همه چیز از همه جا!!!

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • امیدازاد
    عضو فعال
    • Sep 2020
    • 3794

    #46
    پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

    در اصل توسط Microlab پست شده است View Post
    دیروز با ی بنده خدایی رفتیم واکسن کرونا بزنیم و طبق پیامک که به آدرس مورد نظر رسیدیم و وارد محوطه شدیم از دیدن ظواهر محیط شوکه شدم و با خودم گفتم احتمالا مجتمع ورزشی و تفریحی رو اشتباه اومدیم از مامور سپاهی( چون مرکز مال سپاه بود) دم در با شک و تردید پرسیدم ببخشید اینجا قالی شوییه؟
    با خشم و تشر گفت چطور مگه؟
    گفتم آخه محوطه پره از قالی اونم زیر آفتاب و بارون گهگاه!!!
    جواب داد :نه آآآآآآآقا اینا برای مراسم عزاداری شبهای محرمه!!!!

    -تجمیع مراکز خدمات درمان با اونهمه رفت و آمد که افراد با احتمال بیماری به اونجا میان با مرکز مذهبی چقدر منطبق بر عقله؟
    - رها کردن صدها تخته قالی که معلوم نیست هزینشو از کجا آوردن زیر آفتاب و بارون و گرد و خاک چقدر منصفانه است.( حتی امام حسینی که جان خودش و یارانش که گرانقدرتر از این قالیوووو است آیا راضی به این حیف و میل اموال بیت المال است ؟)
    بعد دوستی ....میاد ...برای توجیه وضعیت ادعا می کنه ...نظام ..پول و امکانات نداره .‌دستش خالیه

    نظر

    • توپ4گوش
      ستاره دار (1)
      • Nov 2020
      • 2505

      #47
      پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

      درویشی بود که در کوچه و محله راه می‌رفت و می‌خواند:

      "هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی"

      اتفاقاً زنی این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه می‌گوید وقتی شعرش را شنید گفت: من پدر این درویش را در می‌آورم که هر روز مزاحم آسایش ما میشود.

      زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه‌اش و به همسایه‌ها گفت: من به این درویش ثابت می‌کنم که هرچه کنی به خود نمی‌کنی.

      کمی دورتر پسری که در کوچه بازی میکرد نزد درویش آمد و گفت: من بازی کرده و خسته و گرسنه‌ام کمی نان به من بده.

      درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور فرزندم ! پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: درویش! این چه بود که سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد.

      زن دوان‌دوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور که توی سرش می‌زد و شیون می‌کرد، گفت: پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم .

      آنچه را که امروز به اختیار می‌کاریم فردا به اجبار درو می‌کنیم.
      پس در حد اختیار، در نحوه‌ی افکار و کردار و گفتارمون بیشتر تامل کنیم!
      شد ! شد ! نشد بشین تا برات چای بریزم!!

      نظر

      • منیب
        عضو فعال
        • Feb 2011
        • 2440

        #48
        پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

        خوش بحال کسانی که
        هم زنجیر میزنند !!

        و هم زنجیری از پای گرفتاری باز میکنند ..

        هم سینه میزنند !!
        و هم سینه ی دردمندی را از غم و آه نجات میدهند ..

        هم اشک میریزند !!
        و هم اشک از چهره ی انسانی پاک میکنند ..

        هم سفره می اندازند !!
        هم نان از سفره کسی نمیبرند ..






