کاربران گرامی بورسی، با توجه به تغییرات اخیر سایت در صورت وجود هر گونه مشکل در استفاده از سایت (درج پیام، عضویت و...) با ایمیل boursy.com[@]gmail.com در ارتباط باشید یا موضوع را در تاپیک «شما بگویید...» درج کنید.
داستان حضرت حبیب بن مظاهر چیست؟
وچه شدکه به اومقام ثبت زیارت زائران امام حسین علیه السلام دادند؟
زمانی که امام حسین علیه السلام کودکی خردسال بود ؛؛حبیب جوانی بیست ساله بود
اوعلاقه شدیدی به امام حسین داشت به طوری که هرجا امام حسین(ع) می رفت این عشق وعلاقه او را به دنبال محبوب خود میکشید
پدر حبیب که متوجه حال پسر شد
از او پرسید: چه شده که لحظه ای از حسین(ع) جدانمی شوی ؟حبیب فرمود: پدر جان من شدیدا" به حسین علاقه دارم واین عشق وعلاقه مرا تاجایی می کشاند که در عشق خودفنا میشوم
مظاهر پدر حبیب رو به پسرکرد و گفت: حبیب جان آیا آرزویی داری؟حبیب فرمو.:بله پدرجان
چیست؟
حبیب عرض کرد اینکه حسین مهمان ماشود.
پدر موضوع علاقه حبیب به امام حسین(ع) علیه السلام را با مولای خود علی علیه السلام در میان گذاشت و از ایشان دعوت کردکه روزی مهمان آنها شوند،امام علی علیه السلام مهمانی حبیب را با جان و دل قبول کرد
روزمهمانی فرا رسید حال و روز حبیب وصف نشدنی بود و برای دیدن حسین(ع) آرام و قرار نداشت بربالای بام خانه رفت واز دور آمدن حسین را به نظاره نشست سرانجام لحظه دیدار سر رسید
از دور حسنین را به همراه پدر دید درحالی که
سراسیمه ازبالای پشت بام پایین می آمد پای حبیب منحرف شد و از پشت بام به پایین افتاد
پدر خود را به او رساند ولی حبیب جان دربدن نداشت پدرحبیب که نمی خواست مولایش را ناراحت ببیند بدن حبیب را در گوشه ای ازمنزل مخفی کرد و آرامش خود را نگه داشت
امام علی علیه السلام از اینکه حبیب به استقبال آنها نیامده بود تعجب کرد
فرمود:مظاهر با علاقه ای که ازحبیب نسبت به حسین دیدم در تعجبم که چرا او را نمی بینم ؟!
پدر عذرخواهی نمود،گفت: او مشغول کاری است.
امام دوباره سراغ حبیب را گرفت وحال او را جویا شد
اما این بارهم پدرحبیب همان جواب راداد
امام اصرار کرد که حبیب را صدا بزنند در این هنگام مظاهر از آنچه برای حبیب اتفاق افتاده را شرح داد
امام فرمود بدن حبییب رابرای من بیاورید
بدن بی جان
حبیب را مقابل امام گذاشتن تا چشم امام به بدن حبیب افتاد اشکهایش سرازیر شد رو به حسین(ع) کردوفرمود:پسرم این جوان به خاطرعشقی که به شما داشت جان داد
حال خود چه کاری در مقابل این عشق انجام می دهی؟ اشکهای نازنین حسین(ع) جاری شد دستهای مبارکش را بالا برد و از خدا خواست به احترام حسین(ع) و محبت حسین(ع) حبیب را بار دیگر زنده کند
در این هنگام دعای حسین مستجاب شد و حبیب دوباره زنده شد.
امام علی علیه السلام رو به حبیب کرد و گفت: ای حبیب به خاطرعشقی که به حسین(ع) داری خداوندبه شما کرامت نمود واین مقام رفیع را به شما داد که هرکس پسرم حسین(ع)را زیارت کند نام او را در دفتر زائران حسین(ع) ثبت خواهی کرد.
به همین جهت در زیارت حبیب این چنین گفته شده
سلام برکسی که دو بار زنده شد ودو بار از دنیا رفت
بنظر میاد این حبیب دچار پدوفیلیا بوده!!!
مسیحا نفس هم مخصوص عیسی بوده..
راوی این داستان هم جنس اصل بهش ندادن.شاید اون موقع مسکالین مصرف میکرده...
به هر حال اون موقع ها مسکالین وجود نداشته بعدا بهش دادن..
ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور میکرد که چشمش به ذغالفروشی افتاد.
مرد ذغالفروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغالها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود.
ناصرالدینشاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغالفروش را صدا کرد. ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.»
ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت: «جنهم بودهای؟»
ذغال فروش زرنگ گفت: «بله قربان!»
شاه از برخورد ذغالفروش خوشش آمده و گفت: «چه کسی را در جهنم دیدی؟»
ذغالفروش حاضرجواب گفت: «اینهائیکه در رکاب اعلاحضرت هستند همه را در جهنم دیدم.»
شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت: «مرا آنجا ندیدی؟»
ذغالفروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را اداء نکرده است.
پس گفت: «اعلاحضرتا، حقیقش این است که من تا ته جهنم نرفتم!»
هنگام خواب ، همسر پیرمرد ازو خواست تا شانه برای او بخرد تا
موهایش را سرو سامانی بدهد.
پیرمرد نگاهی حزن امیز به همسرش کرد و گفت که نمیتوانم بخرم
حتی بند ساعتم پاره شده و در توانم نیست تا بند جدیدی برایش بگیرم.
پیرزن لبخندی زد و سکوت کرد..
پیرمرد فردای انروز بعد از تمام شدن کارش به بازار رفت و ساعت خود را فروخت و شانه برای همسرش خرید ..
وقتی به خانه بازگشت شانه در دست با تعجب دید که همسرش موهایش را کوتاه کرده است و بند ساعت نو برای او گرفته است .
مات و مبهوت اشکریزان همدیگر را نگاه میکردند.
اشکهایشان برای این نیست که کارشان هدر رفته است برای این بود که همدیگر را به همان اندازه دوست داشتند و هرکدام بدنبال خشنودی دیگری بودند.
به یاد داشته باشیم.
اگر کسی را دوست داری یا شخصی تو را دوست داشته باشد باید برای خشنود کردن او سعی و تلاش زیادی انجام دهی..
سربازان آمریکایی که سالیان طولانی افغانستان بیپناه را دریدند هنگام خروج از افغانستان سگهایشان را باخود سوار هواپیما کردند اما اشرف غنی و مریم سما که از متحدانشان بودند را با خود نبردند
این است اعتماد به غرب به وقت خطر حتی به اندازه یک سگ هم ارزش نداری
هنگام خواب ، همسر پیرمرد ازو خواست تا شانه برای او بخرد تا
موهایش را سرو سامانی بدهد.
پیرمرد نگاهی حزن امیز به همسرش کرد و گفت که نمیتوانم بخرم
حتی بند ساعتم پاره شده و در توانم نیست تا بند جدیدی برایش بگیرم.
پیرزن لبخندی زد و سکوت کرد..
پیرمرد فردای انروز بعد از تمام شدن کارش به بازار رفت و ساعت خود را فروخت و شانه برای همسرش خرید ..
وقتی به خانه بازگشت شانه در دست با تعجب دید که همسرش موهایش را کوتاه کرده است و بند ساعت نو برای او گرفته است .
مات و مبهوت اشکریزان همدیگر را نگاه میکردند.
اشکهایشان برای این نیست که کارشان هدر رفته است برای این بود که همدیگر را به همان اندازه دوست داشتند و هرکدام بدنبال خشنودی دیگری بودند.
به یاد داشته باشیم.
اگر کسی را دوست داری یا شخصی تو را دوست داشته باشد باید برای خشنود کردن او سعی و تلاش زیادی انجام دهی..
عشق و محبت به حرف نیست باید به آن عمل کرد...
سلام بر جان جان
پسر معلومه دیگه با این عکست برا حبیب و مظاهر و امام حسین قصه میگی یکی هم میاد پدیکور!!!(من اون واژه رو نمیگم) رو مطرح میکنه. برا اون داستان عکس پروفایلت باید نجم الدین شریعتی سمت خدا رو انتخاب میکردی. این عکس مخصوص "رز" نازنین است و بست. بگذریم
این قصه پیر مرد و پیرزن هم که در بالا آوردید اصلش مال "او هنری" هستش . لازم بود اشاره ای به نویسنده میکردید. ضمن اینکه پیر زن و پیر مرد نبودند بلکه خیلی هم جوان بودند و باقی ماجرا. زیاد به اطلاعات فضای مجازی تکیه نکنید.
با احترام
سربازان آمریکایی که سالیان طولانی افغانستان بیپناه را دریدند هنگام خروج از افغانستان سگهایشان را باخود سوار هواپیما کردند اما اشرف غنی و مریم سما که از متحدانشان بودند را با خود نبردند
این است اعتماد به غرب به وقت خطر حتی به اندازه یک سگ هم ارزش نداری
شما انتظار داشتی سگهایشان را بگذارند بماند؟
بعد مسلمانان تندرو. سگها را به جرم نجس بودن مجازات کنند؟
کتاب سگ ولگرد صادق هدایت را احتمالا خوانده بودند.
ورود محمولههای دلار به افغانستان متوقف شده و ذخایر نقدی دلار کشور به حد صفر رسیده است
رئیس بانک مرکزی افغانستان توییت کرد:
?ورود محمولههای دلار متوقف شده و ذخایر نقدی دلار کشور به حد صفر رسیده است
?این در حالی است که افغانستان حدود ۹ میلیارد دلار ذخیره شده در خارج از کشور دارد که عمده ذخیره ۷ میلیارد دلار در ایالات متحده، خرید اوراق قرضه، دارایی های مالی و طلایی شده که نزد بانک مرکزی ایالات متحده آمریکا نگهداری میشود
?کمبود دلار در بازار افغانستان موجب کاهش نرخ برابری افغانی و افزایش نرخ تورم در کشور خواهد شد که تبعات آن زندگی فقرا را دشوارتر خواهد کرد.
?گفتنی است، نرخ برابری هر دلار آمریکا در برابر افغانی پس از تصرف کابل از سوی شبهنظامیان طالبان از ۷۹ به ۸۷ رسیده که پایینترین نرخ برابری افغانی در مقابل دلار آمریکا طی حداقل ۱۸ سال گذشته به شمار میرود.
?دولت آمریکا روز دوشنبه گفته بود که دسترسی طالبان به ذخایر پولی بانک مرکزی افغانستان در ایالات متحده ممکن نخواهد بود./یورونیوز
این خبر را بدقت بخوانید دو نکته خیلی مهم دارد
1- رییس بانک مرکزی افغانستان گفته که تبعات کاهش ارزش پول کشورش سبب سخت تر شدن زندگی فقرا خواهد شد!! این دقیقا نکته ای است که روسای ما که حمایت از کارگران و مستضعفین را اهداف انقلاب میدانستند نمیدانند !!!
2- مورد دوم هم که گفته ارزش پول افغانستان به
پایینترین حد خود طی 18سال گذشته رسیده است!! درامد خاصی هم ندارد این کشور در برابر ما اما ارزش پولش بالاتر از 18سال گذشته بوده است!!! در حالیکه ما حتی نمیتوانیم فکر آن نیز کنیم که ارزش پول کشورمان به 3سال قبل هم برسد چه به 18سال گذشته!!!!!!!!!!!!
شما انتظار داشتی سگهایشان را بگذارند بماند؟
بعد مسلمانان تندرو. سگها را به جرم نجس بودن مجازات کنند؟
کتاب سگ ولگرد صادق هدایت را احتمالا خوانده بودند.
یک سگ آمریکایی روی صندلی در کابین
640 کارمند افغانستانی آمریکا در قسمت بار.جز پس فطرتی امریکا چیز دیگه نمیشه گفت.
