در اصل توسط بهرام خان خانان پست شده است
View Post
سلام بهرام جان،بله ما هم شب را در همان روستای کمندان رفتیم مسجد ( البته من مسجدی نیستم ) خوابیدیم و همانجا بما گفتند که حتمآ راهنما ببرید ولی یک نفر غیر منطقی با وصف اینکه تا حالا نیامده بود می گفت من بلدم و شدیدآ مخالفت میکرد و هرچی رهبر گروه ( که همکار صنفی من بود وبا سابقه 40 ساله حریف این آدم غیر منطقی نشد و ما مجبور شدیم که زیر آسمان دامنه زیبای اشترنکوه بخوابیم و تا مدتها به همدیگر میگفتم اگر آقا خرسه فلان کار کرده بگید دیگه، شوخی ) ولی با این همه سختی و مشقت وقتی به قله رسیدیم و دریاچه گهر را دیدیم تمام سختیها و خستگیها را فرموش کردیم و محو تماشای عظمت اشرانکوه و دریاچه گهر شدیم و برگشیم و به شب خورد ولی با هر مشقتی بود توی تارکی با چراق قوه های همراه افتان و خیزان خودمان را به مسجد رساندیم و شام مختصری و خواب عمیق تا 7 صبح و بر گشتن به تهران . ولی رفتن به سبلان بخاطر شلوقی و جمعیت زیاد و پناهگاه و ماشین جیپ برای بردن تا نزدیک پناهگاه و برگشت با سر خوردن از روی برف فوق العاده است و بخاطر همین برف است که من معمولآ سبلان را برای تعطیلات 14 و 15 خرداد تنظیم میکنم برای سر خوردن از روی برفها در بر گشت، چرا که در سن بالا معمولآ بالا رفتن راحت تر است تا پایین آمدن، الان من وقتی هر هفته پنجشنبه ها که معمولآ ایستگاه 5 میرم و سالی 12 بار هم قله توچال از ایستگاه هفت یا پنج با تله کابین برمیگردم. و یکی از دل خوشی های خوب من اینست که عصرهای چهار شنبه کوله را که حاوی لباسهای تعویضی در بالا و صبهانه و فلاکس آب جوش و......جور کنم و زودتر از معمول برم بخوابم تا ساعت 2و 30 از خواب بیدار شوم و بروم.
ارسال نظر: