بله و باعث شد خیلی​ها مخالفت کنند.

          کار سینمایی هم بعد از ساعت خوش پیشنهاد شد؟

          بعد از ساعت خوش و بعد از کنار رفتن از تلویزیون چندین کار خوب سینمایی پیشنهاد شد. قرار بود «ضیافت» را من بازی کنم تا پای کلید زدن هم رفتیم. روز آغاز آمدند و گفتند فلانی نباشد. سر فیلم «سلطان» هم عین همین اتفاق افتاد. خیلی کارهای خوب سینمایی و تئاتر را در آن سه سال و نیم از دست دادم. ضربه بزرگی بود.

          در این سه سال و نیم چه کار می​کردی؟

          کار. کار تجارت در حد متوسط برای گذراندن زندگی. اما سعی کردم به تمریناتم برای بازی ادامه بدهم و بنویسم، زیاد بنویسم. طرح​های مختلف می​زدم برای روزی که بتوانم دوباره کار کنم و کار طنز بسازم.

          این افکار سراغت نمی​آمد که اگر نتوانم دوباره کار کنم چه خواهد شد ؟

          چرا، همیشه، ولی فکر می​کردم بالاخره یک روزی دوباره کار خواهم کرد. برای این که فکر می​کردم چندان جرم سنگینی نیست. برای خودم تحلیل می​کردم یک دوره​ای این اتفاق افتاده. برای اینکه دوباره کار کنی باید مدتی نباشی. خلاصه سعی می​کردم خودم را حفظ کنم. چون کار طنز به روحیه محکم برای روحیه آفرینی و تسلط به موضوع احتیاج دارد. تا اتفاقات ریز را اطرافتان ببینید و به نمایش برگردانید. برای همین فکر کردم اگر آسیب جدی ببینم به لحاظ روحی ممکن است هرگز نتوانم کار طنز بکنم.

          گفتی حاصل آن نوشته​ها در برنامه 77 بروز کرد ؟

          متن 77 را بچه​ها می​نوشتند. در دوران بیکاری بیشتر به طراحی نوع کار فکر می​کردم تا کار به شکل آیتم نباشد. در واقع در دوران بیکاری به طراحی و فرم جدید یک برنامه طنز فکر می​کردم. که این اتفاق در 77 افتاد. البته پس از سه ماه اول پخش، یعنی دقیقا از شهریور سال 77 کار اصلا عوض شد. در 77 سعی کردیم فاصله را با بیننده کم کنیم و حتی از روبه​رو با او صحبت کنیم. این بزرگترین ویژگی آن برنامه بود. خیلی از حرفه​ای​ها به ما می​گفتند ما می​دانیم شما برشت و فاصله گذاری و... می​شناسید. اما آن کارها را خیلی نمی​توان به برشت چسباند. من فکر کردم بهتر است بیننده هر آنچه را روبه​رو و پشت صحنه اتفاق می​افتد ببیند. کارهای دیگر ما در آن برنامه ادغام پلاتوها و نمایش با هم بود. ارتباط متفاوت خود ما با بیننده بود. ویژگی دیگر این که بازیگران به هیچ عنوان بازی نکنند. اصلا انتخاب​هایم بر این اساس بود.

          یعنی آدم​هایی را انتخاب کردی که عین شخصیت​ها باشند ؟

          دنبال آدم​هایی می​گشتم که می​خواستم، کاری هم نداشتم که بازیگرند یا نه؟ که خودشان را جلوی دوربین بیاورند. این تاکید همیشگی من به بازیگران بود. با خیلی از آن ها هم به صورت اتفاقی آشنا شدم.

          خودت هم جلوی دوربین خودت بودی ؟

          کاملا. مگر در مواقع تیپ​سازی که یک بحث دیگر است. این خود بودن، این ارتباط بدون پوشش در پلاتوها، بر خلاف قواعد اصلی کار در تلویزیون بود که مردم به آن عادت داشتند. حتما آبروریزی می​کردیم. چون واقعیت بود وقتی بوم می​آید در تصویر اگر بیننده هم ببیند چه اشکالی دارد؟ شاید این یک فکر روانشناسانه پشتش باشد. برداشتن استانداردهای موجود در تلویزیون از کارهای ما در 77 بود و باعث شد کار خودش را نشان دهد.

          احتمالا فکرهای فراوان در دوران بیکاری باعث شد که 77 - به نظر من - قوام یافته​ترین کار شما باشد.

          خیلی از دلایل همین​ها بود. مردم گفت و گوها و درگیری​های زن و شوهرها را خیلی دوست دارند. چون هر کس خودش را جای آن کاراکترها می​گذارد و همذات پنداری می​کند. خیلی درباره خودم حرف نزنم بهتر است.

          اما مصاحبه با توست؟
          بله، ولی گروه، گروه قوی و خوبی بود. آدم​هایی مثل سروش صحت، آرش عرفانی که نویسنده بودند. مثل رضا کاظمی​نژاد و بقیه که حضور ذهن ندارم نام ببرم. این​ها واقعا همین جوری فکر می​کردند و متن​هایی که می​دادند خیلی وقت​ها من را حیرت زده می​کرد. یعنی دقیقا فهمیده بودند، نبض موفقیت کار چیست و همان​ها را درشت نمایی می​کردند. به قول سروش صحت هیچ کس باور نمی​کند که 77 همین جوری 10 ماه روی آنتن بود، و شب وقتی خداحافظی می​کردیم برای فردا صبح، هیچ چیز وجود نداشت. نه قصه، نه طرح؛ نه متن.

          یعنی صبح می​آمدید و بسم الله. نویسنده​ها شب متن​ها را می​نوشتند؟

          خیلی وقت​ها با متن می​آمدند خیلی وقت​ها بدون متن موضوع گفته می​شد. تا من می​رفتم نور و جای دوربین​ها را تنظیم کنم، آکسسوار را مشخص می​کردم و بچه​ها می​نوشتند. این بچه​ها واقعا یک سال آن​چنان شرافتمندانه و دلسوزانه کار کردند، که این برنامه هر شب 45 دقیقه روی آنتن بود. با این درصد از موفقیت.

          بهترین و موفقترین برنامه​هایت کدام بودند ؟

          باید دید از چه نظر . 77 پر بیننده​ترین برنامه تاریخ تلویزیون شناخته شده است. اما الان که خودم نگاه می​کنم دیگر آن نوع طنز را دوست ندارم.

          الان چه شکل طنز را دوست داری ؟

          بحثش مفصل است.

          خوب درباره همان برنامه​ها بگو.



          نمی​توانم بگویم آن​ها را دوست ندارم. اما به نظرم خیلی از لحظات 72 ضعیف است و خیلی از لحظات خوب است. ساعت خوش خیلی از قسمت​هایش ضعیف است و خیلی از لحظاتش جاودانه. بعضی از صحنه​های 77 را دوست دارم، خیلی​اش را هم نمی​پسندم.

          خب این که طبیعی است. تو که فیلم سینمایی یکپارچه نساختی. اما در کل کدام یک را ترجیح می​دهی؟

          در کل نمی​توانم بگویم. هر کدام ویژگی​های خاص خود را داشتند. از نظر خیلی​ها «ببخشید شما» که گفت و گو با مشاغل بود درخشان است. در حالی که آیتم​های طنزش اصلا خوب نبود.

          چه چیز «ببخشید شما» جذاب بود ؟

          همان قسمت پته​ رو آب ریختن آن! رسما یک کسی می​آمد می​نشست و می​گفت از کارم نمی​زنم و درآمدم روزی هزار تومان است. می​گفتم دروغ می​گویی. جلوی 50 میلیون آدم.

          این آدم​ها چطور انتخاب می​شدند ؟

          خیلی​ها خودشان می​آمدند و خیلی​ها توسط مدیر تولید انتخاب می​شدند.

          یعنی این آدم​ها متوجه نمی​شدند شما جلوی تمام مردم ایران به آن ها می​گویید داری دروغ می​گویی؟

          چرا.

          پس برای چی می آمدند؟

          چون برخوردها آنقدر واقعی بود و غیر تصنعی که یک گپ خصوصی تلقی می​شد.

          گپ جلو 60 میلیون آدم؟

          بله ، ولی به دلیل همین برخورد واقعی و صمیمی قضیه برایشان دوست داشتنی شده بود. مثلا آدمی که از شغلش دو میلیون در می​آورد. وقتی می​گفت من آب باریکه دارم می​گفتم تو دروغ می​گویی بهش برنمی​خورد.