        آنوقت با افتخار میگویند :

        ❤️ " یاحسین "❤️
        بارخدایاآبروی مرابتوانگری نگاهداروشخصیت مرابه تنگدستی ازبین مبرکه ازروزی خواران توروزی خواهم وازآفریده های بدکردارتومهربانی جویم-علی(ع)

        نظر

        • توپ4گوش
          ستاره دار (1)
          • Nov 2020
          • 2505

          #49
          پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

          شرکتی با آزادی و اختیار عمل فوق‌العاده برای کارمندان

          ?شرکت بین اند کمپانی (Bain & Company) که یک شرکت آمریکایی فعال در زمینه خدمات مشاوره مدیریتی است را می‌توان یکی از آزادترین شرکت‌های دنیا نامید، جایی که کارکنانش از آزادی و اختیار عمل فوق‌العاده‌ای برخوردارند و می‌توانند در مورد هر چیزی هرطور که می‌خواهند تصمیم بگیرند و عمل کنند.

          ?شاید باور کردنش سخت باشد اما در این شرکت کارکنان می‌توانند هر زمان که بخواهند بر سر کار حاضر شوند، خودشان در مورد زمان استراحت و ناهارشان تصمیم بگیرند و با هر کس که دوست داشته باشند هم‌تیمی شوند و کارها را به پیش ببرند.

          ?این شرکت از سال‌ها پیش (و مدت‌ها قبل از همه‌گیری کرونا) این اختیار را به کارکنان داده بود که اگر مایل باشند می‌توانند در خانه کار کنند و دورکاری اختیاری را تجربه کنند و در هر ساعت از شبانه‌روز که خودشان راضی باشند وظایف کاری‌شان را انجام دهند.

          ?جالب آنکه با وجود تمام آزادی‌ها و اختیاراتی که مدیران شرکت به کارکنان‌شان داده‌اند، اکثر کارکنان شرکت نه فقط در ساعات کاری معمول بلکه چند ساعت پس از پایان وقت کاری شرکت در آنجا حضور دارند و از بودن در کنار همدیگر لذت می‌برند.

          ?جالب‌تر آنکه میزان ترک شرکت در میان کارکنان تنها ۸/ ۰ درصد است که فاصله‌ای بسیار با میانگین این صنعت یعنی ۲۰ درصد دارد و همین مساله به روشنی نشان می‌دهد که آزادی دادن و اعطای اختیارات کامل و نامحدود به کارکنان نه تنها موجب هرج و مرج و کاهش بهره‌وری و کارآیی کارکنان نمی‌شود، بلکه برعکس موجب می‌شود تا کارکنان بالاترین عملکردها را از خود نشان دهند و به بهترین شکل ممکن به شرکت در تحقق اهداف خود کمک کنند.

          ?علاوه بر این بد نیست بدانید که این شرکت سال‌ها است که در فهرست منتخب مجلات برتر مدیریتی در جهان همچون Glass door، به‌عنوان شرکتی برخوردار از کارکنانی با بیشترین میزان وفاداری قرار دارد و به عنوان یکی از بهترین و دلپذیرترین مکان‌ها برای کار کردن در آمریکا طبقه‌بندی شده است.

          ✍️ سوجان پاتل
          شد ! شد ! نشد بشین تا برات چای بریزم!!

          نظر

          • توپ4گوش
            ستاره دار (1)
            • Nov 2020
            • 2505

            #50
            پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

            اگر همه‌ی انسان‌ها رو تبدیل به کوفته‌ی گوشتی کنیم، حجم کوفته چقدر می‌شود؟

            ببینید اگر همه‌ی ۷.۸ میلیارد انسان روی زمین رو درهم فشرده کنیم و متوسط وزن افراد رو ۶۲ کیلوگرم رو در نظر بگیرم، یک کوفته‌ی گوشتی با چگالی ۹۸۵ کیلوگرم بر متر مکعب خواهیم داشت با قطر تقریبی یک کیلومتر !

            این کوفته رو اگر در پارک مرکزی نیویورک قرار بدیم تقریبا یک سوم از مساحت اون رو اشغال میکنه!

            واقعا چی‌اند این آدمای تشکیل دهنده‌ی این کوفته‌‌ی چرکی و خونی و گوشتی که افتادن به جون زمین و به جون همدیگه! تهش که چی...