یک زمان میگفتند با ورود آمریکا به افغانستان، افغانستان طوری پیشرفت میکند که کارگر ایرانی مجبور شود برود آنجا کار کند! حالا تحویل بگیرند، قبلهی آمالشان چه بلایی سر افغانستان آورد
یک سگ آمریکایی روی صندلی در کابین
640 کارمند افغانستانی آمریکا در قسمت بار.جز پس فطرتی امریکا چیز دیگه نمیشه گفت.
یک زمان میگفتند با ورود آمریکا به افغانستان، افغانستان طوری پیشرفت میکند که کارگر ایرانی مجبور شود برود آنجا کار کند! حالا تحویل بگیرند، قبلهی آمالشان چه بلایی سر افغانستان آورد
سلام
یک سگ هرگز همنوع خودش را تکه تکه نمی کند
اما تو افغانستان هستند کسانی که بنام خدا و بنام دین همنوع خودش را هموطن خودش را تکه پاره می کنند
بنظر شما آیا همچین انسانی قابل احترام هست ؟!
هیچ آرامشی بالاتر از آن نیست که خداوند را با تمام وجود بخوانی و هیچ لذتی بالاتر از آن نیست که دست نیازمندی را بگیری
اما تو افغانستان هستند کسانی که بنام خدا و بنام دین همنوع خودش را هموطن خودش را تکه پاره می کنند
بنظر شما آیا همچین انسانی قابل احترام هست ؟!
سلام
یک سگ هار به هم ممکنه به هم نوع خودش حمله میکنه و بدیهیه اون هم نوع هم از خودش دفاع کنه.
پستی که پاسخشو دادین حاوی پیام دیگه ای بود.
مهم اینه اعتماد کردن و دل خوش کردن و جواب اعتمادشون جز حقارت و ذلت چیز دیگه ای نشد.
سگ رو از اون سر دنیا اوردی جنگ
خب باید خرجشو بدی، امنیتشو تامین کنی
هواپیما نیرو هوایی آمریکا بود
سگه زبون بسته چه گناهی کرده که باید سوار چرخ هواپیما بشه؟!
مفید و مختصر میگم
افغانستانی ها مخالف حضور آمریکاییها بودند ، اونها هم رفتند
البته قبول دارم که رفتنشون به خواست افغانها نبود
به خاطر سیاستهای بلندمدت خودشون بود
ولی خب افغانها هم به مدت 50 سال قربانی
و بازیچه سیاستهای ابرقدرتهای جهان هستند
نروژ هم نفت داره ، چرا نمیرند اونجا رو استعمار کنند ؟؟؟!!!
یا مثلاً یک طالبانی القاعده ای چیزی توی نروژ راه بندازند
جواب ساده است : این چیزها فقط در خاورمیانه جواب میده
نروژی ها خر نیستند که بشه با این چیزها ازشون سواری گرفت
و منابع کشورشون رو غارت کرد.
یک زمان میگفتند با ورود آمریکا به افغانستان، افغانستان طوری پیشرفت میکند که کارگر ایرانی مجبور شود برود آنجا کار کند!
خیلی عذر میخوام هرکس اینو گفته قطعاً آدم خری بوده !
اصولاً استعمار جایی میره که جهل و ثروت به میزان خیلی زیادی موجود باشه.
مخصوصاً جهل باید زیاد باشه.
اگر هم ثروت یا منافع در حدی باشه که قابل چشم پوشی نیست
ولی جهل کم باشه ، خودشون کمک میکنند جهل زیاد بشه
مثلاً با ابداء آیین های مذهبی و خرافات جدید و ترویج مدارس دینی
همین چند وقت پیش کلیپی دیدم از مدارس دینی طالبان در افغانستان
داشت میگفت طبق این آیه قرآن اگه در جنگ پیروز شدید
میتونید زنهای اونها رو به عنوان کنیز تصاحب کنید...
بعد نشون میداد حضار پسرهای 15 تا 20 ساله بودند
با دهن باز و سرشار از شهوت حرفهاشو گوش میکردند.
الان برنامه 20 سال آینده مشخص شد
قراره طالبان با شاه مسعود به مدت نامحدود درگیر جنگ داخلی باشند
و مردمی که بر سر دوراهی موندند که
با طالبان باشند بیشتر حوری گیرشون میاد یا با شاه مسعود!!!
نظر