          یعنی هیچ کس راست نمی​گفت ؟



          به غیر از مشاغل هنری فقط یک نفر در مشاغل آزاد راست گفت. ایشان تولیدی داشت. پرسیدم شما تولیدی دارید، گفت بله. گفتم جزو آن دسته از آدم​ها هستید که مثلا در باب همایون یک انبار دارند. لباس​ها را می​دوزند و بعد از این مارک​های 5 ریالی خارجی دسته دسته می​خرند و می​چسبانند روی لباس. گفت بله. و خیلی​ها فکر می​کنند جنس​هایش خارجی است.

          بعد او بدبخت و ورشکست نشد؟

          خبرندارم ولی معمولا کسی که حقیقت را می​گوید خوشبخت می​شود. این رک گویی​ها باعث شیرینی شد که در بطنش خیلی تلخ بود.

          خب حالا بگو چه نوع طنزی را دوست داری ؟

          آن مساله​ای که گفتم فقط به نوع بازیگری و ارایه مربوط می​شود. سوژه ها همیشه ثابتند، پرداخت​ها متفاوت است. به لحاظ ساختار همان نوع طنز را می​پسندم و ادامه می​دهم فقط کار جدیدم پر از فانتزی است. آنقدر زیاد که گاهی به انیمیشن نزدیک می​شود. اما سعی می​کنیم باور کردنی باشد.

          یعنی الان فانتزی را بیشتر کردید ؟

          بله. ما نوع طنزی را که در کارهای​مان تا حالا انتخاب کرده بودیم کاملا بی منطق و پیش زمینه بود. مثل​ هات شات. هنوز هم همین کار را می​کنم. ولی فکر کردم درست تر این است جنس بازی فانتزی را حذف کنم. به نظرم طنزی بسیار قوی است که شما فانتزی قوی برایش ساخته باشی. سوژه​های موضوعات انسانی و اجتماعی باشد و اما بازیگرها فانتزی نباشند.

          در واقع می​خواهی کنتراست ایجاد کنی بین فضا ، اتفاقات و نحوه بازیگری ؟


          بله. میخواهم از بازیگران به شدت جدی استفاده کنم و برویم به سمت کمدی اتفاق.

          شما می​گویی در «ببخشید شما» رسما به طرف می​گفتی دروغ می​گویی، در واقع همان پته رو آب ریختن اما به شکل صمیمانه. این کار در برنامه طنز 80 هم به شکل دیگری دیده می​شد. اغلب این حس وجود داشت که به بیشتر مهمانان از بالا نگاه می​کنی به جز چند مثلا مصاحبه با مهدی سجاده چی و چند نفر دیگر. انگار یک جوری ضعف​هایشان را به رخشان می​کشیدی. مثل این​که از پته روی آب ریختن خیلی بدت نمی​آد ؟



          این مساله را خیلی​ها گفتند و من بابت آن واقعا ناراحت شدم. قسم می​خورم هرگز دلم نمی​خواست این اتفاق بیفتد. نمی​دانم چرا این جوری شد. شاید هرگز فکر نمی​کردم بچه​ها این طور پاسخ بدهند یا فکر نمی​کردم نوع نشستن، میزانسن و نوع گفت و گو این توهم را ایجاد کند، که من می​خواهم کسی را خراب کنم یا چیزی را به رخ بکشم. این خیلی غیر انسانی است. آن هم با بچه​هایی که خودم یک جوری وارد این حرفه کردم، کسانی که در طول کارهایی که با هم کردیم خیلی زحمت کشیدند. تمام کارهای ما حاصل خلاقیت گروهی این بچه​ها بوده. شاید وقتی برنامه پخش شد خودم هم دیدم که من از یک موضع خیلی بالاتر سوال می​کنم و وقتی او در جواب دچار اشکال می​شود، این حس را القا می​کند که عمدا این کار را کردم. اما واقعا اینجور نبود. آن هم درباره کسانی که خیلی من به آن ها مدیونم. من هیچوقت تنها به این نقطه فعلی نمی​رسیدم . این شعار نیست. اگر الان من دارم گفت و گو می​کنم یک گروه باعث این اتفاقات بود که من به این نقطه برسم و من باعث شدم بچه​ها به آن نقطه برسند.

          شاید با همان حس کار کردید که انگار پشت صحنه است و خیلی راحت حرف بزنید.

          شاید این کار مصطلح نبوده. نمی​دانم.

          شاید بجای اینکه در جایگاه پرسشگر باشی بیشتر در همان حس مدیر برنامه بودی ؟

          این حس تداعی می​شد. در صورتی که من همان ارتباط عادی را با بچه​ها را داشتم. اما من اصلا مجری نیستم و کما این که در یک برنامه سینمایی جدی افتضاح کردم.

          آن برنامه چگونه کار شد؟

          یک روز در شبکه 5 داشتم می​رفتم دیدم کسی، یک آقایی آمد جلو. گفت آقای مدیری یک لحظه بیا، گفتم من کار دارم. گفت: یک دقیقه. بعد رفتیم . گفت: الان داریم می​رویم استودیو. بعد گفتند هر شب باید 4 برنامه سینمایی ضبط کنیم. گفتم خیلی خب من دوست دارم برنامه سینمایی اجرا کنم اما یک لحظه بگویید موضوع چیست. بعد رفتم داخل استودیو دیدم خانم درخشنده و مجید مظفری نشسته اند و باید سوال کنم. اصلا نمی​دانستم چی باید بگم.

          یعنی ما باور کنیم که مهران مدیری آنقدر خجالتی است که یقه اش را بگیری ببری داخل استودیو و برنامه ضبط کنی ؟

          خجالتی نیستم. کسی که من را صدا زد، برد پیش تهیه کننده ای که دوست من بود و او گفت اگر امشب این برنامه ضبط نشود حیثیت من بر باد رفته. گفتم باشد فقط همین امشب. چون کار من نیست.

          خود کسانی که در طنز 80 با آنها گفت و گو کردی این حس را نداشتند که از بالا با آنها برخورد می​شود. نگفتند مهران دستت درد نکند که ما را خراب کردی ؟

          نه. آنهایی که نیامدند مصاحبه کنند این حس را داشتند و به همین دلیل شرکت نکردند، شاید آنها که سری اول بودند بدشانس بودند.

          در اغلب برنامه هایت ساختمان اصلی بر مبنای نقش خودت است. حتی در برنامه 77 که شما یک زوج بودید و داخل پلاتو آیتمهای مختلف قبل یا بعد از کارها پخش میشد اگر خودت را حذف کنیم ساختمان میریزد.

          چرا می​گویید اگر حذف کنیم ساختمان می​ریزد؟

          مثلا در همین 77 اگر نقش خودت و خانم صبوری را حذف کنیم اصلا حلقه ارتباطی از بین میرود و اتفاقا جذابترین قسمت 77 اغلب همان قسمت میانی تو و خانم صبوری بود.

          آگاهانه نبود. دو دلیل داشت که باعث شد این وضعیت ادامه داشته باشد و شدیدتر شود. یکی اعتقاد خود شبکه است. من بارها از شبکه 3 خواستم بازی نکنم و فقط کارگردانی کنم به شدت مخالفت شد.چیزی که شبکه میگوید مردم است. دلیل دیگرش این است که نویسنده ها این کار را نمیکنند. بارها گفتم بنویسید فلانی رفته مسافرت. در نود شب آنقدر التماس کردم که چندبار این کار را کردند. اما نویسنده ها هم میگفتند نمیشود، چی بنویسیم !

          گفتی که به شدت مایلی به سمت کارگردانی سینما بروی. چطور شد که تا حالا نرفتی ؟

          فرصتی پیش نیامد. چند بار این موقعیت پیش آمده ولی بدلیل (شاید اشتباه کردم ) درگیر بودن با تلویزیون نتوانسته ام. این تصمیم برای امسال دیگر جدی است.از بس قرارداد پشت قرارداد و کار پشت کار آمده فرصت نکردم. دلم میخواهد که با یک فیلمنامهء طنز فوق العاده که جایش در سینما به شدت خالی است، و با سبک و فانتزی مورد نظرم وارد سینما بشوم. شاید یکی دیگر از دلایلی که تا کنون چنین تجربه ای نکردم همین وسواسم در انتخاب یا نگارش یک فیلمنامه فوق العاده باشد.



          این فیلمنامه الان آماده است؟

          در حد طرح آماده است و باید نوشته شود.حتی دلم نمیخواهد کار متوسطی از آب درآید، دلم میخواهد عالی باشد. باید امکانات را هم در نظر گرفت، تا این ایده ای که در ذهن دارم - و خیلی هم محیرالعقول نیست - را بتوانم عملی کنم.

          به عنوان یک هنرمند تلویزیونی، فکر نمیکنی بهتر است پیش از اقدام به فیلمسازی، مراحل دیگر سینما را تجربه کنی ؟

          به همء اینها فکر کردم، به اینکه با تجربهء بازیگری میتوانم به شناخت بیشتری در مورد سینما برسم. همهء این فکرهاست که باعث شده تا وضعیت موجود ادامه یابد و نتوانم تصمیم قاطعی برای اینکار بگیرم. ولی فکر میکنم که الان وقتش است . نه به این دلیل که سینما را ساده میبینم، به این معنی که با پیش زمینه های فکری ، شرایط را برای این کار مساعد میبینم.

          گفتی که اوایل اصلا به طنز فکر نمیکردی و دوست داشتی باریگر جدی ای باشی در سینمای جدی. ولی الان باز به فکر ساختن یک طنزی.

          نه، برای اولین کار سینمایی، باید سراغ موضوعی بروم که روی آن تسلط دارم ، وگرنه درنهایت علاقه ام ساخت یک فیلم جدی است. به خاطر تجربه ای که در طنز دارم، فکر میکنم ریسکش کمتر است.

          این علاقه ای که به سینمای جدی داری ، در عمل منجر به ساخت چه فیلمهایی خواهد شد. در سینمای جدی میخواهی به چه چیزهایی اشاره کنی ؟

          الان نمیتوانم بگویم. اولا که این محدودیت وجود ندارد که من راجع به یک مقولهء مشخص تصمیم گرفته باشم از طریق سینما حرفم را بزنم. سینما میتواند بستر خیلی از حرفها باشد.

          میخواهم سلیقهء مهران مدیری در سینمای غیر طنز را بدانم. مثلا الگویی از سینمای خارجی داری که بدانیم میخواهی در آن راستا حرکت کنی ؟

          مثالی که میزنم نه به خاطر شکل ایده آل سینما، بلکه بعنوان سینمایی است که دوست دارم. مثلا کارهای هال اشبی در اروپاست، فیلمهایی مثل کراسینگار یا در ایران فیلم هامون علاقهء شخصی من ، سینمایی است که به روابط انسانی میپردازد، به طراحی آدمها، به عشق، به احترام و به خیلی چیزهای دیگر میپردازد.

          بعد از 77 به نظر میرسد وسواست کمتر شده ، کارهایت تولیدی تر شده ، موافقی ؟

          حرف شما را قبول دارم . اگر خودمانی تر بگوییم افت کرده. قبول دارمولی نه به دلیل اینکه وسواسم کمتر شده ، بلکه به این دلیل که ادامه دادن این کار خیلی سخت است. محدودیتها و ضوابط تلویزین از یک طرف و برنامه هایی که باید هرشب روی آنتن برود ، کار ما را سخت میکند . فکر کردم راه نجات - شاید - این باشد که از برنامه های روتین هرشب به سمت سریال برویم . یعنی چند قسمت شسته رفته ، با فیلمنامه ای از قبل نوشته شده که دکوپاژ شده اند بسازیم . طوری که کار را ضبط کنیم و کنار بگذاریم و سپس پخش کنیم . این راه نجاتی بود که به فکرم رسید . ولی شبکه بشدت اصرار در پر کردن برنامه نود شب داشت. این نود شب برنامه ای مثل 77 بود . یعنی یک خانه محدود و بسته ای که یک زن و شوهر در آن ساکنند .و دقیقا با همان موضوعات ، فقط یک کمی جنس بازیهایش عوض شده بود . بازیگر مقابل من عوض شده بود و خیلی چیزهای جزیی . تغییر اساسی نکرده بود . اما به خودم گفتم که یا دیگر این کار را نکن و یا اگر میکنی باید خیلی متفاوت باشد ، به لحاظ طراحی ، به لحاظ بازی ، به لحاظ هر چیزی . کار جدبدم را با این فکر شروع کردم .

          در زندگی آدم خود محوری هستی یا نه ؟!

          بله ، ولی سعی میکنم منعطف باشم. تصمیمی که میگیرم معمولا درست است ، مگر اینکه قانع شوم که اشتباه کرده ام . این را البته خیلی نمیشود به برنامه سازی ربط داد . دلیل خودمحوری من در زندگی ، خود محوریم در برنامه نیست . چرا که اصلا خود محوری نیست و ما گروهی کار میکنیم .

          منظورم ارتباط متقابل زندگی و شغل است ؟

          معمولا در طول کار ، به حرف بچه ها گوش میدهم . یکی از تصویربردارها یکروز گفت : « تو خیلی خوب گوش میدهی و با مهربانی پیشنهادات را میپذیری ، ولی بعد کار خودت را میکنی . » البته همیشه اینگونه نیست . نمیدانم شاید درست میگوید ، ولی زاویه ای که من نگاه میکنم ، یک زاویه دیگر است . به این معنی نیست که او اشتباه میکند . میل و علاقه شخصی است . درست و غلط اصلا معنا ندارد .

          گفتی که در برنامه ببخشید شما ، فردی را می آوردی که وضع مالی خوبی داشت ولی جلوی 50 میلیون نفر به دروغ اظهار تنگدستی میکرد . تو خودت مگر در زندگی دروغ نمیگویی ؟

          چرا . ببین من در همین مصاحبه ، تا حالا سعی کردم دروغ نگویم . میگویی خودمحوری ، میگویم آره . یعنی دلیلی ندارد جلب ترحم کنم . یک واقعیاتی درباره خصلت آدمها وجود دارد . بعضی دروغها پنهان بود و من از آنها میگذشتم . مثلا از دبیر آموزش پرورش پرسیدم که شما در کارتان دزدی هم میکنید ؟ میگفت: « دزدی یعنی چی ؟ » ، میگفتم دزدی یعنی کم کاری ، یعنی کم درس دادن و کم دلسوزی کردن . میگفت: « نه » . من به این دلیل ادامه ندادم که او شغل فرهنگی داشت . وگرنه میتوانستم بگویم مثلا نشده که ساعت ده صبح بیایی سر کلاس ؟ ، نشده پرسش شاگردی را بی جواب بگذاری ؟ اینها همه به نظر من سرقت است . ولی از کسی که لوازم یدکی اتومبیل میفروشد ، نمیگذرم . ان هم یکی از شغلهای جامعه است و قابل احترام ، ولی دروغش آنقدر گنده است - که میگوید درآمد من یک آب باریکه است - که هر بچه ای میفهمد .اگر من نگویم دروغ است چه کسی بگوید ؟ البته من خودم هم دروغ میگویم ، اما تنها زمانی که احساس کنم راست گفتنم باعث آزار مخاطب میشود ، یا به ضرر خودم تمام شود . تا آنجایی که از دستم بر می آید سعی میکنم در این مواقع نیز دروغ نگویم . یعنع از راهی بروم که نه جوابش را داده باشم و نه جوابش را نداده باشم .انتخاب تمهیدی که « حال » اش را خراب نکنم . سعیم را میکنم ولی دروغ هم میگویم .

          چطور شد که پس از این همه کار طنز یکهو وارد مجموعه جدی دردسر والدین شدید ؟

          به خاطر علاقه ام به کار جدی . فرصتی پیش آمد تا در مجموعه ای کار کنم که بازیگران خوبی داشت ، از فیلمنامه محکمی برخوردار بود و این که از مسئولیت خسته شده بودم. دوست داشتم در یک کار جدی بازیگر باشم که بعد از انجام کار به من بگویند خداحافظ . در حالیکه اشتباه میکردم .یعنی سنگینی این مجموعه به قدری بود که مثلا خودم 2 تا کار بسازم . تقریبا در تمام سکانسها هستم و آنقدر وقت کاری فشرده است و ما استراحت نداریم که باعث خستگی مضاعف شد .ولی به دلایل مختلف از کاری که کردم پشیمان نیستم .

          از چه مواردی عصبانی میشوی ؟ بعضی وقتها از کوره در میروی ؟

          آره ، در این نقشی هم که بازی میکنم خیلی عصبانی میشوم . دو مقوله است که من را خیلی عصبانی میکند و در واقع به سرحد جنون میرساند ، یکی آدمهایی که به کاری که به آنها مربوط نیست دخالت کنند و خارج از حیطه خودشان قدم بگذارند ، هرکسی آن کاری را که « باید » انجام ندهد و « نباید » انجام بدهد . به تعبیر برنارد شاو ، 80% آدمها ، انرژیشان صرف کارهایی میشود که به آنها مربوط نیست. دومین مقوله خیلی شخصی است ، اینکه من راجع به یک مساله جدی و مهم که ناراحتم کرده حرف بزنم و بعد ببینم که طرفم باور نکرده و لبخند بزند ، یعنی پوزخند بزند . این میتواند من را بکشد . دیوانه میشوم .