            شد ! شد ! نشد بشین تا برات چای بریزم!!

            نظر

            • 2FAN
              عضو فعال
              • Nov 2020
              • 1051

              #51
              پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

              در اصل توسط mohammad137 پست شده است View Post
              اگر همه‌ی انسان‌ها رو تبدیل به کوفته‌ی گوشتی کنیم، حجم کوفته چقدر می‌شود؟

              ببینید اگر همه‌ی ۷.۸ میلیارد انسان روی زمین رو درهم فشرده کنیم و متوسط وزن افراد رو ۶۲ کیلوگرم رو در نظر بگیرم، یک کوفته‌ی گوشتی با چگالی ۹۸۵ کیلوگرم بر متر مکعب خواهیم داشت با قطر تقریبی یک کیلومتر !

              این کوفته رو اگر در پارک مرکزی نیویورک قرار بدیم تقریبا یک سوم از مساحت اون رو اشغال میکنه!

              واقعا چی‌اند این آدمای تشکیل دهنده‌ی این کوفته‌‌ی چرکی و خونی و گوشتی که افتادن به جون زمین و به جون همدیگه! تهش که چی...



              خدا نکنه
              اه اه حالم بهم خورد
              رعایت کنید
              چی مینویسید
              اه
              https://chromewebstore.google.com/detail/free-vpn-for-chrome-vpn-p/majdfhpaihoncoakbjgbdhglocklcgno/reviews

              نظر

              • Auschwitz
                عضو فعال
                • Nov 2020
                • 444

                #52
                پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

                در اصل توسط mohammad137 پست شده است View Post
                اگر همه‌ی انسان‌ها رو تبدیل به کوفته‌ی گوشتی کنیم، حجم کوفته چقدر می‌شود؟

                ببینید اگر همه‌ی ۷.۸ میلیارد انسان روی زمین رو درهم فشرده کنیم و متوسط وزن افراد رو ۶۲ کیلوگرم رو در نظر بگیرم، یک کوفته‌ی گوشتی با چگالی ۹۸۵ کیلوگرم بر متر مکعب خواهیم داشت با قطر تقریبی یک کیلومتر !

                این کوفته رو اگر در پارک مرکزی نیویورک قرار بدیم تقریبا یک سوم از مساحت اون رو اشغال میکنه!

                واقعا چی‌اند این آدمای تشکیل دهنده‌ی این کوفته‌‌ی چرکی و خونی و گوشتی که افتادن به جون زمین و به جون همدیگه! تهش که چی...



                آقا محمد فکر کنم در مورد اندازه و وزن این کوفته اشتباهی رخ داده
                میدونی زمین 8 میلیارد آدم داره اگه هر کی 10 کیلو وزنش باشه میشه 80/000/000/000 کیلو و اگه متوسط وزن رو 60 بگیریم سر جمع در میاد حدود 480/000/000/000 کیلو !!!! اونوقت این کوفته خیلی کوچیکه. مگه اینکه استخون و بقیه امعا و احشا و پشما و قس علی هذا رو حذف کنیم. بعضی قسمتها هم که یا دنبه است و دنبلان یا پلاستیکیه که گوشت حساب نمیشه!!! گوشت بعضی آدمام که سیاهه اه اه چغر.
                حالا تصور کن چطور میشه این کوفته رو توو روغن سرخش کرد بعد به تعداد آدمای روی زمین قسمتش کرد ! شاید سهم هر کی فقط یک کوفته قلقلی بشه. نه ! این حجم و وزن خیلی کمه. ضمنا برا سرخ کردنشم ی دیگ لازمه چون نمیشه که تووی ماهیتابه سرخش کرد.
                اووههه چقد روغن میخاد این!!!
                به هر حال کار سختیه. برا این کار آشپز حرفه ای لازمه مثل ملکه انگلستان و امریکا و رو سیه!

                دیشب همش توو این فکر بودم این کوفته نمیتونه... باشه.