          عصبانی که میشوی چه کار میکنی ؟


          آن موقعیت را ترک میکنم . عکس العمل بدی نشان نمیدهم . آن محیط را ترک میکنم . سوار ماشین میشوم و رانندگی میکنم . رانندگی با سرعت زیاد در اتوبانهای تهران آرامم میکند . این دو مورد نقاط ضعف من است . دوست دارم کاری را که به کسی محول میکنم ، آن را به درستی انجام دهد.

          به نظرم اینجا هیچ کس کارش را به درستی انجام نمیدهد . بخاطر همین است که در این وضعیت به سر میبریم.

          اصلا جهان سوم همین شکلی است. شاید پیشرفت اروپا یا خاور دور به این دلیل است که انجام مسئولیت به جانشان بسته است و تمام انرژیشان روانیشان صرف کاری میشود که انجام میدهند .جهان سوم متاسفانه فاقد این است. به قول شما هر آدمی از صبح تا شب مشغول عصبانی شدن است. خود ما هم شامل این حکم هستیم ، همه ما .ولی چون پرسیدی تورا چه چیزی عصبانی میکند ، گفتم.

          در خلوتت چه کار میکنی ؟

          مشغول سکوت میشوم . از آن سکوتهایی که شنیده میشود. فکر میکنم . نمیتوانم بگویم به چه چیزی . و مهمتر از همه موسیقی است ، موسیقی کلاسیک با صدای بلند .

          چه کتابهایی میخوانی ؟

          خیلی وقت است که به خاطر این مشغله ها از کتاب دور شده ام ، ولی طی سالهایی به شدت کتاب میخوردم ! بیشتر از همه نمایشنامه و رمان میخواندم . نویسندگان محبوبم مارکز ، تولستوی و تورگنیف هستند . به شعر هم علاقه خیلی زیادی دارم . شاعر اولم لورکا است، بعد شاملوست ، بعد مارگوت بیکل ، بعد حافظ ... در موسیقی هم کنسرتهای ابوای ویوالدی مرا به حالت جنون ، به حالت پوچی میرساند .خیلی از آثار باخ هم روی من چنین تاثیری دارند . چیزی که بیشتر غمگینم میکند شعر است .

          نگفتی که چطور رشد کردی و به اینجا رسیدی ؟

          من در دبیرستان دلگشا درس خواندم . در دوران تحصیل شاگرد خیلی خوبی بودم . سه برادر دارم . برادر بزرگترم در ایران است و سالهاست در ادبیات و موسیقی فعالیت میکند . دو برادر دیگرم مدت 20 سال است که در سوئد زندگی میکنند . همیشه نمرات زیست شناسی و ادبیاتم عالی بود . گاهی اوقات معلم ادبیات کلاس را در اختیار من میگذاشت و میرفت . در ریاضیات همیشه خنگ بودم . من هنوز که هنوز است علت ریاضیات در جهان را نمیدانم .یعنی بنظرم بیهوده ترین و پوچ ترین درس است و هیچ وقت نمره ای بالاتر از 2 در این درس نگرفتم ! در درسهایی هم که به ریاضی مربوط است مثل جبر ، فیزیک و غیره ، هیچ وقت موفق نبودم . از ریاضی متنفرم . فقط در حد جمع و تفریق مفید فایده است. بیشتر از جمع و تفریق ، نه اینکه به درد نمیخورد ، من آن را درک نمیکنم .

          فکر میکنی چقدر توانایی داری ؟ هم مجری گری کردی ، هم کارگردانی ، هم نوشتی ، هم بازی کردی ، هم آواز خواندی ... فکر میکنی همه این کارها را خوب انجام دادی ؟

          نه ، ولی فکر میکنم خیلی هم بد نیست . شاید هر کس که کار هنری میکند این فکر را کرده باشد ، ولی من با صدای بلند فکر میکنم که توانایی من خیلی بیشتر از آنی است که عمل شده . آن چیزی - از هنر - که در ذهنم میگذرد ، خیلی گنده است . دنبال پیدا کردن راههایی هستم برای گفتن تا تواناییم را اثبات کنم . هنوز دارم تمرین میکنم تا روزی آن چیزهایی را که میخواهم ، بگویم . خیلی دور نیست .

          این احتمال را میدهی که آن چیزهایی که به زعم تو گنده است ، برای دیگران کوچک باشد ؟

          هر احتمالی در جهان وجود دارد . (می خندد)

          گرفتاریهای شهرت باعث آزارت نمیشود ؟

          چرا ، تو دیگر زندگی شخصی نداری ، آزاد نیستی ، راحت نیستی و محدود میشوی و همراهانت را هم محدود میکنی. شهرت سرطان است. وقتی هر روز در تلویزیون نشان داده میشوی ، طبیعی است که مشهور میشوی . اما آن چیزی که تو را از دیگران متفاوت میکند چیست ؟ آن آگاهی و تفکر پشت قضیه است و کسی که متفکرانه نگاه میکند ، دیگر شهرت برایش مهم نیست .

          سوال آخر کلیشه ای است ! چه بازیگرانی را دوست داری ؟

          نمیشود بین دنیرو و دوپاردیو یکی را انتخاب کرد . بازیگران مورد علاقه ام یک لیست بیست نفرهء درجه یک را شامل میشود .

          5 تا از این بیست تا را بگو .

          رابرت دنیرو ، ژرار دوپاردیو ، آنتونی کوئین ، مریل استریپ ... کلارک گیبل را دوست ندارم ، همفری بوگارت را دوست ندارم ...

          فیلمهایی که دوست داری کدامها هستند ؟

          م: « هملت » کوزینتسف را چهل دفعه دیدم و ممکن است هشتاد دفعه دیگر هم ببینم . « باراباس » یکی از فیلمهای محبوب من است ، « پاپیون » ، « فیلم کوتاهی درباره عشق » و ... .
          to continue, please follow me on my page

          نظر

          • آمن خادمی
            مدیر
            • Jan 2011
            • 5243

            #110
            درخواست حاتمی کیا برای رافت با مستندسازان بازداشت شده

            فرهنگی - ابراهیم حاتمی کیا در مراسم جایزه شهیدآوینی در باره چند مستندساز بازداشت شده اخیر سخن گفت.

            ابراهیم حاتمیکیا گفت: همه موضع من را نسبت به بیبیسی و جشنوارههای خارجی میدانند ولی به نظرم باید نگاه مهربانانهای به مستندسازان داشت. من برخی از این مستندسازان را میشناسم و مطمئنم آقا جواد شمقدری هم همین نظر را دارند. اگر مستندسازان بازداشت شده رفتار به عمدی علیه امینت ملی کشور داشتهاند، باید تنبیه شوند ولی به نظرم باید با یک رأفتی با این دوستان برخورد کنیم.
            to continue, please follow me on my page

            نظر

            • ماهور
              عضو فعال
              • Feb 2011
              • 1239

              #111
              احمدزاده: دیگر با شهریاری برنامه مشترک اجرا نمی کنم

              بالاخره انتقادات تند و تیز برخی رسانهها از اجرای مشترک کاظم احمدزاده و محمود شهریاری کار دست این دو زوج هنری داد و گویا قرار است این دو مجری تلویزیونی پس از سال ها از هم جدا شوند.

              پارس توریسم نوشت:از مدتی قبل موج انتقاد رسانهها از برنامههایی با اجرای مشترک محمود شهریاری و کاظم احمدزاده بالا گرفت. از هفتهنامه چلچراغ گرقته که پروندهای انتقادی از این برنامه منتشر کرد تا خبرگزاری فارس که مطالب تندی در انتقاد از این برنامه مطرح کرد.
              فارس پس از اجرای مشترک احمدزاده وشهریاری در برنامه ویژه نیمه شعبان در انتقادی تندوتیزی نوشت: «شبکه تهران زمان پخش این برنامه آنتن خود را به طور کامل در اختیار کاظم احمدزاده، محمود شهریاری و هومن حاجی عبداللهی مجریان این برنامه به همراه مسعود روشنپژوه همان مجری که نیم ساعت قبل در شبکه یک سیما برنامه اجرا میکرد و دو مجری دیگر قرار داد تا از هر کاری برای جلب مخاطب فرو نگذارند و خلاصه این که محمود شهریاری هم هرچه قر در این سالها در کمرش مانده بود، در این برنامه خالی کرد.»

              کاظم احمدزاده در تازه ترین مصاحبه خود با یکی از هفتهنامهها گفت: «خیلیها می خواهند به هر طریق و بهانه ای جلوی اجراهای مشترک مارا بگیرند و مطمئنم موفق هم خواهند شد، چون شخصا تصمیم گرفتم دیگر با آقای شهریاری اجرای مشترک نداشته باشم. البته سوءتفاهم نشود، چون بدون هر گونه مبالغه و اغراق یکی از بزرگترین افتخاراتم در تاریخ اجراهایم، کارهای مشترکی بوده که با آقای شهریاری انجام دادهام، ولی این فشاری که روی ما آمده، واقعا ارزش این همه استرس و دغدغه را ندارد.»

              احمدزاده که با هفتهنامه یکشنبه مصاحبه کرده در ادامه گفت: «به اندازه دادن شاهرگم حاضرم از برنامه دفاع کنم و بگویم تمام شوخیهای ما کاملا هدفمند و برنامهریزی شده بود. در پشت تمام این شوخیها، آیات قرآن و احادیث پیامبر و ائمه نهفته و تمام شوخیهای ما در نهایت دارای پیام اخلاقی بسیار مثبت و مهم بوده است.»
              این مجری شناختهشده تلویزیون در ادامه توضیح داد: «تمام این هیاهوهای دوماه اخیر فقط به خاطر آن 10 دقیقه ویژه برنامه نیمهشعبان بود که در آن فقط کمی کنترل برنامه از دست ما خارج شد، ولی بازهم در آن چند دقیقه هیچ اتفاقی که به اساس جامعه ضربه بزند به وجود نیامد.»
              چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
              گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر...

              نظر

              • آمن خادمی
                مدیر
                • Jan 2011
                • 5243

                #112
                سلام
                تاپیک انتخابی این هفته"سینما؛صدا-دوربین- حرکت"هست..منتظر مطالب سینمایی شما هستم

                لازم است از دوستان فعال یعنی حامد 89،پاشا،بابی چارلتون ،yusef_sbm12،hssan که در تاپیک قبلی یعنی "کامپیوتر و تکنولوژی" تشکر کنم...@};-@};-@};-@};-@};-@};-
                to continue, please follow me on my page

                نظر

                • فرزاد
                  عضو عادی
                  • Aug 2011
                  • 83

                  #113
                  گفت و گو با گلشیفته فراهانی؛ دختری به نام ایران
                  اخبار سینمائی | گفت و گو با گلشیفته فراهانی؛ دختری به نام ایران گلشیفته فراهانی که در چهارده سالگی با بازی در فیلم "درخت گلابی" داریوش مهرجویی وارد سینما شد، چند سالی می شود که مقیم پاریس شده و در این مدت در فیلم های مختلفی نقش آفرینی کرده است.


                  آخرین بازی او در فیلم "خورش مرغ و آلو" است؛ ساخته مرجان ساتراپی و ونسان پارانو که اخیراً در جشنواره های ونیز و تورنتو به نمایش در آمد و به زودی در جشنواره لندن نمایش داده خواهد شد، ضمن این که به زودی در کشورهای مختلف اروپا اکران عمومی می شود.

                  او در این فیلم نقش دختری به نام "ایران" را بازی می کند.

                  گفت و گو با گلشیفته فراهانی را درباره این فیلم بخوانید.

                  در دو سه سال اخیر، بعد از تجریه کار با چند فیلمساز فرانسوی، حالا با مرجان ساتراپی کار کردی، یک فیلمساز ایرانی- فرانسوی. چطور شد که در این فیلم بازی کردی؟

                  راستش مرجان [ساتراپی] از من خواست و من هم خیلی با میل و خوشحالی بیش از حد قبول کردم... به همین سادگی! [می خندد]

                  کار با مرجان ساتراپی چطور بود و چه تفاوتی با تجربه های قبلی ات داشت؟

                  هر کارگردانی با هر کارگردان دیگری فرق می کند و این طور نبود که چون ساتراپی ایرانی است با بقیه کارگردان ها فرق داشته باشد. کار کردن با مرجان فوق العاده بود. او تا به حال با بازیگر کار نکرده بود، ولی من این حس را داشتم که او تمام عمرش این کار را کرده، یعنی اینقدر خوب هدایت می کرد و اینقدر درست می دانست که چه می خواهد که اصلاً برای من تعجب آور بود و فکر می کردم اصلاً ژنی است. او تجربه این کار را نداشت، اما انگار سال هاست که کارش همین بوده. فوق العاده بود.

                  اسم ونسان پارانو در کنار ساتراپی آمده. رابطه این دو نفر در کارگردانی چطور بود؟ هر دو با هم با بازیگران کار می کردند؟

                  مثل دو بال یک پرنده بودند واقعاً... آنقدر هارمونی و هماهنگی کامل با هم داشتند و کارها را تقسیم کرده بودند که فوق العاده بود. برای من فرقی نداشت که با یک کارگردان یا دو کارگردان کار کنم، اما مرجان بیشتر با بازیگرها کار می کرد، شاید چون به این خاطر که آن دنیا را زندگی کرده بود و داستان درباره ایران بود و او این دنیا را بیشتر می شناخت. اما خیلی چیزها را هم با هم کار می کردند.

                  در این فیلم، نقش یک دختر ایرانی را بازی کردی. آیا این برای تو نوستالژیک بود؟

                  بیشتر به شکل یک نقش به آن نگاه کردم. همه بازیگران در این فیلم نقش ایرانی ها را بازی می کردند منتها به زبان فرانسوی. بودن در آن دکور که مربوط به سال های 1930 و 1940 تهران و شیراز بود، برای من هم یک چیز جدید بود. این یک ایران جدیدی بود که من هیچ وقت در آن نبوده ام و زندگی نکرده ام. اما به هر حال وقتی برای اولین بار دکور را دیدیم گریه ام گرفت چون این حیاط و این کوچه ها که هنوز در ایران وجود دارند، خیلی تاثیرگذار بودند.

                  راجع به شخصیتی که نقش اش را بازی می کنی، یعنی دختری به نام "ایران" چه فکر می کنی؟

                  فیلم در زمان مصدق می گذرد و او دارد برای ملی کردن صنعت نفت تلاش می کند. شخصیت اصلی فیلم عاشق "ایران" است اما دو بار او را از دست می دهد، یک بار به خاطر مخالفت پدرش و یک بار به خاطر جبر روزگار، انگار این "ایرانی" است که از دست ما رفت، یعنی در زمان مصدق بخاطر کودتایی که آمریکایی ها بر سر ما در آوردند و ما هیچ وقت نتوانستیم ایرانی آزاد داشته باشیم. شاید به همین خاطر اسم این دختر ایران است.

                  فکر نمی کنی که این بیان استعاری که فیلم درباره این کاراکتر به کار برده و نام او را "ایران" گذاشته، یک مقدار بارهای نمادین به فیلم اضافه می کند که با بقیه فضای فیلم نمی خواند، و در واقع یک مقدار زیادی است؟

                  نه، ما این چیزها را درباره ایران می گوئیم، اما در عین حال او یک شخصیت، یک دختری است که عاشق یک پسری می شود و هیچ معنی دیگری هم پشت خودش نمی آورد. یک عشق کاملاً زمینی است که بین این دو شخصیت وجود دارد. با مرجان هم که صحبت می کردیم می گفتیم عشق این دو نفر کاملاً عشقی فیزیکی و زمینی است و پر از هوس و خواستن است، برعکس رابطه ناصرعلی با همسرش. این داستان، یک داستان عاشقانه است مثل تمام افسانه هایی که دخترها و پسرها در آن به هم نمی رسند. به همین دلیل عشق شان جاودان می شود، مثل شیرین و فرهاد یا رومئو و ژولیت. بخاطر نرسیدن آنها به هم است که ما از آنها یاد می کنیم. اگر به هم می رسیدند، به قول مرجان اگر ایران دو تا بچه هم می آورد، ما که نمی توانستیم داستان آنها را بگوئیم.

                  در فیلم با بازیگران سرشناس فرانسوی بازی کردی. همبازی شدن با متیو آمارلیک چطور بود؟

                  فوق العاده بود. یکی از بهترین تجربه های من در زمینه پینگ پونگ بین دو بازیگر بود. این بده بستانی که بین ما به عنوان بازیگر وجود داشت و چیزی که او به عنوان همکار بازیگر به من می داد، یک چیز عظیم و فوق العاده بود. یک انرژی باور نکردنی بود و واقعاً لذت بردم.

                  صحنه مشترکی با چیارا ماسترویانی و ایزابلا روسلینی نداشتی، اما به هر حال درباره آنها چه فکر می کنی؟

                  ایزابلا و چیارا را جدای از این فیلم می شناسم، اما در طول فیلمبرداری ندیدمشان. فقط یک بار ایزابلا را دیدم که روزی بود که خیلی گریمش کرده بودند بخاطر مرگ ناصرعلی.... آدم های دوست داشتنی و فوق العاده ای هستند.

                  حسی از پدر و مادرشان یعنی مارچلو ماسترویانی یا اینگرید برگمن در آنها هست؟

                  نمی دانم... سوال سختی است... من بیشتر خودشان را به عنوان آدمی که وجود دارند می بینم. سعی می کنم همیشه خودشان را ببینم، شاید چون در بچگی، همه هر وقت مرا می دیدند یاد پدرم می افتادند.

                  عکس العمل ها در جشنواره های ونیز و تورنتو چطور بود؟

                  در تورنتو خیلی در جریان نیستم، چون در روزهایی که فیلم را نشان دادند، من آنجا نبودم. ولی در ونیز منتقدان انگلیسی زبان بیشتر از فیلم خوششان آمد. در سالن سینما هم کسی از سالن بیرون نرفت و آخر فیلم هم مدت زیادی دست زدند. این حس خوبی است، هر چند به هر حال دلیل نمی شود که مردم خیلی هم فیلم را دوست داشته باشند. به نظرم ماندگاری یک فیلم این را نشان خواهد داد. جز این هیچ وقت نمی شود فهمید که مردم فیلم را دوست داشتند یا نه.

                  فکر می کنی عکس العمل تماشاگران فرانسوی چه خواهد بود؟

                  نمی دانم... باید دید... فکر می کنم فیلمی است که خیلی فیلم روشنفکرانه ای نیست و به هر حال گیشه خواهد داشت. فیلم زیبایی است که داستانی افسانه ای دارد که بچه ها داستانش را برای هم تعریف می کنند. برای همین ممکن است در گیشه بسیار موفق شود، هر چند در این دوره و زمانه هیچ چیز معلوم نیست. خیلی مواقع آدم ها فکر می کنند فیلمی در گیشه موفق می شود، اما نمی شود، یا برعکس.

                  و کار بعدی؟

                  الان دارم در فیلمی بازی می کنم که اسمش هست «سنگ صبور» و عتیق رحیمی آن را کارگردانی می کند.
                  چارلز

                  در زندگی خود هیچوقت چهار چیز را نشکنید.

                  اعتماد، قول، ارتباط و قلب. شکسته شدن آنها صدائی ندازد ولی دردناک است.

                  نظر

                  • آمن خادمی
                    مدیر
                    • Jan 2011
                    • 5243

                    #114
                    «کوروش کبیر» در انتظار پاسخ وزارت ارشاد است

                    ایسنا نوشت:

                    با پایان نگارش فیلمنامه پروژه ملی ـ سینمایی «کوروش کبیر» توسط مسعود جعفری جوزانی درخواست پروانه ساخت فیلم به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارائه شد.
                    علی معلم تهیهکننده فیلم سینمایی «کوروش کبیر» با اعلام این خبر، گفت: «همانگونه که در خبرهای گذشته ذکر شد، پس از یک سال تحقیق و پژوهش بر روی زندگانی کوروش، اکنون با پایان یافتن نگارش کتاب اول این فیلم، مراحل ساخت آن آغاز خواهد شد.»
                    به گفته معلم، «داستان فیلم از کاخ اکباتان و دربار آستیاگ آغاز میشود و زندگی کوروش از تولد تا بنیانگذاری تمدن هخامنشی و حکومت پارسیان را تا مرگ او دنبال خواهد کرد.»
                    وی در ادامه این خبر افزود: «با صدور رسمی پروانه ساخت فیلم طی یک کنفرانس مطبوعاتی شرایط همکاری هنری و نحوه مشارکت در سرمایهگذاری فیلم برای علاقهمندان تشریح خواهد شد.»
                    to continue, please follow me on my page

                    نظر

                    • فرزاد
                      عضو عادی
                      • Aug 2011
                      • 83

                      #115
                      محمدرضا گلزار: خودم هم فکر نمی کردم سوپراستار شوم چند وقتی می شد خبری از محمدرضا گلزار نبود اما این روزها با فیلم «شیش و بش» دوباره به پرده سینماهای ایران آمده و با زوج همیشگی اش «امین حیایی» گیشه سینماها را تسخیر کرده است. به نظر شما آیا این فیلم می تواند توفیق فیلم های خوب اخیر سینمای ایران مثل «ورود آقایان ممنوع» را به دست بیاورد؟ گزیده ای از حرف های اخیر محمدرضا گلزار در مورد این فیلم و حضورش در سینما، موسیقی و ورزش را بخوانید.


                      در زندگی شخصی ام همیشه سرمربی ام
                      همیشه بیننده خوبى براى فوتبال بوده ام اما هیچ وقت بازیکن حرفه ای ام نبوده ام. شاید اگر وارد فوتبال می شدم و آن را به عنوان حرفه ام انتخاب می کردم، به اندازه امروز در سینما به موفقیت می رسیدم. مسلما اگر فوتبالیست مى شدم دوست داشتم در تیم ملی کشورم بازی کنم اما همواره اولویت ورزشى ام والیبال بوده است. در زندگی شخصی ام نه دروازه بان بوده ام و نه فوروارد بلکه همیشه سرمربی ام! هیچ وقت هم به کسی پنالتی نداده ام چون یاد گرفته ام در 18 قدم با احتیاط عمل کنم. این که چرا فوتبال ایران تا این حد دچار ضعف شده، یک بحث تخصصى است.

                      محمدرضا گلزار: خودم هم فکر نمی کردم سوپراستار شوم

                      فقط 5 دقیقه خودشان را جای من قرار دهند
                      این که خیلی ها می گویند گلزار حاضر نیست چهره و ظاهرش را تغییر بدهد را اصلا قبول ندارم چون اگر از من بخواهند در فیلمی بازی کنم و البته مطمئن باشم اثر، کاری قابل دفاع است و من باید موهایم را از ته بتراشم، قبول می کنم، مطمئن باشید. روزی که قرار شد با مازیار فلاحی کنسرت بگذاریم، خیلی ها گفتند «گلزار» بازیگر خوش چهره سینمای ایران می خواهد کنسرت برگزار کند و جاز بزند! درامز زدن که دیگر براساس خوشگلی نیست! آیا چوب درامز، این استیک جاز را می توانید در دست تان بگیرید و 5 دقیقه تکانش بدهید؟ فقط 5 دقیقه. این حرف های غرض ورزانه دیگر جای بحث و گفت و گو ندارد.

                      محمدرضا گلزار: خودم هم فکر نمی کردم سوپراستار شوم

                      آرامش می خواستم، رفتم سراغ موسیقی
                      درباره علاقه ام به موسیقی باید بگویم ابتدا پیانو می نواختم؛ پیانو را به شکل حرفه ای ادامه دادم و در کنار آن گیتار هم می زدم و در چند سال اخیر هم نواختن پرکاشن را آغاز کردم و زمان زیادی را برای تمرین اختصاص دادم. البته اگر به یاد داشته باشید گاهی اوقات در کنسرت های گروه آریان، پرکاشن هم می نواختم اما باید بگویم علاقه من به موسیقی از جایی آغاز شد که به دنبال آرامش بودم؛ موسیقی به من آرامش لذت بخشی می دهد و تاثیر عجیبی بر روحیه ام می گذارد.