                نظر

                • Auschwitz
                  عضو فعال
                  • Nov 2020
                  • 444

                  #53
                  پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

                  راستی الان افغانستان حال و هوای سال 1357 ایران رو داره.
                  هر کی دلش برا بهمن 57 تنگ شده میتونه بره کابل و هرات و قندهار بصورت زنده حوادث سالهای نه چندان دور وطن رو به چشم خویشتن ببینه
                  چه قولها
                  چه امیدها

                  نظر

                  • توپ4گوش
                    ستاره دار (1)
                    • Nov 2020
                    • 2505

                    #54
                    پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

                    شد ! شد ! نشد بشین تا برات چای بریزم!!

                    نظر

                    • توپ4گوش
                      ستاره دار (1)
                      • Nov 2020
                      • 2505

                      #55
                      پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

                      نقل و قول : این ریسک برای همه بازارها میباشد اما فارکس بیشتر .........

                      هشدار ریسک:

                      تجارت ارز به خاطر استفاده از لوریج با ریسک زیادی همراه بوده و بیشتر از 87% افراد، تمام و یا قسمتی از سرمایه خود را در این بازار از دست میدهند. و مطئناَ بازار مذکور برای فعالیت همه افراد مناسب نیست.

                      قبل از تصمیم‌گیری جهت وارد شدن به این بازار، و یا هر بازار مشابه دیگری، باید با دقت اهداف سرمایه‌گذاری، میزان تجربه و ریسک‌پذیری خود را در نظر بگیرید.

                      حتی با داشتن تجربه و دانش و آگاهی از همه ریسک های مرتبط با فعالیت در بازارهای مالی نیز ممکن است با از دست دادن بخشی یا تمام سرمایه‌گذاری خود مواجه شوید، و در نظر داشته باشید که هیچ مشاوری نمیتواند در این زمینه به شما کمک کند.

                      لذا گفته شده و تاکید شده:
                      هرگز با پولی سرمایه‌گذاری نکنید که توان از دست دادن آن را ندارید، هر چند که از نظر علمی سرمایه گذاری با پولی که توان از دست دادن ان را هم دارید کار منطقی به نظر نمیرسد.

                      ?یک نکته و نتیجه:
                      وقتی همه به اتفاق میگویند در این بازار با پولی سرمایه گذاری کنید که توان از دست دادن ان را داشته باشید مطمئن باشید که احتمال از دست دادن ان بسیار بالاتر از کسب سود است.
                      ? اگر قرار بود سرمایه از دست نرود مطمئنا این همه تاکید وجود نداشت که سرمایه ایی بیاورید که توان از دست دادن ان را دارید
                      و اتفاقا پیشنهاد می کردند که فرش زیر پای خودتان رو بفروشید و سرمایه گذاری کنید چون سود تضمینی وجود دارد.

                      ? مطمئنا میدانید که بعداز هر 5 سال از هر 100 نفری که وارد این بازار میشوند تنها یک نفر باقیمانده و ان یک نفر هم احتمالا تریدر نیستش و در حال کسب سود از حاشیه های بازار هستش?? چون از هر 1000 نفر یک تریدر ساخته میشه نه از هر 100 نفر یک نفر و حالا شما هم اگر مثل بقیه ان 999 نفر فکر می کنید که جزء ان یک نفر هستید دیگه خود دانید
                      شد ! شد ! نشد بشین تا برات چای بریزم!!

                      نظر

                      • منیب
                        عضو فعال
                        • Feb 2011
                        • 2440

                        #56
                        پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

                        [ Album ]
                        سی و یک سال پیش بود که در ۲۶مرداد به ‎ایران بازگشتند.
                        به خاکی که به خاطر وجب به وجبش ایستادند و در نهایت اسیر شدند.
                        این روزها با رخدادهای اطراف بیشتر به قهرمانی ها و جانفشانی هایشان پی می بریم .