                      می خواستم دندان پزشک شوم، مکانیک شدم!
                      از بچگی به فکر درس و مشق و در کنار آن، موسیقی و البته ورزش به ویژه شنا و اسکی بودم. در دهه 60 پدرم در مقطعی سرپرست باشگاه پاس بود و به همین دلیل، من هم با او به تمرینات تیم پاس می رفتم. ضمن این که در محله اندیشه تهران حوالی خیابان شریعتی بزرگ شدم. آن زمان مشغولیت ذهنی من تنها درس بود و ورزش می کردم. یعنی وضعیت خانوادگی مان این طور اقتضا می کرد؛ از آن دست بچه هایی بودم که درس و مشق برایم اولویت داشت، پدرم علاقه داشت در رشته تحصیلی خودش مکانیک، تحصیلاتم را ادامه بدهم اما من عاشق دندان پزشکی بودم. در مدرسه جزو بچه های درسخوان بودم، پیش از دیپلم، چند بار در کنکور شرکت کردم و در 2 رشته مترجمی زبان و مهندسی مکانیک شاخه سیالات قبول شدم. آن زمان رشته ریاضی می خواندم اما سال آخر دبیرستان تغییر رشته دادم و به رشته تجربی رفتم تا در کنکور تجربی شرکت کنم و بتوانم در دندان پزشکی قبول شوم ولی آن سال مصادف شد با تغییر ساختار آموزشی و ضرایب خاصی که در نظر گرفتند، به همین دلیل نتوانستم در رشته دندان پزشکی قبول شوم، به ناچار برگشتم به سراغ مهندسی مکانیک که یک سال قبل از دیپلم قبول شده بودم، یعنی همان رشته ای که پدرم دوست داشت. سینما را دنبال می کردم اما فکر نمی کردم روزی به این دنیا کشیده شوم؛ آن زمان از بازی مرحوم خسرو شکیبایی بسیار خوشم می آمد، کم و بیش هم به سینما می رفتم اما نگاهم جدی نبود.

                      محمدرضا گلزار: خودم هم فکر نمی کردم سوپراستار شوم

                      اشکالی دارد به خاطر چهره ام، سینمای ایران را متحول کرده ام؟!
                      تهیه کننده ای نیست که دوست نداشته باشد تماشاگران را به سالن سینما بکشاند، فکر نمی کنم اگر چنین مسئله ای البته با یک رویکرد مثبت اتفاق بیفتد، اشکالی داشته باشد! اگر نتیجه فروش فیلم است و این مسئله به چرخه اقتصادی سینمای ایران در شرایط حاضر کمک می کند، باید آن را به فال نیک گرفت، زیرا این سود اقتصادی می تواند بــه تولید فیلم های جدید کمک کند، حال چه ایرادی دارد که من هم با توجه به توانایی هایم که به قول منتقدان، به خاطر چهره ام است در چنین شرایطی کمک حال اقتصاد بیمار سینمای ایران برای فروش فیلم ها باشم؟ به نظر شما این اشکالی دارد؟ آیا وقتی تهیه کننده از فروش میلیاردی فیلم هایی که من در آن بازی می کنم سود می برد و آن را با قیمت 500 میلیون تومان به رسانه های تصویری می فروشد، نباید به دستمزد بازیگران و سایر عوامل فیلم که در تولید زحمت کشیده اند مبلغی اضافه کند؟ تهیه کننده با بازیگر توافق می کند و هیچ اجباری در کار نیست. بسیار پیش آمده خودشان مبلغی پیشنهاد می کنند و می گویند ما این بودجه را برای تو کنار گذاشته ایم و این مبلغ الان هم آماده است. من تنها سالی یک فیلم کار می کنم و مثل بازیگران دیگر نیستم که همزمان در چند فیلم حضور داشته باشم. سینمای ما رشد اقتصادی داشته؛ تهیه کننده از افزایش قیمت بلیت نفع می برد و این سود سهم همه اهالی سینماست.

                      فیلمی که فروش بالایی دارد، باید همه عوامل به خصوص افراد گروه فنی و تدارکات که دوبرابر سایرین فعالیت می کنند از آن بهره مند شوند. این پیشنهاد را همیشه و همه جا مطرح کرده ام اما هیچ وقت به آن اهمیتی داده نشده و همه فقط به سراغ حاشیه ها می روند! متاسفانه گاهی دیده می شود بعضی برنامه های تلویزیونی به جای این که سینما را آن طور که هست تحلیل کنند و به بخش های مهم تر از جمله صحنه، گریم، لباس و... بپردازند، موضوع دستمزد را مطرح می کنند و فقط هم اشاره به یک بازیگر خاص دارند و محکومش می کنند! بدون این که درنظر داشته باشند همین بازیگر توانسته فیلم را به سوددهی برساند و علاوه بر جبران تمام هزینه های تولید، بازدهی کار را هم بالا ببرد.

                      محمدرضا گلزار: خودم هم فکر نمی کردم سوپراستار شوم

                      این پیش بینی گلزار در مورد فیلم جدیدش قبل از اکران آن بوده است

                      2 روز در صف خواهید بود!
                      مطمئن باشید «شیش و بش» با فروش 3 میلیارد تومانی در تهران رکوردشکن خواهد بود. مردم برای تماشای این فیلم حداقل 3 روز در نوبت خرید بلیت می مانند! پس از گذشت یک هفته از نمایش فیلم، کسانی که در انتهای صف خرید بلیت هستند، باید اول صف را با دوربین شکاری ببینند! مردم در سالن های سینما آنقدر خنده سر می دهند که لحظه ای از این حالت خارج نمی شوند! دیالوگ ها و الفاظ این فیلم هیچ لودگی و الفاظ جلفی ندارد و مطمئن باشید هیچ فیلمی توان رقابت با «شیش و بش» را نخواهد داشت.

                      برای فرم بدنم خیلی زحمت کشیده ام
                      این که چرا طناب زدن جزو ورزش های روزانه ام است، دلیل خاصی ندارد، جز چربی سوزی. روزانه 4هزاربار طناب می زنم؛ این کار را در 40 ست 100 تایی انجام می دهم. 4 هزار به زبان آسان است اما بسیار کار سختی است. طناب یکی از اجزا و وسایل اصلی من در مسافرت هایم است و هیچ گاه حتی در سفرها هم از ورزش غافل نمی شوم. در ورزش کاملا جدی ام، خب نتیجه اش هم داشتن بدنی سالم و زیباست که همان طور که گفتم ساده به دست نیامده و انصافا خیلی زحمت کشیده ام. همین دیروز فیلمی را در لپ تاپم به دکتر ساسانی (مربی ام) از اسکی یک ورزشکار در یک پیست اسکی خارجی نشان دادم. او به خاطر مهارت آن اسکی باز گفت احتمالا یکی از قهرمانان جهان است اما وقتی در پایان کار عینکم را از روی صورتم برداشتم، فهمید خودم بودم!

                      محمدرضا گلزار: خودم هم فکر نمی کردم سوپراستار شوم

                      از شادابی خودم لذت می برم
                      ورزش بخش بزرگی از زندگی من را تشکیل می دهد. از وقتی یادم می آید ورزش کرده ام؛ از 4 سالگی با اسکی شروع کردم، بعد والیبال و بعد هم بدنسازی البته نه به صورت مقطعی. مثلا اسکی را از 4 سالگی شروع کرده ام و حتی کارت مربیگری اش را هم دارم و از دوران طفولیت من را در پیست های اسکی می شناسند، تا امروز هم مداوم ادامه داده ام، همین طور والیبال اما بدنسازی را واقعا دوست دارم چون هم باعث شده بدنم همیشه متناسب و سالم باشد و هم چالاکی و شادابی خاصی به من داده که حین فیلمبرداری و سر صحنه های مختلف و برداشت ها از آن لذت می برم. در واقع بدنسازی و متناسب بودن، علاوه بر سلامت، در تمام جنبه های دیگر زندگی معمولی و کاری هم کمکم کرده و جا دارد از دوست عزیزم آقای دکتر ساسانی که در زمینه برنامه های ورزش و رژیم های غذایی راهنمایی می کند تشکر کنم.
                      چارلز

                      در زندگی خود هیچوقت چهار چیز را نشکنید.

                      اعتماد، قول، ارتباط و قلب. شکسته شدن آنها صدائی ندازد ولی دردناک است.

                      نظر

                      • PASHA
                        عضو فعال
                        • Mar 2011
                        • 1294

                        #116
                        من خودم هیچ علاقه ای به تماشای فیلم ندارم ازاین سوپراستارها هم اصلا خوشم نمی آید مخصوصا اینکه ایرانی ام باشد .فیلمهای ایرانی اکثرا تقلید ی از فیلم فارسی و جهانی و جنگولک بازی است .
                        (نظر شخصی )ولی همیشه یکی دوتا فیلم هستند که جالب از آب در می آیند وهمه از آن تعریف می کنند .وآدم توی خاطرش می ماند.
                        ولی اینجا می خواهم بهترین فیلم ایرانی را که من تا آخرنگاه کردم و خوشم آمده را رابگویم :
                        *
                        مارمولک
                        *
                        شما بهترین فیلمی که دیدید چیست ؟ دوستان همکاری کنید .
                        اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

                        نظر

                        • آمن خادمی
                          مدیر
                          • Jan 2011
                          • 5243

                          #117
                          اولین شغل براد پیت،جورج کلونی و... چه بود؟



                          ● باراک اوباما

                          او سال ها قبل از اینکه وارد دنیای سیاست شود، در ساحل بیسکین رابینز هاوایی بستنی می فروخت.


                          ● برادپیت

                          وی برای تحصیل در رشته روزنامه نگاری وارد دانشگاه شد اما چون رویای بازیگری را در سر می پروراند، دانشگاه را ترک کرد و به لس آنجلس رفت. وی ۷ ماه کارهای پیش پاافتاده انجام می داد. مثلا تبلیغاتچی فست فودها بود و لباس مبدل مرغ به تن می کرد. مدتی هم راننده آژانس شد تا درنهایت توانست بازیگر شود و به فرش قرمز راه یابد.




                          ● دنزل واشینگتن

                          وی دومین مرد آفریقایی آمریکایی بود که اسکار بهترین بازیگر مرد را به خود اختصاص داد و به قله موفقیت رسید اما از همان ابتدا بازیگر نبود. وی کار خود را از آسایشگاه مادرش شروع کرد و حرفه اش کوتاه کردن موی مردان بود.


                          ● جورج کلونی

                          او پیش از بازیگر شدن، فروشنده کفش و لباس های مردانه و مدتی هم برش دهنده برگ های سیگار بود و بابت آن ساعتی ۳ دلار دستمزد می گرفت. قبل از آنکه کلونی به عنوان یک هنرپیشه اسم و رسمی به دست بیاورد نیز کار خود را با تمیزکردن زمین تئاتر و به عنوان یک خدمتکار آغاز کرد.


                          ● اپرا وینفری

                          اپرا وینفری که مردم آمریکا او را به عنوان ملکه تلویزیون میشناسند و یکی از قوی ترین زنان در جهان محسوب می شود، پیش از رسیدن به این جایگاه، به عنوان گوینده در رادیو مشغول به کار بود.


                          ● مورگان فریمن

                          وی قبل از آنکه به بازیگری برجسته تبدیل شود، مکانیک بود. در سن ۳۲ سالگی اولین کار خود را با نقش های کوچک تلویزیونی آغاز کرد.


                          ● قشری زم

                          این بازیگر فرانسوی قبل از آنکه به دلیل بازی در فیلم «روزهای افتخار» برنده جایزه در فستیوال کن ۲۰۰۶ شود، فروشنده شلوار جین بود و بعد از آن به تئاتر راه یافت.


                          ● جولیا رابرتز

                          وی در رشته روزنامه نگاری در دانشگاه آتلانتا تحصیل کرد اما بعد از موفقیت برادرش در هالیوود، تصمیم گرفت شانس خود را برای بازیگر شدن امتحان کند.


                          ● نیکلاس کیج

                          وی فروشنده پاپ کورن در تئاتر بود اما این شغل دوام چندانی نیافت و او به کمک اطرافیان و خویشاوندانش که همگی در تلویزیون و سینما حضور داشتند، وارد این عرصه شد.
                          to continue, please follow me on my page

                          نظر

                          • آمن خادمی
                            مدیر
                            • Jan 2011
                            • 5243

                            #118
                            در اصل توسط pasha پست شده است View Post
                            من خودم هیچ علاقه ای به تماشای فیلم ندارم ازاین سوپراستارها هم اصلا خوشم نمی آید مخصوصا اینکه ایرانی ام باشد .فیلمهای ایرانی اکثرا تقلید ی از فیلم فارسی و جهانی و جنگولک بازی است .
                            (نظر شخصی )ولی همیشه یکی دوتا فیلم هستند که جالب از آب در می آیند وهمه از آن تعریف می کنند .وآدم توی خاطرش می ماند.
                            ولی اینجا می خواهم بهترین فیلم ایرانی را که من تا آخرنگاه کردم و خوشم آمده را رابگویم :
                            *
                            مارمولک
                            *
                            شما بهترین فیلمی که دیدید چیست ؟ دوستان همکاری کنید .
                            فکر می کنم نظر شما درباره سینما ایران کاملا درست نیست؛چرا که تعدادی از کارگردانان خوش فکر هم داریم که رویکرد اجتماعی خوبی به مسائل دارند...اصغر فرهادی یک پدیده نوظهور در ایرانه و فیلم های خوبی مثل "درباره الی" و "جدایی نادر از سیمین" نشانگر مسائل زیر پوستی جامعه است...یا فیلم "تنها دوبار زندگی می کنیم" از بهنام بهزادي بروجني یک فیلم خوبه...فیلم های دیگری مثل سنتوری،میهمان مامان که در چند سال اخیر اکران شده نیز جزو فیلم های خوب سینمای ایران بوده...

                            بهترین فیلم هم "درباره الی":d
                            to continue, please follow me on my page

                            نظر

                            • bluetooth
                              عضو عادی
                              • Jul 2011
                              • 220

                              #119
                              در اصل توسط آمن پست شده است View Post
                              فکر می کنم نظر شما درباره سینما ایران کاملا درست نیست؛چرا که تعدادی از کارگردانان خوش فکر هم داریم که رویکرد اجتماعی خوبی به مسائل دارند...اصغر فرهادی یک پدیده نوظهور در ایرانه و فیلم های خوبی مثل "درباره الی" و "جدایی نادر از سیمین" نشانگر مسائل زیر پوستی جامعه است...یا فیلم "تنها دوبار زندگی می کنیم" از بهنام بهزادي بروجني یک فیلم خوبه...فیلم های دیگری مثل سنتوری،میهمان مامان که در چند سال اخیر اکران شده نیز جزو فیلم های خوب سینمای ایران بوده...

                              بهترین فیلم هم "درباره الی":d
                              شب یلدا
                              فکر کنم بیش از 50 بار نگاه کردم
                              [B][COLOR="#FF0000"][SIZE=4]کسی که باد می کارد ، چیزی جز طوفان درو نخواهد کرد[/SIZE][/COLOR][/B] ( ضرب المثل انگلیسی)

                              نظر

                              • فرزاد
                                عضو عادی
                                • Aug 2011
                                • 83

                                #120
                                4 راز زیبایی هالیوودی ها که دوست ندارند دیگران بدانند
                                آرایش و زیبائی | 4 راز زیبایی هالیوودی ها که دوست ندارند دیگران بدانند ستاره هالیوودی ها معمولا شیوه هایی برای زیبا شدن دارند که به هرکسی نمی گویند؛ غیر از عمل بینی و بوتاکس کارهایی می کنند که دوست ندارند دیگران از آنها با خبر باشند!


                                متوجه شده اید که "اوا مندس" همیشه جذاب به نظر می رسد؟ ما به این موضوع شک کردیم و تحقیقاتی انجام دادیم، متوجه شدیم آنها رازهای پنهانی دارند.

                                1- خط چشم سفید
                                این وسیله آرایشی بین سوپرمدل ها بیشتر رایج است. "خط چشم سفید چشم ها را بازتر و گشوده تر نشان می دهد، باعث می شود چشمان شما درخشندگی و روشنی خاصی پیدا کنند". حالا برای اینکه مانند روح به نظر نرسید گوشه چشم ها را خط چشم مشکی بکشید و قسمت داخلی چشم را خط چشم سفید بکشید.

                                2- لباس های ساتن
                                متخصص زیبایی ما می گوید:"من همیشه به مشتریانم می گویم کتان سن شما را بالا می برد!" آنچه که ستاره های هالیوودی می دانند این است که لباس های ساتن و لطیف آنها را جذاب تر و باریک تر از آنچه هستند نشان می دهد، اگر بتوانید کوسن ها و وسایل دیگر پارچه ای را که با آن سر و کار دارید نیز هم از جنس ساتن انتخاب کنید بهتر است. شاید به نظر بی ربط باشد، اما متکاهای ساتن برای موهای شما بهتر است. درست است اینها همه هزینه بر است، اما خوب، هالیوودی ها به اندازه کافی پول دارند!

                                3- آب میوه قره قات
                                اکثر ستاره ها و خواننده ها برای درخشندگی، استحکام موها و دوام رنگ آنها از این آب میوه استفاده می کنند.

                                4- سفید کردن دندان ها
                                اکثر بازیگران و خواننده ها دندان های خود را سفید می کنند. این کار به آنها زیبایی خاصی می بخشد. البته این کار عوارضی هم دارد که آنها معمولا عوارض آن را به جان می خرند تا زیباتر باشند.
                                چارلز

                                در زندگی خود هیچوقت چهار چیز را نشکنید.

                                اعتماد، قول، ارتباط و قلب. شکسته شدن آنها صدائی ندازد ولی دردناک است.

                                نظر

                                در حال کار...
                                X