                        @TsePress
                        بارخدایاآبروی مرابتوانگری نگاهداروشخصیت مرابه تنگدستی ازبین مبرکه ازروزی خواران توروزی خواهم وازآفریده های بدکردارتومهربانی جویم-علی(ع)

                        نظر

                        • توپ4گوش
                          ستاره دار (1)
                          • Nov 2020
                          • 2505

                          #57
                          پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

                          هنر رها کردن به موقع را بیاموزیم:

                          ۱.پسرانتان را رها کنید اولویت اول او باید همسرش باشد
                          ۲.دخترتان را رها کنید اولویت اول او باید همسرش باشد

                          ۳.نوه ها شیرین هستند اما آنها را رها کنید تا پیش پدر و مادر خودشان بزرگ شوند،قرار نیست آنها نقش فرزند شما را بازی کنند

                          ۴.اگر مدام در محل کارتان تحقیر می شوید یا شما را نمیخواهند یا آن را دوست ندارید آن را رها کنید

                          ۵.لباس هایی که مدتی است نمیپوشید را رها کنید و به کسی هدیه بدهید

                          ۶.کینه خواهر و برادر را رها کنید، در شرایط ناگوار آنها به داد شما خواهند رسید

                          ۷.باورهای غلط را رها کنید تا جایی برای افکار خوب و ایده های خوب باز شود
                          شد ! شد ! نشد بشین تا برات چای بریزم!!

                          نظر

                          • جان کافی
                            عضو فعال
                            • Oct 2013
                            • 940

                            #58
                            پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

                            مقتل شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

                            درباره شهادت حضرت ابالفضل‌العباس علیه‌السلام دو نقل در مقاتل آمده است.

                            نقل اول???
                            پس از شهادت اصحاب و بنی‌هاشم و زمانی كه اهل حرم به آب نياز شديد داشتند و تشنگی بر امام حسین علیه‌السلام غلبه کرده بود، حضرت همراه برادرش، حضرت عباس علیه‌السلام برای تهيه آب بالای تپه‌ای که مشرف بر رود فرات بود، آمدند؛ در حالي كه عباس علیه‌السلام پيشاپيش امام حركت مي‌كرد و می‌جنگيد. وقتی آن دو می‌خواستند وارد شریعه شوند، لشکریان ابن سعد ملعون مانع شدند. در این وقت، مردی از قبیله «بنی‌دارم»، تیری به سوی امام حسین علیه‌السلام پرتاب کرد. تیر به چانه شریف امام علیه‌السلام برخورد کرد، اما ایشان با دست تیر را بیرون کشید، سپس دست‌هایش را در زیر گلو گرفت، آنها را پر از خون کرده، آن خون را به سوی آسمان پاشید و فرمود: «خداوندا! من از جنایتی که اینان نسبت به فرزند دختر پیامبر تو مرتکب می‌شوند، به تو شکایت می‌کنم.»
                            سپس لشکر ابن سعد ملعون، بین آن حضرت و برادرش حضرت عباس علیه‌السلام فاصله انداخته و از همه طرف قمر بنی‌هاشم را محاصره كردند. ابالفضل به آنان حمله می‌كرد و چنين رجز می‌خواند: «به خدای بزرگ و عزيز قسم و سوگندی راستين به حجون و زمزم و قسم به خدای صاحب حطيم و آستانه در كعبه، امروز پيكرم به خون رنگين خواهد شد؛ در محضر امامی بافضيلت و كرامت كه صاحب افتخاراتی قديمي است.»
                            آنگاه در حالي كه به سمت آب می‌رفت، اين رجز را می‌خواند: «وقتی پرنده مرگ صدا كند، باكی از مردن ندارم؛ تا در دريايی از مردان شتابنده فرو روم و ناپديد شوم. جان من، امام حسين است كه برگزيده و پاك است. «انی انالعباس اغدو بالسقا» من عباسم كه هر صبح، كارم سقايی است و آن روز كه با شر روبرو گردم از آن نمی‌ترسم.»
                            بر اثر حمله حضرت عباس، لشكر متفرق شد. حكيم بن طفيل، پشت نخلی كمين كرد و ضربه شمشيری به دست راست حضرت وارد كرد.
                            حضرت شمشير را به دست چپ گرفت و حمله كرد و فرمود:
                            «والله ان قطعتموا يمينی
                            انی احامی ابداً عن دينی
                            و عن امام الصادق اليقين
                            نجلالنبی الطاهر الامينی»

                            سپس دست چپش را قطع كردند و فرمود:

                            «يا نفس لاتخشی من الكفار
                            و ابشری برحمةالجبار
                            مع النبی السيد المختار
                            قد قطعوا ببغيهم يساری
                            فاصلهم يارب حر النار»

                            ناگهان ملعونی عمود آهن بر سر عباس زد و اين زمان بود كه بر اثر تيرها و جراحات بسيار، توان نداشت و بر زمين افتاد.
                            چون امام حسين، عباس را در كنار فرات بر زمين ديد به شدت گريه كرد و فرمود: «الان انكسر ظهری و قلت حيلتی: اكنون كمرم شكست و رشته تدبيرم گسست.»

                            نقل دوم???
                            زمانی كه حضرت عباس علیه‌السلام تنهايی برادرش را مشاهده كرد، نزد امام رفت و اجازه ميدان گرفت. امام حسين علیه‌السلام به شدت گريه کرد و فرمود: «برادرم! تو پرچمدار منی و بعد از تو، سپاه من پراكنده می‌شود.»
                            عباس گفت: «سينه‌ام تنگ است و از زندگی سيرم. می‌خواهم انتقام خون شهدا را از اين منافقين بگيرم.»
                            امام حسين علیه‌السلام فرمود: «پس برو و برای اين كودكان كمی آب بياور.»
                            عباس رفت و اندكی لشكريان دشمن را موعظه كرد. از ايشان آب خواست كه ممانعت كردند و سودی نبخشيد. سپس به سوی برادر برگشت؛ در حالي كه صدای ناله العطش العطش كودكان را می‌شنيد. مشك و نيزهای برداشت و سوار اسب شد و به شريعه فرات تاخت؛ در حالي كه چهار هزار نفر نگهبان آن بودند و به سمتش تيراندازی می‌كردند. حضرت عباس علیه‌السلام لشكر را متفرق ساخت، جمع كثيری از آنان را كشت و به آب رسيد. كفی از آب، مقابل صورت آورد و ياد تشنگی برادرش حسين و اهل بيتش افتاد.
                            مشك را پر كرد و بر كتف راست انداخت و به سمت خيمه‌ها حركت كرد. پس راه را بر او بستند و از هر طرف احاطه‌اش كردند. نوفل ملعون دست راستش را قطع كرد. مشك را به كتف چپ انداخت. حكيم بن طفيل، دست چپش را قطع كرد. پس مشك را به دندان گرفت. در این زمان، تيری به مشك خورد و آب بر زمين ريخت. تير ديگری هم بر چشم و تيری بر سينه عباس نشست. آنگاه ملعونی عمود آهن بر فرق مباركش زد و از اسب به زير افتاد و فرياد زد: «برادر! مرا درياب.»
                            مقتل می‌نویسد: فوقف عليه منحنيا و جلس عند راسه. امام حسين علیه‌السلام با قامتی خمیده آمد و بر بالين برادر نشست. گريه كرد تا عباس جان داد و فرمود: «الان انكسر ظهری و قلت حيلتی.»
                            وقتی اهل حرم از شهادت حضرت عباس علیه‌السلام مطلع شدند، زينب سلام‌الله عليها ناله سر داد: «وا اخاه وا عباساه وا ضيعتاه بعدك يا عباس!: آه برادرم، آه عباسم، وای از فقدان تو عباس كه بعد از تو با ما چه می‌شود.»

                            نظر

                            • جان کافی
                              عضو فعال
                              • Oct 2013
                              • 940

                              #59
                              پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

                              در روز نهم محرم #تاسوعای‌حسینی شمر بن ذی الجوشن با نامه‌ای که از عبیدالله داشت از "نُخیله" که لشكرگاه و پادگان كوفه بود با شتاب بیرون آمد
                              و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد كربلا شد و نامه عبیدالله را برای عمر بن سعد قرائت كرد.

                              ابن سعد به شمر گفت:
                              وای بر تو! خدا خانه‌ات را خراب كند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده‌ای!
                              به خدا قسم! تو عبیدالله را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و كار را خراب كردی...

                              شمر که با قصد جنگ وارد كربلا شده بود،
                              از عبیدالله بن زیاد امان نامه‌ای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه‌السلام گرفته بود که در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه كرد و ایشان نپذیرفت.


                              شمر نزدیك خیمه‌های امام حسین علیه‌السلام آمد و عباس، عبدالله، جعفر و عثمان فرزندان امام علی علیه‌السلام که مادرشان ام‏ البنین علیها‏السلام بود را طلبید.

                              آنها به درخواست امام حسین علیه‌السلام بیرون آمدند،
                              شمر گفت: از عبیدالله برایتان امان گرفته‌ام

                              آنها همگی گفتند:
                              خدا تو را و امان تو را لعنت كند
                              ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟!

                              در این روز اعلان جنگ شد که حضرت عباس علیه‌السلام، امام علیه‌السلام را باخبر كرد.

                              امام حسین علیه‌السلام فرمود:
                              ای عباس! جانم فدای تو باد
                              اگر می‌توانی آنها را متقاعد كن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز كنیم و به درگاهش نماز بگذاریم.

                              خدای متعال می‌داند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم

                              حضرت عباس علیه‌السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست
                              عمر بن سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشكریان خود پرسید که چه باید كرد؟

                              عمرو بن حجاج گفت: سبحان الله!
                              اگر اهل دیلم و كفار از تو چنین تقاضایی می‌‏كردند سزاوار بود که با آنها موافقت كنی

                              عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیه‌السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت می‌‏دهیم، اگر تسلیم شدید شما را به عبیدالله می‌‏سپاریم وگرنه دست از شما بر نخواهیم داشت...

                              وقتی پرچم حضرت عباس(ع) را همراه اسرا آوردن تو قصر یزید ،
                              یزید پرچمو که از دور دید به احترام پرچم پاشد ،
                              وزیر پرسید یا امیر چرا تا پرچم علمدار حسین (ع) دیدید پا شدید ؟؟؟؟؟

                              یزید جواب داد ای نفهم! این پرچم و نگاه کن! همه جاش تیکه تیکه شده ولی فقط جای دست عباس(ع) سالمه.....

                              این علمدار تا لحظه ایی که جوون تو بدنش بوده تا رمقه آخر به برادرش وفادار بوده ...

                              قربون برادری برم که امان نامه رو ندیده رد کرد، پشت کرد به حکومت ایران ،
                              شبِ آخر وقتی همه اومدن از بین دو انگشت امام حسین (ع) جایگاهشون رو تو بهشت ببینن نگاه نکرد و رفت ....

                              امام گفت عباسم تو جایگاهتو نمیبینی ؟؟؟؟
                              حضرت عباس(ع) گفت بهشت من شمایید...

                              السلام علیک یا ابوالفضل العباس

                              نظر

                              • جان کافی
                                عضو فعال
                                • Oct 2013
                                • 940

                                #60
                                پاسخ : همه چیز از همه جا!!!

                                داستان حضرت حبیب بن مظاهر چیست؟
                                وچه شدکه به اومقام ثبت زیارت زائران امام حسین علیه السلام دادند؟
                                زمانی که امام حسین علیه السلام کودکی خردسال بود ؛؛حبیب جوانی بیست ساله بود
                                اوعلاقه شدیدی به امام حسین داشت به طوری که هرجا امام حسین(ع) می رفت این عشق وعلاقه او را به دنبال محبوب خود میکشید
                                پدر حبیب که متوجه حال پسر شد
                                از او پرسید: چه شده که لحظه ای از حسین(ع) جدانمی شوی ؟حبیب فرمود: پدر جان من شدیدا" به حسین علاقه دارم واین عشق وعلاقه مرا تاجایی می کشاند که در عشق خودفنا میشوم
                                مظاهر پدر حبیب رو به پسرکرد و گفت: حبیب جان آیا آرزویی داری؟حبیب فرمو.:بله پدرجان
                                چیست؟
                                حبیب عرض کرد اینکه حسین مهمان ماشود.
                                پدر موضوع علاقه حبیب به امام حسین(ع) علیه السلام را با مولای خود علی علیه السلام در میان گذاشت و از ایشان دعوت کردکه روزی مهمان آنها شوند،امام علی علیه السلام مهمانی حبیب را با جان و دل قبول کرد
                                روزمهمانی فرا رسید حال و روز حبیب وصف نشدنی بود و برای دیدن حسین(ع) آرام و قرار نداشت بربالای بام خانه رفت واز دور آمدن حسین را به نظاره نشست سرانجام لحظه دیدار سر رسید
                                از دور حسنین را به همراه پدر دید درحالی که
                                سراسیمه ازبالای پشت بام پایین می آمد پای حبیب منحرف شد و از پشت بام به پایین افتاد
                                پدر خود را به او رساند ولی حبیب جان دربدن نداشت پدرحبیب که نمی خواست مولایش را ناراحت ببیند بدن حبیب را در گوشه ای ازمنزل مخفی کرد و آرامش خود را نگه داشت
                                امام علی علیه السلام از اینکه حبیب به استقبال آنها نیامده بود تعجب کرد
                                فرمود:مظاهر با علاقه ای که ازحبیب نسبت به حسین دیدم در تعجبم که چرا او را نمی بینم ؟!
                                پدر عذرخواهی نمود،گفت: او مشغول کاری است.
                                امام دوباره سراغ حبیب را گرفت وحال او را جویا شد
                                اما این بارهم پدرحبیب همان جواب راداد
                                امام اصرار کرد که حبیب را صدا بزنند در این هنگام مظاهر از آنچه برای حبیب اتفاق افتاده را شرح داد
                                امام فرمود بدن حبییب رابرای من بیاورید
                                بدن بی جان
                                حبیب را مقابل امام گذاشتن تا چشم امام به بدن حبیب افتاد اشکهایش سرازیر شد رو به حسین(ع) کردوفرمود:پسرم این جوان به خاطرعشقی که به شما داشت جان داد
                                حال خود چه کاری در مقابل این عشق انجام می دهی؟ اشکهای نازنین حسین(ع) جاری شد دستهای مبارکش را بالا برد و از خدا خواست به احترام حسین(ع) و محبت حسین(ع) حبیب را بار دیگر زنده کند
                                در این هنگام دعای حسین مستجاب شد و حبیب دوباره زنده شد.
                                امام علی علیه السلام رو به حبیب کرد و گفت: ای حبیب به خاطرعشقی که به حسین(ع) داری خداوندبه شما کرامت نمود واین مقام رفیع را به شما داد که هرکس پسرم حسین(ع)را زیارت کند نام او را در دفتر زائران حسین(ع) ثبت خواهی کرد.
                                به همین جهت در زیارت حبیب این چنین گفته شده
                                سلام برکسی که دو بار زنده شد ودو بار از دنیا رفت

                                نظر

                                در حال کار...
                                X